چشمه چشمه می جوشد خون اطهرت این جا 
کور می کند شب را، برق خنجرت این جا


چشمه چشمه می جوشد، از دل زمین هر شب
خون اصغرت آن جا، خون اکبرت اینجا


می‏رسد به گوشم گرم، بانگ خطبه‏ ای پرشور
خطبه ‏‏ای که بعد از تو، خواند خواهرت این جا


از فرات می‏ جوشد، موج و می ‏زند بوسه
بر کرانه ی خشکِ، حلق و حنجرت این جا


در فضا عجب حزنی، موج می زند امشب!
شیهه می کشد اسبی، روی پیکرت این جا


این فرشته‌ی وحی است، وحی تازه آیا چیست؟!
روی نیزه می خواند، آیه‌ای سرت این جا


کیست این که ناآرام، در خرابه می گرید؟
موج می‌زند در خون، چشم دخترت این‌جا


کربلا چه پیوندی، با فدک مگر دارد؟
غصب می‏ شود از نو، سهم مادرت این جا


یک نهال بارآور، غَرس می‏شود در خاک
قطع می ‏شود دستی، از برادرت این جا


حجّ ناتمام تو، راز دیگری دارد
در غدیر خم جاری‌ است، حجّ آخرت این جا


این ضریح شش گوشه، حجّ پاکبازان است
آب می‏شوم از شرم، در برابرت این جا

 

شاعر: امیری اسفندقه