از مباحث مهم امامت، علم و گستره دانش امام است؛ بحثی که در طول تاریخ، همواره مورد توجه دانشمندان شیعه بوده و کتابهای متعددی نیز در این زمینه تألیف شده است. دو کتاب بصائر الدرجات (صفار) و الحجلآ (از مجموعه الکافی کلینی) از تألیفات مهم عصر غیبت صغرا بوده و بررسی دیدگاه های مؤلفان آن، در شناخت فکری حوزه حدیثی قم بسیار مهم و مؤثر است.
صفار و کلینی که میراثداران حوزه حدیثی قم هستند، با جمع آوری روایات این موضوع، دانش امام را در گستره خلقت و تقدیرات معرفی کرده اند.
این پژوهش، با نفی اختلاف میان کافی و بصائرالدرجات، بر این نکته تأکید می کند که کلینی نه تنها از گفتمان حوزه حدیثی قم دست برنداشت، بلکه آن را به گونه ای نظام مند و در قالبی جدید ارائه کرد.
در این پژوهش ـ همچنین ـ تلاش شده چینشی جدید از روایات این بحث (گستره علم امام) بر مبنای متعلق های علم ارائه گردد. این چینش که برگرفته از روایات گستره علم است، معیار واحدی برای مقایسه باب ها و روایات دو کتاب فراهم می نماید.
کلید واژه ها: گستره علم امام، علم امام، دیدگاه صفار در بصائر الدرجات، دیدگاه کلینی در الکافی، مقایسه دیدگاه کلینی و صفار در گستره علم امام
مقدمه
علم ائمه (علیهم السلام) از مباحث بنیادین مکتب تشیع است؛ زیرا امام، هادیِ امت به سوی رستگاری و جانشین پیام آور ذات ربوبی است؛ پس لازم است خود، راه را بداند و از طریق نبوی (صلی الله علیه وآله) منحرف نگردد. اگرچه بعد از پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) برخی با ندای «حسبنا کتاب الله»، در پی حذف اندیشه ای بودند که قائل بود رسول خدا (صلی الله علیه وآله) جانشینی منصوب از طرف خدا دارد؛ اما کتاب خدا در مقابل آنها ایستاد و با تقسیم آیات خود به «محکم» و «متشابه»، متشابهات را محتاج تبیین کننده دانست، مبیّن خویش را راسخان در دانش معرفی کرد و آگاهی از مضامین دقیق کتاب را به اهل ذکر احاله داد. [۲]
گرچه در ابتدا، بحث درباره علم امام، نزاعی مبنایی بود میان مکتب تشیع و مدعیان دروغین امامت، اما هنگامی که ائمه (علیهم السلام) پرده های جهل را نسبت به گسترۀ این دانش کنار زدند، به گفتمانی درون مذهبی تبدیل و موجب پیدایش آرا و گرایش های مختلف گردید.
پژوهش حاضر، در پی بررسی نظریۀ دو نفر از بزرگان دورۀ غیبت صغری در این موضوع و مقایسۀ میان این دو نظریه است. دلایل اهمیت این بررسی از این قرارند: ۱٫ مستند بودن آرای مطرح شده، به روایات ائمه (علیهم السلام)؛ ۲٫ ضرورت بازشناسی فهم اصحاب و دیدگاه ایشان نسبت به روایات در تبیین کلام معصومین (علیهم السلام)؛ ۳٫ نزدیک بودن به زمان صدور روایات و آشنایی با زبان و آگاهی از قراین؛ ۴٫ فهم برتر از روایات با کشف نقاط اختلاف و اشتراک میان دو طرف و درنتیجه، دست یافتن به یک مجموعه اصول مسلم و مورد قبول بزرگان.
سؤال اصلی پژوهش حاضر این است که چه نسبتی میان دیدگاه صفار و کلینی در رابطه با گستره علم امام وجود دارد و وجه های اشتراک و افتراق این دو مؤلف ـ در این موضوع ـ چیست؟
با توجه به ضرورت وجود مبنای واحد در مقایسه، چینشی نو نسبت به ابواب این دو کتاب ضروری به نظر می رسد؛ لذا طرح جدیدی از تقسیم علم امام ارائه شد، تا با جای دادن احادیث ابواب مربوط به موضوع در آن، گستره علم امام (در مقایسه ای روشن) ارائه شود. این دسته بندی را می توان از زوایای مختلف ارائه کرد؛ اما با توجه به موضوع پژوهش، به نظر رسید بهترین تقسیم، براساس متعلق و ـ به عبارتی ـ موضوع علم است.
در یک تقسیم بندی کلی متعلق علم می تواند به حقایق ثابت و غیرثابت تقسیم شود. منظور از حقایق ثابت، اموری هستند که تغییری در آنها ایجاد نمی شود و علت آن نیز، تحقق معلوم یا حتمیت تحقق آن است. اما حقایق غیر ثابت اموری هستند که حتمی نبوده و تحقق و ثبات نیافته اند.
امور ثابت به دو قسم حقایق شریعت و حقایق عینی تقسیم می شوند و حقایق عینی نیز خود به دو قسم دنیوی و غیردنیوی قابل تقسیم اند. امور دنیوی نیز یا مربوط به گذشته است، یا حال و یا آینده. آنچه از حقایق شریعت مورد نظر است، انشائات و احکام شرعی است که احکام پنجگانه را شامل می شود و در مقابل آن، حقایق عینی قرار دارند که یا در ماده محصورند و یا فرامادی هستند.
بنابراین، برای یکدست شدن مباحث و وجود معیار مشترک در مقایسه میان نظریات این دو مؤلف، مباحث خود را بر طبق این تقسیم به پیش می بریم و ابواب طرح شده از سوی کلینی و صفار را با این چینش ارائه می کنیم. در پایان نیز به روایاتی که با عموم یا اطلاق خویش دانش کلی ائمه (علیهم السلام) را بیان می کنند اشاره می کنیم و پس از آن به جمع بندی مباحث خواهیم پرداخت.
۱ – حقایق شریعت
علم به احکام شریعت از اساسی ترین مباحث گستره دانش امام است که نزاع های زیادی میان مسلمانان به وجود آورده است. احکام شرع حقایقی هستند که وجودی متفاوت از خواست شارع ندارند و تا زمانی که شارع خواستار آنهاست، از حقیقت بهره مندند. این امور شامل احکام وضعی و تکلیفی شریعت می شوند. از جمله دیدگاههای شیعه در امر امامت، ضروری بودن چنین دانشی برای امام است؛ امام به عنوان حجت الهی و واسطه بین خالق و خلق، لازم است فرامین پروردگار را بداند و آن را به بندگان ابلاغ کند و تفاصیل احکام را برای ایشان بیان نماید.
در کتاب کافی سه باب به این بحث اختصاص یافته است که در مجموع چهارده حدیث را شامل می شود. [۳] باب اول با موضوع «وجوب رجوع به ائمه پس از اتمام مناسک حج و پرسش از مسائل دین» شامل سه حدیث است که هیچ کدام در بصائر نیامده است. با توجه به اینکه این روایات از مشایخ قم اخذ شده اند و موضوع آنها وظیفه مردم پس از مناسک حج است، این احتمال وجود دارد که صفار این روایات را در کتاب حج خویش آورده باشد؛ لذا در بصائر نقل نکرده است. کلینی در این باب ثبوت چنین دانشی برای ائمه (علیهم السلام) را قطعی دانسته و به همین دلیل، به مرحله بعد از آن، یعنی وظیفه مردم در رجوع به ائمه (علیهم السلام) پرداخته است. در روایت اول این باب می خوانیم که امام باقر (علیه السلام) به مردمی که در اطراف کعبه طواف می کردند نظر کردند و فرمودند:
این چنین در جاهلیت طواف می کردند؛ هرآیینه مردم مأمورند که طواف کنند سپس نزد ما بیایند و ولایت و دوستی خود را به ما اعلام دارند و یاری خویش را بر ما عرضه کنند. سپس امام این آیه را تلاوت فرمودند: (صلی الله علیه وآله)پس دلهاى گروهى از مردم را متوجّه آنها ساز O. [4]
در این روایت، طواف به عنوان یک امر عبادی مشترک میان زمان جاهلیت و اسلام مورد اشاره قرار گرفته است ـ و طبق فرموده امام ـ طواف بعد از اسلام، اگر بدون مراجعه به ما باشد، مانند طواف دوره جاهلیت است.
در باب دوم نیز مانند باب اول، دانش امام به شرع، امری روشن قلمداد شده و به مراجعه جنّیان در این مسائل به ائمه (علیهم السلام) پرداخته شده است. این دو باب، دانش ائمه (علیهم السلام) به حلال و حرام را ثابت و بر لزوم پیروی از آنها در احکام و ولایت پذیری ایشان تأکید می کنند.
سومین باب در کافی، به صورت عام بر دانش شریعت دلالت دارد؛ زیرا ائمه (علیهم السلام) را هدایت گر به سوی معارف نبوی معرفی می کند و احکام شرعی را نیز در دایره همان معارف قرار میدهد.
صفار نیز با اشاره به اینکه اولاً ائمه (علیهم السلام) در همه حال از دانش حلال و حرام بهره مندند؛ ثانیاً اگر پرسشی را بی پاسخ گذارند به علت جهل نیست و ثالثاً آنها در این دانش اجتهاد نمی کنند، بلکه میراث رسول خدا را بازمی گویند، این دانش را به صورت کامل برای ائمه (علیهم السلام) به اثبات رسانده است. وی در چهار باب به این موضوع می پردازد: «علم به کتاب و سنت»، [۵] «علم به احکام امور پیچیده (معضلات)»، [۶] «جایگاه هدایت گری ائمه (علیهم السلام)» [۷] و «علم به حلال و حرام». [۸]
البته دو باب دیگر نیز در بصائر، چنین دانشی را برای ائمه (علیهم السلام) ثابت می کنند. عنوانهای این دو باب عبارتند از: «امر به جویا شدن دانش از ائمه (علیهم السلام)» [۹] و «ائمه (علیهم السلام)؛ علمای آل محمد». [۱۰] اگرچه عنوانهای این دو باب اعم از احکام شرعی هستند، اما با قرینه های موجود در روایات ذکرشده، می توان گفت که این دو باب هم به صورت خاص بر دانش ائمه (علیهم السلام) به حقایق شرعی دلالت دارند. بنابراین، یازده باب در بصائر، به دانش اهل بیت (علیهم السلام) دلالت دارند.
میان ابواب کافی و بصائر، دو باب از عنوان مشابه برخوردارند؛ عنوان مشترک اول به مراجعه جنیان به ائمه (علیه السلام) در شناخت معارف دین مربوط می شود. [۱۱] تعداد روایات مشترک دو کتاب در این باب سه مورد است. [۱۲] همچنین یک حدیث در این باب بصائر ذکر شده که در کافی در بابی دیگر درج گردیده است. [۱۳] غالب این روایات، حکایت اصحاب از ملاقات افرادی در محضر ائمه (علیهم السلام) با ظاهری عجیب است که بعد از رفتن آنها امام می فرماید: این عده، برادران شما از جنیان اند که برای دریافت معالم دینی نزد ما می آیند. تعداد روایات اختصاصی بصائر ده مورد است و مطلبی متفاوت از سایر روایات ارائه نمی کند. نکته قابل توجه در این روایات، پرداختن به جزئیات امور است؛ مانند: رنگ لباس، قد، قیافه، سن و خاندان جنیان.
عنوان مشترک دوم موضوع هدایت گری ائمه (علیهم السلام) است. [۱۴] در این باب، کافی چهار حدیث و بصائر نُه حدیث آورده اند و چهار حدیث در هر دو به طور مشترک آمده اند. [۱۵] پنج حدیث دیگر نیز از روایات اختصاصی بصائر است و کافی حدیث اختصاصی در این باره ندارد.
در مجموع، کلینی با ارائه سه باب (حاوی چهارده روایت) و صفار با ارائه یازده باب (حاوی هشتاد حدیث) چنین دانشی را برای ائمه (علیهم السلام) ثابت می کنند. مجموع روایات اختصاصی کافی در این بحث، هفت مورد و مجموع روایات اختصاصی بصائر ۶۲ مورد است. همچنین ده روایت میان دو کتاب به چشم می خورند که تحت عنوان باب مشترک نیستند. بنابراین، بین کلینی و صفار در ثبوت کامل دانش شریعت برای ائمه (علیهم السلام) اختلافی وجود ندارد.
۲ – امور ثابت عینی مادی در گذشته
۱ـ۲) اعمال بندگان
از منظر مکتب اسلام رفتار انسانها توسط فرشتگان الهی ثبت شده و با گذر زمان نابود نمی شود. دین اسلام معیار سعادت و شقاوت افراد در سرای آخرت را همین اعمال معرفی می کند و علم به آن را برای خداوند متعال ثابت می داند و میان پیدا و پنهان در این دانش فرقی نمی گذارد. از نگاه مذهب شیعه و برخی از اهل تسنن، پیامبر (صلی الله علیه وآله) نیز از اعمال امت آگاه می شود؛ اما در چگونگی حاصل شدن این دانش و مقدار آن اختلاف است. اهل سنت قائلند که گزارش اعمال به صورت مجمل و کلی بر پیامبر (صلی الله علیه وآله) عرضه می شود و به ایشان می گویند امتت اینگونه رفتار کرد. میان شیعیان نیز بر سر علم امام به اعمال بندگان اختلاف وجود دارد؛ برخی این دانش را بالفعل می دانند و در مقابل، عده دیگری دانش امام به کلیات اعمال را می پذیرند و جزئیات را متوقف بر خواست ایشان دانسته اند. [۱۶]
کلینی در کافی عرضه اعمال بر پیامبر و ائمه (علیهم السلام) را پذیرفته و روایات این دانش را در دو باب آورده است؛ مجموع روایات این دو باب، یازده مورد است. [۱۷] صفار نیز در بصائر ابواب این بحث را ـ با تفصیل بیشتری ـ ارائه نموده است که در مجموع شامل ۴۴ حدیث در چهار باب می شود. [۱۸]
در این میان باز هم دو باب کافی و بصائر از عنوان هایی مشابه برخوردارند؛ باب، بی نیازی ائمه (علیهم السلام) به شاهد و دلیل در حکم نمودن و قضاوت میان مردم را اثبات می کند که به صورت ضمنی بر این دانش ائمه دلالت دارند. تعداد روایات مشترک این دو باب، پنج مورد است که سه مورد از آن مشترک [۱۹] و دو مورد غیرمشترک است. [۲۰] تعداد روایات اختصاصی کافی یک مورد و بصائر ۱۳ مورد می باشد.
دو باب دیگر کافی و بصائر به طور صریح عرضه اعمال بر پیامبر و ائمه (علیهم السلام) را بیان می کنند. تعداد روایات مشترک این دو باب سه مورد است [۲۱] و دو مورد دیگر غیرمشترکند. [۲۲] همچنین تعداد روایات اختصاصی کافی یک مورد و بصائر سیزده مورد است.
نکته قابل توجه در روایات این باب، اشاره به مصداق «مؤمنون» در آیه ۱۰۵ سوره توبه است که در روایتی مراد از آن ائمه (علیهم السلام) بیان شده است؛ اما حضرت رضا (علیه السلام) در حدیثی، مومنون را علی بن ابی طالب (علیه السلام) می داند. فیض کاشانی ذیل این حدیث می نویسد: «این بیان امام بدان خاطر است که در زمان نزول آیه، تنها مصداق مؤمنون امیرالمومنین (علیه السلام) بوده است و اختصاصی در آیه نسبت به علی (علیه السلام) وجود ندارد». [۲۳] وجه دیگری نیز از طرف علامه مجلسی بیان شده مبنی بر اینکه امام علی (علیه السلام) مصداق اصلی و اتمّ مؤمنون است. [۲۴]
از مجموع روایات هر دو کتاب این مطلب ثابت می شود که ائمه (علیه السلام) به اعمال بندگان علم داشته و از آن آگاهند. اگرچه صفار در عنوان باب، به عدم فرق میان زندگی و مرگ در این دانش تصریح نموده است، اما روایات کافی نیز بر این مطلب دلالت دارند؛ زیرا در زمان امام صادق (علیه السلام) رسول خدا (صلی الله علیه وآله) در قید حیات نبوده اند و امام می فرمایند که اعمال بر ایشان عرضه می شود.
نکته قابل توجه اینکه در کافی عرضه اعمال به صورت روزانه نقل شده، اما در بعضی روایات بصائر عرضه اعمال در روزهای پنجشنبه نیز بیان گردیده است که شائبه تضاد میان این دو دسته از روایات را ایجاد می کند. [۲۵] البته با کمی دقت، این شبهه برطرف شده و تضاد ظاهری میان این روایات برداشته می شود؛ زیرا تضادی میان گزارش روزانه اعمال و گزارش هفتگی وجود ندارد و اثبات یکی موجب نفی دیگری نمی شود.
۲ـ۲) علم به کتابهای آسمانی
۱ـ۲ـ۲) قرآن
قرآن کریم پیام خداوند به بشر برای زندگی سعادتمندانه اوست. این پیام از سوی پروردگار در مدت بیست و سه سال بر پیامبر (صلی الله علیه وآله) نازل شد و پیامبر (صلی الله علیه وآله) آن را برای مردم قرائت و تبیین کردند. اگرچه طبق روایات، دانش قرآن شامل مادیات و فرامادیات می شود و بر همه دوره ها احاطه دارد، اما از آنجا که نزول قرآن در برهه ای خاص از زمان تحقق یافته، از آن به «دانش گذشته» تعبیر کردیم. قرآن کریم خود را روشنگر همه حقایق معرفی می کند؛ اما آیات خود را به دو دسته محکم و متشابه تقسیم نموده و دانش متشابهات را به خداوند و راسخان در علم اختصاص می دهد. [۲۶] ائمه (علیهم السلام) خود را مصداق راسخان در علم دانسته و بر بهره مندی خویش از تمام دانش قرآن کریم تأکید نموده و به اصحاب خویش فرموده اند که هر سخنی از ما می شنوید بپرسید از کجای قرآن است. [۲۷]
در یک باب از کافی به دانش قرآنی ائمه (علیهم السلام) پرداخته شده است. این باب، شش روایات دارد. اما در بصائر، پنج باب به بیان دانش قرآنی ائمه (علیهم السلام) اختصاص دارد. [۲۸] در مجموع ۵۷ روایت در این باب ها درج شده اند. یک باب از این مجموعه با عنوان باب کافی مشابه اند. [۲۹] تعداد روایات مشترک این دو باب سه مورد [۳۰] و تعداد روایات مشترک دو کتاب که در یکی از این دو باب و بابی دیگر از کتاب مقابل درج شده، چهار مورد است. [۳۱] دو حدیث نیز در بصائر درج گردیده است که در کافی نیست. روایت اول باب کافی چنین است:
جابر گوید از امام باقر (علیه السلام) شنیدم که فرمود:
« جز دروغگو کسی از مردم ادعا نمی کند تمام قرآن را آنچنان که نازل شده جمع آوری نموده است و قرآن را آنچنان که خداوند نازل فرمود، جز علی بن ابی طالب (علیه السلام) و ائمه (علیهم السلام) بعد از او کسی جمع آوری نکرده است.» [۳۲]
ملا صالح مازندرانی، مراد از عبارت «جمع القرآن کله» را جمع مبانی و معانی اول و دوم [۳۳] و بیشتر از آن می داند. [۳۴]به نظر می رسد از روایت دوم باب بتوان این معنا را استفاده کرد؛ زیرا امام پس از تعبیر «کله» می فرمایند «ظاهره و باطنه» که این تعبیر، تفسیر «جمع القرآن کله» است. [۳۵]
از مجموع روایات کافی و بصائر روشن می شود که این دانش به صورت کامل برای اهل بیت (علیهم السلام) ثابت است و علم اهل بیت (علیهم السلام) به قرآن، مانند دانش رسول خدا (صلی الله علیه وآله) است و بر تمام ظاهر و باطن کتاب خدا آگاهند. در این باب نیز اختلافی میان دیدگاه کلینی و صفار وجود ندارد.
۲ـ۲ـ ۲) سایر کتب آسمانی
یکی از سنتهای الهی، نزول کتاب بر انبیا و رسولان خویش بوده است. صحیفه های ابراهیم، تورات، انجیل و زبور در کنار قرآن کریم، مجموعه ای وحیانی را به نمایش می گذارند و بر سیرهای مستمر در نزول وحی دلالت می کنند. ابوذر غفاری در روایتی از پیامبر (صلی الله علیه وآله) نقل می کند که تعداد کتابهای آسمانی ۱۰۴ عدد است. [۳۶]
کلینی در کافی، یکی از زوایای دانش ائمه (علیهم السلام) را علم به کتابهای انبیا بیان کرده و ایشان را میراث داران علوم انبیا (علیهم السلام) و وارثان کتابهای آسمانی معرفی می نماید. وی احادیث این موضوع را در یک باب [۳۷] شامل دو روایت جای داده است.
در بصائر نیز سه باب شامل ۲۷ حدیث به بیان دانش ائمه (علیهم السلام) نسبت به سایر کتابهای آسمانی پرداخته است [۳۸] که به لحاظ عنوان در یک باب با کافی مشابهت دارند. تعداد روایات مشترک این دو باب یک مورد است [۳۹] و حدیثِ دیگر کافی در بصائر نیست. دو روایت دیگر بصائر نیز در کافی وجود ندارد. در دو روایت کافی به این نکته اشاره شده است که ائمه (علیهم السلام) این کتابها را به زبان اصلی قرائت می کنند و آن را میراث انبیا برای خود می دانند. در بصائر نیز سه داستان از قرائت کتابهای پیامبران توسط امام باقر، امام صادق و امام کاظم (علیهم السلام) نقل شده است. مجموع روایات اختصاصی بصائر در این سه باب ۲۰ مورد می باشد.
باب دیگر از بصائر به نقل این سخن امیرالمؤمنین (علیه السلام) پرداخته که اگر زمینه حکومت برای آن حضرت مهیا می شد، در میان هر قوم با کتاب خودشان حکم می نمود. از این باب روایتی به کافی راه نیافته است؛ اما از باب سوم، پنج روایت در سایر ابواب کافی درج شده است؛ [۴۰] این روایات بر وارث بودن ائمه (علیهم السلام) نسبت به انبیا و اینکه کتابهای انبیا به ایشان ارث رسیده است، دلالت دارند.
از بررسی روایات دو کتاب، این مطلب روشن شد که کلینی و صفار معتقدند ائمه (علیهم السلام) به تمام کتابهای آسمانی علم داشته اند و آنها را به زبان اصلی قرائت می کردند. بنابر این در این بحث نیز اشتراک نظر برقرار است.
۳ – امور ثابت عینی مادی در زمان حال
۱ـ۳) علم به حقایق عالم
گستره دانش ائمه (علیهم السلام) به وقایع گذشته محصور نمی شود. از دیدگاه روایات مکتب شیعه، امام خلیفه پروردگار در عالم است و باید از اتفاقات حوزه مسئولیت خودآگاه باشد؛ لذا در روایات بسیاری امام، شاهد و ناظر اعمال و عالم به اتفاقات در هنگام وقوع معرفی شده است. کلینی در کافی روایات این موضوع را در یک باب جمع آوری نموده است که شش حدیث را شامل می شود. از آنجا که روایات این باب بر دانش عام ائمه (علیهم السلام) نیز دلالت دارند و بابی با عنوانی مشابه از بصائر نیز در آنجا وجود دارد، بحث از این باب را به آنجا موکول می کنیم. [۴۱]
۲ـ۳) شناخت انسانها
باب دیگری که در کافی به بحث از دانش ائمه (علیهم السلام) اختصاص یافته، باب «فِی مَعْرِفَتِهِمْ أوْلِیَاءَهُمْ وَ التَّفْوِیضِ إلَیْهِمْ» [۴۲] است. این باب شامل سه روایت است؛ دو روایت اول بر شناخت اعتقادی افراد توسط ائمه (علیه السلام) دلالت دارند و روایت سوم، علاوه بر شناخت اعتقاد، بر شناخت شخصیتی افراد نیز دلالت دارد دارد؛ زیرا امام می فرماید که اگر صدای شخص را بشنویم، او را می شناسیم و می دانیم چه کسی است.
اما صفار روایات این دانش را در هفده باب (شامل ۱۲۰ حدیث) جای داده است. این ابواب در سه گروه جای گرفته اند:
۱ – شناخت خصوصیات جسمی و روحی افراد که دو باب بصائر بر این مطلب دلالت دارند. [۴۳] در باب اول، ائمه (علیهم السلام) بر این مطلب تاکید می کنند که ما با دیدن چهره افراد ایشان را می شناسیم و از اعتقادشان آگاه می گردیم. اگرچه بابی مشابه به این باب در کافی نیز وجود دارد، اما از آنجا که روایات آن باب فقط در بیان تفسیر آیه ۷۵ سوره حجر [۴۴] ـ و تطبیق متوسمین بر ائمه (علیهم السلام) ـ است، به طور مستقیم گویای گستره علم امام نیست؛ لذا از ذکر آن صرف نظر کردیم. [۴۵]
۲ – علم به اعتقاد افراد [۴۶] در شش باب که حاوی ۲۸ روایت است.
۳ – علم به اعمال افراد [۴۷] در نُه باب که ۷۲ روایت را دربرمی گیرد.
باب دیگری که در کافی مشابه عنوان باب بصائر است، به شناخت ائمه (علیهم السلام) نسبت به اصحاب واقعی از مدعیان دروغین اختصاص یافته است. تعداد روایات کافی در این باب، سه حدیث و تعداد روایات بصائر چهار حدیث است؛ اما هیچ یک از روایات این باب از بصائر در کافی درج نشده و در مقابل سه روایت کافی در ابواب دیگری از بصائر آمده است. [۴۸] از مجموع ۱۲۰ حدیث این بابها، نوزده حدیث به کافی راه یافته است.
اگرچه از روایات باب مربوط به این موضوع در کافی، شناخت امام نسبت به ابعاد جسمی، روحی و عملی انسان به طور کامل استفاده نمی شود، اما کلینی با درج نوزده روایت در سایر ابواب نشان داده که این دانش را پذیرفته است و اهل بیت (علیهم السلام) را عالم به خصوصیات جسمی و روحی و آگاه از اعمال می داند و در این موضوع نیز با صفار مخالفتی ندارد.
۳ـ ۳) شناخت تمام زبانها
زبان (به معنای سخن گفتن) از مهمترین کنشهای انسان و پل ارتباط انسانها و انتقال خواسته ها و افکارشان به یکدیگر است و به همین دلیل، از رفتارهای تکرارپذیر انسان بوده و از اهمیت و جایگاه ویژه ای برخوردار است. از آنجا که ولایت ائمه (علیهم السلام) به عرب زبانها محصور نبوده و شامل تمام زمانها و مکان هاست، ضروری می نماید که امام بتواند با سایر امتها و نژادها ارتباط برقرار کند. صفار روایات این بحث را در دو باب بصائر جای داده است. [۴۹] مجموع روایات این دو باب ۲۲ حدیث است که دو مورد از آن در کافی نیز آمده اند. [۵۰] در دومین حدیث مشترک، از امام حسن مجتبی (علیه السلام) نقل شده که من بر تمام زبانهای شرق و غرب آگاهم. اگرچه کلینی بابی به این بحث اختصاص نداده، اما با درج روایات این بحث، اتحاد نظر خویش با صفار را به اثبات رسانده است. همچنین در باب «هر کتابى که خدا نازل کرده، نزد ائمه (علیهم السلام) موجود است و به هر لغتى که باشد آن را می دانند» [۵۱] بر این نکته تأکید می کند که ائمه (علیهم السلام) به زبان کتابهای آسمانی آشنا هستند و این نیز خود دلالت دارد که کلینی این مطلب را پذیرفته است.
۴ ـ ۳) فهم سخن حیوانات
از جمله دانش های زمان حال، فهم سخن حیوانات است. در قرآن کریم این دانش برای سلیمان نبی (علیه السلام) نقل و سخن او با هدهد و فهم کلام مورچه گزارش شده است. صفار در سه باب، این دانش را برای ائمه (علیهم السلام) اثبات کرده و فهم کلام پرندگان، چهارپایان و مسوخ را به ایشان نسبت داده است. [۵۲] اگرچه کلینی بابی را به این موضوع اختصاص نداده، اما با درج هشت روایت از مجموع ۴۳ روایت، در این موضوع نیز با صفار هم رأی گردیده است.
بنابراین از مجموع روایات دو کتاب کافی و بصائر روشن می شود که ائمه (علیهم السلام) از خصوصیات جسمی و روحی افراد، اعمال ایشان و از سخن حیوانات در زمان حال آگاهند. ذکر این نکته لازم است که از مجموع این روایات عام بودن چنین دانشی برای تمام زمانها استفاده نمی شود؛ زیرا امام در مقام بیان اصل موضوع است و مقدمات حکمت نسبت به خصوصیات تمام نیست؛ لذا تمسک به اطلاق روایات صحیح نمی باشد.
۴ – امور ثابت عینی مادی در آینده
از بحث انگیزترین مباحث علم امام، دانش او نسبت به آینده است. اگرچه بعضی چنین دانشی را از ائمه (علیهم السلام) نفی کرده و آن را مخالف قرآن می دانند، [۵۳] اما کلینی و صفار این دانش را برای ائمه (علیهم السلام) ثابت می دانند و دانش نفی شده در قرآن را علم غیب (دانشی که از دیگری دریافت نشده) میدانند که فقط علم الهی چنین خصوصیتی دارد. این دانش به تناسب عنوان ابواب دو کتاب، در چهار گفتار مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
۱ ـ ۴) منفعت ها و خسارت ها
زندگی بشر از دو دسته امور پیدا و پنهان تشکیل شده است و انسانها همواره در پی کشف مسایل پنهان برای جلب منفعت بیشتر و دفع مضرات از خود بوده اند. روایاتی از اهل بیت (علیهم السلام) وارد شده که ایشان از این مسایل آگاه بوده و می توانند از آن خبر دهند. نمونه های فراوانی نیز از اصحاب ایشان نقل شده که امامان از آینده ایشان خبر داده اند؛ اخبار شهادت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و اباعبدالله (علیه السلام) توسط پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)، [۵۴] خبر پارس کردن سگهای ربذه بر عایشه، [۵۵] اطلاع از شهادت عمار توسط گروه سرکش، [۵۶] خبر از به صلیب کشیده شدن میثم تمار و جویریه، قطع شدن دست و پای رشید هجری و کشته شدن کمیل بن زیاد توسط حجاج بن یوسف، نمونه هایی از این اخبار هستند. [۵۷]
کلینی در کافی روایات این موضوع را در یک باب [۵۸] جای داده است. تعداد روایات این باب دو حدیث است؛ اما صفار دو باب با هشت حدیث را به این بحث اختصاص داده است. [۵۹]
عنوان باب اول بصائر مشابه عنوان باب کافی است و تعداد روایت مشترک این دو باب یک مورد است. [۶۰] روایت دیگر کافی در باب دیگری از بصائر آمده است؛ [۶۱] لذا کافی در این باب، روایت اختصاصی ندارد. همچنین دو روایت بصائر در کافی یافت نشد. از مجموع این گروه از روایات روشن می شود در این موضوع نیز کلینی و صفار اشتراک نظر دارند و ائمه (علیهم السلام) را عالم به حوادث آینده می دانند.
۲ ـ ۴) زمان رحلت
بُعد دیگر علم ائمه (علیهم السلام) درباره حوادث آینده، علم امام به زمان ارتحال خویش است. در دو کتاب کافی و بصائر یک باب به این بحث اختصاص یافته است. [۶۲] تعداد روایات این باب در کافی هشت حدیث و در بصائر چهارده حدیث است و در چهار مورد مشترکند. [۶۳] دو روایت دیگر باب بصائر در سایر ابواب کافی آمده اند. [۶۴] چهار روایت در کافی و هشت روایت در بصائر از موارد اختصاصی هر کتاب هستند. با بررسی روایات این دو باب روشن می شود کلینی و صفار این دانش را نیز برای اهل بیت (علیهم السلام) پذیرفته اند و در علم امام به زمان رحلت خویش اختلافی ندارند.
۳ ـ ۴) علم به وصی و امام بعد از خود
از دیگر شاخه های دانش ائمه (علیهم السلام) نسبت به حوادث آینده، علم هر امام نسبت به امام و وصی بعدی است. روایات این بحث در یک باب از کافی قرار گرفته اند [۶۵] که تعدادشان هفت حدیث است. در بصائر دو باب برای این موضوع سامان یافته است؛ در یک باب روایات مربوط به شناخت امام نسبت به امام پس از خود و در باب دیگر احادیث شناخت وصی امام آمده اند. [۶۶] مجموع روایات این دو باب یازده حدیث است.
باب اول در بصائر متناظر عنوان باب کافی است و تعداد روایات مشترک این دو باب دو حدیث می باشد. [۶۷] در باب دوم بصائر روایتی درج شده که با روایت هفتم باب کافی مشترک است. [۶۸] در سه حدیث نیز اشتراک در غیر باب برقرار است. [۶۹] همچنین دو روایت باب اول بصائر در ابواب دیگر کافی درج شده اند. بنابراین، تعداد روایات مشترک دو کتاب که بر این دانش دلالت دارند هشت حدیث و تعداد روایات اختصاصی کافی یک حدیث است. این روایات از اتحاد نظر کلینی و صفار نسبت به این دانش ائمه (علیهم السلام) حکایت می کنند.
۴ـ ۴) اهل بهشت و دوزخ
از جمله مسائلی که تحقق خواهد یافت، ورود افراد به بهشت و دوزخ است. در بصائر به صورت ویژه ای به این بحث پرداخته شده و آگاهی ائمه (علیهم السلام) نسبت به اهل بهشت و دوزخ در زمره گستره دانش ائمه (علیهم السلام) دانسته شده است. صفار دو باب از کتاب خویش را به این بحث اختصاص داده و در مجموع ۲۵ حدیث متناسب با این موضوع را آورده است؛ [۷۰] از این تعداد، دو مورد به کافی راه یافته و ۲۳ مورد دیگر توسط کلینی نقل نشده است. اگرچه این دو روایت، علم پیامبر (صلی الله علیه وآله) نسبت به اهل بهشت و دوزخ را اثبات می کند، اما با ضمیمه این مطلب که ائمه (علیهم السلام) از تمام دانش رسول خدا (صلی الله علیه وآله) بهره مندند، از دیدگاه کلینی نیز این دانش برای ائمه (علیهم السلام) ثابت می شود و همین مقدار در همراهی کلینی با صفار ـ در این موضوع ـ کافی است. اشاره به این نکته لازم است که صفار در چگونگی دستیابی رسول خدا به این دانش، روایات به معراج رفتن آن حضرت را همراه با جزئیات نقل می کند.
۵ – امور ثابت عینی غیر مادی
حقایق عالم را میتوان به دو دسته مادی و غیرمادی تقسیم کرد. مادّیات، محصور به قید زمان (گذشته، حال و آینده) هستند؛ اما غیرمادیات چنین حالتی ندارند و از نوعی ثبات در مقایسه با امور مادی برخوردارند. در این گفتار به بررسی اسم اعظم، علوم انبیا (علیهم السلام) و فرشتگان و انتساب علم غیب به اهل بیت (علیهم السلام) می پردازیم. اگرچه برخی از علوم انبیا (علیهم السلام) و فرشتگان نسبت به امور مادی است، اما از آنجا که این دانش شامل احوال خود ملائکه و عوالم فرامادی است، این بحث را در این گفتار مطرح نمودیم. همچنین دانش اسم اعظم و علم غیب نیز علم به مادیات محسوب نمی شود؛ لذا در این گفتار مورد بررسی قرار می گیرد.
۱ـ ۵) اسم اعظم
در اینکه حقیقت اسم اعظم چیست و چگونه صاحب آن قادر به تصرف در عالم می شود اختلاف است. این اختلاف ناشی از روشن نبودن این بحث در روایات است و هرکس با گمانه زنی و حدس به آن می پردازد. اسم اعظم، از نامهای پروردگار است که انسان برای برآورده شدن حاجتش، با آن اسم، خدا را می خواند و هرگاه خدا با اسم اعظم خوانده شود، اراده خداوند به آن درخواست تعلق می گیرد و کمتر از آنی محقق می شود. نمونه ای از این تصرّفات، انتقال تخت ملکه سبا به دربار سلیمان نبی (علیه السلام) است. [۷۱]
ابواب مربوط به دانش ائمه (علیهم السلام) به اسم اعظم در کافی یک باب و در بصائر سه باب (شامل ۲۹ روایت) است [۷۲] که در یک باب با کافی متناظرند. این دو باب در دو روایت از مجموع نُه روایت مشترکند. [۷۳] تعداد روایات کافی در این بحث سه حدیث می باشد که هر سه مورد آن در بصائر موجود است. یک روایت دیگر کافی ـ در ادامه این باب ـ با عنوان «نادر من الباب» درج شده است. [۷۴] هفت روایت دیگر بصائر در کافی یافت نشد. از ۲۱ روایت باب دوم بصائر سه مورد در کافی درج گردیده است؛ [۷۵] اما از چهار روایت باب سوم بصائر هیچ روایتی به کافی راه نیافته است. بنابراین، مجموع روایات مشترک در این بحث شش مورد و مجموع روایات اختصاصی بصائر ۲۸ مورد است.
کلینی و صفار معتقدند ائمه (علیهم السلام) به ۷۲ حرف از مجموع ۷۳ حرف اسم اعظم آگاهند و این اسم ها به ایشان قدرتی خارق العاده داده است؛ به این معنا که هرگاه خدا را با این اسامی بخوانند خداوند دعای ایشان را مستجاب می کند. در این موضوع نیز کلینی، صفار را همراهی کرده و نظریه مکتب قم را پذیرفته است.
۲ـ ۵) علوم انبیا و فرشتگان
یکی دیگر از جنبه های علوم ائمه (علیهم السلام)، دانش فرشتگان و رسولان است. نکته قابل توجه در روایات این موضوع این است که ائمه (علیهم السلام) این دانش را اعم از وراثتی و اهدایی پروردگار می دانند. تعداد روایات این بحث در کافی چهار حدیث است که در یک باب آمده اند. [۷۶] در بصائر نیز یک باب به این بحث اختصاص یافته که دربردارنده هجده حدیث است. [۷۷] تعداد روایات مشترک این دو باب، سه حدیث است [۷۸] و در دو حدیث دیگر در غیر باب مشترکند؛ [۷۹] اما دوازده حدیث در بصائر درج گردیده که در کافی موجود نیست. در هر حال، عنوان باب در دو کتاب، گویای اشتراک نظر کلینی و صفار در پذیرش این دانش نسبت به ائمه (علیهم السلام) است.
۳ ـ ۵) علم غیب
از جمله مباحث مهم در گستره دانش امام، بحث علم غیب است. به نظر می رسد میان بزرگان، اختلاف مفهومی در این واژه وجود دارد؛ نفی کنندگان علم غیب، آن را به معنای دانشی که از دیگری اخذ نگردیده می دانند که کلینی و صفار در این گروه جای دارند. در مقابل، قائلان علم غیب آن را دانستن امور پنهان از نظر معنا می کنند. بنابراین، بسیاری از نزاع های علم غیب ائمه (علیهم السلام) بی مورد است.
در کافی بابی [۸۰] حاوی چهار حدیث در این زمینه، درج شده است که در ابواب بصائر عنوانی مشابه آن یافت نشد. البته تمام احادیث این باب در بصائر آمده، اما صفار بابی به آن اختصاص نداده است. [۸۱] به نظر می رسد دلیل این امر، اثباتی بودن ابواب بصائر است؛ یعنی صفار در پی اثبات علوم ائمه (علیهم السلام) است؛ نه نفی دانش از ایشان؛ حال اینکه این چهار روایت در پی نفی دانش غیب از ائمه (علیهم السلام) هستند؛ لذا صفار آنها را در لابه لای سایر روایات درج کرده است. البته نقل این روایات، خود دلیل پذیرش این نظریه از طرف صفار است.
۶ – امور غیر ثابت
در یک تقسیم بندی دیگر، میتوان حقایق عالم را به دو دسته ثابت و غیر ثابت تقسیم نمود. حقایق ثابت، تحقق یافته و موجودند؛ در حالیکه حقایق غیرثابت هنوز تحقق نیافته و از مسائلی هستند که در قضا و قدر الهی جای دارند و به دو گروه حتمی و غیر حتمی تقسیم می شوند. امور حتمی اموری هستند که خداوند وعده تحقق آنها را داده و تخلف ناپذیرند؛ اما امور غیرحتمی ممکن است تغییر پیدا کنند و برای خداوند نسبت به آن «بدا» حاصل شود. ائمه (علیهم السلام) به این گروه نیز علم داشته اند؛ اما دانشی متغیر و بدا پذیر که با تحقّق بدا، از آن نیز آگاه می شوند.
کلینی دو باب کافی را به این بحث اختصاص داده است [۸۲] و صفار روایات این موضوع را در چهار باب درج نموده است. [۸۳] در این بحث، کافی هفت و بصائر ۳۴ روایت آورده اند. در بصائر دو باب مشابه به بابهای کافی یافت شد. تعداد روایات مشترک دو باب اول، سه مورد [۸۴] و تعداد روایات اختصاصی بصائر چهار مورد است. مشترکات دو باب دیگر، دو مورد در باب [۸۵] و دو مورد در غیر باب است [۸۶] و در مجموع میان دو کتاب ده روایت مشترک وجود دارند. کافی روایت اختصاصی ندارد؛ اما مجموع روایات اختصاصی بصائر ۲۳ مورد است. این روایات، قابلیت افزایش دانش ائمه (علیهم السلام) را به اثبات می رسانند و بر این نکته تأکید می کنند که دانش ائمه (علیهم السلام) در زمانهای مختلف و به طور خاص در شبهای جمعه افزایش چشمگیری دارد.
از دیگر ابواب کافی درباره تکامل پذیری دانش ائمه (علیهم السلام)، بابی است که روایات تقسیم کننده دانش ایشان را در بردارد. در بصائر نیز روایات این موضوع در یک باب [۸۷] آمده اند. تعداد روایات این باب سه حدیث است که دو حدیث از آن متحد است. تعداد روایات مشترک در باب، دو مورد است [۸۸] و یک حدیث از کافی در بابی دیگر از بصائر درج شده است. [۸۹] بنابراین، هیچ کدام از دو کتاب روایت مختص به خود ندارند و در تمام احادیث این موضوع مشترکند؛ در نتیجه اتحاد کامل دیدگاه کلینی و صفار در این موضوع نیز روشن می شود.
۷ – علم عام
مراد از علم عام، دانش امام به تمام حقایق عالم و افعال و مقدرات الهی است. در کافی سه باب و در بصائر چهار باب بر دانش عام اهل بیت (علیهم السلام) دلالت دارند که سه باب از دو کتاب با یکدیگر مشابهت دارند. عنوان این بابها در سه گروه قرار می گیرند:
۱ – ائمه (علیهم السلام) خزانه داران دانش پروردگارند؛ [۹۰]
۲ – ائمه (علیهم السلام) هرگاه بخواهند دانش می یابند؛ [۹۱]
۳ – دانشِ آنچه بوده و هست در اختیار ائمه (علیهم السلام) است. [۹۲]
مجموع روایات بصائر ۳۸ و کافی پانزده حدیث است. تعداد مشترکات دو باب اول شش مورد در باب [۹۳] و یک مورد در سایر ابواب است [۹۴] و بصائر نُه حدیث اختصاصی دارد. در دومین باب از کافی و بصائر، در سه حدیث اشتراک وجود دارد [۹۵] و در یک حدیث در سایر ابواب مشترکند. [۹۶] تعداد روایات اختصاصی بصائر یک مورد است. در سومین باب از دو کتاب در یک روایت باب، اشترک وجود دارد [۹۷] و در پنج روایت در سایر ابواب مشترکند. [۹۸] تعداد احادیث اختصاصی بصائر چهار مورد است. اگرچه هیچ روایتی از باب چهارم بصائر [۹۹] به کافی راه نیافته است، اما روایات این باب مطلب بیشتری بر مباحث این موضوع نمی افزایند و موجب کاستی در روایات عام دانش ائمه (علیهم السلام) نیز نمی شوند. بنابراین، کلینی و صفار در این بحث نیز اتحاد نظر دارند.
۸ – نتیجه پژوهش
در مجموع از بررسی روایات گستره علم امام در دو کتاب کافی و بصائر الدرجات روشن می شود که میان کلینی و صفار در گستره دانش ائمه (علیهم السلام) اختلافی نیست و هر دو، دایره دانش ائمه (علیهم السلام) را حقایق تحقق یافته و مقدّرات آینده می دانند و البته دانش ایشان نسبت به آینده را بداپذیر دانسته و اطلاق علم غیب بر آن را صحیح نمی شمرند. علم کامل به احکام شرعی، اطلاع از وقایع گذشته، آگاهی به امور در حال وقوع و علم به مقدرات آینده، گسترهای عظیم از دانش را برای اهل بیت (علیهم السلام) ترسیم می کند که دربرگیرنده تمام خلقت است. البته ثابت بودن این گستره به معنای علم فعلی نسبت به آن نیست؛ بلکه از منظر روایات ارائه شده در این دو کتاب، ائمه (علیهم السلام) هنگام نیاز و ضرورت از این دانش استفاده می کنند تا در اِعمال ولایت، عالمانه حرکت نمایند. [۱۰۰]
مجموع روایات بررسی شده در رابطه با گستره علم امام در کتاب بصائر الدرجات ۴۲۳ حدیث است. از کتاب کافی نیز ۸۵ حدیث ـ در ابواب اختصاص یافته به این بحث ـ مورد بررسی قرار گرفت که هفتاد مورد آن ـ همانطور که ذکر شد ـ در بصائر نیز درج گردیده است. پنج مورد از این احادیث را کلینی به واسطه اساتید خود از صفار نقل می کند. با بررسی اسناد سایر روایات معلوم می شود اینکه کلینی از صفار کم نقل می کند، به جهت بی اعتمادی به او یا عدم پذیرش روایات وی نیست؛ بلکه کلینی همان مضامین را با سندهایی کوتاهتر و بدون نیاز به اخذ از صفار، از سایر مشایخ هم دوره او دریافت کرده است؛ به عبارت دیگر، نقل از صفار باعث طولانی شدن اسناد می شد.
این بررسی مشخص می کند که کلینی نه تنها از گفتمان قم دست برنداشته، بلکه با ارائه نمونه هایی از روایات این بحث، تفکر به ارث رسیده از کوفه به قم را به ری [۱۰۱] و بغداد منتقل می کند. [۱۰۲]
تعداد روایات مشترک در ابوابی که عنوان مشابه در دو کتاب دارند ۴۳ مورد و تعداد روایات مشترکی که در باب اشتراک ندارند در مجموع دو کتاب ۹۷ مورد است. [۱۰۳]
درباره حجم بالای روایات صفار باید بگوییم که وی به نقل یک حدیث با سندهای مختلف و طریقه ای متفاوت پرداخته است. شیخ بهایی در کتاب مشرق الشمسین یکی از راه های وثوق به اخبار را تکرار اسناد روایت در یک اصل می داند. [۱۰۴] این مطلب نشان می دهد صفار در پی ایجاد وثوق نسبت به محتوای این روایات بوده است و به همین دلیل روایات تکراری در بسیارند.
همچنین از مقایسه این دو کتاب روشن می شود که کلینی به نقل روایات مصداقی و احادیث ناقل جزئیات کمتر پرداخته است؛ در حالیکه صفار اینگونه روایات را نیز نقل می کند و شاید همین امر موجب غریب نمایی روایات این کتاب گردیده است.
عناوین ابواب در هر دو کتاب برگرفته از روایات است؛ با این تفاوت که کلینی عنوان های خود را عام تر از صفار می نویسد تا بتواند روایات مشابه را ذیل یک باب جمع کند و از حجم کتاب بکاهد؛ زیرا وی در پی ارائه مجموعه ای از اعتقادات و احکام عملی و اخلاقی برای ارائه به جامعه عمومی شیعه ـ در جهت هدایت ایشان از جهل به سوی علم ـ بوده است و به همین دلیل از زیاد شدن حجم کتاب پرهیز کرده است. [۱۰۵]
پی نوشت ها :
[۲]. ر.ک: آل عمران/۷٫
[۳]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۱/ ۱۹۱، ۳۹۲ و ۳۹۴٫
[۴]. ابراهیم/۳۷٫
[۵]. صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات/۳۰۱٫
[۶]. همان/۲۳۴ و۳۸۹٫
[۷]. همان/۲۹ و۳۳۱٫
[۸]. همان/۹، ۱۰، ۴۳، ۹۵، ۲۹۹، ۴۷۸ و ۴۸۹٫
[۹]. همان/۹٫
[۱۰]. همان/۱۰٫
[۱۱]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۱/۳۹۴؛ صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات/۹۵٫
[۱۲]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۱/۳۹۵، ۳۹۶؛ صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات/۹۶، ۹۷ و ۱۰۰٫
[۱۳]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۶/۵۵۳؛ صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات/۹۶٫
[۱۴]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۱/۱۹۱؛ صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات/۲۹٫
[۱۵]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۱/۱۹۱ و ۱۹۲؛ صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات/۲۹، ۳۰ و ۳۱٫
[۱۶]. ر.ک: پایان نامه گستره علم امام در مقایسه روایات اصول کافی و بصائر الدرجات، گفتار امور ثابت عینی مادی در گذشته اعمال بندگان
[۱۷]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۱/۲۱۹ و ۳۹۷٫
[۱۸]. صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات/۲۵۸، ۴۲۷، ۴۲۹ و ۴۲۴٫
[۱۹]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۱/۳۹۷؛ صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات/۲۵۸ و ۲۵۹٫
[۲۰]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۱/۳۹۸؛ صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات/۴۵۱٫
[۲۱]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۱/۲۱۹ و ۲۲۰؛ صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات/۴۲۴، ۴۲۵ و ۴۲۶٫
[۲۲]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۱/۲۱۹؛ صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات/۴۲۸ و ۴۲۹٫
[۲۳]. فیض کاشانی، محمد محسن بن شاه مرتضی، الوافی، ج۳، ص ۵۴۵
[۲۴]. مجلسی، محمدباقر، مرآه العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ۳/۶٫
[۲۵]. برای توضیح بیشتر ر.ک: حمادی، عبدالرضا، «گستره علم امام در مقایسه روایات اصول کافی و بصائرالدرجات»، (پایان نامه کارشناسی ارشد دانشکده علوم حدیث)، فصل سوم، گفتار دوم.
[۲۶]. آل عمران/۷٫
[۲۷]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی،۱/۶۰٫
[۲۸]. صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات/ ۴۴، ۱۹۳، ۱۹۴، ۲۱۲ و ۳۰۱٫
[۲۹]. صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات، ص۱۹۳
[۳۰]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۱/۲۲۸و ۲۲۹؛ صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات/۱۹۳ و ۱۹۴٫
[۳۱]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۱/۲۲۹ و ۲/۶۳۳؛ صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات/۱۹۳، ۱۹۴، ۲۱۲ و ۲۱۴٫
[۳۲]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۱/۲۲۸٫
[۳۳]. مراد از مبانی اسباب نزول، آیات ناسخ و منسوخ و محکمات و متشابهات است و منظور از معنای اول، معنای برگرفته از ظاهر الفاظ است و معنای دوم بر معانی تاویلی اطلاق می شود.
[۳۴]. مازندرانی، محمد صالح، شرح اصول الکافی، ۵/۳۱۲٫
[۳۵]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۱/۲۲۸٫
[۳۶]. صدوق، محمد بن علی بن بابویه، الخصال، ۲/۵۲۳٫
[۳۷]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۱/۲۲۷٫
[۳۸]. صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات/۱۳۲، ۱۳۵ و ۳۴۰٫
[۳۹]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۱/۲۲۷؛ صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات/۳۴۱٫
[۴۰]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۱/۲۲۴، ۲۲۵ و ۲۲۷؛ صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات/۱۳۵، ۱۳۶ و ۱۳۸٫
[۴۱]. به گفتار هفتم با عنوان «علم عام» مراجعه کنید.
[۴۲]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۱/۲۶۰٫
[۴۳]. صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات/۲۵۹ و ۳۵۴٫
[۴۴]. (صلی الله علیه وآله)إِنَّ فی ذلِکَ لایاتٍ لِلْمُتَوَسِّمین O.
[45]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۱/۲۱۸٫
[۴۶]. صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات/ ۸۶، ۸۹، ۲۸۸، ۲۸۹، ۳۶۱ و ۳۹۰٫
[۴۷]. همان/ ۸۲، ۲۴۲، ۲۵۰، ۳۹۶، ۴۱۹، ۴۳۱، ۴۳۴، ۴۳۵ و ۴۳۷٫
[۴۸]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۱/۴۳۸؛ صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات/۸۶، ۸۸ و ۳۸۷٫
[۴۹]. صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات/۳۳۳ و ۳۳۷٫
[۵۰]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۱/۴۶۲ و ۴۶۶؛ صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات/۳۳۵ و ۳۳۸٫
[۵۱]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۱/۲۲۷٫
[۵۲]. صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات/۳۴۱، ۳۴۷ و ۳۵۳٫
[۵۳]. ر.ک: حمادی، عبدالرضا، «گستره علم امام در مقایسه روایات اصول کافی و بصائرالدرجات»، (پایان نامه کارشناسی ارشد دانشکده علوم حدیث)، فصل دوم، گفتار امور ثابت عینی مادی در آینده.
[۵۴]. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ۹۳/۳۵۸٫
[۵۵]. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الجمل/۳۱۸٫
[۵۶]. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ۳۳/۱۲٫
[۵۷]. حلی، حسن بن مطهر، کشفالیقین/۷۷٫
[۵۸]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۱/۲۶۴٫
[۵۹]. صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات/۲۶۰ و ۴۲۲٫
[۶۰]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۱/۲۶۴؛ صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات/۲۶۰٫
[۶۱]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۱/۲۶۴؛ صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات/۴۲۲٫
[۶۲]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۱/۲۵۸؛ صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات/۴۸۰٫
[۶۳]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۱/۲۵۸، ۲۵۹ و ۲۶۰؛ صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات/ ۴۸۲، ۴۸۳ و ۴۸۴٫
[۶۴]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۱/۴۶۸ و ۴۹۱؛ صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات/۴۸۳ و ۴۸۴٫
[۶۵]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۱/۲۷۶٫
[۶۶]. صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات/ ۴۷۳ و ۴۷۴٫
[۶۷]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۱/۲۷۷؛ صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات/۴۷۴٫
[۶۸]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۱/۲۷۷؛ صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات/۴۷۳٫
[۶۹]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۱/۲۷۶ و ۲۷۷؛ صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات/۴۷۵ و ۴۷۶٫
[۷۰]. صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات/۱۹۰
[۷۱]. نمل/۴۰
[۷۲]. صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات/۲۰۸، ۲۱۲ و ۲۱۷٫
[۷۳]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۱/۲۳۰؛ صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات/۲۰۸٫
[۷۴]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۱/۲۳۰؛ صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات/۲۱۱٫
[۷۵]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۱/۲۲۹ و ۲۵۷؛ صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات/۲۱۲، ۲۱۳ و ۲۱۴٫
[۷۶]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۱/۲۵۵٫
[۷۷]. صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات/۱۰۹٫
[۷۸]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۱/۲۵۵ و ۲۵۶؛ صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات/۱۰۹، ۱۱۰ و ۱۱۱٫
[۷۹]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۱/۱۴۸ و ۲۵۵؛ صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات/۱۰۹ و ۳۹۴٫
[۸۰]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۱/۲۵۶٫
[۸۱]. ر.ک: صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات/ ۱۱۳، ۲۱۳، ۳۱۵ و ۳۷۸٫
[۸۲]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۱/۲۵۳ و ۲۵۴٫
[۸۳]. صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات/۱۳۰، ۳۹۲، ۳۹۵ و ۴۶۴٫
[۸۴]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۱/۲۵۳ و ۲۵۴؛ صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات/۱۳۰ و ۱۳۱٫
[۸۵]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۱/۲۵۴؛ صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات/۳۹۵
[۸۶]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۱/۲۵۵؛ صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات/۳۹۲٫
[۸۷]. صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات/۳۱۸٫
[۸۸]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۱/۲۶۴؛ صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات.
[۸۹]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۱/۲۶۴؛ صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات/۳۱۶٫
[۹۰]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۱/۱۹۲؛ صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات/۱۰۳٫
[۹۱]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۱/۲۵۸؛ صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات/۳۱۵٫
[۹۲]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۱/۲۶۰؛ صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات/۱۲۷٫
[۹۳]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۱/۱۹۲ و ۱۹۳؛ صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات/۱۰۳، ۱۰۴ و ۱۰۵٫
[۹۴]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۲/۸ ؛ صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات/۱۰۶٫
[۹۵]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۱/۲۵۸؛ صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات/۳۱۵٫
[۹۶]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۱/۲۵۷؛ صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات/۳۱۵٫
[۹۷]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۱/۲۶۱؛ صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات/۱۲۸٫
[۹۸]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۱/۲۶۰، ۲۶۱ و ۲۶۲؛ صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات/۱۲۳، ۱۲۴ و ۱۲۹٫
[۹۹]. صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات/۱۰۶٫
[۱۰۰]. حمادی، عبدالرضا، «گستره علم امام در مقایسه روایات اصول کافی و بصائرالدرجات»، (پایان نامه کارشناسی ارشد دانشکده علوم حدیث)، فصل دوم، گفتار دوم.
[۱۰۱]. مرحوم آیت الله بروجردی معتقد است کافی قبل از عرضه در بغداد، در ری و قم عرضه شده است (ر.ک: بروجردی، سید حسین، تجرید الأساتید، ۱/۹).
[۱۰۲]. اندرو نیومن در کتاب The formative (صلی الله علیه وآله)eriod of twelve Shiism معتقد است که کلینی برای ارائه تفکر حوزه حدیثی قم در بغداد، با پراکنده کردن احادیثی که بر جایگاه بالای ائمه (علیهم السلام) دلالت دارند از بازخورد حوزه عقل گرای بغداد با این دسته از احادیث جلوگیری نمود. این تفکر با این پیش فرض به وجود آمده که کلینی الکافی را در بغداد تألیف و منتشر نموده است. وی می نویسد:
با وجود این، کلینی در نهایت با کاهش تعداد احادیث مربوط به ابعاد خاص علم و قدرت ائمه (علیهم السلام) و با ذکر پراکنده آنها در جلدها و ابواب گوناگون و نامتناسب ـ که موجب تقلیل تأثیر همه جانبه آنها می شد ـ یا با حذف آنها ـ به طور کلی ـ آن دسته از احادیث بصائر را که بر ابعاد شگفت انگیزتر تواناییها و علم ائمه (علیهم السلام) تأکید داشت، عموماً کمرنگ کرده است (ر.ک: نیومن، اندرو. جی، دوره شکل گیری تشیع دوازده امامی/ ۲۷۶، ۳۱۹، ۳۲۳ و ۳۴۷).
[۱۰۳]. توجه به این نکته لازم است که در الکافی تعدادی از این روایات در ابوابی که از گستره علم ائمه (علیهم السلام) سخن می گویند ذکر نشده اند؛ لذا آمار مشترکات، بیش از آمار روایات بررسی شده در کافی است.
[۱۰۴]. بهایی، محمد بن الحسین، مشرق الشمسین/۲۶
[۱۰۵]. کلینی در مقدمه کتاب چنین می نویسد: و خداوند تألیف آنچه خواسته بودی را بر من آسان ساخت و امید دارم آنگونه که خواسته بودی باشد. پس اگر در جایی از آن کوتاهی یافتی، نیّت ما در اهدای خیرخواهی کم نبوده؛ [چراکه] خیرخواهی برای برادران و هم کیشان واجب است؛ علاوه بر اینکه امید داریم در [ثواب] هر آنچه از این کتاب اخذ می شود و در هر عمل بر محتوای آن در روزگار خویش تا انتهای دنیا شریک باشیم؛ چرا که خدا واحد است و محمد پیامبر خاتم، واحد است و مکتب یکی است و حلال محمد حلال و حرام او تا روز قیامت حرام است. کتاب الحجه را به مقدار کمی گستردیم و به مقدار استحقاقش تمام نکردیم؛ چرا که دوست نداشتیم از بهره آن [در این کتاب] بی نصیب بمانیم و امیدواریم که خداوند نیّت ما را آسان سازد و اگر اجل مهلت دهد کتابی تألیف کنیم که گسترده تر و کامل تر از این باشد که حقش را ادا کند (کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۱/۹).
فهرست منابع :
قرآن کریم.
بروجردی، سید حسین، تجرید الأسانید، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، ۱۴۰۹ق.
بهایی، محمد بن الحسین، مشرق الشمسین، مشهد، مجمع البحوث الاسلامیه، ۱۳۷۲ش.
حمادی، عبدالرضا، «گستره علم امام در مقایسه روایات اصول کافی و بصائر الدرجات»، پایان نامه کارشناسی ارشد دانشکده علوم حدیث.
شیخ صدوق، محمد بن علی بن بابویه، الخصال، قم، انتشارات جامعه مدرسین، قم، ۱۴۰۳ق.
شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الجمل، قم، المؤتمر العالمی للشیخ المفید، ۱۴۱۳ق.
صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات، قم، کتابخانه آیه الله العظمی مرعشی نجفی، قم، ۱۴۰۴ق.
علامه حلی، حسن بن مطهر، کشفالیقین فی فضائل امیر المومنین (علیه السلام)، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۴۱۱ق.
فیض کاشانی، محمد محسن بن شاه مرتضی، الوافی، اصفهان، کتابخانه امام امیرالمومنین، ۱۴۰۶ق.
کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۶۵ش.
مازندرانی، محمد صالح، شرح ا صول الکافی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۱ق.
مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار، بیروت، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۴ق.
مجلسی، محمدباقر، مرآه العقول فی شرح أخبار آل الرسول، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۴۰۴ق.
نیومن، اندرو.جی، دوره شکل گیری تشیع دوازده امامی، ترجمه و نقد مؤسسه شیعه شناسی، قم، شیعه شناسی، ۱۳۸۶ش.
پاسخ دهید