یکی از شروط شهادت، عدالت شاهد است و نیز یکی از شروط عدالت، بلوغ میباشد؛ پس کودکان نمیتوانند شهادت بدهند. اما اینکه وجود مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، امام حسن و امام حسین علیهماالسلام را با وجود سنّ کم، شاهد بر نوشته ثقیف می گیرد و یا با ایشان با وجود سنّ کم بیعت می کند؛ همه این موارد از نشانههای روشن بر کمال ایشان و اختصاص این کمال به این دو توسط خداوند است. در این نوشتار به دو نمونه از مواردی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله سعی داشتند که عملاً کمال امام حسن و امام حسین علیهما السلام را به مردم نشان دهند، اشاره ای می نماییم.
شاهد بر نوشته هیئت ثقیف با وجود سنّ کم
رسول اکرم صلی الله علیه و آله به هیئت ثقیف، نوشتهای داد و علی و حسنین سلام الله علیهما را بر آن شاهد گرفت.
ابوعبید میگوید:
از این حدیث، مطالبی استفاده میشود، از جمله:
نوشتن امضای حسنین سلام الله علیهما با اینکه کم سن و سال بودند. بعضی از علمای تابعین قبول داشتند که امضای بچّهها قبول میشود و از نسب آنان سؤال میشود. پس این کار پسندیدهای است و در سنّت پیامبر صلی الله علیه و آله هم آمده است.[۱]
کتّانی میگوید:
از این حدیث معلوم می شود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از لحاظ فقهی، شهادت کودکان و نوشتن نام آنان را در قراردادها قبل از رسیدن به سن بلوغ پذیرفته است، با اینکه شهادت آنان در صورتی پذیرفته میشود که پس از بلوغ ادا کنند. همین طور از این ماجرا میفهمیم که شهادت پدر و پسر بر عقد واحد پذیرفته میشود و اشکالی ندارد. این مطلب در نورالنبراس نقل شده است.[۲]
محمّد خلیل هراس در پاورقی خود بر الاموال مینویسد:
نمیتوان گفت که این عمل رسول خدا صلی الله علیه و آله خصوصیّتی را برای حسنین – رضی الله عنهما – اثبات میکند، زیرا اوّلاً؛ دلیلی بر این مطلب نداریم. ثانیاً؛ مادامی که طفل ممیز است، میبایست شهادتش را معتبر دانست، چه گاهی اوقات بدان احتیاج پیدا میشود.[۳]
ما از وی میپرسیم: آیا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله غیر از این دو کودک کسی را از دیگر صحابه پیدا نکرد که بر این مسئله خطیر ـ که مربوط است به سرنوشت عدّه کثیری ـ گواهی دهد؟! مگر آن موقع که هیئت ثقیف به حضور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله شرفیاب شد، آن حضرت تک و تنها بود؟ آیا آنگاه که آنها با هم به توافق رسیدند و حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله معاهده را نوشت، کسی آنجا نبود که بتواند شهادت دهد تا دو کودک خردسال را که هنوز به سن پنج سالگی نرسیده بودند، به گواهی نگیرد؟!
کوچکترین مراجعهای به متون تاریخی، این احتمال را بسیار بعید میگرداند، زیرا این متون به صراحت بیان میکند که رسول خدا صلی الله علیه و آله برای اعضای هیئت ثقیف در حیاط مسجد خیمهای زد تا قرآن را بشنوند و مردم را در موقع نماز ببینند. از این گذشته، خالد بن سعید بن عاص در ان جلسه حضور داشت و خالد بن ولید، منشی رسول خدا صلی الله علیه و آله، برای نوشتن قرارداد بود و با این وصف، شهادت ندادند و رسول اکرم صلی الله علیه و آله آن دو را به گواهی نگرفت!
ابن رشد اندلسی در کتاب بدایه المجتهد تأکید دارد که به اجماع مسلمین، شاهد باید عادل باشد. او میگوید:
مسلمین اتّفاق دارند که هرجا عدالت شرط است، بلوغ هم شرط است، امّا در اینکه آیا کودکان میتوانند در مورد جراحت و قتل، علیه هم دیگر شهادت دهند، اختلاف نظر دارند. جمهور فقهای بلاد را نظر بر این است که چنین شهادتی پذیرفته نیست؛ زیرا همانطور که گفتیم: مسلمین اجماع دارند که از جمله شروط شهادت، عدالت شاهد است و نیز یکی از شروط عدالت، بلوغ میباشد؛ پس کودکان نمیتوانند شهادت بدهند و برای همین، در حقیقت چنین چیزی نزد ملاک، شهادت نیست، بلکه قرینه حالیه است.[۴]
بدین ترتیب میفهمیم که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میخواست با این کار امتیازی را برای حسنین علیهم السّلام اثبات کند و از طرف دیگر، آن دو در این سن بسیار کم در حد بالایی از تمییز و تعقل بودند و شایستگی داشتند تا مسئولیتهای سنگینی را حتّی در معاهدههای مهم سیاسی بر عهده بگیرند؛ مانند همین معاهدهای که بین رسول صلی الله علیه و آله و هیئت ثقیف به امضا رسید، بالاخص که این قبیله به دشمنی شدید با اسلام و مسلمین معروف بودند.
بیعت پیامبر با حسنین علیهم السلام با وجود سنّ کم
۱ – شیخ مفید رحمه الله علیه در مورد حسنین سلام الله علیهما میگوید:
از نشانههای روشن بر کمال ایشان و اختصاص خداوند به آن دو ـ صرفنظر از آنچه در داستان مباهله گذشت ـ این است که پیامبر صلی الله علیه و آله با آن دو بیعت کرد و در ظاهر با هیچ کودکی جز آن دو بیعت نکرد و دیگر آنکه قرآن پاداش بهشت را در برابر کردار نیکشان قرار داد، با اینکه آن دو به ظاهر کودک بودند و درباره کودکان دیگر که مانند آنان بودند، چنین آیهای نازل نشد. خدای متعال میفرماید:
«وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیراً»[۵]
و به [پاس] دوستی [خدا]، بینوا و یتیم و اسیر را خوراک میدادند.[۶]
۲ – مأمون، خلیفه عبّاسی، در ضمن احتجاج خود بر خاندانش، در مورد امام جواد علیه السّلام گفت:
وای بر شما؛ این خانواده از میان همه مردم به فضیلتی مختص شدهاند که میبینید کودکی و خردسالی مانع ایشان از کمال نیست. آیا نمیدانید که رسول خدا صلی الله علیه و آله دعوت خویش را با خواندن امیرالمؤمنین علی علیه السّلام شروع کرد؟ در حالی که علی علیه السّلام در آن هنگام، کودکی ده ساله بود و رسول خدا صلی الله علیه و آله اسلام او را پذیرفت و بدان حکم کرد و کس دیگری غیر از او را در آن سن به دین اسلام دعوت نفرمود؛ و نیز با حسنین سلام الله علیهما که کمتر از شش سال داشتند بیعت کرد و جز با آن دو با هیچ کودکی در آن سن بیعت نکرد. آیا هم اکنون به فضیلتی که خداوند نصیب این خانواده کرده است آشنایی ندارید و نمیدانید که ایشان نژادی هستند که یکی از دیگری است و درباره آخرینشان همان جاری است که درباره اوّلین آنها؟![۷]
امام صادق علیه السّلام نیر فرمود:
«لم یبایع النّبی صلی الله علیه و آله من لم یحتلم الّا الحسن و الحسین،و عبدالله بن جعفر و عبدالله بن عبّاس رضی الله عنهم»
پیامبر صلی الله علیه و آله جز حسن و حسین و عبدالله بن جعفر و عبدالله بن عبّاس (رضی الله عنه) با کودکی که به سن احتلام (بلوغ) نرسیده بود، بیعت نکرد.
همچنین فرمود:
ولم یبایع صغیراً الّا منّا.[۸]
پیامبر صلی الله علیه و آله با کودک خردسالی جز از خاندان ما بیعت نکرد.
گفته مأمون و شیخ مفید میرساند که عبدالله بن جعفر و عبدالله بن عبّاس را راویان اضافه کردهاند، زیرا مأمن و نیز شیخ مفید قاطعانه منکرند که پیامبر صلی الله علیه و آله با کودکی جز حسنین سلام الله علیهما بیعت کرده باشد و اینکه آن را در مقام احتجاج و استدلال آوردهاند، دلیل بر این است که این مسئله در آن زمان مسلّم و قطعی بوده و آنچه که در روایات اخیر آمده، بعدها اضافه شده است.
روشن است که اگر بیعت چنان است که برای طرف مقابل تعهدآور باشد و مسئولیت معینی را در ارتباط با آینده دعوت و جامعه و نجات مردم از آسیبهای آتی بر عهدهاش میگذارد، چنانکه در بیعت رضوان بود، معلوم میشود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در حسنین علیهما السّلام لیاقت و توان پذیرش این مسئولیّتهای سنگین را سراغ داشت و میدانست که به تعهدات خویش در اینباره عمل خواهند کرد.
ممکن است بعضی بگویند که تکلیف در آن موقع مشروط به رشد و تمیز بوده است؛ لذا بیعت با آن دو، بیانگر هیچ نوع امتیازی برایشان نیست، بلکه تنها میرساند که در آن زمان از قوه تمیز و تشخیص برخوردار بودهاند و به تبع آن، تکلیف متوجّه آنها شده بود.
پاسخ ما این است:
اوّلاً: اینکه گویند، تکلیف منوط به تمیز بود، باید دانست که مهلت آن مدّتها پیش و درست در سال خندق (سال چهارم یا پنجم هجرت) در مسئله پذیرش پسر عمر در جنگ به پایان رسید و از آن زمان، تکلیف مشروط به سن شد.[۹]
ثانیاً: بر فرض که در آن موقع تکلیف منوط به تمیز بوده باشد، این سؤال مطرح است که چرا این مسئله از میان تمام مردم به حسنین سلام الله علیهما اختصاص یافت؟ آیا معقول است که بگوییم: در آنجا کسی ممیز نبود؟ حتّی در سن دوازده یا سیزده سالگی و امثال اینها؟ بدون شک این جریان بیانگر امتیازی خاص بر حسنین سلام الله علیهما است که احدی از خلق خدا در آن شریک نیست،همانطور که شیخ مفید رحمه الله علیه و مأمون گفتهاند.
ثالثاً: در بسیاری از اوقات، صرف تکلیف و تمیز کافی نیست؛ زیرا طبیعتِ مسئولیت مورد نظر، اقتضا میکند که باید در شخصی که بدین منظور آماده میشود، تواناییها، ملکات و امکانات ایمانی و فکری معینی وجود داشته باشد و مورد بیعت رضوان نیز از این قبیل موارد است.
آنچه این مطلب را روشن میکند، این است که میبینیم بسیاری از کسانی که آمادگی خود را برای پذیرش این مسئولیّتها اعلام کردند و بیعت آنان پذیرفته شد ـ چنانکه در غدیر خم و نیز پس از عثمان با امیر المؤمنین علیه السّلام بیعت کردند ـ به بیعت خود وفا نکردند و روشن گردید که آنها واجد شایستگیها و تواناییهایی نبودند که میبایست به وفور در فردی یافت شود که تعهدی بدو سپرده میشود و یا مسئولیّتهای بزرگی در ارتباط با رسالت و دین بر عهده میگیرد.
منبع: اقتباسی از ترجمه کتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم صلى الله علیه وآله، ج ۹ ، علامه سید جعفر مرتضی عاملی
[۱]ـ الاموال، ۲۷۹/۲۸۰؛ ر.ک: التراتیب الاداریه، ۱/۲۷۴؛ مکاتیب الرسول (صلی الله علیه و آله و سلّم)، ۱/۲۷۳؛ الطبقات الکبری، ۱/۳۳٫
[۲]ـ التراتیب الاداریه، ۱/۲۷۴٫
[۳]ـ الاموال، ۲۸۰٫
[۴]ـ بدایه المجتهد، ۲/۴۷۵٫
[۵]ـ انسان: ۸٫
[۶]ـ الارشاد، ۲۱۹؛ (پاورقی)، ۱۶٫
[۷]ـ الاحتجاج، ۲/۲۴۵؛ بحار الانوار، ۵۰/۷۸؛ نقل از: طبرسی، الارشاد، ۳۶۳؛ تفسیر قمی، ۱/۱۴۸ـ۱۸۵؛ انساب الاشراف، ۴/۳۶؛ الحیاه السیاسیه للامام الجواد (علیه السّلام) بحث: تزویج المأمون ابنته له).
[۸]ـ ینابیع الموده، ۳۷۵؛ نقل از: فصل الخطاب، بخاری و نووی، ابن عساکر (ترجمه امام حسین (علیه السّلام) ۱۵۰ و در پاورقی، نقل از: معجم کبیر طبرانی؛ ترجمه الامام الحسین (علیه السّلام)، حدیث ۷۷؛ حیاه الصحابه، ۱/۲۵۰؛ مجمع الزوائد، ۶/۴۰؛ نقل از طبرانی که گوید: این روایت مرسل است و رجال آن، افراد ثقه میباشند، العقد الفرید، ۴/۳۸۴ (بدون ذکر نام ابن عبّاس).
[۹]ـ ر.ک: حدیث الافک، ۹۶ـ ۹۹٫
پاسخ دهید