یک روز آقا مهدی باکری در صبحگاه لشکر گفت «مردم هم نیرو به جبهه میفرستند، هم پول و لباس. ما باید دقت کنیم که اینها اسراف نشود.» آیهای از قرآن را خواند و گفت «من میبینم که در مصرف لباس و پوتین و کمپوت و نان اسراف میشود. آب کمپوت را میخورید دانههای گیلاس را میاندازید دور. پوتین که کمی کهنه شد، میاندازیدش دور که تازهاش را بگیرید. این کارها کفران نعمت است. اینها اسرافند. از ما که مقلد امامیم، این جور ریخت و پاشها بعید است.»
علی هم که مسئول تداراکات لشکر بود، خیلی به مسئله اسراف توجه می کرد؛ اگر نیرویی پیدا می شد که درخواست امکانات اضافه رو داشت، و به علت دست خای برگشتن شاکی می شد، به آقا مهدی باکری ارجاعش می داد، او هم پشت علی در می آمد و جانب مبارزه با اسراف را می گرفت. این گونه بود که در لشکر ما با اسراف به شدت برخورد می شد.
منبع: کتاب « اشتباه میکنید! من زندهام؛ شهید علی شرفخانلو» – انتشارات روایت فتح
به نقل از: نور علی حسن زاده
پاسخ دهید