«السَّلَامُ‏ عَلَیْکَ‏ یَا حُجَّهَ اللَّهِ‏‏ السَّلَامُ‏ عَلَیْکَ‏ یَا سَفِینَهَ النَّجَاهِ سَیِّدِنَا وَ مُولانَا یَا صَاحِبَ الزَّمانَ أَغِثنَا وَ أَدرِکنَا وَ لا تُهلِکنَا نَحْنُ‏ الْمُضْطَرُّونَ‏ نَحنُ المُحتاجُونَ نَحنُ العَائِزُونَ وَ للَّاعِئذُونَ بِحَضرَتِکُم بِجِنابِکُم»

«أَعُوذُ بِاللَّهِ‏ مِنَ‏ الشَّیْطَانِ‏ الرَّجِیم‏»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۱]

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ‏ََ وَ الصَّلاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلینَ طَبیبِنَا حَبیبِنَا شَفیعِنَا أَبِی القَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعصُومینَ سِیَّمَا الْحُجَّه بَقیَّهَ اللهِ فِی الْعَالَمینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحْبَتَهُ وَ نُصْرَتَهُ وَ اللَّعْنُ‏ عَلَى‏ أَعْدَائِهِمْ أجْمَعینَ إِلی یَومِ الدِّینِ».

خداوند علیّ عزّت لایتناها است و جز او همه‌ی موجودات متناهی هستند. از اسماء جمالیّه‌ی خداوند «اللَّهُ الصَّمَدُ» است و این اسم شریف برای اهل سیر و سلوک جایگاه خاص خود را دارد.

جایگاه والای مرحوم حاج ملّا محمد حکیم هیدجی

یکی از حکمای ما مرحوم حاج ملّا محمّد حکیم هیدجی است که شاگرد میرزای جلوه است و استاد مرحوم آیت الله حاج شیخ محمّد تقی آملی است. اهل معنا بوده است و زیر این آسمان هیچ چیزی نداشته است. در حجره زندگی می‌کرد، شب‌های جمعه هم با پای پیاده از امام زاده سیّد نصر الدّین تا حضرت عبد العظیم حسنی پیاده برای زیارت می‌رفت و پیاده برمی‌گشت. این بزرگوار شاگردی داشت که اجازه گرفته بود گاهی برای رسیدن به اجر و ثواب به حجره‌ی استاد خود برود و آن‌جا را جارو کند یا کمک‌هایی از این قبیل داشته باشد. مرحوم هیدجی هم با او شرط کرده بود به شرط این‌که حرفی که ضروری نباشد نگویی.

اگر انسان زیادی سخن خود را حذف کند، فضول کلام و زیادی مال خود را در راه خدا بدهد، روزنه‌هایی از نور الهی به روی او باز می‌شود. زبان می‌تواند از حجاب‌های بسیار زخیمی برای انسان  باشد. گناه زبان بیشتر از جوارح دیگر است، زبان می‌تواند کلید بهشت باشد، می‌تواند کلید جهنّم هم باشد. کسانی که اهل سلوک هستند یکی از برنامه‌های حسّاس آن‌ها صمت است، قلت طعام، قلت کلام، قلت نوم، خلوتی به تمام و ذکر دائم این‌ها درجات است، پلّه‌هایی است که انسان خاکی را افلاکی می‌کند و انسان فرشی را به عرش می‌رساند.

برترین اعمال قربی از دیدگاه پیغمبر اکرم صلوات الله علیه

در حدیثی از وجود نازنین نبی مکرّم اسلام سؤال شد یا رسول الله «أَفْضَلُ الْعِبَادِهِ»[۲] در میان اعمال قربی چه عملی از همه برتر است؟ یعنی نقش آن در ارتقای درجات ما، رسیدن به قرب جوار دوست تأثیر بیشتری دارد؟ حضرت فرمود: سه چیز «الصَّبْرُ وَ الصَّمْتُ‏ وَ انْتِظَارُ الْفَرَجِ» یکی صبر است.

صبر جلوه‌های مختلفی در زندگی بشر دارد. در مسائل جوانی، یک دختر جوانی، پسر جوانی گرفتار هیجانات هورمونی می‌شود و غریزه طغیان می‌کند، اگر صبر کرد او در سنگر عفّت قرار گرفته است، عفّت صبر در جبهه‌ی مقابله‌ی با هوس جنسی است. «وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى‏ * فَإِنَّ الْجَنَّهَ هِیَ الْمَأْوى‏»[۳] اگر کسی از شهوت عبور نکند به بهشت نمی‌رسد، باید آدم روی طغیان غریزه پا بگذارد تا بتواند عبور کند و به بهشت برسد. «الْجَنَّهَ حُفَّتْ‏ بِالْمَکَارِهِ‏ وَ إِنَّ النَّارَ حُفَّتْ بِالشَّهَوَاتِ»[۴] اسم صبر در عرصه‌ی غریزه‌ی جنسی عفّت است. آدم عصبانی می‌شود و از عصبانیّت به خدا پناه می‌برد.

عدم توفیق توبه‌ی انسان‌های عصبانی و راه پیشگیری از آن

روایت است که آدم‌های عصبی توفیق توبه پیدا نمی‌کنند. آدم بداخلاق توبه می‌کند ولی توبه‌ی او تندمزاج است، به یک بهانه‌ای دوباره عصبانی می‌شود، کنترل زبان ندارد، هر حرفی را می‌زند، هر ظلمی را می‌کند، بی‌اختیار می‌شود. کسی در موقع غضب پیشگیری کند عصبی نشود، حوصله کند، عصبی نشود او در سنگر حلم قرار گرفته است. حلم بردباری است، بار را می‌برد، می‌کشد و زمین‌گیر نمی‌شود. اگر عصبی شد امّا با یاد خدا عصبانیّت خود را فرو برد، خشم خود را مدیریت کرد اسم این کظم غیظ است.

حلم پیشگیری است که آدم عصبانی نشود. مخصوصاً خواهرهای ما از جاهایی که محل سقوط آن‌ها است، چون طاقت بانوان کمتر است، زود می‌شکنند، زود فریاد می‌کشند، زود غیبت می‌کنند، زود قضاوت می‌کنند. به خاطر نزدیک شدن به حضرت زهرا سلام الله علیها تصمیم بگیرید یک چله‌ای ریاضت عصبانی نشدن برای خود تعریف کنید، اگر توانستید یک چله عصبانی نشوید نه برای فرزند خود، نه برای همسر خود، آرام زندگی کنید و آن فلسفه‌ای که خدای متعال در ازدواج با بانوان معرّفی کرده است، ایجاد سکینه و آرامش است. «خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها»[۵] برای این‌که به تربیت قرآنی رسیده باشید، خود ذکر الله می‌شوید «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ‏»[۶].

خانمی که عصبانی نمی‌شود و مایه‌ی آرامش خانواده است، او خودش ذکر الله است. در روایت دارد او ثوابش را «کَالصَّائِمِ‏ الْقَائِمِ»[۷] اگر بتوانید عصبی نشوید و اگر عصبی شدید عصبانیّت خود را فرو ببرید و بیرون نریزید، درگیر نشوید و به اعضای خانواده سرایت ندهید مثل این‌که روزها را روزه بودید شب‌ها هم نماز شب خواندید. این‌قدر کنترل عصبانیّت مهم است. این صبر است، در موضع عصبانی نشدن حلم است، در موضع کنترل عصبانیّت و مدیریت خشم اسم آن کظم غیظ است. «وَ الْکاظِمینَ الْغَیْظَ وَ الْعافینَ عَنِ النَّاسِ»[۸].

چگونگی رسیدن به شرایط صبر و سکوت

در معرکه‌ی قتال وقتی جوان ۲۵ ساله‌ای اسیر می‌شود ولی نمی‌ترسد، در نهایت اقتدار رفته و جنگیده است، وقتی هم که اسیر شده گویا که هیچ واهمه‌ای ندارد اسم این شجاعت است. اسم صبر در حمله‌ی به دشمن و هجوم به دشمن شجاعت است و در جبهه‌های دیگر هم صبر جلوه‌های دیگری است و نام‌های مختلف دارد. ولی در کل امام امیر المؤمنین، علی علیه السّلام فرمودند: «الصَّبْرُ مِنَ‏ الْإِیمَانِ‏ کَالرَّأْسِ‏ مِنَ الْجَسَدِ»[۹] اگر بدن سر نداشته باشد می‌تواند زندگی کند؟ زنده نیست، آدم مؤمن است ولی صبر ندارد. ایمان او می‌میرد، ایمان او باقی نمی‌ماند، ایمان او می‌میرد. بنابراین بیایید در سنگر صبر هم مقاوم باشیم و هم مهاجم باشیم، مدافع باشیم، کاظم الغیظ باشیم، حلیم باشیم، عفیف باشیم، عادل باشیم و حلال‌خور باشیم. همه‌ی این‌ها با صبر تأمین می‌شود، از صبر تغذیه می‌کند.

دوم فرمود: صمت است یعنی سکوت. برنامه‌ی انسان باید سکوت باشد، مگر جایی که مأموریت سخن گفتن دارد، نه این‌که فکر کند باید حرف بزند اگر کسی نبود سکوت می‌کند، حوصله‌ی او سر می‌‌آید و بیرون می‌رود. این نقطه ضعف بشر است، بشر اگر بتواند زبان را به خاموشی، به سکوت عادت بدهد این از مسائلی است که در سرعت سیر سالک نقش تمام دارد.

مرحوم آیت الله عظمی آقای بهجت برای این‌که حرف نزنند استخاره که می‌کردند، اگر خوب می‌آمد با دست خود این‌طور (اشاره) می‌کردند، اگر بد می‌آمد دست خود را این‌طور (اشاره) می‌کردند. معمولاً در حال ذکر بود، معمولاً در فکر بود، کمتر حرف می‌زند و بنای او بر حرف نزدن بود و هر وقت هم که حرف می‌زند یقیناً برای خدا سخن می‌گفت، حرف او نسخه بود، درمان بود، شفا بود، هدایت بود، ولایت بود. زبان انسان بسیار در مسئله‌ی سیر إلی الله و قرب به سوی پروردگار متعال نقش دارد.

خداشناسی اوّلین وظیفه‌ی معرفت خدا

بحث ما که در این چند شب مسئله‌ی معرفت بود. معرفت الله اوّل علم است، اوّلین وظیفه معرفت خدا مبداء شناسی، خداشناسی است. لکن شناخت علمی خدا کافی نیست، «کُلَّمَا مَیَّزْتُمُوهُ بِأَوْهَامِکُمْ»[۱۰]آنچه با عقل تمیز می‌دهید و با وهم تصوّر می‌کنید آن مخلوق ذهنی خود شما است، آن خدا نیست. خدا در ذهن نمی‌گنجد، خدا در کلام نمی‌گنجد. دل باید صاف باشد تا کانون نور خدا باشد، تا عرش خدا باشد، تا مرکز فرماندهی حضرت حق باشد «ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ»[۱۱] این‌که خدا درس نخواند ملّا می‌شود، علّامه می‌شود امّا «العِلمُ‏ هُوَ الحِجابُ‏ الأکبَر»[۱۲] خطری که آخوند پول‌پرست، آخوند تشنه‌ی قدرت برای دین خدا و برای بندگان خدا دارد، هیچ گروهی به اندازه‌ی آخوند خطرناک نیستند. روایت است «إذا فَسَدَ العَالِم‏ فَسَدَ العالَم»[۱۳] خیلی مهم است. این‌که چشم‌های خود را باز کنیم عالم صالح پیدا کنیم. اگر عالم صالح پیدا کردید، پیغمبر خدا فرموده است: «وَ مَنْ أَکْرَمَ عَالِماً فَقَدْ أَکْرَمَنِی‏»[۱۴] احترام به عالم احترام به من است.

تمییز دادن شخص مفسد از شخص مصلح در جامعه

معیار در صلاح و فساد فقط اعمال و رفتار فردی نیست؛ خط سیاسی شاخص بزرگ است، چه کسی در خط مبارزه‌ی با ظلم است؟ آن کسی که غیبت نمی‌کند، حرف نمی‌زند، ابا سر خود می‌کشد، محراب می‌رود و برمی‌گردد، ولی کاری به بی‌حجابی و بد حجابی ندارد، کاری به رشوه‌خوری و حرام‌خوری ندارد، کاری به نفوذ بیگانه ندارد، کاری به فاسد شدن دانشگاه‌ها و مدارس ندارد، آیا این با معیارهایی که پیغمبر گفته است او تقوا دارد؟ کسی که امر به معروف و نهی از منکر را ترک کرده است و کاری به جامعه‌‌ی اسلامی ندارد آیا می‌شود گفت این آدم عادل است؟ آدم خیلی بی‌ضرری است، آدم خیلی خوبی است، کار به هیچ چیزی ندارد.

در این جهت ملاحظه می‌کنید روایت می‌فرماید: «مَن أَصبَحَ وَ لَم یَهتِم بِامورِ المُسلِمین فَلَیسَ بِمسلِم‏»[۱۵] کسی صبح کند امّا حساسیّتی به جامعه‌ی اسلامی نداشته باشد، غصّه‌ی مردم را نخورد، در مقام مقابله‌ی با فساد، با آنچه که جامعه را به سقوط می‌کشاند هیچ کاری به این کارها ندارد. پیغمبر خدا فرمودند: «فَلیسَ بِمسلِم» یک چنین کسی مسلمان نیست. اسلام دین اجتماعی است، اجتماع یک پیکر است، یک واحد است.

چو عضوی به درد آورد روزگار             دگر عضوها را نماند قرار

لذا ممکن است کسی از نظر اصطلاحات علمی علّامه شود، امّا همین علمش او را بت کرده است، دعوت به خدا نمی‌کند، دعوت به خودش می‌کند، می‌گوید من باید بزرگ باشم، بیایید دست من را ببوسید، بیایید به من احترام کنید، کاری به چیز دیگری ندارد. امّا عالمی که برای خدا درس می‌خواند، عالمی که برای خدای تبلیغ می‌کند، عالمی که برای خدا به گرفتارها رسیدگی می‌کند، عالمی که اعتماد مردم به او اعتماد به دین است، دیندار است، دین‌مدار است، مبارز است، مجاهد است، استکبارستیز است، اسرائیل‌ستیز است. عالمی که مجاهد است «وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدینَ عَلَى الْقاعِدینَ َ أَجْراً عَظیماً»[۱۶] در این رابطه که علم مثل نماز بندگی باشد، علم دکان آدم نباشد، منبر برای آدم وسیله‌ی شهرت نباشد، وسیله‌ی نشر دین باشد، در منبر هم کلیدهایی بدهد که مردم گرفتاری‌های خود را حل  کنند، آدرس درست بدهد، حق و باطل را به خوبی نشان دهد، جریانات حاکم جامعه را هم خودش بشناسد و هم مردم را با جریانات فریب و تزویر و نفوذ آشنا کند.

تفاوت جهاد اکبر و جهاد اوسط

یک چنین کسی که در جهاد اکبر پرچم‌دار است، در جهاد اوسط پرچم‌دار است، در جهاد اکبر که عرفان است. جهاد اکبر این است که انسان از خودش به کلّی عبور کند. در جهاد اصغر آدم به جبهه می‌رود، با دشمن مقابله می‌کند. در جهاد اوسط آدم مواظب است که حسد در وجود او نیاید، یک جایی بی‌جهت تکبّر نکند، یک جایی بی‌جهت عصبانی نشود، این جهاد اوسط است. جهاد اخلاقی جهاد اوسط است. امّا جهاد اکبر جهاد عرفانی است؛ عارف عاشق است، غیر عارف تاجر است، خیلی از افراد خدا را عبادت می‌کنند برای این‌که حاجت آن‌ها برآورده شود، برای این‌که بلا نبینند، برای این‌که جهنّم نروند. اگر هم یک وقت چون و چرا شد می‌بینیم می‌گوید خدایا من که همیشه نماز خود را اوّل وقت می‌خوانم، من دیگر چرا این‌طور گرفتار شدم؟ این‌ها تجارت می‌کنند، فکر می‌کنند دارند چیزی به خدا می‌دهند، خدا را بدهکار خودشان می‌دانند، این نوع عبادت‌ها خیلی ارزش بالایی ندارد. امّا عارف چون عاشق است، عاشق جز معشوق را نمی‌‌شناسد.

چگونگی حاصل شدن عرفان خدا

یک شخصی به نام بابا رکن الدینی بود که جزء عرفا است، از او پرسیده بودند شما آدم دنیا دیده‌ای هستید، تجربه دارید، دنیا را چگونه دیدید؟ گفت: من اصلاً دنیا را ندیدم، من در زندگی جز خدا نمی‌بینم، همیشه دل من به خدا مشغول است، به غیر خدا تأمّلی ندارم. این همان منطق امیر المؤمنین علیه السّلام است «مَا رَأیتَ‏ شَیئاً الّا وَ رَأیتَ‏ اللَّه قَبلهُ وَ بَعدَهُ»[۱۷]. امّا عرفان خدا از کجا حاصل می‌شود؟ آیا با کتاب خواندن کسی عارف می‌شود؟ آیا با فقیه شدن کسی عارف می‌شود؟ نه، این‌طور نیست. عرفان عبارت از اسقاط اضافات. آنچه در زندگی برای رسیدن به خدا دست و پاگیر شما است، این‌ها را از خود دور کنید. تعلّقات عمده‌ی این‌ها است، گناه نکردن خیلی خوب است، امّا گاهی تاجرانه است. گاهی هم مزدورانه است، آدم مزد می‌خواهد و از چوب ارباب خود می‌ترسد اطاعت می‌کند. این «عباده العبید» است، آن عبادت کاسب و تاجر است. عبادت عارف عبادت بدهکارانه است، عبادت توأم با خجالت است.

وجود نازنین پیغمبر خدا بالاترین عبادت‌ها را در عالم امکان به محضر خدا تقدیم داشته است، امّا در عین حال خجالت است. می‌گوید: «أَنَا أَقلُّ مِنَ الذَّره» من از ذره هم کمتر هستم. خیلی عجیب است می‌گوید «مَا عَبَدْنَاکَ حَقَّ عِبَادَتِکَ وَ مَا عَرَفْنَاکَ‏ حَقَ‏ مَعْرِفَتِکَ‏»[۱۸] این نوع عبادت با جذبه‌ها حاصل می‌شود. تا یار که را خواهد و میلش به که باشد- اگر ما اهل ایثار باشیم، خدای متعال در دل ما جلوه می‌کند و دار و ندار ما را می‌گیرد.

خدا مرحوم آقای خوشبخت را رحمت کند، آیت الله خوشبخت جزء علمای صاحب باطن بود، خیلی هم بصیر بود، نسبت به جریانات سیاسی خیلی روشن بود. ایشان فرمودند ماه رمضانی بود، من یک ریاضتی را تجربه کردم، وجود مبارک حضرت امیر علیه السّلام به من یک جامی دادند، خدا کند یک جرعه‌ی آن هم به ما برسد. فرمودند من این جام را که امیر المؤمنین علیه السّلام گرفتم و سر کشیدم از موی سرم تا ناخن پای من دیدم فقر محض هستم، دیدم هیچ چیزی ندارم. این فقر خود را، اضطرار خود را با جامی که به من دادند

دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی            دیوانه‌ی تو هر دو جهان را چه کند

جرعه‌ی محبّت این‌گونه است. آدمی که موفّق می‌شود کنار چشمه‌ی محبّت قرار می‌گیرد، جرعه‌ی عشق نوش می‌کنند او دار و ندار خود را باخته است و هیچ وقت نمی‌تواند مالک چیزی شود.

رسیدن وصال عاشقانه از طریق امام حسین علیه السّلام

اکسیر وجود امام حسین علیه السّلام در این بازار از همه‌ی عالمیان بالاتر است. امام حسین علیه السّلام جاذبه‌ی همه‌ی انبیاء و خاتم انبیاء در وجود او است. لذا کسانی که از راه امام حسین علیه السّلام به خدا می‌رسند این‌ها وصال عاشقانه دارند. آقا سیّد الشّهداء زهیر را که به مدرسه‌ی علمیّه نبرد، او را طلبه نکرد، او را حجّت الاسلام نکرد. زهیر دنبال کار و کاسبی خود بود، امّا نمی‌دانم حضرت چه به خورد او داد. وقتی خدمت حضرت سیّد الشّهداء آمد همین که از خیمه‌ی امام حسین علیه السّلام بیرون آمد، هر کس دید گفت: او عوض شده است، او آدم قبلی نیست، او یک کس دیگری شده است. امام حسین علیه السّلام دست حر را از همه چیز کوتاه کرد. امام حسین علیه السّلام یک بذری را در آن برخورد اوّلی که ادب نشان داد و به حضرت سیّد الشّهداء عرضه داشت آقا هر کسی اسم مادرم را برده بود، من هم اسم مادر او را می‌بردم، امّا چه کنم مادر تو فاطمه است، نمی‌توانم اسم مادر تو را ببرم. همان‌جا امام حسین علیه السّلام یک نگاه به او انداخت.- آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند- لذا در زندگی یک کاری بکنید، مهمانان امام حسین شما پا منبری من نیستید، شما مهمان سیّد الشّهداء هستید، من هم جاروکش دل‌های شما هستم، من برای نوکری امام حسین علیه السّلام برای جاروکشی آمدم، بیایید یک کاری انجام بدهیم که حضرت سیّد الشّهداء یک نگاهی به ما بکند.

آن مهمترین کار هم این است که خود را بشکنیم. حر سردار بود، فرمانده‌ی قشون هزار نفر بود، یک لشگر در اختیار او بود، امّا می‌دانید چه کار کرد؟ از لشگر کناره گرفت، چکمه‌های خود را در آورد و به گردن خود انداخت، سر خود را پایین انداخت، از خجالت نمی‌تواند به صورت امام حسین علیه السّلام نگاه کند. اگر یک چنین حالتی هم برای شما با امام زمان خود پیش آمد، یک نگاهی به گذشته‌ی خود بکنید، بگویید آقا جان با چه رویی می‌خواهم شما را صدا کنم. لذا بین خوف و رجا بود می‌گفت: آیا مثل منی را امام حسین علیه السّلام قبول می‌کند؟! یعنی سیّد الشّهداء با این سابقه و پرونده‌ی سنگینی که برای خود درست کردم بروم امام حسین علیه السّلام من را می‌پذیرد؟! لذا در نهایت شرمندگی چکمه‌ها به گردن، سر به پایین آمد عرضه داشت یا ابا عبدالله «هَلْ‏ لِی‏ مِنْ‏ تَوْبَهٍ»[۱۹] حسین توبه‌ی من هم قبول است؟ -امّا این درگه ما درگه ناامیدی نیست- امام حسین به کسی نگفته تا حال کجا بودی، چرا دیر آمدی. فراموش کردی که چگونه ما را در این بیابان گرفتار کردی، امام حسین از این حرف‌ها نمی‌زند. این در باز است، این در حسین علیه السّلام است، هر کسی آمده خوش آمده است.

(ادامه روضه‌خوانی) 


[۱]– سوره‌ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۶۸، ص ۹۶٫

[۳]– سوره‌ی نازعات، آیات  ۴۰ و ۴۱٫

[۴]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۲۵۱٫

[۵]– سوره‌ی روم، آیه ۲۱٫

[۶]– سوره‌ی رعد، آیه ۲۸٫

[۷]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۶۹، ص ۴۹٫

[۸]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۱۳۴٫

[۹]– مصباح الشریعه، ص ۱۸۴٫

[۱۰]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۶۶، ص ۲۹۳٫

[۱۱]– سوره‌ی انسان، آیه ۳۰٫

[۱۲]– الرسائل الأربعه عشره، ص ۳۵۶٫

[۱۳]– منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه (خوئى)، ج ‏۶، ص ۱۸۶٫

[۱۴]– جامع الأخبار(للشعیری)، ص ۳۸٫

[۱۵]– علل الشرائع / ترجمه مسترحمى، ص ۱۳۱٫

[۱۶]– سوره‌ی نساء، آیه ۹۵٫

[۱۷]– مرآه العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج ‏۱۰، ص ۳۹۱٫

[۱۸]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۶۸، ص ۲۳٫

[۱۹]– الأمالی( للصدوق)، ص ۱۵۹٫