برخی سؤال می کنند، اگر واقعا علی علیهالسلام از خلفا ناراضی بود، چرا اسامی فرزندانش را ابوبکر و عمر و عثمان نام نهاد. آیا کسی نام دشمنان خویش را بر فرزندانش می گذارد؟! این سؤالات ممکن است برخی را در این توهم رضایت امیرالمؤمنین علیهالسلام از خلفا بیندازد؛ چنانچه برخی با این بیان، سعی در دروغ نشان دادن دشمنی های متقابلانه دستگاه خلفا با امیرالمؤمنین را دارند. شما می توانید پاسخ این شبهه را در این نگاره مشاهده کنید.
جواب اول: موضع منفی امیرالمؤمنین علیهالسلام خطاب به خلفای سه گانه
برای آنکه معلوم شود موضع امیرالمؤمنین علیهالسلام در قبال خلفای ثلاثه چیست، در ابتدا می بایست کلماتی را که از آن حضرت در این زمینه نقل شده بررسی کنیم، تا موضع ایشان در این زمینه روشن شود.
علی علیهالسلام بارها در مورد حوادث بعد از رحلت پیامبر صلیاللهعلیهوآله، دست به شکوه بر می داشتند و گه گاه بغض فرو خورده خویش را نمایان می کردند. چنانچه گاهی از مظلومیت رسول خدا لب به سخن گشوده و می فرمودند: «رسول خدا پس از رحلتشان به مظلومیت کشیده شدند»[۱]؛ و گاهی به حق از دست رفته خویش اشاره کرده و بیان می نمودند که پس از زمان رحلت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله، حق ایشان را ستانده اند[۲].
همچنین امیرالمؤمنین علیهالسلام، گاهی از مطلق قریش، نزد خدای تعالی شکایت می کرد؛ زیرا ایشان آنان به قطع خویشاوندی و کوچک شمردن منزلتشان کر همت بسته بودند و در مواجهه با حق، بر خی از آن را گرفته و برخی را رها کرده اند[۳].
جالب آنکه ابن ابی الحدید معتزلی، سنی مذهب، بیان می کند که پیرامون شکایات امیرالمؤمنین علیهالسلام از قریش، اخبار زیادی وجود دارد. او پس از ذکر مواردی از شکایات می گوید: «اینکه ایشان به برتری خویش اشاره می کنند، یک واقعیتی است؛ اما معنایش این نیست که بگوییم در این باره نصی از پیامبر وجود داشته است؛ زیرا اگر نصی در این باره باشد، ما باید بزرگان مهاجر و انصار را تکفیر و تفسیق کنیم»! او سپس به ادعای شیعه اشاره می کند و می گوید: «آنها به ظاهر این روایات تمسک می کنند» یعنی بزرگان مهاجر و انصار را با این نصوص فاسق می شمارند. و بعد می گوید: «اگرچه ادعای شیعیان بیشتر از این روایات برداشت می شود؛ ولی ما ناچاریم که اینها را همانند آیات متشابه قرآن بدانیم. آیاتی که ظهور آنها را هرگز نمی توانیم باور کنیم»[۴].
اما ما به ایشان می گوییم: جناب ابن ابی الحدید! علی علیهالسلام با صراحت میفرماید: «آنها حق مرا غصب کردند». این جمله را چه توجیه کنیم؟ ابن ابی الحدید فقط برای آنکه ملتزم به اشتباه بزرگان از مهاجر و انصار نشود، دست از صراحت کلام برمیدارد. و حال آنکه پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در رابطه با اصحاب خویش (مهاجر و انصار) میفرماید: آگاه باشید در روز قیامت افرادی از امت من را می آورند و آنها را به سمت چپ ( دوزخ ) می کشند من در آن لحظه می گویم پروردگارا اینها از اصحاب من هستند، در جواب می آید که تو نمی دانی آنها بعد از وفات تو چه بدعتها گذاشتند[۵]. بنابراین، جناب ابن ابی الحدید! هیچ مانعی ندارد که بگوییم اصحاب پیامبر مرتکب اشتباه شدند، آن هم اشتباه بسیار بسیار بزرگ!
بنابرین بدیهی است که رابطه امیرؤمنان با دستگاه خلفا، تیره و تار باشد؛ چنانچه عایشه دلیل امتناع حضرت علی علیهالسلام از ملاقات با خلیفه دوم را ناخوشایندی از حضور در مجلس عمر ذکر می کنند[۶]. و حتی خود عمر نیز به این تیرگی اشاره می کند. و باری به عباس و علی علیهالسلام می گوید: « شما دو نفر، مرا همانند ابوبکر به دروغگویی، گناه کاری، حیله گری و پیمان شکنی متهم می کنید[۷]. و حتی یک بار به ابن عباس شکایت می کند و می گوید: «من همواره پسر عموی تو را نسبت به خود خشمگین می بینم»[۸]. و همچنین در منابع معتبر کتب اهل سنت می بینیم که امیرالمؤمنین علیهالسلام، نزد ابابکر، حکومت وی مستبدانه می خواند[۹].
با توجه به کلماتی که از علی علیهالسلام در رابطه با قریش و خلفا خواندیم، به نظر شما موضع امیرالمؤمنین علیهالسلام نسبت به خلفا چه بوده است؟ آیا به صرف نامگذاری فرزندان به نامهای ابوبکر و عمر و عثمان میتواند همه این شکوهها و نالههای آن حضرت از قریش و بالخصوص خلفا را کنار گذاشت و گفت علی علیهالسلام با خلفا میانه خوبی داشت.
نکته: برای کسب اطلاع بیشتر از موضع علی علیهالسلام نسبت به خلافت و خلفای ثلاثه، میتوانید به خطبه سوم نهجالبلاغه[۱۰] مراجعه کنید تا ابعاد بیشتری از قضیه روشن شود.
جواب دوم: رایج بودن این اسامی در میان آن روزگار
به چه دلیل نامگذاری به ابوبکر و عمر و عثمان به دلیل محبوبیت آنها نزد علی علیهالسلام بود؟
در میان شیعیان و اصحاب ائمه(علیهمالسلام) بسیاری از افراد با نامهای یزید و معاویه و شمر، دیده میشوند.
یزید بن حاتم از اصحاب امام سجاد علیهالسلام، یزید کنّاسی از اصحاب امام باقر علیهالسلام. یزید مولی حکم از اصحاب امام صادق علیهالسلام. ابوشمر بن ابرهه از اصحاب امیرالمؤمنین علیهالسلام. مرحوم شیخ مفید در کتاب الارشاد نقل میکند که یکی از فرزندان امام مجتبی علیهالسلام عمرو بوده. آیا این نامگذاری به خاطر هم نام بودن با عمرو بن عاص یا عمرو بن هشام (نام اصلی ابوجهل) بوده؟
همچنین با مراجعه به کتب رجالی فریقین،می بینیم که جمع کثیری از صحابه نامشان ابوبکر ، عمر و عثمان بوده است و ما به عنوان نمونه چند نفر از کسانی که همنام خلیفه دوم بوده اند را ذکر می کنیم: ۱ – عمر الاسلمی ۲ – عمر الجمحی ۳ – عمر بن الحکم ۴- عمر بن سالم الخزاعی و…[۱۱]
چنانچه بسیاری از مردم، قبل از انقلاب فرزندانشان را محمدرضا نامگذاری میکردند. آیا به دلیل عشق و ارادت به محمدرضا پهلوی (شاه مخلوع ایران) بوده؟
از علی علیهالسلام نقل شده که فرمودند: «من فرزندم را به اسم برادرم عثمان بن مضعون نامیدم»[۱۲]. حال اگر علی علیهالسلام چنین نمیفرمود، باید میگفتیم حتما به جهت علاقه و ارادت به خلیفه سوم، فرزندش را عثمان نامید؟ بنابراین صرف نامگذاری، هیچ دلیل بر ارادت و علاقه امیرالمؤمنین علیهالسلام با خلفا نمیباشد.
[۱] . « ما زلْت مظلوماً منذ قبض رسول الله. (از وقتی که پیامبر(صلّیاللهعلیهوآله) چشم فروبست مظلوم واقع شد).» الغارات، جلد، ج۲، ص۷۵۸
.[۲] « ما زلت مدفوعاً عن حقّی مستأثراً علیّ منذ قبض الله نبیّه. (از آن وقت که پیامبر از این دنیا رخت بربست حقم را گرفتهاند تا به امروز » خطبه ۶
.[۳] «اللهم انّی استعدیک علی قریش و من أعانهم فانّهم قطعوا رحمی و صغّروا عظیم منزلتی و أجمعوا علی منازعتی امرا هولی ثم قالوا انّ فی الحق انْ تأخذه و فی الحق أنْ تتْرکه.» ؛ (خدایا من از قریش و کسانی که آنها را یاری دادند از تو کمک میخواهم (شکایت پیش تو میآورم) آنها پیوند خویشاوندی مرا قطع کردند و مقام و منزلت مرا کوچک شمردند و برای مبارزه با من در غصب چیزی که حق من بود همدست شدند (به این هم اکتفا نکردند) و گفتند بعضی از حق را باید گرفت و پارهای را باید رها کردخطبه ۱۷۲ نهج البلاغه
[۴] شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید، ذیل جمله اللهم انی استعدیک علی قریش، خطبه۱۷۵
.[۵] «وَإِنَّهُ یُجَاءُ بِرِجَالٍ مِنْ أُمَّتِی فَیُؤْخَذُ بِهِمْ ذَاتَ الشِّمَالِ، فَأَقُولُ: یَا رَبِّ أُصَیْحَابِی، فَیُقَالُ: إِنَّکَ لاَ تَدْرِی مَا أَحْدَثُوا بَعْدَکَ» صحیح بخاری، صحیح بخاری، ج۶، ص۵۵
[۶] البخاری متوفی ۲۵۶ : صحیح بخاری، ج ۵، ص ۸۳، سال ۱۴۰۱ ه ق، دارالفکر
.[۷] «قال فلما توفی رسول الله صلی الله علیه وسلم قال ابوبکر انا ولی رسول الله صلی الله علیه وسلم فجئتما تطلب میراثک من ابن أخیک و یطلب هذا میراث امرأته من ابیها فقال ابوبکر :قال رسول الله صلی الله علیه وسلم :ما نورث ما ترکناه صدقه. فرأیتماه کاذبا آثما غادرا خائنا والله یعلم انه لصادق بار راشد تابع للحق .ثم توفیّ ابوبکر وانا ولیّ رسول الله و ولیّ ابی بکر، فرأیتمانی کاذبا آثما غادرا خائنا» مسلم نیشابوری متوفی ۲۶۱ ، صحیح مسلم، ج ۵، ص ۱۵۲، دار الفکر بیروت
[۸] . « اشکو الیک ابن عمّک، سألته أن یخرج معی فلم یفعل، ولم ازل اراه واجدا. فیم تظنّ موجدته؟» ؛ (من از پسر عمویت به تو شکایت می کنم. از وی خواستم که با من به مسافرت بیاید ولی نپذیرفت: من پیوسته وی را نسبت به خود خشمگین و غضبناک می بینم. به نظر تو علت عصبانیت او چیست؟) ابن ابی الحدید متوفی ۶۵۶: ج ۱۳٫ ص ۷۸، چاپ ۱۳۸۷ ه ش، منشورات مکتبه مرعشی نجفی، قم
.[۹] « ولکن استبددت علینا بالامر وکنا نری لقرابتنا من رسول الله صلی الله علیه وسلم نصیبا» بخاری متوفی ۲۵۶، صحیح بخاری، ج ۵، ص ۸۳
[۱۰] خطبه شقشقیه
[۱۱] ابن اثیر متوفی ۶۳: اسدالغابه، دار الکتاب العربی، بیروت
.[۱۲] « انما سمیته بإسم أخی عثمان بن مظعون» مقاتل الطالبین، ابوالفرج اصفهانی
پاسخ دهید