رسول خدا صلّی الله علیه و آله در بازگشت از غزوه مریسیع و پیروزی بر بنی مصطلق، نیروهای سپاه را حرکت داد تا در آبی به نام نقعاء فرود آمد. این محل اندکی بالاتر از نقیع قرار داشت. به عقیده بیهقی، وقتی در صنعاء، در راه عمان فرود آمد. مردم چارپایان خود را رها کردند… بادی شدید وزیدن گرفت و آنان را اذیت کرد و به سختی ترسانید.

ناقه پیامبر صلّی الله علیه و آله که قصوی نام داشت، گم شد. آن وقت، شب هنگام بود. پیغمبر صلّی الله علیه و آله فرمود: نترسید؛ این باد در پی مرگ یکی از بزرگان کفّار وزید که در مدینه از دنیا رفت.

پرسیدند: او که بود؟

فرمود: رفاعه بن زید بن تابوت.

بیهقی گوید:

مرگ او موجب خشم شدید منافقان گردید. باد در پایان روز آرام گرفت و مردم بار و بنه خود را جمع کردند. مرکب پیامبر صلّی الله علیه و آله گم شد و مردان در جست و جوی آن به تکاپو و تلاش پرداختند.

مردی از منافقان به نام: زید بن لصیت، یکی از افراد قبیله بنی قین قاع گفت: چگونه می‌پندارد که علم غیب دارد امّا نمی‌داند که شترش کجاست؟! چرا کسی که برایش وحی می‌آورد و به او خبر نمی‌دهد؟!

آنان که این سخن او را شنیدند، می‌خواستند او را بکشند که به سوی رسول خدا صلّی الله علیه و آله گریخت و به او پناه برد.

جبرئیل نزد پیغمبر صلّی الله علیه و آله آمد و سخن منافق و جای شترش را به او خبر داد. رسول خدا صلّی الله علیه و آله این خبر را به صحابه خود داد و آن مرد هم می‌شنید. فرمود: من نمی‌پندارم که علم غیب می‌دانم و البّته غیب نمی‌دانم؛ لیکن خداوند سخن منافق و جای شترم را به من خبر داد. ناقه در یکی از درّه هاست و افسارش به درختی گیر کرده است.

اصحاب به سمت آن درّه رفتند، همان گونه بود که پیغمبر صلّی الله علیه و آله گفت، شتر را آوردند و آن منافق نیز ایمان آورد.[۱]

وقتی به مدینه رسیدند، رفاعه بن زید بن تابوت مرده بود. او از بزرگان یهود و پناهگاه منافقان بود.

صاحب المنتقی، گم شدن شتر پیامبر صلّی الله علیه و آله را در سال نهم هجرت، هنگامی که رسول خدا صلّی الله علیه و آله عازم تبوک شد و بادی در تبوک وزید؛ یاد کرده است.[۲]

نکاتی درباره متن فوق

در پی به چند نکته اشاره می‌کنیم:

الف) وزش بادهای غیر عادی و خبر پیامبر صلّی الله علیه و آله به مردم که سبب این باد، مرگ یکی از بزرگان کفّار در مدینه است، پس از پیروزی کوبنده مسلمانان بر بنی مصطلق بود. شاید این پیروزی بزرگ، آثاری بر آنان گذاشته بود. خداوند می‌خواست بر مؤمنان منت نهد و از باب رحمت و تثبیت عقیده و تزکیه نفس و پالایش روح آنان از غرور، آثار نامطلوب را از جان ودل مسلمانان بزداید.

آنان گمان می‌بردند که این پیروزی را به وسیله شجاعت، دلاوری، بی باکی، بهره مندی از فنون جنگی، حسن سیاست و سلامت تدبیر خود کسب کرده اند.

از این رو خداوند سبحان می‌خواست انظارشان را به سوی غیب توجّه دهد تا در مقابل عظمت پروردگار، دل هایشان خاشع و جان هایشان خاضع شود و در نتیجه احساس به عنایت الهی و توفیقات ربّانی در درونشان هر چه بیشتر تقویت شود.

از این رو، پیوند امور به غیب، آنگاه که در قوت و قدرت به سر می‌برند، همانند دوران ضعف و ناتوانی، برایشان ضرورت دارد و به هنگام کسب پیروزی قاطع وکوبنده چنان لازم است که به وقت مواجهه با مشکلات بزرگ و دست و پنجه نرم کردن با ناملایمات و گرفتاری‌ها بدان محتاج هستند.

ب) خبر غیبی رسول خدا صلّی الله علیه و آله از مرگ یکی از بزرگان کفر در مدینه، هنگامی بیان شد که خداوند متعال اندکی ضعف، یا ترس و اضطراب در دلشان به وجود آورد. آنان در مقابل مسئله‌ای قرار گرفتند که راه و چاره‌ای برای حل یا تلافی آن نداشتند: وزش طوفان که هم آنان را به شدت آزار داد و هم به وحشت انداخت… رسول خدا صلّی الله علیه و آله این خبر را به مسلمانان داد تا بر دل هایشان پیوند زند و تأثیری عمیق در ژرفای جانشان بگذارد و همواره در خاطره آنان بماند و در مقابل دیدگانشان نمایان باشد، چنان که به هنگامه نیاز و حاجت، به بذل جهد و تحمل رنج نیفتند… این خبر از یک جهت مسرّت بخش و جان فزا بود و از سوی دیگر آنان را مطمئن می‌ساخت که همچنان در پرتو عنایت خداوند متعال و تحت حمایت رسول گرامی او هستند…

این خبر غیبی می‌توانست پیوند و رابطه آنان را با رسول اکرم صلّی الله علیه و آله هر چه محکم‌تر سازد و اعتماد و اطمینان مسلمانان به حسن تدبیر و درستی همه تصمیم‌های حضرت را بیشتر کند؛ او با غیب پیوند دارد و در حمایت خداوند تبارک و تعالی است.

ج) در مورد شتر پیامبر صلّی الله علیه و آله نیز روایت تصریح دارد که خداوند متعال می‌خواست با این کار، نیات زید بن لصیت و هم اندیشان او را رسوا سازد و توطئه آنان در انتقام از مقام نبوت و رسالت اقدس را باطل سازد. ایجاد شک و تردید و شبهه افکنی زید درباره آگاهی و علم حضرت به غیب در همین راستا بود.

د) نکته مهم علاقه شدید و حرص بلیغ رسول خدا صلّی الله علیه و آله در مصون سازی اعتقادی مردم است. آن حضرت تصریح کرد که آگاهی وی از غیب، کار خودش نبوده است بلکه مستند به خداوند متعال و در پیوند و ارتباط با او است. از این رو:

من نمی‌پندارم که علم غیب می‌دانم و البّته غیب نمی‌دانم؛ لیکن خداوند سخن منافق و جای شترم را به من خبر داد.

 

منبع: اقتباسی از ترجمه کتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم صلى الله علیه وآله، ج ۵ ، علامه سید جعفر مرتضی عاملی


 

[۱]. ر. ک: سیره ابن هشام، ۳/۳۰۴-۳۰۵؛ تاریخ الامم و الملوک، ۲/۲۶۳؛ دلائل النبوه، بیهقی، ۴/۵۹-۶۲؛ عیون الاثر، ۱/۲۸۰؛ بحارالانوار، ۲۰/۲۸۴؛ تاریخ المدینه، ۱/۳۵۳؛ سیره ابن کثیر، ۲/۳۴۹؛ ۴/۱۶-۲۲؛ البدایه و النهایه، ۳/۲۹۴؛ سیره حلبی، ۲/۲۸۹-۲۹۰؛ سیره دحلان، ۱/۲۷۲؛ تاریخ الخمیس، ۱/۴۷۲٫

[۲]. تاریخ الخمیس، ۱/۴۷۲؛ سیره حلبی، ۲/۲۸۹-۲۹۰؛ تفصیل قصه را در این منابع ببینید: دلائل النبوه، بیهقی، ۴/۵۹-۶۲؛ سیره ابن کثیر، ۴/۱۶-۲۲؛ ۲/۳۴۹؛ تاریخ الامم و الملوک، ۲/۲۶۲؛ سیره ابن هشام، ۳/۳۰۴-۳۰۵؛ سیره دحلان، ۱/۲۷۲٫