بنده عراقی الأصل و شیعه هستم. به جهت مهاجرت به کشور لیبی، اصل و نسب خود را از موسی بن جعفر(ع) گم کرده‌ام. بنابراین، می‌خواهم اطلاعات کافی از آن‌حضرت، فرزندان، نوه‌ها و تاریخ مختصری از زندگی آن حضرت داشته باشم.

پاسخ اجمالی

بیان زندگی امام کاظم (ع)، فرزندان و … نیاز به تدوین چندین جلد کتاب دارد. کتاب‌های زیادی درباره‌ی زندگی امام موسی بن جعفر(ع) نوشته شده است.
در این‌جا به صورت خیلی فشرده و مختصر به موضوع مورد سؤال می‌پردازیم:

 

 

اسم، القاب و نسب امام کاظم(ع)


اسم شریف آن حضرت، موسی پسر جعفر، پسر محمد باقر، پسر علی (زین العابدین)، پسر حسین، پسر علی، پسر ابوطالب (ع) است.[۱] امام(ع) در تاریخ یکشنبه هفتم صفر سال ۱۲۸ هجری در روستای «ابواء»[۲] بین مکه و مدینه به دنیا آمد و بنابر قول مشهور[۳] در سال ۱۸۳[۴] هجری در زندان هارون الرشید، مسموم و به شهادت رسید و در ضلع غربی بغداد در مقبره‌ی معروف به مقابر قریش به خاک سپرده شد[۵] البته هم اکنون نام آن مکان کاظمین است.
شیخ مفید می‌گوید: این مقبره در گذشته محل دفن بنی هاشم و سران قبایل و اشراف بود.[۶]
مادر امام کاظم(ع) حمیده‌ی بربریه نام دارد.[۷] همچنین به او حمیده‌ی مصفّاه گفته شده است،[۸] ولی ابن شهر آشوب، حمیده‌ی مصفّاه را دختر صاعد بربری با کنیه‌ی «لؤلؤ» مادر موسی بن جعفر(ع) می‌داند.[۹]
عبدصالح، کاظم،[۱۰] صابر[۱۱] و امین[۱۲] از القاب آن حضرت است که کاظم از مشهورترین آن می‌باشد.[۱۳]
شیخ مفید می‌گوید: ابا ابراهیم، اباالحسن و ابا علی از کنیه‌های حضرت است.[۱۴] برخی نیز، ابوالحسن اوّل، ابوابراهیم،[۱۵] و ابواسماعیل[۱۶] را به عنوان کنیه‌های حضرتش ذکر می‌کنند.

 


امامت موسی بن جعفر(ع)


در نزد شیعه‌ی دوازده امامی معروف و مسلّم است که یکی از راه‌های تشخیص و اثبات امامت هر امامی، تصریح امام پیشین، همچنین سؤال‌ها و امتحاناتی که انسان‌های عادی از عهده‌ی آن بر نمی‌آیند، است. خوشبختانه درباره‌ی امامت موسی بن جعفر(ع) روایات فراوانی وجود دارد که امامت آن حضرت را اثبات می‌کند.
ابن صباغ مالکی می‌گوید: عبدالأعلی از فیض بن مختار نقل می‌کند که خدمت امام صادق(ع) عرض کردم: دست مرا بگیر و از آتش جهنم نجاتم بده و بفرما امام بعد از شما کیست؟ در این هنگام موسی بن جعفر(ع) وارد شد در حالی‌که هنوز نوجوان بود. امام صادق(ع) فرمود: «این (اشاره به موسی بن جعفر) امام شماست، پس به او بگروید».[۱۷]
شیخ مفید در این‌باره می‌گوید: موسی بن جعفر(ع) امام بعد از پدر بزرگوارش است و مقدّم بر تمام فرزندان امام صادق(ع) است؛ زیرا:


۱ – 
تمام فضایل و خوبی‌ها در او جمع است.


۲ – 
نصوص صحیح و معتبر با صراحت درباره‌ی او وارد شده است.


۳ – 
پدر بزرگوارش صراحتاً فرمود: او ولیعهد و امام بعد از من است.[۱۸]

 


خلفای زمان امام موسی بن جعفر(ع)


شروع امامت و ولایت امام کاظم(ع) همزمان با استقرار و ثبات خلافت عباسی‌ها بود. امام(ع) در برهه‌ای به امامت رسید که ظالم‌ترین و جبارترین حاکمان بر مسند حکومت بودند. دولت و حکومت آنها از نظر داخلی در آرامش بود و هیچ مخالفت و درگیری داخلی وجود نداشت. این ثبات و آرامش باعث شد تا حاکمان و زمام‌داران بتوانند به راحتی بر مخالفان خود تسلط پیدا کنند و اعمال، رفتار و حرکات آنان را زیر نظر داشته باشند.
تعدادی از حُکام و سلاطین ظالم و ستمگر عباسی دوره‌ی امام کاظم(ع) عبارتند از:


۱ – 
منصور دوانیقی:[۱۹] وی دومین حاکم دولت عباسی بعد از برادرش ابوعباس سفاح است.[۲۰] وی به بُخل و حسادت معروف بود و به همین جهت لقب دوانقی به وی دادند.[۲۱]


۲ – 
مهدی عباسی:[۲۲] تمایل بیش از حد به لهو و لعب، زن و … از معروف‌ترین خصایص این خلیفه‌ی عباسی بود.[۲۳] شدت علاقه‌ی وی به این‌گونه مسائل باعث آن شد که پسرش ابراهیم رئیس آواز خوان‌ها و خواننده‌ها و دخترش علیّه جزو گروه خواننده‌ها، نوازنده‌ها و رقاص‌های بغداد شود.


۳ – 
هادی عباسی:[۲۴] وی در سن ۲۵ سالگی به حکومت رسید،[۲۵] در حالی‌که مخالف سرسخت و دشمن اهل بیت(ع) و حاکم شرور بود. چنان‌که شرارت از سر و رویش می‌بارید. زندگی اش سراسر غرور و تکبر و ناپختگی و بی تجربگی جوانی بود. دورۀ حکومت او از دوران‌های سخت اهل بیت (ع) و شیعیان بود.[۲۶]


مسعودی مورّخ مشهور در کتاب «مروج الذهب» دربارۀ هادی عباسی می‌گوید: «…. قسی القلب، بد اخلاق و زشت خوی بود».[۲۷] شروع قیام‌ها و نهضت‌ها به رهبری بنی‌هاشم و علوی‌ها در زمان خلافت هادی عباسی بود. واقعه‌ی «فخ» به رهبری حسین بن علی یکی از قیام‌های معروف آن دوره است.[۲۸] این نهضت مورد تأیید امام کاظم(ع) بود به گونه‌ای که امام(ع) رهبری این قیام (حسین بن علی) را به شهادت بشارت داد و او را سفارش به تقویت، مقاوت و صبر کرد. آن حضرت به وی چنین فرمود: «تو کشته می‌شوی، خوب جنگ کن؛ زیرا قوم و لشکری که در مقابل تو است، از فاسقانند…».[۲۹] و این موضع امام(ع)، قیام فخ را در ردیف سالم‏ترین قیام‌هاى علویان بر ضد عباسیان قرار می‌دهد.[۳۰]


۴ – 
هارون الرشید:[۳۱] وی در ثروت اندوزی، اسراف، داشتن حرم سرا، زنان آواز خوان و رقاص معروف بود.[۳۲] نسبت به ائمه و سادات بنی هاشم نهایت خصومت و دشمنی را روا می داشت و در از بین بردن آنها تلاش می‌کرد.[۳۳]زندانی نمودن موسی بن جعفر(ع) بارها و بارها و شهادت آن حضرت در زندان به دست سندی بن شاهک نمونه‌ای از این دشمنی‌هاست.[۳۴]

 

 


موضع‌گیری امام کاظم(ع) در مقابل هارون الرشید


با آن‌که هارون مشهور به زورگویی، جباریت، قساوت قلب و دشمنی، به ویژه با علوی‌ها بود، در عین حال در تاریخ شاهدیم که امام کاظم(ع) هیچ اهمیتی برای هارون قایل نبود و هیچ ترس و هراسی از وی نداشت و در مقابل هارون در نهایت عزّت و شجاعت می‌ایستاد و در راستای مسئولیتش کوچک‌ترین عقب‌نشینی و ضعفی از خود نشان نمی‌داد. تاریخ شاهد این مدعاست. در این‌جا به نمونه‌هایی از این برخورد امام(ع) در مقابل هارون الرشید می‌پردازیم:

 


۱ – 
هارون الرشید و تظاهر انتساب به پیامبر اکرم(ص)


خطیب بغدادی در کتاب تاریخ خود نقل می‌کند که: هارون الرشید به حج و به زیارت مرقد پیامبر(ص) آمد. عده‌اى از قریش و سران قبایل و نیز موسى بن جعفر(ع) با وى همراه بودند. چون هارون به مزار پیامبر رسید گفت: سلام بر تو اى رسول خدا! اى پسر عمویم! وى می‌خواست با این عبارت به اطرافیان فخر بفروشد. در این هنگام موسى بن جعفر(ع) به قبر پیامبر نزدیک شد و گفت: «سلام بر تو اى پدر»! چهره‌ی رشید دگرگون شد و گفت: اى ابو الحسن! افتخار حقیقى همین است.[۳۵]

 


۲ – 
ترسیم حد و مرز «فدک» از جانب امام کاظم(ع)


زمخشری می‌گوید: هارون الرشید به امام موسی بن جعفر(ع) عرض کرد: یا اباالحسن! حد و مرز فدک را مشخص کن تا آن را به شما برگردانم. حضرت از این کار ابا کرد، تا این‌که هارون اصرار ورزید، آن‌گاه امام(ع) فرمود: «من حد و مرز واقعی آن را مشخص می‌کنم. اگر این کار را بکنم تو آن را برنمی‌گردانی!» هارون گفت: مگر حدود آن کجاست! به حق جدّت مشخص کن. پس امام(ع) فرمود: «مرز اوّلش تا عدن است». در این هنگام رنگ هارون تغییر کرد، گفت: ادامه بده فرمود: «مرز دومش سمرقند است»، با شنیدن این حرف چهره‌اش تاریک شد. امام(ع) فرمود: «مرز سومش آفریقاست»، رنگش سیاه شد، گفت: ادامه بده. امام فرمود: «مرز چهارمش تا خزر و ارمنستان است». این‌جا بود که هارون گفت: بفرما جای من بنشین! بنابراین، چیزی برای ما باقی نمی‌ماند! امام(ع) فرمود: «به تو گفتم اگر حدّ فدک را مشخص کنم، تو آن‌را به ما باز پس نمی‌دهی. از این‌جا بود که هارون تصمیم به قتل حضرت گرفت».[۳۶]

 

 

۳ – اثبات نسبت با رسول اکرم(ص)


نقل کرده‌اند روزی هارون الرشید از امام کاظم(ع) پرسید: چگونه شما می‌گویید فرزندان رسول الله(ص) هستید، در حالی‌که فرزندان علی(ع) هستید. همانا مرد از طرف پدر منسوب به جدّ می‌شود، نه از طرف مادر. امام(ع) در جواب، این آیه‌ی مبارکه را قرائت فرمود: «… و از فرزندان او، داوود و سلیمان و ایّوب و یوسف و موسى و هارون را (هدایت کردیم) این‌گونه نیکوکاران را پاداش مى‏دهیم! و (همچنین) زکریّا و یحیى و عیسى و الیاس را همه از صالحان بودند».[۳۷] در حالی‌که برای حضرت عیسی(ع) پدری نیست، همانا وی از طرف مادر به انبیا منتسب شد. این‌گونه ما ملحق به فرزندان پیامبر(ص) می‌شویم از طرف مادرمان حضرت زهرا(س). همچنین خدای متعال فرمود: «هر گاه بعد از علم و دانشى که (درباره‌ی مسیح) به تو رسیده، (باز) کسانى با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را، ما خودمان را و شما خودتان را (کسانى را که مانند جان ماست) فرا خوانیم، آن گاه مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم».[۳۸] پیامبر(ص) هنگام مباهله‌ی با نصاری هیچ‌کس را دعوت نکرد، مگر علی، فاطمه و حسن و حسین(ع) پس حسنین فرزندان پیامبر(ص) هستند.[۳۹]

 


علم و اخلاق امام موسی بن جعفر(ع)


درباره‌ی گستره‌ی علم امام کاظم(ع) در علوم مختلف و فضایل اخلاقی و معنوی آن حضرت، روایات فراوانی وجود دارد. چگونه آن حضرت جامع علوم مختلف و دارای کمالات و فضایل اخلاقی و معنوی نباشد، در حالی‌که در خانه‌ی نبوّت، معدن رسالت و مهبط ملائکه پرورش یافته است.
در این‌جا به سه نمونه از روایات اشاره می‌کنیم:
یک. ابوحنیفه می‌گوید: در زمان امام صادق(ع) به حج رفته بودم، زمانی که وارد مدینه شدم، به منزل آن حضرت رفتم. در دهلیز (دم در) به انتظار نشستم تا حضرت اجازۀ ورود دهد، در این هنگام پسر بچه‌ای از منزل خارج شد، از او پرسیدم دستشویی کجاست؟ گفت صبر کن، سپس به دیوار تکیه داد و نشست و گفت: «بپرهیز از این که در کنار جوی آب، زیر درختان میوه، حیاط مساجد، در مسیر راه‌ها، ادرار و قضای حاجت کنی. برو پشت دیوار، از پشت به قبله و رو به قبله نشستن بپرهیز…». ابوحنیفه می‌گوید: از شنیدن این سخنان از این بچه به تعجب آمدم، از او پرسیدم نامت چیست؟ گفت: من موسی بن جعفر(ع) هستم. از او پرسیدم: ای جوان! گناه و معصیت چیست؟ در پاسخ گفت: «برای گناه و معصیت سه حالت تصوّر می‌شود:


۱ – 
این‌که گناه از طرف خداوند باشد، نه از جانب بنده، در این صورت، سزاوار نیست که خداوند بنده را عذاب کند به چیزی که مرتکب نشده است.


۲ – 
این‌که گناه از طرف خدا و بنده مشترکاً باشد، در این صورت، هم سزاوار نیست که شریک قوی نسبت به شریک ضعیف ظلم کند.


۳ – 
این‌که گناه از سوی بنده باشد که درست این است. در این صورت، اگر خداوند بر بنده ببخشاید، نشانه‌ی جود و کرم اوست و اگر عقاب کند، به سبب گناه عبد و نافرمانی بنده است».


ابو حنیفه می‌گوید: پس گفتم: «آنها فرزندان و (دودمانى) بودند که (از نظر پاکى و تقوا و فضیلت،) بعضى از بعض دیگر گرفته شده بودند[۴۰]».[۴۱]
علما در فنون مختلف علم و دانش از آن حضرت فراوان حدیث نقل کرده‌اند که متون دینی ما مملوّ از این علوم است.[۴۲]


۴ – 
ابوالفرج اصفهانی می‌گوید: یحیی بن حسن برایم نقل کرد: موسی بن جعفر(ع) این گونه بود که اگر به آن حضرت خبر می‌رسید که مردی با آن حضرت خوب نیست و پشت سرش بد گویی می‌کند، برایش کیسه‌ای پر از دینار می‌فرستاد و کیسه‌اش بین دویست تا سیصد دینار در آن وجود داشت، این کار حضرت ضرب المثل شده بود.


همو می‌گوید: یکی از نوه‌های خیلفه‌ی دوم هنگامی که موسی بن جعفر(ع) را می‌دید، شروع می‌کرد به دشنام دادن حضرت علی(ع) و بدرفتاری با موسی بن جعفر(ع)، بعضی از شیعیانش به حضرت گفتند اجازه بده تا او را بکشیم، امام(ع) فرمود: نه؛ روزی حضرت در حالی‌که بر مرکب سوار بود، وارد مزرعه‌ی این شخص شد، آن شخص صدا زد، زراعت و محصول مرا از بین بردی! حضرت به او اعتنایی نکرد، همچنان می‌رفت تا این‌که به نزدیک او رسید، پیاده شد، در کنارش نشست و شروع کرد با او به صحبت و شوخی کردن و گفت: غرامت محصولت چقدر است؟ آن مرد گفت: صد درهم، امام فرمود: چقدر سود آن می‌شود؟ گفت: نمی‌دانم، حضرت(ع) فرمود: من پرسیدم چقدر حدس می‌زنی؟ گفت: صد درهم دیگر، امام(ع) سیصد درهم به او داد. پس آن شخص از جا برخاست و سر حضرت را بوسید. از این به بعد هر وقت امام وارد مسجد می‌شد، آن مرد از جایش بلند می‌شد، بر حضرت سلام می‌داد و می‌گفت: «الله اعلم حیث یجعل رسالته». امام(ع) به شیعیانش که خواهان کشتن آن شخص بودند، فرمود: کدام‌یک از این دو کار بهتر بود، آن‌که شما می‌خواستید، یا این کاری که من انجام دادم؟![۴۳]


۵ –
 امام کاظم(ع) در انجام عبادات مستحبی و نافله‌ی شب به گونه‌ای بود که نافله‌ی شب را به نماز صبح متصل می‌کرد. پس از نماز صبح تعقیباتش تا طلوع صبح به درازا می‌کشید، در حال سجده و دعا بود تا نزدیک طلوع خورشید.
آن‌حضرت فراوان این دعا را می‌خواند: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ الرَّاحَهَ عِنْدَ الْمَوْتِ وَ الْعَفْوَ عِنْدَ الْحِسَابِ»؛بار خدایا! آسودگی و راحتی به هنگام مرگ و عفو و گذشت به هنگام حساب را از تو درخواست می‌کنم.
یکی از دعاهایش این بود: «عَظُمَ الذَّنْبُ مِنْ عَبْدِکَ فَلْیَحْسُنِ الْعَفْوُ مِنْ عِنْدِکَ»؛ گناه بنده‌ات بزرگ است، پس باید گذشت و عفو تو نیز نیکو باشد.
از ترس خداوند چنان گریه می‌کرد که ریش مبارکش از اشک خیس می‌شد.[۴۴]
امام کاظم(ع) در انجام صله‌ی رحم سرآمد بود. شب‌ها از فقرای مدینه سرکشی می‌کرد، برای آنان پول، نان و خرما می‌برد، در حالی‌که مردم متوجه حضرتش نمی‌شدند و نمی‌دانستند این پول و غذا از طرف موسی بن جعفر است.[۴۵]


۶ – 
بنا بر روایتی؛ امام موسی کاظم(ع)، در چهار عمره؛ مسافت مدینه تا مکه را برای انجام مناسک پیاده پیمودند:
على بن جعفر گفت: «با برادرم موسى بن جعفر(ع) در چهار عمره به مکه مشرف شدیم. با خانواده‌اش یک مرتبه در بیست و شش روز راه را پیمودیم، مرتبه دوم بیست و پنج روز و سومین مرتبه بیست و چهار روز و در مرتبه دیگر به بیست و یک روز راه را طى کردیم».[۴۶]
اسامی فرزندان امام موسی بن جعفر(ع)
همان‌گونه که در ابتدای این نوشتار بیان شد، دربارۀ زندگی امام کاظم(ع)، فرزندان و… نیاز به تدوین چندین جلد کتاب است، ولی در این‌جا فقط اسامی پسران و دختران آن حضرت را بیان می‌کنیم و بیش از این‌را حواله می‌دهیم به کتاب‌های انساب.
بنابر مشهور؛ حضرت موسى بن جعفر(ع) سى و هفت فرزند از دختر و پسر داشتند؛ حضرت رضا(ع)، ابراهیم، عباس و قاسم هر کدام مادرهاى جداگانه‌اى داشتند.
احمد، محمد، حمزه مادرشان ام ولد بودند.
اسماعیل، جعفر، هارون، و حسن هم مادرشان ام ولد بودند.
عبد اللَّه، اسحاق، عبید اللَّه، زید، حسن، فضل، سلیمان هر یک از مادرى بودند.
فاطمه کبرى، فاطمه صغرى، رقیه، حکیمه، ام ابیها، رقیه صغرى، کلثم، ام جعفر، لبانه، زینب، خدیجه، علیه، آمنه، حسنه، بُریهه، عائشه، ام سلمه، میمونه، ام کلثوم، این افراد هم هر کدام از مادرى بودند.[۴۷]
بعضی دیگر از مورّخان، اسامی دیگری را به این اسامی اضافه کرده اند که به جهت اختصار از ذکر آنها صرف نظر می‌کنیم.

 

 

منبع:اسلام کوئست


[۱]. ابن طولون، شمس الدین محمد، الأئمه الاثنا عشر، ص ۸۹، منشورات الرضی، قم، بی تا.

[۲]. شیخ مفید، الإرشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج ۲، ص ۲۱۵، کنگره شیخ مفید، قم، چاپ اول، ۱۴۱۳ق؛ طبرسی، فضل بن حسن، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج ۲، ص ۶، مؤسسه آل البیت(ع)، قم، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.  

[۳]. برخی نیز شهادت آن حضرت را در سال ۱۸۱ (به نقل از: امین عاملى‏، سید محسن، أعیان الشیعه، ج ۲، ص ۵، دار التعارف‏، بیروت، ۱۴۰۳ق)، یا ۱۸۶(کاشفى سبزوارى‏، ملا حسین‏، روضه الشهداء، ص ۵۱۴، نوید اسلام، قم، چاپ سوم، ۱۳۸۲ش)، یا ۱۸۸هجری(به نقل از: أعیان الشیعه، ج ۲، ص ۵).  

[۴]. الإرشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج ۲، ص ۲۱۵؛ إعلام الوری بأعلام الهدی، ج ۲، ص ۶؛ محدث اربلى، کشف الغمه فی معرفه الأئمه، ج ۲، ص ۷۴۷، منشورات الرضی، قم، چاپ اول، ۱۴۲۱ق؛ ‏ عماد الطبری، حسن بن علی، تحفه الأبرار فی مناقب الأئمه الأطهار(ع)، ص ۱۶۸، میراث مکتوب‏، تهران، چاپ اول، ۱۳۷۶ش

[۵]. ابن شهر آشوب مازندرانى‏، مناقب آل ابی طالب، ج ۴، ص ۳۲۳ و ۳۲۴، مؤسسه انتشارات علامه، قم، ۱۳۷۹ق.

[۶]. الإرشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج ۲، ص ۲۴۳

[۷]. همان، ص ۲۱۵؛ إعلام الوری بأعلام الهدی، ج ۲، ص ۶؛ حسینى عاملى‏، سید تاج الدین‏، التتمه فی تواریخ الأئمه(ع)، ص ۱۰۶، مؤسسه بعثت، قم، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.

[۸]. إعلام الوری بأعلام الهدی، ج ۲، ص ۶

[۹]. مناقب آل ابی طالب، ج ۴، ص ۳۲۳.

[۱۰]. الإرشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج ۲، ص ۲۱۵ و ۲۱۶.

[۱۱]. ابن ابى الثلج بغدادی‏، تاریخ أهل البیت‏، ص ۱۳۱، آل البیت‏، قم، چاپ اول، ۱۴۱۰ق

[۱۲]. مناقب آل ابی طالب، ج ۴، ص ۳۲۳؛ شافعی، محمد بن طلحه‏، مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول‏، ص ۲۸۹، البلاغ‏، بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۹ق.

[۱۳]. همان؛ التتمه فی تواریخ الأئمه(ع)، ص ۱۰۵

[۱۴]. الإرشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج ۲، ص ۲۱۵.

[۱۵]. مناقب آل ابی طالب، ج ۴، ص ۳۲۳.

[۱۶]. قرشی، باقر شریف‏، حیاه الإمام موسى بن جعفر(ع)، ج ۱، ص ۴۹، دار البلاغه، بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۳ق.

[۱۷]. همان، ص ۹۳۳.

[۱۸]. الإرشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج ۲، ص ۲۱۵؛ همچنین برای آگاهی از نصوصی که دربارۀ امامت موسی بن جعفر(ع) آمده نک: کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج ۱، ص ۳۰۷ – ۳۱۱، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق؛ شیخ حر عاملى‏، إثبات الهداه بالنصوص و المعجزات‏، ج ۴، ص ۲۱۶ – ۲۲۲، اعلمى‏، بیروت، چاپ اول، ۱۴۲۵ق.

[۱۹]. طبری، محمد بن جریر بن رستم‏، دلائل الإمامه، ص ۳۰۵، بعثت، قم، چاپ اول، ۱۴۱۳ق؛ مناقب آل ابی طالب، ج ۴، ص ۳۲۳؛ إعلام الوری بأعلام الهدی، ج ۲، ص ۶

[۲۰]. منهاج سراج، قاضى ابو عمرو عثمان‏، طبقات ناصرى (تاریخ ایران و اسلام)، تحقیق: حبیبى، عبد الحى، ج ۱، ص ۱۰۹، دنیاى کتاب، تهران، چاپ اول، ۱۳۶۳ش.

[۲۱]. بلعمى، ابو على، تاریخنامه طبری، محقق و مصحح: روشن، محمد، ج ۴، ص ۱۰۷۳، سروش، البرز، تهران، چاپ دوم، چاپ سوم، ۱۳۷۳و ۱۳۷۸ش؛ خواند میر، غیاث الدین بن همام الدین، تاریخ حبیب السیر، ج ۲، ص ۲۰۷، انتشارات خیام، تهران، چاپ چهارم، ‏۱۳۸۰ش.

[۲۲]. دلائل الإمامه، ص ۳۰۵؛ مناقب آل ابی طالب، ج ۴، ص ۳۲۳؛ إعلام الوری بأعلام الهدی، ج ۲، ص ۶.

[۲۳]. ر.ک: حیاه الإمام موسى بن جعفر(ع)، ج ۱، ص ۴۳۵ – ۴۴۶.

[۲۴]. دلائل الإمامه، ص  ۳۰۶؛ مناقب آل ابی طالب، ج ۴، ص ۳۲۳؛ إعلام الوری بأعلام الهدی، ج ۲، ص ۶.  

[۲۵]. دلائل الإمامه، ص  ۳۰۶

[۲۶]. ر.ک: حیاه الإمام موسى بن جعفر(ع)، ج ۱، ص ۴۵۷ – ۴۵۹.

[۲۷]. مسعودی، أبو الحسن على بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق: داغر، اسعد، ج ۳، ص۳۲۵، دار الهجره، قم، چاپ دوم، ۱۴۰۹ق

[۲۸]. ابن اثیر جزرى، الکامل فی التاریخ‏، ج ۶، ص ۹۰، دار الصادر، بیروت، ۱۳۸۵ش.‏

[۲۹]. ابو الفرج اصفهانی، على بن الحسین، مقاتل الطالبیین، تحقیق: صقر، سید احمد، ص ۳۷۶، دار المعرفه، بیروت، بی‌تا.

[۳۰]. جعفریان، رسول، حیات فکرى و سیاسى ائمه‏، ص ۳۸۹، انصاریان‏، قم، چاپ ششم، ۱۳۸۱ش.

[۳۱]. دلائل الإمامه، ص  ۳۰۶؛ مناقب آل ابی طالب، ج ۴، ص ۳۲۳؛ إعلام الوری بأعلام الهدی، ج ۲، ص ۶.   

[۳۲]. ر.ک: حیاه الإمام موسى بن جعفر(ع)، ج ۲، ص ۲۱

[۳۳]. همان، ص ۲۵.

[۳۴]. ر.ک: الإرشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج ۲، ص ۲۴۱ – ۲۴۳.

[۳۵]. ابن الجوزى، أبو الفرج عبد الرحمن بن على، المنتظم فى تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق: عطا، محمد عبد القادر، عطا، مصطفى عبد القادر، ج ۹، ص ۸۸، دار الکتب العلمیه، بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۲ق؛ طبری آملی صغیر، محمد بن جریر، ص ۲۵، دلائل الإمامه، بعثت، قم، چاپ اول، ۱۴۱۳ق.

[۳۶]. زمخشری، محمود، ربیع الابرار، باب البلاد و الدیار و الابنیه  و ما یتصل بها من ذکر العماره والخراب وحب الوطن: «کان الرشید یقول لموسى الکاظم بن جعفر: یا أبا الحسن خذ فدک حتى أردها علیک، فیأبى، حتى ألح علیه فقال: لا آخذها إلا بحدودها، قال: و ما حدودها؟ قال: یا أمیر المؤمنین أن حددتها لم تردها، قال: بحق جدک إلا فعلت، قال: أما الحد الأول فعدن، فتغیر وجه الرشید و قال: هیه، قال: و الحد الثانی سمرقند، فاربد وجهه، قال: و الحد الثالث أفریقیه، فاسود وجهه و قال: هیه، قال: و الرابع سیف البحر مما یلی الخزر و أرمینیه، قال الرشید: فلم یبق لنا شیء فتحول فی مجلسى؛ قال موسى: قد أعلمتک أنی أن حددتها لم تردها فعند ذلک عزم على قتله».

[۳۷]. انعام، ۸۴.

[۳۸]. آل عمران، ۶۱.

[۳۹]. ابن صباغ مالکى‏، الفصول المهمه فی معرفه الأئمه(ع)، ج ۲، ص ۹۵۰، دار الحدیث‏، قم، چاپ اول، ۱۴۲۲ق.

[۴۰]. آل عمران، ۳۴.

[۴۱]. مناقب آل ابی طالب، ج ۴، ص ۳۱۴.

[۴۲]. ر.ک: طبرسی، احمد بن علی، الإحتجاج علی أهل اللجاج، محقق و مصحح: خرسان، محمد باقر، ج ۲، ص ۳۸۵ – ۳۹۵، نشر مرتضی، مشهد، چاپ اول، ۱۴۰۳ق.

[۴۳]. مقاتل الطالبین، ص ۴۱۳ و ۴۱۴.

[۴۴]. الإرشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج ۲، ص ۲۳۱.

[۴۵]. همان، ص ۲۳۱ و ۲۳۲.

[۴۶]. حمیری، عبد الله بن جعفر، قرب الاسناد، ص ۲۹۹، قم، مؤسسه آل البیت(ع)، چاپ اول، ۱۴۱۳ق.  

[۴۷]. الإرشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج ۲، ص ۲۴۴؛ إعلام الوری بأعلام الهدی، ج ۲، ص ۳۶؛ ابن حاتم شامی، جمال الدین یوسف، الدر النظیم فی مناقب الأئمه اللهامیم‏، ص ۶۷۳ و ۶۷۴، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ اول، ۱۴۲۰ق؛ عماد الدین طبری، حسن بن على، مناقب الطاهرین‏، ج ۲، ص ۷۳۳، سازمان چاپ و انتشارات‏، تهران، چاپ اول، ۱۳۷۹ش؛ شیعى سبزوارى‏، حسن بن حسین‏، راحه الأرواح در شرح زندگانى، فضائل و معجزات ائمه اطهار(ع)، ص ۲۰۹، اهل قلم‏، تهران، چاپ دوم، ۱۳۷۸ش.