در این متن می خوانید:
      1.  حاضر دانستن امام زمان (علیه السّلام)
      2. معصومین جلوه‌ی خداوند
      3. وجود خدای متعال محدود نیست
      4. حاضر بودن خدای تعالی
      5. احاطه‌ی الهی بر همه‌ی موجودات
      6. تحمّل نکردن تجلّی حق تعالی توسّط انسان
      7. بیرون شدن از خود دلیل بر بودن خداوند
      8. حضرت آدم و حجاب از بهشت
      9. تنزّل حضرت آدم از مراتب حضور
      10. دنیا عامل غرور
      11. نشئه‌ی حیات دنیوی و محجوبیّت ما از خدای تعالی
      12. راهی برای خلاصی از حجاب خود
      13. حیات دنیا عامل حجاب
      14. قدم اوّل برای رهایی از حجاب
      15. عدم اراده در موجودات
      16. موجودات آیات الهی
      17. مطیع بودن نبات و جماد و حیوان
      18. اراده‌ی انسان تابع غریزه
      19. پرهیز نکردن انسان از گناه
      20. نبود اراده در پرهیز از گناه
      21. اجبار در گناه و عذاب در آخرت
      22. وجود اختیار و اراده در انسان
      23. سیطره‌ی غرایز بر انسان
      24. تبعیّت از غریزه و خارج شدن از مسیر آدمیّت
      25. هماهنگی انسان و خدا
      26. پرهیز از گناه، کار اثباتی
      27. کنترل نفس و تأثیر در درون
      28. اهمّیّت ورع
      29. گناه غیبت
      30. آثار کنترل نکردن زبان
      31. تجسّم گناه غیبت به شکل حیوان
      32. هدایت براساس وحی الهی برای موجودات
      33. اشتباه و خطا در بشر
      34. کنترل غریزه و مظهر رب شدن
      35. انسان کامل مظهر رب
      36. اهمّیّت ترک محرّمات و انجام دادن واجبات
      37. شرط رسیدن به خداوند گذر از حیات دنیا
      38. بازگشت همراه با سخط الهی
      39. جهنّم و رابطه‌ی آن با سخط الهی
      40. جهنّم و بهشت تحت اختیار خدای متعال
      41. اطاعت نکردن از خداوند و رسول و وارد شدن در جهنّم
      42. اطاعت از خدای تعالی و رسول شرط وارد شدن در بهشت
      43. قرار گرفتن در مسیر خداوند و از بین رفتن حجاب
      44. تعدّی از حدود الهی و ورود به جهنّم

 حاضر دانستن امام زمان (علیه السّلام)

«اَلسَّلَامُ عَلَیْکَ یَا بَقِیَّهَ اللَّهِ» آقا را حاضر بدانید نه حاضر به این نحو که با هم هستیم، به هم سلام می‌کنیم. در جان ما است. نام حضرت (ارواحنا فداه) «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها»[۱]

معصومین جلوه‌ی خداوند

ائمّه (علیهم السّلام)، حضرت زهرا (سلام الله علیها)، نبی مکرّم اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دین‌ها که در مدینه نیستند، سلام ما به آن‌جا برسد. جسم مادی هم نیستند که این‌جا باشند. جلوه‌ی خدا هستند. همین‌طور که خدا همه‌ی عالم را پر کرده است. -ما تعبیر دیگری به جزء پر کرده است سراغ نداریم ولی جسم نیست که پر بکند- خدای متعال در همه‌ی موجودات عالم، بطون عالم خدا است کما این‌که ظهور عالم خدا است. وجود مقدّس امام زمان (علیه السّلام) این‌طور جان ما را در قبضه‌ی خود دارد. وقتی سلام می‌کنید از درون سلام بکنید. «اَلسَّلَامُ عَلَیْکَ یَا بَقِیَّهَ اللَّهِ اَلسَّلَامُ عَلَیْکَ یَا حُجَّهَ الله، اَلسَّلَامُ عَلَیْکَ یَا سَفِینَهَ النِّجاهَ».

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی * وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانِی * یَفْقَهُوا قَوْلِی».[۲]

در خانه اگر کس است             یک حرف بس است.

پس توکّل را هم که خدمت شما داشتیم و حال این‌جا باب «أداءُ الفَرائِض وَ اجتِنابُ المَحارِم‏»[۳] است.

نکته‌ای که مقدّمتاً خدا عنایت بکند و حرف مفیدی باشد و حق باشد، این است که بین خدا و خلق خدا حجابی جز خلق وجود ندارد.

_MG_2329

وجود خدای متعال محدود نیست

خدا حاضر غایب است و در همه‌ی عوالم قیوم است. وجود، وجود لایتناهی است، محدود نیست. هیچ‌جا کجا شما از وجود خدا نمی‌توانید خارج بشوید. کما این‌که از جلوه‌های خدا، از اسماء الهی نمی‌توانید فاصله بگیرید.

حاضر بودن خدای تعالی

خدای متعال همه‌ی موجودات را در حضور خود دارد و در همه‌ی موجودات قاهر است. «کُلُّ شَیْ‏ءٍ هالِکٌ»[۴] است و وجود خدا چیز نیست. «کُلُّ شَیْ‏ءٍ هالِکٌ» نه سَیهلِکُ «هالِکٌ إِلاَّ وَجْهَهُ» همه‌ی موجودات هیچ هستند، آن چیزی که است وجه خدا است ولی از این طرف با این‌که خدا در همه جا حاضر است «مَعَ کُلُّ شَی‏ءٍ لَا بِالمُمازِجَه»[۵]، «هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ».[۶]

احاطه‌ی الهی بر همه‌ی موجودات

خدا معیّت وجودی دارد، معیّت قیومیّت دارد. قیمومیّت دارد. معیّت نصرت دارد، معیّت حفاظت دارد و معیّت ستاریّت دارد. خدای متعال اگر با ما نبود ما آبرو نداشتیم. معیّت وجاهت دارد. هر چه داریم خدا با ما است. معیّت او، معیّت با همه‌ی اسماء او است. هم اسماء جمالیّه و هم اسماء جلالیّه.

تحمّل نکردن تجلّی حق تعالی توسّط انسان

با یک چنین احاطه‌ای که اگر انسان بفهمد دیگر نمی‌ماند، منفجر می‌شود، ذوب می‌شود، تجلّی خدا بر حضرت موسی تجلّی حق بر موسی بود. موسی تحمّل نکرد، «وَ خَرَّ مُوسى‏ صَعِقاً»[۷] حالت صعقه به او دست داد.

آن‌جا که عقاب پر بریزد           از پشه‌ی لاغری چه خیزد.

بیرون شدن از خود دلیل بر بودن خداوند

بودن با یک چنین خدایی که او با ما است، او با ما است، ما با او نیستیم. بودن با او به این است که ما نباشیم و الّا تا ما هستیم او با ما است ولی ما با او نیستیم. چه کنیم ما نباشیم؟ این حاقّ خودسازی در همین است. خیلی‌ها آمده‌اند که باشند. دنبال خلود هستند.

حضرت آدم و حجاب از بهشت

حضرت آدم را همین بیرون کرد از آن حالت بهشت، حضور حضرت آدم حجوب شد، به بهشت محجوب نبود. یعنی حجاب او در این حد نبود. این ۷۰ هزار حجابی که الآن در این دنیا ما داریم و لازمه‌ی حیات دنیا حجاب بودن بین خود و خدا است. حضرت آدم (علی نبیّنا و آله و علیه السّلام) این مقدار محجوب نبود.

تنزّل حضرت آدم از مراتب حضور

مراتبی از شهود حضور نصیب او بود که با هبوط، با نزول، با تنزّل مراتب وجودی آمد به اسفل سافلین رسید و اسفل سافلین حجاب‌های بسیار ضخیم است، عوالم حیات دنیا، خود دنیا حجاب نیست، حیات دنیا. «فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاهُ الدُّنْیا»[۸] این دنیا صفت حیات است.

دنیا عامل غرور

«وَ لا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ» یعنی این نشئه‌ای که بسیار پست است، پایین است، این پایین‌ترین مرحله‌ی حیات، این پست‌ترین مرحله‌ی حیات این موجب غرور است دقّت داشته باشید و الّا دنیا به ما هو آسمان است و ستارگان است و زمین است و دریا است و کوه‌ها مشکلی ندارد.

نشئه‌ی حیات دنیوی و محجوبیّت ما از خدای تعالی

مشکل این نشئه‌ی حیات دنیوی ما است که در پایین‌ترین مراحل حیات قرار گرفتیم در ضعیف‌ترین مراحل حیات هستیم. این سنخیّتی با وجود مطلق ندارد. خیلی پایین است، خیلی پست است و این موجب محجوبیّت خدا از ما است. خدا حاجبی ندارد و ما خود حجاب خود هستیم. «کَلاَّ إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ‏»[۹]

راهی برای خلاصی از حجاب خود

چه بکنیم ما از این حجاب، از این حجوب خلاص بشویم، یعنی از خود خلاص بشویم. خلاصی از حجاب یعنی خلاصی از این نشئه‌ی دون، پست و پایین خود ما که گرفتار این نشئه هستیم، بسیار پایین هستیم. خیلی پایین هستیم و خدا علیّ اعلی است و ما گرفتار اسفل سافلین هستیم و اسفل سافلین نیز خود ما هستیم. خود ما حجاب هستیم، خود ما پست هستیم. خود ما پایین هستیم. چه بکنیم که بالا برویم؟

این بالا رفتن جز از خود گذشتن هیچ راه دیگری ندارد. تا آدم در این مرحله‌ی پایین قرار نگیرد و مرحله‌ی پایین نگذرد، به مرحله‌ی بالا نمی‌رسد. این خیلی روشن است. هم برهانی است، هم شهودی است و هم این‌که دستورات این است.

حیات دنیا عامل حجاب

آمدیم «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»[۱۰] این حیات دنیایی، این نشئه‌ی پستی که شما فعلاً در این نشئه هستید و حیات این‌ جا را دارید و جز این ندارید این حجاب شما است. باید از این بگذرید. باید یک خاکی بر سر این بکنید و الّا شما در همین‌جا می‌مانید و به مقصد اعلی نمی‌رسید.

قدم اوّل برای رهایی از حجاب

خوب از کجا شروع بکنیم؟ ما که نرسیدیم که خوب نرسیدیم از کجا شروع بکنیم؟ خدای متعال قدم اوّل عنایتی که شامل حال ما کرده است ما که نفس محض هستیم، نفسانیّت محض هستیم و منغمر در حیات پست و پایین هستیم، خود ما پست و پایین هستیم، خدا برای زدودن ما، ما را به تدریج می‌خواهد بالا ببرد. او آمده است دستور زندگی را به ما داده است.

حالا که شما از جانب خدا یک چیزی دارید که برای خدا است و خدا به موجودات دیگر این را نداده است و آن اراده است.

_MG_2322

عدم اراده در موجودات

موجودات مادی، موجودات طبیعی دارای اراده نیستند در دو راهی قرار نگرفتند تا اراده بکنند خوبی را خوب بشوند، اراده کنند بدی را بد بشوند.

موجودات آیات الهی

موجودات آیات خدا هستند، موجودات ذاکر هستند، موجودات ساجد هستند، همه‌ی آن‌ها. خیلی موجودات خوب هستند، وضع خوبی هم دارند، به سوی خدا هم دارند حرکت می‌کنند صیرورت إلی الله دارند. «أَلا إِلَى اللَّهِ تَصیرُ الْأُمُورُ»[۱۱] همه‌ی موجودات خدانما هستند، هیچ موجودی خودنمایی ندارد. کار خود را به فرمان خدا انجام می‌دهد مشکلی هم ندارد. این گردنه‌هایی که ما داریم موجودات گرفتار این گردنه‌ها نیستند.

مطیع بودن نبات و جماد و حیوان

نبات هم در نشئه‌ی خود ساجد است و ذاکر است و کار خود را انجام می‌دهد مطیع و منقاد پروردگار متعال است. حیوان هم همین‌طور است. حیوان اراده دارد ولی اراده‌ی او اراده‌ی غریزی است. غریزه برای او اراده می‌سازد و جز غریزه داعی دیگر، انگیزه‌ی دیگری ندارد.

اراده‌ی انسان تابع غریزه

ولی اراده‌ی ما می‌تواند در مسیری قرار بگیرد که تابع غریزه‌ی ما باشد. یعنی ما را از حالت آزاد بودن، از حالت مرید بودن، مختار بودن خارج بکند.

پرهیز نکردن انسان از گناه

بعضی‌ها واقعاً عین شهوت هستند. عین سبوعیّت هستند. یعنی وقتی حرام برای آن‌ها پیش می‌آید مثل این‌که اراده ندارند. اصلاً از خود بیخود است. کار خیلی خوب هم می‌کند به محض این‌که چشم او به حرام می‌خورد دیگر اصلاً انسان نیست. آن غریزه آن‌چنان حاکم است که گویا هیچ اختیاری برای این باقی نمانده است. بعضی‌ها می‌آیند به ما می‌گویند که ما نمی‌توانیم چشم خود را کنترل بکنیم. خیلی من ناراحت می‌شوم. خود من از همه پست‌تر و پایین‌تر هستم ولی برای دیگران هم ناراحت هستم.

نبود اراده در پرهیز از گناه

چرا کسی اختیار چشم خود را نداشته باشد و مکرّر به بعضی‌ها گفتم که اراده نکردی، دروغ می‌گویی. اگر اراده کرده بودید این‌طور نیست که چشم انسان در اختیار او نباشد. انسان هر کاری را در زندگی شخصی خود می‌خواهد می‌کند دیگر. ولی به کارهای خدایی که می‌رسد می‌گوید نمی‌توانم، بی‌جهت می‌گوید نمی‌توانم. ولی گاهی انسان بامقدّمات اختیاری به مرحله‌ی اضطرار رسیده است که منافاتی با اختیار هم ندارد.

اجبار در گناه و عذاب در آخرت

در اصول هم گفتند «الاضطرار بالاختیار لا ینافی الاختیار» کسی خود را در یک فضایی قرار داد که او را مجبور کردند گناه بکند ولی آن‌جا اجبار است، گلوله را روی سر او گذاشتند که باید این را امضا بکنی یا باید این شراب را بخوری. آن‌جا باید بخورد تا جان او سالم باشد. ولی برای این شراب خوردن در آن‌جا محاکمه می‌شود. برای این‌که می‌دانسته است اگر به این مکان برود یک چنین مشکلی برای او به وجود می‌آورند.

وجود اختیار و اراده در انسان

کسی تا لب بام رفت، می‌دانست که اگر پای خود را این‌طور بکند می‌افتد. پای خود را گذاشت، دیگر جاذبه‌ی زمین اختیاری برای او نمی‌گذارد. امّا این با آن کسی که معاذا الله سمی می‌خورد و می‌میرد فرقی ندارد. هر دو خودکشی کردند. هم این کسی که بی‌اختیار روی زمین قرار گرفت، مغز او داغان شد. هم آن کسی که خود او اراده داشت و در دهان خود قرار داد و مرد هر دو خودکشی کردند و با گناه کبیره از دنیا رفتند، مرتکب قتل نفس شدند.

سیطره‌ی غرایز بر انسان

گاهی انسان یک کارهایی می‌کند که در مسئله‌ی گناه مضطر می‌شود. یعنی آن‌چنان این غریزه سیطره پیدا کرده است، آن‌چنان چیره شده است، آن‌چنان قهاریّت پیدا کرده است این مثل موش در چنگ او است. اصلاً انگار اراده ندارد. عادات بد انسان را این‌طور می‌کند. عادت کرده است.

تبعیّت از غریزه و خارج شدن از مسیر آدمیّت

طبیعت ثانوی او این شده است، موش شده است. این از مسیر آدمیّت خارج شده است و الّا آدم بما هو آدم اصلاً ادمیّت به اراده آدم است و اراده برای خدا است. خدا از نشئه‌ی ربوبی خود چیزی به نام اراده در وجود ما قرار داده است که می‌توانیم کاری را انجام بدهیم و می‌توانیم کاری را انجام ندهیم. این اراده و این آزادی در تکوین ما، در حقیقت و کمون ما از جانب خدا قرار گرفته است و ما را با نشئات ربوبی حق تعالی مسانخ  کرده است.

هماهنگی انسان و خدا

یک نوع هماهنگی ما با خدا است که خدا مرید است و ما هم مرید هستیم، اراده داریم، اختیار داریم، خود ما می‌توانیم کاری را انجام بدهیم آن کار را هم که انجام نمی‌دهیم آن سلب، سلب نیست. خود آن کار باطنی ما است.

پرهیز از گناه، کار اثباتی

یک کسی که به نامحرم نگاه نمی‌کند، یک کسی که غیبت نمی‌کند، یک کسی دروغ نمی‌گوید، یک کسی که غذای حرام نمی‌خورد، غذای شبهه‌ناک نمی‌خورد کار سلبی نکرده است، این کار اثباتی کرده است در خارج چیزی محقّق نشد ولی در باطن شما یک حرکتی انجام دادید.

کنترل نفس و تأثیر در درون

شما نفس خود را کنترل کردید، یک انضباطی یک نزاکت داخلی، یک قدرتی بوده است اعمال کردید و در مسیر تربیت نفس خود کار تربیتی کردید، خودسازی کردید. شما یک قدم اثباتی برداشتید این قدم، قدم سلبی نبود و این آثار ثبوتی ترک گناه بیشتر از واجبات است. آن‌چنان مقام ثبوت ترک گناه قوی است که از انجام واجبات مهمتر است.

اهمّیّت ورع

لذا وجود نازنین پیغمبر خدا در ماه رمضان در پاسخ به امیر المؤمنین (علیه السّلام) که عرضه داشت یا رسول الله «مَا أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ فِی هَذَا الشَّهْرِ»[۱۲] حضرت فرمودند: ورع. به عنوان عمل فرمودند. معلوم می‌شود کار، کار است. نه این‌که کار، کار سلبی است.

گناه غیبت

در خارج می‌توانست انسان زبان خود را رها بکند و یک غیبت یک گناه کبیره‌ی بدتر از زنا انجام بدهد مرتکب بشود ولی زبان را کنترل کرد.

آثار کنترل نکردن زبان

کنترل زبان بسیار کار مهمّی است. زبان رها باشد، کلب عقور است می‌گزد، به انسان آسیب می‌زند. آتش در باطن انسان روشن می‌کند، جهنّم درست می‌کند. درون انسان را کوره‌ی جهنّم می‌کند. آدم را هیمه‌ی جهنّم می‌کند، آدم سگ جهنّم می‌کند.

تجسّم گناه غیبت به شکل حیوان

در حال غیبت آدم سگ جهنّم است. کسی چشم برزخی داشته باشد، بتواند کسی را در حال غیبت ببیند آدم نمی‌بیند سگ می‌بیند. آن هم نه سگ این عالم، سگ‌های این عالم همه وفا دارند و قیافه‌ی بدی ندارند. سگ یک موجودی است، یک موجود معصومی است. همه‌ی موجودات معصوم هستند. همه‌ی درنده‌ها معصوم هستند. هیچ کدام از این درنده‌ها عقاب ندارند.

هدایت براساس وحی الهی برای موجودات

کار آن‌ها براساس آن هندسه‌ای است که خدا در وجود آن‌ها قرار داده است، این‌ها براساس وحی کار می‌کنند. تنها زنبور عسل نیست که «وَ أَوْحى‏ رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً»[۱۳] منتها نحل خلاصه یک لطافت‌هایی دارد، مبدأ شیرینی‌ها است، مبدأ شفا است، خدا او را در قرآن برجسته کرده است و الّا تمام موجودات «وَ أَوْحى‏ فی‏ کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها»[۱۴] تمام آسمان‌ها با وحی دارند کار خود را می‌کنند، از جمله آسمان دنیا هم آسمان است. خدا به این‌جا هم وحی کرده است و تمام موجودات با وحی کار می‌کنند، لذا کار آن‌ها کار ثوابی است. ثواب است، خطا نیست.

اشتباه و خطا در بشر

در قلم صنع خطا وجود ندارد و این صنع حق تعالی در همه جا معصوم است. خطا در بشر است که سوء استفاده می‌کند و باید غریزی زندگی نکند، به اجبار خود را حیوان نگه می‌دارد. از این اراده که نشئه‌ی ربوبیّت حق تعالی است نمی‌خواهد استفاده بکند.

کنترل غریزه و مظهر رب شدن

آن‌جا که نقص انسان، غریزه‌ی انسان چیزی می‌خواهد و انسان اعمال اراده می‌کند و جلوی غریزه را می‌گیرد، آن‌جا «العُبودیَّهُ جُوهَرهً کُنهُهَا الرَّبوبِیّهَ»[۱۵] نه این‌که عبد در پایان مظهر رب می‌شود. از همان آغاز هر کاری را که شما دوست دارید ولی اراده را برای قربه الی الله، به خاطر خدا اراده اعمال می‌کنید و گناه را ترک می‌کنید در همین مرحله شما مظهر رب هستید. دارید ربوبیّت خدا را در وجود خود محقّق می‌کنید. این از عبودیّت جوهر شما «کُنهُهَا الرَّبوبِیّهَ» که در روایت آمده است و در این کتاب شریفی که به امام صادق (علیه السّلام) نسبت داده شده است در آن‌جا آمده است اگر روایت سند هم نداشته باشد درایت است، برهان کشف به دنبال آن است. خدا ربّ العالمین است و تمام اسماء الهی مظاهر دارد و مظهر ربوبیّت خدای متعال بشر است.

انسان کامل مظهر رب

 انسان کامل مظهر رب کامل است و ما هم از نشئات پایین ربوبیّت را شروع می‌کنیم ولی عبودیّت مجرا و مجلای ربوبیّت حق تعالی است که انسان عبد شد، ربوبیّت را قدم به قدم در وجود خود می‌بیند می‌یابد محقّق می‌شود.

_MG_2321

اهمّیّت ترک محرّمات و انجام دادن واجبات

«العُبودیَّهُ جُوهَرهً کُنهُهَا الرَّبوبِیّهَ» در تمام اموری که خدای متعال برای ما فرض کرده است یا برای ما حضر قرار داده است این دو تا اوّلین قدم حرکت ربوبی خدا است در وجود ما که ما واجبات را انجام بدهیم و محرّمات را ترک بکنیم. این کلّی قضیه بود یک بحث مختصر است که شرح آن خیلی می‌تواند طولانی باشد، خیلی می‌تواند بحث داشته باشد. ولی با این مقدّمه می‌خواستم اهمّیّت رعایت واجبات ومحرّمات را ما بدانیم که اگر رعایت نکردیم ما آدم نمی‌شویم. حیوان می‌مانیم، ما از حجاب‌ها خارج نمی‌شویم برای همیشه از خدا محروم می‌شویم از نور خدا، از تجلّیات خدا، از صفات خدا، برای همیشه محجوب می‌مانیم.

شرط رسیدن به خداوند گذر از حیات دنیا

اگر بخواهیم به خدا برسیم و خدایی، خدایی در ما باشد نشئات صفات الهی در وجود ما باشد باید ما از این نشئه‌ی حیات دنیا، حیات پست از این نشئه باید بالا برویم. در حیات پست همه همین‌طور هستند ولی در عوالم بالا آن‌جا همه مظهر اراده‌ی خدا هستند و مظاهر و مجالی صفات جلال و جمال الهی هستند.

بازگشت همراه با سخط الهی

 حالا چند آیه را ببینیم که خدای متعال چه سخنی با ما می‌گوید. «أَ فَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَ اللَّهِ کَمَنْ باءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ»[۱۶] کسی که باء رضوان خدا می‌کند، مثل کسی است که رجوع به غضب خدا می‌کند. حالا این باء و سخط هم خیلی حرف دارد. «کَمَنْ باءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ» همه بازگشت به خدا می‌کنند «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ‏َ»[۱۷] همه لقاء الله دارند ولی رجوع بعضی‌ها همراه با سخط خدا است با سخط بر می‌گردند معاذالله.

جهنّم و رابطه‌ی آن با سخط الهی

«وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ» آدمی که با سخط الهی دارد به سوی خدا می‌رود، مأوای او هم جهنّم است، مآال کار او رسیدن به جهنّم خدا است.

جهنّم و بهشت تحت اختیار خدای متعال

جهنّم هم برای خدا است، بهشت هم برای خدا است. بهشتی لقاء خدا می‌کند با صفات جمال. جهنّمی لقاء خدا می‌کند با صفات جلال. «وَ بِئْسَ الْمَصیرُ» مصیر، صیرورت و شدن. عجب چیزی شدی تو.

اطاعت نکردن از خداوند و رسول و وارد شدن در جهنّم

   «وَ بِئْسَ الْمَصیرُ» بد نو شدنی است. «قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلیکُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَهُ»[۱۸] عجب وقود کردی خود را. وقود جهنّم کردی. این چه نو شدنی است تو می‌توانستی غیر این باشی، چرا این‌طور شدی؟ «مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها وَ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ‏ * وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَتَعَدَّ حُدُودَهُ یُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فیها وَ لَهُ عَذابٌ مُهینٌ‏»[۱۹] «مَنْ یُطِعِ اللَّهَ» تعبیر بسیار زیبا است. «مَنْ یُطِعِ اللَّهَ» نه یطع الرّزاق، یطع الشّافی، یطع الرّحیم، یطع الرّحمان.

اطاعت از خدای تعالی و رسول شرط وارد شدن در بهشت

 «مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها» داخل می‌شود به یک جنّاتی جنّات هم حقیقت آن اسماء الهی است. باغ‌های بهشت هر کدام از آن‌ها مظهر یک اسمی از اسماء جمال حق تعالی است. «یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها» از زیر همیشه مجرای حیات است. «مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْ‏ءٍ حَیٍّ»[۲۰] «جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها» حیّ لا یموت می‌شود «وَ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ»

قرار گرفتن در مسیر خداوند و از بین رفتن حجاب

نجات همین است، آدم وقتی در آن مسیر قرار بگیرد همه‌ی حجاب‌ها خلاص می‌شود و به فوز عظیم همه‌ی موانع، همه‌ی تعلّقات از او گرفته می‌شود، رها می‌شود، خلاص می‌شود، از خود خلاص می‌شود. خود او کدرت دارد، ظلمت دارد حجب است این حجب را پشت می‌گذارد و به فوز عظیم می‌رسد.

تعدّی از حدود الهی و ورود به جهنّم

 «وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَتَعَدَّ حُدُودَهُ یُدْخِلْهُ ناراً» کسی که عصیان الله را بکند و عصیان رسول الله را بکند که اسم اعظم است تعیّن اوّل است «وَ یَتَعَدَّ حُدُودَهُ یُدْخِلْهُ ناراً» کسی از حدود الهی تعدّی بکند یعنی از مسیر عبودیّت خارج بشود «یُدْخِلْهُ ناراً خالِداً» جنّات را جمع آورد ولی «یُدْخِلْهُ ناراً» «لا میز فی الاعداء» این خود را نابود کرد، بدبخت کرد «یُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فیها» این محرومیّت او از همه‌ی جلوه‌های وجودی همیشگی می‌شود، دیگر راهی برای رسیدن به کمال نخواهد داشت. «وَ لَهُ عَذابٌ مُهینٌ» عذاب آن‌جا هم عذاب عادی نیست. عذاب خوارکننده است.


 

[۱]– سوره‌ی زمر، آیه ۶۹٫

[۲]– سوره‌ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۳]– بحار الأنوار، ج ‏۶۸، ص ۱۹۴٫

[۴]– سوره‌ی قصص، آیه ۸۸٫

[۵]– نور الأفهام فی علم الکلام، ج ‏۱، ص ۱۳۵٫

[۶]– سوره‌ی حدید، آیه ۴٫

[۷]– سوره‌ی اعراف، آیه ۱۴۳٫

[۸]– سوره‌ی لقمان، آیه ۳۳٫

[۹]– سوره‌ی مطفّفین، آیه ۱۵٫

[۱۰]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۹۲٫

[۱۱]– سوره‌ی شوری، آیه ۵۳٫

[۱۲]– وسائل الشیعه، ج ‏۱۰، ص ۳۱۴٫

[۱۳]– سوره‌ی نحل، آیه ۶۸٫

[۱۴]– سوره‌ی فصلت، آیه ۱۲٫

[۱۵]– تفسیر نور الثقلین، ج ‏۴، ص ۵۵۶٫

[۱۶]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۱۶۲٫

[۱۷]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۵۶٫

[۱۸]– سوره‌ی تحریم، آیه ۶٫

[۱۹]– سوره‌ی نساء، آیات ۱۳ و ۱۴٫

[۲۰]– سوره‌ی انبیاء، آیه ۳۰٫