در این متن می خوانید:
      1. گواهی گواهان در روز قیامت
      2. روز قیامت، روز انقطاع اسباب
      3. رد شدن اختلافات در محکمه‌ی عدل الهی
      4. احکم الحاکمین بودن خدا
      5. گواه و شاهد بودن خدا بر هر چه انجام می‌دهیم
      6. شهادت انبیاء (علیهم السّلام)
      7. همراه بودن دو ملک در روز قیامت با انسان
      8. قائد و سائق بودن روز قیامت
      9. شهادت دادن اعضا و جوارح انسان در روز قیامت
      10. دست و پا شاخص‌هایی برای شهادت دادن در روز قیامت
      11. قیامت محل بروز حقایق به انحای گوناگون
      12. اعضا و جوارح، مراتب وجودی انسان
      13. شامل شدن پوست به همه جای بدن و شهادت آن
      14. تعبیر کنایی قائد و جلود
      15. شعور و ذی حیات داشتن موجودات در عالم
      16. دادن نقش‌هایی به اعضای و جوارح انسان در روز قیامت به اذن خدا
      17. قیام اعضا و جوارح در روز قیامت بر علیه انسان
      18. مُهر شدن دهان انسان در روز قیامت
      19. بیرون کشیدن زبان از پشت سر انسان در روز قیامت
      20. شفاعت و عاقبت به خیری پیغمبر و ائمّه‌ی اطهار (علیهم السّلام) در روز قیامت
      21. امید بخش‌ترین آیه نزد امام معصوم (علیه السّلام)
      22. رحمت بی‌نهایت خدای متعال در هر دو عالم
      23. ملکات اکتسابی افعال بر روی انسان
      24. گواهی دادن زمین در روز قیامت
      25. شهادت دادن همه‌ی موجودات بر اذان گفتن انسان

گواهی گواهان در روز قیامت

بحث جدید در ارتباط با گواهی گواهان در روز قیامت است. در آیه ۳۲ سوره‌ی مبارکه یاسین می‌فرماید: «إِنْ کُلٌّ لَمَّا جَمیعٌ لَدَیْنا مُحْضَرُونَ» تمام بندگان خدا از اوّلین و آخرین در پیشگاه پروردگار متعال مُحضر هستند. اوّل شاهد خودش است. وجود مقدّس حضرت امیر (علیه الصّلاه و السّلام) فرمودند: «اتَّقُوا مَعَاصِیَ اللَّهِ فِی الْخَلَوَاتِ فَإِنَّ الشَّاهِدَ هُوَ الْحَاکِمُ‏ُ»[۱] می‌ترسید از این‌که در خلوت‌ها مرتکب گناه شود، زیرا آن کسی که حاکم محکمه است خودش شاهد و آن‌جا بوده است. آدم در پیشگاه خود شاهد حضور پیدا می‌کند البتّه ما همیشه در محضر خدا هستیم منتها حجاب‌های این‌جا مانع دریافت این حقیقت است که ما پیش خدا هستیم.

روز قیامت، روز انقطاع اسباب

در مرگ که «وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ»[۲] دست آدم از اسباب ظاهری دنیا کوتاه می‌شود می‌یابد «فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ»[۳] همان‌طور که بدبختی‌های خودش را یا مزایای خودش را، باطن خودش را موقع مرگ می‌بیند خدای خودش را هم می‌یابد. روز قیامت روز انقطاع اسباب است تا انقطاع اسباب نشود آدم فکر می‌کند خدا مثل سایر موجودات است.

رد شدن اختلافات در محکمه‌ی عدل الهی

آیه‌ ۶۹ سوره‌ی مبارکه‌ی حج «اللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ فیما کُنْتُمْ فیهِ تَخْتَلِفُونَ»‏ حاکم خدا است، آنچه که شما در این عالم اختلاف داشتید در مختلفٌ فیه شما خدا حاکم است، آن‌جا دیگر اختلافات در محکمه رد می‌شود. اختلافات در دنیا را هم حاکم محکمه رد می‌کند، آن‌جا هم حاکم محکمه‌ی عدل خودش در آنچه که شما اختلاف داشتید در آن حکم می‌کند.

احکم الحاکمین بودن خدا

سوره‌ی تین آیات‌ ۷ و ۸ «فَما یُکَذِّبُکَ بَعْدُ بِالدِّینِ * أَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَحْکَمِ الْحاکِمینَ» خداوند متعال احکم الحاکمین است البتّه حاکمی در پیشگاه خدا نیست تا او احکم باشد مثل أحسن الخالقین است. به این دلیل است که ما توجّه بیشتری پیدا کنیم و الّا خدا رقیب ندارد که کسی کم و زیاد داشته باشد، خدا مرتبه‌ی اعلی شده باشد. هیچ کس هیچ چیزی ندارد، هر چه است برای خدا است. خدا حاکم است منتها در حاکمیّت خود احکم است یعنی اشراف کامل دارد.

گواه و شاهد بودن خدا بر هر چه انجام می‌دهیم

سوره‌ی مبارکه‌ی یونس، آیه ۴۶ «فَإِلَیْنا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ اللَّهُ شَهیدٌ عَلى‏ ما یَفْعَلُونَ» در آن سه آیه‌ی قبلی شهادت خدا بالملازمه بود حکم را می‌گفت منتها حاکمی است که شاهد بوده حکومت می‌کند. ولی در این‌جا سوره‌ی یونس خود شهادت را مطرح فرموده است «ثُمَّ اللَّهُ شَهیدٌ عَلى‏ ما یَفْعَلُونَ» بر آنچه که انجام می‌دهند یعنی آنچه که الآن انجام می‌دهند، به طور مستمر مشغول هستند خدای متعال آن‌جا بر همه‌ی این‌ها گواهی خواهد داد. پس اوّلین گواه ذات مقدّس ربوبی است. خدای متعال قبل از آن‌که کسی باشد، نیّتی بکند، کاری انجام بدهد در علم الهی همه‌ی این‌ها موجود است. آنچه بعداً واقع می‌شود همه‌ی این‌ها در علم الهی موجود است. علاوه بر این‌که از قبل در علم الهی وجود دارد و مشهود پروردگار متعال است مع ذلک «وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ»[۴] خداوند متعال در تمام خلوت‌های ما و جلوت‌های ما همراه ما بوده و شاهد است.

شهادت انبیاء (علیهم السّلام)

گروه دوم شهادت انبیاء (علیهم السّلام) است. سوره‌ی نساء، آیه ۴۱ «فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ بِشَهیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلى‏ هؤُلاءِ شَهیداً» نقل شده وقتی این آیه نازل شد وجود مبارک نبی مکرّم اسلام به شدّت گریه کردند. فزع روز قیامت، گرفتاری اشخاص در آن‌جا و تحمّل شهادت رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ادای شهادت در آن روز برای پیغمبر خدا خیلی رقّت‌بار بود. «وَ جِئْنا بِکَ عَلى‏ هؤُلاءِ شَهیداً» ممکن است در جلسه‌ی گذشته هم ظاهراً بحث شد دو، سه احتمال دارد «هُؤلاءِ» ممکن است بر همه‌ی امم و انبیاء آن‌ها شاهد باشد، ممکن است «هؤُلاءِ» خود امّت‌ها باشد که علاوه بر این‌که پیغمبر شاهد هستند، آن‌ها هم شاهد هستند؛ ولی ظاهر قضیه این است که آن‌ها شاهد بر امم خود هستند، پیغمبران هم شاهد این‌ها هستند. بنابراین سه احتمال در این «هؤُلاءِ» وجود دارد. ۱- بر مجموعه‌ی امم و انبیاء. ۲- بر امم آن‌چه را که انبیاء بر آن شهادت دارند، ایشان هم بر آن‌ها شهادت دارد. ۳- بر انبیاء شهادت می‌دهد.

– اوّلی انبیاء به اضافه‌ی امم. دوم فقط امّت‌ها، سوم فقط انبیاء که این سومی با ظاهر مناسب‌تر است، با یک آیه‌ی دیگر هم سازگارتر است. «وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّهً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهیداً»[۵] ایشان شهید بر شاهد هستند. ظاهر آیه سازگارتر است ولی واقع قضیه این است کسی که شاهد بر شاهد باشد، شاهد بر مشهود شاهد هم است. یعنی بالملازمه اگر هم گفتیم این‌ها بر شاهد، شاهد هستند بالملازمه بر مشهود هم شاهد هستند.

همراه بودن دو ملک در روز قیامت با انسان

سوره‌ی مبارکه‌ی ق، آیه ۲۱ «وَ جاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهیدٌ» هر کسی روز قیامت دو ملک همراه او است یک ملک سائق است، یک ملک شاهد است. چوپانی که گلّه را جلو انداخته و می‌برد سائق است. بله روز قیامت این‌ها را جلوی او می‌اندازند همین‌طور می‌برند.

-‌ قائد چه می‌شود؟

– قائد جلودار است. کسی که زمام ناقه را گرفته، قطار ناقه را دنبال خودش می‌کشد او قائد است.

قائد و سائق بودن روز قیامت

ولی کسی که پشت گلّه است و گلّه را می‌برد او سائق است. در مورد قرآن کریم هم است «وَ مَنْ جَعَلَهُ أَمَامَهُ قَادَهُ إِلَى الْجَنَّهِ وَ مَنْ جَعَلَهُ خَلْفَهُ سَاقَهُ إِلَى النَّارِ»[۶] قرآن پشت کسی باشد قرآن او را به طرف جهنّم سوق می‌دهد، کسی از قرآن جلو بیفتد، در زندگی قرآن را امام خودش قرار ندهد، می‌خواهد هر کاری انجام دهد از قرآن الهام نگیرد به این معنا است که قرآن را پشت سر انداخته است، اعتنایی به دستورات قرآن کریم ندارد. وقتی قرآن پشت سر بود سائق می‌شود، ولی اگر کسی پشت قرآن حرکت می‌کند همیشه قرآن را جلوی خودش قرار داده و پشت قرآن راه می‌رود در واقع قرآن زندگی او را امامت می‌کند. هر امامی قائد است و هر کسی پشت سر او سائق است. کسی که از دین، قرآن، پیغمبر، امام «لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ»[۷] خود جلو می‌افتد دیگر پیغمبر قائد او نیست، سائق او است. کسی از قرآن تبعیّت کند قرآن قائد است. کسی قرآن را یدک بکشد قرآن سائق است. روز قیامت هم سائق است و هم شاهد است.

-‌ یعنی لفظ سائق صراحتاً اشاره به منفی بودن این قضیه دارد؟ چون خود سائق و لغات عربی به این معنا نیست که سوق دهنده به سمت بدی باشد؟

– نه اعم است، آن جاهایی که قرینه داریم «سَاقَهُ إِلَى النَّارِ»[۸] إلی النّار است و الّا نه ممکن است سوق به سوی بهشت باشد از این آیه فهمیده نمی‌شود.

-‌ این آیه که فرمودید دو، سه آیه‌ی بعد آن قرینه دارد که سائق به سوی جهنّم است.

– آیه‌ی بعدی را بخوانید.

«لَقَدْ کُنْتَ فی‏ غَفْلَهٍ …»[۹]

«مِنْ هذا فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدیدٌ» فی الجمله همان معنای منفی را تداعی می‌کند.

-‌ یعنی «کُلُّ نفسٍ مُذنِب» باید یک قرینه‌ای باشد، اگر بنا شد سائق کسی باشد که پشت کرده و در نتیجه تحت سیاقت قرار گرفته قهراً خود به خود یعنی هر نفسی که متناسب با آن است. من هم با توجّه به همین «کُلُّ نفس» گفتم نه این‌که اعم است ولی اگر قرائن باشد همان «کُلُّ مُذنِب» می‌شود. سائق سوق می‌دهد، شاهد هم خلع سلاح می‌کند، نمی‌تواند بگوید چرا من را می‌برید. او نشان می‌دهد که تو این کاره بودی.

شهادت دادن اعضا و جوارح انسان در روز قیامت

آیه‌ ۲۴ سوره‌ی مبارکه‌ی نور «یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ» یک روزی زبان‌ها و دست‌های آن‌ها شهادت می‌دهند به آنچه که انجام دادند. زبان آن‌جا به نمایندگی از همه‌ی اعضا سخنگو می‌شود و به همه‌ی ابعاد شهادت می‌دهد.

دست و پا شاخص‌هایی برای شهادت دادن در روز قیامت

دست هم در کنار زبان برای این‌که نوع کارها را انسان با دست انجام می‌دهد و از این جهت دست در بُعد اجرایی یک عمومیتی دارد. زبان در بُعد گویایی… هر کجای آدم درد بکند با زبان خود می‌گوید که کجای من درد می‌کند، هر نگرانی در باطن داشته باشد به زبان می‌آورد می‌گوید این مشکل را دارم. از این جهت شهادت زبان شهادت فراگیر است. نوع کارها را انسان با دست انجام داده است، نوع ارتباطات، نوع کارها، داد و ستدها، ظلم‌ها، امضاهای بد، نامه‌های اتهامی و مقاله‌های بد همه‌ی این‌ها غالباً با دست است. از این جهت دست هم در پیاده کردن نیّات خبیثه نقش بیشتری دارد تا اعضای دیگر. این دو را به عنوان شاخص‌های شهادت مطرح فرموده است. «یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ». دست مجری نیّات است، پا هم به پیش می‌رود، آدم به سوی آنچه که نیّت کرده با پا به سراغ آن می‌رود.

-‌ همین که آن نیّت برملا می‌شود همان کفایت نمی‌کند؟

– کفایت می‌کند هر کدام از این‌ها رسالت خودش را انجام می‌دهد.

-‌ مثلاً کأنّه یک عقل جداگانه‌ای است که تو بیا شهادت بده، همین که آن نیّت و آن قصد درونی شهادت می‌دهد، همان کفایت نمی‌کند یا باید جزء به جزء شهادت دهند؟

– این‌ها اوّلاً چون خودشان دست‌اندرکار بودند، خودشان را نشان می‌دهند کاری که دست کرده آن را می‌گوید. پا هم کاری که کرده آن را می‌گوید. این‌ها چون مجاری نیّت بودند خودشان کاره‌ای بودند.

قیامت محل بروز حقایق به انحای گوناگون

لذا آن‌جا به زبان در می‌آیند و شکایت می‌کنند، شهادت علیه می‌دهند به علاوه مراحل است، در یک جایی حتّی زبان‌ها را خدا مُهر می‌زند. قیامت محل بروز حقایق به انحای گوناگون است. یک مرحله‌ی آن شهادت اعضا است. «لَا یُسْأَلُ عَنْ ذَنْبِهِ مِنْکُمْ إِنْسٌ وَ لَا جَانٌّ»[۱۰] از آن‌ها سؤال نمی‌شود، سؤال ندارد. مشهود است، آن‌جا ویترین است و اصلاً گفتن ندارد. همه‌ی اعمال «یَوْمَ تُبْلَى السَّرائِر»[۱۱] است، پرده‌ها کنار نرفته است. تمام زندگی انسان در مرآه و مشهد عموم قرار گرفته است. چه سؤالی بکنند؟ ولی آن در یک مرحله است. در یک مرحله‌ای باید این‌ها انجام بشود.

-‌ من سؤال شما را متوجّه نشدم.

-‌ این‌که فرمودید زبان شهادت می‌دهد لازم است که در دنیا هم شاهد باشد تا شهادت بدهد. یعنی وجودی غیر از وجود خود انسان است که شهادت می‌دهد؟

اعضا و جوارح، مراتب وجودی انسان

– نه مراتب وجودی انسان این‌ها هستند. انسان «النَّفس فِی وحدتُها کُلُّ القُوى»[۱۲] در یک مرحله‌ای همه‌ی نعمات در یک مخزن قرار گرفتند، در یک مرحله‌ای پخش شدند و اعضا و جوارح تبلور آن مخزنی هستند که حقایق در آن‌جا هستند. هم مخزن شاهد است، هم اسباب و مجاری که آن خزینه با این‌ها پیاده شدند همه شهادت دارند. ملکوت وجود انسان غیر از مُلک وجود آدمی نیست و الّا دستی که گناه کرده، این دست از بین رفته است آدم در ۷۰ سال چند بار دست عوض کرده است، ولی دست شهادت می‌دهد، ملکوت این همان است. هر دستی باشد ملکوت آن همان است.

– نه در دنیا زبان او دراز بوده لذا به دیگران اضرار رسانده است تا بُعد ملک او در دهان است ولی بُعد ملکوت او آبروی کسی را ریخته است، این تا آن‌جا دراز شده و در جامعه هم پخش کرده است. زیر پای این و آن آبروی کسی را از بین برده است. آن‌جا این حقیقت است که او تجاوز کرده، تعدّی کرده تا آن‌جا رسیده است، آن‌جا خودش این حالت را نشان می‌دهد.

– ممکن است همین باشد، ممکن است قابل جمع باشد. آن یک نوع شهادت عملی است ولی در آیه‌ی بعد هم دارد «أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ»[۱۳] آن‌جا همه ناطق هستند خدا همه را به زبان در می‌آورد.

شامل شدن پوست به همه جای بدن و شهادت آن

آیات ۲۱ و ۳۱ سوره‌ی مبارکه‌ی فصلت «وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ» پوست بدن همه‌ جای بدن را شامل می‌شود. لذا در تمام گناهانی که مربوط به جوارح است پوست بدبخت سهیم است. لذا در جهنّم هم «کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً»[۱۴] مدام پوست‌ها می‌سوزد و می‌ریزد و دوباره پوست می‌گیرد. به جهت شمول آن بر تمام اعضا و جوارح شهادت او در آن‌جا یک شهادتی است که دست به اعمال خودش شهادت می‌دهد، پا کارهای خودش را می‌گوید ولی پوست هر گناهی که با بدن انجام شده همه‌ی این‌ها را باید بگوید.

تعبیر کنایی قائد و جلود

خدای متعال معمولاً کتاب ادب و عفّت است، اسم مواضعی که ذکر آن مستهجن است، این مواضع را اسم نمی‌برد کما این‌که قائد و این‌ها به معنی چیزی نیست که الآن در ذهن می‌آید بلکه قائد یعنی پایین و چون آن مواقع برای قضای حاجت توالت‌های بیابانی و صحرایی نبود، مردم لا به لای سنگ‌ها و به این گودال‌ها می‌رفتند از این جهت قائد گفته شده است. قائد تعبیر کنایی است و جلود هم همین‌طور. لکنّ دلیل بر این نیست که جلود منظور عضو خاصّی باشد. تعبیر جمع دارد جلود یعنی پوست‌ها. جلود وقتی شهادت می‌دهند

شعور و ذی حیات داشتن موجودات در عالم

آن‌جا دیگر داد آدم بلند می‌شود می‌گویند تو دیگر چرا؟ تو که پوست من بودی؟ «لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا»[۱۵] آن‌ها هم می‌گویند ما نبودیم بلکه ما را به زبان آورد. «أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ» مأموریت بود. خدا من را مأمور کرد تا واقعیّاتی را که در دنیا شاهد آن بودیم این‌جا بازگو کنیم. این نشان می‌دهد که تمامی موجودات ذی حیات هستند و دارای شعور هستند و از هر موجودی باذن الله هر کاری ساخته است. نطق آب و نطق خاک و نطق گِل، این‌ها را اهل دل می‌دانند. قرآن کریم هم «وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ»[۱۶] اگر زبان حال بود دیگر «لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ» نداشت. معلوم می‌شود که یک نطقی فوق فهم ما است.

دادن نقش‌هایی به اعضای و جوارح انسان در روز قیامت به اذن خدا

آن‌جا هم همین نطقی است که ما این‌جا می‌فهمیم یا شبیه نقطی است که موجودات در تسبیح الهی ناطق هستند و فوق دریافت ما است. به هر حال خدای متعال در همه‌ی موجودات این قدرت و این امکان را قرار داده است که هر کاری را دستور داد انجام می‌دهند. آن‌جا هم نقش زبان را به پوست می‌دهد، به دست و پا می‌دهد. همه‌ی این‌ها لسان الله می‌شوند. این‌ها با اراده‌ی خدا حرف می‌زنند. «أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ».[۱۷]

قیام اعضا و جوارح در روز قیامت بر علیه انسان

«لَیْتَ‏ شِعْرِی‏ أَ بِغَفَلَاتِی مُعْرِضٌ»[۱۸] امان از غفلت. آن‌جا آدم چهار میخه شده است، همه‌ی موجودات علیه او هستند، حتّی اعضا و جوارح خودش. «وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»[۱۹] این‌ها لشگر خدا است، این‌جا ما را آزاد گذاشته و خدا اجازه نداده که این لشگر این‌جا ما را رسوا کند ولی آن‌جا دستور می‌دهد که علیه ما قیام کنند. یک خیزش عمومی علیه گناهکاران، علیه کافر و منافق است.

مُهر شدن دهان انسان در روز قیامت

باز سوره‌ی مبارکه‌ی یس «الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلى‏ أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ»[۲۰] این هم تعبیر جدیدی است. پروردگار متعال می‌فرماید ما دهان‌های آن‌ها را مُهر می‌کنیم. وقتی دهان مهر شد دیگر صدای آدم در نمی‌آید. هر بلایی بر سر او بیاورند دیگر صدای او در نمی‌آید چون و چرا، جزع و فزع ندارد. وقتی او را لال کردند به اعضا و جوارح او می‌گویند حالا شما بگویید. بعد خدا دست را به تکلّم در می‌آورد. آن‌جا «أَنْطَقَ»[۲۱] بود، این‌جا «تُکَلِّمُنا»[۲۲] است. «تُکَلِّمُنا أَیْدیهِمْ» دست‌های آن‌ها به سخن در می‌آیند و پاهای آن‌ها هم به آنچه که انسان کسب کرده و اکتساب کرده شهادت می‌دهند. در آن آیه‌ی کریمه فرموده بود «تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ»[۲۳] در این آیه‌ی کریمه می‌فرماید: ما دهان آن‌ها را مُهر کردیم. چطور این‌ها جمع می‌شود؟

-‌ اختیار استفاده کردن ندارد خودش شهادت نمی‌دهد. اگر بخواهد شهادت بدهد، شهادت می‌دهد.

– نه با مُهر شدن نمی‌سازد. مُهر شد یعنی دیگر هیچ. یک وجه جمع مراحل است.

بیرون کشیدن زبان از پشت سر انسان در روز قیامت

در یک مرحله‌ای خداوند منّان دهان را مُهر می‌کند و به دست و پا می‌گوید شما حرف بزنید، در یک موقف دیگری این را یا مقدّم یا مؤخّر باز می‌کند این هم به زبان درمی‌آید. ولی وجه خطرناک‌تر این است که زبان آن‌ها در دهانشان نیست، خدا زبان را بیرون کشیده است یا از پشت سر بیرون کشیده یا از دهانشان بیرون افتاده، شهادت او در دهان نیست، خدا دهان‌ها را مُهر کرده است، ولی زبان بیرون از دهان است.

زمان سلاطین قبل بعضی از افراد که یک خرده مقابل دستگاه استبداد بودند، یکی از شکنجه‌ها این بود که دستور می‌دادند زبان را از پشت سر او بیرون می‌کشیدند. آدم با زبان خود قهقرا می‌رود این زبان از پشت است، زبان کسی برای دنیا کار می‌کند دنیا پشت است، آدم رو به آخرت است نه این‌که خدا شکنجه می‌کند و بیرون می‌کشد، اصلاً حرکت زبان حرکت به عقب بوده است، حرکت به جلو نبوده است. از این جهت حرکت در زبان و رو به جلو انجام نشده، آن‌جا از پشت سر در آمده است.

-‌ دلیل آن ظاهر آیات است.

-حالا ببینید درست است یا نه. این‌که نفس انسان بینایی دارد و می‌شود گفت ظهور بینایی یا حتّی کانون بینایی او بینایی جسم است، این چشم ما است، خود روح بینایی دارد، دست و پا دارد، می‌شود گفت حد لازمه‌ی حدود آن چشم دست و پای جسمی ما است و ممکن است در آن دنیا نباشد. 

– آدم هر چه از لسان می‌فهمد. قرآن کریم برای عدّه‌ی خاص نازل نشده است. این «تِبْیَانُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ» است، هدی للناس هم است. هر کس می‌خواند از این چه می‌فهمد؟ لسان، لسان است حالا ورای این لسان یک لسان دیگری است آن مرحله‌ی بالاتر این لسان است نه این‌که با این منافات دارد. بالاخره نفس چشم باطن دارد، ولی چشم باطن با چشم ظاهر منافاتی ندارند و قاعدتاً اگر انسان در مراحل مختلف زبان داشته باشد مدام حرف می‌زند، مدام جواب می‌دهد. چون ما معاد را جسمانی می‌دانیم ظواهر آیات، روایات قهراً جسم آن‌جا کاره‌ای است. این‌طور نیست که فقط روح باشد و صورت مثالی باشد.

-‌ چشم باطن با چشم ظاهر ارتباط دارند؟

– بله.

– چه ارتباطی؟

– چشم باطن از چشم ظاهر تغذیه می‌کند. آدم وقتی با چشم ظاهر دنبال حق می‌گردد چشم باطن باز می‌شود. چشم باطن بالقوّه است کسی با چشم ظاهرش دنبال حق نباشد، حق‌بین نباشد چشم باطن او اصلاً بینا نمی‌شود.

-‌ آن‌جا آدم به محاکمه کشیده می‌شود، آدم هم این مجموعه است. بُعد مثالی دارد، بُعد جسمی هم دارد، بُعد بالاتر هم دارد و این انسان با این مراتب در آن محکمه با همه وجودش از او حرف می‌کشند، هیچ جای او استثناء نیست. هم سبب، هم مباشر همه‌ آن‌جا مواخذه می‌شوند و باید جواب بدهند.

– من ندیدم ولی یکی از مصادیق دیدن لازم نیست، یکی از مصادیق آن هر کسی با پای خود خطایی کرده پا آن‌جا خودش مدّعی و شاهد است. خدا آن‌ها را به عذاب خود می‌رساند اعضا و جوارح هم علیه آن‌ها هستند.

شفاعت و عاقبت به خیری پیغمبر و ائمّه‌ی اطهار (علیهم السّلام) در روز قیامت

– امید ما که به شفاعت پیغمبر و ائمّه‌ی اطهار (علیهم السّلام) است. کسانی که با توبه از دنیا می‌روند این‌ها «فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ»[۲۴] گناهی برای آن‌ها نمی‌ماند. دستگاه تولیدی آن‌ها عوض می‌شود، توبه‌ی آدم واقعی بود، مبداء میل او که عوض می‌شود تا حال کارگاه نفس او غیبت و دروغ و این‌ها تولید می‌کرد حالا به کلّی مسیر تولید عوض شده است. گل تولید می‌کند، چیزهای خداشاد کن تولید می‌کند؛ چون تولید عوض شده است قبلی‌ها را به کلّی محو کردند رفت، این برای ما نیست.

در جلسه‌ی گذشته عرض کردیم آن‌ها را به کسانی می‌دهند که کانون این‌طور چیزها بودند، برای آن‌ها ذاتی است، برای ما عرضی است. از آن‌ها به ما تحمیل شده بود، وقتی ما توبه می‌کنیم خدای متعال هم گناهان ما را «سَتَرَ اللَّهُ عَلَیْهِ»[۲۵] و هم به ملائکه امساء می‌کند و در اعضا هم محو می‌کند، اثری از آن نمانده تا او شهادت بدهد. هم به توبه و عاقبت به خیری امید داریم، هم به شفاعت.

امید بخش‌ترین آیه نزد امام معصوم (علیه السّلام)

حضرت باقر العلوم (علیه الصّلاه و السّلام) به یکی از علمای اهل مدینه فرمودند: امید بخش‌ترین آیه‌ از نظر شما در قرآن کدام است که آدم را امیدوار می‌کند؟ او گفت: «قُلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ»[۲۶] حضرت فرمودند: امّا نزد ما اهل بیت مسئله از این بالاتر است. «وَ لَسَوْفَ یُعْطیکَ رَبُّکَ فَتَرْضى‏»[۲۷]خدا بنا دارد پیغمبرش را راضی کند. پیغمبر هم به سرافکندگی ما دل نمی‌دهد، رضایت او به این است که آبروی ما محفوظ باشد و مهربانی خود خدا بیشتر از پیغمبر ما است. اگر انسان آبرو نبرده باشد خدا آبروی او را نمی‌برد. این‌جا آدم ستار العیوب است خدای متعال «وَ کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیَّ مِنْ‏ وَرائِهِمْ‏ وَ الشَّاهِدَ لِما خَفِیَ عَنْهُمْ‏»[۲۸] خدا همین جا هم از آن‌ها مخفی می‌دارد این رقیب عتید که هستند در چهارچوب اذن این‌ها می‌فهمند و مکتوب می‌کنند. ولی خدای متعال بعضی از بندگان خودش را زیر قبای خود دارد به این‌ها اجازه‌ی دید نمی‌دهد که همه‌ی کارهای خود را ببینند و ثبت کنند.

رحمت بی‌نهایت خدای متعال در هر دو عالم

«یَا مَنْ أَظْهَرَ الْجَمِیلَ وَ سَتَرَ الْقَبِیحَ یَا مَنْ‏ لَمْ‏ یُؤَاخِذْ بِالْجَرِیرَهِ وَ لَمْ یَهْتِکِ السِّتْرَ»[۲۹] این برای این‌جا است، آن‌جا خداوند متعال صد برابر این‌جا رحمت دارد. ستار و آبروداری یک جزء از صد جزء است. این‌جا خدا خیلی کرم دارد.

ملکات اکتسابی افعال بر روی انسان

این آیات کریمه در بعضی جاها دارد که «شَهیدٌ عَلى‏ ما یَفْعَلُون‏»[۳۰]، این‌جا داشت «بِما کانُوا یَکْسِبُونَ»[۳۱] فعل عامل کسب است، آدم هر کاری می‌کند برای او مکتسب است، ذخیره می‌شود. افعال برای انسان ملکات اکتساب می‌کند، اثر فعل یا نوری است که در قلب ایجاد می‌شود یا ظلمت و لکّه‌ای است که در جان و روح انسان منقّش می‌شود و آن‌جا هم به فعل ، هم به حاصل فعل شهادت داده می‌شود که کسر است.

گواهی دادن زمین در روز قیامت

یکی دیگر از گواهانی که در قرآن کریم به آن تصریح شده است گواهی زمین است. «إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها * وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها * وَ قالَ الْإِنْسانُ ما لَها * یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها»[۳۲] آن روز او اخبار خودش را حدیث می‌خواند و بر حسب روایتی که از وجود نازنین پیغمبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند: «أَخْبَارُهَا أَنْ تَشْهَدَ عَلَى کُلِّ عَبْدٍ وَ أَمَهٍ بِمَا عَمِلَ عَلَى ظَهْرِهَا تَقُولُ عَمِلَ کَذَا وَ کَذَا یَوْمَ کَذَا وَ کَذَا فَهَذَا أَخْبَارُهَا»[۳۳] زمین بر هر بنده‌ی مرد یا زن شهادت می‌دهد بر آنچه که بر گُرده‌ی آن عمل شده است. لقاء زمین که انسان روی آن راه می‌رود… می‌گویند طالب علم وقتی راه می‌رود زمین برای او استغفار می‌کند، ولی وقتی آدم شرور راه می‌رود او هم ناراحت است لذا وقتی مؤمن می‌میرد زمین به او ترّحم دارد، ولی وقتی کافر می‌میرد می‌گوید من منتظر بودم که تقاص بگیرم. روز قیامت هم آنچه انسان در هر قسمتی از زمین کاری انجام داده است ملکوت آن‌جا در روز قیامت شهادت می‌دهد «إِنْ خَیْراً فَخَیْرٌ وَ إِنْ شَرّاً فَشَرٌّ»[۳۴]؛ «یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها * بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحى‏ لَها *یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتاتاً لِیُرَوْا أَعْمالَهُمْ * فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ * وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ».[۳۵]

شهادت دادن همه‌ی موجودات بر اذان گفتن انسان

باز ابو سعید خدری می‌گوید وجود نازنین پیغمبر خدا (صلّی الله علیه و سلّم) به ما توصیه فرموده بودند وقت اذان شد در منزل هستید، در بیابان هستید، در خیابان هستید، در کوچه هستید اذان بگویید. زیرا که «لَا یَسْمَعُ مَدَّ صَوْتِ الْمُؤَذِّنِ جِنٌّ وَ لَا إِنْسٌ وَ لَا شَیْ‏ءٌ إِلَّا شَهِدَ لَهُ»[۳۶] این در شعاع پخش صدای شما حتّی زمین، درخت، سنگ و همه‌ی این‌ها که امواج صوت شما را دریافت می‌کنند روز قیامت شهادت بر اذان شما می‌دهند. در حدیث دیگری فرمودند: «وَ صَلُّوا مِنَ الْمَسَاجِدِ فِی بِقَاعٍ مُخْتَلِفَهٍ»[۳۷].

– نه با صدا اذان بگویید که صدای شما پخش شود. «وَ صَلُّوا مِنَ الْمَسَاجِدِ فِی بِقَاعٍ مُخْتَلِفَهٍ فَإِنَّ کُلَّ بُقْعَهٍ تَشْهَدُ لِلْمُصَلِّی عَلَیْهَا یَوْمَ الْقِیَامَهِ» در این مساجد بگردید و در هر مسجد یک نمازی ثبت کنید. زیرا که روز قیامت آن جایی که شما نماز خواندید به نفع شما شهادت می‌دهند که آن‌جا نماز خواندید. و جزو مستحبات این است که انسان در محیط زندگی خودش یک مصلایی داشته باشد، وقتی جان کندن او سخت می‌شود، گفتند او را به آن‌جا ببرید جان دادن انسان تسهیل می‌شود و معلوم می‌شود همه‌ی عالم

ما سمیعیم و بصیریم و خوشیم              با شما نامحرمان ما خامشیم

– گسترش رحمت انسان بر بقاء عالم است. همه‌ی زمین‌ها احتیاج دارند که نور نماز ما را ثبت کنند. حج رحمت ما است، وسعت آن بیشتر باشد بازتاب آن روز قیامت به نفع ما است. این‌ها به نماز ما احتیاج دارند، خدا همه‌ی این‌ها را برای ما می‌خواهد، می‌خواهد خدمتی کند ما که روی آن نماز می‌خوانیم به ما تمکین کرده است که نماز بخوانیم. فیوضات ما به این‌ها می‌رسد.

– سیره‌ی سلف صالح همین بوده است. مرحوم آیت الله حاج شیخ محمّد حسین غروی استاد بزرگان ما و… این بزرگوار همه‌ی اموال خود را در راه خدا داده بود و چیزی نمانده بود، بالاخره اساس او را بیرون ریخته بودند، پول هم نداشت که جا به جا شود بعد آن‌جا یک استدلالی برای خدا دارد. وقتی استدلال می‌کند که به خدا اعلام می‌کند بالاخره ما را متحیّز خلق کردی، هر موجودی یا متحیّز است یا غیر متحیز. اگر متحیّز است کسی که او را در حیّز قرار داده، چون خودش محتاج قرار داده و این تقاضا را به او داده است باید خودش عرضه کند. بنابراین لازم است که برای خدا نماز بخواند و در پایان مناظره‌ی خود با خدا یکی می‌آید و او را به خانه‌ی خود می‌برد.  

خدایا به ما طلبگی بده، طلبگی یعنی عاشقگی. هر چه گرفتاری عاشق بیشتر شود شوق او بیشتر است. این‌ عالمان این همه گرفتاری داشتند نه درس خود را تعطیل کردند.. آقای بهجت می‌فرمودند:. مرحوم حاج شیخ محمّد حسین در تمام عمر نماز شب او ترک نشده است، نوافل او هم ترک نشده روزی دو درس او هیچ وقت ترک نشده است. فقط برای وفات ظاهراً مرحوم نائینی بود که قبل از شیخ محمّد حسین وفات کرده بود حوزه تعطیل کرده بود، ایشان هم تعطیل کرده بود بعد که درس شروع شد ایشان گفته دیشب به من ندا کردند و من هم می‌روم. ولی یک بار هم درس خود را در سخت‌ترین شرایط تعطیل نکرد. خدا مرحوم حاج شیخ حسن آقای تهرانی را رحمت کند که دو، سه سال قبل وفات کرد ایشان استاد ما بود، مغنی و باب رابع را خدمت ایشان خواندیم، بخشی از لمعه را هم خدمت ایشان خواندیم، خیلی هم خوش بیان بود هم درس زنده‌ای داشت و هم خوش گریه بود. این بزرگوار با عائله‌ی خود کربلا رفته بود از کربلا که برگشته بود سر پل آهنچی زن و بچّه‌ی خود را آن‌جا گذاشته بود و خودش رفته بود درس بدهد و برود. یک چنین همّت‌هایی داشت. این‌ها عاشق درس بودند و هیچ چیزی برای آن‌ها مشکل‌ساز نبود.


 

[۱]–  نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۵۳۲٫

[۲]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۶۶٫

[۳]– سوره‌ی ق، آیه ۲۲٫

[۴]– سوره‌ی حدید، آیه ۴٫

[۵]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۴۳٫

[۶]– الکافی، ج ‏۲، ص ۵۹۹٫

[۷]– سوره‌ی حجرات، آیه ۱٫

[۸]– الکافی، ج ‏۲، ص ۵۹۹٫

[۹]– سوره‌ی ق، آیه ۲۲٫

[۱۰]– بحار الأنوار، ج ‏۸، ص ۳۵۴٫

[۱۱]– سوره‌ی طارق، آیه ۹٫

[۱۲]– التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج ‏۶، ص ۴۹٫

[۱۳]– سوره‌ی فصلت، آیه ۲۱٫

[۱۴]– سوره‌ی نساء، آیه ۵۶٫

[۱۵]– سوره‌ی فصلت، آیه ۲۱٫

[۱۶]– سوره‌ی اسراء، آیه ۴۴٫

[۱۷]– سوره‌ی فصلت، آیه ۲۱٫

[۱۸]– بحار الأنوار، ج ‏۹۷، ص ۴۲۱٫

[۱۹]– سوره‌ی فتح، آیه ۷٫

[۲۰]– سوره‌ی یس، آیه ۶۰٫

[۲۱]– سوره‌ی فصلت، آیه ۲۱٫

[۲۲]– سوره‌ی یس، آیه ۶۰٫

[۲۳]– سوره‌ی نور، آیه ۲۴٫

[۲۴]– سوره‌ی فرقان، آیه ۷۰٫

[۲۵]– الکافی، ج ‏۲، ص ۲۰۰٫

[۲۶]– سوره‌ی زمر، آیه ۵۳٫

[۲۷]– سوره‌ی ضحی، آیه ۵٫

[۲۸]– إقبال الأعمال، ج ‏۲، ص ۷۰۹٫

[۲۹]-التوحید (للصدوق)، ص ۲۲۱.

[۳۰]– سوره‌ی یونس، آیه ۴۶٫

[۳۱]– همان، آیه ۸٫

[۳۲]– سوره‌ی زلزله، آیات ۱ تا ۴٫

[۳۳]– بحار الأنوار، ج ‏۷، ص ۹۷٫

[۳۴]– بحار الأنوار، ج ‏۲، ص ۱۱۰٫

[۳۵]– سوره‌ی زلزله، آیات ۴ تا ۸٫

[۳۶]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ‏۴، ص ۳۷٫

[۳۷]– الأمالی (للصدوق)، ص ۳۵۹٫