انسان عارف، یقین دارد که هیچ موجود ممکنی وجود پیدا نمی‌کند مگر این‌که سبب و علّتی دارد. و این علّت‌ها سلسله‌وار وجود دارند تا این‌که به علّهُ العلل ]خداوند[ منتهی می‌شوند.

پس اگر فرض کنیم که کارهای بنده از قدرت خود صادر می‌شود، و قهراً قدرت این بنده نیز جز از علّتش صادر نمی‌شود و علّت قدرت بنده، همان اراده‌ی الهی است؛ پس مقدور او ]کاری که انجام می‌دهد[ نیز به دست غیر خودش می‌باشد. لذا انسان در قدرتش، قدرت استقلالی ندارد و قادر حقیقی فقط خداوند متعال است: «وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ».

«و شما نمی‌خواهید، تا خدا نخواهد» ]انسان/۳۰[

منبع: کتاب به سوی دوست،  صفحه‌ی ۱۷٫