ذکرصلوات باعث رهایی از جهنم است

مرحوم آیت الله انواری رحمهالله علیه که از علمای خطّ امام رحمهالله علیه بود و تا آخر هم در خط امام رحمهالله علیه ماند – خدا او را رحمت کند- ایشان از مرحوم آخوند ملّا علی همدانی رحمهالله علیه  داستانی نقل می‌کردند. آخوند ملّا علی همدانی رحمهالله علیه داستان زیاد دارد، منبری‌ها هم زیاد از او یاد می‌کنند.آیت الله انواری رحمهالله علیه شاگرد حاج شیخ ملّا علی همدانی رحمهالله  و هم‌ دوره‌ی امام رحمهالله علیه بودند،  ایشان زمان‌های قبل از امام رحمهالله علیه گاهی به همدان می‌رفتند و مهمان ملّا علی همدانی رحمهالله می‌شدند.

 آیت الله انواری رحمهالله علیه به نقل از ملّا علی همدانی رحمهالله  گفتند:  گروهی برای دیدن من آمدند، من با تک تک این‌ها مصافحه کردم، یکی از این‌ها خیلی عطر دل‌انگیزی داشت‌، طوری بود که انسان را مست می‌کرد. من حرف خود را به زبان آوردم و گفتم: دوست من، این بوی عطر از کجا آمده است؟ گفت: من که عطر نزدم، گفتم: چطور عطر نزدی و معطّر هستی، بوی خوشی داری، بوی بهشت می‌دهی؟ گفت: من شبی در عالم رؤیا دیدم که وجود نازنین خاتم انبیاء محمّد مصطفی صلی الله علیه و آله  (صلوات) جلوس فرموده اند، عدّه‌ای هم پروانه‌ی شمع وجود ایشان هستندو دور ایشان نشسته اند. حضرت رسول صلی الله علیه و آله  یک نگاه به جمع کردند، یک نگاه به ما کردند، بعد فرموند: آن کسی که زیاد بر من صلوات می‌فرستد جلو بیاید.

ما زیاد این کار را انجام می‌دادیم ولی هیچ وقت به خود اجازه نمی‌دادیم بگوییم ما از دیگران بهتر هستیم، گفتم شاید دیگران بیشتر از ما صلوات فرستاده اند. به همین دلیل هیچ چیز نگفتم و سر خود را پایین انداختم. حضرت دوباره فرمودند و باز هم ما منتظر شدیم  که از این جمع فرد دیگری داوطلب شود، [و با خود می گفتیم]: شاید دیگری بیشتر از ما [صلوات فرستاده باشد] . بار سوم حضرت [خطاب به من] فرمودند: شما را می‌گویم. من به دستور حضرت بلند شدم و رفتم که دست ایشان را ببوسم، حضرت بوی عطری داشتند، درحالی که دست من در دست ایشان بود، دست را بوسیدم و سپس از ایشان جدا شدم، بعد دیدم که بدنم معطّر هست.

خود پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله همیشه معطّر بود، وقتی هم ازجایی عبور می کردند اشخاصی که می‌آمدند و در مسیر ایشان قرار می‌گرفتند، می‌گفتند: حتماً پیغمبر از این‌جا عبور کرده است چراکه دارد بوی ایشان می‌آید و این عطر، عطر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله است.

 ولی ما با هم یک قراری بگذاریم تا توصیه‌ی امام صادق علیه السّلام [راعمل کنیم]. حضرت فرمودند: هرکسی بعد از نماز صبح صد صلوات بفرستد، بین او و جهنّم آن‌قدر فاصله می‌افتد که هرگز حرارت جهنّم را لمس نمی‌کند. حرارت جهنّم از مسافت دور هم احساس می‌شود ولی صلوات این‌قدر انسان را از آتش جهنّم دور می‌کند که حتّی حرارت آن هم به او نمی‌رسد. پس صد صلوات بعد از نماز صبح خود بفرستید. (صلوات)

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم‏

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ                        

  «* رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی * وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانِی * یَفْقَهُوا قَوْلِی‏».[۱] پروردگارا! سینه‏ام را [براى تحمل این وظیفه سنگین‏] گشاده گردان،* و کارم را برایم آسان ساز،* و گِرِهى را [که مانع روان سخن گفتن من است‏] از زبانم بگشاى* [تا] سخنم را بفهمند*

«اَلْحَمْدُ لِلَّهِ وَ الصَّلاهُ عَلَی سَیِّدِ الأَنبِیَاء طَبِیبِنَا شَفِیعِنَا أَنِیسِنَا حَبیِبِنَا وَ حَبِیبِ إِلَهِ الْعَالَمِین أَبِی ‌الْقَاسِمِ مُحَمَّد (صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمْ) وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینْ سِیَّمَا مُولَانَا الْکَهْفِ الْحَصِینِ بَقِیَهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینْ (ارواحنا فداه) وَ عَجَّلَ اللّهُ فَرَجَه وَ سَهَّلَ اللهُ ظُهُورَه وَ رَزَقَنَا اللهُ رُویَتَهُ وَ صُحْبَتَهُ وَ نُصْرَتَهُ وَ رِضَاءُ وَ رَفْعَتَهُ و اللَّعْنُ عَلَی أَعْدائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

«لا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَ لا تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ‏ * إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّهِ الْیَوْمَ فی‏ شُغُلٍ فاکِهُونَ * هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فی‏ ظِلالٍ عَلَى الْأَرائِکِ مُتَّکِؤُنَ * لَهُمْ فیها فاکِهَهٌ وَ لَهُمْ ما یَدَّعُونَ * سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحیمٍ».[۲] پس در آن روز کمترین ظلمى به هیچ کس نشود و جز آنچه عمل کرده‏اید ابدا جزایى نخواهید یافت. * اهل بهشت آن روز خوش به وجد و نشاط مشغولند* آنان با زنان و اقرانشان در سایه‏ها (ى درختان بهشت) بر تختها (ى عزّت) تکیه کرده‏اند*  براى آنها در آنجا میوه‏هاى گوناگون و هر چه بخواهند آماده است*  (فرشتگان رحمت) بر آنان از خداى مهربان سلام و تحیّت رسانند.

روزی که به احدی ظلم نمی شود

امشب مهمان این چند آیه هستیم. منظور از«فَالْیَوْمَ» قیامت است. «فَالْیَوْمَ لا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً» . یعنی امروز که روز قیامت می باشد، به هیچ وجه به کسی ظلم نمی‌شود زیرا آن‌جا دادگاهی نیست که رئیس دادگاه پول گرفته باشد یا به خواب رفته باشد یا قانون بلد نباشد یا پارتی در آن دخیل باشد. «فَالْیَوْمَ لا تُظْلَمُ» امروز به کسی به هیچ وجه ظلم نمی‌شود. «فَالْیَوْمَ لا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً» یعنی حتّی مقدار کمی هم ظلم نمی‌شود. چرا؟ برای این‌که «إِنَّما تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» زیرا در روز قیامت به هر کسی جزا می‌دهند و جزا، غیر از عمل او نیست.  

چگونگی تصویب قوانین در ملل مختلف

مجازات در عالم چند نوع است؛ یکی از مجازات‌ ها قراردادی است. در هر کشوری که آن کشور پارلمان دارد، مجلس قانون‌گذاری دارد، نمایندگان مجلس قانون‌گذاری بر حسب شرایط، ، طرحی را که دولت می‌دهد، –ایران نیز این‌طور است – لایحه‌ای را که دولت می‌دهد، یا طرحی را که خود نماینده‌ها در صحن مجلس مطرح می‌کنند، در کمیسیون‌های مربوطه که قبلاً روی آن کار شده است می‌آورند و رأی می‌گیرند. مثلاً کسانی که ثروت دارند چقدر مالیات بدهند، اگر در رانندگی تخلّف شد، مجازات آن چطور باشد. اگر فلان جرم اتّفاق افتاد، چند سال زندان داشته باشد. چه زمانی ضبط اموال بشود، مجازات قاچاق کالا چطور باشد. همه‌ی این‌ها قوانین قراردادی است.

این قوانین با یک قیام و قعودی تغییر می‌کند. [به طور مثال] امروز این مجلس می‌آید مزاج او کمی سرد است، یک قانون تعیین می‌کند. فردا یک مجلس دیگری می‌آید درست عکس این را تأیید می‌کنند، این‌ها قرارداد است. همانند قراردادهای راهنمایی و رانندگی که تابلو ورود ممنوع را تا به امروز از این طرف جاده زده بود و فردا می‌برند آن طرف جاده می‌زنند. این‌ها قرارداد است. بنابراین یک بخش از مجازات‌هایی که  بشر تحمّل می‌کند، مجازات‌ها و کیفرهایی است که به طور اعتباریی و قراردادی تصویب شده. تکوینی نیست بلکه قرارداد است.

کیفر، بخاطر رعایت نکردن قوانین طبیعت.

یک بخش از کیفرها و عذاب‌هایی که بشر تحمّل می‌کند، بخاطر نادیده گرفتن مقرّرات عمومی عالم است. مثلاً زمین جاذبه دارد و این قانون خدا است ،  شما می‌بینید وقتی میوه ‌رسیده می شود، می‌افتد. [به راستی] چرا همان ‌جا نمی‌ماند، می‌افتد؟ چون جاذبه زمین آن را می‌کشد. چرا وقتی شما می‌پرید، دوباره به زمین  برمی‌گردید؟ چرا همان‌جا نمی‌مانید!؟ برای این‌که جاذبه ی زمین، انسان را می‌کشد. خصوصیت جاذبه‌ی زمین این چنین است که  هر چیزی، هر شیئی، هر  جسمی که از زمین جدا شود،انگار از اصل خود جدا شده است [و باید دوباره به زمین می پیوندد].

زمین نمی‌خواهد [این چیزها را] از خود  جداکند. در آخر هم زمین ما را در خود جای می‌دهد؛ روزی زمین به صورت قبر دهان باز می‌کند و ما به آن‌جا می‌رویم. مگر این‌که از جوّ زمین، انسان آن طرف‌تر برود؛ تاوقتی که انسان در جوّ زمین است، این‌ جاذبه [انسان راپایین] می‌آورد.

حالا اگر کسی مخالفت کرد و گفت این حرف‌ها چیست؛ مثلا اگر به پشت‌بام رفت و به او گفتند نرو می‌افتی، اگر [این شخص] رعایت نکرد، حرف گوش ‌نکرد و تا آن لبه رفت، با سر روی زمین می‌آید. این کیفر را از کجا دریافت کرد؟ این کیفر در اثر نادیده گرفتن قانون طبیعت است.

لقمه ی حرام و آثار آن در تربیت فرزندان

یک بخش از کیفرها، در مورد عدم رعایت قوانین بهداشتی است. دستور دین، به ما این است که تا گرسنه نشدید، به غذا دست نبرید، که البته دستور سیر و سلوکی امام صادق علیه السلام نیز همین است. حضرت به عنوان بصری در مورد غذا خوردن  یک نسخه‌ی سیر و سلوکی [ دادند] و فرمودند: تا گرسنه نشدید،تا اشتها نداشتید دست، به غذا نبرید و هم چنین فرمودند: تا سیر نشدید، دست از غذا خوردن بکشید که اگر انسان سیر شد و باز هم غذا خورد، به تعبیر امام صادق علیه السلام این پر خوری برای انسان بلاهت و حماقت می‌آورد.

 وقتی انسان سیر می‌خورد فکر او مغشوش می‌شود، قدرت تعقّل را از دست می‌دهد، انسان سنگین می‌شود، نمی‌تواند مطالعه کند، نمی‌تواند نمازبه خوبی بخواند و به خود و عقلش ظلم می‌کند. برای سالم‌سازی جسم این دستور، کارساز است. اگر انسان تا گرسنه نشده است، دست به غذا نبرد‌ و تا سیر نشده است، دست از غذا ‌بکشد این انسان بدن خود را سالم نگه می دارد. دو دستور معنوی هم ایشان دادند، فرمودند: هر وقت خواستید غذا بخورید «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» بگویید. بدون «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» غذا نخورید.

 شرط بعدی  که خیلی مهم است فرمودند: «فَکُلْ حَلَالًا»[۳] حلال بخورید. مواظب باشید غذای حرام نخورید. لقمه‌ی شما حلال باشد نه ‌لقمه ی حرام. بعضی‌ها حرام‌زاده نیستند ولی حرام ‌لقمه هستند؛ یعنی پدر رباخور است و فرزند با ربا پرورش پیدا کرده است، پدر شراب‌خور است وفرزند با شراب پرورش پیدا کرده است، پدر خمس نداده است و نطفه ی فرزندان با مال غصبی منعقد شده است؛ به همین دلیل است که یک فرزند شَر، بی‌دین، یک فرزند حرام‌خور و نانجیب شده است. چرا این‌طور شد؟ مادر این‌ فرزندکه سالم و پاک‌دامن بود. چرا این‌طوری شد؟ نتیجه‌ی لقمه‌ی حرام است. لقمه‌ی حرام آثار خیلی شومی در اخلاق فرزند، در تربیّت فرزند، در بی‌توفیقی فرزند دارد.

 در روایت آمده است که «أَکَلَ لُقْمَهَ حَرَامٍ»[۴] خوردن لقمه حرام. خوردن یک لقمه‌ی حرام باعث می‌شود که ۴۰ شب نماز انسان مورد قبول واقع نشود. با یک لقمه ۴۰ شبانه روز نمازهایی که می‌خوانیم خنثی است، بالا نمی‌رود، بی‌نتیجه می‌ماند.

این جمله‌ی حضرت امیر علیه السّلام که در دعای کمیل آمده است: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تَحْبِسُ الدُّعَاءَ» خدایا گناهانی از من را ببخش که باعث مستجاب نشدن دعا می شود. یعنی [لقمه  حرام] از گناهانی است که دعا را زندانی می‌کند. [با وجود برخی از گناهان] دعا آزاد نیست که بالا برود و به هدف بخورد. همین‌جا پیش خود تو زندانی می‌شود، از وجود خود تو یک قدم آن طرف‌تر نمی‌رود. چیزی که دعا را حبس می‌کند لقمه‌ی حرام است. انسان با غذای حرامی که خورده است، هر چقدر نفس بزند، هرچه داد بزند، التماس و التجاء بکند؛ ناله‌ی او بالا نمی‌رود. «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تَحْبِسُ الدُّعَاءَ» لذا در روایت آمده است که فرمودند: «مَنْ أَرَادَ أَنْ یُسْتَجَابُ‏ لَهُ الدُّعَاءَ فَلْیُطِبْ مَکْسَبَه‏ُ وَ مَطْعَمُه‏» کسی که می خواهد دعایش مستجاب شود پس کسب و غذایش را پاک کند. هر کسی دوست دارد مستجاب الدّعوه باشد و دعای او برنگردد، دو چیز راباید رعایت کند: ۱- درآمد او حلال باشد. ۲- خوراک او حلال باشد. گاهی درآمد انسان حلال است ولی با انسان‌هایی رفت و آمد دارد که  سفره‌ی آن‌ها  لقمه ی حرام دارد. انسان می‌رود سر سفره‌ی آن‌ها می‌نشیند، و با غذایی که می خورد می بیند که روحش ظلمانی می شود.

علاقه حضرت آقا  به شیخ  جعفر مجتهدی

خدا مرحوم آقا شیخ جعفر مجتهدی تبریزی را رحمت کند. این کتاب لاهوتیان متعلّق به آقای مجاهدی شاعراست که ایشان با این آقای شیخ جعفر رحمه الله علیه مأنوس بوده است. مقام معظّم رهبری  اطال الله عمره الشّریف و نصره الله و خذل الله اعداء _خداوند دشمنانش را مخذول کند. خدا بد خواهانش را اگر قابل هدایت نیستند کور کند. خدا بر عزّت وقدرتش بیافزاید._ این بزرگوار فرمودند: خود من از شیخ جعفر رحمه الله علیه کرامت دیدم. آقا فرمودند: آن وقت که من در مشهد زندگی می‌کردم یک مشکلی برای من پیش آمد که خیلی روح من تحت فشار بود، راهی نداشتم و به امام رضا علیه السلام پناه بردم. رفتم داخل حرم امام رضا علیه السلام و واقعاً هم پناه بردم، خدمت حضرت رفتم و وقتی از حرم که بیرون آمدم و می‌خواستم کفش خود را بگیرم، این شیخ جعفر به من گفت: چرا ناراحت هستی؟ گفتم مشکلی داشتم؛ خدمت حضرت آمده بودم [تا حاجت بخواهم]. فرمودند: تا برگردی مشکل تو حل شده است، برو چشم تو روشن می‌شود. آمدم دیدم آن مریضه‌ای که به خاطر او رفته بودم و امیدی به خوب شدن او نداشتم بلند شده راه می‌رود. از آن به بعد مرحوم شیخ جعفر رحمه الله علیه مورد علاقه‌ی شدید مقام معظّم رهبری زید عزه بود.

هنگامی که شیخ جعفر رحمه الله علیه مریض بود، به دستور حضرت آقا زید عزه دارو و پزشک خدمت ایشان آوردند. قبر شریف ایشان هم در صحن آزادی است ، در آن جا مرحوم آقای ابوترابی و پدر او و آقا شیخ جعفر رحمه الله علیه  جمع هستند. او هم با دستور حضرت آقا زید عزه آن‌جا مهمان حضرت رضا علیه السّلام شد.

باطن ربا خون است

شیخ جعفر رحمه الله علیه  خیلی امام رضاعلیه السّلام را دوست داشت. این آقای مجاهد نقل می‌کند، کسی ایشان را به مهمانی دعوت کرده بود، آقا شیخ جعفر رحمه الله علیه به ما نیز گفت: شما هم بیاید؛ ما هم رفتیم. سفره را که انداختند غذا را که آورند، ناگهان شیخ جعفر رحمه الله علیه بلند شد. ما هم که  با او آمده بودیم، بلند شدیم. این صاحب خانه و  مهمان ‌های دیگر همه تعجّب کردند؛ اصرار کردند فایده ای نداشت و به خانه آمدیم، بعضی از افراد دیگر هم آمدند.

گفتیم آقا چرا این کار را انجام دادید؟ با آبروی مؤمن بازی کردید؟! [ صاحب خانه] شما را به اعتبار این‌که بنده‌ی صالح خدا هستید، اعتبار این‌که به شما عقیده داشت، مرید شما بود، دعوت کرده بود و سفره را برای شما پهن کرده بود ، تدارک دیده بود. [همچنین] به احترام شما عدّه‌ی دیگری را هم دعوت کرده بود. چرا این کار را کردید؟ ایشان به ما گفت: چه می‌گویید آقا، سفره پر از خون بود، من که نمی‌توانستم خون بخورم. آقای مجاهدی گفت: در همین گفت و گو بودیم که خود صاحبخانه هم آمد تا ببیند قضیّه چه بوده است. ما به صاحب خانه گفتیم: آقا جریان این نهار چه بود، از کجا آورده بودی؟ گفت: من آقا شیخ جعفر را دعوت کردم و فکر می‌کردم، چون زاهد است ،بنده‌ی صالح خدا است نباید برای او خیلی تشریفات قائل شویم. می‌خواستم همان  غذای هر روزه‌ی خود را به ایشان بدهم؛ امّا همسرم، من را رها نکرد و گفت: عجب، [چگونه می توانی] تو یکی از اوتاد را دعوت کنی امّا برای او هیچ اهمّیّتی قائل نشوی. حالا که ما توقّع داریم  برای او قربانی بکشی و کارها بکنی، می‌خواهی یک غذای ساده به او بدهی؟ گفتم: پول ندارم، گفت خوب برو قرض کن. رفتم از فلان آقا قرض کردم. همین که اسم او را برد، همه گفتند رباخوار است. اگر کسی چشم برزخی داشته باشد می‌بیند که باطن پول ربائی خون است، ما نمی‌بینیم ولی شیخ جعفر رحمه الله علیه این را می‌دید.  

أَلنَّظَرُ إِلى بَابِ الْعالِمِ عِبادَهٌ

مرحوم آیت الله بهاء الدّینی و ما أَدراکَ ما آیهَ اللهِ بهاءُ الدِّینِی، الحق و الانصاف این‌ها نسخه‌ی بدل نداشتند، نسخه‌ی واحده بودند. آقای بهاء الدّینی اعلی الله مقامه کسی است که در این دوره‌ی آخر مریضی ایشان آقای بهجت رضوان الله تعالی علیه به عیادت او رفته بود. آقای بهجت رضوان الله تعالی علیه وقت مرگ‌ها را می‌دانست. زمانی به عیادت می‌رفت که می‌دانست دیگر آخر عمر فرد است. درآن هنگام که ایشان خدمت آقای بهاء الدّینی اعلی الله مقامه برای عیادت رفته بود، خم شده بود دست آقای بهاء الدّینی اعلی الله مقامه را ببوسد. ما آقای بهجت را نشناختیم. آقای بهجت رضوان الله تعالی علیه از انسان‌های ملکوتی بود، از عرشی‌ها بود. آقای بهجت رضوان الله تعالی علیه  با امام زمان عجل الله تعالی فرجه مأنوس بود. ایشان وقتی خم شده بود دست آقای بهاء الدّینی رحمه الله علیه را ببوسد. آقای بهاء الدّینی رحمه الله علیه دست خود را کشیده بودند. بعد که آمده بود برود، ایشان جلوی خانه ایستاده بود و همین طور درب خانه‌ی آقای بهاء الدّینی اعلی الله مقامه را  تماشا می‌کرده است. چون «أَلنَّظَرُ إِلى بَابِ الْعالِمِ عِبادَهٌ»[۵] نگاه کردن به در خانه ی عالم عبادت است؛ نگاه به عالم عبادت است و نگاه به درب خانه‌ی عالم هم عبادت است. آقای بهجت رضوان الله تعالی علیه یک بار رفته است، عالِم را دیده و عبادت کردند، حالا آمده است در خانه او را نیز نظاره کند.

 فرموده بودند که این همسایه‌ها ندانستند که کنار چه کسی هستند. این خانه و این آقا در جایی بودند که امام زمان عجل الله تعالی فرجه در این جا رفت و آمد می‌کردند. بعد فرموده بودند:  چه بدانند یا ندانند برکات آمدن حضرت به این‌جا به آن‌ها هم می‌رسید. آیت الله بهاء الدّینی اعلی الله مقامه  چنین نوری بود، چنین باب رحمتی بود و قدر او را ندانستیم، از ایشان آن‌طور که باید استفاده نکردیم.

داشتم خفه می شدم

ایشان نقل فرمودند که زمانی ما به شهر نراق زیاد می‌رفتیم_ نراق کاشان_ مرحوم ملّا مهدی نراقی، ملّا احمد نراقی متعلّق به نراق هستند. آب و هوای آن جا خوب است تابستان‌ها که هوای قم گرم می شد؛ بعضی از علما به آن‌جا می‌رفتند. آقای بهاء الدّینی رحمه الله علیه فرمودند ما را در آن جا به باغی دعوت کردند وقتی به آن‌جا که ‌رفتیم، کباب برگ درست کرده بودن و حاضرین از این کباب خیلی راضی بودند ولی من از[ بوی] تعفّن  گوشت حرام داشتم خفه می‌شدم، نمی‌دانستم به کجا بروم.

خربزه خوردی پای لرز آن هم بایست

«کُلُوا مِنَ الطَّیِّباتِ»[۶]از غذاهای پاکیزه بخورید. پاک بخورید «وَ اعْمَلُوا صالِحاً» و کار صالح آنجام دهید. زنبور عسل گل می‌خورد، عسل تولید می‌کند امّا مگس روی کثافت می‌نشیند و همیشه هم آزار او به مردم می‌رسد. ای انسان، شبیه مگس نباش که روی کثافت بنشینی. زنبور عسل باشید. گل بخورید تا عسل شیرین تولید کنید. نماز شب با غذای حرام به دست انسان نمی‌آید. با غذای حرام،  نماز اوّل وقت انسان هم نماز خوبی نمی‌شود.

بنابراین باید غذای حلال خورد. حالا اگر کسی رعایت بهداشت را نکرد، غذا خورد و دوباره هم به جای دیگری رفت و غذای لذیذی دیگری خورد، [در این صورت] حالت تهوّع به او دست می‌دهد، او کیفر خود را دارد می‌بیند، این عکس العمل مزاج انسان است. تو اگر غذای مسموم خوردی، خب [معلوم است که] مرتّب حالت تو عوض می‌شود و باید بروید  و سرم وصل کنید. اگر شما رعایت قوانین را نکردید، چه قوانین قراردادی، چه قوانین طبیعی، چه قوانین بهداشتی این کیفر را دارد، منتها ما نام آن را کیفر نمی‌گذاریم می‌گوییم خربزه خوردی پای لرز آن هم بایست، این حالت طبیعی قضیّه است.

غیبت، خورشت سگ های جهنّم است

ولی یک نوع کیفری داریم که این کیفر نه قراردادی است، نه عکس العمل است و نه این‌که مثل افتادن [از بالا به زمین] است. [بلکه طوری است که] خود آن عمل را انسان می‌بیند، خود آن عمل وبال جان ما است. «إِنَّ الَّذینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامى‏ … إِنَّما یَأْکُلُونَ فی‏ بُطُونِهِمْ ناراً»[۷] بى‏تردید کسانى که اموال یتیمان را به ستم مى‏خورند، فقط در شکم خود آتش مى‏خورند. قرآن کریم می‌گوید کسانی که مال یتیم می‌خورند[در واقع] آتش می‌خورند. اگر کسی چشم برزخی داشته باشد می‌بیند این کسی که غیبت می کند در [واقع] شکم خود را پر از آتش می کند. انسان وقتی دارد غیبت می‌کند، شکل برزخی او عوض می‌شود، [و به شکل ] سگ می‌شود. این تعبیر را از امام حسین علیه السلام داریم. حضرت سیّد الشّهداء علیه السلام فرمودند: «الْغِیبَهَ … إِدَامُ کِلَابِ النَّارِ»[۸] غیبت خورشت سگ های جهنم است. (در منابع نقل شده از حضرت امیر و امام سجّاد است)  «الْغِیبَهَ … إِدَامُ کِلَابِ النَّارِ» کلاب جمع چیست؟ کلاب جمع کلب است. کلب یعنی سگ. امام حسین علیه السّلام می‌فرمایند: غیبت خورشت سگ های جهنّم است. نه این‌که سگ جهنّم یک سگی است که خدا آن را جدا آفریده است؛نه! و خورشت او را به انسانی که غیبت کرده است، نمی‌دهند، [بلکه در اصل] صورت برزخی غیبت کن است که  تبدیل به سگ می‌شود. آن وقت خوارک او خورشت سگ‌های جهنّم است. قرآن کریم هم فرمود: «وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ»[۹] و از یکدیگر غیبت ننمایید، آیا یکى از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده‏اش را بخورد؟ بى‏تردید [از این کار] نفرت دارید.

 خدا آقای اراکی را رحمت کند چه نوری بود، چه صفایی داشت. آقای اراکی اعلی الله مقامه قبل از انقلاب نماز جمعه می‌خواندند. من از نماز جمعه‌ی ایشان جمله ای به یاد دارم که فرمودند: در قرآن کریم تنها گناهی که صورت باطنی آن را خدا به ما گفته است، غیبت است. یعنی این قدر مهم است که خدای متعال، تنها این را به ما نشان داده است. «أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیْتاً» انسان وقتی که گوشت می‌خورد چه کار می‌کند؟ وقتی انسان گوشت گوسفند می‌خورد، از گوشت گوسفند کم می‌شود و به وجود ما اضافه می‌شود. حال وقتی غیبت می‌کنیم چه؟ از آبروی او کم می‌کنیم. چرا از آبرویی کم می‌کنیم؟ چون می‌خواهیم به آبروی خود ما اضافه شود. وقتی می‌گوییم فلانی این کاره است، غیرمستقیم می‌خواهم بگویم من این کاره نیستم و دارم خود را بزرگ می‌کنم. خود را به قیمت کوچک کردن دیگری بزرگ می‌کنم. مثل این است که دارم گوشت مرداری را می‌خورم که از او کم می‌شود و به من اضافه می‌شود.

«أَ یُحِبُّ» یعنی دوست داری با گوشت مرده‌ ی مسلمانی، خود را چاق کنی؟ داری آن را می‌خوری که خود را بزرگ کنی؟ «فَکَرِهْتُمُوهُ»  آن را که دوست ندارید،  پس غیبت را هم ترک کنید.

قرآن کریم در سوره‌ی مبارکه‌ی یس می‌فرماید که آن روز به احدی ظلم نمی‌شود. چرا به احدی ظلم نمی‌شود؟ برای این‌که «إِنَّما» کلمه‌ی حصر است «إِنَّما تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ‏» فقط عملت را به تو می‌دهند. جهنّم اگر مار دارد، اگرعقرب دارد، اگر زقّوم دارد، اگر حمیم دارد، اگر غسلین دارد، اگر ملائکه‌ی غلاظ و شداد دارد، همه و همه خود عمل است، نه عکس العمل است، خود عمل است. عمل ما جهنّم شده است. باطن عمل ما در دنیا نیز هست، منتها ما این‌جا متوجّه نیستیم.

در موقع مرگ، وقتی چاقوی مرگ می‌آید و عمر ما را به صورت یک انار می‌شکافد، آن جا معلوم می‌شود باطن آن خاکستر است یا دانه‌های خوب انار است. آن‌جا انسان خود را می‌بیند، موقع مرگ خود را می‌بیند. «إِنَّما تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» بنابراین خوب عمل کنیم، تا بهشت حاصل عمل ما و خود عمل ما باشد واگر بد عمل کنیم به ما جهنّم می‌دهند.

هرچه از دوست رسد نیکوست

لقمان حکیم، حکیم  است، [ایشان در اوّل] برده بوده است، ارباب داشته است و ارباب او خیلی ثروتمند بوده و سرزمین‌های زیادی داشته است، استراحت‌گاه‌های طولانی داشته است. می‌گویند این جناب لقمان چند نمونه از برجستگی‌ها و امتیازات خود را برای ارباب خود روشن کرد و اربابش  هم که شیفته و  مرید او شد ، او را آزاد کرد و لقمان حکیم شد.

یک بار ارباب لقمان، میوه‌ی بسیار تلخی به او داد وگفت بخور. او هم خورد، اصلاً خم به ابرو نیاورد. ارباب گفت مگر غذا تلخ نبود؟ گفت بله تلخ بود. گفت پس چرا اخم نکردی و ناراحت نشدی، هیچ چیز نگفتی ، اعتراض هم نکردی. گفت: شما یک عمر به من غذای شیرین دادی، یک بار هم غذای تلخ دادی . این خلاف مروّت است که انسان از کسی که کرراً خوبی دیده است، [بدی او راتحمل نکند]. حالا یک بار هم یک نیشی دریافت کرده ام و انصاف اقتضاء می‌کرد که چون سابقاً از تو خوبی دیدم، این یک بدی را هم تحمّل کنم. بیاید همه‌ی ما همین‌طور باشیم. خدا به ما خیلی شیرینی داده است، اگر یک بار هم زندگی تلخ شد مدام اعتراض نکنیم، تحمّل کنیم.

گندم از گندم بروید جو ز جو

روزی ارباب لقمان، او را مدیر زراعت‌گاه خود قرار داد وگفت در فلان مزرعه برو و مثلاً فلان حبوبات را بکار. امّا او رفت حبوبات دیگری را کاشت. یعنی اگر اربابش گفته بود، گندم بکار، لقمان جو کاشت. موقع حاصل ارباب آمد گفت: مگر نگفته بودم این را گندم بکار، چرا جو شده است؟ لقمان گفت: آیا نمی‌شود گندم جو دربیاید؟ [ارباب گفت] معلوم است گندم بکاری گندم می روید. می‌گوید:

از مکافـات عمل غافـل مشو               گندم از گندم بروید جو زجو

گفت: آیا عجب جو بکاریم گندم نمی‌شود؟ گفت نه. گفت: ارباب من از روی حساب این کار را کردم. کارهای بدی که می‌کنی نتیجه‌ی خوبی نمی‌گیری.

هرچه کنی به خود کنی            گر همه نیک و بد کنی

بنابراین انسان در قیامت عمل خود را می‌بیند و جزای انسان هم در بهشت، هم در جهنّم خود عمل است.

از ماست که بر ماست

 می‌گویند یک عبیدی در وادی السّلام نجف بود که هر روز بر سر این قبرهای کهنه‌ وادی السّلام می رفت – آن کسانی که به وادی السلام رفتند لابد بر سر قبر آقا میرزا علی آقای قاضی و صالح پیغمبر و هود  پیغمبر و آقا سیّد جمال گلپایگانی رفته اند. آن‌جا غلغله است آن‌جا افراد زیادی د زیر خاک هستند-. این عبید سر این قبرها می‌نشسته و وقتی که میّت تازه می آوردند به قبر این میّت دقّت می‌کرده، لحد را می‌دیده ، به  قبرهایی که شکافته شده بودند چراغ می‌انداخته و نگاه می‌کرده. [وقتی از او پرسیده بودند که چرا این کار را انجام می دهی] گفته بود که من دنبال [کرم ها ی قبر هستم] بخاطر این که [وقتی میّت وارد قبر می شود] قبر می‌گوید: «أَنَا بَیْتُ الْغُرْبَهِ، أَنَا بَیْتُ الْوَحْشَهِ، أَنَا بَیْتُ الدُّودِ»[۱۰] من خانه ی غربت هستم من خانه ی وحشت هستم من خانه ی کرم ها هستم. دود به معنی کرم است. یعنی قبر می‌گوید: من خانه‌ی کرم‌ها هستم.

عبیدگفت: من خیلی [دنبال کرم ها] گشتم؛ هم قبرهای کهنه را، هم قبرهای نو را بررسی کردم امّا هیچ کرمی ندیدم. یک روز به این قبرها خطاب کردم، گفتم: این همه آخوندها به ما گفتند شما داد می‌زنید و می‌گویید ما خانه‌ی کرم‌ها هستیم، من این همه گشتم و هیچ کرمی ندیدم پس معلوم می‌شود این‌ها دروغ می‌گویند. ناگهان از قبر صدا آمد و گفت:  نه آن‌ها دروغ نمی‌گویند، ما کرم نداریم بلکه این اموات هستند که با خود کرم‌هایشان را می‌آورند. هر کسی که در آن‌جا کرم دارد، کرم‌ را خود آورده است.

کرمی بعد از مرگ بنده‌ی خدایی لب او را می‌خورده است. بعد [او را در عالم خواب دیده بودند که] گفته بود؛ من قاضی بودم، فامیل همسر من پرونده‌ای در دادگاه  داشت. گفتم خدا کند حق به جانب این باشد که من شرمنده‌ی همسر خود نباشم. قضاوت نکرده، تمایل پیدا کردم. حالا آن حرفی که گفتم: خدا کند این‌طور باشد به صورت این کرم دارد من را  اذیّت می‌کند، خیلی دقیق است. «إِنَّما تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ».

علی اصغر علیه السلام باب الحوائج

آقای پزشکی [در تهران هستند که] داماد یکی از علمای تهران است، پزشک متدیّنی است، مرید مرحوم آقای حق‌شناس رحمه الله علیه بود. این  آقا ی پزشک در دوره‌ی انتخابات کسی را که می‌خواست کاندیدا شود پیش من آوردند و او قضیّه‌ای را نقل کردند -یک آقا، باز او هم از دوستان من است،  معاونت یکی از قوا است-. گفت: فلان انسان، مسئول فلان اداره بود و معاونی داشت به نام آقای دکتر فلان. روزی تصادف کرد و ضربه‌ی مغزی شد او را بردند در بیمارستان خواباندند وقتی دکتر اعصاب و مغز آمد دید که مغز او متلاشی شده است. به همراهان او گفت: این چند ساعت بیشتر زنده نیست. وقتی همسر و فرزند او این حرف را شنیدند به طور عجیبی ناله می‌کردند، چراکه جوان بود، مسئول بود، دکتر بود، فرزند کوچک داشت، زن جوان داشت. گفت: ناله‌ی این‌ها ما را خیلی تحت تأثیر قرار داد. این آقای دکتر به ما گفت بروید پیش آقای حق‌شناس رحمه الله علیه شاید او بتواند برای شما کاری کند. خدمت آیت الله حق‌شناس رحمه الله علیه رفتیم؛ وقتی رسیدیم دیدیم دارد آستین خود را بالا می‌زند که برود وضو بگیرد. گفتم آقا، در فلان بیمارستان معاون این آقا این‌طوری شده است، دکتر گفته است چند ساعت دیگر زنده نیست و همسر و فرزندان او دارند خود را می‌کشند. دیدیم از همه جا دست ما کوتاه است، خدمت شما آمدیم. آقای حق‌شناس رحمه الله علیه همین‌طور که مشغول وضو گرفتن بود گفت: توسّلی به حضرت علی اصغر علیه السّلام می‌کنیم و هم آن‌جا شروع به خواندن روضه‌ی حضرت علی اصغر علیه السّلام کرد. ما از ایشان خداحافظی کردیم گفتیم برویم  بیمارستان و ببینیم چه خبر است. آمدیم  دیدیم دست‌های این آقا را کنار این تخت بستند گفتیم چرا این‌طور کردید؟ گفتند تکان خورد، ترسیدیم که بیفتد و چند دقیقه‌ای طول نکشید بلند شد نشست انگار اصلاً مریض نبوده است.


 

[۱]– سوره‌ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲]– سوره‌ی یس، آیات ۵۴ تا ۵۸٫

[۳]– بحار الأنوار، ج ‏۱، ص ۲۲۶٫

[۴]– همان، ج ‏۶۳، ص ۳۱۴٫

[۵]– إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج ‏۱، ص ۶۷٫

[۶]– سوره‌ی مؤمنون، آیه ۵۱٫

[۷]– سوره‌ی نساء، آیه ۱۰٫

[۸]– أمالی (للصدوق)، ص ۲۰۹٫

[۹]– سوره‌ی حجرات، آیه ۱۲٫

[۱۰]– الکافی، ج ‏۳، ص ۲۴۲٫