خدا در خدایی خود اوّل میگوید: غیبت ممنوع. غیبت حرام. حالا یک سؤال میکند: بندگان من! «أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ» آیا یک نفر از شما، نمیگوید: همه. میگوید: «أَحَدُکُمْ» یکی از شما. یعنی شما یک نفر در جامعه پیدا میکنید که برادری که از دنیا رفته است، جسد بیجان او آنجا افتاده است؛ آیا یک نفر در میان شما پیدا میشود، برود گوشت این بدن مرده را مدام بکند و بخورد؟ «أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخیهِ» این برادر مؤمن تو بوده است. حالا برادر تو مرده باشد، جنازهی او در مقابل تو باشد، تو حاضر هستی گوشت او را بخوری؟ چرا خدای متعال یک چنین تشبیهی فرموده است؟ «أَ یُحِبُّ» حالا بعد میگوییم: تشبیه نیست، واقعیت نیست. ولی خدای متعال ما را از این ظاهر به یک باطنی توجّه میدهد. آدم زنده باشد، یک کسی چاقو به او میزند یا یک تکه از گوشت تن او را میکند. چون زنده است، پیش شکستهبند میرود، پیش دکتر میرود، جراحی پلاستیکی میکند یا خود او آرام آرام دوا میگذارد، تمام میشود. ولی بدنی که جان ندارد، هر چیزی از آن کم بکنی، دیگر قابل جبران نیست، آن که جان ندارد. هر کجا شما کندید، دیگر همان مقدار ناقص میماند. خیلی عجیب است. آبرو ریخت دیگر جمع نمیشود. شما پشت سر کسی که حرف میزنید، او نیست. مثل مردهای است که وقتی از او بکنید، دیگر جای آن پر نمیشود. چه تشبیهی است؟! چه تمثیلی برای بیان واقعیات است. این حقیقت است. همانگونه که جسم را اگر جسم، جسم مرده باشد، کسی از آن تناول بکند، بخورد آن دیگر همانطور ناقص میماند، خوردن او این را کاهش کرده است، دیگر هم جای آن پر نمیشود. آبرو هم همینطور است.
گوشت برادر مرده
کلیپ صوتی از آیت الله صدیقی
در حال لود شدن فایل های صوتی...
پاسخ دهید