سیاست‏ خارجى دولت‏ها، متغیر وابسته‏اى است که بر بنیان یک سرى اصول و ارزش‏هاى ملى و ایدئولوژیکى استوار است.در سیاست گذارى خارجى کشورها دو بخش اصلى قابل شناسایى است:

۱ – اصول و بنیادهاى نظرى;

۲ – شیوه‏ ها و راهکارهاى اجرایى.

قسمت دوم عمدتا در حوزه تجربه بشرى جاى گرفته و شناور است در حالى که بخش نخست‏بر مجموعه‏اى از نگرش‏هاى فلسفى و انسان شناختى حاکم بر جامعه و یا دست کم ذهنیت نخبگان سیاسى استوار مى‏باشد. 
منظر فلسفى و انسان شناختى مذکور تاثیرات عمیقى را در جهت‏گیرى خارجى کشورها و نحوه تعامل با سایر بازیگران بین المللى دارد.دو نگرش عام و فراگیر حاکم بر روابط بین‏الملل، رئالیسم و ایده آلیسم است که از دیرباز بر مباحث این حوزه مطالعاتى سایه افکنده‏اند.این دو نگرش از منظر فلسفى (وجودشناسى) و انسان‏شناسى متفاوتى به تحلیل مسائل بین المللى مى‏پردازند.براى اساسى‏ترین و نخستین پرسش سیاست‏خارجى دولت در مورد ماهیت نظام بین المللى، هر یک از نگرش‏هاى فوق جواب‏هاى متفاوتى داده‏اند.نحوه تلقى هر یک از ماهیت نظام بین‏المللى، دیگر مسائل مربوط به سیاست‏خارجى را تحت تاثیر دارد; از این رو براى فهم واقعى و درک روشن جهت‏گیرى خارجى کشورها، فهم ماهیت روابط خارجى از دید آنان حایز اهمیت است.این مقاله در پى آن است تا ماهیت روابط خارجى را در پرتو اندیشه دینى – الهى امام على علیه السلام مطالعه کند. 
روشن است که ارائه جواب روشن براى این پرسش بنیادین، ماهیت‏سیاست گذارى خارجى و جهت‏گیرى خارجى دولت اسلامى امام على‏علیه السلام را تبیین خواهد کرد.چنین امرى براى دولت اسلامى در عصر حاضر مى‏تواند مفید و راهگشا باشد، زیرا دولت اسلامى در عصر غیبت خود را موظف مى‏داند تا با الهام از سیره عملى و گفتارى پیشوایان معصوم‏علیه السلام (سنت) به سیاست گذارى و اجرا بپردازد.بدین منظور کشف و استخراج دیدگاه‏هاى رهبران دینى بسیار حایز اهمیت است. 
قبل از ورود به بحث، براى تبیین و توجیه منطقى بحث، ذکر نکته‏اى لازم به نظر مى‏رسد; شاید برخى تصور کنند که روابط بین الملل و مباحث مربوط به آن از محصولات قرون اخیر بوده و بنابراین، طرح آن از منظر زمانى عصر امام على‏علیه السلام چندان موجه به نظر نمى‏رسد.نگارنده با قسمت اول گزاره فوق موافق است که حوزه مطالعات روابط بین‏الملل، حداقل به صورت یک رشته مطالعاتى آکادمیک قدمت چندانى ندارد و عمدتا به سال‏هاى پس از جنگ جهانى دوم باز مى‏گردد; اما مسائل مورد مطالعه و موضوع آن را نمى‏توان به دوره تاریخى خاصى ارجاع داد.یکى از قدیمى‏ترین و در عین حال پر مناقشه‏ترین موضوع مورد مطالعه این حوزه، دو پدیده جنگ و صلح است; بنابراین از زمانى که روابط اجتماعى در حیات انسانى شکل گرفته، بشر با این دو پدیده روبه رو بوده است.دقیقا از همین زاویه است که برخى از پژوهشگران این رشته، قدمت و پیشینه تاریخى آن را در جنگ‏هاى پلوپونز قبل از میلاد جست و جو مى‏کنند. (۱) 
بنابراین دست کم مى‏ توان گفت، جنگ و صلح و مسائل مربوط بدان، یکى از مهم‏ترین مسائل و موضوعات این رشته پژوهشى است که با تاریخ روابط اجتماعى انسان همزاد است. از این منظر همان گونه که مطالعه ماهیت نظام بین‏المللى با تاکید بر دو پدیده جنگ و صلح از منظر اندیشمندانى نظیر افلاطون، ارسطو، سیسرون، اکوئیناس و دیگران مى‏تواند موجه باشد، مطالعه ماهیت این نظام از دیدگاه امام على نیز مى‏تواند توجیه منطقى داشته باشد; از این رو در نوشتار حاضر تلاش بر آن است تا ماهیت روابط خارجى از دیدگاه امام على به بحث گذاشته شود و نگاه حضرت به دو پدیده جنگ و صلح، ریشه‏ها و عوامل آن مورد مطالعه و بررسى قرار گیرد.آیا سیاست‏خارجى امام على خصلت جنگ محورى دارد یا صلح‏طلبى؟ آیا جهت‏ گیرى حضرت عمدتا اصل را بر صلح مى‏گذارد یا جنگ؟ اهداف و ابزارهاى سیاست‏خارجى دولت اسلامى از دیدگاه امام على کدامند؟

ماهیت روابط خارجى از دیدگاه امام على علیه السلام

براى فهم ماهیت نظام بین‏الملل در هر مکتب و نحله فکرى، ابتدا لازم است که نگرش فلسفى آن مکتب به انسان، جامعه و سیاست مورد مطالعه و امعان نظر قرار گیرد، چون این نگرش فلسفى پایه‏هاى نظرى آن مکتب را شکل مى‏دهد.بر این اساس بحث ماهیت روابط خارجى از دیدگاه امام على نیز از خاستگاه انسان‏شناسى سیاسى آغاز و با عزیمتگاه سیاست‏شناسى در حوزه بین المللى به انجام مى‏رسد.این حث‏به دنبال پاسخ گویى به این پرسش اساسى است که آیا از نگاه امام على، اصل در روابط خارجى بر جنگ استوار است‏یا صلح؟

۱ – انسان‏ شناسى سیاسى

تلقى و شناختى که امام على از انسان به صورت عام و انسان سیاسى به خصوص ارائه مى‏دهد، کاملا با وحى الهى و تعالیم قرآنى و آموزه‏هاى پیامبر خاتم گره مى‏خورد; بنابراین انسان‏شناسى امام على همچنان که قرآن کریم مطرح مى‏کند، بر دو بعدى انسان و ماهیت ترکیبى او استوار مى‏باشد.در این تحلیل انسان داراى طبیعت دو بعدى است که بخشى ریشه در ملک داشته و بخش دیگر در ملکوت.بعد ملکى انسان بیانگر ماهیت‏حیوانى و غریزى اوست، در حالى که بعد ملکوتى او نشان از جنبه روحانى و الهى دارد که به قول قرآن کریم با «نفخت من روحى‏» توصیف مى‏گردد; بنابراین در طبیعت انسان زمینه‏هاى تمایل به دو نیروى متضاد که یکى انسان را به اسفل‏السافلین کشانیده و از درندگان «درنده‏تر» مى‏سازد و دیگرى او را به اوج انسانیت و تعالى سوق داده و از فرشتگان «پران‏تر» مى‏سازد، قابل شناسایى است. سرنوشت انسان در گیر و دار جدال و تنازع دایم این دو نیروى طبیعى رقم مى‏خورد. این جدال را برخى از پژوهشگران دینى جدال و مبارزه دایم میان نیروى غریزى و فطرى یا بعد حیوانى و انسانى عنوان کرده‏اند.در این مبارزه برترى هر یک از دو بعد انسان، ماهیت و سرنوشت او را رقم مى‏زند. (۲) دو بعدى انسان علاوه بر قرآن کریم، در کلام معصومین‏علیهم السلام و به خصوص امام على علیه السلام نیز به خوبى قابل ردیابى است. 
امام على ضمن تصریح بر دو بعدى بودن انسان، جدال دایمى میان آن دو را مورد تاکید قرار داده و در نهایت پیروزى هر یک از دو نیروى مزبور را رقم زننده سرنوشت فرد عنوان مى‏کنند: 
خداوند در فرشتگان (به هنگام آفرینش آنها) فقط عقل را قرار داد بدون شهوت و در حیوانات شهوت را قرار داد بدون عقل و در فرزندان آدم هر دو را قرار داد; پس هر کس عقلش بر شهوت او غلبه کند، برتر از ملایکه و هر کس شهوتش بر عقل او غلبه نماید فروتر از حیوانات است. (۳) 
بنابراین انسان‏شناسى امام على با توجه به دو نیروى عقل و شهوت که بیانگر دو نوع فعالیت التذاذى و تدبیرى است، به انجام مى‏رسد.فعالیت‏هاى التذاذى او به وسیله قواى شهوانى و غرایز رقم مى‏خورد و فعالیت تدبیرى از عقل او نشات مى‏گیرد و بر اساس تدبیر و مصلحت انجام مى‏شود.وجود هر دو نوع فعالیت‏با توجه به دو دسته از غرایز و اوصاف در انسان ضرورى است; اما در این میان رابطه این دو و نحوه تنظیم این روابط در نهایت چهره انسان را شکل مى‏دهد و جهت‏گیرى‏هاى او را تحت تاثیر مى‏گذارد: 
عقل و شهوت دو دشمن یکدیگرند.پشتیبان عقل، علم و پشتیبان شهوت، هواى نفس است و نفس انسانى مورد نزاع این دو مى‏باشد، به طورى که هر یک از این دو دیگرى را مقهور سازد، نفس به سوى قاهر و مسلط کشیده مى‏شود. (۴) 
در مجموع جنبه عقلانى انسان با سعادت و کمال واقعى او پیوند مى‏خورد و امام عقل را وسیله باشد نجات از گمراهى و رسیدن به سعادت معرفى مى‏کند; بنابراین به هر اندازه از عقل بهره داشته از نظر امام به رستگارى و سعادت نزدیک‏تر و از شرور و بدى دور خواهد بود.در مقابل، کسانى که از عقل بهره ندارند با سرنوشت‏سیاه و تاریک رو به رو خواهند بود.از میان گفته‏ها و کلمات حکیمانه امام در این مورد تنها به ذکر دو نمونه روشن بسنده مى‏شود: در مورد اهمیت عقل مى‏فرماید: 
خداوند عقل را در وجود انسان به ودیعت ننهاده مگر این که روزى به وسیله آن او را نجات خواهد داد. (۵) 
در جاى دیگر مى‏فرماید: 
هنگامى که خداوند نسبت‏به بنده‏اى اراده خیرى نماید، به او عقل معتدل و عمل درست و صحیح عطا خواهد کرد. (۶) 
از سوى دیگر از نظر امام کسانى که از نعمت عقل محرومند در چنبره هوا و هوس گرفتار و در گرداب گمراهى اسیرند.در این زمنیه امام تصویر انسان عارى از عقل و گرفتار غرایز شهوانى را چنین ترسیم مى‏کند: 
دنیا پرستان همچون سگانى هستند که بى صبرانه همواره صدا مى‏کنند…یا همچون چارپایانى که گروهى از آنان پاهایشان بسته و گروهى دیگر رها شده‏اند، خردهاى شان را گم کرده و در راه‏هاى نامعلوم گام گذارده‏اند. (۷) 
از این رو گمراهى عقل، خوارى بزرگ عنوان مى‏گردد: «شدیدترین گمراهى‏ها، گمراهى عقل و بزرگ‏ترین خوارى‏ها، خوارى جهل است‏» .

۲ – سیاست‏ شناسى و روابط اجتماعى

نگرش مکاتب و دیدگاه‏هاى مختلف بر انسان به صورت مستقیم در سایر حوزه‏ها از جمله سیاست و اجتماع بازتاب مى‏یابد.نظریه‏اى که با نگاه ترکیبى و دو بعدى بودن انسان، به انسان‏شناسى مى‏رسد، به صورت طبیعى در حوزه سیاست نیز نوعى دوگانگى رفتارى را تعقیب مى‏کند.سیاست از این منظر نه صرفا پدیده اخلاقى و هنجارى است و نه صرف یک واقعیت آکنده از شرور و تباهى، بلکه در این تلقى ماهیت دو بعدى انسان، سیاست و اجتماع را نیز با این دوگانگى تحلیل مى‏کند.دوگانگى که در یک طرف آن عقلانیت، اندیشه و رفتار مبتنى بر مصلحت وجود دارد و در طرف دیگر آن قدرت‏طلبى، تمامیت‏طلبى و حسادت نمایان است.هر چند مسیر اصلى حرکت تاریخ، به سوى رفتار مبتنى بر عقلانیت و مصالح بشرى است; اما این روند همواره با نیروى معارض خویش که در قدرت‏طلبى انسان نهفته است، رو به رو مى‏باشد. 
در دیدگاه هابزى، انسان موجودى است درنده خو و قدرت طلب، و شرور بودن انسان در حوزه سیاست و اجتماع نیز تجلى مى‏یابد وبه سیاست نیز رنگ و بوى درندگى و قدرت‏طلبى ناشى از حسادت و صیانت ذات مى‏بخشد.عرصه روابط بین‏الملل در این نگرش بر عرصه گرگان درنده‏اى مبدل مى‏گردد که همگان حفظ خود را در نابودى دیگران جست و جو مى‏کنند.چنین برداشتى به عنوان مکتب جنگ محور، بعدها مبناى فلسفى مکتب اصالت قدرت را تشکیل داد.در مقابل، بر اساس دیدگاه کانتى و عقلانى بودن مطلق انسان، انسان موجودى است کاملا اخلاقى و عقلانى که جز به سود و خیر خود و دیگران نمى‏اندیشد.در این تلقى اصل حکم بر روابط اجتماعى انسان‏ها صلح و زندگى مسالمت‏آمیز است که گاه به دلیل خوى برترى جویى انسان تهدید و تبدیل به روابط خصمانه مى‏گردد; بنابراین توجه دادن انسان به خیر و امور اخلاقى زمینه‏هاى برقرارى روابط صلح‏آمیز را در جامعه فراهم مى‏سازد. 
همان گونه که ملاحظه مى‏گردد، هر یک از دو نگرش فوق از نگاه بدبینى مطلق تا خوشبینى مطلق در نوسان است; در حالى که نگرش نخست، زندگى انسان را سراسر ناامن و در معرض تجاوز و درندگى دیگران دانسته و در نهایت روابط خصمانه و جنگ مداوم را بر روابط بین‏المللى حاکم مى‏داند، در نگرش دوم با تاکید بر روحیه همزیستى و اخلاق صلح جویانه انسان، یک جامعه کاملا اتوپیایى و آرمانى به دور از ظلم و تجاوز تصویر مى‏گردد; اما در این میان به نظر مى‏رسد دیدگاه دو بعدى انسان که طبیعت‏بشر را با نیک و بد همراه مى‏سازد، از مطلق‏گرایى تام دورى کرده و شخصیت انسانى را در تعامل میان دو نیروى متضاد عقل و شهوت جست و جو مى‏کند; بنابراین بعد عقلانى انسان جهت‏گیرى اخلاقى و صلح جویانه او را رقم مى‏زند، در حالى که در مقابل قوه شهوت که در امیال قدرت‏طلبى و تمامت‏خواهى و حسادت انسان نمود مى‏یابد، زمینه‏هاى روابط تعارضى و جدال‏انگیز را موجب مى‏گردد; اما همان گونه که اشارت رفت، هر چند انسان‏شناسى اسلام بر وجود دو نیروى خیر و شر در انسان اذعان مى‏کند، لیکن از طرف دیگر به دلیل کمال جویى و حرکت تکاملى تاریخ، جهت‏گیرى اصلى انسان و روابط اجتماعى او را با ماهیت‏خیرخواهانه و صلح جویانه تبیین مى‏کند; اما از طرف دیگر به دلیل وجود نیروى مخالف، همواره مانعى بر سر راه رسیدن به این هدف وجود دارد. 
با توجه به انسان‏شناسى فوق، ماهیت روابط بین‏الملل از منظر اسلام، هر چند در واقع تمایل به صلح و همزیستى دارد; اما به دلیل موانع و نیروى شهوانى که در قدرت‏طلبى و برترى جویى برخى ملل و انسان‏ها وجود دارد، با نوعى حالت جنگ و صلح توام با هم توصیف مى‏گردد; بنابراین نه جنگ در ذات انسان ریشه دارد، آن گونه که در تلقى هابز و ماکیاول مطرح است و نه صلح به تنهایى، بلکه به دلیل وجود هر دو نیروى عقل و شهوت، زمینه‏هاى هر دو امر در طبیعت انسان وجود دارد.هر چند در نهایت تقدم و برترى جانب عقل که در حوزه روابط اجتماعى و سیاسى به صلح و همزیستى بشر مى‏اندیشد، به عنوان غایت‏حرکت تاریخ، مورد توجه قرار مى‏گیرد: 
بنابراین اگر بعد حیات طبیعى محض را در نظر بگیریم، باید جامعه انسانى را مجموعه‏اى افرادى بدانیم که فلسفه موجودیت آنان از توماس هابز شروع و در چنگیز قداره بند به بار مى‏نشیند و فلسفه سیاسى آنان از ماکیاولى آغاز و در هم‏مکتبان نرون و آتیلا به نتیجه مى‏رسد.علت این که بعد حیات طبیعى محض، جنگ و کینه توزى‏ها با هدف منفعت‏گیرى به عنوان یک خاصیت اساسى زندگى به رسمیت مى‏شناسد، انحراف بسیار ویرانگر و دردناک بشر در جریان صیانت ذات است که ما آن را اصل الاصول مى‏نامیم. (۸) 
اصل همزیستى در روابط خارجى از دیدگاه امام على‏علیه السلام دیدگاه امام على در مورد ماهیت روابط اجتماعى با یکى از دو گمانه رایج در مطالعات بین‏المللى معاصر، قابل ردیابى است.گمانه اول آن است که ماهیت این روابط بر محوریت جنگ استوار است و صلح حالت استثنایى است.در گمانه دیگر، ماهیت روابط بین‏المللى صلح محور بوده و جنگ به عنوان یک استثنا از قاعده مورد بررسى قرار مى‏گیرد.در این نوشتار این فرضیه را تعقیب خواهیم کرد: 
امام على اصل در روابط سیاسى و اجتماعى را صلح مى‏داند و جنگ را جز در موارد ضرورت جایز نمى‏داند.براى اثبات و تایید این فرضیه بحث را در چند محور زیر دنبال مى‏کنیم:

۱٫اهمیت صلح و همزیستى از منظر امام‏ علیه السلام;

۲٫سیاست صلح‏ جویانه امام ‏علیه السلام;

۳٫نشانه‏ هاى صلح ‏خواهى امام‏ علیه السلام;

۱ – اهمیت صلح و همزیستى از دیدگاه امام على علیه السلام

رویکرد امام‏علیه السلام به صلح و همزیستى مسالمت‏آمیز اجتماعى، عمدتا در چارچوب رویکرد قرآن به این پدیده مطرح مى‏گردد.از دیدگاه قرآن هر چند منازعات اجتماعى و حالت تخاصم همواره در کنار نوعى «صلح و سلم‏» با زندگى اجتماعى انسان همراه است; اما از آن جایى که این تخاصم عمدتا برخاسته از غرایز و خواسته‏هاى منفى آدمى است که در چهره حسادت، تنگ نظرى و انحصارگرایى نمود مى‏یابد، قرآن کریم در موارد متعدد رسالت انبیاى الهى به خصوص نبى خاتم‏صلى الله علیه وآله را به نفى این پدیده‏ها گوشزد مى‏کند. 
در یک تصویر کلى مى‏توان گفت: هر نوع تخاصم، جدال و جنگ در جوامع انسانى نمودى است از زندگى اهل جهنم که مردان الهى وظیفه خود مى‏دانند تا این جوامع را به زندگى اهل بهشت که همان صلح و سلم و همزیستى است‏حرکت دهند. (۹) 
بنابراین در تصویر قرآنى، هر چند زندگى اجتماعى مشحون از جنگ و صلح مى‏تواند باشد، اما در نهایت صلح و همزیستى به عنوان غایت‏حرکت اجتماع و هدفى که انبیاى الهى براى استقرار آن آمده‏اند عنوان مى‏شود، زیرا مهم‏ترین هدف ارسال رسل همانا استقرار عدالت اجتماعى است (۱۰) و این مهم در معناى واقعى خود صلح و امنیت اجتماعى را به همراه خواهد داشت، چه این که جنگ و تخاصم وضعیتى است ناشى از تعدى، برترى جویى و تمامت‏خواهى انسان و در شرایطى که این غرایز تعدیل و تحت کنترل در آید، جامعه با صلح و همزیستى مسالمت‏آمیز قرین خواهد بودو عدالت اجتماعى جز در سایه جلوگیرى از این امور منفى تحقق نخواهد یافت; بنابراین رسیدن به زندگى و جامعه بهشتى گونه، غایتى است که نه تنها انسان مسلمان که در اندیشه اسلامى، نظام آفرینش بدان سو حرکت مى‏کند.به صورت طبیعى به هر اندازه که جامعه در چنبره وحشتناک و ناامن جنگ قرار گیرد به وضعیت زندگى جهنمیان نزدیک‏تر مى‏شود; پدیده‏اى که همه ما از آن گریزانیم و نفرت داریم. (۱۱) 
در برخى آیات قرآن به صراحت، وظیفه پیامبران الهى با حل نزاع و اختلافات امت گره مى‏خورد; بدین معنا که حالت تخاصم و جدال – که مى‏تواند ریشه در داخل امت داشته باشد یا ناشى از خارج باشد – مى‏باید با صلح و سلم جایگزین گردد.در این تقریر آغاز و انجام خلقت و نظام هستى به دور از هر گونه اختلاف و کشمکش ترسیم مى‏گردد; اما در میان این دو مبدا و غایت همراه با صلح و سلم، مقاطع تاریخى وجود دارد که همواره با نزاع و جدال انسان‏ها همراه است.انبیاى الهى براى حل معقول اختلافات و جلوگیرى از تخاصم تلاش کرده‏اند.قرآن این مهم را چنین بازگو مى‏کند: 
مردم امت واحده بودند; پس خداوند پیامبران را براى بشارت و انذار فرستاد وبا آنان کتاب را به حق نازل کرد تا در آنچه مردم در آن اختلاف کرده بودند حکم کند; اما اختلاف کنندگان درونى، اختلاف شان به سبب بغى بود، آن هم پس از آمدن دلایل روشن. (۱۲) 
آنچه در کلام امام على‏علیه السلام تجلى مى‏یابد، از نظر سیاسى و جامعه شناختى نیز یک رفتار عقلانى است.امام على در شرایطى این مقوله را مطرح مى‏کند که جامعه آن روز جز به انتقام نمى‏اندیشد و گذشت را معادل ناتوانى و ضعف ارزیابى مى‏کنند.امام در وصیت‏خود به فرزندانش چنین مى‏فرمایند: 
من دیروز با شما همدم بودم و امروز عبرتى براى شما هستم و فردا از شما جدا مى‏شوم.اگر من زنده بمانم، اختیار خونم در دست‏خودم مى‏باشد و اگر از این دنیا رخت‏بربندم، کوچ از این دنیا وعدگاه من است و اگر قاتل را ببخشم بخشش براى من وسیله تقرب به خداست و پاداش نیکى براى شما دارد; پس قاتل را ببخشید، آیا دوست نمى‏دارید خداوند شما را عفو کند. (۱۳) 
این نگرش امام دقیقا ریشه در وحى دارد آن جا که مى‏فرماید: 
…و اگر کیفر دادید همان گونه کیفر بدهید که به شما وارد شده و ا گر صبر و تحمل نمایید قطعا براى شکیبایان بهتر است. (۱۴) 
اندیشه‏صلح خواهى امام صرفا به یک ایده انسانى در بعد نظرى محدود نمى‏ماند، بلکه همانند انبیاى الهى که رسالت هدایت‏بشر و استقرار عدالت ضامن صلح و امنیت را عهده دارند، امام على در حوزه عملى نیز در این راستا تلاش مى‏کند.امام برقرارى صلح در جامعه را از حد یک وظیفه در کنار سایر وظایف فراتر برده و در مرتبه هدف حکومت و سیاست‏خویش مطرح مى‏کند: 
خداوندا، تو مى‏دانى که کوشش ما در موضع خلافت‏براى رقابت در سلطه‏گرى و به دست آوردن چیزى از متاع محقر دنیا نبوده، بلکه براى آن بود که به نشانه‏ها و حقایق دین تو وارد شویم و در شهرهاى تو اصلاح نماییم تا ستمدیدگان از بندگانت در امن و آساى باشند و قوانین متروک تو بار دیگر به جریان بیفتد. (۱۵) 
امام على که خود در دامن وحى تربیت‏یافته و از سفره معنوى رسالت‏حضرت خاتم ارتزاق کرده، در این راستا رسالت‏حضرت خاتم‏صلى الله علیه وآله را با ایجاد فضاى اخوت و برادرى در میان بشر پیوند زده مى‏فرمایند: 
خداوند پیامبرصلى الله علیه وآله را زمانى مبعوث کرد که شما مردمان عرب در بدترین شرایط زندگى مى‏کردید و تشنه به خون همدیگر بودید. (۱۶) 
و در جاى دیگر با ترسیم وحشتناک از زندگى اجتماعى بشر عصر پیش از بعثت مى‏فرمایند: 
خداوند پیامبرش ر ابا دلایل روشن و نور روشنایى بخش فرستاد…در وقتى که مردم مبتلا به فتنه‏هاى بسیار بودند، و راه نجات از آن را نداشتند; فتنه هایى که مردم را پایمال و لگدکوب کرد و همگى در میان آن سرگردان و وامانده بودند، خواب آنان را بى‏خوابى و چشم شان گریه بود. (۱۷) 
در شرایط و روزگارى که روحیه انتقام‏گیرى از دشمنان در درون جوامع بشرى آتشى را بر مى‏افروخت که حیات جمعى را به جهنم سوزان مبدل مى‏ساخت، این امام على بود که واژه زیباى گذشت و عفو را جایگزین آن نمود.شاید در این نکته نتوان تردید کرد که برخورد ناشیانه و غرورآمیز با دشمن شکست‏خورده ریشه‏هاى یک خصومت و عداوت فراموش نشدنى را در خمیره جان او مى‏کارد که در هر فرصتى حقارت درونى خویش را از طریق شعله‏ور ساختن آتش دوباره جنگ جبران کند.تجربه تاریخى به خوبى این نکته را تایید مى‏کند که تحقیر دشمن شکست‏خورده و انتقام‏گیرى غیر منصفانه با پیامدهاى ناگوار نفاق و جنگ دایمى همراه خواهد بود.جنگ جهانى دوم (۱۹۳۹- ۱۹۴۵ م) که علاوه بر خسارت‏هاى مادى جبران‏ناپذیر بر بشر، انسان‏هاى زیادى را به کام خود فرو برد، بنا بر برخى دیدگاه‏ها معلول برخورد ناشیانه فاتحان جنگ اول جهانى با مغلوبین (آلمان) بود; بنابراین عفو و گذشت و مدارا با دشمن غیر از بعد اخلاقى و انسانى است. 
تا این جا با ذکر چند نمونه از معارف قرآن کریم و کلمات حکیمانه امام على به خوبى این نکته را مى‏توان استظهار کرد که صلح از مبانى اصلى زندگى اجتماعى است و اندیشه اسلامى استقرار صلح و ثبات اجتماعى را با هدف خلقت و سیر تکوینى نظام آفرینش گره مى‏زند.به تعبیر علامه محمدتقى جعفرى از نظر عقلى نیز مبنا بودن صلح براى حیات اجتماعى بشر قابل اثبات است، زیرا اسلام هدف زندگى را کمال و سعادت انسان مى‏داند و این هدف جز با برقرارى صلح نمى‏تواند قابل تامین باشد; (۱۸) بنابراین اندیشه‏اى که براى کمال انسان و سعادت او (در بعد دنیوى و اخروى) جهت‏گیرى دارد، چگونه مى‏تواند جنگ محور باشد و یا به صلح نیندیشد.

۲ – سیاست صلح گرایانه امام على علیه السلام

همه انسان‏ها و اغلب مکاتب به دلیل جذابیت صلح و انطباق آن با فطرت و خواست‏هاى درونى انسان، شعار صلح‏طلبى را سر داده و حتى براى رسیدن به امیال و غرایز نفسانى، برترى‏طلبى و تمامت‏خواهى شان که نوعى جهت‏گیرى ضد صلح و ماجراجویانه را به همراه دارد، از پوشش صلح خواهى بهره مى‏گیرند.مکاتب و اندیشه‏هاى سیاسى «سود محور» که جز به «منافع‏» نمى‏اندیشند، موقف‏شان در قبال دو پدیده جنگ و صلح بر اساس منافع و سود و ضرر شخصى یا احیانا ملى تنظیم مى‏گردد; بنابراین «منافع ملى‏» در بیشتر موارد تعیین کننده جهت‏گیرى خارجى کشورها در مورد جنگ و صلح است.اگر جنگ مى‏کنند با منافع توجیه مى‏شود و اگر صلح مى‏نمایند نیز با منافع توجیه مى‏گردد. (۱۹) در چنین وضعیتى استقبال یا استدبار به صلح و جنگ نمى‏تواند معیار انسانى و بشرى داشته باشد، زیرا بر اساس منافع انسانیت صورت نمى‏گیرد، بلکه منافع مردمانى خاص تعیین کننده است; بنابراین در تلقى سودگرایانه معاصر، اتخاذ موضع صلح‏طلبى یا حمایت از آن به دلیل آن که «با منافع ملى‏» کشورها گره مى‏خورد، نمى‏تواند هویت واقعى کشورها یا مکاتب را بنمایاند.تنها زمانى مى‏توان اندیشه یا مکتبى را «صلح محور» یا طرفدار صلح دانست که نه تنها اعتقاد واقعى به صلح داشته باشد، بلکه براى استقرار آن در همه شرایط برنامه ریزى و تلاش کند. 
صلح خواهى امام على با آنچه که دیگر سیاستمداران تظاهر مى‏کنند، تفاوت جدى دارد. اگر معاویه در شرایط خاصى دم از صلح مى‏زند و به حکمیت قرآن تن در مى‏دهد نه بدان دلیل است که به صلح ایمان دارد، زیرا صلح و استقرار ثبات در حکومت امام على او را به شدت متضرر خواهد ساخت; اما صلح خواهى امام از آن رو اهمیت دارد که نه به عنوان یک تاکتیک بلکه در قالب یک استراتژى کلان تدوین مى‏گردد.در چنین وضعیتى استراتژى کلان امام على در حوزه سیاست‏خارجى با مراوده و همزیستى مسالمت‏آمیز هویت مى‏یابد.یک سیاست راهبردى و استراتژیکى مبتنى بر مجموعه‏اى از باورها و ارزش‏هاى ذهنى است که به سادگى قابل چشم پوشى نیست و نمى‏تواند با ملاحظات سطحى و غیر مهم جایگزین کرد.صلح‏طلبى امام على نه از روى ظاهر سازى است و نه از سر درماندگى، بلکه به دلیل باور عمیق امام بدان است.نمونه‏اى از این سیاست انسانى را در واقعه صفین چنین مى‏خوانیم: 
حجر بن عدى و عمرو بن الحمق (دو تن از یاران حضرت) از لشکریان معاویه اظهار برائت مى‏کردند و ناسزا مى‏گفتند.امام‏علیه السلام سر رسید و فرمود: آنچه مى‏گویید لایق به شان شما دو نفر نیست.پرسیدند یا امیرالمؤمنین آیا ما بر حق نیستیم؟ فرمود: بلى.عرض کردند: آیا آنها بر باطل نیستند؟ فرمود: بلى.پرسیدند: پس چرا ما را از دشنام دادن به آنها باز مى‏دارى؟ فرمود: از این‏که آنها را لعن کنید و دشنام دهید بیزارم و اگر آنها را با کردار و رفتارشان وصف کنید بهتر است، ولى اگر به جاى برائت از آنها دعا کنید که خدایا خون‏هاى ما و آنها را حفظ کن و میان ما و آنان صلح برقرار کن و آنها را از گمراهى به هدایت و از جهل به شناخت‏حق رهنمون شو، براى من دوست داشتنى‏تر و براى شما خیر خواهد بود. (۲۰) 
این داستان به خوبى سیاست صلح جویانه امام را بازگو مى‏کند، زیرا امام در شرایطى این نیت‏خیرخواهانه را در مقابل دشمنانش اظهار مى‏کند و از خداوند طلب صلح و حفظ دماى طرفین را مى‏نمایند، که نه با شکستى رو به رو گشته تا حمل بر درماندگى گردد و نه غیر از دو تن از یارانش کسى حضور دارد تا حالت تبلیغاتى و ظاهرسازى داشته باشد.در جاى دیگر امام به یکى از کارگزاران و فرماندهانش دستور مى‏دهد که پیشنهاد صلح از سوى دشمن را بپذیرد هر چند این پیشنهاد از سر درماندگى دشمن و تجهیز مجدد او باشد. 
هرگز دعوت دشمن را به صلح در حالى که رضاى خدا در آن است رد مکن، زیرا در هنگام صلح است که راحتى براى لشکریانت‏حاصل آید و از غصه و تشویش خاطر آسوده مى‏شوى و امنیت‏براى جامعه توجه وجود مى‏آید.با این حال از دشمن و حیله گرى‏هاى او پس از صلح، شدیدا بر حذر باش، چه بسا دشمن خود را به انسان نزدیک مى‏کند تا او را غافلگیر سازد; پس همواره بر حذر باش و خودش گمانى در این مورد را متهم بساز. (۲۱) 
این کلام و توصیه امام‏علیه السلام بیانگر آن است که صلح در همه حال مطلوب است‏حتى اگر از سوى دشمن و بااهداف فریبکارانه پیشنهاد شود، منتها انسان مؤمن و هوشمند در عین قبول صلح بر رفتار و حرکات دشمن نظارت دارد و راه‏هاى فریبکارى او را مسدود مى‏کند.حضرت در این جا نمى‏فرمایند که اگر دشمن پیشنهاد صلح داد، زمانى که در موضع برتر بودى قبول نکن، یا اگر قبول کردى با در نظر داشت فلان منافع قبول کن، بلکه مى‏فرماید پیشنهاد صلح با هر عنوان و هدفى که باشد قبول کن و به نفع تو است، منتها نباید جانب حزم و احتیاط را از دست دهى.این دقیقا بیانگر همان نگرش وحیانى است که فرمود «و الصلح خیر» (۲۲) .صلح بدون در نظر داشت پیامد آن خوب است و جنگ بد است هر چند پیامد آن خوب باشد. (۲۳)

۳٫نشانه‏هاى صلح‏خواهى امام على علیه السلام

از آنچه گذشت‏به دست مى‏آید که «صلح‏» به عنوان مبناى حیات جمعى انسان در اندیشه دینى امام على، از نگاه او به ماهیت انسان و حقیقت‏سیاست نشات مى‏گیرد; بنابراین چه در حوزه داخلى و چه خارجى اصل صلح به عنوان یک هدف دنبال مى‏شود و امام از رو آوردن به سیاست تخاصم و جنگ به شدت اعلام انزجار مى‏کند.این امر را در فرمانش به مالک اشتر به خوبى بازگو کند، آن‏جا که به او دستور مى‏دهد تا سیاست نظامى‏اش را به گونه‏اى سامان بخشد که کمتر به جنگ و بیشتر به صلح بیندیشد: «و از سپاهیان کسى را به کار بگمار که آزار و شکنجه مردم و جنگ را دوست نمى‏دارد» . (۲۴) جهت تبیین و توضیح بهتر جهت‏گیرى صلح جویانه امام، اندیشه صلح خواهى امام را در محورهاى زیر دنبال مى‏کنیم:

۱) اهتمام به صلح و توصیه مکرر بدان

با وجود فضاى تنش زاى صدر اسلام، گفتار پیشوایان معصوم‏علیهم السلام بیش از آن که در صدد تدوین استراتژى جنگى برآید، بیشتر به اشاعه اندیشه صلح خواهى و تبیین راهکارهاى عملى تحقق و ایجاد صلح در جامعه اسلامى اهتمام نشان مى‏دهد. توصیه‏هاى مکرر امام على به اصحاب، یاران و فرماندهانش به خوبى این نکته را بازگو مى‏کند که سیاست صلح خواهى امام نه یک سیاست مقطعى و گذرا و نه یک تاکتیک سیاسى براى غلبه یافتن بر رقیب، بلکه همان‏گونه که اشارت رفت، این سیاست‏یک جهت‏گیرى بنیادین و یک سیاست استراتژیکى در خط مشى سیاسى امام است که جز در مواقع ضرورت، نمى‏توان آن را نادیده گرفت; بنابراین مشرب سیاسى امام على بر صلح استوار بوده و «امام صلح را دوست مى‏دارد و به آن امر مى‏کند و از جنگ بیزار است و از آن نهى مى‏کند و به آن روى نمى‏آورد مگر آن که جنگ به سراغ او آید و اصرار بورزد و مهربانى و نیکى در جلوگیرى از آن کارگر نشود» . (۲۵) امام علیه السلام آن چنان به برقرارى صلح اهتمام نشان مى‏دهد که حتى در بدترین حالت و زمانى که برقرارى صلح ممکن است‏با پیامدهاى زیانبار و ناگوارى همراه باشد، بر پذیرش صلح و استقرار آن توصیه مى‏کند. (۲۶)

۲) تاخیر در جنگ

بر خلاف آنچه که برخى از خاورشناسان اظهار کرده‏اند که با توجه به وضع قانون جهاد، اسلام مکتبى است جنگ محور، حوادث و رخدادهاى تاریخى صدر اسلام هیچ کدام از آغاز جنگ از سوى رهبران دینى حکایت نمى‏کند.با این که در مواردى امام على‏علیه السلام دلایل منطقى کافى براى جنگیدن با دشمن دارد; اما هیچ گاه آغازگر جنگ نبوده است.در موارد مختلف به اصحاب و یاران خود دستور صبر مى‏دهد تا اولین تهاجم از سوى دشمن صورت گیرد، تا در آن حالت وارد جنگ شدن از پشتوانه منطقى بیشترى برخوردار گردد. (۲۷) امام همواره قبل از آغاز جنگ به نصیحت و خیرخواهى دشمنان مى‏پرداخت تا شاید آتش جنگ به صلح و امنیت تبدیل گردد.همین سیره عملى را براى فرماندهان و لشکریان خود نیز توصیه کرده و از آنان مى‏خواهد که قبل از وارد شدن در جنگ، دشمن را نصیحت کند و با آنان حجت نماید، تا شاید غایله جنگ از طریق گفت و گو به پایان رسد و اگر پس از آن جنگ تحقق یافت، حجتى بر حجت‏هاى آنان (اصحاب) افزوده شود. (۲۸) 
گاه امام به بهانه‏هاى مختلف شروع جنگ را به تاخیر مى‏انداخت و در مواردى هم مورد اعتراض اصحاب خود واقع مى‏شد; گاه عده‏اى از اطرافیان امام، تصور مى‏کردند که تاخیر امام در جنگ ناشى از تردید قلبى او براى این کار است و یا احیانا امام به دلیل ترس این چنین رفتار مى‏کنند.امام خود فلسفه تاخیر را چنین بازگو مى‏کند: 
بگذارید حتى یک نفر هم که شده، با گذشت زمان هر چند یک روز یا یک ساعت هم که باشد، به خود بیاید و با مشاهده رفتار عادلانه ما هدایت‏شود.شتابزده نباشید، خونریزى کار آسانى نیست، من از ریختن خون ناحق همواره گریزانم.یاران من! شتابزده نباشید، زیرا پیامبراکرم‏صلى الله علیه وآله به من فرمود: اگر خدا به وسیله تو یک انسان را هدایت کند بهتر از هر چیزى است که آفتاب بر آن طلوع و غروب مى‏کند. (۲۹) 
بنابراین در حالى که سیاست جنگى دشمنان امام زمانى که جنگ را به نفع شان ارزیابى مى‏کنند، کمترین درنگى در آغاز آن ندارند و از هر وسیله‏اى براى شعله‏ور ساختن آتش جنگ بهره مى‏جویند، صلح دوستى امام على و پیوند وى با عوامل آن، حتى چند لحظه پیش از جنگ موضوعى است که هیچ یک از دوست و دشمن در آن اختلاف ندارند.سیره و روش وى مملو از مظاهر این صلح دوستى و نفرت از جنگ است و در همین جاست ماجرایى که در واقعه جمل اتفاق افتاد که به یاران خود دستور داد که تیراندازى نکنند، شمشیر و نیزه نزنند تا مسؤولیت‏به عهده آنان نباشد. (۳۰)