ممکن است پس از علم به فضایل و مقامات معصومین علیهم السلام، بپرسید: «چرا خداوند این مقامات عالیه و تصرفات تکوینیه را تنها به عده ای خاص داده است»؟ این سؤالی است که ممکن است برخی را نسبت به معجزات و کرامات ائمه معصومین علیهم السلام، بی اعتقاد کند. در این مختصر، سعی شده است تا به این سؤال پاسخ داده شود.
۱- عدم امکان دسترسی فراگیر به قضا و قدر الهی
این مسأله مربوط به قضا و قدر الهی است که بشر نمیتواند به طور همه جانبه و فراگیر از آن مطلع شود. و وقتی فعلی به خدا نسبت داده شود، جای چون و چرا نیست. چنانچه در آیه ۳۲ سوره انبیاء بیان شده است که خداوند از هیچ چیز باز خواست نمی شود[۱]! بنابرین ما ایمان به قضا و قدر و اندازه داریم و نیز می دانیم که در خلقت خداوند متعال هیچ نقصانی وجود ندارد[۲]؛ ولی از مقدار و تفصیلات و جزئیات این امور آگاهی نداریم؛ مثلاً چرا این بهرهاش از هوش و فهم این مقدار است و آن دیگر بیشتر است؟ چرا این، چنین است و آن، چنان؟ چرا این نبات میوهاش تلخ است و آن شیرین؟ چرا و چرا؟ از اینگونه سؤالها میلیونها و میلیاردها هست که اگر چه بطور کلّی به همه میتوان پاسخ داد، امّا بالخصوص به بیشتر آنها جواب نمیتوان داد، مگر اینکه انسان به تمام علوم و علل و معلولات آگاهی داشته باشد. بنابرین اجمالاً نمیشود گفت و نباید گفت که چرا کوه دریا نشده یا دریا صحرا نشده، یا این بدینسان خلق نشده وآن به دانسان، که هر چیزی را، اگر خدا چیزی دیگر میآفرید، چیزی دیگر بود و آن چیز نبود و اگر همه را یک چیز آفریده بود یا به یک شکل و یک نوع خلق کرده بود، همه را نیافریده بود و عالم بدون این فرقها و «این نه آنی»ها، ناقص بود و این کمالات و این نظام به وجود نمیآمد.
۲- خداوند به محل رسالت آگاه تر است
خدا در جواب این ایرادها، که از جهل به اوضاع عوالم و شرایط و مقتضیات و غرور آدمی به اندک مایهای که در فهم و علم پیدا میکند میگیرد، میفرماید: «اَللهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ»[۳] که بیانگر این است که محل این عنایات و سزاوار به این الطاف، این افراد هستند و خدا خود دانا است که رسالت خود را چگونه و در کجا و به چه کسی بسپارد، هر چند ما ندانیم که چگونه آنها محل این افاضات شدهاند.
۳- نظام علّی عالم، موجب فراهم آمدن برخی از استعدادهاست
ممکن است در مسیری که برای هر موجودی بین مبدأ و منتهی هست، اوضاع و شرایط فقط برای افراد خاصی مناسب شود که استعداد قبول این مواهب را داشته باشند. مناسبات بسیار، از وراثت و پاکی و پاکدامنی آباء و اجداد و اسباب و موجبات اختیاری و قهری، باعث میشود که یک فرد ظرفیت قبول افاضات بیشتر را داشته باشد که چون بخل در مبدأ فیاض نیست، به او افاضه میشود، مثل اینکه علل و اسباب طوری جور میشود که یک درخت بیشتر میوه بدهد.
در عین حال این مسائل، اتفاقی محض نیست، بلکه عالم طبیعت و جهان مادّیّت و تأثیر و تأثر، این اقتضا را دارد، این عالم با این تأثیر و تأثرها به اراده خدا، این چنین منظم میشود که یکی پیغمبر ، و یکی امام، یکی مقتدی و دیگری مقتدا، یک عضو چشم، یک عضو ابرو و دیگری زبان و دیگری مغز میشود، هر طور که باشد اعضاء و جوارح دیگر، حتی چشم و زبان و گوش، باید به فرمان مغز و در واقع به فرمان روح و عقل باشند. هر چند مادّهای که چشم و مغز از آن ساخته شده در اصل یکی باشد و ما نفهمیم یا گمان کنیم که بدون هیچ امتیاز و علّتی مغز و چشم از یک نوع سلول آفریده شده باشند، اما احتمال میرود که در نظام اسباب و مسبباتی که به اراده خدا در این عالم برقرار است، این سلول باید مغز شود و آن، زبان یا پوست گردد.
همینطور افراد نیز چنین هستند، یک فرد قابلیّت آن را دارد که امام باشد و از هنگام ولادت قابلیت قبول فیوضات غیبی را دارد و یک فرد این اقتضا و قابلیّت را ندارد، که نمیشود پیغمبر و امام بشود.
۴- شرافت انسان بر حیوان و نیز حیوان بر نباتات
چنانکه اشاره شد بحث در این مسائل بینتیجه است و از این تجاوز نمیکند که بگوئیم ما بالفطره شرافت و کاملتر بودن نبات را بر جماد و حیوان را بر نبات و انسان را بر حیوان و عالم را بر جاهل میدانیم، چنانکه کاملتر بودن یک فرد نابغه را بر دیگران میدانیم. این حرف بیمعنی است که کسی بگوید نبات خود نبات نشده و جماد نمیتوانسته است نبات شود، پس این چه شرافت و فضیلتی است که نبات بر جماد و انسان کامل و خوش فکر بر انسان کوتاه فکر دارد. زیرا جوابش این است که این همین شرافتی است که درک میکنی؛ اگر میتوانی آن را انکار کن و بگو حیوان از انسان اشرف است و شخص کم حافظه از آدمی که در حافظه نابغه است افضل است.
۵- وجود عوالم قبل از دنیا مثل عالم زر
ممکن است تمام یا بعضی از این عطیّات و افاضات، به مناسبت عوالم قبل از این عالم، و پذیرشهائی باشد که در آن عوالم غیب و ارواح، از فرمان خدا و قبول این موهبتها و امانات الهی داشتهاند. چنانکه در حدیثی از پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله سؤال شد: چه طور از انباء دیگر سبقت گزیدی و آخرین پیامبر شدی؟ ایشان نیز فرمود: من اولین کسی بودم که به پروردگارم ایمان آوردم و نیز اولین کسی هستم که هنگام اخذ میثاق از پیامبران اجابت نمودم و همچنین وقتی خداوند ندا داد: «الست بربکم»؟ من اولین نفری بودم که ندای خدای تبارک و تعالی را پاسخ داده و از آنها پیشی گرفتم[۴].
.[۱] «لا یَسْئَلُ عَمّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یَسْئَلُونَ» [او (خدا) هر چه میکند بازخواست نشود ولی خلق، از کردارشان باز خواست میشوند.]انبیاء/۳۲
.[۲] «ما تَری فی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ» [در نظم خلقت خدای رحمان هیچ بینظمی و نقصان نخواهی یافت.]ملک/۳
[۳] انعام/۲۴
.[۴] «بِأَیَّ شَیْءٍ سَبَقْتَ الْأَنْبِیاءَ وَأَنْتَ بُعِثْتَ آخِرَهُمْ وَ خاتَمِهِمْ؟ فَقالَ: اِنّی کُنْتُ أَوَّلَ مَنْ آمَنَ بِرَبّی، وَ أَوَّلَ مَنْ أَجابَ حَیْثُ أَخَذَ اللهُ میثاقَ النَّبِیّینَ، وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسَهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ فَکُنْتُ أَنَا أَوَّلَ نَبِیِّ قالَ بَلی فَسَبَقْتُهُمٌ بِالْاِقْرارِ بِاللهِ عَزَّوَجَلَّ» ؛ [بعضی از مردم قریش به رسول خدا صلیاللهعلیهوآله عرض کردند به چه سبب رتبه شما از پیامبران دیگر پیش افتاد در صورتی که در آخر و پایان آنها مبعوث گشتی؟ فرمود: من نخستین کسی بودم که به پروردگارم ایمان آوردم و نخستین کسی بودم که پاسخ گفتم، زمانی که خدا از پیغمبران پیمان گرفت و آنها را بر خودشان گواه ساخت که مگر من پروردگار شما نیستم؟ در آنجا من نخستین پیغمبری بودم که گفتم: چرا پس در اقرار به خدای عز و جل بر آنها پیشی گرفتم] ؛ (اصول کافی، ۲/۸)
پاسخ دهید