هابز و هیوم و قبل از آنان، عقل‌گرایان متوجه این حقیقت بودند که دانش حسی و عقل ابزاری توان داوری درباره ارزش‌ها را ندارند.

هیوم در قرن هجدهم، این مسئله را تحت عنوان جدایی دانش از ارزش مطرح کرده بود و لکن این مسئله به تدریج از پایان قرن نوزدهم بر همگان آشکار شد.

نکته دیگری که مورد توجه جامعه علمی قرار گرفت، ناتوانی عقل ابزاری از داوری درباره گزاره‌های متافیزیکی بود.

ویلفرد دوپارتو، جامعه‌شناس و اقتصاددان ایتالیایی، با توجه به همین حقیقت بود که علم قرن نوزدهم را علم احمق می‌نامید.

طی مباحثی که از دهه سوم قرن بیستم تحت عنوان فلسفه علم شکل گرفت، این نکته نیز آشکار شد که حلقه علم، چیزی جدا از دیگر حلقه‌های معرفتی بشر نیست و این نکته همان حقیقتی بود که از دیرباز مورد توجه فیلسوفان عقل‌گرا بود. آنان می‌دانستند که دانش تجربی و علم حسی همواره در تار و پود خود، نیازمند گزاره‌هایی است که از عقل فلسفی و متافیزیکی می‌گیرد، مانند اصل استحاله اجتماع نقیضین یا اصل علیت. آنان به این نکته نیز توجه داشتند که کاربرد عقل ابزاری در چارچوب مقررات و قواعدی انجام می‌شود که از متن این علم برنمی‌خیزد، بلکه از عقل عملی یا وحی حاصل می‌شدند.

 

منبع:نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها / مؤلف:عبدالحمید آکوچکیان/پرسش وپاسخ دانشجویی