در این متن می خوانید:
      1. مرنج و مرنجان

به عنوان عرض تهنیت و تبریک، به مناسبت ولادت پر برکت دومین پیشوای جهان اسلام امام حسن مجتبی علیه‌السلام، به محضر شریف مولا و سیدمان ارواحنا ‌فداه صلوات هدیه بفرمایید!

اعوذُ بِالله مِن الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

رَبّ‏ِ اشْرَحْ لىِ صَدْرِى وَ یَسِّرْ لىِ أَمْرِى وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِّن لِّسَانىِ یَفْقَهُواْ قَوْلىِ

الحمد لله و صلاۀ علی خاتم الانبیاء، طبیب نفوسنا، ابی القاسم محمد و آله المعصومین، سیَما مولانا کهف الحصین، و غیاث المضطرِ المستکین. و ملجأ الحاربین و بقیۀ الله فی العالمین ارواحنا فداه و عجل الله فرجه، و رزقنا الله رویته و خدمته و صحبته و نصرته، و رضاه و رغبۀ؛ و اللعن علی اعداهم اجمعین اِلی یوم الدین

ولادت سراسر نور و  رحمت سبط اکبر نبی مکرم اسلام صلی ‌الله ‌و ‌علیه‌ و ‌آله  حضرت ابا محمد امام حسن مجتبی علیه‌ السلام را به محضر امام زمانمان، امت اسلامی، شیعیان، رهبر عزیزمان و شما عزیزانی که رونق مجلس آن بزرگوارید، تبریک عرض می کنم!

عرض شد که یاد خدا، ذکر پروردگار متعال، هم واجب است و هم در زندگی انسان بازدارنده از گناه است، وادارنده به واجبات است، سنگری است که انسان را از طوفان های نفس نگه می دارد، سپری است که تیرهای شیطان با این سپر دفع می شود، ریسمانی است بین صاحبدلان و دلبر واقعی عالم پروردگار متعال؛ و بهشت اهل دل و معرفت است. از این جهت الگوهایی را که خدای متعال برای ما الگو قرار داده است. تصویری که ما (۵:۰۰) از این ها داریم، این است که ایشان هیچ گاه، در هیچ شرایطی، با هیچ کاری، از خدا غافل نمی‌شدند، بلکه در زندگیشان اول چیزی که می دیدند خدا بود؛ و هر کاری که می کردند به حکم خدا می کردند.

آیه ای که در مورد ملائکه تلاوت کردیم؟ عیناً همین آیه را امام هادی علیه‌ السلام در وصف اهل بیت عصمت و طهارت علیهم‌ السلام، در زیارت شریفه جامعه کبیره آورده است. ما وقتی اماممان را زیارت می کنیم می گوییم شما کسانی هستید که …! چند نکته در این مساله برای ما قابل توجه و انشاالله آموزنده است. اگر انسان بتواند خودش را تخلیه کند، به گونه ای که هیچ چیزی در دلش جز خدا نباشد؛ آدم با تمرین، با توسل، با جلب نظر کسانی که صاحب نظر اند، کسانی که به نظر خاک را کیمیا می‌کنند، آدمی این حجاب خودش را برطرف کند، فقر خودش، بیچارگی خودش، که من هیچ ندارم، دارایی من مال من نیست، مالک دارد، اگر من چشمم را، گوشم را ملک خدا دیدم؛ چون ملک خدا است، هیچ تصرفی را بدون اذن خدا از چشم و گوش و زبان و دستم انجام نخواهم دادم و ملک خدا را هم معطل نگذاشتم.

خدای متعال این ها(چشم و گوش و زبان و دست) را به ما  داده که ما با این ها کارکنیم. اگر ما بدن نداشتیم، آخرت نداشتیم! دنیا مجاز است، پل است، این پل را باید آباد کرد و ازش عبور کرد. وقتی مرگ ما را می گیرد و ما به عالم دیگر منتقل می شویم، چون چشمی نداریم که گریه برای امام حسین علیه‌ السلام کنیم، گوشی نداریم که یاحسینی بشنویم، آیه ای بشنویم، موعظه بشنویم، ذکری بشنویم؛ دستی نداریم که افتاده ای را بلند کنیم یا دستی به سوی مصحف شریف ببریم و چند آیه ای از آن بخوانیم؛ یا پایی نداریم که به مسجد برویم، چون نداریم حسرت می‌خوریم! (۸:۱۷)

مرحوم حجت الاسلام آقای آسید علی اکبر ابوترابی اعلی ‌الله ‌مقامه الحق والانصاف مظهر بود، انسان ره یافته ای بود، مجاهد بود، مبارز بود، صابر بود، زاهد بود، قائم الیل و صائم النهار بود؛ و انصافاً اعتقاد و ایمان، ایشان را به جهاد و ولایت مداری وادار می کرد. نان انقلابی بودنش را نمی خورد، خودش را وقف انقلاب می دانست و در حراست و حمایت از انقلاب و ولایت، خدا می ‌داند (۱۵) دست از پا نمی‌ شناخت، در خط مقدم جبهه بود، خوب این بزرگوار که از دنیا رفت، یکی از رفقا می ‌گفت که من حاج ابوترابی را خواب دیدم، فهمیدم از دنیا رفته، گفتم اینجا(دنیا) به چه درد می‌ خورد، دیدم مجلس روضه ای به پا شد و روضه خوان روضه می خواند و مردم گریه می‌کردند، ابوترابی با حسرت ایستاده بود و به شکل گداها، دست هایش را باز کرد که یک خورده از قطره های اشک هایی که از چشم های گریه کنندگان می ریزد، به دست ایشان وارد شود.

خوب آدمی وقتی از دنیا رفت؛ ولو آنکه در دنیا موفق هم بود، می ‌خواهد برود نماز عید، ولی چشم ندارد، می خواهد سجده کند، اما دیگر بدنی ندارد، پیشانی ندارد، در آنجا جای نماز نیست، جای گریه نیست، جای سجده نیست، تمام برکات در اینجاست! هر چه هست، آدم از اینجا می‌برد! اگر کسی در اینجا بی توجه باشد و فرصت را از دست بدهد، و برای آنجا کاری نکند؛ در آنجا خاک به سر است، هیچ کاری نمی تواند بکند، هر چه فریاد بزند، خدایا مرا برگردان، رَبِّ ارْجِعُونِ. مومنون؛ ۹۹٫ پاسخی دریافت نمی کند! این سفری است که برگشت ندارد، حالا که برگشت ندارد یک بار ما را اینجا آوردند، ما یک بار بیشتر وقت نداریم، آن وقت ما آن را چطوری داریم صرف می‌کنیم؟!! (۱۰:۵۲)

امام حسن مجتبی علیه ‌الصلاه‌ و ‌السلام جمله نازنینی دارند و خود امام حسن مجتبی علیه ‌الصلاه‌ و ‌السلام از آن امام های خیلی نازنین ما هستند، آنقدر حلم، ظرفیت، کرامت، درایت، عبادت، هرچی خوبی ما می بینیم در وجود ایشان موج می‌زند، به همین دلیل اسم مبارکشان حسن است. حسن یعنی زیبا، قشنگ، نه تنها قامت زیبا بود، بلکه از سینه به بالا شبیه پیغمبر صلی ‌الله ‌و ‌علیه‌ و ‌آله بود، یعنی مو نمی‌زد، پیغمبر ما صلی ‌الله ‌و ‌علیه‌ و ‌آله در جمال در عالم نظیر ندارد، از خود نبی مکرم اسلام صلی ‌الله ‌و ‌علیه‌ و ‌آله پرسیدند که شما خیلی خوشگلید یا حضرت یوسف؟ فرمود که برادرم یوسف وجیه بود، خوشگل بود، من نمکم بیشتر است!

حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت /  آری به اتفاق جهان، می توان گرفت

نبی مکرم اسلام صلی ‌الله ‌و ‌علیه‌ و ‌آله هم خوشگل و هم نمکین بودند. خداوند عالمیان آینه هایی را برای وجود نازنین پیغمبر ما صلی ‌الله ‌و ‌علیه‌ و ‌آله آفریده بودند، که عاشقان پیغمبر هر وقت هوای جمال پیغمبر صلی ‌الله ‌و ‌علیه‌ و ‌آله را می کردند، به ایشان نگاه می نمودند، چند نفر از این آینه ها را به ما معرفی کردند؟ اولین آینه، وجود مبارک حضرت زهرا سلام ‌الله‌ علیها  است! وقتی راه می رفت همه یاد پیغمبر می افتادند، مشی ایشان پیغمبر گونه بود! دومین آینه، امام حسن مجتبی علیه‌ السلام بود، از همه کس به پیامبر اکرم صلی ‌الله ‌و ‌علیه‌ و ‌آله شبیه تر بود، لذا هر کس می دید دل به ایشان ‌می‌داد، هم قامت رسا بود، چهره دلربا بود، صدا صدای جاذبی بود.

وقتی حضرت قرآن می خواندند، عابرین نمی توانستند عبور کنند، به زمین میخ می شدند و امام مجتبی علیه‌ السلام تا تلاوتش را تمام نمی کرد، نمی توانستند قدم از قدم بردارند، یک وقت امام مجتبی علیه‌ السلام نگاه می کردند می دیدند که سد معبر شده است، جمعیت همین طور آمده اند و پشت سرهم ایستاده اند و بی قرار تلاوت امام مجتبی علیه‌ السلام هستند، حضرت تلاوتشان را خاتمه می دادند تا جمعیت راه را باز کنند و بروند.

همه چیزش قشنگ بود، صدا قشنگ بود، سیما قشنگ بود، قد و بالا قشنگ بود، زلفش قشنگ بود، وقتی امام حسین علیه‌ السلام بر روی محاسن امام حسن علیه‌ السلام خاک ریخت، آنجا بود که گفت من دیگر نمی توانم سرم و محاسنم را خضاب کنم، وقتی این زلف های قشنگ، این محاسن خوشگل به زیر خاک رفتند، من دیگر نمی توانم به خودم برسم. امام حسن مجتبی علیه‌ السلام، خیلی زیبا و دیدنی بوده است، خدایا! از دنیا که می رویم، کور نباشیم، چشم برزخیمون را کور نکرده باشی، آنجا بناست ایشان را ببینیم! وقتی ما به حالت احتضار در می آئیم، تنها حضرت امیر المومنینعلیه‌ السلام نیستند که تشریف می آورند، مجموعه ایشان تشریف می آورند، خمسه طیبه به استقبال شیعیانشان می آیند، آنجا انشاالله می بینیم. حضرت امام حسن مجتبی علیه‌ السلام، خیلی تماشا دارد! در کنار این سیمای قشنگ صدای قشنگ امام حسن علیه‌ السلام، اخلاقش اخلاقی است که در عالم نظیر ندارد، ظرفیت پیغمبر صلی ‌الله ‌و ‌علیه‌ و ‌آله را امام حسن مجتبی علیه‌ السلام در زندگی خودشان نشان دادند.

ملاحظه می کنید همسرشان، ایشان را مسموم کردند ولی افشا نکرد، هیچ چیزی نگفت، انتقام نگرفت، حتی به عزیزترین عزیزانش نگفت چه کسی من را مسموم کرده است، انقدر آدم بزرگ باشد؟ آقا باشد؟!! ما باشیم با مردم جنگ می‌کنیم، درگیر می‌شویم؛ احتمال می دهیم که فلانی درمورد من این حرف را زده باشد، دیگر خودمان را کنترل نمی کینم، هر حرفی را در موردش می‌گوییم، ولی امام مجتبی علیه‌ السلام قاتل خودش را معرفی نکرد، این آقایی را شما کجا سراغ دارید؟ کسی می آمد به او اهانت می‌کرد، دوستان امام حسن علیه‌ السلام همه بی معرفت بودند، [به امروز خود نگاه نکنید!] این معرفتی که شما امروز به ولایت پیدا کردید، [در گذشته مانند نداشته است!!] (۱۶:۲۳)

چرا امام زمان ارواحنا ‌فداه امام کاملین است؟ چرا سوره حدید مال آخرالزمان است؟ چرا سوره توحید مخصوص استعدادهای زمان غیبت است؟ برای این که مؤمنین حالا قابل مقایسه با مؤمنین زمان امیرمومنین علیه‌ السلام و امام حسن مجتبی علیه‌ السلام نیستند، مردم می دانستند هنگام تولد امیرمومنین علیه‌ السلام دیوار کعبه شکافته شده، ایشان در داخل کعبه متولد شده، این امر معجزه بوده؛ و قدم به قدم اعجاز حضرت امیر علیه‌ السلام را دیده بودند، حضرت پیغمبر صلی ‌الله ‌و ‌علیه‌ و ‌آله را دیده بودند، چطور شد که نشستند تماشا کردند، ایشان خانه نشین شدند؟!! در سقیفه نقشه ها کشیدند و حقش را گرفتند و در خانه اش را بستند!؟

امروز سی و چهار سال است که دنیا با توطئه های پیچیده می خواهد مردم را از ولی فقیه جدا کند نمی‌تواند، این اعتقاد را باید به مردم ایران تبریک گفت! خدای متعال به شما یک نگاهی کرده که نگاه ویِژه است، این بصیرت، این عقیده خوب، این سرمایه معنوی مخصوص ماهاست.

دیده بودند که پیغمبر خدا صلی ‌الله ‌و ‌علیه‌ و ‌آله بالا منبره امام حسن مجتبی علیه‌ السلام وقتی می آید، حضرت رسول صلی ‌الله ‌و ‌علیه‌ و ‌آله از منبر پایین می آمد و به استقبال این کودک می‌رفت؛ کودک بودند، ولی به احترامش حضرت رسول صلی ‌الله ‌و ‌علیه‌ و ‌آله پایین می‌آمدند! پیغمبر خدا صلی ‌الله ‌و ‌علیه‌ و ‌آله در حال نماز بودند، دارند که موقع رکوع، امام حسن علیه‌ السلام پرید روی پشت پیغمبر اکرم صلی ‌الله ‌و ‌علیه‌ و ‌آله قرار گرفت، حضرت طول دادند تا اینکه او را نینداخته باشند، خود بچه پایین بیاید!

موقع نماز می آمد از بین پای پیغمبر صلی ‌الله ‌و ‌علیه‌ و ‌آله می‌رفت و می‌آمد، وجود حضرت امام حسن مجتبی علیه‌ السلام مانع اتصال پیغمبر اکرم صلی ‌الله ‌و ‌علیه‌ و ‌آله نبود، این تحفه الهی است. گویا فضیلت نمازش در این بود که به امام حسن علیه‌ السلام توجه بکند، به همان شکلی که امیر المؤمنین علیه‌ السلام در حال رکوع انفاق کرد و انگشتر بخشید، این عین نمازش بود! در متن نمازش، این عبادت را انجام داده بود. همان طور که به ما توصیه شده است هنگام غفلت در نماز، جهت ایجاد توجه و حضور قلب، جایز است اذکار مستحبی بگوییم؛ [به همان شکل انگشتر بخشیدن و میدان دادن به بازی حضرت امام حسن مجتبی علیه‌ السلام جایز است و جز نماز محسوب می شود.]

  توصیه شده است هنگامی که برای ما خاطرات می آید و می خواهیم حضور قلبمان را از دست بدهیم، یک لحظه توقف کنیم و بگوئیم: استغفرالله ربی و اتوب الیه، لا حول و لا قوه الا بالله. عواملی که برای ما حضور قلب می آورد نه تنها ممنوع نیست، بلکه ممدوح است، رحجان دارد! این انگشتر دادن حضرت امیر المؤمنین علیه‌ السلام سرگرمی نبود، بلکه اجرای دستور خداوند بود! همان که می گوید نماز بخوان و حضرت علی علیه‌ السلام به فرمانش عمل می کند و در نماز خدا را می بیند، در انگشتر دادنش هم واقعا خدا را می‌دید، یک لحظه خودش را ندیده بود! بخاطر عاطفه اش نبود که چون دلم سوخت دادم، مسکین نا امید بوده به این خاطر نبود که، او عبد خدا بود، دلی نداشت! دلش را یک سره به خدا داده بود و راحت شده بود. (۱۹:۵۶)

من خودم قدری بی توفیقم، ولی این زیارت جامعه ائمۀ المومنین، خیلی امام شناسی عجیبی است! شما همگام با این زیارت، میروید رو به روی امام می‌ایستید، بالا سر می‌روید، پشت سر می‌روید، گویا طواف می کنید و بعد هم وصف امام را می‌گویید، در این زیارت یک جمله ای است، می فرماید: لَکُمُ‏ الْقُلُوبُ‏ الَّتِی تَوَلَّى اللَّهُ رِیَاضَتَهَا بِالْخَوْف وَ الرَّجَاء‏. المزار الکبیر (لابن المشهدی)، ص ۲۹۳، ۱۴- زیاره جامعه لسائر الأئمه صلوات الله علیهم. اصلاً دل شما در اختیار خودتان نیست، دلتان را به او دادید؛ لذا خود خدا، تربیت دل شما را با خوف و رجا بر عهده گرفته است. این ها دلشان مال خودشان نبود، پیش خودشان هم نبود، اصلاً دل اینجا نبود!

علتی که باعث شد حضرت یوسف علیه‌ السلام آن طور قرص و محکم ایستاد، این بود که دلش آنجا نبود تا یک زن دلش را بکند و ببرد، این دل را به خدا داده بود دیگر هم پس نمی‌گرفت، چون دل پیش خداست، دلبر دارد، آدم های هرزه هستند که دلشان ول است ،خودشان هم ول هستند، بی صاحب هستند، اما کسی که صاحب داشته باشد، کسی حضرت عباسی دل به امام زمان ارواحنا ‌فداه داده باشد، عاشق حضرت مهدی ارواحنا ‌فداه باشد، اصلاً به یادش می آید که نگاه چپ بکند؟ نگاه بد بکند؟ این ته وجودش متمرکز در اینجاست، حواسش به اینجا که نیست!

مرحوم آقای طباطبایی رضوان الله علیه، گاهی آنقدر از خودشان بی خود بودند، راه که می‌رفتند در چاله که می افتادند، متوجه نبودند، سرشان پایین بود به درخت خورده بود، عمامه شان افتاده بود متوجه نبودند، مات بود، محو بود، محو کلمات خدا بود، اصلاً در عالم خودشان نبودند، امام مجتبی علیه السّلام، این ها کارهای خوبشان مال خودشان نبود که، نه خودشان بودند، نه کارشان بود، همه چیزشان خدا بود! فقط خدا بود! این است که امام حسن مجتبی علیه السلام همه چیزش قشنگ است! چه کلمات قشنگی هم دارد، آنقدر زیبا سخن می گفت که حضرت علی علیه السلام عاشق بود که امام حسن مجتبی علیه السلام را در حال صحبت ببیند!

در دورانی که امام مجتبی علیه السلام بچه بودند، پای منبر پیغمبر صلی ‌الله ‌و ‌علیه‌ و ‌آله  می‌نشست، گوش می کرد و وقتی به خانه می رفتند، کنار مادر می نشستند و حرف های جدشان را بازگو می‌کردند، گویا نوار گذاشتند، عیناً پیغمبر صلی ‌الله ‌و ‌علیه‌ و ‌آله می‌گفت، دانه دانه حرف های پیغمبر صلی ‌الله ‌و ‌علیه‌ و ‌آله را به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می‌گفت! دل حضرت زهرا سلام الله علیها چه شاد می‌شد، چه خوشحال می‌شد، خدا چه پسری به ایشان عطاء کرده است!؟ حضرت علی علیه السلام فرمودند: من مایلم بشنوم که حسنم چگونه حرف می‌زند، حرف های جدش را چگونه نقل می‌کند، لذا یکی از روزهایی که امام حسن علیه السلام از مسجد می آمدند، حضرت علی علیه السلام در پس  پرده رفتند، یک دفعه دیدند زبان امام حسن علیه السلام یاری نمی‌کند، گفت: یَا أُمَّاهْ قَلَ‏ بَیَانِی‏ وَ کَلَّ لِسَانِی‏ لَعَلَّ سَیِّداً یَرْعَانِی.‏ مناقب آل أبی طالب علیهم السلام(لابن شهرآشوب)، ج‏۴، ص ۸، فصل فی معجزاته. مادرم امروز زبانم سنگینی می‌کند، دارم کم می‌آورم، مثل اینکه یک آقایی مرا زیر نظر دارد! با اینکه پدرش در پس پرده بود، عظمت امیرالمومنین علیه السلام او را گرفت و در برابر امیرالمومنین علیه السلام نتواست سخن بگوید. تمام خطبه هایشان و حرف هایشان واقعاً یک دلبستگی عجیبی دارد.

البته این را هم بین پرانتز بگویم که قرآن کریم امام حسن و امام حسین علیهما السلام را فرزندان پیغمبر صلی ‌الله ‌و ‌علیه‌ و ‌آله معرفی کرده است: فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ. آل عمران؛ ۶۱٫ هر دو پسر پیغمبرند! تا زمانی که نبی مکرم اسلام صلی ‌الله ‌و ‌علیه‌ و ‌آله در قید حیات بودند، امام حسن علیه السلام تنها ایشان را بابا خطاب می کردند و به حضرت علی علیه السلام اباالحسن می گفتند. به حضرت علی علیه السلام بابا نمی‌گفتند، ولی حضرت رسول صلی ‌الله ‌و ‌علیه‌ و ‌آله را نیز بابا می دانستند و به پیغمبر بابا می‌گفتند یا جداه خطاب نمی کردند؛ و قرآن کریم حضرت رسول صلی ‌الله ‌و ‌علیه‌ و ‌آله را به عنوان پدر امام حسن و امام حسین علیهم السلام مطرح می‌کند.

شما را به خدا بیایید دامن امام حسن علیه السلام را بگیرید، امام حسن علیه السلام خیلی خوشش می آید که ما پسر پیغمبر صلی ‌الله ‌و ‌علیه‌ و ‌آله باشیم! أَنَا وَ عَلِیٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّهِ، التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص۳۳۰٫   دوست ندارید پسر پیغمبر صلی ‌الله ‌و ‌علیه‌ و ‌آله باشید!  نمی خواهی خودت را در دامان پیغمبر صلی ‌الله ‌و ‌علیه‌ و ‌آله بندازی تا پیغمبر صلی ‌الله ‌و ‌علیه‌ و ‌آله تربیتت کند!  نمی خواهی از پیغمبر صلی ‌الله ‌و ‌علیه‌ و ‌آله ارث ببری!؟ وَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظیمٍ. قلم؛ ۴٫ اگر پسر پیغمبر باشید، ارث می برید! اخلاق نبوی، سیرت نبوی، علم نبوی گیرت می‌آید. از علوم لدنی نصیب آدم می‌شود!

اجمالاً امام حسن مجتبی علیه السلام خیلی خوش بیان بود، کرامت داشت! خیلی از مسلمان ها بعد از پیغمبر صلی ‌الله ‌و ‌علیه‌ و ‌آله در زمان امام حسن علیه السلام هنوز بودند، این آیه تطهیر، این سوره مبارکه هَلْ أَتى، این آیه مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیَانِ(۱۹) بَیْنهَُمَا بَرْزَخٌ لَّا یَبْغِیَانِ(۲۰) سوره مبارکه الرحمن‏، این آیه مودّت و آیاتی که در شأن امام حسن مجتبی علیه السلام آمده بود، همه را شنیده بودند! اما همان دوستانی که تا دیروز امام حسن علیه السلام را امام خودشان می‌دانستند، او را سیدی مولی یا بن رسول الله خطاب می کردند، پس از آنکه حضرت صلح و تاکتیک مدارا با معاویه را پذیرفت تا جامعه اسلامی را از این پیچ خطرناک عبور دهد، می آمدند می گفتند: یَا مُذِلَّ الْمُؤْمِنِینَ‏!!؟ می گفتند تو ما را خوار کردی!!! امام حسن مجتبی علیه السلام می فرمودند: علیک السلام! مَا أَنَا بِمُذِلِّ الْمُؤْمِنِینَ وَ لَکِنِّی مُعِزُّ الْمُؤْمِنِینَ. تحف العقول، ص ۳۰۸٫       

امروز ما هم مُعِزُّ الْمُؤْمِنِینَ داریم! مگر در دعای ندبه نمی گویی أَیْنَ مُعِزُّ الْأَوْلِیَاءِ وَ مُذِلُّ الْأَعْدَاء؛ هر امامی عزت آن امت است؟ تمام امام های ما عزت الله هستند، مایه عزت و سرافرازی هستند، امام مجتبی علیه السلام در میان دوستان خودش نمی توانست نماز بخواند، امنیت نداشت، زره می پوشید با زره نماز می‌خواند، در داخل خانه اش هم که نا امن بود، این امام، باغ به این زیبایی با این همه جاذبه های عرشی و فرشی اما مردم قدرش را نمی‌دانستند، بیعت شکنی کردند، تنهایش گذاشتند، زخم زبان زدند، خون جگر دادند… اما مگر خم به ابرو می‌آورد؟! (۲۷:۳۹)

یک نکته ای بگویم که برای خودم قابل هضم نیست، ولی نکته ای است! ملاحظه می کنید وقتی حضرت علی علیه السلام با جفای امت مقابل شد، آنقدر به امیرمومنین علیه السلام فشار آمد که حضرت علی علیه السلام مرگ خودش را از خدا خواست، گفت خدایا مرا از این ها بگیر و به این ها مثل خودشان را مسلط کن! و فرمود خدا به شما غلام ثقفی را مسلط می‌کند که دمار از روزگار شما در می‌آورد. امام حسن علیه السلام با همان شرایط و اوضاع، حکومت را تحویل گرفت! در همان شرایطی که امیرمومنین علیه السلام از خدا مرگش را خواست، تا خدا دعایش را مستجاب کند و خدای متعال دعایش را مستجاب کرد که شمشیر به فرق مبارکش خورد گفت راحت شدم! امام حسن علیه السلام در همین شرایط بود که وارد شدند، در همین شرایط امامت را عهده دار شدند؛ ولی یک بار نداریم امام حسن علیه السلام از خداوند نارضایتمندی کرده باشد!

خواجه عبدالله طوسی، صلواتی را را برای امام زمان علیه السلام تنظیم کرده است و در آن، از هر امامی یک امتیاز و برجستگی را آورده است. در آنجا صفت امام حسن علیه السلام را حلم معرفی می کند، این حلم واقعاً حلمی است که جز خدا کسی این حلم را ندیده، چقدر باید آدم حلم داشته باشد که بتوان این مردم با این همه تلخیشان را تحمل کند، هضم بکند و نه تنها مقابله نکند، نازشان را هم بکشد!! به حضرت فحش ‌می‌دهند، حضرت عوض فحش می فرمودند مثل اینکه خسته‌ای، بیا بریم خانه، اگر پناه نداری پناهت می دهم، اگر مشکلی داشتی مشکلت را حل می‌کنیم، … کجای عالم شما چنین الگویی را سراغ دارید؟!! حیف ما نیست در خانه بگو مگو داشته باشیم؟ با رفقایمان، با همکارهایمان، ما امام حسن علیه السلام داریم، اینطور زندگی می‌کنیم؟ مگر امام ما نیست؟ الگوی ما نیست؟

به این مناسبت جمله ای عرض می‌کنم: حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام فرمودند:

الْخَیْرُ الَّذِی‏ لَا شَرَّ فِیهِ الشُّکْرُ مَعَ النِّعْمَهِ وَ الصَّبْرُ عَلَى النَّازِلَه. تحف العقول، ص۲۳۴٫

یک خیری به شما نشان بدهم که تمامش سود محض است، هیچ زیانی در آن نیست؟! یک سرمایه ای می خواهم به شما نشان بدهم که اگر این سرمایه را داشته باشید همیشه سود دارید، هیچوقت زیان عاید زندگی شما نمی‌شود! آن سرمایه عبارت است از: ۱٫ الشُّکْرُ مَعَ النِّعْمَهِ.  ۲٫ الصَّبْرُ عَلَى النَّازِلَه.

ذکر واقعی این است، آن هایی که دائم الذکرند یعنی این ها نعمت می بینند! می گویند خدایا شکر! چقدر مرا دوست داری، چقدر از من پذیرایی می‌کنی، هر نعمتی که از خدا می بینید یک محبت جدید است، دیگر آنقدر بدهیتان به خدا زیاد می شود که از خجالت آب می‌شوید.

به پیغمبر خدا صلی ‌الله ‌و ‌علیه‌ و ‌آله گفتند که چرا شما در عبادت بی قراری می کنید و خودتان را به تکاپو می‌اندازید؟ مگر قرآن نفرموده است: لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ یُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ. فتح؛ ۲٫ پیغمبر خدا صلی ‌الله ‌و ‌علیه‌ و ‌آله پاسخ دادند: أَ فَلَا أَکُونُ عَبْداً شَکُوراً. مصباح الشریعه، ص۱۷۰، الباب الثمانون فی الجهاد و الریاضه. عبد شکوری برای پروردگارم نباشم!؟ مگر من به خاطر این که پرونده دارم یا ندارم او محبتش را یک لحظه از من قطع نکرده است؟ دائما هوای مرا دارد، نوازشم می‌کند، کسی که دائما سایه اش بالا سرم است، همه چیز دائما به من ‌می‌دهد، من چطوری او را فراموش کنم؟!

شکر نعمت اقتضاء می کند که انسان دائما به یاد او باشد، چون او دائما به یاد ماست، یک لحظه خدا ما را فراموش نکرده، یک لحظه خدا ما را به خودمان وا نگذاشته است، یک لحظه حفاظتش را از ما برنداشته، روزی اش را از ما قطع نکرده، او که دائما به ما محبت می‌کند، من هستم که باید دائما بگویم ممنونم، متشکرم، شرمنده ام، کم آوردم، هیچ کاری از من ساخته نیست، جز اینکه بگویم جل جلالک عظم شأنک! چه چیز دیگری بگویم، کاری که نمی توانم بکنم، جز اینکه بگویم الحمدلله کما هو اهله! یا کلاس شکر داریم، خدا دارد در ناز و نعمت ما را بالا می‌برد، یا در کلاس صبریم، این نداده ها خودش شکر دارد.

امام زین العابدین علیه السلام در صحیفه سجادیه، جمله ای دارند که خدایا به نداده هایت بیشتر شکر می کنم تا به داده هایت! این چیزهایی که خدا به ما نداده است، اگر می داد معلوم نبود چه بلایی به سر خودمان بیاوریم!؟ چه عوارضی دارد!؟ هی ما نق می زنیم که چرا مثلا فلان سمت را به من نداده، چرا فلان نعمت را از دست دادم، بابا تو نمی‌دانی؟ در آن فهم بوده، تو آب می‌دیدی، شربت گوارا می‌دیدی، له له می زدی ولی او می داند که آن برای تو سم قاتل است.

مرحوم آیت الله بهجت یک وقتی می آمد می فرمود، گاهی آدم با زور از خدا خانه می‌گیرد، خودش را به آب و آتش می‌زند، نمی داند که خطر جانش در همین خانه است، در همین خانه یک خطری پیش می آید که از بین می‌رود، با چه ضرب و زوری صاحب ماشین می‌شود، اولین باری که سوار ماشین می شود تصادف می کند و از بین می‌رود. خوب اگر خدا این ماشین را نمی داد، به خاطر این بود که می دانست تو تصادف می کنی و از بین می‌روی، به این خاطر ماشین نمی‌داد!

خدایا به نداده هایت بیشتر شکر می کنم تا به داده هایت، این را می گویند دوام ذکر! نه تنها در نعمت، او به من محبت دارد؛ بلکه در بلا هم می دانم که من از او جز خیر، چیزی دریافت نمی‌کنم! یک خورده آدم مراتب ذکرش بالا برود، می دانید به کجا می‌رسد؟!! به اینجا می رسد که حضرت علی علیه السلام به خدا عرضه می دارد که ادخلتَنی النار و خَلتَ بینی و بین الابرار![۱] خدایا اگر علی را به جهنم ببری، این جهنم بردن خودش عذاب و شکنجه است، این کیفر است، کیفر بالاتری که در جهنم نصیب جهنمیان می شود، این است که جهنمی دستش از پاکان عالم همیشه قطع است!

جهنمی دیگر دسترسی به علی علیه السلام ندارد، دیگر دسترسی به پیغمبر صلی ‌الله ‌و ‌علیه‌ و ‌آله  ندارد، جهنمی مگر به زبانش و یا به یادش می آید که یک یا علی بگوید؟ به کلی فاصله افتاده است! جهنم فقط اشرارند، یک مشت درنده به جان هم افتادند. یک انیس و مونس سالمی در جهنم گیر آدم نمی آید و خَلتَ بینی و بین الابرار! خدایا آنجا بین من و خوبان فاصله انداختی؟ خدایا مرا ول کردی؟ من دیگر تو را ندارم؟ این ذکر دائم است! اینطور در دعای کمیل می گوید و در مناجاتش دارد که من به اهل جهنم اعلام خواهم کرد: انی احبک! حتی اگر علی را جهنم هم ببری، جهنم مرا از تو نمی ‌رنجاند!

مرنج و مرنجان

عزیزان، بزرگان، بیایید این جمله حاج حسنعلی نخودکی اصفهانی را حداقل در زندگی خودمان با یاد خدا پیاده کنیم، مرنج و مرنجان! آدم به گونه ای بشود که از خدای خودش در هیچ شرایطی نرنجد. بعضی ها از خدا می رنجند، بخاطر اینکه مثلا به فلان جا نرسیدند، نمازش را ترک می‌کند، کارهای خیرش را ترک می‌کند، خیلی بی معرفت است، خیلی بی توجه است، یک بلا داده تو ده برابر بلا به جان خودت می‌خری، از خدا که چیزی کم نمی‌شود، تو نماز نخوانی چیزی از خدا کم می‌شود؟ تو کار خیر نکنی چیزی از خدا کم می‌شود؟ از خودت داری کم می‌کنی، عذاب خودت در جهنم را داری بیشتر می‌کنی، داری درهای رحمت را برای همیشه به روی خودت می‌بندی، از خدا نرنجید!! الهی رضا بقضائک، صبرا علی بلائک

مقام رضا همان مقام ذکر دائم است، امام حسن مجتبی علیه السلام فرمودند آن خیری که شری در آن نیست، عبارت است از: ۱٫ الشُّکْرُ مَعَ النِّعْمَهِ.  ۲٫ الصَّبْرُ عَلَى النَّازِلَه. یکی اینکه شکر داشته باشید که پیوسته غرق در نعمت هستید، دائما این نعمت را از او ببینید و از او تشکر بکنید، هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلاَّ الْإِحْسان.  الرحمن؛ ۶۰٫ خدایا دوستت دارم، مرا دوست داری، همه چیز به من دادی، آبرو به من دادی، فرزند به من دادی، همه چیز دارم، الحمدلله خدایا تو را دارم، شکر که من تو را دارم. دوم اینکه اگر بلا آمد، بلا را بلا نبینیم، بلا خودش نعمت است!

مرحوم آیت الله خوشبخت فرمودند که آدم با عبادت، با احسان می خواهد به خدا نزدیک شود یک بردی دارد اما خدا وقتی مصیبت می دهد آدم شکسته می‌شود، آنجاست که آدم وصل می شود! با مریضی وصل می‌شود، با مصیبت وصل می‌شود، خودش را هم نمی‌گیرد.

خدا کربلایی احمد را رحمت کند که در قم به او کل احمد می‌گفتند، از صلحا بود، معمم نبود اما معممین به او ارادت می‌ورزیدند، صابر بود، اهل کشف و شهود بود، خدایش رحمت کند، می گفت که شیخ رجبعلی بلا نکشیده، خوب بود اما در بلا پخته نشده بود. خام بودم، پخته شدم، سوختم، خدا گاهی در این بلا ها آدم را پرس می‌کند، هرچه ناخالصی داری بیرون می ریزد، آدم شفاف می‌شود، خدا هم در وجودش تجلی می‌کند، این می شود ذکر دائم که آدم با خدا زندگی می‌کند، یعنی با یاد نعمت خدا زندگی می کند، که همیشه چون از خدا محبت می بیند، محبت در وجودش مشتعل می شود، با محبت های پی در پی الهی، از خدا احسان و محبت می‌بیند، گل می‌گیرد، شعله های تنور محبتش بالا می رود و تمام گناهان، حجاب ها و زوائد انسان را می سوزاند و خاکستر می‌کند. چیزی جز خدا برای انسان نمی‌ماند!

یا بلاست که خود این بلاها برای ریختن این گناهان نقابی است و برای پیشگیری از خیلی از مشکلاتی که ما خبر نداریم که اگر خبر می داشتیم، چه قساوت قلبی پیدا می‌کردیم؟ چه غروری؟ گرفتار چه ظلم هایی می‌شدیم؟ ای کاش بعضی ها بعضی مسئولیت ها را پیدا نمی‌کردند، این مسئولیت باعث شد که چقدر ورز و وبال همراه خودشان می‌برند، بعضی ها زور می‌زنند، خدا می داند در ظرفیتشان نیست، چون خدا دوستشان دارد می گوید نمی خواهم تو آلوده شوی، ولو اگر ناراضی هم باشی، نگهت می دارم که تو عاقبت به شر نشوی!

آن وقت عادت ضمن صیام خدا، این می شود که آدم با آدم های بد محشور می‌شود، دیگر شکر خدا در نعمت ها و صبر در نقمت ها برایش نمی‌آید، دیگر کاملا مطرود می شود. یَأْتیهِ الْمَوْتُ مِنْ کُلِّ مَکان. ابراهیم؛ ۱۷٫ قرآن کریم دارد که اگر کسی از یاد من اعراض کند: وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَهً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ أَعْمى‏. طه؛ ۱۲۴٫ آدم که خدا ندارد، ناز و نعمت همه برایش باد است، هر که بامش بیش برفش بیشتر! جز دردسر هیچ چیزی برایش ندارد، جز دردسر، جز خون جگر، هیچ چیزی ندارد، فَإِنَّ لَهُ مَعیشَهً ضَنْکاً.

اما بالاتر از این، آن است که چون اینجا با ذکر، دلت را جلا ندادی، حجاب آینه دل را بر طرف نکردی، خدا را ندیدی! چون جمال الهی در دل منعکس می‌شود. وقتی که حجاب نباشد، می توان با چشم دل خدا را دید. وقتی پرده انداختی، دیگر درون دلت، نور خدا که منعکس نمی‌شود تا ببینی، چون پرده داری و محجوبی! این گناهان حجاب است، این وابستگی های دنیوی برای انسان حجاب است. این ها که آمد چون خدا نداری، آرامش هم نخواهی داشت! ِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب. رعد؛ ۲۸٫ دوای زندگی ما آرامش با یاد خداست، اگر این دارو را نداشتی درد بی درمان داری، هیچوقت آرامش نداری!

آدمی که با یاد خدا نیست، مگر شهوات او را آرام می‌کند؟ مگر پول آدم را آرام می‌کند؟ بروید دنبال شهوت پرست ها ببینید چقدر بدبخت هستند، اعصابشان داغون است، مگر آرامش دارند؟ مگر قرار دارند؟ مگر سیر می‌شوند؟ بدبخت هم آبرویش می‌رود، هم حیثیتش می‌رود، سیر هم نمی‌شود، از زندگی خودش کیف نمی کند که، اما آن هایی که بت پرست نیستند، با خدا هستند، زندگیشان خوشتر است! دنیای اهل ذکر، والله بهتر از دنیای مُتْرَفین (کسانی که مست و مغرور نعمتند) است که یاد خدا در آن نیست! نه از همسرشان کیف می‌کنند، نه از غذاهایی که می‌خورند، کیف می‌کنند، چون همیشه انواع غذاها را دارند، همیشه سیرند، هیچوقت لذت نمی برند که! بهترین خورشت گرسنگی است، گرسنه بمان تا وقتی غذا می خوری از غذا کیف کنی، مترفین اصلاً گرسنگی را نمی چشند که نمی‌فهمند، چون نمی فهمند هیچ وقت نه از غذا خوردن کیف می‌کنند، نه از همسر کیف می‌کنند، چون آنقدر هرزگی کرده که هیچ چیزی برایش مفهوم ندارد، هیچوقت هم آرامش و قرار ندارد!

این ذکر است اگر این ذکر را نداشته باشیم چه می‌شود؟ زندگی انسان همیشه گیر دارد، هیچوقت پناهگاه ندارد، هرجا می رود از آنجا زده می‌شود، فرار می‌کند، یک جای دیگر پناه بگیرد آنجا هم به او پناه نمی‌دهند، لذا همیشه بی قرار است! از این ها بدتر وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ أَعْمى است.  نکند چشم دلمان کور شود! اگر چشم دل نابینا باشد، یاد امام زمان ارواحنا فداه نمی کنیم، دنبالش نمی‌رویم، عاشقش نمی‌شویم؛ آن هایی که عاشق امام زمان ارواحنا فداه هستند چشم دلشان بیناست! یک جاذبه ای دارد آنها را می‌برد، ما که ندیدیم، چطوری یادش بکنیم؟

دیدن که مهم نیست! ما می خواهیم بابایمان را ببینیم، دیدیم به ما گفت کورشی، چرا انقدر مرا اذیت کردی، چه فایده ای داشت؟ اما او تو را ندیده دوست دارد! این مهم است، آدمی که با خدا زندگی نمی‌کند، زندگیش دین ندارد، برنامه خدا را ندارد، این بدبخت کور شده است، کوری دل پیدا کرده است! کوری چشم دل کوریست، کوری چشم سر کوری نیست! وَ لکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتی‏ فِی الصُّدُورِ. حج؛ ۴۶٫

          این دلی که در باطن است، این اگر کور شود بدبخت دنیا و آخرت است! هنگامی که از دنیا می روی، این چشم سر را که نداری، حالا اگر چشم دلت هم کور باشد، آن وقت آنجا در ظلمت ها چه می‌کنی!؟ کدام جمال را می‌بینی؟ آدم به محض مرگ دیگر چشمش کار نمی‌کند، آن چشم دیگرش هم کور باشد، بدبخت و بیچاره می‌شود، کجا برود؟ هیچ پناهگاهی نخواهد داشت؟

امروز به مناسبت میلاد امام حسن علیه السلام، دل شما شارژ بود؛ ولی خبر دارید الان درب بقیع بسته است، چقدر امام مجتبی علیه السلام بعد از مرگش غریب تر از حال حیاتش است!! کسی در آنجا آرامش و امنیت ندارد تا یک یا حسن بن علی علیهما السلام بگوید، اینجا می توانید بعد از نمازها متوسل بشوید، بگوئید: یَا أَبَا مُحَمَّدٍ یَا حَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ أَیُّهَا الْمُجْتَبَى‏ یَا ابْنَ رَسُولِ‏ اللَّهِ‏ یَا حُجَّهَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ یَا سَیِّدَنَا وَ مَوْلَانَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا… اما می توانی کنار بقیع هم بگویی؟! باز جای شکر دارد که امام مجتبی علیه السلام یک قبری دارد اما مادرش قبر هم ندارد!؟ 

لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم


 

[۱] مشابه عبارت دعای کمیل: وَ جَمَعْتَ بَیْنی وَ بَیْنَ اَهْلِ بَلاَّئِکَ وَ فَرَّقْتَ بَیْنی وَ بَیْنَ اَحِبّاَّئِکَ وَ اَوْلیاَّئِکَ