«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۲]

«إِلَهِی أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]

اصلی‌ترین عامل شکست یک حکومت دینی

خدا را شاکر هستیم که در این وانفسای دنیا که همه از جمله خود ما، گرفتار دنیا شدیم اهل بیت علیهم السّلام ما را به مجلس خود راه دادند. خدا می‌داند که خیلی باید قدر دانست؛ بنده این جمله‌ای که الآن می‌خواهم مبهم عرض بکنم و از آن بگذرم به دو دلیل از آن سریع می‌گذرم؛ یکی این است که موضوع بحث من نیست، یکی این‌که باز کردن آن خطرناک است. معلوم نیست آدم حتّی مرجع تقلید باشد، عِرق حضرت زهرا سلام الله علیها داشته باشد. این روزها جملات دو تا فقیه را در یک موضوعی داشتم کار می‌کردم، دیدم در مورد حضرت زهرا سلام الله علیها با بی‌اعتنایی حرف زدند، خیلی سوختم. امروز داشتم با ماشین به این‌جا می‌آمدم، دل من به حال آن فقهی سوخت که آن‌چنان که باید نسبت به زهرای اطهر سلام الله علیها همت و تعصّب نداشته باشد. خدا رحمت بکند پدر و مادرهایی را که بالاخره ما را سر این سفره آوردند.

موضوعی که امسال می‌خواهم خدمت شما عرض بکنم، یکی از ابعاد قیام زهرای اطهر سلام الله علیها است. یک مقدّمه‌ای می‌گویم، چون ترس دارم نرسم دیگر عنوان بحث را بگویم؛ آخر بحث به آن برگردم. لذا امشب عنوان بحث را نمی‌گویم، ببینم می‌توانم بحث را در مقدّمه جمع بکنم یا نه. مقدّمه‌ی بحث به مسائل روز ربط دارد. باقی جلسات در شب‌های دیگر ما شاید هیچ ربطی پیدا نکند که زهرای اطهر سلام الله علیها چه کار کرده است.

امروز ۲۲ بهمن بوده است، الحمدلله رب العالمین دشمنان ما خوار شدند و خدا نیاورد روزی را که ما به دست خود کاری بکنیم که این انقلاب خوار بشود. هیچ چیزی نمی‌تواند یک حکومت دینی نابود بکند، آن‌طور که آن حکومت دینی متّهم به بازی با دین و خوردن  بشود. هیچ چیزی این‌طور نمی‌تواند حکومت دینی را خراب بکند. مسائل اختلافی مثلاً فرض بکنید بگویند فلان کشور و فلان کشور… مثلاً ایران و عراق جنگیدند. حالا یک عدّه انقلابی بودند، طرفدار بودند، فرزندان خود را هم می‌فرستادند شهید می‌شدند. یک عدّه هم می‌گفتند: این جنگ بی‌ ثمر است و نباید بشود و بعد از خرمشهر ادامه ندهید و فرض کنید از این حرف‌ها. این‌ها این‌قدر نمی‌تواند آبروی حکومت را ببرد. یک اختلاف اجتهادی است، اختلاف نظر است حالا مثلاً فرض کنید در مجموعه‌ی فرماندهی تصمیم گرفته است جنگ را ادامه بدهد حالا یا درست عمل کرده است یا غلط عمل کرده است این‌ها نمی‌تواند آبروی حکومت را ببرد.

چه چیزی می‌تواند آبروی حکومت را ببرد؟ این‌که بگویند ظاهر این حکومت دینی است ولی این ظاهر دینی را درست کرده است که مردم را بچاپد. اگر این در اذهان عمومی اتّفاق بیفتد، دیگر شما هر چه ادای آدم‌های معنوی هم بیاوری، مردم می‌گویند: این از روی فیلم است و باور نمی‌شود. برای شما مثال بزنم امام جماعت مسجد شما مثلاً فرض کنید اگر یک وقتی در جذب افراد موفّق نباشد، از امام جماعتی ساقط نمی‌شود. یک عدّه‌ای می‌روند ممکن است مشتری‌های آن‌ها کم بشود ولی بالاخره مسجد سرپا است. نمی‌دانم فرض بفرمایید جناح سیاسی او با شما فرق بکند، چهار نفر کمتر می‌روند ولی مسجد سرپا است ولی اگر بگویند این امام جماعت مثلاً دزد است. فرض کنید این امام جماعت فلان مسجد دزد است، مردم باور بکنند این دزد است. حالا بگویند نماز صبح هم می‌آید. می‌گویند: این هم از پدر سوخته بازی او است، بگویند: هیچ چیزی نمی‌گیرد و می‌آید. می‌گویند: این هم از آن است که می‌خواهد ظاهر خود را بسازد که بچاپد. یعنی اگر متّهم به سرقت بشود و این اتّهام باور بشود، تمام وجهه‌ی طرف نابود می‌شود. اگر این اتّفاق بیفتد آبرویی باقی نمی‌ماند. یک اختلاف نظر با هم دارند، با هم اختلاف سیاسی دارند؛ این به الف رأی داده است، او به ب رأی داده است. می‌گویند: بالاخره… این‌قدر خطرناک نیست.

سه دلیل امیر المؤمنین علیه السّلام برای پذیرش خلافت

 این همه بدعت در حکومت خلفا بود. یعنی شما بخواهید بشمارید، یعنی من بخواهم دهان خود را باز بکنم کلّ پنج شب ما صرف آن می‌شود که بگویم چه اتّفاقاتی آن‌جا افتاده است، خلاصه‌ی آن را هم اگر بخواهم بگویم سه چهار شب وقت می‌گیرد. امیر المؤمنین صلوات الله علیه از حکومت خلیفه‌ی دوم یاد می‌کند که این‌قدر خشونت زیاد بود که مردم مجبور به فیلم بازی کردن و ریا کردن و تلوّن بودند، خشونت او خیلی عجیب و غریب بود، خیلی کارهای اشتباه زیاد کرد. بعد می‌فرماید: «فَصَبَرْتُ عَلَى طُولِ الْمُدَّهِ وَ شِدَّهِ الْمِحْنَهِ»[۴] در این مدّت طولانی و این محنت شدید صبر کردم. خیلی کارها کردم. امّا وقتی از او دعوت می‌کنند بیا به حکومت برگردد، حضرت به عنوان خلیفه‌ی چهارم بدعت‌های خلیفه‌ی اوّل و خلیفه‌ی دوم و خلیفه‌ی سوم را لیست نمی‌کند؛ جنایت‌ها، اشتباهات، خلاف‌کاری‌ها این‌ها را نمی‌گوید. یکی می‌گوید. وقتی مردم می‌آیند می‌گویند: حکومت را بپذیر که حضرت ابتدا هم نمی‌خواهد بپذیرد -چون نمی‌خواهند حقّ غصب بدهند و بحث این هم طولانی است و نمی‌خواهم وارد آن بشوم- در نهایت که حضرت می‌خواهد بپذیرد، می‌فرماید سه چیز شد که من حکومت را پذیرتم بر می‌گردد به آن حرفی که من اوّل در مقدّمه گفتم. آن سه چیز چه بود؟ «لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ»[۵] عموم مردم آمدند، درخواست کردند. حکومتی که مردم با آن باشند، پیش می‌رود؛ مردم با آن نباشند، پیش نمی‌رود. «وَ قِیَامُ الْحُجَّهِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ» حجّت اقامه شده است. چون خواص هم به میدان آمدند، می‌گویند: ما به تو کمک می‌کنیم. حتّی اوّلین کسی که بیعت کرده است طلحه بوده است. گفته است: آقا ما حاضر هستیم. بعد امیر المؤمنین صلوات الله علیه یک جمله‌ای می‌گویند که این نشان می‌دهد اگر قرار باشد همه‌ی عیب‌های قبلی را بگوییم…

 چون ظاهراً همه‌ی حکومت‌های سه خلیفه‌ی قبل حکومت دینی بوده است. همه عمامه به سر و همه ریش بلند و همه نماز اوّل وقت خوان و همه امام جمعه و همه منبری و این‌طور بودند. ظاهر آن‌ها حکومت دینی بوده است. شعارها حکومت دینی بوده است. قیام بکنیم، برویم مردم جهان را مثلاً به اسلام دعوت بکنیم. همه‌ی این‌ها ظواهر دینی است. همه‌ی ظاهرها دینی است. سومین آن این است که حضرت می‌فرماید: «وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ» و آنچه خدا از علما اخذ کرده است، میثاق گرفته است.

مقابله‌ با چپاول‌گری هدف اساسی حکومت امیر المؤمنین علیه السّلام

علما هم منظور آخوندها نیست یعنی هر کسی علم دارد. در هر مسئله‌ای در آن موضوع، خود از او اخذ میثاق کرده است. هر کسی در هر مسئله‌ای علم دارد. «وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ» که اخذ میثاق کرده است که چه؟ «أَلَّا یُقَارُّوا» قرار نداشته باشند، آرامش نداشته باشند. روی پای خود بند نشوند. تب و تاب  داشته باشند؛ در چه مسئله‌ای؟ «أَلَّا یُقَارُّوا عَلَى کِظَّهِ ظَالِمٍ» بر کظّه‌ی ظالم قرار نداشته باشد. انواع ظلم داریم. چک هم بزند ظلم است. کظّه به معنای پر خوری است. امیر المؤمنین علیه السّلام بعد از ۲۵ سال که می‌خواهد بیاید می‌گوید… مشکلات بسیاری وجود داشت، عرض کردم فرمود: «فَصَبَرْتُ عَلَى طُولِ الْمُدَّهِ وَ شِدَّهِ الْمِحْنَهِ»[۶] خیلی به ما سخت گذشت ولی حالا که آمدم حکومت را قبول بکنم، عموم آمدند، خواص آمدند سهم من چیست؟ «وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا یُقَارُّوا»[۷] خدا از علما میثاق گرفته است، قرار نداشته باشند، بخروشند، آرامش نداشته باشند. بر چه چیزی؟ «عَلَى کِظَّهِ ظَالِمٍ» بر ظالمی که دارد می‌چاپد. «وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ» سغب یعنی گرسنگی. از بین ظالم‌ها مصداق خوردن؛ از بین مظلوم‌ها مصداق گرسنه. خوب ظلم زیاد است انواع دارد. فرمود: چون خدا از من اخذ میثاق کرده است که در برابر چاپیدن مردم قرار نداشته باشم و در برابر گرسنگی مردم قرار نداشته باشم؛ قبول کردم. این حرف بسیار مهمّی است. می‌گوید: «وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ» یعنی کسی که کارشناس بانک است، می‌بیند در آن بانک کظّه‌ی ظالم و سغب مظلوم است. آن یکی در وزارت جهاد فلان است، می‌بیند در واردات فلان محصول، کظّه‌ی ظالم و سغب مظلوم است. آن یکی در هسته‌ای است، دست بر بینی خود گرفته است علی کظّه‌ی ظالم و سغب مظلوم و هر کسی هر جایی که است. آن کسی که در نیروی انتظامی است، می‌رود رشوه می‌گیرد. آن کسی که در قوّه‌ی  قضائیه است، می‌بیند حق و ناحق می‌کنند، نوبت پرونده‌ها را عوض می‌کنند. پول به طرف می‌دهند می‌گویند: فقط بگو وقت ندارم فعلاً رسیدگی بکنم، این چیزها را آدم می‌شنود. من شنیدم میلیاردی به یک نفر پول دادند گفتند: اصلاً تو نمی‌خواهد کاری بکنی، تو آدم سالمی هستی شما فقط بنویس، من فعلاً وقت ندارم پرونده را رسیدگی بکنم. وقتی پرونده‌ای هزار میلیارد بود، در آن حرف است، حالا ده میلیارد بدهند یک نفر فعلاً شش ماه، یک سال عقب بیندازد کلّی وقت است. یک دفعه دیدید طرف رفت بقیه‌ی آن را با خودش برد.

تبعیض اصلی‌ترین شاخص حکومت خلفای سه‌گانه

 «وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا یُقَارُّوا» علما در هر رشته‌ای… منظور او از علما آخوندها نیست. آخوندها چه می‌دانند در سازمان امور مالیاتی چه خبر است. آن‌جا یک عدّه‌ی دیگری عالم هستند، آن‌ها خبر دارند، آن‌جا چه اتّفاقی دارد می‌افتد، یک عدّه بانک هستند، یک عدّه… هر کسی در جایی است. «أَلَّا یُقَارُّوا» چون من اخذ میثاق دادم. امیر المؤمنین علیه السّلام هم به عهد خود عمل می‌کند. می‌گوید: باشد می‌آیم، چون خدا اخذ میثاق کرده است. من به میدان می‌آیم. یعنی عرض من این است اگر امیر المؤمنین علیه السّلام بخواهد عیب‌های حکومت خلفا را لیست بکند، شاید تا قیامت طول بکند امّا اگر بخواهد همه را بگوید خوب آن شاخصِ شاخص آن چیست؟ شاخصِ شاخص آن فقط دیگر خوردن نیست؛ وقتی امیر المؤمنین علیه السّلام کظّه و سغب را در مقابل هم قرار می‌دهد یکی پر می‌خورد، یکی گرسنه است؛ یعنی فساد اقتصادی و تبعیض. این آن‌جایی است که هیچ کسی نباید قرار داشته باشد. اگر یک کسی قرار دارد، یعنی یا از او اخذ میثاق نکردند؛ یعنی اصلاً او در این رشته عالم نیست، ول معطّل است. اگر قیافه‌ی او آخوند است، او هیچ دانشی در این زمینه ندارد. اگر مثلاً کارشناس امور فلان است، در آن رشته هیچ دانشی ندارد. چون «وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ» از علما اخذ میثاق گرفتند و اگر میثاق گرفتند و ساکت است، خدا او را با ساکتین محشور می‌کند. ولی این سکونت خیانت است. کما این‌که آن عدّه‌ای که آن روزی که مثلاً فدک غضب شد -این شد کظّه‌ی ظالم و سغب مظلوم- سکوت کردند. چرتکه انداختند، دیدند ارزش ندارد.

شما ببینید هر چه بخواهند ادا دربیاورد اگر این مسئله که یک جایی متّهم باشد که الآن دارد فساد رخ می‌دهد، تبعیض رخ می‌دهد به ویژه تبعیض مالی یکی از مهمترین لغزش‌گاه‌های هر مقدّسی مسائل مالی است. چون در ذهن مردم می‌آید که همه‌ی این سر و ظاهر خود را برای همین خوردن خود درست کرده است. شاید قبلاً هم من گفتم در محلّه‌ی ما یک نفر بود در مسجد می‌آمد، وقتی اذان می‌گفت ما فکر می‌کردیم… بعضی‌ها می‌آمدند، می‌گفتند: امشب رادیو دو بار اذان گفت، این‌قدر خوب اذان می‌گفت. خیلی سال قبل بود فکر می‌کنم سال ۷۳، سال ۷۴ آن سال ۶۰ میلیون -که آن زمان پول زیادی بود- این آقا از این نمایشگاه‌های ماشین ۶۰ میلیون، ۶۳ میلیون پول برد. همه می‌فهمند آن اذان به آن زیبایی اذان گفته می‌شد که یک عدّه‌ای را بتواند بچاپند. اگر حکومتی متّهم به مسائل مالی بشود، اصلاً هیچ تقدّسی برای او باقی نمی‌ماند. بعداً هم شما بشنوید عطف به ما سبق می‌کنید تمام حیثیّت گذشته‌ی طرف را می‌گویید فلان جا جهاد کرد. می‌گویند: آن هم از پدر سوختگی او است. می‌گوید: فلان جا مقاومت کرد، می‌گوید: آن هم از پدر سوختگی او است. هیچ چیزی باقی نمی‌ماند. این مقدّمه است.

علّت نفرت بعضی از مردم مدینه از حضرت زهرا سلام الله علیها

حالا سؤال من این است زهرای اطهر سلام الله علیها با آن همه عظمت خود -که اگر ما بخواهیم بنشینیم از فضائل ایشان گفتگو بکنیم، بسیار متعجّب می‌شویم، نمی‌توانیم بفهمیم، نمی‌توانیم آن را درک بکنیم؛ «لِأَنَّ الْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا»[۸] ابداً مردم نمی‌توانند او را درک بکنند- چه شد در این جامعه منفور شد؟ یک وقتی یک کسی به من اعتراض کرد چرا لفظ منفور را به کار می‌بری؟ منفور به این معنا که مورد نفرت واقع شد. شکّی نیست که حضرت زهرا سلام الله علیها و امیر المؤمنین علیه السّلام مورد نفرت مردم مدینه بودند، حداقل مورد نفرت عدّه‌ای بودند شکّی در این نیست. اصلاً اگر نبودند که کار به این‌جا نمی‌کشید. چرا حضرت زهرا سلام الله علیها مورد نفرت واقع شد؟ منفور به معنای مورد نفرت است. چرا حتّی به گریه‌های ایشان رحم نکردند. این‌ها علامت نفرت است. چرا به تابوت ایشان خندیدند که حالا عرض خواهم کرد. چرا به ایشان دشمنام دادند؛ هم در زمان حیات ایشان، هم بعد از حیات ایشان، هم تا همین اخیر؟ چه کار کرده بود؟ چرا باید با ایشان درگیر می‌شدند؟ جواب این است که حضرت زهرا سلام الله علیها اتّهامی به حکومت زد که اگر این اثبات می‌شد، هیچ چیزی باقی نمی‌ماند و آن هم اتّهام دزدی بود. زهرای اطهر سلام الله علیها همّت اصلی خود را گذاشت برای این‌که به مردم بفهماند که حکومت دزد است، غاصب است و دروغ می‌گوید. این تمام شخصیت حکومت را نابود کرد؛ لذا آن‌ها هم باید انتقام می‌گرفتند -که طول می‌کشد من بخواهم عرض بکنم-

فدا شدن شخصیت حضرت زهرا سلام الله علیها در راه امیر المؤمنین علیه السّلام

حالا این مقدّمه را که عرض کردم، بخواهم تصویر آن را توضیح بدهم، برمی‌گردم، این‌طور می‌گویم، می‌گویم: همه‌ی شما شنیدید که وقتی امیر المؤمنین صلوات الله علیه از زهرای اطهر سلام الله علیه خواستگاری کرد، پیغمبر فرمود: چه داری؟ -یک بخش این را همه‌ی شما زیاد شنیدید، یک بخش آن را من کمتر شنیدم برای همین هم می‌خواهم آن را این شب‌ها بگویم- امیر سلام الله علیه عرض کرد: من شمشیر دارم و مرکب و سپر یا زره. رسول خدا فرمودند: شمشیر و مرکب را برای جنگ لازم داری، دیگر سپر لازم نداری. آن بخشی که این سپر به صورت مادی، جسمی خود را فدای امیر المؤمنین علیه السّلام کرد را بارها شنیدم و در ذهن ما همه‌ی این روضه‌ها حاکی از همان است. این سپر یک ویژگی دیگر هم دارد که با بقیه‌ی سپرها فرق دارد، آن هم این است که این سپر شخصیت خود را هم فدای شخصیت امیر المؤمنین کرد. آبروی خود را هم فدای آبروی امیر المؤمنین علیه السّلام کرد. کاری که خود امیر المؤمنین نمی‌توانست بکند، انجام داد. شما بروید ببینید امیر المؤمنین علیه السّلام به حکومت که رسید… یک نمونه بگویم که امیر المؤمنین نمی‌توانست آن کار را بکند. زهرای اطهر سلام الله علیها آبروی خود را خرج امیر المؤمنین علیه السّلام کرده است، این مهمتر از جسم او است. جسم آدم یک بار کشته می‌شود؛ تمام می‌شود. زهرای اطهر سلام الله علیها کاری کرده است که متأسّفانه نزد اهل سنّت ۱۴۰۰ سال است، محبوب نیست و از او انتقام می‌کشند. چون ضربه‌ای زده است، دردی ایجاد کرده است که برای آن‌ها قابل علاج نیست. مجبور شدند پاسخ بدهند.

مخاصمه‌ی حضرت زهرا سلام الله علیها با حکومت خلفا

وقتی امیر المؤمنین صلوات الله علیه سال ۳۵ به حکومت رسید، فدک دست مروان بود. مروان یک آدم لاابالی و عوضی بود، کاری نداشت با یک اتّهامی فدک را از دست او بگیرند. امّا اگر امیر المؤمنین علیه السّلام می‌خواست فدک را از مروان بگیرد… یا بعداً از آن که مروان اصلاً شش ماه رفت به اصحاب جمل پیوست و خیانت کرد و با حکومت جنگ کرد، کاری نداشت که اموال او را مصادره بکنند، این فدک را بگیرند. امیر المؤمنین علیه السّلام -طبق بیشتر نقل‌ها- این کار را نکرد. اگر دست به فدک می‌زد، می‌گفتند: تمام جنگ این سالیان برای زمین بوده است. لذا امیر المؤمنین علیه السّلام این کار را نکرد؛ فرمود: «مَا أَصْنَعُ بِفَدَکٍ وَ غَیْرِ فَدَکٍ»[۹] ما با فدک چه کار داریم. زهرای اطهر سلام الله علیها خیلی جهاد بزرگی کرده است. خرج کردن آبرو خیلی سخت‌تر از خرج کردن جسم است. کاری کرد که به ظاهر در شأن کسی نیست. من یک مثال بزنم فرض کنید من در قم یک خانه‌ای دارم، همسایه‌ی مرجع تقلید هستم؛ سر جای پارک با هم دعوا بکنیم. حق هم با آن مرجع تقلید باشد، در خیابان یقیه کشی بکنیم. هر کسی بیاید به آن مرجع می‌گوید: آقا شأن شما این نبود که سر یک جا پارک بخواهید دعوا بکنید. اصلاً کار ندارند حق با من است یا حق با او است. بگوید: حق با من است. می‌گویند: این اصلاً مهم نیست، شأن شما این نیست. یکی در خیابان سر جای پارک درگیر بشود، می‌گویند بگذار برود، این را نمی‌گویند؟ یک صاحب منصبی با یک آدم عادی در خیابان… زهرای اطهر سلام الله علیها انواع مخاصمه را با حکومت داشت. بله فرمود: «أَ نَسِیتُمْ یَوْمَ غَدِیرِ»[۱۰] از یاد بردید روز غدیر را؟! در بحث خطبه‌ی فدکیّه‌ی خود از توحید گفتند، از نبوّت گفتند، از فلسفه‌ی احکام گفتند ولی اسم خطبه فدکیّه شده است. این کار برای زهرای اطهر سلام الله علیها خیلی سخت بود، کسی که جلوی نابینا رو می‌گیرد، خود را ببرد بین مردها سخنرانی بکند و ظاهر امر این باشد که می‌خواهد یک تکه زمین مطالبه بکند. ظاهر امر در این کار این است که دون شأن ایشان بوده است و چه خسارت‌هایی به شخصیت ایشان زده است را عرض خواهم کرد بعداً ولی چون هدف چیز دیگری بوده است، اصلاً طمع روی این موضوع… حضرت توقّف و تأمّل هم نکرده است.

 به خط زده است یا من این‌طور بگویم إن‌شاءالله تعبیر بدی نباشد اگر دو طرف سپاه هم عدد باشند پانصد هزار نفر این‌ طرف هستند، ۴۵۰ هزار نفر آن طرف. جنگ عادی اتّفاق می‌افتد امّا اگر یک طرف جمع زیاد است، یک طرف کم دیگر جنگ منظّم نمی‌شود اتّفاق بیفتد. لذا آن یک دانه‌ی این طرف که جمع کمتری دارند، باید انتحاری حرکت بکند. یعنی یک نفر به خط بزند، بتواند با خطر انداختن خود جبهه‌ی دشمن را از بین ببرد. کسی که عمل انتحاری انجام می‌دهد، می‌داند چیزی باقی نمی‌ماند. با همه‌ی وجود متوجه است دارد چه کار می‌کند، از قبل همه چیز برای او روشن است. ولی راهی نیست. وقتی جبهه مقابل امیر المؤمنین علیه السّلام باز شد، کسی نبود؛ صدیقه‌ی طاهره سلام الله علیها یک تنه به خط زد. لذا باید کاری می‌کرد که بتواند در این جمع مقابله بکند و این مسئله را هم حفظ بکند. یک وقت شما به دنبال این هستید که یک مدّتی جان پنج نفر را حفظ بکنید؛ یک وقت شما می‌خواهید یک مسئله‌ای هزار سال فراموش هم نشود، خیلی کار مشکلی است.

لذا ایشان وقتی وارد مخاصمه با حکومت شد، ظاهر امر این بود… عرض کردیم موضوعات دیگر را هم ایشان اشاره کرده است؛ غدیر و توحید و خیلی چیزها فرمودند ولی شما اسم آن را خطبه‌ی توحید گذاشتید؟ نه. خطبه‌ی توحیدیّه؟ خطبه‌ی ولایّیه؟ نه، می‌گویید: خطبه‌ی فدکیّه. چون حضرت وقتی وارد میدان مخاصمه شدند، به جای این‌که بگویند: من و تو با هم در معنای مولا اختلاف داریم؛ بنشین بحث بکنیم مولا یعنی چه. از این بحث رسوایی درنمی‌آید. الآن دو تا آخوند بنشینند با هم راجع به یک فرع فقهی بحث بکنند. در نهایت حرف هم را قبول نمی‌کنند، دیگر کسی نمی‌گوید یکی از این‌ها لامذهب است، می‌گویند: اختلاف نظر دارند امّا اگر بگویید دعوا بر چیست؟ بگویند یکی از آن‌ها دزد است. ببینید اصلاً ضرب تبلیغاتی آن قابل قیاس نیست. صدّیقه‌ی طاهره سلام الله علیها وقتی وارد میدان شد، روی یک تکه زمین سرمایه‌گذاری کرد. فرمود: این زمین برای ما است. دو حالت بیشتر ندارد: زمین برای من است، پیغمبر به من بخشیده است. این حالت اوّل. رسم بر این بود که اگر یکی از اصحاب ادّعا بکند، چیزی برای من است در مسائلی، اصلاً شأن او اجل بود از این‌که بخواهند از او سند بخواهند، به او می‌دهند. منابع اهل سنّت فراوان مثال زدند مثلاً جابر بن عبدالله انصاری آمد گفت: پیامبر فرمود: فلان پول از بحرین بیاید، این‌قدر آن را به من (یعنی جابر) بدهید. خلیفه‌ی اوّل شروع به گریه کردن کرد، گفت: خدا خیرت بدهد ما را یاد پیغمبر انداختی، یک چیزی هم بیشتر روی آن گذاشت و به او داد. شارحان نوشتند می‌دانی چرا این کار را کرد و از او شاهد نخواست؟ چون شأن صحابه اجل است. این نشان می‌دهد اصحاب پیغمبر اکرم مطالبه بکنند، حرف بزنند، شاهد نیاز ندارند «وَلَو جَرَّ ذَلِکَ نَفعاً لِنَفسِهِ» ولو به نفع خود بگوید. بگوید صحابه‌ی پیغمبر است. این‌ها دین را برای مردم… حالا یک تکه زمین، چهار تا دانه سکّه اهمّیّت ندارد. خود خلیفه این کار را کرده است. غیر از این‌که امیر المؤمنین علیه السّلام و دیگران شاهد بودند. غیر از این‌که شهود خواستن از زهرای اطهر سلام الله علیها بی‌ادبی بود، شهود هم موجود بود. اگر شهود موجود نبود، کم بود. فقط امیر المؤمنین علیه السّلام بود. در مسائل مالی چه کار می‌کنند؟ شاهد و یمین. یک نفر می‌آید شهادت می‌دهد. چون کسی دیگر نگفته بود که فدک برای من است. یک نفر گفته بود: پیغمبر فدک را به من داده است، کسی دیگر ادّعا نکرده بود. شما اگر یک چیزی در زمین پیدا بکنید، شما را بگیرند. بگویید: برای من است. می‌گویند: دو تا شاهد بیاور ببر.می گویی یک شاهد دارم، چون معارض نداری؛ می‌گویند: قسم بخور و ببر. یعنی یا با بیّنه که دو تا شاهد است یا با شاهد و یمین که قسم است، کار حل است. حالا اگر آن موضوع در دست او باشد و تحت تصرّف او هم باشد که هیچ چیزی، می‌گویند قاعده‌ی… الآن ساعتی که در دست این آقا است که سند لازم ندارد. من بگویم ساعت خود را بده، فردا شب که سند آوردی بیا این ساعت را بگیر. می‌گوید: دست من است تو حرف می‌زنی، برو سند بیاور.

طلب فدک توسّط حضرت زهرا سلام الله علیها از خلیفه و پاسخ او

 اگر بحث فدک، بخشش بشود، هیچ جای فراری برای خلیفه ندارد تا کفر او می‌رود. لذا بیشتر منابع اهل سنّت این را نقل نکردند، گفتند: ارزش ندارد، اصلاً خیلی مسئله حاد است که بخشید و شهود خواست و هیچ طوری نمی‌شود طرف از منجلاب این کثافت بیرون بیاید. چون یک نفر خلاف همه‌ی… الآن می‌گویند: یک قاضی است، یک تکه زمین یک نفر را بالا کشیده است. همه‌ی اسناد هم علیه قاضی است، لذا سعی می‌کنند این را نقل نکنند. اگر مسئله‌ی بخشیده شدن فدک به حضرت زهرا سلام الله علیها مطرح نباشد، حضرت زهرا سلام الله علیه یک طور دیگری مخاصمه کردند. حالا من می‌خواهم تصویر بکنم که امشب فقط همین مسئله‌ی دزدی و دروغگویی را بگویم که ما توضیح دادیم اگر یک حکومت دینی متّهم به دزدی با دروغگویی بشود که هیچ چیزی برای او باقی نمی‌ماند. اگر مسئله‌ی بخشش فدک باشد که اصلاً هیچ آبرویی نمی‌ماند، اصلاً تمام است. خود طرف بارها خلاف این عمل کرده است. آن هم دختر پیغمبر، زهرای اطهر سلام الله علیها با آن عظمتی که دارد. یکی از فقهای ما یک حرف ظریفی هم زده است که حالا فرصت کردم این را عرض می‌کنم که این را محکم‌تر هم می‌کند. اگر مسئله‌ی بخشش نبوده است، اصلاً فدک را پیغمبر به حضرت زهرا سلام الله علیها نبخشیده بوده است -یک قسم سومی هم دارد که چون وقت نیست من وارد آن نمی‌شوم یک مقدار بحث سخت می‌شود- در قسم دوم این است که ارث می‌رسد. خوب اگر ارث برسد حضرت زهرا سلام الله علیها وارث اصلی است. می‌رود می‌گوید: ارث ما را بدهید. این حالت دوم است. در حالت دوم خلیفه می‌گوید: بله همه از پدران خود ارث می‌برند، پیغمبران استثنائاً نمی‌برند. یک چنین چیزی ممکن است. امکان دارد مثلاً فرض کنید، بگویند: همه باید مالیات بدهند فلان گروه استثنائاء نمی‌خواهد بدهند؛ می‌شود دیگر. همه مثلاً زوج و فرد دارند، تاکسی‌ها زوج و فرد ندارند، به خیابان بیایند اشکالی ندارد. آن‌ها که پلاک نارنجی دارند بیایند اشکالی ندارد. می‌شود آن را استثناء کرد، تخصیص بزند. بله می‌شود، چرا نمی‌شود. شما از کجا آن استثناء را می‌فهمی؟ مثلاً نماز ظهر چهار رکعت است امّا اگر سفر بود، این‌قدر طولانی بود می‌شود دو رکعت. از کجا می‌فهمی؟ خوب در یک روایت این را بیان کرده است. از آن روایت این را می‌فهمی. اگر کسی ردّ روایت بکند. می‌گوید: برو، قبول نکند. این خلاف شرع بیّن است. اگر کسی بخواهد آن استثناء را رد بکند، چه کار می‌تواند بکند بگوید: من این روایت را قبول ندارم. روایت به دست ما که می‌رسد سلسله سند دارد. شما اگر بخواهید روایت را قبول نکنید، بالاخره یک راوی آن وسط پیدا می‌کنید خیلی علیه السّلام نیست ولی روایتی که خلیفه‌ی اوّل می‌گوید یک راوی بیشتر ندارد. یعنی راوی یک نفر است از پیغمبر نقل کرده است. یعنی اگر شما بگویی: من روایت را قبول ندارم، اشکال به چه کسی وارد است؟

علّت قهر حضرت زهرا سلام الله علیها در ماجرای غصب فدک

یک نفر متّهم به دزدی شده است، خود او یک روایت کرده است. خود این انگیزه دارد. خود او می‌گوید: نه، این گروه ارث نمی‌برند. دست ما است. این پول برای ما است، تصرّف کرده است. خود آن کسی که ذی نفع است، یک روایت گفته است. اگر این روایت، روایت باشد. خلاف شرع است که زهرای اطهر سلام الله علیها رد بکند. اگر این روایت از پیغمبر صادر شده باشد. چه زهرای اطهر سلام الله علیها  چه هر کسی دیگری بگوید: قبول ندارم‌، ردّ بر پیغمبر است. یک طرف مسئله ردّ بر پیغمبر و خلاف شرع است. اگر یک چنین روایتی باشد. یک طرف مسئله این است که آن راوی که انگیزه دارد، دارد دروغ می‌گوید، می‌خواهد یک زمینی را بالا بکشد، جای آن دروغ هم دارد می‌گوید. قهر حضرت زهرا سلام الله علیه در این مسئله یعنی چه؟ حضرت زهرا سلام الله علیها را کنار بگذاریم یک آدم عادی، من و شما که حالا خدایی ناکرده ممکن است یک وقتی عصبانی بشویم و یک اشتباهی بکنیم، به ما بگویند: یک روایت از پیغمبر وجود دارد و شما روایت را، روایت بدانی، دروغ ندانی معنی دارد قهر بکنی؟ مثلاً می‌گویند: از پیغمبر روایت داریم که باید خمس مال خود را بدهی؟ می‌گوید: من دیگر با شما قهر هستم. می‌گوییم: یعنی چه؟ این اصلاً جا ندارد. آدم دین‌دار از این کارها نمی‌کند. ماجرای قهر صدّیقه‌ی طاهره سلام الله علیها یعنی چه؟ یعنی یک روایت خواندند، چون روایت به نفع او نبود، قهر کرد. می‌گوید: این به چه معنا است؟ اگر کسی حضرت زهرا سلام الله علیها… با چه کسی قهر کرد؟ باید دست راوی را بوسید که از پیغمبر برای شما روایت آورده است. این روایتی که در کتب ما وجود دارد، الآن شما اگر یکی از این رواه شیعه زنده می‌شد پانصد تا روایت آورده است مثلاً ایشان راوی امام صادق علیه السّلام است. همین که چشم او به امام صادق علیه السّلام خورده بود، دست او به دست امام صادق علیه السّلام خورده بود به پای او می‌افتادیم. او را تبرّک می‌کردیم. دیگر قهر نمی‌کردیم. بگوییم: بی‌خود کرده است روایت آورده است.

علّت حسّاس بودن مسئله‌ی فدک در نزد خلفا

 قهر کردن یعنی چه؟ یعنی دروغ گفته است. در مسئله‌ی روایت استثناء که خلیفه از پیغمبر نقل کرده است، حضرت زهرا سلام الله علیها می‌ماند و یک روایت. اگر این روایت، روایت باشد، او حق نداشته است رد بکند. قهر یعنی چه؟ یعنی اصلاً این روایت را قبول ندارم. آقایان یک چیز بدتری می‌گویند که خود آن‌ها ملتفت نیستند، یکی دو نفر را هم مثل خلیفه‌ی دوم و عایشه و این‌ها خلیفه‌ی اوّل شاهد آورد که پیغمبر این را گفته است. باز هم زهرای اطهر سلام الله علیها قهر کرد. امر دایر است بین این‌که نستجیر بالله ایشان خلاف شرع عمل کرد یا این‌ها دارند برای بالا کشیدن زمین یک نفر دروغ می‌گویند. حضرت خیلی اتّهام سنگینی به این‌ها زده است. یک طرف قضیه این است که این‌ها دزد دروغگو هستند. چرا این‌قدر فدک مسئله‌ی حساسی است، مدام گرفتند و پس دادند؟ شما اصلاً کار نداشته باشید حضرت زهرا سلام الله علیها برای دفاع از ولایت این کار را کرد. اصلاً برای یک تکه زمین این کار را کرد. حساسیّت ظاهر امر این است که یا باید حضرت زهرا سلام الله علیها به حکم خدا تن ندهد یا این است یا ایشان گفته است: طرف مقابل دزد دروغگو است. خوب شما ببینید به یک امام جماعت در محلّ شما بگویند: دزد دروغگو است، شما سرویس‌های بهداشتی مسجد را هم دست او نمی‌دهید. چطور می‌شود بیت المال مسلمین را، ناموس مسلمین را دست یک دزد دروغگو داد؟! دیگر چیزی برای حاکمیّت باقی نمی‌ماند. دیگر از این بدتر نمی‌شود چیزی به کسی گفت. دزد دروغگو. بعد هم این مسئله‌ای نیست که شیعه‌ها بگویند، سنی‌ها یک چیز دیگر. دزد دزوغگو را به اسکیمو هم بگویی… دعوا سر این بود که یک کسی دزدی کرده بود. یکی دروغ گفته بود، برای این‌که دزدی بکند. اصلاً وجهه‌ای باقی نمی‌ماند، تقدّسی باقی نمی‌ماند.

استناد به روایت پیامبر در مورد زمان وفات حضرت زهرا سلام الله علیها

گرچه آن‌ها توهین کردند شب‌های بعد عرض می‌کنم یک فرمایشی یکی از مراجع دارد، خیلی حرف خوبی است. برای شیعه که وضع روشن است امّا اگر کسی هم نخواهد این‌طور بگوید، یک روایتی این‌ها نقل کردند، نفهمیدند این روایت چه می‌گوید. خدا شاهد است اگر فهمیده بودند این را هم جزء روایاتی که نقل نکردند نقل نمی‌کردند. همه‌ی شما هم این را شنیدید. شیعه فراوان نقل کردند، اهل سنّت هم این را فراوان نقل کردند. چون دیدند چیز خیلی خوبی است. چون این‌ها یک مشکل دیگر هم داشتند اتّهام قتل حضرت زهرا بوده است. لذا اگر می‌توانستند یک چیزی پیدا بکنند که در آن قتل حضرت زهرا سلام الله علیها را بپوشاند، ماست مالی بکند این را نقل می‌کردند، از جمله این روایت را که همه‌ی شما آن را شنیدید. شیعه و سنی، صحیح بخاری و دیگران؛ ما هم فراوان نقل کردیم. هم شیعه‌ها نقل کردند، هم سنی‌ها نقل کردند. شیعه‌ها به این روایت این استدلالی را که من می‌گویم نمی‌کردند. اگر می‌کردند در طول سال‌ها این‌ها این روایت را حذف کردند، متوجّه شده بودند. آن روایت این است که پیغمبر اکرم لحظات پایانی عمر شریف خود، روزهای آخر که بود، زهرای اطهر سلام الله علیها را صدا می‌کنند، یک چیزی در گوش ایشان می‌گویند -همه‌ی شما شنیدید- ایشان گریه می‌کنند. بعد چیزی در گوش ایشان می‌گویند، ایشان لبخند می‌زنند. وقتی برمی‌گردند. عایشه می‌گوید: خوب پیغمبر چه گفت؟ زهرای اطهر سلام الله علیها می‌فرماید: من کسی نیستم که سرّ پیغمبر را فاش بکنم. خود این یک چک محکم است. یعنی شما بودید که سوره‌ی تحریم در مورد شما نازل شد که سرّ پیغمبر را فاش کردید، دو تا زن پیغمبر و این‌ها، من نیستم؛ من فاش کننده‌ی سرّ پیغمبر نیستم حضرت می‌رود، رد می‌شود. بعد از شهادت پیغمبر صلوات الله علیه -شیعه و سنی این را از حضرت زهرا سلام الله علیها نقل کردند- می‌گویند: حالا که پیغمبر صلوات الله علیه از دنیا رفت قضیه چه بود؟ فرمود: پیغمبر صلوات الله علیه به من فرمود: من به زودی از دنیا می‌روم و من برای همین گریه کردم. گفتند: خوب این مصیبت را شنیدید، چرا بعد از آن لبخند زدید؟ فرمود: بعد از آن پیغمبر صلوات الله علیه به من فرمود: «وَ أَنْتِ أَوَّلُ أَهْلِ بَیْتِی لُحُوقاً بِی»[۱۱][۱۲] تو اوّل شخص از اهل بیت من هستی به ملحق می‌شوی.

علّت پافشاری حضرت زهرا سلام الله علیها بر ماجرای غصب فدک

 این‌ها چرا این روایت را نقل کردند؟ این‌ها نقل کردند گفتند: ببینید خود پیغمبر هم می‌دانست که حضرت زهرا سلام الله علیها زود… اصلاً شما می‌گویید: چرا جوان از دنیا رفت؟ می‌گویند: اصلاً پیغمبر گفته است: ایشان زودتر می‌رود. با این‌که در آن صراحتی ندارد که شهید می‌شوی یا به مرگ طبیعی ولی این‌ها چون گرفتار اتّهام قتل بودند، گفتند: این را نقل بکنیم، خوب است. پیغمبر هم گفته است حضرت زهرا سلام الله علیها بعد از پیغمبر زود ملحق می‌شود. به ما ایراد نگیرید. خدا هم می‌دانسته است؛ این مسئله قدیمی است. نمی‌دانستند چه استدلالی پشت این است. چون اوّلاً در این اصلاً مطرح نیست شهید می‌شوی، ملحق می‌شوی یا به مرگ طبیعی از دنیا می‌روی. این موضوع از روایت به دست نمی‌آید. نکته این‌جا است حضرت زهرا سلام الله علیها که «سَیِّدَهُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّهِ» که هیچ، یک آدم عادی من و شما، اگر به ما خبر بدهند که دو روز دیگر از دنیا می‌روی، باز هم به دنبال مال دنیا می‌رویم؟! یا دیگر می‌ایستیم حساب و کتاب خود را درست می‌کنیم؟ به گبر هم بگویند دو روز دیگر داری از دنیا می‌روی، آن دو روز می‌رود مشکلات خود را حل می‌کند، حلالیّت می‌طلبد؛ دیگر همه در آن دو روز امامزاده می‌شوند. چقدر از این فیلم‌ها دیدید طرف روزنامه‌ی پس فردا را به دست می‌آورد، بعد خبر مرگ خود را می‌شنود، به تکاپو می‌افتد خود را اصلاح بکند. حالا شأن زهرای اطهر سلام الله علیها اجل است. فردا شب خواهم گفت چه بهتان‌های زشتی به حضرت زدند. یک آدم عادی، آن هم نه روزنامه‌ی دو روز بعد از این فیلم‌های تخیّلی، کلام پیغمبر که همه‌ی آن وحی است، الهام الهی است. به او می‌فرماید: تو به زودی به ملحق می‌شوی. یعنی برای یک تکه زمین ناحق هیچ آدمی نمی‌رود برای یک تکه زمین ناحق… وقتی می‌داند قرار نیست زندگی بکند… خوب یک کسی مثل من نمی‌داند ممکن است بگوید حالا شاید ۴۰ سال عمر کردیم، جیب آقا را بزنم بلا تشبیه؛ این‌ها را که من می‌گویم بسیار ناراحت می‌شوم و می‌گویم چون که در این مسئله به زهرای اطهر سلام الله علیها تهمت زدند. فردا شب باید بگویم چرا عرض کردم آبروی خود را در راه امیر المؤمنین علیه السّلام داد. این روایت نشان می‌دهد یک آدم عادی هم اگر بود که خود شما قبول دارید، ما هم قبول داریم از پیغمبر وحی شده است، الهام شده است، خانم جان شما این‌قدری زنده نیستید، چه چیزی باید پشت این قضیه باشد که ایشان از یک تکه زمین که این‌ها «سَجِیَّتُکُمُ الْکَرَمُ»[۱۳] هستند. فرزندان این‌ها گرسنه باشند، به کافر حربی نان را می‌دهند از دهان بچّه‌ی خود می‌گیرند. چرا باید سر یک تکه زمین بیاید دعوا بکند. خیلی سخت است باور این‌که هر چه انسان ناصبی هم باشد بگویی که این بی‌بی سلام الله علیها نستجیر بالله به دنبال مال دنیا بوده است. طرف مقابل آن روشن است. او که می‌داند این‌قدر زنده نیست برای چه به خاطر یک تکه زمین می‌رود نسبت دزدی و دروغ می‌دهد؟

توهین خلیفه‌ی اوّل به حضرت زهرا سلام الله علیها

صدّیقه‌ی طاهره سلام الله علیها وارد یک جنگ تمام عیار شده است و خیلی هم آسیب خورده است. حالا من دو سه جمله بگویم دوست ندارم این‌جا بحث را باز بکنم. در گزارش‌های ما وجود دارد در همین محاجّه‌هایی که داشت می‌کرد، وقتی که احتجاج کرد دلیل آورد که این زمین را غصب کردید، نمی‌توانم این را بیان بکنم آن نفر اوّل یک جمله‌ای گفت که به سیّده‌ی نساء اهل جنّه حرفی زد که در روایات ما است که ایشان با گریه به سمت خانه برگشت. این‌ها منتهی الحلم هستند. بردباری را خسته می‌کنند، این‌ها شکیبایی را خسته می‌کنند، صبر در برابر این‌ها زانو می‌زند. این‌جایی که استاد سازگار گفته است برای این‌جا است که وقتی برگشت به سمت خانه: (ای که شجاعت آورد سجده به خاک پای تو) این برای این‌جا است. (همچو جنین گرفته‌ای زانوی غصّه در بغل) این برای این‌جا است. آخرهای خطبه‌ی فدکیّه است.

تلاش حضرت زهرا سلام الله علیها برای دفاع از امیر المؤمنین علیه السّلام تا آخرین لحظات عمر

 وقتی آمد خانه به امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: این‌ها یک حرف‌هایی به من زدند که ای کاش مرده بودم، نمی‌شنیدم. این‌ها منتهی الحلم هستند، او هم علماً عامداً وارد این میدان شد. رفت از امیر المؤمنین علیه السّلام دفاع بکند. دفاع هم کرد حالا عرض می‌کنیم امّا حرفی در مقابل این نامحرم‌ها زدند که وقتی برگشت فرمود: ای کاش من اصلاً به دنیا نیامده بودم. همان حرف را که زدند امام صادق علیه السّلام فرمود: سال‌ها دوره‌ی بنی امیّه روی منبرها به مادر ما جسارت می‌کردند. وقتی دید، هیچ کسی نیست که از امیر المؤمنین علیه السّلام دفاع بکند، سینه‌ی مبارک خود را سپر کرد. من یک چیزی بگویم می‌خواهم روضه به جای سخت نرود که بتوانم اداره بکنم؛ همه‌ی وجود خود را خرج امیر المؤمنین ع علیه السّلام کرد. در روایت‌های خود داریم بی‌بی هیچ وقت به پیغمبر اکرم صلوات الله علیه درخواستی نداشت، مناعت طبع داشت. از امیر المؤمنین علیه السّلام درخواستی نداشت حتّی اگر در خانه گرسنه بودند. همه‌ی عالم گدای در خانه‌ی او است. وقتی دید سخنرانی خود را انجام داد، وظیفه‌ی خود را انجام داد هنوز در بدن مبارک ایشان رمقی بود، به امیر المؤمنین علیه السّلام گفت: استری آماده بکن، می‌خواهم در خانه‌ی انصار و مهاجر بروم، در بزنم. اصلاً جرأت نمی‌کنم بگویم شبانه کسی در خانه‌ی کسی برود، حاجت داشته باشد. رفت در خانه‌ی یک به یک را زد، برگشتند؛ در روایت است که چشم مبارک ایشان اشک بار بود. به امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: علی جان فردا شب هم یک استری آماده بکن که من یک بار دیگر بروم رو بزنم. معاویه لعنه الله علیه وقتی می‌خواست به امیر المؤمنین علیه السّلام جسارت بکند، گفت: تو که غیور هستی، خانه‌نشین بیت خود را در خانه‌ی مردهای نامحرم نمی‌بردی.   


پی نوشت:

[۱]– سوره‌ی غافر، آیه ۴۴٫

[۲]– سوره‌ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۳]– الصّحیفه السّجّادیه، ص ۹۸٫

[۴]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۹٫

[۵]– همان، ص ۵۰

[۶]– همان، ص ۴۹٫

[۷]– همان، ص ۵۰٫

[۸]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۴۳، ص ۶۵٫

[۹]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۱۷٫

[۱۰]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۳۶، ص ۳۵۳٫

[۱۱]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۳۶، ص ۲۶۵٫

[۱۲]– مصنف ابن ابی شیبه، ج ۷، ص ۲۶۹، ح ۳۵۹۸۰٫

[۱۳]– زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص ۳۰۰٫