اعراب اشخاصی هستند که اینها به مدنیّت، به فرهنگ نورانی دین راه پیدا نکردند، بیابانی ماندند، بدوی ماندند و در مراحل پایین فرهنگ، اخلاق و درک و فهم به سر میبرند. اینطور آدمها در شهر هم باشند، دهاتی هستند. امّا اگر یک روستایی ولی خدا باشد، مثل کربلایی کاظم باشد، کربلایی کاظم ساروقی باشد که در اثر حلال خوری و پرهیز از حرام در زندگی خود، خدا وجود او را با قرآن آمیخت و چشم باطن او را برای مشاهدهی تجلّی خدا که قرآن را با خط نور میدید، قرآن را مرکب و چاپی نمیدید، قرآن را در لوح محفوظ میدید، با چشم سر نبود، با چشم سِر قرآن را میدید. دلیل آن هم این بود که خدای متعال خواص و آثار و اسرار آیت قرآن را هم در دل او قرار داده بود. میدانست کدام آیات را بخواند میتواند طی الارض داشته باشد، میدانست کدام گیاه برای کدام درد، برای کدام مرض درمان است و از توفیقاتی که خدای متعال به او داده بود دوام ذکر آن هم با آیات قرآن کریم بود. هر ۲۴ ساعت یک ختم قرآن میکرد، یک آدم بیسواد بود، بیسواد محض بود. او از ساروق بود، یک روستا بود. ولی کدام شهری اینطور عرشی شده است، اینطور متمدّن شده است، اینطور با فرهنگ شده است، اینطور توانسته است الگو شود، دلبری کند، هر کسی میشنود در دل خود میگوید خوشا به حال او، ای کاش ما هم در آن خط بودیم «صَبَرُوا أَیَّاماً قَصِیرَهً»[۱] پرهیز از گناهان جوارحی و جوانحی. مدّت آن کوتاه است ولی نتیجهی آن ماندگار است.
[۱]ـ نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۰۴٫
پاسخ دهید