پیش درآمد

نگاهى گذرا به نهج البلاغه به عنوان تجلیگاه فکر و اندیشه امام على(ع) نشان مى دهد که سرچشمه هاى فکرى و منابعى که امام در ساختمان فکرى اش از آنها بهره گرفته است, متعدد و متنوع بوده است.
برخى از افکار و اندیشه ها ناشى از مشاهده و تجربه مستقیم واقعیتهاى پیرامونش مى باشد, مانند تحلیلهاى امام از اوضاع و احوال موجود جامعه خود و برداشتهایى که راجع به افراد, جریانها و به طور کلى واقعیت موجود دارد, که بیشتر نامه هاى امام و بخشى ازخطبه هاى نخستین نهج البلاغه در همین زمینه قابل تبیین هستند.

بعضى دیگر از افکار و باورها, برگرفته از تعلیمات و آموزه هاى پیامبر اکرم(ص) است, چنان که خود امام بدان تصریح مى کند, مانند حقایقى که راجع به آینده افراد, جریانها, مکانها و… مطرح فرموده است. امام در این زمینه مى فرماید:

(به خدایى که دانه را کفیده و جانداران را آفریده, آنچه شما را از آن خبر مى دهم از رسول امّى است و سخن من با گفته او یکى است. رساننده خبر دروغ نگفته و شنونده نادان نبوده, گویى مردى را مى بینم سخت گمراه ـ دینش در راه دنیا تباه ـ که از شام بانگ بردارد و در تازد و درفشهاى خود را پیرامون کوفه بر پا سازد و… )۳


(
به خدا سوگند, کلمه اى از حق را نپوشاندم و دروغى بر زبان نراندم; که از چنین حال و چنین روزى آگاهم کرده اند.)۴


(
و جز این, علمى است که خدا آن را به پیامبرش آموخت و او مرا یاد داد, و دعا کرد که سینه من آن را فراگیرد و دلم آن علم را در خود پذیرد.)۵


(
به خدا اگر بخواهم هر یک از شما را خبر دهم که از کجا آمده و به کجا رود و سرانجام کارهاى او چه بود توانم. لیکن مى ترسم که درباره من به راه غلو روید و مرا بر رسول خدا(ص) تفضیل نهید. من این راز را با خاصگان در میان مى گذارم که بیمى بر ایشان نیست و به آنان اطمینان دارم. به خدایى که او را به حق برانگیخت و برمردمان برترى بخشید, جز سخن راست بر زبان نمى آرم. و رسول خدا مرا از این حادثه ها آگاه ساخته است و هلاکت آن کس را که هلاک شود و رهایى آن را که نجات یابد به من گفته است, و از پایان کار خبر داده است, و چیزى که در خاطرم مى گذشت باقى نگذاشت, جز آن که آن را به گوشم فروخواند و سخن آن را با من راند… )۶


از همین گونه اندیشه ها مى توان به پندهاى حکیمانه اى اشاره کرد که امام در ضمن سخنان خود از پیامبر اکرم نقل و بر اساس آن مطالبى را بیان مى کند.۷
بخش دیگرى از اندیشه هاى امام دستاورد تأمل و تفکر عقلانى برپایه نوعى استدلال عقلى است, مانند مطالعات و تأملاتى که در آفرینش موجودات کرده است,۸ و یامواردى که در مقام مشورت دهى راهنمایى هایى فرموده است.۹


امام در نامه اى که به امام حسن(ع) نوشته است مى فرماید:


(
پسرکم! هر چند من به اندازه همه آنان که پیش از من بوده اند نزیسته ام, اما در کارهاشان نگریسته ام و در سرگذشتهاشان اندیشیده و در آنچه از آنان مانده, رفته و دیده ام, تا چون یکى از ایشان گردیده ام, بلکه با آگاهى که از کارهاشان به دست آورده ام گویى چنان است که با نخستین تا پسینشان به سربرده ام.)۱۰


و گاهى که از تفکر و اندیشیدن نتیجه نمى گیرد اظهار عجز کرده مى فرماید:


(
چه روزگاران که براى دانستن راز اجل کنجکاوى ها نمودم, ولى مشیت خداى تعالى آن بود که هربار پوشیده ترش دارد. هیهات, دانشى است در خزانه اسرار.)۱۱


اما در میان منابع گوناگونى که اندیشه هاى امام از آنها سرچشمه گرفته است آنچه که بیشترین تأثیر را بر فکر و روح امام گذاشته و امام بیش از هر چیز دیگر از آن بهره برده, قرآن کریم است. و البته این امرى طبیعى است, چه آن که امام از زمان کودکى در دامان پیامبر اکرم(ص) تربیت شد و روح و جانش در پرتو وحى شکل گرفت. دراینجا جهت اثبات این مدّعا خطوط کلى تأثیرپذیرى امام از قرآن را اندکى به بحث مى گیریم.

گونه هاى تأثیرپذیرى

به طور کلى دو نوع تأثیرپذیرى از قرآن در کلمات امام دیده مى شود; یکى تأثیرپذیرى مستقیم, و دیگر تأثیرپذیرى غیرمستقیم.
مقصود از تأثیرپذیرى مستقیم, حضور و چیرگى قرآن بر ذهن و اندیشه امام با همان الفاظ و ساختار قرآنى است, بدون هیچ گونه تحلیل و تصرّفى در آن. تمام مواردى که آیات قرآن به صورت دلیل یا تمثیل یا تضمین در سخنان امام مطرح مى شوند, از این گونه اند; مانند:


(
و قد جعل الله سبحانه الاستغفار سبباً لدرور الرزق و رحمه للخلق, فقال سبحانه: (استغفروا ربّکم انّه کان غفاراً. یرسل السماء علیکم مدراراً. و یمددکم بأموال و بنین و یجعل لکم جنّات و یجعل لکم انهاراً.)۱۲


(
و بالقیامه تزلف الجنه و تبرّز الجحیم للغاوین.)۱۳


(
فلسنا نعلم کنه عظمتک, الاّ انّا نعلم انّک حیّ قیّوم, لاتأخذک سنه و لانوم, لم ینته الیک النظر, و لم یدرکک بصر, و احصیت الاعمال, و اخذت بالنواصى و الاقدام.)۱۴


و موارد دیگرى از این دست (ر.ک: خطبه ۳, ۱۸, ۱۶۳ و ۱۷۶) که در همه آنها محتواى قرآن در همان قالب قرآنى ذهن و اندیشه امام را قبضه کرده است.
اما قسمت عمده تأثیر قرآن بر اندیشه امام, تأثیر غیرمستقیم یا به عبارت دیگر محتوایى است; بدین معنى که قرآن در کلیتش به لحاظ محتوا و شیوه طرح مطالب, خاستگاه پیدایش یک سلسله اندیشه ها و باورهایى براى امام شده است که به رغم وجود بستر قرآنى براى آن اندیشه ها, استناد صریحى به قرآن صورت نگرفته است.
این گونه تأثیرپذیرى که در سراسر نهج البلاغه و در زمینه هاى گوناگون مشهود است, در دو محور عمده قابل دسته بندى هستند: ۱٫ به دست دادن دیدگاه هاى کلى ۲٫ تبیین مفاهیم و معارف. اینک به توضیح این دو محور مى پردازیم.

یک. به دست دادن دیدگاه ها

برخى دیدگاه هاى کلى در اندیشه امام وجود دارد که به مثابه زیرساخت همه دستگاه فکرى و نظرى او به شمار مى آید, به گونه اى که تمام تحلیلها, توصیفها و توصیه هاى امام بر پایه آن شکل گرفته و از آن سرچشمه مى گیرد. در حقیقت این دیدگاه ها روح کلى است که در قالب اندیشه ها و افکار ظهور و تجلى پیدا کرده است. و آنچه که در این زمینه پیش از هر چیز توجه پژوهشگر را جلب مى کند سلطه قرآن بر ضمیر امام در پیدایش این دیدگاه هاست. دراینجا بر حسب استقراء به هفت دیدگاه کلى به صورت گذرا مى پردازیم.

۱ – بینش ارزشگذارى

یکى از تأثیرات عمیقى که قرآن به فکر و اندیشه امام گذاشته و شایسته است که به عنوان نخستین اثر تلقى شود, بینش ارزشگذارى است; یعنى چگونگى نگاه به امور از نظر ضرورت و اولویت.
درک این مطلب که چه امورى در زندگى اهمیت فوق العاده دارد و به اصطلاح در اولویت اول قرار دارد و چه امورى از اهمیت کمتر برخوردار است و چه امورى بى اهمیت است, نقش عمده و اساسى در شیوه زندگى و هدفگیرى انسان دارد. چه آن که بخشى از لغزشها و انحرافات, از عدم درک ضرورتها و اولویتها پدید مى آید. حال اگر معیار تعیین ضرورت و اولویت را دین قرار بدهیم و نگاه دین را در ارزشگذارى رعایت کنیم ضرورت و بایستگى چنین شناختى دو چندان مى گردد.
از تکیه ها و تأکیدهاى قرآن کریم بر موضوعات معین مى توان نوع نگاه و دیدگاه قرآن را در ارزشگذارى به دست آورد. قرآن کریم در جهت هدایت انسانها به رغم تنوع بیانها و گوناگونى زمینه هایى مانند تشریع, قصص, انذار و تبشیر, بیان معارف و… سه محور را همیشه مورد تأکید قرار داده است, گو آن که هدف قرآن بیان همین سه مطلب بوده است و دیگر مسائل همه مقدمات یا پیامدهاى این سه مطلب به شمار مى آید.


اولین محور, حضور خداوند در هستى است. کمتر آیه اى را مى توان یافت که به صورت مستقیم یا غیرمستقیم بیانگر حضور خداوند در هستى و ایجاد این احساس در انسان نباشد. اگر از آفرینش آسمانها و زمین سخن مى گوید, اگر نعمتهاى دنیوى یا اخروى را بر مى شمارد, اگر از مظاهر خشم و عقوبت خداوند در امتهاى گذشته یا آینده یاد مى کند, اگر از تشریع و قانونگذارى براى هدایت انسان سخن مى گوید, همه و همه در راستاى بیان حضور همه جانبه خداوند در هستى و ایجاد این احساس در انسان است.
محور دوم, ضرورت عبودیت و تسلیم و به تعبیر عام تر تقواست, که در حقیقت نتیجه و پیامد مطلب نخست به شمار مى آید. در قرآن کریم با بیانهاى گوناگون این موضوع مورد تأکید قرار گرفته است:


(
و ما خلقت الجنّ و الانس الاّ لیعبدون) ذاریات / ۵۶
(
و لقد بعثنا فى کلّ امه رسولاً أن اعبدوا الله) نحل / ۳۶
(
و ما کان الله لیضل ّقوماً بعد إذ هداهم حتى یتبیّن لهم مایتقون) توبه / ۱۱۵
(
کذلک یبیّن الله آیاته للناس لعلهم یتقون) بقره/ ۱۸۷
(
قل من یرزقکم من السماء و الأرض أمّن یملک السمع و الأبصار و من یخرج الحیّ من المیّت و یخرج المیّت من الحیّ و من یدبّر الأمر سیقولون الله فقل أفلاتتقون) یونس/ ۳۱


محور سوم بیان مهم ترین زمینه لغزش و انحراف انسان در مسیر عبودیت و تقواست که قرآن با عنوان دنیاگرایى و با تعبیراتى همانند حبّ دنیا, اطمینان کردن به دنیا, رضایت به دنیا و امثال آن یاد مى کند.


(
یا ایها الناس ان وعد الله حق فلاتغرّنکم الحیاه الدنیا) فاطر/۵
(
ذلک بأنّهم استحبوا الحیاه الدنیا على الآخره) نحل/۱۰۷
(
ان الذین لایرجون لقائنا و رضوا بالحیاه الدنیا و اطمئنّوا بها) یونس/۸۷
(
وذر الذین اتخذوا دینهم لعباً و لهواً و غرتهم الحیاه الدنیا) انعام/۷۰


اگر حجم آیاتى که راجع به سه محور یادشده سخن گفته است به درستى تبیین و اندازه گیرى شود, به خوبى اهمیت و جایگاه ویژه این محورها و نظام ارزشگذارى قرآن آشکار مى گردد.
امام على(ع) نخستین کسى است در تاریخ اسلام که به خوبى این نگاه قرآنى را دریافت و در ارزیابى و اهمیت دادن امور به کار بست. حجم مباحث مطرح شده در نهج البلاغه پیرامون این سه موضوع گواه بر درستى این ادّعاست. کمتر خطبه اى وجود دارد که سخن از حضور خداوند در آن نباشد و کمتر متنى از سخنان امام هست که بر تقوا و عبودیت تکیه نشده باشد.
و سرانجام کمتر صفحه اى از نهج البلاغه مى توان یافت که پیرامون دنیا و دنیاگرایى سخنى نگفته باشد.

۲ – نگاه آینه اى به هستى

از شیوه ارزشگذارى که بگذریم و اندکى عینى تر بررسى کنیم مى بینیم یکى از دیدگاه هاى کلى که اندیشه هاى امام در قالب آن شکل گرفته است, نگاه آینه اى به هستى است. امام تمام هستى را آینه وجود, قدرت, حکمت و تدبیر خداوند مى بیند. ستارگان درخشان, خورشید فروزان, رویش گیاهان, توالى شب و روز, حرکت ابرها, ریزش باران, کیفیت آفرینش جانداران, هدایت غریزى موجودات, هدایت تشریعى انسانها, دگرگونى جامعه ها, صعود و سقوط آدمیان و در یک سخن همه آنچه که هستى را صورت و شکل بخشیده است, از نگاه امام جلوه گاه وجود و تدبیر خداوند است. حاکمیت و سلطه این دیدگاه بر ذهن و سخن امام در سراسر نهج البلاغه به گونه اى آشکار است که نیازى به اطاله سخن احساس نمى شود. در این جا تنها به یک نمونه از سخنان امام بسنده مى کنیم. امام در خطبه ۱۸۵ مى فرماید:


(
اگر مردم در عظمت قدرت خدا و بزرگى نعمتهاى او مى اندیشیدند به راه راست باز مى گشتند و از آتش سوزان مى ترسیدند, اما دلها بیمار و چشمها معیوب است. آیا به آفریده هاى کوچک خدا نمى نگرند که چگونه آفرینش آنها را استحکام بخشید و ترکیب اندام آن را برقرار کرد و گوش و چشم براى آن پدید آورد و استخوان و پوست متناسب خلق کرد؟ به مورچه و کوچکى جثه آن بنگرید که چگونه لطافت خلقت او با چشم و اندیشه انسان درک نمى شود. نگاه کنید که چگونه روى زمین راه مى رود و براى به دست آوردن روزى خود تلاش مى کند….


اگر اندیشه ات را به کارگیرى تا به راز آفرینش پى برده باشى دلایل روشن به تو خواهند گفت که آفریننده مورچه کوچک همان آفریدگار درخت بزرگ خرماست, به جهت دقتى که جداجدا در آفرینش هر چیزى به کار رفته و اختلافات و تفاوتهاى پیچیده اى که در خلقت هر پدیده حیاتى نهفته است. همه موجودات سنگین و سبک, بزرگ و کوچک, نیرومند و ضعیف در اصول حیات و هستى یکسانند و خلقت آسمان و هوا و بادها و آب یکى است. پس اندیشه کن در آفتاب و ماه و درخت و گیاه و آب و سنگ و اختلاف شب و روز و جوشش دریاها و فراوانى کوه ها و بلنداى قله ها و تفاوت زبانها که نشانه هاى روشن پروردگارند…. )


از سوى دیگر هر کس اندک آشنایى با قرآن داشته باشد مى داند که این نوع نگاه از خود قرآن سرچشمه مى گیرد; این قرآن است که با تکیه بر آیت بودن پدیده ها و رویدادها به انسان القا مى کند که به جهان با نگاه آیه اى و آینه اى بنگرد.


(
ان فى خلق السموات و الأرض و اختلاف اللیل و النهار و الفلک التى تجرى فى البحر بماینفع الناس و ما انزل الله من السماء من ماء فأحیا به الأرض بعد موتها و بثّ فیها من کلّ دابّه و تصریف الریاح و السحاب المسخّر بین السماء و الأرض لآیات لقوم یعقلون) بقره/۱۶۴
(
ان فى اختلاف اللیل و النهار و ما خلق الله فى السموات و الأرض لآیات لقوم یتقون) یونس/۶
(
ان فى السموات و الارض لآیات للمؤمنین. و فى خلقکم و مایبثّ من دابّه آیات لقوم یوقنون. و اختلاف اللیل و النهار و ما أنزل الله من السماء من رزق فأحیا به الأرض بعد موتها و تصریف الریاح آیات لقوم یعقلون) جاثیه/۳ـ۵


در همین راستا مى توان از آیات متعدد دیگرى یادکرد که کفر به آیات خدا و اعراض از آنها و جدى نگرفتن آنها را مورد نکوهش قرار مى دهد که از مجموع آنها تأکید قرآن بر القاء بینش آیه اى به هستى به دست مى آید.

۳ – نگاه تسلیم گونه نسبت به خداوند

دیدگاه کلى دیگرى که از سخنان امام استفاده مى شود و تا اندازه اى بر افکار و اندیشه هاى آن حضرت سایه افکنده, نگاه تسلیمى در برابر خداوند است. در جاى جاى سخنان امام این مطلب مطرح شده است که انسان همچون سایر موجودات و پدیده هاى جهان هستى تحت تدبیر و اراده خداوند قرار دارد و مشیّت و علم او در همه چیز نافذ است. بنابراین شایسته است که انسان در هیچ حالتى از زیّ عبودیت بیرون نرود و همیشه در برابر اراده و قضاى الهى تسلیم باشد.
این نگاه که یکى از بنیادى ترین دیدگاه هاى امام درباره رابطه انسان با خداست در مباحث زیادى تأثیر گذاشته است, که از آن جمله مى توان به بحث قضا و قدر, ابتلاهاى انسان, و مباحث اخلاقى همچون توکل, قناعت, زهد, صبر و … اشاره کرد. در تمام این موضوعات روح تبیینها و تحلیلها را همین دیدگاه شکل مى دهد.

به عنوان نمونه امام در خطبه ۲۳ نهج البلاغه مى فرماید:


(
اما بعد, فإنّ الامر ینزّل من السماء الى الأرض کقطر المطر الى کلّ نفس بما قسم لها من زیاده او نقصان, فاذا رأى احدکم لأخیه غضیره فى اهل او مال او نفس فلاتکوننّ له فتنه…)
امّا بعد, تقدیر الهى همانند قطره هاى باران براى هرکس که مقدر شده خواه اندک و خواه بسیار از آسمان به زمین مى آید. پس اگر کسى مال و منال برادر خود را بیش ازخود بیابد نباید که بر او رشک برد


یا در خطبه ۳۷ مى فرماید:
(
رضینا عن الله قضائه و سلمنا لله امره.)


و همچنین در خطبه ۱۶۰ مى فرماید
(
امره قضاء و حکمه, و رضاه امان و رحمه, یقضى بعلم و یعفو بحلم, اللهم لک الحمد على ما تأخذ و تعطى و على ما تعافى و تبتلى.)


و درجاى دیگر مى فرماید:
(
و ان صبّت علیهم المصائب لجأوا الى الاستجاره بک, علماً بأنّ ازمّه الامور بیدک و مصادرها عن قضائک.)۱۵


همان گونه که پیش از این نیز اشاره شد یکى از محورهاى عمده که قرآن بر آن تأکید دارد ایجاد روح عبودیت و تسلیم در برابر خداوند است. آیاتى که به اطاعت یا عبادت ترغیب مى کند, یا به شکر و صبر دستور مى دهد و یا سنتهاى الهى را راجع به انسان بیان مى کند, همه و همه در راستاى این هدف قرار دارد که تدبیر حکیمانه خداوند را نسبت به جهان و انسان بنمایاند و روح تمرّد, اعتراض و شکایت را از دل انسان بزداید.


(
فابتغوا عند الله الرزق و اعبدوه و اشکروا له) عنکبوت/۱۷
(
واصبر لحکم ربّک فانّک بأعیننا) طور/۴۸
(
و مازادهم الاّ ایماناً و تسلیماً) احزاب/۲۲
(
اذ قال له ربّه أسلم قال أسلمت لربّ العالمین) بقره/۱۳۱
(
و من یسلم وجهه الى الله و هو محسن فقد استمسک بالعروه الوثقى) لقمان/۲۲
(
و ماخلقت الجنّ و الانس الاّ لیعبدون) ذاریات/۵۶

۴ – نگاه ابزارى به دنیا

از دیدگاه هایى که امام سخت بدان پایبند است و همواره بر آن تأکید داشته, نگاه ابزارى به دنیا و زندگى دنیاست. در نگاه امام على(ع) دنیا یک مسیر است و نه مقصد و زندگى; فرصتى است که باید از آن براى رسیدن به هدف اصلى که همان مقام قرب الهى و حیات جاودانه آخرت است, بهره گرفت. حجم عظیمى از مباحث نهج البلاغه که درباره ویژگیهاى دنیا مطرح شده یا از آخرت و جاذبه هاى بهشت یا رنجهاى دوزخ سخن به میان آمده, همه بیانگر همین دیدگاه است.
این نگاه که جایگاه مهمى در اندیشه امام دارد, از لحاظ ساختار فکرى مبنا و پایه مباحث متعدد اجتماعى و اخلاقى در نهج البلاغه قرار گرفته است; به عنوان نمونه بحث عدالت,۱۶ بحث فلسفه نبوت,۱۷ بحث تقوا۱۸ و موضوعات اخلاقى دیگرى مانند زهد, تزکیه و… ازموضوعاتى هستند که بر پایه همین دیدگاه تحلیل شده است.


(
اى بندگان خدا شما را وصیت مى کنم که این دنیا را ترک گویید, که دنیا شما را ترک خواهد گفت, هرچند راضى به ترک آن نباشید.. و جسمتان را کهنه مى سازد, هر چند شما خواستار تازه بودن آن باشید. مثل شما و دنیا مثل مسافرانى است که به راهى مى روند, و تا به خود آیند ببینند که آن را پیموده اند…)۱۹


(
ایها الناس انما الدنیا دار مجاز, و الآخره دار قرار, فخذوا من ممرّکم لمقرّکم.)۲۰
(
أفهذه تؤثرون, ام الیها تطمئنّون, ام علیها تحرصون, فبئست الدار لمن لم یهتمّها و لم یکن فیها على وجل منها.)۲۱
(
فانّ الدنیا لم تخلق لکم دار مقام, بل خلقت لکم مجازاً, لتزوّدوا منها الاعمال الى دار القرار.)۲۲
(
فتزوّدوا فى الدنیا ماتحرزون به انفسکم غداً.)۲۳


ناگفته پیداست که امام در رسیدن به این دیدگاه, وام دار قرآن کریم است, زیرا یکى از سه محور عمده اى که قرآن بر آن تأکید دارد, همین گذرا بودن دنیا و بى ارزش بودن آن در برابر آخرت و حیات اخروى است.


(
تریدون عرض الدنیا و الله یرید الآخره) نفال/۶۷
(
أرضیتم بالحیوه الدنیا من الآخره فما متاع الحیوه الدنیا فى الآخره الاّ قلیل) توبه/۳۸
(
یا قوم انّما هذه الحیوه الدنیا متاع و انّ الآخره هى دارالقرار) مؤمن/۳۹
(
و ما هذه الحیوه الدنیا الاّ لهو و لعب و ان الدار الآخره لهى الحیوان) عنکبوت/۶۴
(
قل متاع الدنیا قلیل و الآخره خیر لمن اتقى) نساء/۷۷

۵ – نگاه عبرت آموز به تاریخ

پنجمین دیدگاه کلى که بر اندیشه و فکر امام على(ع) سیطره دارد و بخشى از تحلیلها و اندرزهاى ایشان از آن سرچشمه مى گیرد, نگاه عبرت آموز به تاریخ است. تاریخ از نظر امام آینه اى است که سنتهاى الهى در تعامل با رفتار انسانها در آن تجلى کرده است. و از آنجا که این سنتها تغییرناپذیر است, تاریخ گذشتگان راهنماى خوبى براى چگونگى زیستن انسانها در آینده به شمار مى آید. بنابراین باید تاریخ را به دقت مطالعه کرد و از آن پلى ساخت براى گذر به آینده.


(
اگر خردمندید چرا در آثار پیشینیان و آنچه برنیاکان تان گذشته است نمى نگرید و عبرت نمى گیرید و بازنمى ایستید؟ آیا نمى بینید که رفتگان باز نمى گردند؟ آیا نمى بینید که بر جاى ماندگان را بقایى نیست؟ آیا نمى بینید که مردم دنیا شب را به روز نمى آورند و روز را به شب مى رسانند, و هر یک در حالى دیگر هستند؟…)۲۴


(
کجایند عمالقه و فرزندان عمالقه؟ کجایند فراعنه و فرزندان فراعنه؟ صاحبان شهرهاى (رسّ) کجا رفتند؟ آنان که پیامبران را مى کشتند و چراغ هاى سنتهاى پیامبران را خاموش مى کردند و سنتهاى جباران را زنده مى ساختند کجایند; آنان که لشگرها روانه مى کردند و هزاران تن را منهزم مى ساختند, آنها که لشگرگاه ها ساختند و شهرها پى افکندند؟)۲۵


(
فاعتبروا بما أصاب الأمم المستکبرین من قبلکم من بأس الله و صولاته و وقائعه و مثلاته, و اتعظوا بمثاوى خدودهم و مصارع جنوبهم.)۲۶


(
و اعرض علیه أخبار الماضین, و ذکّره بما أصاب من کان قبلک من الأولین, و سرهم فى دیارهم و آثارهم, فانظر فیما فعلوا و عمّا انتقلوا و این حلّوا و نزلوا, فانّک تجدهم قدانتقلوا عن الأحبّه و حلّوا دیار الغربه, و کأنّک عن قلیل قدصرت کأحدهم, فأصلح مثواک و لاتبع آخرتک بدنیاک…)۲۷


(
واعتبر بما مضى من الدنیا لمابقى منها, فإنّ بعضها یشبه بعضاً, و آخرها لاحق بأوّلها.)۲۸


این سخنان که از عمق تأثیر نگاه عبرت بینانه به تاریخ در اندیشه امام پرده برمى دارد, بستر بس گسترده اى در قرآن کریم دارد. اگر به حجم آیاتى که بیانگر تاریخ گذشتگان و چگونگى برخورد امتهاى گذشته با پیامبران شان و همچنین جریان سنتهاى الهى در برابر رفتار انسانهاست نگاهى بیاندازیم, خواهیم دید که تا چه اندازه قرآن بر عبرت گیرى و نگاه پندآموز به تاریخ اهمیت داده است.


(
لقد کان فى قصصهم عبره لاولى الالباب) یوسف/۱۱۱
(
تلک القرى نقصّ علیک من أنبائها و لقد جائتهم رسلهم بالبیّنات فماکانوا لیؤمنوا بما کذّبوا من قبل کذلک یطبع الله على قلوب الکافرین) اعراف/۱۰۱
(
ألم یأتهم نبأ الذین من قبلهم قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهیم و اصحاب مدین و المؤتفکات أتتهم رسلهم بالبیّنات فماکان الله لیظلمهم و لکن کانوا انفسهم یظلمون) توبه/۷۰
(
و لقد کذّبت رسل من قبلک فصبروا على ماکذّبوا و اوذوا حتّى اتیهم نصرنا و لامبدّل لکلمات الله و لقد جائک من نبأ المرسلین) انعام/۳۴

۶ – نگاه هدفمند به انسان

از دیدگاه هایى که امام سخت بدان تأکید دارد و همواره در سخنانش از آن یاد مى کند, نگاه هدفمند به انسان است. در نگاه امام انسان آفریده شده و امکانات مادى و معنوى در اختیارش قرار داده شده است تا به سوى هدف مشخص حرکت کند. بیهودگى و حیرت در آفرینش او جاى ندارد.


(
لم یخلقکم عبثاً و لم یترککم سدى.)۲۹
(
واعلموا عبادالله انّه لم یخلقکم عبثاً و لم یرسلکم هملاً.)۳۰ 
(
فماخلق امرء عبثاً فیلهو و لاترک سدى فیلغو.)۳۱


ازنظر امام فلسفه نبوت و آمدن پیامبران از سوى خداوند براى همین است که به انسانها هدفدار بودن را یادآور شوند و هدف را تبیین کنند تا در جهت خلاف آفرینش خود به بیهودگى و سردرگمى گرفتار نشوند.


(
فانّ الله سبحانه لم یخلقکم عبثاً, و لم یترککم سدى, و لم یدعکم فى جهاله و لاعمى, قد سمّى آثارکم و علم اعمالکم و کتب آجالکم, و انزل علیکم الکتاب تبیاناً لکل شیئ, و عمّر فیکم نبیّه ازماناً, حتى اکمل له و لکم فیما انزل من کتابه دینه الذى رضى لنفسه, و انهى الیکم على لسانه محابّه من الاعمال و مکارهه و نواهیه و اوامره, و ألقى الیکم المعذره, و اتخذ علیکم الحجه, و قدّم الیکم بالوعید, و أنذرکم بین یدى عذاب شدید….)۳۲


این دیدگاه یکى از دو پایه و مبنایى است که از نظر امام اخلاق بر آنها شکل مى گیرد. دیدگاه نخست ابزارى بودن دنیاست و دیدگاه دوم هدفمندى انسان. امام بر اساس همین دو واقعیت, اخلاق را پایه گذارى مى کند. در این زمینه کافى است که گذرى به مجموعه توصیه هاى اخلاقى امام بیندازیم, خواهیم دید که ریشه همه توصیه ها تأکید بر یکى از آن دو مطلب یاد شده است.


و ناگفته پیداست چنان که تعبیرات امام نیز نشان مى دهد, این دیدگاه برگرفته از قرآن و آیات وحى است; آیاتى همانند:


(
أفحسبتم انّما خلقناکم عبثاً و انّکم الینا لاترجعون) مؤمنون/۱۱۵
(
أیحسب الانسان ان یترک سدى) قیامه/۳۶
(
و ما خلقت الجنّ و الانس الاّ لیعبدون) ذاریات/۵۶
(
ربّنا ما خلقت هذا باطلاً) آل عمران/۱۹۱


و آیات مشابه دیگر همه بیانگر غایتمندى و هدفدارى آفرینش و انسان است.

۷ – آزمون نگرى زندگى

از دیدگاه هاى کلى که در سخنان امام بازتاب داشته و خود مبناى برخى اندیشه ها و افکار قرار گرفته, نگاه آزمایشى به زندگى است. از نظر امام, زندگى آزمایشگاهى است که انسان در آن آزموده و واقعیت وجودى اش آشکار مى شود. سنت آزمایش در تحولات زندگى چنان جایگاه و اهمیت دارد که حتى کیفرها و پاداشهاى اخروى نیز معلول و تابع فرایند آزمایش و آزمودن است.
سخنان امام در این زمینه که گاه همراه با استناد به قرآن مطرح شده است, به خوبى از اهمیت این دیدگاه و تأثیر گسترده آن در تحلیل موضوعات گوناگون معرفتى, اجتماعى و اخلاقى, پرده بر مى دارد. به چند نمونه از این سخنان بنگرید:


(
ولسنا للدنیا خلقنا, و لا بالسعى فیها امرنا, و انّما وضعنا فیها لنبتلى بها.)۳۳
(
و قدّر الارزاق فکثّرها, و قلّلها و قسّمها على الضیق و السعه, فعدل فیها لیبتلى من اراد بمیسورها و معسورها, و لیختبر بذلک الشکر و الصبر من غنیها و فقیرها.)۳۴
(
و لوفعل لسقط البلاء و بطل الجزاء, و اضمحلت الانباء, و لما وجب للقابلین اجور المبتلین, ولااستحق المؤمنون ثواب المحسنین, و لالزمت الأسماء معانیها…)۳۵
(
ألاترون أن الله سبحانه اختبر الاولین من لدن آدم صلوات الله علیه الى الآخرین من هذا العالم, بأحجار لاتضرّ و لاتنفع و لاتبصر و لاتسمع, فجعلها بیته الحرام الذى جعله للناس قیاماً… و لکن الله یختبر عباده بأنواع الشدائد, و یتعبدهم بأنواع المجاهد, و یبتلیهم بضروب المکاره, اخراجاً للتّکبّر من قلوبهم, و اسکاناً للتذلّل فى نفوسهم, و لیجعل ذلک ابواباً الى فضله, و اسباباً ذللاً لعفوه.)۳۶
(
والصیام ابتلاءً لاخلاص الخلق.)۳۷


این سخنان به خوبى ریشه هاى سنت امتحان و آزمایش الهى را در بینش امام درباره زندگى و دگرگونى هاى مثبت و منفى آن نشان مى دهد; همان حقیقتى که قرآن بر آن تأکید فراوان کرده است:


(
کلّ نفس ذائقه الموت و نبلوکم بالشر و الخیر فتنه) انبیاء/۳۵
(
واعلموا انّما اموالکم و اولادکم فتنه و انّ الله عنده اجر عظیم) انفال/۲۸
(
الذى خلق الموت و الحیاه لیبلوکم ایّکم احسن عملاً) ملک/۲
(
انا جعلنا ما على الارض زینه لها لنبلوهم ایّهم احسن عملاً) کهف/۷
(
و لنبلونّکم بشئ من الخوف و الجوع و نقص من الأموال و الأنفس و الثمرات) بقره/۱۵۵


آنچه تاکنون یاد شد دیدگاه هاى بنیادى بود که در اندیشه امام وجود دارد و شالوده همه اندیشه هاى وى به شمار مى آید; امام در واقع در قالب همین دیدگاه ها به جهان, انسان و زندگى مى نگرد و تحلیلها و توصیه هاى اجتماعى و اخلاقى را مطرح مى کند.

دو – تبیین معارف دینى

محور دوم در تأثیرپذیرى امام از قرآن, تبیین معارف دینى است. در این بخش امام با بهره گیرى از محتواى قرآن به توضیح یا تبیین معارف دینى مى پردازد.
زمینه هاى تأثیرپذیرى در این بخش به گستردگى تمام معارف دینى است; از توحید و نبوت و معاد گرفته تا دستورات اخلاقى و احکام تشریعى همه مورد بحث امام قرار گرفته است, اما از نظر شیوه بحث و چگونگى بهره گیرى از قرآن, در سه نوع قابل دسته بندى است:


۱ – 
تعریف و توضیح حقایق دینى

۲ -توصیف تحلیلى از موضوعات دینى

۳ -استدلال براى اثبات حقایق دینى


اینک به توضیح فشرده این عناوین مى پردازیم.

۱ – تعریف و توضیح

در این بخش امام با استفاده از منطق قرآن یک سلسله موضوعات و مفاهیم را توضیح مى دهد که پس از قرنها اندیشمندان راز و رمز آن را کشف کردند و حقانیت تفسیر امام آشکار گردید.


در اینجا به یک موضوع بسنده مى کنیم که عبارت است از وحدانیت خداوند.
مسئله توحید ذات, یکى از مسائل بنیادین باورهاى اسلامى است و قرآن بدان اهتمام زیادى نشان داده است.


(
و الهکم اله واحد لااله الا هو الرحمن الرحیم) بقره/۱۶۳
(
لقد کفر الذین قالوا انّ الله ثالث ثلاثه انتهوا خیراً لکم انّما الله اله واحد) نساء/۱۷۱
(
قل انّما هو اله واحد و انّنى برىء ممّا تشرکون) انعام/۱۹
(
ان الهکم لواحد. ربّ السموات و الأرض و ما بینهما) صافات/۴

 

و ده ها آیه دیگر که همگى بر وحدت خداوند و نفى شریک از او تأکید دارند.


از سوى دیگر برداشت عمومى نسبت به وحدت ذات, وحدت عددى است; یعنى عموم انسانها و شاید برخى متکلمان در گذشته مى پنداشتند که وقتى مى گوییم خدا یکى است یعنى دو تا یا سه تا نیست.

اما امام على(ع) در سخنان خود این پندار را ردّ مى کند.

(واحد لابعدد)۳۸ (کلّ مسمّى بالوحده غیره قلیل.)۳۹ (الأحد لابتأویل عدد.)۴۰


امام در این تعبیرات با نفى تصور وحدت عددى, نوع دیگرى از وحدت را معرفى مى کند که در برابر وحدت عددى است و پس از آن فیلسوفان آن را وحدت حقّه حقیقیه نامیدند. از آنجا که وحدت عددى نتیجه عارض شدن مرز بر چیزى است; یعنى تا حدّ براى چیزى نباشد و بر آن عارض نشود و آن را محدود نکند, آن چیز به شمارش درنمى آید و معروض عدد قرار نمى گیرد. در نتیجه وحدت غیرعددى یا وحدت حقه, وحدتى خواهد بود که بر پایه مرز و محدودیت نداشتن تحقق مى یابد و به همین دلیل, چنین وحدتى قابل تکرار و اثنینیت نیست.
پس امام با تفسیر وحدت به وحدت غیرعددى به مبناى ارزشمندى اشاره مى کند که عبارت است از نبود محدودیت در ذات خداوند. ا همیت این نکته در الهیات کمتر از غناى ذات که مبناى وجوب است و در کلمات امام مطرح گردیده, نیست.


حال مى خواهیم بدانیم که آیا این حقیقت ارجمند ریشه قرآنى دارد یا خیر؛


حقیقت این است که در آیات قرآن درباره وحدت خداوند, تعبیرى وجود دارد که به نوعى اشاره به مطلب یادشده دارد, و آن عبارت است از تعبیر(قهّار). تعبیر قهاریت که بارها پس از وصف (واحد) آمده و جالب اینکه این صفت در قرآن تنها همراه با وصف واحد آمده و در کنار هیچ صفت دیگرى به کار نرفته است, بیانگر این واقعیت است که وحدت خداوند, وحدت قهارى است; یعنى وحدتى که از قهاریت و سلطه همه جانبه خداوند بر همه چیز از جمله حدود برخاسته است. به این آیات بنگرید:


(
أأرباب متفرّقون خیر ام الله الواحد القهّار) یوسف/۳۹
(
قل الله خالق کلّ شیئ و هو الواحد القهّار) رعد/۱۶
(
و برزوا لله الواحد القهّار) زمر/۴
(
لمن الملک الیوم للّه الواحد القهّار) غافر/۱۶


بنابراین بعید نمى نماید که وحدت حقه مطرح شده از سوى امام برگرفته از کلام وحى باشد, اگر چه به لحاظ مهجوریت قرآن در میان فیلسوفان, این حقیقت مدتها بعد کشف شد.

۲ – توصیف موضوعات دینى

بخش دیگرى از سخنان امام مربوط به توصیف قرآنى ازموضوعات دینى است; مانند توصیف جریان نفاق و منافقان, توصیف متقیان, توصیف فرشتگان, توصیف بهشت و جهنم و… .
دراین بخش امام یک سلسله اوصاف و ویژگیهایى را که قرآن درباره گروه یا موضوع خاص مطرح کرده است مى آورد, اما نه به صورت تکرار و تقلید, بلکه نوعى تحلیل در آن صورت مى دهد, از این رو دامنه اوصاف فراتر از آنچه که در ظاهر قرآن است مى رود.
از بررسى که در این زمینه صورت گرفت و البته نمى توان ادعاى جامعیت آن را کرد, این نتیجه به دست آمد که تحلیلهاى صورت گرفته در این بخش, بیشتر در یکى از دو ناحیه است; یا در ناحیه موضوع و موصوف, به این صورت که با تکیه بر فرهنگ قرآن موضوع اوصاف به چندین عنوان توسعه داده مى شود و سپس تمام اوصاف عنوانهاى یادشده بر موضوع بار مى شود, و یا در ناحیه خود اوصاف و ویژگیها; به این صورت که از اوصاف بنیادى ذکر شده در قرآن اوصاف دیگرى به تناسب نتیجه گیرى مى شود و به موضوع نسبت داده مى شود. دراینجا به نمونه اى از توصیف برپایه تحلیل در ناحیه موضوع و موصوف اشاره مى کنیم.
مى دانیم که امام از تقوا و متقیان سخن زیاد گفته است, گاهى به تقوا تشویق و ترغیب کرده است و گاهى آثار و پیامدهایى براى تقوا یا ویژگیهایى براى متقیان بیان فرموده است. بخش دوم که جنبه اخبارى دارد و حکایت از واقعیتهایى در مورد تقوا و متقیان مى کند به طور عمده به سه بخش دسته بندى مى شود:


۱  – 
آثار روحى و رفتارى تقوا
۲ – 
آثار تقوا در بهبود زندگى دنیوى
۳ – 
تأثیر تقوا در سعات اخروى

مثلاً آن گاه که مى فرماید:

(فان التقوى دواء داء قلوبکم, و بصر عمى افئدتکم, و صلاح فساد صورکم, و طهور دنس نفوسکم.)۴۱

اشاره به تأثیر تقوا در روح و نفس انسان دارد.


چنان که وقتى مى گوید:

(ان تقوى الله حمت اولیاء الله محارمه.)۴۲

 

و یا درباره متقیان مى فرماید:

 

(منطقهم الصواب, و ملبسهم الاقتصاد, و مشیهم التواضع, غضّوا ابصارهم عمّا حرّم الله علیهم…)۴۳ اشاره به تأثیر تقوا در رفتار مى کند.

 

آن گاه که مى فرماید:

 

(فمن اخذ بالتقوى عزبت عنه الشدائد بعد دنوّها, و احلولت له الامور بعد مرارتها, و انفرجت عنه الامواج بعد تراکمها, و أسهلت له الصعاب بعد إنصابها, و هطلت علیه الکرامه بعد قحوطها, و تحدّبت علیه الرحمه بعد نفورها, و تفجّرت علیه النعم بعد نضوبها, و وبلت علیه الکرامه بعد إرذاذها… )۴۴ تأثیر تقوا در بهبود زندگى دنیوى را گوشزد مى کند.

و سرانجام وقتى مى گوید:

(و ان التقوى مطایا ذلل, حمل علیها اهلها و اعطوا أزمّتها, فأوردتهم الجنه)۴۵ یا (فان التقوى فى الیوم الحرز, و الجنّه و فى غد الطریق الى الجنه)۴۶ یا (خیر الزاد التقوى)۴۷ سخن از آثار اخروى تقوا گفته است.

حال اگر در جست وجوى تطبیق این اوصاف با قرآن باشیم خواهیم دید که برخى از آنها خاستگاه قرآنى دارد, و برخى دیگر به ظاهر نه; مثلاً آیاتى چون:


(
و تزوّدوا فإنّ خیر الزاد التقوى) بقره/۱۹۷
(
و سیق الذین اتقوا ربّهم الى الجنه زمراً) زمر/۷۳
(
و لو انّ اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الأرض) اعراف/۹۶
(
و من یتّق الله یجعل له من امره یسراً) طلاق/۴
(
یا ایها الذین آمنوا ان تتقوا الله یجعل لکم فرقاناً) (انفال/۲۹)

 

مى تواند بسترساز برخى از ویژگیهاى یادشده درباره تقوا و متقیان در سخنان امام باشد, اما واقعیت این است که مجموع آنچه در این زمینه از امام بیان گردیده در ظاهر آیات مربوط به تقوا و متقیان مطرح نشده است. ولى این ظاهر امر است; در حقیقت اگر نگاه و تلقى که امام از تقوا دارد مورد توجه قرار گیرد همه آن اوصاف ریشه قرآنى پیدا مى کنند.
توضیح سخن آن که از نظر امام, تقوا تنها یک حالت روحى محض جدا از واقعیت و رفتار انسان نیست, بلکه حالتى است که در نمودهاى گوناگون تجلّى و عینیّت مى یابد. تفکر, تهجّد, خوف از خدا, توبه, عمل صالح, دنیاگریزى, نگاهبانى زبان, شکر, استفاده بهینه از عمر, روزه و… و در یک کلام آنچه مصداق عبودیت و مظهر دیندارى در قرآن شمرده شده است, جلوه ها و چهره هاى عینى تقوا هستند.

 

(اوصیکم عباد الله بتقوى الله و طاعته, فانّها النجاه غداً و المنجاه ابداً.)۴۸
(
فاتقوا الله عباد الله, و فرّوا الى الله من الله, و امضوا فیما نهجه لکم… )۴۹
(
فاتقوا الله عباد الله و بادروا آجالکم بأعمالکم… )۵۰

 

این تعبیرات به روشنى نگاه امام را به گستره تقوا نشان مى دهد, نگاهى که تقوا و عبودیت به معناى شامل و گسترده کلمه را در ردیف یکدیگر قرار مى دهد.

نتیجه این تلقى نسبت به تقوا آن خواهد بود که تمام اوصاف و احکامى که در قرآن براى یک انسان ایده آل, و براى عبودیت با همه چهره ها و ابعادش مطرح شده اوصاف و احکام تقوا و متقیان شمرده شود. مثلاً اگر قرآن مى گوید خوف و خشیت از خدا موجب شب زنده دارى مى شود:

(تتجافى جنوبهم عن المضاجع یدعون ربّهم خوفاً و طمعاً)(سجده/۱۶)

چون خوف و شب زنده دارى از مصادیق طاعت و عبودیت است پس متقیان هم اهل خوف و رجا هستند و هم شب زنده دار (و اما اللیل فصافّون اقدامهم…)

اگر حق گویى و حق گرایى ارزش دینى و مورد سفارش خداوند است (و الوزن یومئذ الحق)(اعراف/۸) اهل تقوا که به سفارش خدا عمل مى کنند همنشین حق هستند. (و منطقهم الصواب).

اگر تواضع و فروتنى خواسته خداوند از انسان است (و لاتصعّر خدّک للناس و لاتمش فى الأرض مرحاً ان الله لایحب کلّ مختال فخور)(لقمان/۱۸) اهل تقوا که خود را وقف خواسته هاى خدا کرده اند, در رفتار متواضع و فروتنند (و مشیهم التواضع). و همین گونه موارد دیگر.


به این ترتیب توصیف امام از تقوا و متقیان با توسعه اى که در گستره تقوا مى دهد, در حقیقت ترسیم یک فرد ایده آل و کامل است, و تمام ارزشهایى که قرآن ذکر کرده و هر یک نظر به بُعدى از ابعاد این انسان ایده آل و کامل دارد, در مجموعه اوصاف متقیان مى گنجد.
همانند چنین تحلیلى در موضوعات دیگر نیز انجام گرفته است که از یادکرد آن صرف نظر مى کنیم.

۳ – استدلال و اثبات

بخش دیگرى از سخنان امام تلاشهایى است که با تکیه بر قرآن به اثبات حقایق دینى مى پردازد. بحث خداشناسى در این زمینه جایگاهى ویژه دارد. در اینجا به عنوان نمونه به یکى از ابعاد این موضوع که بحث اوصاف سلبیه است مى پردازیم.


با سخنانى همانند جملات زیر در نهج البلاغه زیاد روبرو مى شویم:


(
أنشأ الخلق انشاءً و ابتدأه ابتداءً, بلا رویه أجالها, و لاتجربه استفادها, و لاحرکه أحدثها, و لاهمامه نفس اضطرب فیها.)۵۱
(
لم یحلل فى الاشیاء فیقال هو کائن, و لم ینأ عنها فیقال هو منها بائن.)۵۲
(
ولاتناله التجزئه و التبعیض.)۵۳
(
ما اختلف علیه دهر فیختلف منه الحال, و لاکان فى مکان فیجوز علیه الانتقال.)۵۴
(
ولیس بذى ضمیر فى نفسه.)۵۵
(
والخالق لابمعنى حرکه و نصب, و السمیع لابأداه, و البصیر لابتفریق آله, و الشاهد لابمماسه, و البائن لابتراخى مسافه, و الظاهر لابرؤیه, و الباطن لابلطافه.)۵۶
(
لیس بذى کبر امتدت به النهایات فکبّرته تجسیماً, و لابذى عظم تناهت به الغایات فعظمّته تجسیداً, بل کبر شأناً, و عظم سلطاناً.)۵۷

 

امام دراین گونه سخنان, یک سلسله اوصافى را از خداوند سلب مى کند و ساحت او را منزّه از آنها مى شناساند و در جاى دیگرى این ادعا را بر پایه اى منطقى و استدلالى مى سازد; مبنایى که مى توان از آن به (تفاوت خالق و مخلوق) تعبیر کرد.

 

(الحمد لله الدال على وجوده بخلقه, و بمحدث خلقه على ازلیته, و باشتباههم على ان لاشبه له, لاتستلمه المشاعر, و لاتحجبه السواتر, لافتراق الصانع و المصنوع, و الحادّ و المحدود, و الربّ و المربوب.)۵۸

(حدّ الاشیاء عند خلقه, ابانه له من شبهها… تعالى عمّا ینحله المحدودون من صفات الاقدار, و نهایات الاقطار, و تأثّل المساکن, و تمکّن الاماکن, فالحدّ لخلقه مضروب و الى غیره منسوب.)۵۹

(الدّال على قدمه بحدوث خلقه, و بحدوث خلقه على وجوده, و باشتباههم على ان لاشبه له… متشهداً بحدوث الأشیاء على ازلیته, و بما وسمها به من العجز على قدرته, و بما اضطرها الیه من الفناء على دوامه.)۶۰

(بتشعیره المشاعر عرف ان لامشعر له, و بمضادّته بین الامور عرف ان لاضدّ له, و بمقارنته بین الأشیاء عرف ان لاقرین له… و لایجرى علیه السکون و الحرکه, و کیف یجرى علیه ماهو اجراه, و یعود فیه ماهو ابداه, و یحدث فیه ما هو احدثه… و اذاً لقامت آیه المصنوع و لتحوّل دلیلاً بعد ان کان مدلولاً علیه… لایقال کان بعد أن لم یکن فتجرى علیه الصفات المحدثات, و لایکون بینها و بینه فصل, و لا له علیها فضل, فیستوى الصانع و المصنوع, و یتکافأ المبتدع و البدیع.)۶۱

 

چنان که پیداست این عبارات, استدلالى منطقى دربردارد, بدین گونه که صفات یادشده صفات مخلوقات است و از سوى خداوند خلق شده است, و چون صفات آفریدگار با آفریده تفاوت دارد, پس این صفات در مورد خداوند صادق نیست و گرنه تفاوتى میان خالق و مخلوق نمى ماند.

باور ما بر این است که این استدلال زمینه قرآنى دارد و دور نمى نماید که امام در پرتو آیات وحى به چنین استدلالى رسیده باشد, زیرا آنجا که قرآن از اندیشه هاى مشرکان سخن به میان مى آورد, نکته اى که در مقام ردّ و نقد بر آن تکیه مى کند صفت خالقیت خداوند است:

(وجعلوا للّه شرکاء الجن و خلقهم و خرقوا له بنین و بنات بغیر علم سبحانه و تعالى عمّا یصفون. بدیع السموات و الأرض انّى یکون له ولد و لم تکن له صاحبه و خلق کلّ شئ و هو بکل شئ علیم) (انعام/۱۰۰ ـ ۱۰۰)

(أفمن یخلق کمن لایخلق أفلاتذکّرون) (نحل/۱۷)


از این آیات کریمه استفاده مى شود که صفت (خالقیت) و (مبدعیت) خداوند, وجه ممیّز او از سایر موجودات در چگونگى صفات و ویژگیهاست, و نباید صفاتى را که به مخلوق نسبت داده مى شود به خالق نسبت داد. آیه دیگرى که مى تواند در این زمینه راهگشا باشد آیه۹۷ و ۹۸ سوره شعراء است:


(
تالله إن کنّا لفى ضلال مبین. اذ نسوّیکم بربّ العالمین)


این آیه کریمه که داورى مشرکان نسبت به بتها شان را در قیامت, بیان مى کند اگر چه به ظاهر مربوط به عبادت و شرک در عبادت است, اما امام از تعبیر (نسوّیکم) معناى گسترده آن را مى فهمد که هرگونه تسویه و یکسان نگرى را حتى در صفات نیز در بر مى گیرد.

 

(وأشهد انّ من شبّهک بتبائن خلقک, و تلاحم حقاق مفاصلهم المحتجبه لتدبیر حکمتک, لم یعقد غیب ضمیره على معرفتک, و لم یباشر قلبه الیقین بانّه لاندّ لک, و کانّه لم یسمع تبرّؤ التابعین عن المتبوعین اذ یقولون (تالله ان کنّا لفى ضلال مبین. اذ نسوّیکم برب العالمین) کذب العادلون بک اذ شبّهوک بأصنامهم, و نحلوک حلیه المخلوقین باوهامهم, و جزّؤاک تجزئه المجسمات بخواطرهم, و قدّروک على الخلقه المختلفه القوى بقرائح عقولهم, و أشهد أنّ من ساواک بشیئ من خلقک فقد عدل بک, و العادل بک کافر بما تنزّلت به محکمات آیاتک, و نطقت عنه شواهد حجج بیّناتک.)۶۲

شهادت مى دهم که هر که تو را به آفریدگانت تشبیه کند و چنان پندارد که تو را عضوهایى است جدا از یکدیگر و مفصلهایى است به هم پیوسته و پوشیده به پوست و گوشت که بیانگر تدبیر تو در آفرینش پیکرهاست, ضمیرش به حقیقت تو را نشناخته و دلش به مرحله یقین نرسیده, زیرا تو را هیچ همتایى نیست, و گویا نشنیده است بیزارى جستن بت پرستان را از بتهایى که مى پرستیدند, آن گاه که مى گویند: به خدا سوگند که ما در گمراهى آشکار بودیم; آن گاه که شما را با پروردگار عالمیان برابر مى شمردیم.


دروغ مى گویند آنان که موجودى از موجودات عالم را با تو برابر دانند, و تو را با بتان شان همانند سازند, و به خیال خود بر تو جامه آفریدگان پوشانند. دروغ مى گویند آنان که از روى گمان, تو را همانند اجسام داراى اجزاء دانند, و براى تو پیکرى با نیروهاى گونه گون تصور کنند.
شهادت مى دهم که هرکه تو را با چیزى از آفریدگانت برابر سازد همانند آنهایت پنداشته, و هر که تو را همانند چیزى پندارد به آنچه در آیات محکمات تو نازل گردیده و حجتهاى آشکار تو به آنها گواهى داده کافر شده است.

 

پی نوشت‌ها:

۱ – نهج البلاغه, نسخه معجم المفهرس, خطبه ۱۲۱.
۲ –  
همان, خطبه ۸۷.
۳ – 
همان, خطبه ۱۰۱.
۴ – 
همان, خطبه ۱۶.
۵ – 
همان, خطبه ۱۲۸.
۶ – 
همان, خطبه ۱۷۵.
۷ – 
رک: خطبه ۸۶,۱۷۶.
۸ – 
رک: خطبه ۱۵۵ , ۱۸۵.
۹ – 
رک: خطبه ۱۳۴ , ۱۴۶.
۱۰-  
نهج البلاغه, نامه۳۱.
۱۱ – 
همان, خطبه ۱۴۹.
۱۲ – 
همان, خطبه ۱۴۳.
۱۳ – 
همان, خطبه ۱۵۶.
۱۴ – 
همان, خطبه ۱۶۰٫ نیز رک: خطبه ۳ , ۱۸, ۱۶۳ و ۱۷۶.
۱۵ – 
همان, خطبه ۲۲۸٫ رک نیز: خطبه ۹۸ , حکمت۲۲۸ , ۲۷۳.
۱۶ – 
همان, خطبه ۲۲۴.
۱۷ – 
همان, خطبه ۱۸۳.
۱۸-  
همان, خطبه ۱۹۰.
۱۹ – 
همان, خطبه ۹۸.
۲۰ – 
همان, خطبه ۲۰۳.
۲۱ – 
همان, خطبه ۱۱۱.
۲۲ – 
همان, خطبه۱۳۲.
۲۳ – 
همان, خطبه ۶۴٫ رک نیز: خطبه ۲۸ , ۴۲.
۲۴ – 
همان, خطبه ۹۸.
۲۵-  
همان, خطبه ۱۸۱.
۲۶ – 
همان, خطبه ۱۹۲.
۲۷٫
همان, نامه۳۱.
۲۸ – 
همان, نامه۶۹٫ رک نیز: خطبه ۱۵۷.
۲۹ – 
همان, خطبه ۶۴.
۳۰ – 
همان, خطبه ۱۹۵.
۳۱ – 
همان, حکمت۳۷۰.
۳۲ – 
همان, خطبه ۸۶.
۳۳ – 
همان, نامه ۵۵.
۳۴ – 
همان, خطبه ۹۱.
۳۵ – 
همان, خطبه ۱۹۲
۳۶ – 
همان.
۳۷ – 
همان, حکمت ۲۵۲.
۳۸ – 
همان, خطبه ۱۸۵.
۳۹ – 
همان, خطبه ۶۵.
۴۰ – 
همان, خطبه ۱۵۲.
۴۱ – 
همان, خطبه ۱۹۲.
۴۲ – 
همان, خطبه ۱۱۴.
۴۳ – 
همان, خطبه ۱۹۳.
۴۴ – 
همان, خطبه ۱۹۸.
۴۵ – 
همان, خطبه ۱۶.
۴۶ – 
همان, خطبه ۱۹۱.
۴۷ – 
همان, حکمت ۱۳۰.
۴۸ – 
همان, خطبه ۱۶۱.
۴۹ – 
همان, خطبه ۲۴.
۵۰ – 
همان, خطبه ۵۰٫ رک نیز: خطبه ۸۳ , ۷۶ , ۱۱۴ , ۱۶۱ , ۱۷۶ , ۱۸۸ , ۱۹۱ , ۱۹۸.
۵۱ – 
همان, خطبه ۱.
۵۲ – 
همان, خطبه ۶۵.
۵۳ – 
همان, خطبه ۸۵.
۵۴ – 
همان, خطبه ۹۱.
۵۵ – 
همان, خطبه ۱۰۸.
۵۶ – 
همان, خطبه ۱۵۲.
۵۷ – 
همان, خطبه ۱۸۵.
۵۸ – 
همان, خطبه ۱۵۲.
۵۹ – 
همان, خطبه ۱۶۳.
۶۰ – 
همان, خطبه ۱۸۵.
۶۱ – 
همان, خطبه ۱۸۶.
۶۲ – 
همان, خطبه ۹۱.