سوال ۱ – خداوند متعال می فرماید : اهم یقسمون رحمه ربک ؟ نحن قسمنا بینهم معیشتهم فی الحیوه الدنیا ، و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات ، لیتخذ بعضهم بعضا سخریا . و رحمه ربک خیر مما یجمعون (زخرف : ۳۲)

آیا آنانند که رحمت پروردگارت تقسیم می کنند ؟ ما (وسایل ) معاش آنان را در زندگی دنیا میانشان تقسیم کرده ایم ، و برخی از آنان را از نظر درجات ، بالاتر از بعضی دیگر قرار داده ایم تا بعضی از آنها بعضی دیگر را در خدمت دیگر را در خدمت گیرند ، و رحمت پروردگار تو از آنچه آنان می اندوزند بهتر است .

آیا مقصود از لیتخذ بعضهم بعضا سخریا در این آیه شریفه ، استثمار و بهره کشی است ؟

منظور تسخیر کردن است ، زیرا (رب ) به معنای مدبر امر است ، و آیه شریفه می خواهد بفرماید : خداوند مدبر جامعه انسانی است ، و این رحمت رب است ، آیا آنان می خواهند امر روزی را به دست بگیرند و حال اینکه ما موجودات را به تناسب ، آقا و نوکر قرار داده ایم ، و همه حساب شده است .

 

سوال ۲ – آیا از این بیان استفاده نمی شود که نوکر باید همیشه نوکر باشد ؟ !

در حال نوکری ، نه همیشه : زیرا می فرماید : نحن قسمنا بینهم معیشتهم . . . . یعنی ما امر معیشت و روزی را در جامعه انسانی و میان مردم تنظیم کرده ایم ، و بر اساس مصالح و حکم ، یکی از غنی و یکی را فقیر قرار داده ایم .

 

سوال ۳ – آیا این تقسیم با اختیار منافات ندارد ؟

خیر ، این تقسیم برای تربیت روحی و معنوی است ، و در عین حال افعال از روی اختیار انجام می گیرد .

 

سوال ۴ – خداوند متعال می فرماید : وجعلنا فی کل قریه اکابر مجرمیها ، لیمکروا فیها . . . (انعام : ۱۲۳)
و بدین گونه ، در هر شهری گناهکاران بزرگش را می گماریم تا در آن به نیرنگ پردازند . . .

آیا از کلمه (جعلنا) استفاده نمی شود که مجرمان از خود هیچ استقلالی ندارند و خداوند آنان را به جرم و مکر گمارده است ؟

آنان (استقلال ) به معنای (اختیار) در کارهای خود را دارند ، و بین فعل اختیاری و تعلق قضای حتمی به آن منافاتی نیست ؛ زیرا هیچ فعلی بدون تحقق علت تامه آن وجود پیدا نمی کند؛ چنانکه با تحقق پیدا کردن علت تامه ، ضروری و به قضای حتم مقضی و حتمی خواهد بود ، و هر کاری علت تامه ای دارد .

 

سوال ۵ – ولی باز می توان گفت که علت تامه و تحقق آن از ناحیه خداست . و بنده در آن هیچ گونه نقش و دخالتی ندار .

باید توجه داشت که :
اءولا : از باب مثال ، علت تامه یک لقمه نان خوردن ، مرکب است از علتهای ناقصه فراوان مانند : نان ، دست ، دهان ، اتحاد زمان و مکان انسان و خورنده نان با نان (زیرا اگر مثلا نان صد سال قبل و یا صد فرسخ با خورنده فاصله داشته باشد ، عمل نان خوردن تحقق پیدا نمی کند) ، و یکی از اجزای علت تامه نیز اراده انسان است .
ثانیا : نسبت فعل به مجموع اجزای علت تامه ، (ضروری ) است ؛ و نسبت به تک تک اجزا ، که یکی از آنها انسان و اراده اوست ، به نحو (امکان ) است .
بنابراین ، هر کاری که از انسان صادر می شود ، نسبت به علت تامه خود ضروری و از قضای حتمی می باشد ، و اراده خدا نیز از همان مقام فعل انتزاع می شود؛ و صفت ذات نیست اما نسبت همان کار به انسان و اراده او به نحو (امکان ) و اختیاری است .

 

سوال ۶ – خداوند سبحان درباره حضرت یوسف می فرماید : و لقد همت به و هم بها لولا آن راءی برهان ربه ، کذلک لنصرف عنه السؤ ء و الفحشآء ، انه من عبادنا المخلصین . (یوسف : ۲۴)
و در حقیقت آن زن (از زلیخا) آهنگ وی کرد ، و یوسف نیز اگر برهان پروردگارش را ندیده بوده آهنگ او را می کرد . چنین کرد . چنین کردیم تا بدی و زشتکاری را از او باز گردانیم . چرا که او از بندگان مخلص ما است .

آیا از جمله لنصرف عنه السوء و الفحشاء استفاده نمی شود که تمام علت فعل ، اراده خاصه خدا است و معصوم هیچ اختیار و اراده در ترک گناه و معصیت ندارد ؟ !

آیه شریفه در مقام بیان عصمت حضرت یوسف علیه السلام ، بلکه تمام عباد مخلصین (با فتح لام ) است ، و اینکه عصمت از قبیل علم است که خداوند متعال به انبیاء و معصومین علیهم السلام تعلیم می نماید . البته این علم از قبیل علمهای متعارف ، مانند علم به حسن و قبح افعال ، و یا علم به مصالح و مفاسد آنها نیست ؛ زیرا این گونه علم ها هر چند غالبا بر قوای انسان (مانند شهوت و غضب ) مسلط می شوند ولی به هر حال گاهی مغلوب آن قوی می گردند و ضلالت و گناه را در پی دارند . ولی عصمت ، علمی است که همیشه بر قوای نفسانی و شیطانی مسلط است و با هیچ گمراهی و معصیت سازگار و همراه نیست .

 

منبع: ۶۶۵ پرسش و پاسخ در محضر علامه طباطبایی قدس سره؛ نشر نهاوندی؛ مؤلف: محمدحسین رخ‌شاد