یکی از مشهورترین شبهاتی که در زمنیه تخریب اصل امامت مطرح است آن است که منکرین این اصل می گویند: « اگر مسأله امامت از اصول عقاید و به تعبیر بعضی از روایات، اساس اسلام است، پس چرا خداوند نام ائمه معصومین علیهمالسلام را در قرآن ذکر نکرده است تا موجب اختلاف بین مؤمنان و شبهه در اذهان نگردد»؟ این شبهه که بسان دیگر شبهات همانند کفی بر روی آب است، موجب شده تا برخی بر دل خویش شائبه هایی از شک و تردید را روا دارند که صد البته خداوند یاور مؤمنین است. در این وجیزه سعی شده است تا دلایل عدم ذکر نام اهل بیت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله، به صورت موجز آورده شود.
شیوه قرآن مجید در رابطه با ائمه هدی علیهمالسلام – به ویژه امیرالمومنین علیهالسلام و خانواده آن حضرت – این است که به معرفی «شخصیت» ممتاز و برجستگیهای آنان بپردازد، نه به معرفی «شخص». این شیوه حکمتهای متعددی دارد که بعضی از آنها به اختصار بیان خواهد شد. در اینجا دو زمینه برای گفت و گو وجود دارد: موارد و چگونگی معرفی شخصیت اهل بیت علیهمالسلام و دوم، حکمت و سر این روش.
یک: موارد و چگونگی معرفی شخصیت اهل بیت علیهالسلام در قرآن
قرآن مجید در موارد متعددی پرده از امتیازات و ویژگی های رفتاری ائمه هدی علیهمالسلام به ویژه امیرالمومنین علیهالسلام برداشته است؛ که ما به سه مورد از آن را بررسی می نماییم
۱٫ اطعام امیرمؤمنان به مسکین و یتیم و اسیر
خداوند متعال در آیه نهم سوره مبارکه انسان، به ماجرای اطعام امیرالمؤمنین علیهالسلام و فاطمه زهرا سلاماللهعلیها به مسکین و یتیم و اسیر اشاره می کند و از آن به عنوان یک فضیلت ارزنده یاد می کند[۱]. شاهد بر انطباق این آیه بر خانواده حضرت، شأن نزولی است که از مفسران بزرگ شیعه و سنی به جای مانده است. آنها مدعیند که این آیه در شأن امیرالمؤمنین علیهالسلام و خانواده ایشان است و ذیل آن به تفصیل ماجرا پرداخته اند. یعنی آنها مفصلا روزهداری اهل این خانه و بخشیدن افطار خود به مسکین، یتیم و اسیر در سه شب متوالی را به طور متواتر نقل کردهاند.
۲٫ آیه تطهیر
آیه تطهیر، جزو اصلی ترین فضایل اهل بیت مطهر رسول خدا است و از آن عصمت این خانواده استنباط می شود[۲]. در خصوص این آیه مقالات و کتاب های متعددی نگاشته شده و در این که شامل حضرت علی علیهالسلام و فاطمه(س) و حسن و حسین علیهماالسلام است، نزد شیعه و سنی هیچ اختلافی نیست، تنها اختلاف در شمول آن نسبت به همسران پیامبر صلیاللهعلیهوآله است که با ادله متعددی علمای شیعه شمول آن را نسبت به همسران پیامبر صلیاللهعلیهوآله رد کردهاند.
۳٫ آیه ولایت
آیه ولایت نیز جزو یکی از مهمترین آیات قرآن در زمینه اثبات امامت و ولایت امیرمؤمنان علیهمالسلام و همچنین اهل بیت مطهر اسلام است [۳]که شأن نزول این آیه نیز در تمام تفاسیر معتبر شیعه و سنی، اختصاصا در رابطه با حضرت علی علیهالسلام میباشد. یعنی مفسرین شیعه و سنی، در شأن نزول آن، انفاق امیرالمؤمنین به هنگام رکوع را ذکر می کنند.
البته آیات بسیار دیگری نیز وجود دارد که در اینجا به همین سه مورد اکتفا میکنیم. در آیه اول اوج ایثار در شدت نیاز و در آیه دوم طهارت مطلق از هر کژی و کاستی و عیب و گناه و در آیه سوم تلفیق دو عبادت بزرگ با یکدیگر همراه با اوج اخلاص و خدادوستی نمایان شده است. البته در آیه سوم، نکته دیگری وجود دارد که در قسمت بعد به آن اشاره خواهیم کرد.
دو. حکمت روش قرآن در معرفی اهل بیت علیهمالسلام
شیوه ذکر شده، حکمت های متعددی دارد؛ از جمله:
۱٫جلوگیری از تبعیت کورکورانه
انگشت گذاشتن روی اشخاص در مواردی، چندان نقشی در روشنگری ندارد، بلکه نهایتا به نوعی تبعیت و پیروی کورکورانه میکشاند و البته این مانع آن نیست که در مورد لزوم، افراد نیز معرفی شوند؛ ولی اساسا معرفی شخصیت، معرفی الگوها است و در نتیجه جامعه را به جای گرایش های تعصب آمیز جاهلانه، به سمت تعقل ژرف اندیشی و توجه به ملاک ها، فضایل و امتیازات واقعی سوق میدهد.
۲٫ موجب پذیرش معقولانه
معرفی شخصیت، زمینهساز پذیرش معقول است، در حالی که معرفی شخص، در مواردی موجب دافعه میشود. این روش به ویژه در شرایطی که شخص از جهاتی تحت تبلیغات سوء قرار گرفته باشد یا جامعه به هر دلیلی آمادگی پذیرش وی را نداشته باشد، بهترین روش است. این مسأله دقیقا در مورد امیرالمؤمنین علیهالسلام و اهل بیت علیهالسلام وجود داشته است.
۳٫ جلوگیری از خیانت منافقین
قرآن کریم، برای جلوگیری از خیانت منافقان، به طور صریح نامی از امامان، به ویژه حضرت علی علیهالسلام به میان نیاورده است. منافقان گروهی از دشمنان پیامبر صلیاللهعلیهوآله بودند که خودشان را مسلمان نشان می دادند، ولی تهِ دلشان با اسلام مخالف بودند. آن ها از حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله و امام علی علیهالسلام و بقیه اهل بیت علیهمالسلام نفرت داشتند. اگر قرآن کریم در آیه ای، نام امام علی را می آورد، بعید نبود که آن ها در مقابل پیامبر بایستند و او را دروغ گو بخوانند.
برای شناخت بهتر مورد دوم و سوم لازم است، ابتدا شرایط و ویژگی های جامعه اسلامی زمان نزول قرآن را در نظرگیریم تا در پرتو جامعه شناسی آن زمان و روان شناسی اجتماعی خاص آن جامعه، بتوانیم به درک صحیحی از مسأله نایل آییم.
واقعیت آن است به استثنای اندکی از مؤمنان برجسته، اکثریت جامعه صدر اسلام نسبت به اهل بیت علیهمالسلام به ویژه امیرالمومنین علیهالسلام روی خوشی نشان نمی دادند و پیامبر صلیاللهعلیهوآله نیز در مقاطع مختلف با دشواری های زیاد، آن حضرت را مطرح میساختند و در هر مورد به نوعی با واکنش منفی و مقاومت روبه رو میشدند، دلایل این امر متعدد است؛ از جمله:
الف. ترس از شمشیر امیرمؤمنان
بسیاری از آنان کسانی بودند که تا چند صباحی قبل در صف معارضان اسلام قرار داشتند و رویاروی خود شمشیر علی علیهالسلام را دیده و از همان جا کینه وی را به دل گرفته بودند، چنان که حضرت فاطمه زهرا(س) نیز یکی از علل روی گردانی مردم از آن امیرالمؤمنین را ترس آنان از شمشیر حضرت بیان فرمودند[۴].
ب . تفکرات جاهلی
تفکرات و سنن غلط جاهلی هنوز بر اندیشه مردم حاکم بود و اموری مانند سن و… را در امور سیاسی دخیل میدانستند و لذا به جهت جوان بودن حضرت علی علیهالسلام، وی را چندان شایسته برای رهبری جامعه نمیدانستند.
ج . اندیشه های مسموم
این تفکر خطرناک در سطح جامعه رایج بود و از سوی عده ای تبلیغ حق میشد که پیامبر صلیاللهعلیهوآله درصدد آن است که خویشان خود را برای همیشه بر مسند قدرت و حکومت بنشاند و در این راستا خدمات ارزنده پیامبر را نیز نوعی بازی سیاسی تفسیر میکردند که برای چنگ اندازی به حکومت برای خود و اهل بیتش انجام داده است. این مساله چنان بالا گرفته بود که روز غدیر، پس از معرفی امیرالمؤمنین علیهالسلام یکی از حاضران صدا زد «خدایا! ما را گفت که از سوی خدا آمده و کتاب الهی آوردهام و ما پذیرفتیم و اکنون میخواهد داماد و پسرعمش را بر ما حاکم و مستولی سازد، اگر او راست میگوید، سنگی از آسمان ببار و مرا بکش!! »
اکنون این سوال پدید میآید که آیا در چنین وضعیتی تا چه اندازه صلاح بوده است، نام آن حضرت و یا ائمه علیهمالسلام بعد از ایشان در قرآن به صراحت ذکر شود؟ ممکن است کسی با خود بیندیشد که اگر چنین شده بود، ریشه اختلافات از بُن کنده میشد و امت اسلامی یکپارچه و همآوا میشدند و راه هدایت را پیشه میساختند؛ زیرا قرآن مورد قبول همه است و بر آن اختلافی نیست. اما آیا واقعیت چنین است؟ خیر؛ زیرا این خطر به طور جدی وجود داشت که بر سر مسأله امیرالمؤمنین علیهالسلام، حتی اساس اسلام و قرآن به خطر افتد و اگر نام آن حضرت به صراحت در قرآن میآمد، این مشکل وجود داشت که طیف عظیمی که در جامعه، پایگاه تبلیغاتی وسیعی داشتند و در صدر اطرافیان پیامبر صلیاللهعلیهوآله نیز بودند، اساسا رسالت آن حضرت و قرآن و… را یکسره نفی و انکار کنند و خطر جدی برای اساس اسلام و قرآن بیافرینند.
شاهدی جو منفی جامعه بر علیه اساس اسلام
شاید این مساله ابتدا اغراق آمیز جلوه نماید، در حالی که رخدادهای مهم تاریخی به خوبی از این نکته پرده برگرفتهاند. در اینجا به ذکر دو نمونه که در منابع تاریخی مهم اهل تسنن به تکرار آمده و از مسلمات تاریخی است اکتفا میشود:
ماجرای قلم و دوات
همه مورخان برجسته آوردهاند که چون پیامبر صلیاللهعلیهوآله لحظات آخر عمر خویش را میگذراندند، درخواست قلم و لوحی نمودند تا سندی برای امت به یادگار نهند که هیچ گاه به انحراف و ضلالت گرفتار نگردند. این درخواست برای اطرافیان کاملا روشن بود و هدف از آن باتوجه به موضع گیری های پیشین پیامبر صلیاللهعلیهوآله واضح بود. در این هنگام عمر صدا زد: «ان الرجل لیهجر»؛ همانا این مرد بر اثر شدت تب هذیان میگوید»!!
شگفتا پیامبری که خداوند در وصفش فرموده است: او هیچ کلامی جز وحی از زبانش جاری نمی شود[۵]، در خانهاش و نزد عزیزترین و بهترین حامیانش، این چنین جسارت آمیز مورد طعن قرار گیرد و کار به جایی میرسد که آن حضرت از تصمیم خود منصرف میشود! زیرا جدا خوف آن وجود دارد که پایداری بر آن، موجب انکار رسالت شود و مسلما کسانی که در خانه پیامبر خدا با وی چنین برخورد میکنند، خود را مستظهر به پشتیبانی وسیع اجتماعی میبینند؛ و گرنه هرگز جرات چنین جسارتی به خود نمیدادند.
از همین جا روشن میشود که سرّ شیوه قرآن چیست؟ یعنی، قرآن هم برای اهل فهم و درک و تعقل حرف خود را زده است و هم کاری کرده که فاقدان چنان خصوصیتی، یکسره از اصل دین جدا نشوند و انگیزههای سیاسی خاصی باعث نشود که به طور کلی مردم را از اصل دین و دیانت جدا سازند.
جالب آن است که علاوه بر آیاتی که به گونههای مختلف، مسأله ولایت امیرالمؤمنین علیهالسلام را مطرح ساختهاند، سومین آیهای که در آغاز این نگاشته آوردهایم، بسیار روشن این پیام را داده و همراه با بیان امتیازات خاص آن حضرت، مسأله ولایت و رهبری امت را گوشزد ساخته است!
در اینجا یک سوال باقی میماند و آن این که خداوندی که حفظ قرآن تضمین کرده است[۶]، بنابرین چه باکی از طغیان مسلمین و تحریف قرآن باقی می ماند؟ پاسخ آن است که حافظ بودن خداوند برای قرآن، از راه اسباب و علل خاص آن است و یکی از آنها به کارگیری همین شیوه است که انگیزه کنارزدن قرآن را به جهت یک سری اهداف خاص از بین میبرد.
.[۱] «ویطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا»؛ الانسان، آیه ۹
.[۲] «انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»؛ احزاب، آیه ۳۳
[۳] . «انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه و یوتون الزکوه و هم راکعون» مائده، آیه ۵۵
[۴] . «وَ مَا الَّذِی نَقَمُوا مِنْ أَبِی الْحَسَنِ ع نَقَمُوا وَ اللَّهِ مِنْهُ نَکِیرَ سَیْفِهِ وَ قِلَّهَ مُبَالاتِهِ لِحَتْفِهِ وَ شِدَّهَ وَطْأَتِهِ وَ نَکَالَ وَقْعَتِه» ؛ (چرا این گونه أبو الحسن را عقوبت کردند؟! به خدا سوگند که این مجازات (خذلان و تنهاگذارن آن حضرت) فقط بخاطر ترس از شمشیر او و کمى ملاحظه در اجراى حقّ، و سختى و شدّت جنگ او، و شجاعت کارزار، و بىمهابا بودن او در اجراى فرامین الهى بود)
[۵] . «و ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی»؛ سوره مبارکه نجم، آیات ۳ و ۴٫
[۶] . «انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون» ؛ سوره مبارکه حجر آیه ۹
پاسخ دهید