تصرّف مواضع توپخانهی سپاه چهارم ارتش بعث در مرحلهی اوّل، مقابله با پاتکهای سنگین تانکهای لشکر ۱۰ زرهی دشمن در دشت عبّاس، تسخیر شگفتانگیز سایتهای ۴ و ۵ و ارتفاعات ابو صلیبی خات در عمق مواضع لشکر ۱ مکانیزهی دشمن و نهایتاً تصرّف قرارگاه مقدّم فرماندهی سپاه چهارم ارتش بعث در برقازه و عنقریب به اسارت گرفتن صدّام در این قرارگاه، از نقاط برجستهی عملکرد تیپ ۲۷ در عملیات فتح مبین بوده است.
نصرت الله قریب در ارتباط با نقش احمد متوسّلیان در سرکوب پاتک دشمن در دشت عبّاس طی عملیات فتح مبین گفته است: «… روز دوّم عملیات فتح مبین، دشمن پاتک سنگینی در محور دشت عبّاس انجام داد. طوری که همه را قلع و قمع کرد و آمد جلو. از طرف حسن باقری؛ فرمانده قرارگاه عملیاتی نصر، به تیپ ۲۷ دستور داده شد، برود جلوی پیشروی تانکهای لشکر ۱۰ زرهی دشمن را بگیرد. حاج احمد هم این مأموریت را به گردانهای حمزه، انصار و سلمان محوّل کرد. من معاون گردان حمزه بودم. با گردانمان رفتیم جلو و دشمن با رخنهای که داد، خواست ما را فریب بدهد که از قضا، فریب هم داد، یعنی جایی متوجّه شدیم فریب خوردیم که دیدیم دشمن در حال دور زدن ماست. آن روز واقعاً روز وحشتناکی بود. هلیکوپترها و تانکهایشان، داشتند پشت ما را میبستند. رضا چراغی؛ فرمانده گردان به من گفت: سریع به بچّهها دستور عقبنشینی بدهید و آنها را به عقب ببرید. خود رضا ماند تا دشمن را سرگرم کند، طوری که همه فکر کردیم او اسیر شده است.
ما از منطقه فرار میکردیم، تانکها هم از همه طرف شلیک میکردند. بچّهها با هر شلیک تانکها، روی زمین میخوابیدند و بعد از چند ثانیه یک تعدادی بلند میشدند و تعدادی دیگر شهید یا مجروح، همان جا میافتادند روی زمین. همه در حال دویدن بودند. بعد از طی مسافتی به جایی رسیدیم که دیدیم حاج احمد در جادهای که به امامزاده عبّاس منتهی میشود، در حال جلو آمدن است. پیش او رفتم و وضعیت را توضیح دادم. حاج احمد گفت: به بچّهها بگو، همین جایی که من ایستادهام، خاکریز میزنیم و جلویشان را میگیریم. حاجی با قاطعیت گفت: کسی حق ندارد حتّی یک قدم از این جا عقبتر برود. هر چند به دلیل طی مسافت زیاد و خستگی و تشنگی نای حرف زدن و ایستادن نداشتیم و به خاطر شهدا و مجروحینی که در منطقه جا مانده بودند پاک دمق بودیم، امّا تا حاج احمد این دستور را داد، بچّهها به خاطر علاقهای که به ایشان داشتند، یک قدم هم عقبتر نرفتند و همان جا ایستادند. حالا از یک طرف، به فاصلهی چند متری ما، عراقیها با تجهیزات و امکانات و تانک و هلیکوپترهایشان دارند جلو میآیند؛ از طرف دیگر، فرماندهی به نام حاج احمد متوسّلیان آن جا مثل کوه ایستاده و میگوید: باید بایستید و این جا را محکم نگه دارید. خاکریزی هم وجود نداشت تا پشت آن پناه بگیریم. حاجی به بچّهها گفت: هر عارضهای که میبینید، پشت آن موضع بگیرید و مقابل عراقیها بایستید. آن روز در دشت عبّاس اگر حاج احمد نبود، اگر قاطعیت او و محکم بودنش نبود، معلوم نبود تا کجا باید عقب میرفتیم و عراقیها هم تا کجا جلو میآمدند.[۱]
در هالهای از غبار، ص ۹۳ تا ۹۵٫
[۱]. به نقل از ماهنامهی: شاهد یاران، ویژهنامهی سردار جاودان اثر احمد متوسّلیان، تیرماه ۱۳۹۱٫
پاسخ دهید