مناظره بهترین و مناسبترین روشی است که از رهگذر آن میتوان به نقطه نظرها و فراز و فرود اندیشهها و عقاید پی برد؛ و همچنین به تفاهم بیشتر میان آنها دست یافت. البته با این شرط که مبانی، تبیین و موضوع بحث روشن شده باشد و هدف طرفین حقیقت جویی بوده باشد، چنانچه خدای متعال میفرماید: “… فَبَشِّرْ عِبَادِی *الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِکَ هُمْ أُولُو الألْبَابِ.”۱
متن زیر مناظرهای است در موضوع ولایت امام علی (ع) در قرآن که شما را به مطالعه دقیق آن و قضاوت منصفانه دعوت میکنیم تا به “أَحْسَنَ الْقول” راه یابید. در این نوشته، پیرامون آیه ولایت و آیات مربوط به حماسه غدیر خم در سال دهم هجری مناظرهای صورت پذیرفته و با شنیدن برداشتها و استدلالهای برادر اهل سنت(که در اینجا به “حقجو” تعبیر شده است)، پاسخهای مناسبی را با بهره گیری از آیات شریفه و روایتهای نبوی و کتابهای استوار تاریخی ارائه دادهایم.
حق شناس: لطفاً نگرش خود را درباره آیه “إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ رَاکِعُونَ”۲ بیان کنید.
حق جو: شیعه امامیه کلمه “ولی” را در آیه فوق با “ولایت و حکومت” مرتبط دانسته و بنابر روایتی که میگوید: زمانی سائلی به هنگام نماز نزد حضرت علی (ع) رفت و ایشان در حال رکوع انگشتری به او داد، حکم الهی را مبنی بر جانشینی علی (ع) پس از پیغمبر (ص) از آیه استنتاج کرده اند و شیخ کلینی(ره) در کافی نوشته که آن انگشتر خراج چند سال یمن بود و حضرت به عنوان حقی از زکات جمع آوری شده، به فقیران داد این نظریه، به دلائل مختلف مردود است:
اول) آنکه در رابطه با آیات قبل واژه “ولی” در اینجا، به معنی “دوست و یاور” است و بحث “حکومت” مطرح نیست، مراد، دوستی و یاوری است که خدا با مومنین و مومنین با یکدیگر دارند.
دوم) آنکه لحن آیه کلی است و به یک شخص به خصوص اشاره ندارد. چنانچه در تفسیر طبری مذکور است: شخصی از امام محمد باقر (ع) پرسید آیا آیه خاص علی (ع) بوده است؟ و ایشان در پاسخ میگوید: علی(ع) نیز داخل در آیه میباشد.
سوم) آنکه عقلانی نیست که بپذیریم، قرآن در چنین مورد مهمی (جانشینی پیامبر)، دست به اشاره و کنایه میزند. اگر واقعا حکمی مبنی بر جانشینی علی (ع) پس از پیغمبر (ص) مقرر شده، ایما و اشاره معنا نداشت و باید صریحاً گفته میشد
چهارم) آنکه نمیتوان مقدار قابل توجهی از زکات را بنا به میل شخصی و به صورت صدقه مستحبی به فقیر داد و علی (ع) که واقف به احکام اسلام و در منتهای ایمان و اخلاص بود، با وجود فقرای مهاجرین ممکن نبود دست به چنین اسرافی بزند و آن ثروت کثیر را به یک مرد فقیر بدهد.
پنجم) آنکه اصولاً در زمان پیغمبر (ص)، تقسیم زکات در اختیار علی (ع) نبود تا آن بزرگوار بنا به میل شخصی ولخرجی کند، زکات را پس از گردآوری نزد رسول اکرم (ص) میبردند و آن حضرت ترتیب مصرف آن را طبق فرمان خدا میداد.
ششم) آنکه “یُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ رَاکِعُونَ”۳ معنایش این نیست که در حال خم شدن زکات میدهند بلکه (رکوع) اصولاً به معنی خضوع است و آیه مؤمنینی را توصیف میکند که فقط اهل ادعا نبوده، با طیب خاطر و از صمیم قلب و با خشوع، به تکالیف خود عمل میکنند. چنانچه عکس این توصیف را برای منافقین آورده، و میفرماید: “وَلا یُنْفِقُونَ إِلا وَهُمْ کَارِهُونَ”۴ جز با بی میلی و کراهت انفاق نمیکنند.
بنابراین واژه (راکعون) به نماز برنمی گردد، بلکه نحوه پرداخت زکات توسط مومنین را میرساند، چنانکه راکعون پس از زکات آمده، نه پس از صلاه.
هفتم) شما درترجمه آیه نوشتهاید: “تنها، سرور و سرپرست شما خداوند است و پیامبر او و مومنانی که نماز را به پا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند”، حال جای سؤال است که وقتی به قول شما تنها نشانه ولی و سرپرست بودن، زکات دادن به هنگام رکوع نماز است، در این صورت سایر ائمه (ع) که در بین نماز، در رکوع نماز زکات نداده اند آیا میتوانند ولی و سرپرست باشند؟ بنابر سخن شما خیر، زیرا معتقدید تنها کسی میتواند ولی و سرپرست باشد که در وسط نماز، زکات داده باشد پس سایر ائمه غیر از علی (ع) که در نماز زکات ندادهاند ولی و سرپرست نیز نیستند. ولی اگر در آیه فوق رکوع را به معنی خضوع بگیریم زیرا پس از زکات آمده، و ولی را به معنی دوست و یار و یاور بدانیم در این صورت اشکالی پیش نمی آید. زیرا همه مومنین دارای چنین صفتی هستند؛ چنانکه فرموده، “وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ”۵، و در آیه فوق نیز همین معنا مراد است، چنان که آیات قبل و بعد از آن، دوستی با کفار و یهود و نصاری نهی شده و در آیه فوق فرموده فقط دوستدار شما خدا و رسول و مومنین اند.
حقشناس: اکنون که فرصتی پدید آمده تا با شما و همکیشانتان به مناظره بنشینیم،خدا را سپاسگزارم؛زیرا چنین کاری زمینه ساز تفاهم فیمابین و دست یابی به حقایق نهفته در کتاب و سنت و آشنایی با ادله طرفین میباشد. اما پاسخ به اشکالات شما:
۱ – شما در آغاز نوشته،روایتی را به شیخ کلینی(ره) در کافی نسبت داده اید که بی اساس است و در هیچ جای کتابش چنین روایتی نقل نکرده است، تقاضای من از شما این است که مطالب تان را دقیق و مستند ارائه فرمایید و با حدس و گمان و شنیدن از دیگران دست به قلم نبرید.
از آن گذشته، ما شیعیان، در همیشه تاریخ مشعل اجتهادمان زنده و پر فروغ است، و چشم بسته هر روایتی را نمی پذیریم، مگر آنکه دارای سندی قابل قبول و متنی استوار باشد، و چنین نیست که همانند برادران اهل سنت که تمامی صحیحین (صحیح مسلم و بخاری) را صحیح و مسلّم گرفته اند، کتاب روائی را کاملا بی عیب پنداریم و اسناد آن را مورد بررسی مجدد قرار ندهیم. دیگر آن که اگر چنین روایتی احیانا در کتابی روایی نقل شده باشد، دلیلی بر پذیرفتن ما نیست و نیازمند رجال شناسی و درایت است.
۲ – در ابتدای نوشته خود گفتهاید: “بنا بر روایتی” آیا مقصود شما این است که ما تنها یک روایت در شأن نزول آیه ولایت داریم؟ آیا شما روایات صحیح نبوی را که مفسران و حدیث شناسان اهل سنت نقل کرده اند، ندیده اید؟ آیا شما به ادله مکتب اهل بیت (ع) مراجعه نکرده اید، و آثار گرانقدری چون: الغدیر فی الکتاب والسنه و الادب، نوشته علامه امینی(ره)؛ المراجعات، نوشته علامه شرف الدین(ره)؛ المیزان فی تفسیر القرآن، نوشته علامه طباطبائی تبریزی(ره)؛ عبقات الانوار، نوشته میر حامد حسین هندی(ره) و… را مورد مطالعه قرار ندادهاید؟ آیا قرآن کریم نفرموده است “… فَبَشِّرْ عِبَادِی * الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ”؟۶ پس بدان ای برادر، ما دهها روایت در شأن نزول این آیه مبارکه داریم که در اینجا به ذکر نمونههایی از آن و نیز منابع و مصادر عامه که شأن نزول آیه را در باره امام علی (ع) دانستهاند، میپردازیم، تا حجت بر شما تمام گردد.
اخرج ابو اسحاق الثعلبی فی تفسیره باسناده عن ابی ذر الغفاری قال: امّا انّی صلّیت مع رسول الله (ص)یوماٌ من الایام الظهر، فسال سائل فی المساجد فلم یعطه احد شیئاٌ فرفع السائل یدیه الی السماء و قال: اللّهم اشهد انّی سالت فی مسجد نبیّک محمّد (ص) فلم یعطنی احد شیئاٌ، و کان علی (رضی الله عنه)فی الصلاۀ راکعا فاُوماٌالیه بِحنصره الیمنی فی خاتم، فاقبل السائل فاخذالخاتم من خنضره، و ذالک بمرای من النبی (ص)و هو فی المسجد، فرفع رسول الله (ص)طرفه الی السماء وقال: اللّهم انّ اخی موسی سالک فقال: رب اشرح لی صدری، و یسّرلی امری، واحلل عقده من لسانی یفقهوا قولی، واجعل لی وزیراٌ من اهلی هارون اخی، اشدد به ازری، و اشرکه فی امری، فانزلت علیه قراناٌ: سنشدّ عضدک باخیک و نجعل لکما سلطانا فلا یصلون الیکما. اللّهم و انّی محمّد نبیّک و صفیّک، اللّهم واشرح لی صدری و یسّرلی امری واجعل لی وزیراً من اهلی علیا اشدد به ظهری. قال ابوذر (رضی الله عنه) فما استتم دعائه حتی نزل جبرئیل (ع)من عند الله عزوجل و قال: یا محمد اِقراٌ انّما ولیّکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلوۀ و یوتون الزکوۀ و هم راکعون.
درباره شأن نزول آیه در مورد امام علی (ع) گروه فراوانی از بزرگان تفسیر و حدیث اهل سنت نقل کرده اند، و ما برخی از آنها را از کتاب “الغدیر” علامه امینی(ره) در اینجا میآوریم:
طبری در تفسیر خود جلد ۶ ص ۱۶۵ از طریق ابن عباس، و عتبه بن ابی حکیم، و مجاهد آورده است. الواحدی در اسباب النزول، ص۱۴۸، از دو طریق نقل کرده است. رازی در تفسیرش، جلد ۳، ص ۴۶۱٫ الخازن در تفسیر خود، ج۱، ص ۴۹۶٫ ابوالبرکات در تفسیر خود، ج ۱، ص ۴۹۶٫ نیشابوری در تفسیر خود، ج ۳، ص ۴۶۱٫ ابن صباغ مالکی در الفصول المهمه ص ۱۲۳٫ ابی طلحه شافعی در مطالب السئول، ص ۳۱٫ سبط ابن جوزی در تذکره، ص ۹٫ گنجی شافعی در الکفایه، ص۱٫۶ و ص ۱۲۲٫ خوارزمی در المناقب، ص ۱۷۸٫ الحموی در فراید در باب چهاردهم و سی و نهم و چهلم. قاضی عضد الایجی در المواقف، ج ۳، ص ۲۷۶٫ محب الدین طبری در الریاض، ج۲، ص۲۷۷، و در الذخایر، ص ۱٫۲٫ ابی کثیر شامی در تفسیرش ج ۲، ص ۷۱، به طریقی از امیرالمومنین علی (ع)و از طریق ابن حاتم و او از سلمه بن کهل… و در البدایه و النهایه، ج ۷، ص ۳۵۷٫ سیوطی در جمع الجوامع، ج۶، ص۳۹۱٫ ابن حجر در الصواعق، ص ۲۵٫ شبلنجی در نور الابصار، ص ۷۷٫ آلوسی در روح المعانی ج ۲، ص ۳۲۹٫ و حسان بن ثابت در شعرش:
ابا حسن تفدیک نفسی و مهجتی
وکل بطیء فی الهدی و مارع
ایذهب مدحی و المحبین ضایعا؟
و ما المدح فی ذات الاله بضایع
فانت الذی اعطیت اذا انت راکع
فدتک نفوس القول یا خیر راکع
بخاتمک المیمون یا خیر سید
و یا خیر شارثم یا خیر بایع
فانزل فیک الله خیر ولایه
و بینها فی محکمات الشرایع۷
۳ – اما اشکال اول شما که فرموده اید: در رابطه با آیات قبل، ولی در اینجا به معنی دوست و یاور است.
در این رابطه میگوییم: اولاً زمان نزول آیه ولایت به اعتقاد اکثر مفسران جدای از آیات قبل و بعد بوده است. شأن نزول آن مؤید این مطلب است.
ثانیاً، قرآن دارای سبک ساختار شکنی است، و با اندک تأملی در سورههای آن، با ما هم رای خواهید شد و قرار گرفتن آیهای پس از آیه دیگر دلالتی بر وحدت سیاق ندارد.
ثالثاً، اگر سیاق آیه را بپذیریم، با وجود دهها نصوص صحیحه در شأن نزول آیه،میان سیاق و نصوص تعارض پیش میآید، که در این صورت، کافّه مسلمانان برتقدم و ترجیح دلیل بر سیاق اتفاق نظر دارند؛ مدلول سیاق را رها کرده و تسلیم حکم دلیل میشوند؛ به دلیل آنکه ما اطمینان نداریم که آیه در آن سیاق نازل شده باشد، زیرا ترتیب آیات قرآنی به اجماع امت، بر اساس ترتیب نزول آنها نیست و ساختار شکنی از ویژگیهای هنری قرآن است؛ بنابراین، حمل آیه بر خلاف سیاق، نه تنها مخل اعجاز و خلاف بلاغت نیست، بلکه عین اعجاز است.
رابعاً، اصل معنای (ولی) کسی است که عهده دار تدبیر امور است و به گفته مبرد در کتاب العباره عن صفات الله، اصل ا لولی الذّی هو اَولیای اَحقّ؛ مانند این که میگویند، فلان ولی المراه، که در مورد کسی است که اختیار دار امر ازدواج او باشد، یا ولی الدّم که اختیار دار مطالبه خون است، یا میبخشد و یا مطالبه میکند، و مانند:
“النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ؛۸، أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأمْرِ مِنْکُمْ؛۹ اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا…۱۰″ و اراده معنایی غیر از این، نیازمند قرینه صارفه یا معیّنه است و چنین قرینهای در این آیه وجود ندارد؛ و بهترین و کامل ترین قرینه معنای سرپرست و اختیار دار برای واژه (ولی) همان شأن نزول آیه است که به صورت متواتر نقل شده است، و همه تردیدها را برطرف میکند، و تنها کسانی نمی پذیرند، و احیاناً به آن نسبت هذیان گویی میدهند، که در فهم قرآن و مصداق یابی آن پیرو سنت و سخن پیامبر (ص) نیستند و با صدها دلیل صحیح از زبان پیامبر (ص) آن هم به نقل از مفسران و محدثان عامه، همه آنها را کالعدم میگیرند و چشم از واقعیتها میپوشند، و برای نپذیرفتن حقیقت به هر توجیهی دست مییازند.
خامساً، اگر سیاق آیه ولایت با آیات قبل و بعد یکی بود، میبایست میفرمودند: “انّما اولیاء کم الله و رسوله و الذین امنوا…” در حالیکه سیاق لفظی آنها فرق دارد، و تعبیر لطیف (ولیکم) آورده شده است تا ولایت را بالاصاله خاص خدا و بالعرض ویژه رسول خدا (ص) و علی بن ابی طالب (ع) معرفی کند. نیز در آیات ۸ و ۹ سوره شوری، واژه (ولی) به صورت مفرد و جمع، سه بار به کار رفته است، ولی در عین سیاق واحد، در اولی به معنای یاور و در دوم و سوم به معنای سرور است و آن آیات این است “وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّهً وَاحِدَهً وَلَکِنْ یُدْخِلُ مَنْ یَشَاءُ فِی رَحْمَتِهِ وَالظَّالِمُونَ مَا لَهُمْ مِنْ وَلِیٍّ وَلا نَصِیرٍ* أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیَاءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِیُّ وَهُوَ یُحْیِی الْمَوْتَی وَهُوَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ” بنابراین، سیاق همیشه نمی تواند تعیین کننده معنای نهایی آیه باشد.
سادساً، ندای “یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا” در ما قبل و ما بعد آیه ولایت خطابی جداگانه است.
۴ – اما پاسخ به اشکال دوم: شما در آنجا فرموده اید: لحن آیه کلی است و به یک شخص اشاره ندارد.
کسی که اندک مایهای از قرآن و ادبیات عرب داشته باشد، میداند که در بسیاری از موارد لفظ جمع بر مفرد اطلاق شده است، مانند: “الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَانًا”۱۱، به اجماع مفسران و محدثان: قائل آن نعیم بن مسعود است،در حالی که لفظ الناس برای آن به کار رفته است، تا تعظیمی باشد در شأن کسانی که به حرف او اهمیتی ندادند، یا در آیه مباهله لفظ ابناء و نساء و انفس بر حسنین، فاطمه و علی (ع)، به اجماع همه مفسران، اطلاق شده است، تا تعظیم شأن آن بزرگواران باشد، یا “یَقُولُونَ نَخْشَی أَنْ تُصِیبَنَا دَائِرَهٌ”۱۲ که گویند: آن عبدالله ابن ابی است. در حالی که آن آیه به لفظ جمع آمده است و در این خصوص آیات بسیاری وجود دارد، و چنین کاربردی در میان عرب زبانها بسیار متداول است و نیازمند استدلال نمی باشد.
زمخشری در تفسیر کشاف درباره آیه ولایت و اطلاق لفظ جمع بر مفرد، میگوید: “فان قلت: کیف صحّ ان یکون لعلیّ رضی الله عنه و اللفظ لفظ جماعه، قلت: جی ء به علی لفظ الجمع، و ان کان السبب فیه رجلاً واحداً، لیرغّب الناس فی مثل فعله فینا لوا مثل نواله، و لینّبه علی انّ سجیه المؤمنین یجب ان تکون علی هذه الغایه من الحرص علی البرّ و الاحسان و تفقد الفقراء حتی ان الزمهم امراً لا یقبل التاخیر، و هم فی الصّلاۀ. لم یؤخّروه الی الفراق منها.”
۵ – در اشکال سوم چنین آورده اید: “عقلانی نیست که بپذیریم قرآن در چنین مورد مهمی (جانشینی پیامبر)، دست به اشاره و کنایه میزند… باید صریحا گفته میشد“
اما پاسخ از این اشکال: روش قرآن کریم در معارف عموما به صورت کلی است، و مصداق یابی و تشریح جزئیات بر عهده رسول اکرم (ص) است و بدون مراجعه به روایات صحیحه، مصادیق مفاهیم کلی قرآن مجهول میماند. چنانکه میفرماید: “وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ”۱۳ تبیین آیات قرآن که همان بیان تفاصیل و جزییات و معرفی مصادیق است، بر عهده رسول خدا (ص) است و بدون مراجعه به روایات صحیحه، مصادیق مفاهیم کلی قران مجهول میماند. نماز که از جایگاه بس ارجمندی در اسلام برخوردار است،، با تمام اهمیتش کلی بیان شده است و بدون مراجعه به روایات صحیحه حتی تعداد رکعات و هیئت ویژه آن نامعلوم میماند، و همینطور است روزه و حج و… بنابراین، قرآن در آیاتی استراتژی مراجعه به رسول خدا (ص) را بیان کند: “یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلا”۱۴، “وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا”۱۵، پس در هیچ یک از مسائل و معارف، مصادیق و جزئیات، در قرآن، بیان نشده است، بلکه قرآن قانون اساسی و کلی است، و بیان مصادیق و جزئیات بر عهده رسول خدا(ص) است هر چند کلّیت و سرنخ همه آنها در قرآن آمده است ما هیچ مسئلهای مهمتر و عالی تر از توحید نداریم با این حال ملاحظه میفرمایید برداشتهای گوناگونی درباره خدا و توحید و صفات او وجود دارد، برخی جبری مسلک و بعضی مفوضهاند، برخی به تجسیم معتقدند، و برخی دیگر به مبرّا بودن خدا از قرآن، عدهای اشعری و عدهای دیگر معتزلی، گروهی مرجئه و دستهای خوارج و برخی شیعه اند، و همه اینهادرمساله توحید و اسماء و صفات خداوند اختلاف جوهری دارند.
و نیز برای دستیابی به وحدت رویه و تفسیر حقیقی از قرآن، پیامبر گرامی اسلام (ص) در حدیث متواتر ثقلین میان فریقین – که هیچ شک و تردیدی در آن راه ندارند و از روایات صددرصد قطعی است ـ استراتژی هم آغوشی قرآن و اهل بیت(ع) را بیان فرمودهاند. و این که قرآن بدون عترت و عترت بدون قرآن ممکن نیست. حدیث ثقلین که انشاءالله در آینده به آن خواهیم پرداخت و اسناد آن را از فریقین بیان خواهیم داشت، چنین است: قال رسولالله(ص) انّی تارک فیکم الثقلین کتاب الله… و عترتی اهل بیتی، ما ان تمسّکتم بهما لن تضلوا بعدی ابداً، فانّهما لن یفترقا حتی یردا علیّالحوض،۱۶
و اکنون شما با چنین حدیث راهبردی، در فهم نهایی قرآن توجیهی ندارید، و همچنان بر خلاف آن میگویید فقط قرآن، علاوه بر آن، تأویل و حقیقت شناسی قرآن در اختیار صاحب وحی و راسخین فیالعلم میباشد: “وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ”۱۷ و با بهرهگیری از روایات صحیحه که به طرق مختلف شیعه و تسنن نقل شده است، مصادیق اکمل راسخون فی العلم، همان اهل بیتالنبوه است که در رأس آنها پیامبر عظیمالشأن(ص) و علیبن ابیطالب(ع) قرار دارند. بنابراین این تفسیر نهایی قرآن و کشفالقناع از آن با قرار دادن اهل بیت(ع) در کنار آن ممکن است، و این چیزی است که حدیث ثقلین والبته دهها روایات دیگر بیان داشته است.
۶ – امّا پاسخ به اشکال چهارم و پنجم: اولاً، زکات در این آیه، همانند بسیاری آیات دیگر در معنای حقیقی لغویاش به کار رفته است، نه معنای اصطلاحی آن، چنان که قرآن درباره حضرت عیسی(ع) میفرماید: “وَأَوْصَانِی بِالصَّلاهِ وَالزَّکَاهِ مَا دُمْتُ حَیًّا”۱۸ ودر مورد جناب اسماعیل(ع) فرموده است “وَکَانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاهِ وَالزَّکَاهِ”۱۹ و بسیاری آیات دیگر که در معنای لغوی به کار رفته است، زیرا زکات اصطلاحی و شرعی در اسلام شکل گرفته است؛ بنابراین، زکات در اینجا نیز معنای حقیقی خود را دارد، که با صدقه مترادف است؛ چنان که گاهی در قرآن به جای زکات، لفظ صدقه به کار رفته است. “خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَهً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِمْ بِهَا”۲۰
ثانیاً، ارزش کار امام علی(ع) در اخلاص او بوده است، نه بهای انگشتری؛ و آن طور که در روایات ما وارد شده است: انگشتری حضرت نقره بوده است و چقدر میتوانسته است قیمت داشته باشد، و به گفته شما شخصی چون حضرت علی(ع) نمیتوانست انگشتری داشته باشد که چنان قیمتی برای آن باشد؛ و روایتی که به شخص کلینی نسبت داده بودید، بیاساس است.
۷ – شما در اشکال ششم خود چنین فرمودهاید: “وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ رَاکِعُون”۲۱ معنایش این نیست که در حال خم شدن، زکات میدهند! بلکه رکوع اصولاً به معنی خضوع است…
پاسخ ـ شما در ابتدای فرمایشات خود آوردهاید: “انحراف در تفسیر آیه” اکنون من از شما سؤال میکنم که آیا واقعاً ـ با توجه به شأن نزول آیه ـ شما در تفسیر خود راه انحرافی در پیش گرفتهاید یا ما؟ معنایی که برای واژه “رکوع” آوردهاید یک معنای مجازی است که در هیچ جای قرآن چنین کاربردی برای آن وجود ندارد، و در تمامی آیات مربوط به رکوع درهمان معنای حقیقی و شرعی خود به کار رفته است. و عجیب است که فرمودهاید ” اصولاً به معنای خضوع ” و من نمیفهمم که در کدام کتاب لغتی معنای اصلی رکوع، خضوع آمده است. با وجود روشن بودن آیه و شأن نزول آن، برای فرار از حقیقت مسلّم قرآنی، ببینید چگونه با آیات قرآن بازی میکنند و برای انحراف از ولایت علیبنابیطالب(ع)، تفسیری انحرافی از قرآن ارائه میدهند، تا بتوانند در نهایت معاویه و یزید را به عنوان اولواالامر و امیرالمومنین برگرده مردم سوار کنند، و یا هر کسی را که ظالم باشد و به زور بر مسلمانان تسلط یابد، وی را واجبالاطاعه بدانند.ببینید چه بر سر قرآن و اسلام آوردهاند، البته، ناگفته پیداست که این سخنان انحرافی از خودتان نیست و سرچشمه آن در میان حاسدان و دشمنان اهلبیت نبوت است.
امّا معنای لغوی “رکوع”: راغب در مفردات میگوید:
“الرکوع: الانحناء فتاره یعمل فیالصلوه کماهی، و تاره فیالتواضع و التذلیل، امّا فی العباده و امّا فی غیرها: نحو: “یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَاسْجُدُوا”۲۲، “وَارْکَعُوا مَعَ الرَّاکِعِینَ”۲۳، “وَالْعَاکِفِینَ وَالرُّکَّعِ السُّجُودِ”۲۴؛ “الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ”۲۵ معنای “تواضع و خضوع” معنای مجازی رکوع است، و معنای حقیقی لغوی آن، انحناء،یعنی خم شدن است؛ و در قرآن و شرایع ابراهیم در معنای هیأت خاص عبادی که همان خم شدن است، حقیقت گشته است؛ بنابراین، رکوع به این معنا، یا حقیقت لغوی است و یا حقیقت شرعیه است و در قرآن، تنها، به همان معنای شرعی به کار رفته است. مانند “وَأَقِیمُوا الصَّلاهَ وَآتُوا الزَّکَاهَ وَارْکَعُوا مَعَ الرَّاکِعِینَ”۲۶ و “یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّکُمْ و…”۲۷ تا زمانی که بتوان حمل بر معنای حقیقی کرد، دیگر نوبت به معنای مجازی نمیرسد، و حمل بر معنای مجازی نیازمند قرینه صارفه است که در این آیه چنین قرینهای وجود ندارد، و شأن نزول آیه، که قطعی و متواتر است هرگونه توجیه بیاساسی را باطل میکند. با این بیان، بقیه اشکال ششم بیاثر میگردد.
۸ – در اشکال هفتم خود چنین آوردهاید: “وقتی به قول شما، تنها نشانه ولیّ و سرپرست بودن، زکات دادن به هنگام رکوع نماز است، در این صورت، سایر ائمه به غیر از علی(ع)، که در نماز زکات ندادهاند، آیا ولی و سرپرست میتوانند باشند؟ بنا بر سخن شما، خیر.”
پاسخ: همان طور که ملاحظه میفرمایید، آیه به لحاظ مفهومی، فضایی باز و گسترده دارد و امکان آن را میدهد که دیگران نیزبا دارا بودن ویژگیهای همسان ـ که اخلاص و عمل صالح برتر است ـ در حوزه ولایت داخل شوند؛ ولی در زمان نزول وحی، از میان مؤمنان تنها یک تن توانست مصداق کلّیت آیه گردد، و او شخص علیبنابیطالب(ع) بود. کسی که به تعبیر قرآن در آیه مباهله، نفس پیامبر(ص) بود، و تنها شاهد نزول وحی بر رسول خدا(ص)۲۸، و حامل علمالکتاب۲۹، و برادر آن حضرت. بنابراین، مفهوم آیه فضا را برای ورود امامان معصوم(ع) نبسته است، و در حقیقت میزان و اسوه راهیابی به حوزه ولایت، حضرت مولیالموحدین، امام علی(ع) است، که اگر کسی همسان او باشد، شایستگی مقام ولایت خواهد داشت، یافتن چنین مصادیقی بر عهده خدا و رسول است، و ولیّ هر زمان باید، ولیّ پس از خود را به مردم معرفی کند. پس حصر در آیه، مفهومی نیست، بلکه حصر مصداقی و وقوعی است تا زمان انقطاع وحی؛ و برای شناخت امامان معصوم دیگر، نیازمند دلایل دیگر هستیم که در قرآن به طور کلی و در روایت نبویّه به گونهای تفصیلی بیان شده است. در حقیقت این نوعی اعجاز است که آیه به گونهای نازل شده است که از جهتی افاده حصر میکند، و اغیار را از ورود به حوزه ولایت باز میدارد، و از زاویهای دیگر فضا را برای ورود شایستگان باز میکند، و به قول معروف: جامع افراد و مانع اغیار است.
با این بیانات اشکالات هفتگانه باطل میگردد. و ولایت مطابق آیه در جانشینی بلافصل امام علی(ع) روشنتر میگردد.
پینوشتها:
۱٫ زمر/ ۱۷-۱۸.
۲٫ مائده/ ۵۵.
۳ . مائده/۵۵.
۴٫ توبه/ ۵۴.
۵ . توبه/ ۷۱.
۶ . زمر/ ۱۷-۱۸.
۷٫ علامه امینی، الغدیر، ج ۲، ص ۵۲ ۵۳ و ۵۸.
۸ .احزاب/ ۶.
۹ . نساء/ ۵۹.
۱۰ . بقره/ ۲۵۷.
۱۱ . آل عمران/ ۱۷۳.
۱۲ . مائده/ ۵۲.
۱۳ . نحل/۴۴.
۱۴٫ نساء/ ۵۹.
۱۵ . حشر/ ۷.
۱۶ .الطبرانی، المعجم الصغیر، ج۱، ص ۱۳۵.
۱۷ . آل عمران/ ۷.
۱۸٫ مریم/۳۱.
۱۹٫ مریم/۵۵.
۲۰٫ توبه / ۱۰۳.
۲۱٫مائده/۵۵.
۲۲ . حج/۷۷.
۲۳ . بقره/ ۴۳.
۲۴ . بقره/ ۱۲۵.
۲۵٫ توبه/ ۱۱۲.
۲۶٫ بقره/۴۳.
۲۷٫ حج/۷۷.
۲۸ . هود/۱۷.
۲۹ . رعد/۴۳.
پاسخ دهید