بسم الله الرّحمن الرّحیم

نقش تفکر در کنترل درون

یکی از اموری که در کنترل درون، خلوت دل، به دست آوردن مقام حضور یا حداقل مقام محضر راهگشاست، فکر است. تفکر در قرآن کریم مخصوص صاحبان لُب و عقل معرفی شده است . الَّذینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فی‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ آل عمران؛ ۱۹۱٫ صاحبان لب کسانی که دورنشان محتوا دارد و پوچ نیستند، توخالی نیستند، اینها کسانی هستند که سیم ارتباطیشان با خدا همیشه وصل است. هیچ وقت سیم دلشان از جمال و جلال الهی قطع نمی شود و همیشه با خدا رفیق هستند و هیچ وقت از خدا دور نمی شوند. چه ایستاده باشند و چه نشسته باشند، حتی خوابشان با خواب ما فرق دارد! ما بیداریمان هم خواب است. الناس‏ نیام‏ إذا ماتوا انتبهوا. التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏۵، ص۲۴۴٫      

 ما خواب هستیم و مرگ ما را بیدار می کند، که آن وقت دیر شده است! زندگی واقعاً یک رؤیا است! تلخی هایش ماندگار نیست و لذائذش هم ماندگار نیست؛ نه به اقبالش اعتبار است و نه به إدبارش، زود می گذرد و انسان تا نگاه می کند، می بیند که موهایش سفید شد، پیری آمد و به مرگ نزدیک شد. این زندگی با این سرعتی که از دست انسان می رود، این زندگی، زندگی نیست که انسان دل به آن بدهد.

دل به خدا بدهید و از او جدا نشوید! کسانی که صاحب دل هستند، صاحب فکر نیز هستند. دل و عقل وقتی همراه بودند، یاد و ذکر مخصوص دل است، رفاقت مخصوص دل است و ذوب در خدا شدن مخصوص دل است، عشق مخصوص دل است، اما فکر مخصوص مغز است. وَ یَتَفَکَّرُونَ فی‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ. کسانی که در عالم آفرینش فکر می کنند و وقتی فکر کردند می بینند که این آفرینش، هدف دار است، این برنامه ریزی، این انسجام و پیوستگی عمومی، نشانه این است که خدا این ها را باطل نیافریده است! هر نظمی و هر برنامه ای حکایت از هدف می کند، اگر بهم ریختگی و هرج و مرج بود، انسان احتمال می داد که تصادفی اینطور شده است؛ اما وقتی نظم دقیق در عالم موج می زند و انسان امر منظم را می بیند، می فهمد که این نظام مقصدی را تعقیب می کند.

مرحوم حاج میرزا جواد آقای ملکی تبریزی اعلی‌الله‌مقامه‌شریف  به سالکین راه حق، کسانی که خودشان را مسافر به سوی خدا می دانند و زندگیشان را هجرت الی الله قرار داده اند، توصیه می کنند: از منزل فکر بهره ببرند

حالا که عالم هدف دارد و من هم جزئی از عالم هستم، پس هدف من در زندگی چه چیزی است، من به کجا دارم می روم؟ وقتی انسان به عاقبت کار خودش فکر می کند، به هدف زندگی فکر می کند، تنبّه و تکانی برایش حاصل می شود. انسان به فکر می افتد که آینده‌ای پیش رو دارد! مرحوم حاج میرزا جواد آقای ملکی تبریزی اعلی‌الله‌مقامه‌شریف  به سالکین راه حق، کسانی که خودشان را مسافر به سوی خدا می دانند و زندگیشان را هجرت الی الله قرار داده اند، توصیه می کنند: از منزل فکر بهره ببرند.

 

تفکر در مرگ

یکی از منازل سفر که خیلی پُر ذخیره است، همین منزل فکر است! انسان باید این منزل را جدی بگیرد، اهل فکر باشد. فکر در چه اموری؟ ایشان (مرحوم حاج میرزا جوادآقای ملکی تبریزی) قدم اول را فکر در مرگ معرفی می کند. فکر در مرگ ابعادی دارد، حقیقت مرگ را ما نمی دانیم، چه اینکه حقیقت حیات را نمی دانیم! حیات موت برای ما ناشناخته است و جزء اسرار است. زندگی چیست، حیات کدام است و مرگ چگونه انجام می شود؟! این ها پرسش هایی است که سالک را در سلوک بسیار یاری می کند.

 

ویژگی های مرگ

قرآن کریم از مرگ علائمی را برای ما مطرح فرموده است. در آیه ای می فرماید: کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَهُ الْمَوْت. آل عمران؛ ۱۸۵٫ از این آیه ما می فهمیم که مرگ مزه دارد، همه مرگ را می چشند، برای برخی خیلی شیرین است و برای برخی هم خیلی تلخ است، این یک آیه! در آیه دیگری دارد: وَ جاءَتْ سَکْرَهُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذلِکَ ما کُنْتَ مِنْهُ تَحیدُ ق؛ ۱۹- و سرانجام، سکرات مرگ بحق فرا مى‏رسد، این همان چیزى است که تو از آن مى‏گریختى! معلوم می شود که شدّت مرگ انسان را مدهوش می کند و  حالت مستی و بیهوشی به انسان دست می دهد. مرگ وحشتناک است و مرگ دهشت دارد. انسان وقتی در چنگ مرگ قرار می گیرد، هوش از سرش می پرد، عقل از سرش می پرد!  وَ جاءَتْ سَکْرَهُ الْمَوْتِ!

در آیه‌ای فرمود: أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ کُنْتُمْ فی‏ بُرُوجٍ مُشَیَّدَه نساء؛ ۷۸ تسلط مرگ، قاهریت مرگ، اِشراف مرگ؛ به گونه ای است که هیچ چیز مانعش نمی شود. هیچ دژی، هیچ حصاری، هیچ قصری، هیچ سنگری مانع ورود مرگ نمی شود. خدا می گوید که هر جا هستید، یُدْرِکْکُمُ مرگ شما را می گیرد، از چنگال مرگ امکان فرار نیست؛ پس این آیه نشان می دهد که مرگ تسلطی دارد، اشرافی دارد و انسان همیشه زیر چتر مرگ است. این چترش را بالای سر نگه داشته است و به موقع ما را می گیرد. به هیچ وجه از سایه و چتر مرگ، کسی قدرت خارج شدن و فرارکردن را ندارد.

مرگ جاذبه دارد و این هم یکی از نشانه هایی است که خداوند متعال برای اولیای خود قرار داده است. مرگ نسبت به اولیای الهی جلوه ها و آثاری دارد. یکی از جلوه هایش این است که دل اولیای الهی را می برد، و نسبت به مؤمن دلبری دارد، جاذبه دارد، وحشتناک نیست، خطرناک نیست! برای ایشان مرغوب و محبوب است

در آیه دیگر فرمود: قُلْ یا أَیُّهَا الَّذینَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقین جمعه؛ ۶٫  از این آیه فهمیده می شود که مرگ برای اولیاء الله جاذبه ای دارد، وجاهتی دارد، جمالی دارد. یکی از نشانه های اولیاء الهی، این است که به مرگ مشتاق اند و آرزوی مرگ می کنند. عشق و علاقه خاصّی به مرگ دارند. وجود نازنین امیرالمؤمنین علیه‌الصلاه‌و‌السلام در رأس اولیاء الهی است، لذا حضرت امیر می فرمایند: و اللّه لابن أبی طالب آنس بالموت من الطّفل‏ بثدى امّه‏. منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه (خوئى)،ج‏۳، ص ۱۴۱، تکمله.

قَسَمِ جلاله می خورد که پسر ابوطالب، اُنسش با مرگ، بیشتر از اُنس کودک شیرخوار با سینه مادرش است! آن طور که بچه شیرخوار، همه چیزش شیر مادرش است، سینه مادرش است، من نسبت به مرگ این طور هستم! این گونه به مرگ وابسته هستم و مرگ را هرگز از یاد نمی برم.

 در عبارتی هم دارد که برای پسر ابی طالب علیه‌الصلاه‌و‌السلام فرق نمی کند که مرگ به سراغ او بیاید، یا او به سراغ مرگ برود؛ بنابراین مرگ جاذبه دارد و این هم یکی از نشانه هایی است که خداوند متعال برای اولیای خود قرار داده است. مرگ نسبت به اولیای الهی جلوه ها و آثاری دارد. یکی از جلوه هایش این است که دل اولیای الهی را می برد، و نسبت به مؤمن دلبری دارد، جاذبه دارد، وحشتناک نیست، خطرناک نیست! برای ایشان مرغوب و محبوب است.

در آیه دیگری از سوره جمعه می فرماید: قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقیکُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى‏ عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُون جمعه؛ ۸ این هم باز تعبیر عجیبی است! بگو این مرگی که از آن می گریزید، فَإِنَّهُ مُلاقیکُمْ، این مرگ با شما ملاقات خواهد کرد! همه از مرگ فرار می کنند و وحشت دارند، اما فرارشان فایده ای ندارد؛ و ملاقات شما با مرگ قطعی است، لغو نمی شود!

بعضی ها قرار ملاقات می گذارند و بعد هم پشیمان می شوند و ملاقات را لغو می کنند؛ امّا ملاقات با مرگ قابل لغو نیست! معلوم می شود که مرگ حقیقتی دارد که انسان با مرگ ملاقات می کند و دست به گریبان می شود. این مرگ را همه ملاقات خواهند کرد، این ها ویژگی هایی است که باید آن فرد از قرآن بگیرد و در این مورد مطالعه و فکر کند. هر کدام از این سوژه ها وادی خاصّی است که انسان را به فکر وادار می کند.

 

تفکر در اموات پیرامون خود

 نکته دیگری که در اطراف و جوانب مرگ باید فکر کرد، این است که آقا میرزا جواد ملکی رضوان‌الله‌تعالی‌علیه می فرمایند: انسان در این مدّت عمری که گذرانده است تأملی بکند؛ و ببینید که چه افرادی در چه سنینی مرده اند!؟ شما هر روز می بیند که اطفالی تلف می شوند، در سنین کودکی می میرند، تصادف پیش می آید و نوجوانی می میرد. جوان ها مبتلا به بیماری های صعب العلاج می شوند و می میرند، سکته می کنند و می میرند، تصادف می کنند و می میرند! کامل مردها می میرند، ثروتمندان می میرند، علماء و غیر علماء با شرایط مختلف و سنین مختلف می بینیم که این سفر را طی می کنند!

” نکته دیگری که در اطراف و جوانب مرگ باید فکر کرد، این است که آقا میرزا جواد ملکی رضوان‌الله‌تعالی‌علیه می فرمایند: انسان در این مدّت عمری که گذرانده است تأملی بکند؛ و ببینید که چه افرادی در چه سنینی مرده اند!؟

مرگ که قید و بندی ندارد، دامن همگان را می گیرد، هیچ شرطی ندارد، آیا ما نباید احتمال بدهیم که ما هم چه بسا در همین سن، مرگ برایمان مقدّر شده باشد!؟ حالا که مرگ خبر نمی کند و پیر و جوان نمی شناسد، ثروتمند و فقیر نمی شناسد، عالم و جاهل نمی شناسد، پس ما چرا اینقدر غافل هستیم؟؟ چرا خودمان را آماده نمی کنیم، مگر برای ما نامه آمده است که عمر ما طولانی است!؟ مگر ما می دانیم امشب تا صبح چراغ ما روشن است یا نه؟! مگر خبر داریم که ما فردا شب هم در خدمت شما هستیم؟

اگر انسان روی این مسئله که مرگ خبر نمی کند و مرگ قطعی است، تأمل بکند، به جایی می رسد که برای برطرف کردن نواقص و رفع بدهی‌هایش عجله می کند. کسانی که از او رنجشی دارد، آنها را راضی می کند .تکالیفی که انجام نداده زودتر انجام می دهد. اگر مالش حرام است، زودتر آن را حلال می کند، وزر و وبال با خودش نمی برد!

افرادی بودند که سالم بودند، مریض نبودند که به طور ناگهانی نفس رفت و نیامد! این مسئله، نه شرط بیماری دارد، نه شرط سنّی دارد و نه شرط جنسیّت دارد و نه شرط منقطه‌ی جغرافیایی دارد. مرگ در همه جا در سنین، افراد و شرایط مختلف وارد می شود. آن وقت چه تضمینی است، چرا این طور غافل، بی گُدار و بی هوا دارم این کار را انجام می دهم! اگر مرگ آمد و یقه مرا گرفت و فرصتی برای توبه نداشتم چه؟

” اگر انسان روی این مسئله که مرگ خبر نمی کند و مرگ قطعی است، تأمل بکند، به جایی می رسد که برای برطرف کردن نواقص و رفع بدهی‌هایش عجله می کند

کسانی هستند که دفعتاً ایست قلبی پیدا می کنند، فرصتی برای توبه ندارند، فرصتی برای وصیّت ندارند. حالا که سالم هستیم و این احتمال را می دهیم که ما هم سکته می کنیم و ممکن است به ما ماشینی بزند، تروریستی بیاید و تیر اندازی کند و ما را از بین ببرد، پس چرا من اینقدر بی هوا زندگی می کنم؟! چرا خودم را جمع و جور نمی کنم؟ چرا برای رفتن آمادگی ندارم؟

 

آمادگی برای مرگ

این است که دل حضرت علی علیه‌السلام برای ما می سوزد، با زبان پدرانه برای ما صحبت کرده اند: أَیُّهَا النَّاسُ تَجَهَّزُوا رَحِمَکُمُ‏ اللَّهُ‏ فَقَدْ نُودِیَ فِیکُمْ بِالرَّحِیلِ. الأمالی( للصدوق)، النص، ص ۴۹۸، المجلس الخامس و السبعون. مجهّز بشوید و بار سفر را ببندید، ندای آماده باش برای کوچ کردن دارد به گوش می رسد و فاصله ای با قبر ما ندارد! نیز فاصله ای با مرگ ما ندارد! نه اینکه بگویید که ما جوان هستیم، به خدا که جوانی به سرعت طی می شود و ما نفهمیدیم که جوانیمان چطور گذشت!؟  الان می بینیم که گذشت، تا سرتان را برگردانید، جوانی را از دست داده اید! فاصله‌ای نیست، چیزی گذرا است، طولانی نیست!

هر امر گذرایی به سرعت از دست انسان می رود. حالا که عمر زائل است، عمر فانی است و مرگ حق است، ما باید این آمادگی را داشته باشیم. از وجود مبارک حضرت کشّاف حقایق، امام ناطق، امام جعفر الصادق علیه‌السلام پرسیدند: عَلَى مَا ذَا بَنَیْتَ أَمْرَکَ؟! بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج‏۷۵، ص ۲۲۸، باب ۲۳ مواعظ الصادق علیه‌السلام.

شما زندگی را بر چه مبنایی پایه ریزی کرده اید و برنامه ریزی کرده‌اید؟ حضرت فرمودند: زندگی و برنامه ریزی من چهار مبنا دارد: یکی از آنها این بود که أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مُطَّلِعٌ‏ عَلَیَّ‏ّّّ فَاسْتَحْیَیْتُ من زندگی را بر اساس اطلاع الهی بر امورم برنامه ریزی کردم. دانستم که خدا بر من مطلع است و چون خدا را دارای اطلاع از امور خودم می دانم، همیشه از کار بد کردن حیا کردم. وقتی که خدا می داند و خدا می بیند خجالت کشیدم، لذا زندگی را بر مبنای حیا استوار کردم زیرا خدا بر امور من اشراف و اطلاع دارد.

 دوم وَ عَلِمْتُ أَنَّ آخِرَ أَمْرِی الْمَوْتُ فَاسْتَعْدَدْتُ. دانستم که مرگ حق است. حالا که مرگ را نمی شود چاره کرد و مرگ معالجه ندارد، وقتی مرگ قطعی و غیر قابل گریز است، لذا من خودم را همیشه آماده می کنم تا هر وقت مرگ آمد، خوش آید و من هیچ معطلش نمی کنم.

انسان هایی که اشتغال ذمّه دارند، انسان هایی که مال حرام در زندگیشان هست، انسان هایی که بدهکارند، انسان هایی که نماز قضا دارند، انسان‌هایی که روزه هایشان را نگرفته اند، انسان هایی که حج آن ها مانده و انسان هایی که به کسی ظلم کرده اند، این ها تا عزائیل بیاید، می گویند: به ما مهلت بده تا کارهای گذشته را درست کنیم، اما حضرت امام صادق علیه‌السلام می گویند: من که می دانستم مرگ حق است همیشه آماده رفتن بودم فَاسْتَعْدَدْتُ.

یکی از حکمای بزرگوار ما مرحوم حاج ملا محمد هیدجی است که دیوان زیبایی هم دارد و کشکولی هم دارد. وصیت نامه بسیار آموزنده ای دارد، یکی از شاگردان ایشان در حالات ایشان نقل می کند که استاد ما، حکیم هیدجی مثل مسافری بود که چمدانش را بسته بود و منتظر بود که ماشین به دنبالش بیاید. نسبت به مرگ این حالت را داشت و همه چیزش آماده بود. اگر عزائیل هر لحظه می آمد برای او گوارا بود، هیچ معطل نمی شد و آماده پرواز بود. چنین آمادگی مخصوص انسان های زرنگ است!

انسان زرنگ کارهایش را برای لحظه آخر نمی گذارد تا مجبور شوند به ملک الموت بگویند: به من اجازه بدهید که کارهایم را انجام دهم!  که دیگر اجازه هم نمی دهند و مهلت تمام است؛ و به کسی مهلت ندادند و به ما هم نمی دهند.

فکر در این امور، موجب می شود که انسان حواسش را جمع کند و گوشه های دلش را از قفل بگشاید، زنجیرها را از دلش قطع کند و این دل را ممحض برای پرواز به عالم آخرت و سفر ابدی خودش کند.

 

نکاتی درباره ماه رجب

ایام، ایام رجب است و برای این نوع مراقبه، این نوع اندیشه، این نوع برنامه ریزی، فرصت بسیار مناسب است!  ماه رجب، ماه خداست، خدا ارفاقش در این ماه بیشتر از ماه های دیگر است! گناهکاران از این فرصت استفاده کنند، چرا که خود خدا هر شب دعوت می کند، اما در غیر ماه رجب، خدا شب های جمعه دعوت می کند. ملائکه اش هر شب جمعه می گویند: هَلْ‏ مِنْ‏ تَائِبٍ‏ یَتُوبُ، فَأَتُوبَ عَلَیْهِ؟ أَوْ هَلْ مِنْ مُسْتَغْفِرٍ یَسْتَغْفِرُ، فَأَغْفِرَ لَهُ؟ أَوْ هَلْ مِنْ دَاعٍ یَدْعُونِی، فَأَفُکَّ عَنْهُ؟ أَوْ هَلْ مِنْ مَقْتُورٍ عَلَیْهِ یَدْعُونِی، فَأَبْسُطَ لَهُ؟ أَوْ هَلْ مِنْ مَظْلُومٍ یَسْتَنْصِرُنِی، فَأَنْصُرَهُ؟ الأصول السته عشر (ط – دار الحدیث)، ص۲۳۰٫

اما شبهای ماه رجب بدون استثناء است، هر شب خدا ما را صدا می زند که بنده من نمی خواهی به پیش من بیایی، نمی خواهی دل به من بدهی، نمی خواهی مطیع من باشی؟! نمی خواهی از من عذر خواهی بکنی تا من ببخشمت!

خدایا ما در این مجلس دسته جمعی استغفار می کنیم، خدایا عذر می خواهم، خدایا شرمنده هستم! خدایا برای عَفَّت، عاجزانه دامن رحمتت را گرفته ایم! درخواست عفو از تو می کنیم. این شب ها، شب های استغفار است، در هر روز از رجب هفتاد بار بگویید: استغفر الله و اسئله التوبه؛ یعنی خدایا آبروداری کن، خدایا آبرویم را نبر و خدایا پرده را کنار نزن! خدا نگذار که من را ببینند، چون که وضعم خراب است، برایم پرده پوشی کن! این استغفار است اما اسئله التوبه، خدا من از تو توبه ای می خواهم، این همان دعاست که فرمود: دعا از تو و اجابت هم از تو! دعا را خدا می دهد، توبه را هم خدا می دهد، توفیق توبه از جانب حق تعالی است!استغفر الله و اسئله التوبه

در کنار مسئله توبه، زیارت رجبیه است، یعنی ما افتاده ها و جا مانده ها دری به رویمان باز است که دامن اهل بیت را بگیریم و به عنوان زائر، به آن ها وصل بشویم و آن ها واسطه بشنود که خدای متعال ما را نجات بدهد! از باتلاق نفسمان و از جهنم نفسمان ما را نجات بدهد! پرونده سیاه ما را قلم بکشد و از نو زندگی را شروع بکنیم، این زیارت رجبیه از فرصت های استثنایی برای پاک سازی درون و برای گسستن زنجیرهای هوا و هوس و تعلّقات این عالم است. این از آیه کریمه نشأت گرفته است: وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحیماً نساء؛ ۶۴ بچه های حضرت یعقوب علیه‌السلام خیلی پرونده سنگینی داشتند، آدم ربایی کرده و دروغ گفته بودند، ظلم کرده بودند و ایذاء پیغمبر زاده کرده بودند، قصد قتل یک امام زاده و پیغمبر زاده را کرده بودند، قطع رحم کرده بودند. انواع عناوین اتهامی و جرم، در پرونده این ها ثبت شده بود، اما وقتی به یوسف علیه‌السلام رسیدند، گفتند که شرمندگی پیدا کرده اند، حضرت یوسف علیه‌السلام نیز فرمودند: لا تَثْریبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمینَ. یوسف؛ ۹۲٫ شما نگران نباشید که من از شما گذشتم.

زیارت رجبیه از فرصت های استثنایی برای پاک سازی درون و برای گسستن زنجیرهای هوا و هوس و تعلّقات این عالم است

امام زمان ارواحنا ‌فداه  ما یقیناً مهربانتر از حضرت یوسف علیه‌السلام است آقای ما، ما هم عرض می کنیم: یا ایها العزیز مسنا و اهلنا الضر و جئنا ببضاعۀ مزجاۀ! با اینکه یوسف آنها را بخشید و گفت که خدا شما را می بخشد، اما پرونده آن ها خیلی خجالت آور بود، دامن پیغمبرشان را گرفتند و گفتند: یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا کُنَّا خاطِئینَ یوسف؛ ۹۷٫ بابا تو بیا برای ما ریش گرو بگذار! وضعمان خیلی خراب است و استغفار خودمان کافی نیست!

در این ماه رجب، زیارت رجبیه را قرار دادند تا ما هم که یوسف خودمان را به چاه غیبت مبتلا کردیم، – اینکه امام زمان ارواحنا ‌فداه نمی آید، تقصیر ما است. اگر اهل بودیم یوسف ما در چاه غیبت باقی نمی ماند، ما ایشان را درچاه غیبت انداختیم،- حالا بیاییم دامنش را بگیریم و بگوییم که یوسف فاطمه سلام‌الله‌علیها بیا، ما بد بودیم و می خواهیم خوب شویم!

ما به این در نه پی حشمت و جا آمده ایم/  از بد حادثه اینجا به پناه آمدیم

خوش به حال آن هایی که الان زیر قبّه امام حسین علیه‌السلام هستند! خوش به حال آنان که الان ضریح شش گوشه را در بغل گرفتنه اند! خوش به حال آن ها که عمره رجبیه دارند، بین الحرمین، بین بقیع و حجره فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها و گنبد حضرت، رفت آمد می کنند و اشک می ریزند! می گویند که آمدیم ولی قبر فاطمه سلام‌الله‌علیها را پیدا نکردیم!؟ خوش به حال آن ها که الان در حرم امام مهربانمان علی ابن موسی الرضا علیه‌السلام هستند! یا ابی الحسن علیه‌السلام ما را هم دعوت کن! یا ابی عبدالله علیه‌السلام ما را هم دعوت کن تا زیارت رجبیه را در کنار ضریح شما داشته باشیم! گرچه دوریم حسین علیه‌السلام جان، اما عرضه می دارم به یاد تو سخن می گوییم:                    

                  گر چه دوریم به یاد تو قدح می‌گیریم /  بعد منزل نبود در سفر روحانی