روایات بسیاری دلالت دارد که رسول خدا صلّی الله علیه و آله زبان همه حیوانات را میفهمید. سلام کردن سنگ و درخت به حضرت و تسبیح سنگریزهها در کف دست او و… از سوی دیگر، متون فراوانی دلالت دارد که رسول اکرم صلّی الله علیه و آله زبانهای مختلف مردم را نیز میدانست و در مناسبتهای چندی بدان سخن هم گفته است. شناخت زبان حیوانات و آگاهی از بسیاری از اسرار خلقت و نوامیس طبیعت، ضرورت گریزناپذیر رهبری الهی است که میبایست همه چیز را در رعایت، تربیت، حمایت و حفاظت خویش گیرد و حق، موجودیت و نقش هر چیزی را در زندگی حفظ کند؛ زیرا باید که در موارد بسیاری به صورت مستقیم دخالت کند. زمام امور و کنترل اوضاع را در اختیار گیرد و سلامت مسیر را هر چه بیشتر حفظ کند.
چنانکه میگویند: در همین غزوه شتری آمد تا در مقابل رسول خدا صلّی الله علیه و آله ایستاد و بانگ برآورد. پیامبر صلّی الله علیه و آله به اصحاب خبر داد که این شتر از او بر ضدّ صاحبش استعانت میجوید (گمان میبرد که از سالها پیش از وی در شخم زمین کار میکشد و میخواهد او را بکشد).
حضرت گفت: ای جابر؛ نزد صاحب شتر برو و او را بیاور. جابر گوید: گفتم: او را نمیشناسم.
فرمود: شتر تو را به صاحبش می رساند.
جابر گفت: شتر پیشاپیش من حرکت کرد تا در مقابل صاحبش ایستاد. او را نزد رسول خدا صلّی الله علیه و آله آوردم. حضرت درباره شتر با او سخن گفت.[۱]
تاملی در روایت فوق
این داستان در غزوه مریسیع هم بیان شده است.[۲] در اینباره چند نکته را به شرح زیر بیان میکنیم:
الف) در این روایت آمده است که مردم از شتر برای شخمزدن زمین استفاده میکردند ما از میزان صحت و سقم این خبر چیزی نمیدانیم.
ب) این روایت مفاد روایات متواتری را مورد تأکید قرار میدهد که شمار آن به صدها میرسد و بر حقوق حیوانات دلالت دارد که میبایست رعایت شود و بدان پایبند و ملتزم باشند. علّامه علی احمدی رحمه الله علیه کتاب ارزشمندی در اینباره دارد که هنوز چاپ نشده است. ما نیز در همین زمینه زیر عنوان حقوق الحیوان فی الاسلام کتابی داریم که میتوانید به آن مراجعه کنید.
یک نکته
روایت مذکور بیان میکند و روایات بسیار دیگری هم دلالت دارد که رسول خدا صلّی الله علیه و آله زبان همه حیوانات را میفهمید.
آن گرامی فهمید که شتر چه گفت، یعنی همان شتری که به حضور رسید تا از صاحبش شکایت کند که پس از سالها بهرهکشی از وی در کار کشاورزی، قصد دارد او را بکشد.
در کتب حدیث و تاریخ موارد فراوانی وجود دارد که از کرامات رسول خدا صلّی الله علیه و آله از پیش از بعثت تا هنگام وفات سخن میگوید. مثل سلام کردن سنگ و درخت به حضرت و تسبیح سنگریزهها در کف دست او.
همینطور امتثال فرامین او به وسیله درخت و گواهی در حق حضرت و حرکت درخت که به سمت او آمد تا حضرت را در سایه خود قرار دهد و به او سلام کند و آمین گفتن لنگههای در و دیوارهای خانه در پی دعای حضرت و تسبیح غذا در میان انگشتان او.
از این قبیل است که گوسفندی که به حضرت خبر داد گوشتش مسموم است و شکایت شتر از کمی علف و خود و بهرهکشی زیاد از او. نیز شکایت پرندگان به پیغمبر صلّی الله علیه و آله در مورد تخم یا جوجه خود و سجده شتر و گوسفند در مقابل پای حضرت و سخنگویی الاغ با او و شهادت دادن شتر در مقابل پیغمبر صلّی الله علیه و آله که از صاحب اعرابی خویش است نه مال مردی که بیهوده ادعا میکند و درخواست آهو برای آزادی تا برود فرزندش را شیر دهد و بازگردد و از این قبیل.[۳]
از سوی دیگر، متون فراوانی دلالت دارد که رسول اکرم صلّی الله علیه و آله زبانهای مختلف مردم را نیز میدانست و در مناسبتهای چندی بدان سخن هم گفته است.[۴]
الف) دو پرسش
پرسش نخست
سؤالی که در ابتدای امر به ذهن میرسد، این است: آیا میبایست این قضایا و موارد فراوانی از این قبیل را که در جوامع حدیثی و متون تاریخی و دیگر منابع و مآخذ آمده است، در اعداد کرامات و معجزات و کارهای خارقالعاده به حساب آوریم که هدف آن مواجهه با مردمان شکاک و افرادی است که حقایق را به عمد انکار میکنند تا ضربهای بر آنان باشد و همه راههای گریز و فرار و تجاهل در مقابل واقعیّت و دلایل آشکار و نشانههای نمایان و حجج قاهره را بر روی آنان ببندد؟!
یا موضوع فراتر از این است تا سنن و نوامیس حقیقیای را متجلی سازد که بر مسیر عمومی در پیوند با شخصیّت رهبری واقعی تبلور مییابد و در چارچوب سیطره و هیمنه این رهبری بر مسیر واقعی عمومی از طریق و براساس همان نوامیس و سنن حقیقی؟! با علم به اینکه از ارزش این کرامات و معجزات نمیکاهد بلکه با این وصف آن را متجلی میسازد که در چارچوب هدایت کامله الهی براساس نوامیس واقعی و مقتضیات آن، یک ضرورت حیاتی است.
پرسش دوم
سؤال دیگری هم مطرح است که میگوید:
اگر پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله همه زبانها را میدانست، پس چرا اصرار داشت که با پادشاه ایران، امپراتور روم، شاه حبشه و مقوقس، حاکم مصر و دیگران فقط با زبان عربی مراسله کند؟!
آیا پیامدهای سیاسی یا تشریعی دینی یا جز آن در ورای تمسک به زبان عربی وجود داشت؟!
افزونتر اینکه: چنانکه میبینیم اسلام در عبادات و مورد معین دیگری جز زبان عربی را نمیپذیرد. فیالمثل نماز به هر زبانی جز عربی پذیرفته نباشد! به نظر شما راز و انگیزه این الزام و التزام چیست؟!
ب) پاسخ و توضیح
در مقام پاسخ به این دو پرسش، ابتدا به سؤال دوم جواب میدهیم. پس میگوییم:
۱ – در هر تمدنی فرض است که ایجاد تغییرات حقیقی و بنیادی در زمینههای مختلف زندگی از قبیل سیاست و اقتصاد و اجتماع و اندیشه و دیگر حوزهها و حتّی ساخت و بنای شخصیّت انسانی و تأثیر و تغییر در شعور، احساسات و عواطف انسان و بلکه ویژگیها، خصائص، امتیازات و همه وجود وی را هدف قرار دهد.
آری؛ در چنین تمدنی فرض و ضروری است که هیمنه فکری و فرهنگی خود را بر ملّتها و اقوامی که میخواهند در سایه آن زندگی کنند، تحمیل کند و مصطلحات و تعابیر خاص خود را در میا نآنان ترویج کند که دارای اشارات و مدلولهای معین و هدفدار است و از طریق این مصطلحات و بر پایه آن فکر و به وسیله پیشاهنگانی از این فرهنگ به مناطق، در احساسات و عواطف و مشاعر و در قلوب و وجدان آن اقوام و ملّتها به گونه ناخودآگاه نفوذ کند و در اعماق وجودشان به غلیان درآید تا جزء لاینفک وجود، شخصیّت و کیان و موجودیت آنان شود.
بلکه دیدهایم که حکومتها از هرگونه تلاشی برای تحمیل زبان، آداب و رسوم و مفاهیم و ارزشهای خود به مردم زیر سلطه خویش ابا ندارند.
خداوند سبحان پیامبر خویش را به سوی همه اقوام و ملل فرستاده است، باید که در چنین حالتی زبان قرآن و فرهنگ اسلام و ایمان بر همه جهان سیطهر یابد؛ زیرا قرآن کتاب جهان است و قانون اساسی همه بشر. شاید همین نکته باشد که راز تأکید و تشویق احادیث و روایات برای آموزش و فراگیری زبان عربی را تفسیر کند.
۲ – در پاسخ به پرسش نخست میگوییم:
معجزات و کرامات در سه جهت است:
الف) واضح است که برخی معجزات رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و پیامبران پیشین و نیز اوصیای الهی وقتی انجام می َد که از سوی جبهه شرک و عناد به مبارزه خواسته میشدند؛ چنانکه اگر معجزه یا کرامت، نمیآورد، آن شیاطین میتوانستند شبهاتی را در تضعیف دعوت برانگیزند که میزان اطمینان و اعتماد بسیاری از مؤمنان و علاقهمندان به گرایش به دین را دچار تزلزل و تشویش سازد.
از اینرو معجزه میآوردند تا هم آنان در ایمان ثابت بمانند و هم اینان به ایمان تشویق شوند و هم کبریای مستکبران درهم کوبیده شود و هم شوکت آنان شکسته و در نتیجه معاندان به خفت و خواری افتند و کید ماکران و نیرنگ حاقدان تباه شود.
ب) دسته دیگری از معجزات و کرامات و کارهای خارقالعاده است که خداوند سبحان و متعال پیامبران و اولیای خود را بدان گرامی داشته و جبهه آنان را تقویت و تحکیم کرده است. مؤمن قوی از آن اوج میگیرد و قدمهایش را در ایمان راسخ میسازد و افراد ضعیفالایمان بدان ثابت قدم مییابند و به بصیرتشان افزوده میشود و جانشان آرامش میگیرد و قلبشان مطمئن میشود و همه بر پایه این قاعده قرآنی است که میفرماید:
«قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى وَ لکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبی».[۵]
فرمود: «مگر ایمان نیاوردهای؟» گفت: «چرا،ولی تا دلم آرامش یابد.»
و این قاعده:
«سُبْحانَ الَّذی أَسْرى بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذی بارَکْنا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْبَصیرُ».[۶]
منزّه است آن [خدایی] که بندهاش را شبانگاهی از مسجدالحرام به سوی مسجد الاقصی ـ که پیرامون آن را برکت دادهایم ـ سیر داد، تا از نشانههای خود به او بنمایانیم، که او همان شنوای بیناست.
ج) دسته سوم کرامات و معجزات آن است که چنان مینماید که از جایگاه مدبر و حافظه و راعی و نگهبان با مخلوقات تعامل دارد و از این موقعیّت که آنان جزئی از ترکیب عمومیاند و چارهای جز تعامل با آنان بر این اساس نباشد.
همین قسم است که در اینجا موضوع بحث ماست.
خداوند سبحان برای انسان اراده فرموده که پا به این هستی گزارد تا نقشی مهم در آن بر عهده گیرد؛ چنانکه ذات باری تعای زمین را برای وی برگزید تا روی آن گام نهد و حرکت خود را در آن و از آن آغاز کند.
بر انسان فرض است که از توانمندیها و امکاناتی که خداوند برای عمران و آبادانی زمین در اختیار او قرار داده، استفاده کند و روح حیات در آن بدمد و بلکه به هر آنچه در این هستی وجود دارد، سیطره و سلطه یابد و آن را به تسخیر خود درآورد و از قدرت و نیرویی که خداوند در وی به ودیعه نهاده و از طریق فعّالسازی نوامیس طبیعی و تحریک و کشف نهفتهها و ذخایر آن استفاده کند و در زمینههای سازنده و مثبت و سالم و صحیح به کار گیرد که در سعادتمندی انسان و تکامل و نمو متعالی وی در جهات مختلف وجودش سهیم است و بلکه در جنبههای روانی و روحی و فکری و عقیدتی هم دخالت و سهم داد تا چه رسد به دیگر حوزههای اجتماعی، اقتصادی و جز آن!
همهوهمه بر وفق طرح و نقشهای است که در چارچوب تربیت ربانی و آمادگی و همراهی مداوم انسان در حرکت به سوی اهداف انسانی و الهی بلند و الا و شریف و علیا طراحی شده است و انسان همواره در مبارزه و جهاد دائمی به سوی خدا، در راه خدا و به خاطر خدا حرکت میکند و هیچ جز این نباشد:
«یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقیهِ».[۷]
ای انسان؛ حقّاً که تو به سوی پروردگار خود به سختی و تلاشی و او را ملاقات خواهی کرد.
به منظور توضیح هدف و مقصود خویش به صورت هر چه شفافتر و کاملتر، آیاتی از قرآن مجید را میآوریم که اشاره دارد هر آن چه در هستی وجود دارد، در تسخیر بشر است.
از آیات دیگری هم یاد میکنیم که از وجود مرتبهای از شعور و ادراک نزد مخلوقاتی چون حیوان و جز آ نسخن میگوید. علاوه بر این به نمونههایی از تعامل ایجابی و آفات آن و آنچه بر آن مترتب است، اشاره خواهیم کرد.
قرآن و تسخیر مخلوقات
آیاتی از قرآن اشاره دارد که همه موجودات در تسخیر انسان است. این موضوع با تأمل در آیات زیر روشن میشود:
«هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فیها».[۸]
او شما را از زمین پدید آورد و در آن شما را استقرار داد.
«أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَهً وَ باطِنَهً».[۹]
آیا ندانستهاید که خدا آنچه را که در آسمانها و آنچه را که در زمین است، مسخّر شما ساخته و نعمتهای ظاهر و باطن خود را بر شما تمام کرده است؟
«وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعاً مِنْهُ».[۱۰]
و آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمین است به سود شما رام کرد؛ همه از او است.
«اللَّهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَکُمْ وَ سَخَّرَ لَکُمُ الْفُلْکَ لِتَجْرِیَ فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ سَخَّرَ لَکُمُ الْأَنْهارَ * وَ سَخَّرَ لَکُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دائِبَیْنِ وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ * وَ آتاکُمْ مِنْ کُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها».[۱۱]
خداست که آسمانها و زمین را آفرید و از آسمان آبی فرستاد و به وسیله آن از میوهها برای شما روزی بیرون آورد و کشتی را برای شما رام گردانید تا به فرمان او در دریا روان شود و رودها را برای شما مسخّر کرد.
و خورشید و ماه را ـ که پیوسته روانند ـ برای شما رام گردانید و شب و روز را [نیز] مسخّر شما ساخت.
و از هر چه از او خواستید به شما عطا کرد و اگر نعمت خدا را شماره کنید، نمیتوانید آن را به شمار درآورید.
«وَ هُوَ الَّذی سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْکُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِیًّا وَ تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْیَهً تَلْبَسُونَها وَ تَرَى الْفُلْکَ مَواخِرَ فیهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ».[۱۲]
و او است کسی که دریا را مسخّر گردانید تا از آن گوشت تازه بخورید و پیرایهای که آن را میپوشید از آن بیرون آورید و کشتیها را در آن، شکافنده [آب] میبینی و تا از فضل او بجویید و باشد که شما شکر گزاید.
شعور و ادراک حیوانات
انسان درصدد است با جهانی تعامل کند که به طور مطلق جماد نیست بلکه همه موجودات عالم هستی نوعی از شعور و ادراک دارند که البتّه ما از کنه و حقیقت و حدود آن خبر نداریم.
قرآن از آسمانها و زمین و کوهها و پرندگان و همه موجودات به گونهای سخن گفته است که بر این معنا تمرکز دارد و هرگونه شک و تردیدی را در اینباره از میان میبرد. آیات زیر را با هم میخوانیم:
خداوند متعال خطاب به پیامبرش، موسی علیه السّلام فرمود:
«قالَ لَنْ تَرانی وَ لکِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرانی فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا».[۱۳]
فرمود: «هرگز مرا نخواهید دید، لیکن به کوه بنگر؛ پس اگر بر جای خود قرار گرفت به زودی مرا خواهی دید.» پس چون پروردگارش به کوه جلوه نمود، آن را ریزریز ساخت.
«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَهَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً».[۱۴]
ما امانت [الهی و بار تکلیف] را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم، پس از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناک شدند. و[لی] انسان آن را برداشت؛ راستی او ستمگری نادان است.
درباره داود میفرماید:
«إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبالَ مَعَهُ یُسَبِّحْنَ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِشْراقِ * وَ الطَّیْرَ مَحْشُورَهً کُلٌّ لَهُ أَوَّابٌ».[۱۵]
ما کوهها را با او مسخّر ساختیم [که] شامگاهان و بامدادان خداوند را نیایش میکردند و پرندگان را از هر سو [بر او] گرد [آوردیم] همگی [به نوای دلنوازش] به سوی او بازگشت کننده [و خدا را ستایشگر] بودند.
در آیه دیگری، درباره داود میفرماید:
«یا جِبالُ أَوَّبی مَعَهُ و الطَّیْرَ».[۱۶]
[و گفتیم:] ای کوهها؛ با او [در تسبیح خدا] هم صدا شوید و ای پرندگان؛ [هماهنگی کنید].
«وَ یُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ.»[۱۷]
رعد، به حمد او و فرشتگان [جملگی] از بیمش تسبیح میگویند.
«وَ النَّجْمُ و الشَّجَرُ یَسْجُدان.»[۱۸]
و بوته و درخت چهره سایانند.
«تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فیهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ إِنَّهُ کانَ حَلیماً غَفُوراً».[۱۹]
آسمانهای هفتگانه و زمین و هر کس که در آنهاست او را تسبیح میگوید و هیچ چیز نیست مگر اینکه در حال ستایش، تسبیح او میگوید، ولی شما تسبیح آنها را در نمییابید. به راستی که او همواره بردبار [و] آمرزنده است.
تسبیح آنچه در آسمانها و زمین است، در آیات عدیدهای از قرآن آمده است.[۲۰]
خداوند سبحان فرمود:
«لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَهِ اللهِ.»[۲۱]
اگر این قرآن را بر کوهی فرو میفرستادیم؛ یقیناً آن [کوه] را از بین خدا فروتن [و] از هم پاشیده میدیدی.
«أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ کَثیرٌ مِنَ النَّاسِ».[۲۲]
آیا ندانستی که خداست که هرکس در آسمانها و هرکس در زمین است و خورشید و ماه و [تمام] ستارگان و کوهها و درختان و جنبدگان و بسیاری از مردم برای او سجده میکنند؟
«أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الطَّیْرُ صَافَّاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبیحَهُ».[۲۳]
آیا ندانستهای که هر که [و هر چه] در آسمانها و زمین است برای خدا تسبیح میگویند.
منظور از تأدیب، چنانکه ظاهر است، ترجیح تسبیح باشد.
تسبیح آنچه در آسمانها و زمین است، در آیات عدیدهای از قرآن آمده است. از جمله:
آنچه تقدیم شد،به وضوح اشاره دارد که همه مخلوقات حالتی از شعور و ادراک معین دارند و صرفاً موجودات و حیوانات عاری از هرگونه درک و شعور نباشند.
همین تفسیر آن است که میبینیم خداوند به طریقهای با هستی و مخلوقات تعاطی دارد که این فهم را تقویت و ترسیخ میکند و مجالی برای هرگونه شک و تردید در آن باقی نمیگذارد.
نمونههای زنده از تسخیر
خداوند سبحان مخلوقات را مسخر انسان کرده است و روشن شد که این مخلوقات دارای نوعی درک و شعورند و برخوردار از گونهای اعمال عقلانی و مرتبط با شعور و مستند به خرد. در اینجا نمونههای قرآنی زنده و واقعی از این تسخیر را یاد میکنیم که به صورت کاملاً آشکاری شیوه، ابعاد و مجال آن متجلی شده است؛ چنانکه این آیات بیان میکند که خداوند سبحان باد و پرنده و کوه و جن را مسخر سلیمان و داود کرد. افزون بر این از سیطره و هیمنه ایندو بر نوامیس طبیعی سخن میگوید که میرساند: این سیطره برای تحقق اهداف و غایاتی است که در جهت آن تلاش و کوشش میشود و همگان به سوی آن در حرکتند؛ چنانکه خداوند سبحان وقتی از موضوع نرم شدن آهن در دست داود سخن میگوید، به همین نکته اشاره دارد به آیات زیر دقّت کنید.
خداوند متعال فرمود:
«وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ یُسَبِّحْنَ وَ الطَّیْرَ وَ کُنَّا فاعِلینَ * وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَهَ لَبُوسٍ لَکُمْ لِتُحْصِنَکُمْ مِنْ بَأْسِکُمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شاکِرُونَ * وَ لِسُلَیْمانَ الرِّیحَ عاصِفَهً تَجْری بِأَمْرِهِ إِلى الْأَرْضِ الَّتی بارَکْنا فیها وَ کُنَّا بِکُلِّ شَیْءٍ عالِمینَ * وَ مِنَ الشَّیاطینِ مَنْ یَغُوصُونَ لَهُ وَ یَعْمَلُونَ عَمَلاً دُونَ ذلِکَ وَ کُنَّا لَهُمْ حافِظینَ».[۲۴]
و کوهها را با داود و پرندگان به نیایش واداشتیم و ما کننده [این کار] بودیم و به [داود] فن زره[سازی] آموختیم، تا شما را از [خطرات] جنگتان حفظ کند. پس آیا شما سپاسگزارید؟ و برای سلیمان، تندباد را [رام کردیم] که به فرمان او به سوی سرزمینی که در آن برکت نهاده بودیم جریان مییافت و ما به هر چیزی دانا بودیم و برخی از شیاطین بودند که برای او غواصی و کارهایی غیر از آن میکردند و ما مراقب [حال] آنها بودیم.
«إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبالَ مَعَهُ یُسَبِّحْنَ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِشْراقِ * وَ الطَّیْرَ مَحْشُورَهً کُلٌّ لَهُ أَوَّابٌ».[۲۵]
ما کوهها را با او مسخّر ساخیتم [که] شامگاهان و بامدادان خداوند را نیایش میکردند و پرندگان را از هر سو [بر او] گرد [آوردیم] همگی [به نوای دلنوازش] به سوی او بازگشت کننده [و خدا را ستایشگر] بودند.
درباره سلیمان فرمود:
«فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّیحَ تَجْری بِأَمْرِهِ رُخاءً حَیْثُ أَصابَ * وَ الشَّیاطینَ کُلَّ بَنَّاءٍ وَ غَوَّاصٍ * وَ آخَرینَ مُقَرَّنینَ فِی الْأَصْفادِ»[۲۶]
پس باد را در اختیار او قرار دادیم که هر جا تصمیم میگرفت، به فرمان او نرم، روان میشد و شیطانها را [از] بنّا و غوّاص، تا [وحشیان] دیگر را که جفتجفت با زنجیرها به هم بسته بودند [تحت فرمانش درآوریم].
قصّه سلیمان و داود
اگر به سوره مبارکه نمل مراجعه کنیم، نمونههایی یگانه و بینظیر از تعاطی و تعامل دوجانبه سلیمان و داود با آنچه خداوند سبحان در این زمینه به آن دو عنایت کرده، میبینیم. نخستین چیزی که در سخن از این دو پیامبر الهی در مقابل ما قرار میگیرد، آن است که خداوند متعال ابزارهای لازم برای تعامل این دو با مخلوقات را در چارچوب رعایت، هدایت و توجیه آن در اختیارشان قرار داده است. در این آیات آمده است که خداوند، به این دو علم داده و منطق طیر آموختهاند و از هر چیزی به آنان داده شده است، سپس آیات قرآن نمونهای تطبیقی از این علم و آشنایی به همه زبانها را یاد کرده، از تأثیر آن چیزی سخن میگوید که خداوند سبحان در اداره امور، توجیه، رعایت و هیمنه و سیطره بر آن به گونهای زنده، مثبت و سازنده عنایت کرده و جز خیر از آن نیاید و جز به فلاح و رستگاری منجر نشود.
آیات سوره نمل
«وَ لَقَدْ آتَیْنا داوُدَ وَ سُلَیْمانَ عِلْماً وَ قالاَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی فَضَّلَنا عَلى کَثیرٍ مِنْ عِبادِهِ الْمُؤْمِنینَ * وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ وَ قالَ یا أَیُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ وَ أُوتینا مِنْ کُلِّ شَیْءٍ إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبینُ * وَ حُشِرَ لِسُلَیْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّیْرِ فَهُمْ یُوزَعُونَ * حَتَّى إِذا أَتَوْا عَلى وادِ النَّمْلِ قالَتْ نَمْلَهٌ یا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساکِنَکُمْ لا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ * فَتَبَسَّمَ ضاحِکاً مِنْ قَوْلِها».[۲۷]
و به راستی به داود و سلیمان دانشی عطا کردیم و آن دو گفتند: «ستایش خدایی را که ما را بر بسیاری از بندگانِ با ایمانش برتری داده است.» و سلیمان از داود میراث یافت و گفت: «ای مردم؛ ما زبان پرندگان را تعلیم یافتهایم و از هر چیزی به ما داده شده است. راستی ه این همان امتیاز آشکار است.» و برای سلیمان سپاهیانش از جنّ و انس و پرندگان جمعآوری شدند و [برای رژه] دستهدسته گردیدند. تا آنگاه که به وادی مورچگان رسیدند. مورچهای [به زبان خویش] گفت: ای مورچگان؛ به خانههایتان داخل شوید، مبادا سلیمان و سپاهیانش ـ ندیده و ندانسته ـ شما را پایمال کنند.» [سلیمان] از گفتار او دهان به خنده گشود.
سپس این آیات از قصّه سلیمان و هدهد سخن میگوید و نقشی که این پرنده ایفا کرد و پس از آوردن تخت بلقیس به واسطه علمی که آرونده از کتاب داشت و پیش از آنکه سلیمان چشم به هم زند، تخت را حاضر کرد.
آیات پیش گفته اظهار کرد که چگونه همه قدرتهای مادی و جز آن در مسیر تحقق رضای خداوند سبحان و ساخت زندگانی و تکامل آن در جهت اهداف الهی و بر وفق طرح معقول و مقبول خداوند متعال به کار گرفته شده است.
آیات مذکور سخن خود را با قصه تبسم سلیمان از سخن مورچه آغاز میکند، سپس به داستان هدهد اشاره دارد و شیه شگفتی که تخت بلقیس را آورد و اینکه ملکه سبا تخت خود را نشناخت و در پایان ورود وی به حیاط کاخ که گمان میبرد برکهای است در حالیکه قصری مفروش از آبگینه بود.
همه این موارد از خلال حاکمیت و امامت سلیمان و رعایت و هدایت کامل و شامل وی عینیت و تجسم یافت.
این هدایت و رعایتفبه علمی مستند بود که خداوند به سلیمان داد و امکانات گستردهای که به او عنایت فرمود: «وَ أُوتینا مِنْ کلِّ شَیْءٍ».
بنابراین هیچ قصوری در توانمندیهای ذاتی نبود که سلیمان هم منطق طیر میدانست و آنقدر علم به او داده شده بود که برای انجام این مأموریت خطیر و بزرگ کافی باشد.
همچنان که اشاره کردیمفدر امکانات مادی هم نقصی وجود نداشت. سلیمان هم از رعایت و لطف و عنایت خداوند برخوردار بود و در کنف هدایت و تسدید حضرت حق تا حد عصمت.
در این حالت چیزی باقی نمیماند جز اقدام برای ایفای نقش مورد انتظار وی در چارچوب استفاده آگاهانه، ایجابی و سازنده از همه مخلوقات مسخر انسان و توجیه و هدایت آن برای ایفای نقش خود در زندگانی به گونهای که هیچ نقصی در آن نباشد. این چیزی است که در عمل انجام شد و معجزه کبری و انجاز عظیم به وقوع پیوست و همان است که به زودی به صورتی راسختر و عظیمتر در دوره ولی عصر، قائم آل محمّد (عج) انجام خواهد شد.
توضیح و بیان
مادامی که فرض است انسان با همه مخلوقاتی که خداوند متعال به تسخیر وی درآورده، تعامل و تعاطی داشته باشد، باید که هم این تعامل و هم تعامل وی با خودش و با پروردگار و با هرکس و هر چیز تابع ضوابط معیارهایی باشد که او را از خطا و اشتباه و تقصیر و تعدی حفظ کند.
به سبب قصور آشکار انسان،اراده خداوند متعال از جایگاه لطف و رحمت بر آن است که دست یاری به سوی وی دراز کند و او را در مسیر دراز سرشار از لغزش و پر از خطرهای در کمین، به گونهای کامل و تمام چنان هدایت کند تا به رضای خداندگار نایل آید و ثمره آن تحقق و وصول به آن اهداف بزرگ و بلند و ارجمند باشد.
این اهداف،عمران وآبادنی هستی مطابق برنامه الهی است که از طریق آن قصد دارد انسانیّت انسان را بسازد و او را به خداوند سبحان واصل کند، آنجا که شایسته مقامات قرب الهی باشد و آنجا که رضوان و زلفی است.
اگر چنین باشد، روشن میشود که الگوی قرآنی که در تجربه سلیمان و داود نمود میِابد، در پی این هدف است که هر چند به صورت بس خرد و کوچک دقیقاً همین حقیقت را تجسم بخشد تا انسان، اهداف الهی را به عینه لمس کند که تجسم واقعی و زنده و ملموس است و نه صرف خیالات یا شعارها یا آمال و آرزوهای غیر عقلانی و غیرمسئولانه.
این هم تجسم معنای رهبری مطلوب و صالح در جهت تحقق اهدافی چنین است حتّی پرندهای چون هدهد نقشی زنده و حیاتی در سطح یک مملکت برعهده میگیرد و یکی از حاضران در مجلس سلیمان به واسطه علمی که از کتاب دارد، پیش از چشم به هم زدن وی، تخت بلقیس را برای او حاضر میکند.
همچنان که این شواهد قرآنی و آن کرامات و معجزات نبوی، از جمله قصه شتری که مورد بحث فعلی ماست، این حقیقت را خواه در ارتباط با نقش انسان در هستی و تعاطی و تعامل با آن و خواه در پیوند با حقایق حاکم بر هستی که میبایست تقویت و ترسیخ کند.
این حقایق حاکم میبایست نقش و حق خود را بر عهده گیرد و آن را در سطح برنامهریزی و اجرا به دقّت محاسبه و ایفا کند.
همچنین است نسبت به نقشی که میبایست این رهبری در مقام رعایت و حمایت کامل و هدایت عام، از آن برخوردار باشد و نیز نیروها و امکانات و مواصفات خاص و متنوعی که میطلبد، همه اینها حاصل نمیشود مگر از طریق رعایت و تربیت الهی و جز در پیغمبر یا وصی پیغمبر نباشد.
شناخت زبان حیوانات و آگاهی از بسیاری از اسرار خلقت و نوامیس طبیعت، ضرورت گریزناپذیر این رهبری الهی است که میبایست همه چیز را در رعایت، تربیت، حمایت و حفاظت خویش گیرد و حق، موجودیت و نقش هر چیزی را در زندگی حفظ کند؛ زیرا باید که در موارد بسیاری به صورت مستقیم دخالت کند. زمام امور و کنترل اوضاع را در اختیار گیرد و سلامت مسیر را هر چه بیشتر حفظ کند.
همچنانکه بر رهبری فرض است که نیروها را توجیه کند و در وقت مناسب و جایگاه شایسته، به گونهای درست و صحیح از آن استفاده کند؛ چنانکه در مورد پیامبران خدا، سلیمان و داود بود.
رهبری بیبدیل
بدین تربیت روشن میشود که جایگزینی برای رهبری معصوم وجود ندارد؛ زیرا همه رهبریهای دیگر، هر چند عادل باشند، جز نقشی شرطی نخواهند داشت که در رفع فتنه موّفق باشند یا شکست خورند.
حال اگر رهبری منحرفی زمام امور را به دست داشته باشد، چنین وضعی، فاجعه بزرگ است که در سخن منسوب به امام علی علیه السّلام از آن چنین تعبیر شده است:
«أَسَدٌ حَطُومٌ خَیْرٌ مِنْ سُلْطَانٍ ظَلُومٍ وَ سُلْطَانٌ ظَلُومٌ خَیْرٌ مِنْ فِتَنٍ تَدُومُ».[۲۸]
شیر درنده از سلطان ستمگر بهتر است و سلطان ستمگر از فتنه پیوسته برتر.
همچنین روشن شد که وجود امام معصوم در هر عصر و زمان امری حتمی و ضروری است، اگر چه غایب و پنهان باشد؛ زیرا این امام بسیاری از مواقع و مواع مسخر انسان در هستی را حفظ خواهد کرد که اگر حفظ نشود و در حمایت و رعایت نباشد، فاجعه بزرگ به وقوع خواهد پیوست و زمین اهل خود را فرو خواهد برد.
بدین ترتیب راز این نکته را خواهیم فهمید که در روایات آمده است:
اگر زمین بدون امام بماند یا امام حتّی یک ساعت از زمین بالا رود، زمین اهل خود را خواهد بلعید و چونان دریا که به موج گرفتار میکند، مواج خواهد شد.[۲۹]
همچنین معنای این روایت روشن شد که میگوید:
امّا وجه انتفاع مردم از من در زمان غیبت من، همچون خورشید است که ابرها آن را از دیدهها پوشیده دارد.[۳۰]
همچنین راز شناخت و آگاهی ائمّه علیهم السّلام از علوم پیامبران و زبان همه بشر و همه حیوانات نیز روشن شد؛ چنانکه رمز و راز دیگر خصائص و جزئیات علوم ائمّه علیهم السّلام در حدود ولایت و رعایت انسان در این هستی با برکت و سرشار از خیر.
منبع: اقتباسی از ترجمه کتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم صلى الله علیه وآله، ج ۳ ، علامه سید جعفر مرتضی عاملی
[۱]ـ سیره حلبی، ۲/۲۷۳؛ ر.ک: بصائر الدرجات، ۳۴۸ـ ۳۵۲٫
[۲]ـ سیره حلبی، ۲/۲۹۲٫
[۳]ـ این کرامات و مانند آن را در کتب سیره مندرج است. از جمله: سیره حلبی، ۳/۲۸۳ـ ۲۸۴؛ سیره دحلان، ۳/۱۲۸٫
[۴]ـ ر.ک: مکاتیب الرسول (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، ۱/۱۵ـ ۱۶٫
[۵]ـ بقره: ۲۶۰٫
[۶]ـ اسراء:۱٫
[۷]ـ انشقاق: ۶٫
[۸]ـ هود: ۶۱٫
[۹]ـ لقمان: ۲۰٫
[۱۰]ـ جاثیه: ۱۳٫
[۱۱]ـ ابراهیم: ۳۲ـ ۳۴٫
[۱۲]ـ نحل: ۱۴٫
[۱۳]ـ اعراف: ۱۴۳٫
[۱۴]ـ احزاب: ۷۲٫
[۱۵]ـ ص: ۱۸ـ ۱۹٫
[۱۶]ـ سبأ: ۱٫
[۱۷]ـ رعد: ۱۳٫
[۱۸]ـ رحمن: ۶٫
[۱۹]ـ اسراء، ۴۴٫
[۲۰]ـ ر.ک: حشر: ۱، ۲۴٫ تغابن: ۱؛ جمعه: ۱؛ حدید: ۱٫
[۲۱]ـ حشر: ۲۱٫
[۲۲]ـ حج: ۱۸٫
[۲۳]ـ نور: ۴۱٫
[۲۴]ـ انبیاء : ۷۹ـ ۸۲٫
[۲۵]ـ ص: ۱۸ـ ۱۹٫
[۲۶]ـ ص: ۳۶ـ ۳۸٫
[۲۷]ـ نمل: ۱۵ـ ۱۹٫
[۲۸]ـ بحار الانوار، ۷۵/۳۵۹؛ ر.ک: دستور معالم الحکم، ۱۷۰؛ غررالحکم و دررالکلم، ۱/۴۳۷؛ ۲/۷۸۴٫
[۲۹]ـ ر.ک: بصائر الدرجات، ۴۸۸ـ ۴۸۹؛ الکافی، ۱/۱۷۹، ۱۹۸؛ الغیبه، نعمانی، ۱۳۸ـ ۱۳۹٫
[۳۰]ـ ر.ک: بصائر الدرجات؛ بحار الانوار؛ الکافی، ج ۱؛ و منابع فراوان دیگر.
پاسخ دهید