ادامه آن حدیث شریف را بخوانیم و ما باز از شما بزرگواران استفاده کنیم.

متن کامل حدیث شریف جلسه پیش

طَلَبَهُ هَذَا الْعِلْمِ عَلَى ثَلَاثَهِ أَصْنَافٍ أَلَا فَاعْرِفُوهُمْ بِصِفَاتِهِمْ وَ أَعْیَانِهِمْ صِنْفٌ مِنْهُمْ یَتَعَلَّمُونَ لِلْمِرَاءِ وَ الْجَدَلِ [الْجَهْلِ‏] وَ صِنْفٌ مِنْهُمْ یَتَعَلَّمُونَ لِلِاسْتِطَالَهِ وَ الْخَتْلِ وَ صِنْفٌ مِنْهُمْ یَتَعَلَّمُونَ لِلْفِقْهِ وَ الْعَمَلِ فَأَمَّا صَاحِبُ الْمِرَاءِ وَ الْجَدَلِ [الْجَهْلِ‏] تَرَاهُ مُوذِیاً مُمَارِیاً لِلرِّجَالِ فِی أَنْدِیَهِ الْمَقَالِ قَدْ تَسَرْبَلَ بِالتَّخَشُّعِ وَ تَخَلَّى مِنَ الْوَرَعِ فَدَقَّ اللَّهُ مِنْ هَذَا حَیْزُومَهُ وَ قَطَعَ مِنْهُ خَیْشُومَهُ وَ أَمَّا صَاحِبُ الِاسْتِطَالَهِ وَ الْخَتْلِ فَإِنَّهُ یَسْتَطِیلُ عَلَى أَشْبَاهِهِ مِنْ أَشْکَالِهِ وَ یَتَوَاضَعُ لِلْأَغْنِیَاءِ مِنْ دُونِهِمْ فَهُوَ لِحَلْوَائِهِمْ هَاضِمٌ وَ لِدِینِهِ حَاطِمٌ فَأَعْمَى اللَّهُ مِنْ هَذَا بَصَرَهُ وَ قَطَعَ مِنْ آثَارِ الْعُلَمَاءِ أَثَرَهُ وَ أَمَّا صَاحِبُ‏ الْفِقْهِ‏ وَ الْعَمَلِ تَرَاهُ ذَا کَآبَهٍ وَ حُزْنٍ قَدْ قَامَ اللَّیْلَ فِی حِنْدِسِهِ وَ قَدِ انْحَنَى فِی بُرْنُسِهِ یَعْمَلُ وَ یَخْشَى خَائِفاً وَجِلًا مِنْ کُلِّ أَحَدٍ إِلَّا مِنْ کُلِّ ثِقَهٍ مِنْ إِخْوَانِهِ فَشَدَّ اللَّهُ مِنْ هَذَا أَرْکَانَهُ وَ أَعْطَاهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ أَمَانَه‏. الأمالی( للصدوق)، ص ۶۲۹، المجلس الحادی و التسعون.

 

 

***

بسم الله الرحمن الرحیم

«‏وَ صَاحِبُ الِاسْتِطَالَهِ وَ الْخَتْلِ ذُو خِبٍ‏ وَ مَلَقٍ یَسْتَطِیلُ عَلَى مِثْلِهِ مِنْ أَشْبَاهِهِ وَ یَتَوَاضَعُ لِلْأَغْنِیَاءِ مِنْ دُونِهِ فَهُوَ لِحَلْوَائِهِمْ هَاضِمٌ وَ لِدِینِهِ‏ حَاطِمٌ‏.» خیلی تعبیرات عجیبی است.

 

 

گروه دوم از عالمان منحرف، آنهایی هستند که انگیزه‌ شان از عالم شدن، رسیدن به قدرت و استقرار در سنگر فریب، تضییع و تزویر است.

ناریان مر ناریان را جاذب‌اند، نوریان مر نوریان را طالب‌اند. مثنوی معنوی

آیه شریفه الحاکم التکاثر یا آیه کریمه سوره مبارکه حدید که می فرماید: اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاهُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زینَهٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ. حدید؛ ۲۰٫ تفاخر دو طرف است، اهل استطاله، چرا خودش را نشان می‌ دهد و قدرت نمایی می‌ کند؟ چرا اظهار لحیه می‌کند و منم می‌گوید؟

اینها آمده اند که خودی نشان بدهند، حالتشان این است که در برابر اشخاصی که با آن‌ ها موازنه دارند، مفاخره، خود نمایی و قدرت نمایی می ‌کنند، پنجه در پنجه می‌گذارند؛ اما در مقابل پول ‌دارها تواضع دارند. در برابر امثال خودشان و آخوندهای معمولی که می ‌رسند، خیلی تکبر و فخر فروشی نشان می دهند، اما هنگامی که مقابل شخص پول دار، حاجی بازاری یا آدم خیّری می ‌رسند، آنجا مؤدب می شوند. در برابر پول دارها نه تنها هیچ بروز و ظهور و گردن کشی ندارند، بلکه مبادی آداب را رعایت می کند و خیلی خاکی می شوند. نکته فَهُوَ لِحَلْوَائِهِمْ هَاضِمٌ، همین است. علم، مال دنیا را در کام اینها شیرین کرده است. حلوا در کامشان می ‌ریزند و هاضمه اینها برای خوردن حلواها آماده است. پول‌های حلال یا حرام را هضم می ‌کنند.

**

فرار فاضل اردکانی از جهنم

مرحوم فاضل اردکانی از نظر درجه علمی، در ردیف شیخ انصاری به حساب می ‌آید. خیلی روی او حساب می ‌شد. می‌گویند بعد از مرحوم میرزای شیرازی، سراغ او رفته بودند که مرجع تقلید شود. در قهوه خانه پیدایش کرده بودند، در آنجا به ایشان پیشنهاد مرجعیت داده بودند و با اینکه شهرت اعلمیت در موردش قرین بود، او قبول نمی‌ کند! روزی شخص پول ‌داری که زیاد رعایت حلال و حرام را نمی کرد، به عنوان تخمیس مالش، نزد ایشان می آید و مطلب را بیان می کند. مرحوم فاضل اردکانی چنان برخوردی با او کرد که آن شخص رفته و گفته بود: این آدم دیوانه است! نمی‌شود با او حرف زد؛ ولی فاضل اردکانی وقتی به خانه آمده بود، خوشحال بوده و می ‌گفته است: آدم مزدور و پول ‌داری آمده بود و ریشم را گرفته بود و من را می ‌کشید تا به جهنم ببرد، به هر قیمتی بود ریشم را از چنگ او درآوردم و در جهنم نیفتادم! بزرگان با پول‌ دارها اینطور برخورد می کردند.

***

سید ابراهیم استهباناتی

مرحوم سید ابراهیم حسینی استهباناتی که از مراجع نجف و مردان مقدس روزگار خود بوده است، به طوری که واقعاً دنیا برایشان نجس بوده و علاقه‌ای نداشتند تا پول‌داری یا پولی را به خودشان جذب کنند. روزی شخصی، فرد متمول و پول داری را خدمت ایشان آورده بود، – اینگونه اشخاص با معرفی افرادی که می خواهند خمسشان را بپردازند، سهمی دریافت می کنند و چیزی هم به خودشان می‌رسد.- و مرحوم استهباناتی چنان برخورد زشت و غیر متعارفی کرده بودند که باعث شده بود آن آدم‌ها بروند و دیگر برنگردند. واقعاً دنیا برای مرحوم استهباناتی نجس بوده و علاقه‌ای نداشتند تا پول‌داری یا پولی را به خودشان جذب کنند.

***

 

عَظُمَ الْخَالِقُ فِی‏ أَنْفُسِهِمْ‏ وَ صَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِمْ. کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج‏۲، ص۸۵۰ ، الحدیث الثالث و الأربعون.

کسی که سرمایه ایمان و عقیده به رزّاقیت پروردگار دارد، کسی که دستگاه طلبگی را سر سفره امام زمان ارواحنا فداه می‌داند، خیالش راحت است که پیش پول‌ داری سر خم نمی ‌کند، برایش حساب باز نمی ‌کند و برای کسی تره خورد نمی ‌کند. البته در اسلام پول داری جرم نیست، اگر پول دار متدیّن و با تقوایی آمد، باید اکرام شود: إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ. حجرات؛ ۱۳٫ کسی حق دادن شعارهای کمونیستی را ندارد. ما مسلمان هستیم و در اسلام، تقوا، مجاهدت، علم و امثال اینها ارزش است. ملاک ارزش گذاری پول داری یا بی ‌پولی نیست، بلکه اگر تقوا و خدا ترسی، مجاهدت، علم و معرفت بود، اینها ارزش هستند.

البته کسی که بغض مؤمن را در دلش نگه می دارد، بداند که این بغض جزء معصیتهاست. کسی حق ندارد به دیگران بدبین باشد، سوءظن داشته باشد، صرف اینکه آن شخص پولدار است از او دوری کند، کینه به دل بگیرد، عناد بورزد؛ کسی حق چنین عملکردی را ندارد، ولی از آن طرف هم باید حواسمان جمع باشد که نفس اماره سر آدم کلاه می‌گذارد!

گاهی نفس انسان که خواهان دست یابی به متاع دنیوی است، آدمی را می فریبد تا به امیالش دست یابد؛ می گوید: این شخص پول دار، آدم خیّری است، فلان و بهمان است، تا آرام آرام کار را به جایی می رساند که نسبت به انسانی که دستش به دهانش نمی‌رسد، کمی سرد صحبت می ‌کند؛ اما با آن کس که کلاهش پشم دارد، گرم، نرم و چرب صحبت می‌ کند. آدم حواسش جمع باشد که خودش را گول نزند، خودش را ارزان نفروشد و علمش را بازیچه دست پول‌دارها و ریاست طلب‌ ها نکند.

***

مرحوم آقای بهاءالدینی اعلی الله مقام شریف می‌گفت این آدم ‌های زرنگ می آیند و بعضی مؤمنین را راه می ‌اندازند. غافل از اینکه پشتوانه این سر و صداها را نمی دانند. نمی‌دانند برای چه به میدان آمده اند. بعضی طلبه ‌ها پیش مرحوم حاج شیخ آمده بودند و گفته بودند، آقا دین رفت، چنان و چنین شد، چرا قیام نمی ‌کنید؟ حاج شیخ نگاه کرده و گفته بود: تو را سُوک کرده‌ اند! سپس پرسیده بود که چه کسی تو را سُک کرده است، تو اینقدر غیرت نداشتی و الان راه افتادی، چه کسی تحریکت کرده است؟!

گاهی آدم را تحریک می‌کنند، راه می‌اندازند، پل قرار می‌دهند تا خودشان به مقصد برسند.

این زرنگی است؛ برای اینکه شخص معینی را برای آینده بسازند، یا فرد خاصی رأی بیاورد، از ما مایه می‌گذارند و خودمان هم بی‌ اطلاع هستیم که چه کلاه گشادی برای ما دوخته اند و با پولشان چه کارها دارند می ‌کنند. فَاتَّقُوا فِرَاسَهَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ یَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ‏ الَّذِی خُلِقَ مِنْه‏. المحاسن، ج‏۱، ص ۱۳۱٫

***

فراست مومن

مرحوم آخوند ملا قربان علی زنجانی اعلی ‌الله‌ مقامه ‌شریف جزء برجسته‌ های عالم ملکوت بوده است. در مشروطیت نقش خیلی مهمی داشته است. مخالف مشروطیت بوده و شهید شده است. در راه تبعید، نرسیده به عتبات مسمومش کردند و از بین رفت. مشهور به حجۀ الاسلام بود. یکی از تحلیل گران تاریخ مشروطه، جناب آقای ابوالحسنی است که به تازگی وفات کرد، ایشان در پیدا کردن رگه ‌های انقلاب از دوره مشروطیت به بعد، تحلیل‌گر و مورخ خیلی قویی بود. ایشان یک جلد کتاب با عنوان «سلطنت به دولت فقر» در مورد ملا آخوند قربان علی نوشته است که مطالعه آنرا به عزیزان توصیه می کنم. آیت ‌الله خوشوقت از من خواست که اگر توانستیم این کتاب را برایشان تهیه کنم، دوست داشتند آنرا مطالعه کنند. من هم دادم مطالعه کنند. اینها جزء کتابهای خوب هستند. دو جلد کتاب هم کس دیگری در مورد مرحوم آخوند ملا قربان علی زنجانی نوشته است.

این بزرگوار جزء اوتاد و اولیا الله بوده است، از نظر علمی هم در دوران خودش، نه به دولت قاجار، نه به کسی باج نمی ‌داد، متنفذین آنجا مخالف بودند. دستگاه او خواسته بود که علمیت مرحوم نجم آبادی را امتحان کنند و ببینند در چه حدی است. مرحوم نجم آبادی سؤالات عمیق فقهی مطرح کرده بود، فرستاده بود و یک هفته هم مهلت داده بود تا به این سؤالات مستدلاً جواب بدهد. ایشان نامه را که دیده بود، قلم برداشته بود و همه را فی المجلس پاسخ داده بود و فرستاده بود. گروهی از علما بررسی کرده بودند، گفته بودند که این اعلم منطقه است.

آیت‌الله شبیری که از مراجع خوب قم است، شاید در بعضی از رشته ‌ها کم نظیر باشد. در رشته درایه و رجال علامه است. ایشان خیلی ارادت به مرحوم ملا قربان علی زنجانی داشتند و خیلی حکایتها از کرامت ‌های آن بزرگوار نقل می فرمودند.

مرحوم ملا قربان علی، اهل قضاوت هم بوده است. نسبت به چنین آخوندها و علمای برجسته ای، همیشه عده ای مرید پیدا می‌ شود. کسی به عنوان ارادت چند کیسه آلو و برگ آلو آورده بود و گفته بود: آقا خدمت شما! مرحوم شیخ فرموده بود، دست نزنید و همین طور دست نخورده کنار گذاشتند. بعد از یکی دو ماه سر و کله همان آدم که آن هدیه را آورده بود، پیدا شد. طرح دعوا کرده بود و علیه کسی شکایت نموده بود. مرحوم ملا قربان علی زنجانی سریعا گفته بود بروید چند کیسه آلوی او را پس بدهید. گفته بود: وقتی من قیافه این آدم را دیدم، فهمیدم کسی نیست که قربه الی الله برای آدم چیزی آورده باشد. این کلکی است که بعد خاصیت آن معلوم می‌ شود.

این معنای فراست مومن است. آدم ‌های زرنگی که دل به دنیا نبستند، صاحب بصیرت هم هستند، تا اشخاص را می ‌بینند فوراً می فهمند که با چه نیتی آمده است، لذا احتیاطات لازم را منظور می کنند؛ اما آدمهای علاقه ‌مند به پول، آدم‌ های کم صبر، آدم ‌های شکست خورده در امتحانات الهی، فورا خود را بازیچه دیگران می کنند، فورا در برابر اندکی پول خود را می بازند، وسیله می شوند تا افراد سودجو و پول دار به اهدافشان برسند.

***

امتحانات الهی انواع مختلفی دارد. گاهی خداوند متعال بنده ‌اش را فقیر می‌کند و با فقر او را امتحان می‌کند. گاهی با غناء، گاهی با جمال، گاهی با علم، و در مجموع، خداوند متعال هر کس را در کلاس خودش امتحان می ‌کند. اگر آدم کمی حوصله داشته باشد و دست پاچه نشود، لذت فقر را می چشد و خدا را شکر می کند و در بندگی خدا کم نمی گذارد. ایمانش را به اشخاص پول دار، صاحبان منسب و مقام و شهرت پرستان نمی دهد. خدا برای چنین انسان هایی جبران می‌ کند و خوب هم جبران می ‌کند! درها را خود خدا باز می‌کند اما صبر می ‌خواهد، آدمی که صبر داشته باشد، به فلاح می ‌رسد. آدمهای بی‌صبر عجله می‌کنند و زود خودشان را آلوده می‌کنند.

***

یکی بودن خلوت و جلوت

می ‌بینید که اخلاق بیرون بعضی‌ها خوب است، ولی چون به خلوت می‌روند، آن کار دیگر می ‌کنند. چون پر از ریا هستند نمی‌خواهد مردم بداخلاقی آنها را ببینند. می‌ بینی که گاهی با افراد خانواده خودش ظلم می ‌کند و گاهی دست بزن دارد، گاهی زبان قبیح و زشت دارد، گاهی نیش زبان دارد! آدمهایی که ظاهرشان خیلی خوب است، ولی باطنشان خیلی بد است، بویی از انسانیت نبرده اند. بعضی‌ها گفته اند: اگر می‌خواهید بدانید که عالمی عادل است و می‌شود پشت سر او نماز خواند یا نه، بروید از خانواده ‌اش بپرسید. این تعارف، سلامتی و احوال پرسی ‌های بیرونی خیلی ملاک نیست، خیلی ‌ها می‌خواهند خودشان را خوب جلوه بدهند، اما اگر انسان در خلوت ‌ها آدم بود، در جلوتها هم می‌شود به او اعتناء کرد.

***

نفرین بر عالم پول دوست و قدرت طلب

فَهُوَ لِحَلْوَائِهِمْ هَاضِمٌ وَ لِدِینِهِ‏ حَاطِمٌ‏. ثمره علم برای گروه دوم، این است که لقمه‌های چرب و شیرین دنیا را به کامشان شیرین می کند و موجب می شود تا خوب آنها را هضم ‌کنند؛ در نتیجه چنین عالمی دین خودش را پایمال می ‌کند. به خدا پناه می‌ بریم.

وجود مبارک حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام این دسته از علما را نفرین فرمودند: فَأَعْمَى اللَّهُ مِنْ هَذَا بَصَرَهُ. خدا کورش کند! چنین عالمی که در برابر پول و پول‌ دار تواضع دارد، ولی در برابر کسانی که طمع به آنها ندارد، استطاله و قدرت نمایی می کند؛ انسانی که در برابر لقمه‌های چرب و شیرین پول ‌دارها هاضمه ‌اش آمادگی دارد، ولی رعایت احتیاطات دینی را نمی نماید و دینش را از دست می ‌دهد، خدا چنین کسی را کور کند و دیگر چشم دلش را باز نکند. این نفرین برای شقاوت ابد است! کسی که کور دل بشود، برای همیشه کور می ‌ماند.

 وَ قَطَعَ مِنْ آثَارِ الْعُلَمَاءِ أَثَرَهُ. حضرت در ادامه نفرین قبلی، می افزاید: خدا نامش را هم از دایره عالمان و از لیست عالمان بالله محو کند. دیگر نامی در نام‌ها نداشته باشد. فَأَعْمَى اللَّهُ عَلَى هَذَا خُبْرَهُ.

***

عالمان اهل نجات

گروه سوم که اهل نجات هستند – و خداوند را قسم می‌دهم به حقیقت حضرت زهرا سلام الله علیها ما را جزء این گروه سوم قرار بدهد. کسانی اند که اهل تدبر و عمل اند. یعنی هم دین را عمیقا می فهمند و هم به آن عمل می کنند: وَ أَمَّا صَاحِبُ‏ الْفِقْهِ‏ وَ الْعَمَلِ. کسانی که اهل فهم هستند، کار به بیرون ندارند، می‌خواهند جانشان بارور شود. هم بفهمد و هم عمل کند، می‌خواهد بال در بیاورد و به سوی بالا پرواز کند. چنین عالمانی اهل نجاتند.

قدم اول در پرواز فهم و فقه است. این دنبال مطامع دنیوی نیست، علم را مقدمه رسیدن به آن قرار نداده است. همه چیز را مقدمه شکوفایی درون خودش قرار داده و می‌خواهد که فهیم بشود، دین فهم بشود. هم دنیال فقه است و هم دنبال عقل است. زانوی نفس خویش را عقال می‌کند که چموشی نکند و حرکت نابجا نداشته باشد، کنترلش می ‌کند و پایش را می ‌بندد. وَ أَمَّا صَاحِبُ‏ الْفِقْهِ‏ وَ الْعَمَلِ.

تَرَاهُ ذَا کَآبَهٍ وَ حُزْنٍ. آدمی است که در درونش جوششی است، خبری است، موجی است. این درون گرا است. پیوسته به فکر این است که مبادا طرد بشود، نکند قبول نشود، مبادا خدا از او نظر بردارد، دچار فراق بشود؛ چون این حالت را دارد، هر شب بر می خیزد و به در درگاه بی نیاز،روی نیاز نشان می دهد، بی چارگی و عجز خودش را فریاد می زند، استغاثه و استغفار می کند. هم کار خودش را می‌کند و هم می‌ترسد: قَدْ قَامَ اللَّیْلَ فِی حِنْدِسِهِ وَ قَدِ انْحَنَى فِی بُرْنُسِهِ یَعْمَلُ وَ یَخْشَى خَائِفاً وَجِلًا خیلی عجیب است! حضرت زهرای ما سلام الله علیها اینطور بوده است.

* قَدْ قَامَ اللَّیْلَ؛ عالمی که صاحب فقه و عقل است، دائماً درونش محزون است و گرفتگی دارد، وقتی که شب در حندس و ظلماتش قرار می‌ گیرد؛ و آن هنگام که پرده ‌هایش را محکم می‌ کشد و تاریکی همه جا را فرا می‌ گیرد، این فرد تازه برای خدمت در پیشگاه مولا و خالق خودش قیام می ‌کند.

* وَ قَدِ انْحَنَى فِی بُرْنُسِهِ؛ برنس همان لباس مخصوصی است که موقعه عبادت می‌پوشند. یا بفرمایید عمامه، چیزی که به سر می ‌بندند. این در برنس و لباس بندگی که به تن کرده است، یا عمامه ‌ای که به سر بسته، منحنی می ‌شود، یعنی حالت رکوع پیدا می کند. و پیش پروردگار خودش، خم شده است و نرمش دارد.

* یَعْمَلُ؛ نماز می‌خواند، گریه می‌کند، استغفار می‌کند. قرآن را تلاوت می‌کند.

* وَ یَخْشَى؛ نه این که چون پیوسته اهل گناه است می ‌ترسد، نه! کار خوب هم ‌می ‌کند، اما باز می ‌ترسد. در پیشگاه خدا خجل است؛ می گوید: در برابر عظمت تو، و این همه نعمت‌ که به من دادی، کاری از من ساخته نیست. هم عمل انجام می‌دهد و صاحب کوشش، تلاش و مجاهدت است؛ و هم خشیّت دارد.

**

خشیت

إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ. فاطر؛ ۲۸٫

خشیت حالت باطنی است، خشیت مرعوب بودن در برابر عظمت الهی است. فرد خاشع از تازیانه نمی ‌ترسد، جنس دست پاچگی او از حالت دست پاچگی در برابر یک قهرمان و یک بزرگ نیست که آدم خودش را گم ‌کند؛ بلکه جنس دست پاچگیش همانند حالت چوپانی است که وارد محفل شخص خیلی برجسته ‌ای شده و از عظمت و شکوه آن شخص، زبانش بند آمده است؛ هیچ تهدید و فشاری وجود ندارد، اما خودش را می بازد و گم می ‌کند. لذا حالت خشیت در برابر جمال و عظمت الهی، حالتی است که آدم خودش را از دست می‌دهد.

**

* خَائِفاً وَجِلًا؛ خوف حالت نگرانی است و وجل حالت لرزش است. اجمالاً یا نگران طرد شدن است یا نگران نرسیدن! عالمِ صاحب فقه و عقل، هم خوف و وجل دارد، هم خشیت دارد. یعنی دارای انواع درک از عظمت، جمال و انتقام الهی می باشد.

***

ظاهراً از یَعْمَلُ وَ یَخْشَى مطلب را تمام می‌کند و از خَائِفاً وَجِلًا مِنْ کُلِّ أَحَدٍ إِلَّا مِنْ کُلِّ ثِقَهٍ مِنْ إِخْوَانِهِ فَشَدَّ اللَّهُ مِنْ هَذَا أَرْکَانَهُ یک مطلب جدید آغاز می شود:

* خَائِفاً وَجِلًا مِنْ کُلِّ أَحَدٍ إِلَّا مِنْ کُلِّ ثِقَهٍ مِنْ إِخْوَانِهِ؛ آدمی است که از سایه خودش هم می‌ترسد، حتی از اوثق اخوان(مطمئن ترین برادران) خودش هم می ‌ترسد که یک وقت کلاه سرش نرود. بحث در اینجا در دو مقام انجام می شود: مقام تکریم و مقام اعتماد.

در مقام احترام و تکریم، قرآن کریم فرموده است: وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی‏ آدَمَ. اسراء؛ ۷۰، آدم همیشه باید همه را اکرام کند؛ ولی در مقام قبول سمت و دادن سمت ‌ها یا اعتماد، باید همیشه احتیاطات لازم را داشته باشد، حتی نسبت به اوثق اخوان خودش!

أَخُوکَ‏ دِینُکَ‏ فَاحْتَطْ لِدِینِک‏. الأمالی (للمفید)، النص، ص ۲۸۳، المجلس الثالث و الثلاثون. نزدیکترین برادر انسان، دین الهی است که اختیار کرده است. عالمِ صاحب فقه و عقل، برای حفاظت از دینش، بیش از هر چیز دیگری نگرانتر است. در پی آن است که به هیچ وجهی در دینش کم نگذارد.

 

دعای خیر برای عالمان صاحب فقه و عقل

حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام گروه سوم را دعا می‌کند ولی گروه قبل را نفرین کرده بودند. می فرماید:

* فَشَدَّ اللَّهُ مِنْ هَذَا أَرْکَانَهُ؛ خدا پایه‌ های دین او را تشدید و تحکیم بکند.

* وَ أَعْطَاهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ أَمَانَه؛‏ خدا او را در سنگر امن خودش در روز قیامت قرار بدهد که اضطراب و تشویش آن روز را نداشته باشد.

**

این حدیث، حدیثی است که می‌شود آن را تابلو کرد. طلبه باید بداند که دو وادی اول همانند مین برای طالبان علم خطرناک هستند؛ و انسان عاقل از آنجا فرار می کند و به سنگر وادی سوم پناه می برد. طلبه باید دنبال فقه و عقل باشد، باید اهل تهجد و شب زنده داری باشد. اگر طلبه ای در روز تسبیح آب بکشد، خشکه مقدّسی در آورد، اما شب ‌هایش را ارج ننهد، بداند جایی از کارش مشکل دارد. کسی که روزش را به بطالت و بیهودگی سپری کند توفیق شب نخواهد داشت، درهای شب به رویش بسته می شود. شب‌ها که خلوت است، وقت ان است که انسان بندگی خودش در پیشگاه خداوند متعال را نشان بدهد.

وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَهً لَکَ عَسى‏ أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً. اسراء؛ ۷۹٫

 

****


 

پرسش و پاسخ طلاب

در خدمت آقایان هستیم، اگر کسی موعظه‌ای دارد، نصیحتی دارد، پیشنهادی دارد، امیدوارم خدا به ما هم گوش شنوا بدهد و از شما پاک دلان حرف بشنویم و انشاالله مؤثر باشد. اگر سؤالی دارید در خدمت شما هستم.

 

سوال: خواستم بدانم آیا این واژه «سرّ مستودع فیها»، در صلوات حضرت زهرا سلام ‌الله علیها هست و اگر هست به آن بپردازید؟

جواب: این واژه در صلوات نیست، ولی در قسم هست.

  • قسم چنین است: «اللهم انی اسئلک بفاطمه و ابیها و بعلها و بنیها و سرّ مستودع فیها».
  • و صلوات مخصوص حضرت زهرا سلام‌ الله علیها چنین است: «اللهم صلّ علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها بعدد ما احاط به علمک». (۲۸:۳۶)

در مورد اینکه سرّ مستودع چه چیزی است، خود واژه «سرّ» نشان می‌دهد که بنا نبوده بگویند چه چیزی است و به آن «سر مستودع» گفته اند. لکن احتمالاتی در وجه «سر مستودع» وجود دارد که به آنها اشاره می کنم:

 

اقوال مختلف در مورد «سرّ المستودع»

  1. برخی تحلیل گران گفته اند: این نور مقدس حضرت حجت أرواحنا فداه بوده است که «فِی‏ الْأَصْلَابِ‏ الشَّامِخَهِ وَ الْأَرْحَامِ الْمُطَهَّرَه». مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏۲، ص ۷۲۱، دعاء الموقف لعلی بن الحسین علیه السلام. (۲۹:۱۴) این سرّ الهی از این کانال عبور کرده تا به زمان خودش رسیده است.

 

  1. بعضی‌ها گفته‌ اند که شاید سر مستودع، جناب محسن باشد. بالاخره مستور بود و وقت میلادش هم نبود. در این عالم هم نگذاشتند که خودش را نشان دهد. ثلث از فرزندان فاطمه را کشتند. حضرت زهرا سلام‌ الله علیها پنج فرزند داشت، سه پسر و دو دختر. از سه پسر، دوتای آنها امام حسن و امام حسین علیهما السلام زنده ماندند و از برکات این دو بزرگوار، این همه سادات جدیدالقدر چشم ما را روشن کردند. اما محسن شهید شد، یعنی از همان حالت سرّی در سرّ خوابید و قدمی و نفسی در این عالم نگذاشت و نکشید.
  2. بعضی ‌ها می‌گویند که خدای متعال، رازی در حضرت فاطمه زهرا سلام‌ الله علیها قرار داده بود که در یک مقطعی باید پرچم فرمان به دست حضرت زهرا سلام‌ الله علیها می افتاد، و این مقطع در آن شرایطی بود که امیرالمؤمنین علیه السلام هم دستش و هم زبانش بسته بود؛ باید پوشش امیرالمؤمنین علیه السلام می‌ شد و در موقعیت فرماندهی قرار می‌گرفت و امیرالمؤمنین علیه السلام را حفاظت می‌کرد.

اینها همه احتمالات است و شاید هم این گونه نباشد.

 

فاطمه سلام‌ الله علیها، سرّ الله است.

این تعبیر نبی مکرم اسلام صلی ‌الله ‌و ‌علیه و‌ آله که در آخرین لحظات حیاتشان، -در آستانه رحلت و انتقالشان به عالم دیگر،- دست حضرت زهرا سلام‌ الله علیها را در دست امیرالمؤمنین علیه السلام گذاشت و گفت: یَا أَبَا الْحَسَنِ هَذِهِ‏ وَدِیعَهُ اللَّهِ‏ وَ وَدِیعَهُ رَسُولِهِ مُحَمَّدٍ عِنْدَکَ فَاحْفَظِ اللَّهَ وَ احْفَظْنِی فِیهَا؛ بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج‏۲۲، ص۴۸۴، باب ۱ وصیته صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله عند قرب وفاته. سپس اضافه کردند: أنفذ ما أمَرَتکَ الفاطمۀ. (۳۱:۳۰)

آن حقیقتی که در وجود علی علیه السلام بود و مجوز فرماندهی امیرالمومنین علیه السلام بر ملک و ملکوت بود، همان حقیقت در وجود حضرت زهرا سلام‌ الله علیها  نیز مستتر بود.

هر دوی این بزرگواران دارای یک حقیقت بودند و دو روی یک سکه هستند. تا پیغمبر وفات نکرده بود، علی علیه السلام مبسوط بود، زبانش و دستش کار می ‌کرد، ولی در آن مقطع، حضرت امیر علیه السلام مأمور بود که فاطمه سلام‌ الله علیها  را سپر خودش قرار دهد؛ لذا برج فرماندهی را اختیار حضرت زهرا سلام‌ الله علیها داد و خود امیر‌المؤمنین علیه السلام سرباز فاطمه سلام‌ الله علیها  شد و این رازی است که تاکنون کسی کشف نکرده است.

در جنگ با نفاق، نمی توان جنگ سخت افزاری کرد، [شمشیر دو دم علی علیه السلام در برابر منافق غلاف می شود؛] اما بنا بود جنگ نرم حضرت زهرا سلام‌ الله علیها نفاق را افشاء بکند و افشاء کرد. آمدند به حضرت زهرا سلام‌ الله علیها سلام کردند و حضرت جواب سلامشان را ندادند، با اینکه آیه قرآن است: وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّهٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها. نساء؛ ۸۶٫ ایشان به دنیا اعلان کرد که اینها مسلمان نیستند و حضرت زهرا سلام‌ الله علیها  «عصمۀ الله الکبری» بود، خطا و اشتباه در وجود ایشان راهی نداشت.

آیه مباهله، آیه تطهیر، سوره هل عطاء، اینها نشانه عصمت خانم حضرت زهرا سلام‌ الله علیها  بود. اگر حضرت کسی را مسلمان نداند، قطعاً او مسلمان نیست. نامسلمانهای مسلمان نما، علی علیه السلام را خانه نشین کردند. نه قبل از حضرت زهرا سلام‌ الله علیها و نه بعد از ایشان، هیچ کسی به این عنوان پیش این مسلمان نماها نتوانست افشا گری کند، یک راز و سرّی در حضرت زهرا سلام‌ الله علیها بوده است که در احدی از ائمه ما نبوده است. لذا حضرت زهرا سلام‌ الله علیها چنان مقام و جایگاهی دارد که امام حسن عسکری علیه السلام می ‌فرماید: مادر ما بر ما حجت است. نحن حجج‏ اللّه‏ على خلقه، و جدّتنا فاطمه حجه اللّه علینا. عوالم العلوم و المعارف (مستدرک حضرت زهرا تا امام جواد علیهم السلام)، ج‏۱۱-قسم-۲-فاطمه علیها السلام، ۱۰۳۰، (۴) باب أن الأئمه علیهم السلام من ولد فاطمه علیها السلام.

***

فقط پا منبری نباشید.

پای منبریها مرتب می‌آیند، پای منبر می‌نشینند و می‌روند؛ دوباره زندگی را همان طور که بود، تکرار مکرّرات می‌کنند. ما طلبه هستیم و آمده ‌ایم که در پایگاه امام زمان ارواحنا له الفداه انشاء الله قبول شویم. اگر ناخالصی داشته باشیم، حضرت قبولمان نمی‌کند؛ حضرت پای منبری نمی‌خواهد، آدم می‌خواهد!

انتظار من این است که اگر کسی ابتکاری در این راستا، حرف نویی، راه نویی دارد، به هم کمک کنیم و همدیگر را نجات بدهیم. نمی‌توانیم در جهنم بسوزیم، به همدیگر رحم کنیم، این روزها تمام می‌شود، خیلی هم سریع تمام می‌شود. فکری به حال و شب اول قبرمان بکنیم. نمی‌ توانیم جواب عمرمان را بدهیم! نمی ‌توانیم جواب جوانیمان را بدهیم! آمدید چه کردید و چه می‌کنید. همین طور آمدیم کلاس و رفتیم، نشستیم و برخواستیم، که چی؟

آمدیم، راه بیفتیم، ببنیم چه کاری می‌توانیم بکنیم که انشاالله نوری، حقیقتی، حرکتی، جهشی، فتوحاتی نصیبمان بشود. باز هم من غیبت را شایعترین بیماری در جامعه می‌بینم، و گاهی طلبه ‌ها را نیز مبتلا به آن می ‌بینم. باز هم از شما درخواست دارم که انشاالله اگر به محیط امنی رسیدید ما را هم خبر کنید. بنشینیم و با همدیگر به عبادت الهی بپردازیم: «فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کانَ تَوَّاباً». نصر؛ ۳٫ «إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ». نصر؛ ۱٫ اگر به آنجا رسیدیم، انشاء الله یک جلسه تسبیح جمعی، برگزار می کنیم و انشاء الله استغفار می ‌کنیم.‌

***

سوال: فرق بین گناه کبیره و صغیره چیست، تعریف جامع و کاملی برای این دو ارائه دهید و بفرمائید ملاک گناه کبیره و صغیره چه چیزی است، اگر توضیح بدهید ممنون می ‌شوم؟

جواب: حرفهای زیادی در این مورد گفته شده است. مرحوم مقدس اردبیلی اعلی ‌الله‌ مقامه ‌شریف سخنی دارند که اصلاً ما گناه صغیره نداریم، مخالفت با خدا که کوچک و بزرگ ندارد. گناه را هر چه کوچک بدانید، بزرگتر می ‌شود. اشدّ الذّنوب‏ عند اللّه سبحانه ذنب استهان به راکبه. شرح آقا جمال خوانسارى بر غرر الحکم و درر الکلم، ج‏۲، ص ۴۲۷٫  هر گناه کوچکی را شما کوچک بدانید، آن گناه کبیره می ‌شود.

گناه نسبی است و گناهان نسبت به همدیگر، از نظر وارد کردن خسارت و ضرر، یکسان نیستند. از این جهت چنین تقسیم بندی شده اند:

  • هر نوع مخالفتی که از جانب عبد در برابر مولایش صورت بگیرد، عظیم و بزرگ است و فرقی نمی کند مولا وعیدی بر این ترک امر یا مخالفت با نهی داده باشد یا نه.
  • تعریف شایع گناهان کبیره: -که در قرآن نیز همین مفهوم القا شده است- گناهی کبیره محسوب می شود که در قرآن وعید عذاب و جهنم به آن داده شده باشد. و به گناهانی که وعید عذاب ندارند، گناهان صغیره می‌گویند.

مثلاً در مورد قتل نفس، قرآن چنین وعیدی می دهد: وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فیها. نساء؛ ۹۳٫ وقتی وعده به این صریحی و اینطور غلیظ آمده است، دلالت بر قبح شدیده و کبیره بودن گناه می کند. در مورد زناء هم به جهنم تصریح شده است. در مورد غیبت همین طور است: أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ. حجرات؛ ۱۲٫

در مورد گناهانی از این دست که خدای متعال چوب غضبش را بالا گرفته و ترسانده، جهنم و آتش نشان داده، گفته اند: این گناهان نسبت به گناهان دیگر کبیره به حساب می آیند. کتاب گناهان کبیره مرحوم آقای دستغیب، کتاب مفیدی است که برای عوام و طلبه‌ ها خوب است.

***

پرسش نا معلوم؟

حدیث معروفی است که حضرت علی علیه السلام می ‌فرمایند: مراقبت افکارتان باشید که گفتارتان می‌شود و مراقب گفتارتان باشید که رفتارتان می‌ شود، … حدیث ادامه دارد تا به سرنوشت ختم می شود، یعنی آنچه فکر بوده، در مجرای گفتار و رفتار، به سرنوشت ادمی مبدل می شود و آخرتش را می سازد!  

شیاطین افکاری را به آدم القاء می کنند، بعضی مواقع هم فرشته ‌ها فکر یا نظری را القاء می ‌کنند، و از آن جایی که انسان این تفکر را در ذهنش می پروراند، این تفکر به کلام و گفتار تبدیل می شود. این وجه برای ما روشن است، اما متوجه نشدیم که چگونه می‌شود انسان کلامی بگوید و این حرف به رفتار او تبدیل بشود؟

***

پرسش نا معلوم؟

جواب: بنده حضور ذهن ندارم، إن شاء الله دفعه بعد یا کتابش را بیاورید یا حدیثش را مرقوم بفرمایید و به ما هدیه کنید، ما هم در برابر این هدیه شما، انشاالله برایتان حرف می‌زنیم؛ لکن تأثیر عمل در فکر و فکر در عمل یقینی است، قرآن می فرماید: کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُم. بقره؛ ۵۷٫  آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ. بقره؛ ۸۲٫

واردات ما هر چیزی که باشد، صادرات ما مطابق با آن واردات خواهند بود. غذا فکر تولید می‌ کند، چه غذای فرهنگی و چه غذای جسمی، فکر تولید می‌کند و فکر هم عمل تولید می ‌کند، لذا اگر واردات انسان خبیث و ناپاک باشد، هم نشین انسانهای خود فروخته، خبیث و منافق، نافی آخرت شود، ولو آن انسان خود فروخته در لباس عالم باشد، این مجالست موجب می شود رفته رفته آدمی تاریک و خبیث شود. هر روز که می گذرد، هر حرفی که آن همنشن بد می زند، پیوسته آدم را دور می‌ کنند و برای آدم تردید ایجاد می‌کنند؛ لذا خدا دستور فرموده است: فَانْظُرْ إِلى‏ طَعامِکَ. بقره؛ ۲۵۹٫

خوراک فرهنگی، اطلاعات و اخبار را باید از کانال‌ های درست گرفت، غذای جسمی را هم باید از مجاری حلال به دست آورد. اگر غیر از این بود، خوراکِ فاسد، فکرِ فاسد تولید می کند و آدم دنبال شهوات، قدرت و به طور کل، دنبال این‌ چیزها می‌ رود.

از آن طرف اگر ابتدا عمل فاسد ‌شود، رفته رفته فکر را نیز فاسد می کند. هر چه عمل کثیفتر شود، رسوباتش در ذهن و فکر آدمی شرّ بیشتری ایجاد می ‌کند، دیگر به جایی می ‌رسد که کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ. یونس؛ ۹۵٫ می شود. کار به آنجا می ‌رسد که انسان اعتقادات خود را هم از دست می ‌دهد. این عمل و عکس العملی است که فکر و عمل خارجی با همدیگر تعامل دارند، این در آن اثر دارد و آن هم در این اثر دارد.

***

سوال: در سیره بعضی از علماء آمده است که مثلاً چهارده ساعت شبانه روز درس می خواندند و حتی در تعقیبات نماز نیز درس می خواندند؛ ما چطور می‌توانیم وقت را تنظیم بکنیم تا چنین زمانی کثیری برای درس خواندن داشته باشیم؟

جواب: علماء این چنینی استثناء هستند. مرحوم طباطبایی فرموده بودند: من چهل سال، شبانه روز، هجده ساعت کار علمی کردم! خب همه نمی‌کشند. البته اطبّاء معتقد بودند که مغز ایشان در اثر کار زیاد جمع شده و این عملکرد سنگین بر جسمشان اثر گذاشته بود.

ولی برنامه‌ای که امیرالمؤمنین علیه السلام دادند، برنامه عملی است، ایشان فرمودند: اوقاتتان را به چهار بخش تقسیم کنید؛ این چهار بخش از لحاظ زمانی لزومی ندارد که تساوی داشته باشد، [آنچه که حائز اهمیت است این نگاه جامع به زندگی است که انسان تک بُعدی عمل نکند، یک کار را نگیرد و ده کار را وا نهد! توازن و تعادل را رعایت کند.] یکی از مواردی که حضرت امیر علیه السلام جزء برنامه قرار داده اند، خواب است. سپس لذت حلال، تفریح، گفتن، خوش بودن، غذای خوب خوردن را نیز جزء برنامه قرار داده است. آنگاه فرموده مقداری هم برای معیشت و بخشی هم برای عبادت قرار بده.

طَلَبُ‏ الْعِلْمِ‏ فَرِیضَهٌ عَلَى کُلِّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَه. مصباح الشریعه، الباب الخامس فی العلم. تعلیم و تعلّم هم عبادت است. در کنار نماز و روزه و امثال اینها، این هم{تعلیم و تعلم} جزء عبادتهاست، لذا یک چهارم، نه یک چهارم زمانی، بلکه یک چهارم از توجه و هم و غمش را مستمراً تا آخر عمرش برای این کار صرف کند.

انسان باید بخش عمده عمرش به عبادت صرف بشود، آنها{خواب و تفریحات و…} هم برای تکمیل عبادت است. خواب و لذائذ مشروع به خاطر انرژی لازمی است که آدم باید صرف عبادتشش بکند. قَوِّ عَلی خِدْمَتِکَ جَوارِحی. تا انسان غذای خوب نخورد، تفریح سالم نداشته باشد، بگو و بخند نداشته باشد، همش منزوی باشد، رنجور و مریض باشد، هم جاذبه‌ای برای هدایت نخواهد داشت، هم خودش راه به جایی نخواهد برد. هرجا برود کسی رغبتی به او نخواهد داشت.

انسان مومن باید شاداب و با طروات باشد. خشک مقدّسی، یواش یواش خر مقدّسی می ‌آورد و این خیلی بد است. آدم باید زنده باشد، زنده دل و شاداب و هر جا می‌رود مثل حضرت خضر علیه السلام؛ به هر شوره زاری هم رفت، موجب شود آنجا رویش داشته باشد و سبز و خرم شود.

باید چشمه گوارا باشید و باید خضر همگان باشید! تفریحات و خوردن و استراحت باید در حد ضرورت باشد که به این{عبادت} کمک کند. عمده عمل، عبادت است و عبادت هم عمده‌اش تفکر است. «اکثر عبادۀ ابی ذر التفکر». (۴۴:۵۴) علم با فکر، علم می‌شود وگرنه، «النقال کالبقال». (۴۵:۰۲) اینهایی که خودشان فکر ندارند و همین طور کتاب می‌خوانند و اصطلاحاتی که از دیگران است را در ذهنشان نگه می‌دارند، اینها کار بقالها را می‌کنند؛ این جنس ‌ها را می‌آورند و رد می‌کنند و خودشان هیچ نتیجه ‌ای از آنها ندارند.

ولی انسانی که صاحب فکر است، تولیدات دارد، مثل بقال نیست، آب جاری است، چشمه جوشان است، برکت دارد؛ لذا باید فکر کرد، باید علم را هضم کرد، تا علم در وجود آدم کامل هضم نشود، آن برکات خود را نخواهد داشت. خدا انشاالله همه شما را اهل نماز و ذکر قرار بدهد، اهل فکر قرار بدهد، اهل فقه و عقل قرار بدهد.