درباره علم خدا و اختیار انسان، از زوایای متعدد و یا رویکردهای متفاوت بحث و گفت‌وگو شده است. برخی به‌گونه‌ای از احاطه علمی‌خداوند گفته‌اند که جایگاهی برای اختیار انسان و تأثیر انتخاب او در تغییر سرنوشت باقی نگذاشته‌اند. اینان بر این باورند که خداوند از قبل همه چیز را می‌داند و ما نقشی در سرنوشت خود نداریم و حتی با این طرز تفکر راه خطا و انحراف را پیش گرفته‌اند!! و گفته‌اند:

می‌ خوردن من حق ز ازل می‌دانست               گر می‌نخورم علم خدا جهل بود[۴]

به‌طور حتم این‌گونه طرز تفکر که انسان را به خطا و گناه می‌کشاند، منطقی نیست و مورد رضایت خداوند دانا و حکیم نمی‌باشد، زیرا به‌طور حتم خداوند کسی را مجبور به شراب خواری نمی‌کنند و اگر از احاطه علمی‌خدا بخواهیم بگوییم: بلکه بهتر است در این باره خیام بگوید: چون من می‌خورم حق ز ازل می‌دانست!!!

از سوی دیگر گروهی بیشترین نقش را به اختیار و انتخاب انسان داده‌اند و انسان را تعیین کنند، سرنوشت خویش دانسته‌اند و کار را تا آنجا پیش برده‌اند که برای علم پیشین خدا و احاطه علمی‌پروردگار جایی نگذاشته‌اند و گفته‌اند: «خدا به آنچه انجام می‌دهیم علم دارد» یعنی بعد از تحقق کار به آن علم دارد و از قبل علم ندارد، بنابراین از قبل سرنوشت ما نزد خداوند نوشته نشده است، بلکه بعد از انتخاب و اختیار خود انسان سرنوشت او رقم می‌خورد و خداوند به آنچه انسان انجام می‌دهد، احاطه علمی‌پیدا می‌کند و در این تحلیل به نوعی احاطه علمی‌خداوند را محدود می‌کنند.

در حالی که در تحلیل موضوعات دقیق علمی‌و اعتقادی لازم است به‌گونه‌ای منطقی و برهانی بحث و گفت‌وگو کرد که هم از نظر اعتقادی و علمی‌خدشه‌ای وارد نشود و هم از جهت رفتاری و عملی تأثیر منفی و خطاآلود دامن‌گیر ما نشود.

واقعیت آن است که علم الهی دارای مراتب است و در هر مرتبه‌ای دارای حکمت و استواری و لطافت و زیبایی و آثار خاص خودش است.

در یک مرتبه خداوند به آنچه در جهان تحقق پیدا می‌کند علم دارد؛ یعنی هم‌زمان و همراه با تحقق هر اتفاقی و هر کاری خداوند به آن علم دارد که از آن به «علم فعلی» خداوند یاد می‌شود و حکمت و زیبایی این احاطه علمی‌خداوند به این است که خداوند آفریننده همه موجودات است و لازمه خالقیت آگاهی است به‌گونه‌ای که هیچ تر و خشکی و هیچ حرکت و سکونی از علم خدا پنهان نیست.

و در یک مرتبه بالاتر خداوند به آنچه می‌خواهد اتفاق بیفتد از جهت شرایط و چگونگی و مقدرات علم دارد. در این مرحله تا زمانی که فعل در مرحله تقدیر است قابل تغییر است، به‌گونه‌ای که اگر شرایط انسان و یا شرایط پیرامونی او تغییر کرد در تأخیر یا تعجیل و یا شدت و ضعف انجام آن کار مؤثر خواهد بود. به‌طور مثال اگر انسان صدقه داد و یا صله رحم کرد عمر او طولانی‌تر می‌شود و یا خطر تصادف از او برطرف می‌شود و برعکس اگر گناه کرد و آزار رساند در سرعت وقوع خطر و یا شدت آن مؤثر خواهد شد.

در این مرتبه تقدیرات خداوند متعال متناسب با شرایط و چگونگی انتخاب و اختیار انسان تغییر می‌کند و از آن به «لوح محو و اثبات» تعبیر می‌شود. حکمت و زیبایی این مرتبه آن است که جایگاه اختیار و انتخاب انسان و شرایط و عوامل حوادث بسیار پررنگ است و انسان از حالت اجبار خارج می‌شود. تمامی‌احادیث و آیات مرتبط با اختیار انسان و آثار اعمال خیر و شر در این مرتبه معنا پیدا می‌کند و تمام راز و نیازها و اعمال شب قدر مربوط به این مرتبه می‌باشد.

چنان چه در قرآن مجید می‌خوانیم:

«إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا فَإِذَا جَاء وَعْدُ الآخِرَهِ لِیَسُوؤُواْ وُجُوهَکُمْ وَلِیَدْخُلُواْ الْمَسْجِدَ کَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّهٍ وَلِیُتَبِّرُواْ مَا عَلَوْاْ تَتْبِیرًا. عَسَی رَبُّکُمْ أَن یَرْحَمَکُمْ وَإِنْ عُدتُّمْ عُدْنَ»؛[۵]«اگر نیکی کنید به خودتان نیکی کرده‌اید و اگر [به گناه] بازگردید ما [نیز به کیفر شما] بازمی‌گردیم».

و در مرتبه بالاتر از علم الهی صورت کلی و نتیجه نهایی مجموعه زندگی انسان و سرنوشت او در آنجا ثبت شده است و خداوند احاطه علمی;‌به آن دارد. حکمت و زیبایی این مرتبه از علم الهی به احاطه علمی‌خدا و تدبیر امور جهان مربوط می‌شود به‌گونه‌ای که هدفمندی و نظام‌مندی جهان معنا پیدا می‌کند و تغییر و تحولات مرتبطه تقدیرات و لوح محو و اثبات در آن راه ندارد، بلکه از ثبات و استحکام برخوردار است. شاید پرسیده شود با وجود این مرتبه از علم الهی که صورت کلی و نتیجه نهایی در آن ثبت است چه نیازی به مرتبه تقدیرات و لوح محو و اثبات است؟!

پاسخ این است مجموعه این مراتب به حکمت و استواری و زیبایی و لطافت جهان هستی شکل می‌دهد که از یک سو دارای ثبات و استواری در طرح کلی و جامع است و از یک سو دارای انعطاف و نقش داشتن جایگاه اختیار و انتخاب برای انسان است و این همان نظام احسن و حکیمانه خداوند است.

چنان‌که در قرآن مجید می‌ فرماید: «یَمْحُو اللّهُ مَا یَشَاءُ وَیُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْکِتَابِ»؛[۶]«خداوند آنچه را می‌خواهد محو یا اثبات می‌کند و اصل کتاب نزد اوست».

جهت توضیح بیشتر پاسخ دو نفر از بزرگان را در این باره ضمیمه می گردد.

پاسخ شهید مطهری

معروفترین شبهه جبر همان است که با مسئله قضا و قدر به مفهوم الهی یعنی با مسئله علم خداوند مربوط است و آن این است:

خداوند از ازل از آنچه واقع می‌شود و آنچه واقع نمی‌شود آگاه است و هیچ حادثه‌ای نیست که از علم ازلی الهی پنهان باشد از طرفی علم الهی نه تغییر پذیر است و نه خلاف پذیر؛ یعنی ممکن است عوض شود و صورت دیگر پیدا کند زیرا تغییر با تمامیت و کمال ذات واجب الوجود منافی است و نه ممکن است آنچه او از ازل می‌داند با آنچه واقع می‌شود مخالف و مغایر باشد زیرا لازم می‌آید علم او علم نباشد، جهل باشد؛ این نیز با تمامیت و کمال وجود مطلق منافی است.

پس به حکم این دو مقدمه:

الف – خداوند از همه چیز آگاه است.

ب – علم الهی نه تغییر پذیر است و نه خلاف پذیر.

منطقاً باید چنین نتیجه گرفت: حوادث و کائنات جبراً و قهراً باید به نحوی واقع شوند که با علم الهی مطابقت داشته باشند خصوصاً اگر این نکته اضافه شود که علم الهی علم فعلی و ایجابی است یعنی علمی‌است که معلوم از علم سرچشمه می‌گیرد نه علم انفعالی که علم از معلوم ریشه می‌گیرد نظیر علم انسان به حوادث جهان.

علیهذا اگر در ازل در علم الهی چنین بوده است که فلان شخص در فلان ساعت فلان معصیت را مرتکب می‌شود جبراً و قهراً آن معصیت باید به همان کیفیت واقع شود شخص مرتکب قادر نخواهد بود طوری دیگر رفتار کند بلکه هیچ قدرتی قادر نخواهد بود آن را تغییر دهد والا علم خدا جهل خواهد بود خیام می‌ گوید:

من می‌ خورم و هر که چو من اهل بود             می‌ خوردن من به نزد او سهل بود

می ‌خوردن من حق ز ازل می‌دانست             گر می‌ نخورم علم خدا جهل بود

جواب این شبهه پس از درک صحیح مفهوم قضا و قدر آسان است این شبهه از آنجا پیدا شده که برای هر یک از علم الهی و نظام سببی و مسببی جهان حساب جداگانهه‌ای فرض شده است؛ یعنی چنین فرض شده که علم الهی در ازل به طور ژرف و تصادف به وقوع حوادث و کائنات تعلق گرفته است؛ آن‌گاه برای این‌که این علم درست از آب در آید و خلافش واقع نشود لازم است وقایع جهان کنترل شود و تحت مراقبت قرار گیرد تا با تصور و نقشه قبلی مطابقت کند.

به عبارت دیگر چنین فرض شده که علم الهی مستقل از نظام سببی و مسببی جهان به وقوع یا عدم وقوع حوادث تعلق گرفته است و لازم است کاری صورت گیرد که این علم با معلوم خود مطابقت کند از این‌رو باید نظام سببی و مسببی جهان کنترل گردد در مواردی جلوی طبع آنچه به حکم طبع اثر می‌کند و جلوی ارده و اختیار آن که با اراده و اختیار کار می‌کند گرفته شود تا آنچه در علم ازلی الهی گذشته است با آنچه واقع می‌شود مطابقت کند و با هم مغایرت نداشته باشند از این‌رو از انسان نیز باید اختیار و آزادی و قدرت و ارده سلب گردد تا اعمالش کاملاً تحت کنترل در آید و علم خدا جهل نشود.

این چنین تصور درباره علم الهی منتهای جهل و بی‌خبری است مگر ممکن است که علم حق به طور تصادف و گزاف به وقوع یا عدم وقوع حادثه‌ای تعلق بگیرد و آن‌گاه برای این‌که این علم با واقع مطابقت کند لازم شود دستی در نظام متقن و قطعی علی و معلولی برده شود تغییراتی در این نظام داده شود از طبیعتی خاصیتی سلب گردد یا از فاعل مختاری اختیار و آزادی گرفته شود؟!

لهذا بعید به نظر می‌رسد که رباعی بالا از خیام که لااقل نیمه فیلسوفی است، بوده باشد شاید این رباعی جزء اشعاری است که بعد به خیام نسبت داده‌اند یا از خیام است ولی خیام نخواسته در این رباعی به زبان جد و فلسفه سخن بگوید؛ خواسته فقط خیالی را به صورتی زیبا در لباس نظم ادا کند بسیاری از اهل تحقیق آنجا که شعر می‌سروده‌اند افکار علمی‌و فلسفی خود را کنار گذاشته، تخیلات لطیف را جامه‌ای زیبا از شعر پوشانیده‌اند به عبارت دیگر به زبان اهل ادب سخن گفته‌اند نه به زبان اهل فلسفه همچنان‌که بسیاری از اشعار منسوب به خیام از این قبیل است. خیام شهرت جهانی خود را مدیون این‌گونه تخیلات و این طرز بیان است.

علم ازلی الهی از نظام سببی و مسببی جهان جدا نیست علم الهی علم به نظام است آنچه علم الهی ایجاب و اقتضا کرده و می‌کند این جهان است با همین نظاماتی که هست علم الهی به‌طور مستقیم و بلاواسطه نه به وقوع حادثه‌ای تعلق می‌گیرد ونه به عدم وقوع آن علم الهی که به وقوع حادثه‌ای تعلق گرفته است به طور مطلق و غیرمربوط به اسباب و علل آن حادثه نیست بلکه تعلق گرفته است به صدور آن حادثه از علت و فاعل خاص خودش علل و فاعل‌ها متفاوت می‌باشند یکی علیت و فاعلیتش طبیعی است و یکی شعوری یکی مجبور است و یکی مختار آنچه علم ازلی از فاعل شعوری اثر فاعل مجبور از فاعل مجبور و اثر فاعل مختار از فاعل مختار صادر شود علم الهی ایجاب نمی‌کند که اثر فاعل مختار از آن فاعل بالاجبار صادر شود علم الهی ایجاب نمی‌کند که اثر فاعل مختار از آن فاعل بالاجبار صادر شود.

به عبارت دیگر علم ازلی الهی علم به نظام است؛ یعنی علم به صدور معلولات است از علل خاص آنها در نظام عینی خارجی علت‌ها و فاعل‌ها متفاوت‌اند: یکی طبیعی است و یکی شعوری؛ یکی مختار است و یکی محبور در نظام علمی‌نیز امر از این قرار است یعنی هر فاعلی همان‌طور که عالم عینی هست در عالم علمی‌هست بلکه باید گفت آن طور که در عالم علمی‌هست در عالم عینی هست علم الهی که به صدور اثری از فاعلی تعلق گرفته است به معنی این است که تعلق گرفته به صدور اثر فاعل مختار از فاعل مختار و به صدور اثر فاعل مجبور از فاعل مجبور. آنچه علم الهی اقتضا دارد و ایجاب می‌کند این است که فعل فاعل مختار از فاعل مختار و فعل فاعل مجبور از فاعل مجبور صادر شود نه این‌که علم الهی ایجاب می‌کند که فاعل مختاری مجبور بشود یا فاعل مجبوری مختار گردد.

انسان در نظام هستی چنان‌که در گذشته گفته شد دارای نوعی اختیار و آزادی است و امکاناتی در فعالیت‌های خود دارد که آن امکانات برای موجودات دیگر حتی برای حیوان‌ها نیست و چون نظام عینی از نظام علمی‌ ریشه می‌گیرد و سرچشمه عالم کیانی عالم ربانی است، پس علم ازلی که به افعال و اعمال انسان تعلق گرفته است به معنی این است که او از ازل می‌داند که چه کسی به موجب اختیار و آزادی خود طاعت می‌کند و چه کسی معصیت می‌کند به اراده واختیار خود معصیت کند. این است معنی سخن کسانی که گفته‌اند: «انسان مختار و بالاجبار است»؛ یعنی نمی‌تواند مختار نباشد پس علم ازلی دخالتی ندارد در سلب آزادی و اختیار آن‌که در نظام علمی‌و نظام عینی مقرر است که مختار و آزاد باشد دخالتی ندارد در سلب اختیار و آزادی انسان به این‌که او را به معصیت یا اطاعت وادار و مجبور کند.

علیهذا دو مقدمه‌ای که در اشکال به کار برده شده هر دو صحیح و غیرقابل تردید است و هم آنچه در ضمن نکته اضافه شد که علم الهی علم فعلی و ایجابی است نه علم انفعالی و تبعی نیز صحیح و غیر انکار است اما لازمه اینها همه این نیست که انسان مجبور و مسلوب الاختیار باشد آن‌گاه که معصیت می‌کند از طرف قوه و نیرویی مجبور بوده باشد بلکه آن موجودی که در نظام تکوینی آزاد آفریده شده و در نظام علمی‌نیز آزاد و مختار قرار گرفته اگر کاری را به جبر بکند «علم خدا جهل بود». لذا اشکال کننده که می‌گوید: «می‌ خوردن من حق ز ازل می‌دانست»، باید توضیح خواست که آیا آنچه حق ز ازل می‌دانست، می ‌خوردن اختیاری و از روی میل و اراده و انتخاب شخصی بدون اکراه و اجبار بود یا می‌ خوردن جبری و تحمیلی به وسیله یک قوه‌ای که خارج از وجود انسان و یا می‌ خوردن اجباری بود و نه می ‌خوردن مطلق؛ می ‌خوردن اختیاری بود و چون علم ازلی چنین است پس اگر می‌

علم ازلی علت عصیان کردن              نزد عقلا ز غایت جهل بود

اینها همه در صورتی است که محل بحث را علم سابق ازلی الهی قرار دهیم که در قرآن کریم به نام کتاب و لوح محفوظ و قلم و امثال اینها یاد شده است و در اشکال هم همین علم ذکر شده است اما باید دانست گذشته از اینن‌که موجودات جهان و نظام سببی و مسببی معلوم حق می‌باشند به علم سابق ازلی خود همین نظام که معلوم حق است علم حق نیز می‌

«فَأَیْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ»؛[۷]

«وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ»؛[۸]

«هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ»؛[۹]

علیهذا خود جهان با همه خصوصیات و نظامات از مراتب علم خداوند است. در این مرتبه از علم، علم و معلوم یکی است نه دو تا، تا در آن انطباق و عدم انطباق علم با معلوم فرض شود و آنگاه گفته شود اگر چنین شود علم خداوند علم و اگر چنان شود جهل خواهد بود.

پاسخ آیت الله مکارم

آنچه در پرسش پیرامون علم خداوند گفته شد کاملاً صحیح و منطقی است، یعنی خداوند از ازل از همه چیز آگاه بوده است ولی نتیجهه‌ای که از آن گرفته شده (پس بشر در انجام هر نوع کار خود مجبور است) صددرصد باطل و بی‌پایه می‌باشد.

در این جا برای روشن شدن این حقیقت بیان دو نکته لازم است:

۱ – آزادی بشر در اراده و انتخاب هر نوع کاری که می‌خواهد انجام دهد، مورد احترام و اتّفاق همه خردمندان جهان است حتّی آنان که سنگ مجبور بودن بشر را به سینه می‌زنند و بشر را فاعل جبری «مختار نما» می‌دانند عملاً به این اصل احترام گذارده، خود و دیگران را در قسمتی از کارها فاعل آزاد و صاحب اختیار می‌‌دانند – و لذا – هر موقع از کسی مثلاً سخنان توهین‌آمیز بشنوند و یا فرزند خود را در انجام وظایف سست و تنبل مشاهده بنمایند، فوراً ناراحت شده و موضوع مجبور بودن توهین کننده یا فرزند را به دست فراموشی سپرده، شروع به داد و فریاد می‌کنند و متخلّف را به کیفر کردار خود می‌رسانند.

بنابر این باید بپذیریم که آن فرد جانی که مثلاً با ضربه چاقو انسانی را از پای در می‌آورد و یا می‌گساری که جام‌ها را یکی پس از دیگری سر می‌کشد، با آزادی و اختیار، بدون جبر و فشاری از درون خود یا خارج، دست به این کارها می‌زند و هیچ با وجدانی نمی‌تواند بگوید که آدم‌کشی و می‌گساری، برای این افراد مانند نفس کشیدن و هضم غذا یک امر غیر اختیاری و اجتناب‌ناپذیر است و چنان که گفته شد، همان افرادی که روی یک سلسله خیال‌بافی، اصل «آزادی اراده» را منکر شده اند، هنگامی‌که خود مورد تعدّی و ستم قرار می‌گیرند صد در صد تغییر عقیده و روش داده و از مقامات قضایی درخواست می‌کنند که ظالم و متعدّی را به کیفر اعمال خود برسانند.

۲ – علم خداوند همان طور که بیان شده واقع نماست و سرِ مویی از واقع تخلّف نمی‌کند، ولی باید توجّه داشت که علم خداوند به چیزی با آن قید و صفتی که در خارج دارد و با خصوصیّتی که تحقّق پذیرفته است تعلّق می‌گیرد.

توضیح این که: بشر در طول زندگی مبدأ دو نوع کار است؛ یک دسته از کارها را از روی اراده و اختیار انجام می‌دهد و بارزترین ممیّز این قسمت از کارها این است که «کار اختیاری» اوست.

دسته دیگر از کارهای او «افعال غیر ارادی» و به اصطلاح «اضطراری» او می‌باشد، مانند: گردش خون در رگ‌ها، ضربان قلب، فعّالیّت دستگاه گوارش و… و ممیّز روشن این دسته از کارها این است که فعل «غیر اختیاری» اوست.

روی اصل مسلّمی‌که گفته شد – علم خدا واقع نماست و سرِسوزنی از واقع تخلّف نمی‌کند – هر یک از افعال ما به آن رنگ و خصوصیّتی که در خارج دارند برای خداوند از «ازل» معلوم بوده است، یعنی خداوند از نخست می‌دانست که فعل معیّنی در لحظه خاصّی با کمال اختیار و آزادی از ما سر می‌زند و همچنین قسمت دوّم از افعال ما، خداوند از «ازل» می‌دانست که فعل خاصّی در یک ساعت معیّن از روی اضطرار از ما صادر می‌گردد.

با در نظر گرفتن این دو مطلب که اساس پاسخ را تشکیل می‌دهند، به توضیح پاسخ توجّه فرمایید:

مطلب اوّل ثابت نمود که قسمتی از افعال ما فعل ارادی و اختیاری ماست و در انجام و ترک آنها کمال آزادی را داریم.

همچنین مطلب دوّم اثبات کرد، همان طور که خداوند از «اصل کار» ما آگاه است، همچنین از خصوصیّت و رنگ و صفت آن که اختیاری و یا اضطراری بودن است، آگاه و مطّلع است و به عبارت دیگر: فعل ما با آن مشخّصات و ممیّزاتی که در خارج دارد برای او معلوم می‌باشد.

روی این دو اصل درباره افعال اختیاری خود چنین نتیجه می‌گیریم که خداوند از ازل می‌دانست که فلان جانی در ساعت معیّنی از فلان روز، با کمال آزادی و اختیار با ضربه چاقویی کسی را از پای در می‌آورد.

یک چنین علم پیشین (علم ازلی خدا) هرگز موجب «جبر» و سلب آزادگی از انسان نمی‌شود و شخص جنایتکار حق ندارد علم ازلی خدا را بهانه قرار داده و خود را در انجام جنایت مجبور و مضطر قلمداد نماید، زیرا درست است که خداوند از ازل می‌دانست که جانی دست به جنایت می‌زند، ولی او نه تنها از اصل عمل آگاه بود بلکه از این هم آگاه بود که آن شخص، این جنایت را از روی اختیار و با کمال آزادی انجام می‌دهد. (دقّت کنید)

چنین علمی‌نه تنها موجب جبر در انسان نیست، بلکه مؤیّد و روشنگر آزاد بودن اوست؛ زیرا از آن جا که علم خدا از هیچ جهت تخلّف پذیر نیست و از هر نظر واقع نماست، ناچار باید آن شخص عمل خود را از روی اختیار و آزادی انجام دهد و اگر فرض کنیم که او در انجام آن کار مجبور گردد و در انجام آن اختیار و آزادی نداشته باشد، در این صورت علم خدا بر طبق واقع نبوده، بلکه جهل خواهد شد.

بیان ساده‌تر: شاید این بیان فلسفی برای بعضی سنگین باشد، در این صورت در رفع اشکال از مثال زیر کمک می‌گیریم: کسانی که «علم ازلی خدا» را دستاویز جنایت بزهکاران قرار داده و آنان را در انواع تعدّ‌ی‌ها و ظلم‌ها و ارتکاب زشتی‌ها و بدی‌ها معذور می‌شمارند، آیا حاضرند در مثال زیر نیز چنین داوری بنمایند؟

بسیاری از استادان و دبیران به خوبی می‌توانند آینده شاگردان خود را پیش‌بینی کنند؛ معلّمی‌که از اندازه کار و کوشش و آمادگی شاگردان برای امتحان آگاهی کامل دارد، می‌تواند «قبول» و یا «رفوزه» شدن بسیاری از آنها را پیش بینی کرده و نظر قاطع دهد.

فرض کنید استادی از تنبلی و سهل انگاری شاگردی که وقت گرانبهای خود را صرف کارهای بیهوده و احیاناً مضر می‌نماید، اطلاع دارد و می‌بیند که دلسوزی‌ها و یادآوری‌های وی در روح و روان او اثری نگذارده و همچنان سرگرم اتلاف وقت در مراکز فساد است؛ در این موقع استاد آگاه از وضع شاگرد، چند هفته پیش از آغاز امتحان به خوبی می‌تواند آینده شاگرد خود پیش بینی کرده و به طور قاطع نظر صائب و صد در صد مطابق واقع بدهد، اکنون باید دید عامل شکست وی در امتحان چه بوده است؟

آیا اطّلاع معلّم از وضع وی سبب عدم موفّقیّت وی گردیده؟

به طوری که اگر معلّم با همین وضع بالعکس پیش بینی می‌کرد، آیا امکان داشت نتیجه غیر این شود و در امتحان پیروز گردد، یا این که شکست وی در امتحال معلول سهل انگاری و تنبلی وی در ایّام تحصیلی بوده که در طول سال اساساً لای کتاب را باز نکرده و جز هوسرانی، گرد هیچ کاری نگشته است؟

هیچ انسانی نمی‌تواند پیش بینی و علم استاد دلسوز را موجب شکست وی بداند بلکه باید تقصیر را متوجّه خود شاگرد نموده و سهل انگاری او را سبب عدم موفّقیّتش دانست.

در این مورد استاد با ذکاوت و دلسوز که با هوشیاری از سرنوشت شاگرد آگاه گردیده چه تقصیری می‌تواند داشته باشد؟

آیا حقیقت جز این است که محصّل سهل انگار با کمال آزادی طرّاح سرنوشت خود بوده است و با اختیار و اراده خویش مقدّمات بدبختی و «رفوزه» شدن خود را فراهم ساخته است؟

گو این که معلّم نیز از نتیجه کار او آگاه بوده و حتّی تذکّرات لازم را هم داده است.

آری میان علم خدا به سرنوشت بندگان و آگاهی استاد از نتیجه امتحان شاگرد، تفاوت‌هایی هست و علم نامتناهی خدا قابل مقایسه با علم محدود معلّم نیست، ولی این تفاوت‌ها تأثیری در این پاسخ ندارد و هیچ یک از اطّلاعات پیشین، علّت کار ما نبوده و موجب سلب اختیار و آزادی از ما نیست.

خلاصه سخن این که: خداوند بشر را با یک سلسله مواهب طبیعی آفریده و به او عقل و خرد و اراده و اختیار و حرّیّت و آزادی داده و راه سعادت و بدبختی را به او نشان داده است و هر فردی را در انتخاب سرنوشت خود آزاد گذارده است. این ما هستیم که از روی اراده و اختیار سرنوشت خود را تعیین کرده و جز ما کسی طرّاح و سازنده سرنوشت ما نیست و علم و اطّلاع او از آینده ما، کوچک‌ترین لطمه‌ای به اختیار و آزادی ما نمی‌زند و آنچه را که در شعر منسوب به «خیّام» دلیل تصوّر شده و علم ازلی خداوند عذر برای گناه و آلودگی معرّفی گردیده آن‌جا که می‌

من می‌ خورم و هر که چو من اهل بود            می‌ خوردن من به نزد او سهل بود

می ‌خوردن من حق ز ازل می‌دانست            گَر می ‌نخورم علم خدا جهل بود

سفسطهه‌ای بیش نیست و علّت رواج این مکتب در غرب جز شکستن مرزها و کسب آزادی مطلق در گناه چیزی نیست و در واقع برای فریب دادن وجدان است.

آن کس که گنه به نزد او سهل بود              این نکته یقین بداند از اهل بود

علـم ازلی علّت عصـیـان بــودن          پیش عقلا ز غایت جهل بود[۱۰]

 

منبع:نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها / مؤلف:علیرضا حیدرزاده/پرسش وپاسخ دانشجویی


[۴] – منسوب به خیام.

[۵] – اسراء (۱۷)،‌ آیات ۷ و ۸٫

[۶] – اسراء (۱۷)،‌ آیات ۷ و ۸٫

[۷] – بقره (۲)، آیه ۱۱۵٫

[۸] – ق (۵۰)، آیه ۱۶٫

[۹] – حدید (۵۷)، آیه ۳٫

[۱۰] – گردآوری از کتاب: پاسخ به پرسش‌های مذهبی، آیات عظام مکارم شیرازی و جعفر سبحانی، ناشر: مدرسه الامام علی بن ابی طالب(ع)، چاپ دوّم، صفحه ۵۱٫