پنجمین شب دهه سوم محرم سال ۹۶ حضرت آیت الله صدیقی در مسجد حضرت امیر علیه السلام شهرک شهید محلاتی (ره) تهران به سخنرانی پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می گردد.
- امیر المؤمنین آیت الله الکبری به معنای واقعی کلمه
- آلوده شدن علمای فاسد به خون مجتهدین اهل معنا در طول تاریخ
- تفاوتهای علمای دارای آیت حق و دیگر علما
- ائمّه علیهم السّلام آیینهی تمام نمای جلال حق
- آموختن بندگی یکی از وظایف ائمّه علیهم السّلام
- تسخیر دلها بدون جنگ و خونریزی توسّط حضرت زین العابدین علیه السّلام
- سرودن اشعاری توسّط فرزدق در وصف امام سجّاد علیه السّلام
- ناشناس بودن حضرت سجّاد علیه السّلام در کمک رساندن به فقرا
- عبادتها و گریههای امام سجّاد علیه السّلام
«السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا خَلِیفَهَ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا سَفِینَهَ النَّجَاهِ سَیِّدِنَا وَ مُولانَا أَغِثنَا أَدرِکنَا أَجِرنَا وَ أضِفنَا نَحْنُ الْمُضْطَرُّونَ نَحنُ المُحتاجُونَ نَحنُ الْعائِزونَ الْمُلتَجِئُونَ بِجَنابِکَ».
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۱]
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینََ وَ الصَّلاهُ عَلَی خَاتَمِ المُرسَلینَ طَبیبِنَا حَبیبِنَا شَفیعِنَا أَبِی القَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعصُومینَ سِیَّمَا الحُجَّه بَقیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمینَ أرواحُنا فِداهُ وَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ نُصْرَتَهُ وَ دُعائَهُ خَیرَه وَ اللَّعْنُ عَلَى أَعْدَائِهِمْ أجْمَعینَ».
امیر المؤمنین آیت الله الکبری به معنای واقعی کلمه
امامان ما آیت کبرای حق هستند. خدا در افقها، در نفوس خود را نشان داده است، امّا در سورهی مبارکهی نبأ «عَمَّ یَتَساءَلُونَ * عَنِ النَّبَإِ الْعَظیمِ»[۲] وجود مقدّس مولی الموحّدین، امیر المؤمنین علیه صلوات المصلّین فرمودند: «مَا لِلَّهِ آیَهٌ أَکْبَرُ مِنِّی وَ لَا لِلَّهِ مِنْ نَبَإٍ عَظِیمٍ أَعْظَمُ مِنِّی»[۳] خدا آیتی، نشانهای بزرگتر از من خلق نکرده است. آیت الله العظمی، آیت الله الکبری به معنی واقعی کلمه علی است، امیر المؤمنین است. این مراجع تقلید ما که به آنها آیت الله گفته میشود، آیت الله العظمی گفته میشود اوّلاً همه به اعتبار علم نیست، علم آدم را آیت الله العظمی نمیکند. آیه چیزی است که وقتی آدم آن را میبیند آیینه است، خدا را در او ببیند. اگر کسی ملّا باشد، ولی ملّای فتنه باشد تا آدم نگاه میکند عمرو عاص را به یاد میآورد. در حقیقت درس خوانده، در حوزه است، رساله هم داده است، ولی وقتی آدم حرفهای او را میشنود نتانیاهو را به یاد میآورد، اوباما و مستکبرین را به یاد میآورد. میبیند او اصلاً نور ندارد، حرف آنها و او یکی است، هر دو شیطان هستند، آخوند شیطان، مجتهد شیطان و اوبامای شیطان هر دو در یک قماش است «الکُفر ملِّه واحِده»[۴]
آلوده شدن علمای فاسد به خون مجتهدین اهل معنا در طول تاریخ
شریح فتوا به قتل حضرت سیّد الشّهداء را صادر کرد. فتوا به اعدام یک عالمِ مجتهدِ عادلِ مجاهدِ مبارزِ آماده مرحوم حاج شیخ فضل الله نوری را شیخ ابراهیم زنجانی لعنه الله علیه صادر کرد. آنها احتیاجی به فتوا نداشتند، ولی میخواستند کار خودشان را شرعی جلوه دهند، یک آخوند فاسدی پیدا کردند او فتوا به اعدام حاج شیخ فضل الله نوری داد. حاج شیخ فضل الله نوری در میان مجتهدین هم اهل معنا دیده بود، هم در حفظ دین خود از کوه محکمتر بود.
مرحوم میرزای شیرازی استاد اینها بوده است، او هم دوره و هم کلاس حاج شیخ عبد الکریم حائری بنیانگذار حوزهی علمیّهی قم بود. هر دو در مدرسهی سامرا در محضر پرچمدار ولایت فقیه صاحب حکم حکومتی به تحریم تنباکو آن کسی که استعمار انگلیس را با یک فتوا در آن توطئهی خود زمینگیر کرد و توطئهی او را خنثی کرد میرزای شیرازی بود.
میرزای شیرازی عظمت زیادی دارد، نفوذ دارد، معنویّت او فوق العاده است، وجود مبارک امام زمان علیه السّلام را دیده است، از دو لب او حرف شنیده است، حوالههایی با امضای حضرت در پیش او بوده است. مرحوم حاج شیخ نقل میکند من و حاج شیخ فضل الله نوری در محضر میرزای بزرگ، میرزای شیرازی بودیم. استاد ما بود، ما هر دو شاگرد ایشان بودیم. یک مرتبه دیدیم میرزا با دست پاچگی از جا کنده شد و سراسیمه راه افتاد. ما گفتیم چه چیزی پیش آمده است، امام زمان را دیده است، اینطور عجله شد؟! اینطور از جا کنده شد، مثل آدمهای سرگردان خودش را باخت؟! نگاه کردیم دیدیم یک شیخ با لباسهای بسیار معمولی، ژولیده، ساده دارد میآید و میرزا برای او اینطور دستپاچه شد. حرکت کرد، ما هم چون او استاد ما بود همراه او رفتیم، وقتی به آن شیخ رسید میرزای زعیمِ پرچمدارِ مرجعِ مطلقِ عالمِ تشیّع با آن اقتدار و نفوذ مردمی و با آن عظمت علمی خم شد و دست این شیخ را بوسید. برای ما خیلی گران بود، تعجّب کردیم که او کیست که میرزای شیرازی دست او را میبوسد و مثل عبدِ ذلیل در برابر او نهایت تواضع و خضوع را داشت تا همراه آمدند، آنجایی که همراه مینشست این شیخ را آنجا نشاند.
بعد مرحوم میرزای شیرازی یک بحث فقهی، یک فرع فقهی را از این شیخ سؤال کرد. او هم یک بیانی داشت، مرحوم میرزا وقتی گوش کرد گفت: آقا اجازه میفرمایید من فرمایشات شما را تقریر کنم که ببینید درست گفتم یا نه؟ تقریر کرد، آن شیخ هم فرمود: بله همینطور است، خوب گرفتی.
بعد همان شیخ گمنام، همان شیخی که دل میرزای شیرازی برای او آب است، عظمت او عرشی است، آن شیخ رو به میرزای شیرازی کرد، گفت: این آقایان چه کسانی هستند؟ مرحوم میرزای شیرازی فرمود: ایشان حاج عبد الکریم حائری یزدی است. فرمود: میگویند شیخ عبد الکریمی أعلم مرجعیّت به دست میگیرد و حوزهی علمیّهی قم را تأسیس میکند، نکند آن شیخ عبد الکریم تو باشی؟! بعد مرحوم میرزا گفتند: این آقا هم حاج شیخ فضل الله نوری است. مرحوم میرزای شیرازی فرمودند: میگویند شیطان در تهران فتنهای به پا میکند، در آن فتنه شیخ فضل اللهی بالای دار میرود، نکند آن شیخ فضل الله تو باشی؟! حاج شیخ فضل الله از آن زمان خود را برای به دار رفتن آماده کرده بود. حالا او مرحوم ملّا فتحعلی سلطان آبادی بود که از اعجوبههای عالم است. سلام خدا بر آقای بهجت ما خیلی اسرار از مرحوم ملّا فتح علی سلطان آبادی سراغ داشت.
وقتی مرحوم شیخ فضل الله نوری را به بالای دار میبردند، این شعر را میخواند، نه رنگ او پریده بود، نه دلهرهای در او بود، نه اضطرابی داشته باشد ابداً اینطور نبود. یک پارچه آرامش، متانت، قوّت قلب و راحت بود. وقتی به سوی دار حرکت میکرد که او را به دار بکشند، این شعر را ترنّم میکرد، میگفت:
با مسجد و منبر نشود دعوی توحید منزلگه مردان موحّد سر دار است
مثل اسد به عنوان تأیید توحید خودش باور کرده بود که خدا او را قبول کرده و دارد شهید میشود، چه سعادتی داشت، خیلی خوش بالای دار رفت و کشته شد. این را یک شیخ بدبخت تحصیل کردهی نجف آمد با این یپرم ارمنی و ایادی انگلیس یک چنین فتوایی داد و چنین مجتهدی را بالای دار فرستاد.
تفاوتهای علمای دارای آیت حق و دیگر علما
آیا اینکه یک ملّایی هم در نجف دیده است میشود به او آیت الله گفت؟ به این شیخهای فتنه میشود آیت الله گفت؟ کجا آیت الله هستند؟ کجا بوی خدا میدهند؟ به زندگی آنها و بچّههای آنها نگاه کنید، ببینید کجای زندگی آنها بوی دین میدهد. ولی آدم آقای بهجت را میدید بیاختیار دلش از دنیا کنده میشد، باور میکرد که خدا است، یک کسی است که خدا را باور کرده است، قیامت را باور کرده است. کسی امام را میدید، یک عدّه از افراد کافر میآمدند، نمایندهی شوروی آن روز که آمد به جماران رفت، به محضر امام رسید، امام لباس رسمی هم نپوشید، با همان لباس معمولی با آن عرقچین خود آنچنان مرعوب عظمت امام قرار گرفت، در یک اتاق کوچک کنار حسینیه، امّا خدا در وجود او جلوه کرده بود، او آیت الله بود.
رهبر انقلاب ما بین خود و خدا آیت حق است. در برابر این همه فشارها، این همه طوفانها خم به ابرو نمیآورد. «کَالْجَبَلِ الرَّاسِخِ کَأنَّهُ هُوَ الامَام» نائب الامام است بر نفس الامامه است. خود او است، هیچ کم ندارد، در برابر همهی طوفانهای بین المللی، طوفانهای داخلی یک ستونی است که امنیّت کشور را، عزّت و استقلال کشور را، اسلامیّت و معنویّت این مساجد، این اعتکافها را، این اربعین و این معنویت عزاداریها را به تنهایی اداره میکند. چه کانونهای قرآنی، چه حفاظ قرآن، چه جوانهای عاشق مناجات، چه اردوهای کربلایی، اردوهای عمرهای همهی اینها تدبیر است، روشن ضمیری است که وصل است و بوی خدا میدهد، اینها آیت هستند.
ائمّه علیهم السّلام آیینهی تمام نمای جلال حق
ولی آیت الله بودن حضرت امام، میرزای شیرازی، مقام معظّم رهبری، مرحوم آقای بهجت و امثال اینها نسبی است. آن کسی که آیت کبرای خدا است، آیت عظمای حق تعالی است، آن صاحب ولایت مطلقهی کلیّهی الهیّه، حجّه الله علی الاطلاق امام هر زمانی است که امیر المؤمنین علیه السّلام مبداء است و حضرت حجّت ما خاتم آنها است. اینها آیت کبرای حق هستند یعنی نه خورشید، نه ماه، نه منظومهها، نه اجرام کیهانی، نه کهکشانها، نه اقیانوسها و نه مخلوقات ظریف، لطیف، پیچیده هیچ کدام وجودش مثل امیر المؤمنین و ائمّه تمام صفات خدا را در جلال و جمال ارائه نمیکند، آنها آیینهی تمام نمای خدا هستند.
آن کسی که آیات انفسی و آیات آفاقی از وجود او نشأت گرفته است و او مخزن خدا است، خزینهی حق تعالی است، خدا هر چه در عالم امکان از موجودات آفریده است، هزینهای است که از آن خزینه برداشت میکند، خرج میکند، به صورت کوه در میآید، به صورت اقیانوس در میآید، به صورت منظومهی کیهانی در میآید، همهی اینها از آن خزینهی برداشت میشود و آن مخزنی که اسرار الهی، اسماء الهی، صفات اولیای حق تعالی در آن مخزن جمع شده است، آن وجود نازنین صاحب عالم، امام زمان علیه السّلام ما است و حجّت هر زمانی است.
آموختن بندگی یکی از وظایف ائمّه علیهم السّلام
امشب که شهادت حضرت علیّ بن الحسین، سیّد ساجدین، زین العابدین علیه صلوات المصلّین است. او یکی از آیات کبرای علی الاطلاق نسبی نیست، «وَ بِکُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِکُمْ یَخْتِمُ»[۵]، «مَوَالِیَ لَا أُحْصِی ثَنَاءَکُمْ وَ لَا أَبْلُغُ مِنَ الْمَدْحِ کُنْهَکُمْ»[۶] زبان الکن من کجا و وصف شما گفتن کجا! شما بزرگ هستید، شما جلوهی عظمت خدای یگانه هستید و خودتان هم یگانهی دوران هستید، کسی مثل شما نیست.
امام سجّاد علیه الصّلاه و السّلام اعجوبهی عالم است، همانطور که نام او نام امیر المؤمنین است، همهی صفات امیر المؤمنین هم در وجود حضرت سجّاد علیه الصّلاه و السّلام بدون هیچ کم و کاستی وجود دارد. لذا مظهر جلال خدا است و مظهر جمال حق تعالی است.
معجزات زیادی هم در دوران اسارت از حضرت سجّاد علیه السّلام ارائه شده است و هم در غیر آن مورد حضرت امام سجّاد علیه السّلام مظهر قدرت خدا بود، در کرسی کن فیکون نشسته بود، هر چه میخواست شود میشد، امّا مأموریت داشت. همانگونه که امیر المؤمنین قدرت الله بود، ید الله بود، ولی مأمور بود که برای خودش از این قدرت استفاده نکند، جلوی چشم امیر المؤمنین دختر پیغمبر را مورد آزار قرار دادند، دست ید اللهی او را بستند و کشاندند. علی که میتوانست عالمی را با یک «مُوتُوا» لازم نبود شمشیر بکشد، فقط اراده میکرد که این وجودهای نحس به جهنّم واصل شوند. همین که میفرمود: «مُوتُوا» همه میمیردند، امّا خواست بگوید این قدرتی که در وجود من است، قدرت من نیست، قدرت خدا است و من بندهی خدا هستم و آمدهام به عالم بندگی یاد بدهم. آنها همه آمده بودند که به عالم بندگی یاد بدهند.
آموختن درس مقاومت و ایثار از حضرت زین العابدین و حضرت زینب سلام الله علیها
آقا امام زین العابدین که امام بود، صاحب ولایت مطلقهی کلّیّهی الهیّه بود، ولیّ الله الاعظم بود، وصیّ از اوصیای پیغمبر بود، حجّت الله علی الاطلاق بود. حضرت زینب سلام الله علیها که در حد امام نبود ببینید چه کرامتهایی دارد. مردی در شام میگوید من رفتم وقتی این اوضاع وخیم را دیدم، وقتی بیحیایی مردم شام را دیدم، وقتی این چشمهای ناپاک را دیدم، وقتی این تماشاچیها را دیدم، وقتی ناموس پیغمبر را جلوی این همه چشمها، این همه سنگ زن و این همه بیحیا دیدم، کم آوردم گفتم الآن میروم دامن حضرت سجّاد علیه السّلام را میگیرم، میگویم آقا جان اگر الآن اظهار معجزه نکنید، پس چه موقع؟ یک کاری انجام بدهید، ما که دیگر طاقت نداریم این منظرهها را ببینیم. رفتم که به حضرت سجّاد علیه السّلام چیزی عرض کنم، این ابهت و جلال امام زین العابدین من را گرفت، زبانم بند آمد، نمیتوانستم هیچ چیز به آقا امام سجّاد علیه السّلام عرض کنم. گفتم میروم به قافلهسالار این قافله، حضرت زینب کبری عرض میکنم. جلوی کجاوهی حضرت زینب یا شتری که حضرت زینب سلام الله علیها را روی آن سوار کرده بودند؛ آمد. سلام عرض کردم، گفتم دختر امیر المؤمنین من از موالیان شما هستم، شاهد این صحنه بودم قرار است تا چه موقع صبر کنید تا دستی به دعا بردارید؟ یک اعمال ولایت تکوینی بکنید، اینها را از بین ببرید. بی بی عالم فرمودند: دست خود را اینطور کردند (اشاره) فرمودند: نگاه کن. میگوید من نگاه کردم، دیدم آسمان مملو از ملائکه است که اصلاً حد و حصری ندارد، کسی نمیتواند بگوید چه تعداد ملک صف در صف آسمان را پر کرده بودند، همه هم مسلح بودند، هر کدام یک حربهای در دست داشتند. حضرت زینب سلام الله علیها فرمودند: اینها همه لشگر من هستند و در اختیار ما هستند، ولی ما مأمور هستیم برای ارزش دین بگوییم امام حسین علیه السّلام فدای دین شد، دختر امیر المؤمنین به خاطر حفظ دین اسیر شد تا با شما مقاومت یاد بدهیم، نیامدیم با معجزه مردم را دیندار کنیم. مردم باید سختی بکشند، باید جنگ بروند، باید شهید بدهند. ما آمدیم کلاس برای مقاومت در طول تاریخ بیاموزیم تا امتحان الهی کامل شود.
تسخیر دلها بدون جنگ و خونریزی توسّط حضرت زین العابدین علیه السّلام
این عالم، عالم امتحان است، ما باید صبر داشته باشیم. این صبر بالاتر از آن معجزه است. اگر کسی این صبر را دید و ایمان آورد، ایمان او ایمان است. پشتوانهی همهی اینها حضرت امام زین العابدین علیه الصّلاه و السّلام است. لذا امام سجّاد علیه السّلام بدون جنگ دلها را تسخیر کرد، امام سجّاد علیه السّلام وارد حریم کعبه شدند. هشام بن عبد الملک لعنه الله علیه خلیفهی وقت بود، برای او آنجا منبر گذاشته بودند، تخت گذاشته بودند و محافظین، جلّادها دور او را گرفته بودند، جلال و شکوهی برای خود به هم زده بود. آنجا نشسته بود تماشا میکرد، جمعیّت عظیمی هم دور کعبه طواف میکردند. یک مرتبه دید یک جوان لاغر اندامی وارد شد مردم به هم ریختند، کوچه باز کردند، او راحت رفت حجر را استلام کرد. او با قشون خود مردم به او اعتنا نمیکردند، نتوانست برود حجر را ببوسد، ازدحام جمعیّت بود، ولی این جوان رفت، میدانست چه کسی است، ولی خواست که بیاعتنایی نشان بدهد، گفت: «مَن هذا؟» آنجا فرزدق شاعر بود. حالا فرزدق هم خیلی سابقهی درخشانی در بندگی و ولایت ندارد. ولی خدا بخواهد کسی را عاقبت به خیر کند در یک شرایطی یک مردانگیهایی، یک غیرتهایی از خودشان نشان میدهند، همین مبداء صعود و نجات آنها میشود.
سرودن اشعاری توسّط فرزدق در وصف امام سجّاد علیه السّلام
جناب فرزدق آنجا دید او حاکم با این غرور برنتابید، او گویا محبوبیّت امام سجّاد علیه السّلام را به عنوان ناشناس مطرح میکند. آنجا فرزدق ۴۰ بیت ارتجالاً –ارتجالاً یعنی یک وقت شاعر مینشیند فکر میکند یک قالبی برای شعر خود درست میکند، مطالعه میکند، یک آیهای، روایتی، حکمتی میخواهد این را در قالب شعر بریزد، یک وقت نه، وارد یک مجلسی میشود یک شرایطی میبیند، شروع به شعر گفتن میکند- شعر در وصف حضرت سجّاد علیه السّلام سرود. چه شعرهایی که من یکی، دو بیت از آن را خدمت شما تقدیم میدارم. گفت:
«هَذَا ابْنُ خَیْرِ عِبَادِ اللَّهِ کُلِّهِمُ هَذَا التَّقِیُ النَّقِیُ الطَّاهِرُ الْعَلَمُ»
إِذَا رَأَتْهُ قُرَیْشٌ قَالَ قَائِلُهَا إِلَى مَکَارِمِ هَذَا یَنْتَهِی الْکَرَم»[۷]
همینطور گفت: او کسی است که در میان عباد الله خدا بهتر از او خلق نکرده است و تمام خوبیها از این چشمه نشأت میگیرد. وقتی قریش او را ببینند، میگویند تمام خوبیها از این درخت چیده میشود، این شجرهی طیّبهای است که هر کس خوبی دارد زیر شجرهی این میوه نصیب او شده است و بعد گفت: او کسی است که وقتی در کعبه راه میرود، او بیت الله آنقدر وجد میکند که گویا میخواهد قدمهای مبارک او را رها نکند، عاشق این قدمها است. آنقدر شعرهای او عجیب بود، تکان دهنده بود در پایان هم گفت:
«وَ لَیْسَ قَوْلُکَ مَنْ هَذَا بِضَائِرِهِ الْعَرَبُ تَعْرِفُ مَنْ أَنْکَرْتَ وَ الْعَجَم»
اگر تو خلیفه که یک قدرت ظاهری داری، از روی نادانی بپرسی که او دیگر کیست؟ به او ضرری نمیزند، این کسی است که هم عرب او را میشناسد، هم عجم او را میشناسد، هم همه چیز او را میشناسد «الْبَیْتُ یَعْرِفُهُ وَ الْحِلُّ وَ الْحَرَم» این بزرگوار را خانهی خدا میشناسد، کعبه میشناسد، حرم میشناسد، او معروف در میان همهی خلائق است، تو بگویی او کیست به او ضربهای نمیزنی.
هشام خیلی ناراحت شد، دستور داد فرزدق را به زندان ببرند. بعد هم حضرت سجّاد علیه السّلام وقتی متوجّه شدند که به خاطر این شعرها به این مردانگی او دستگیر شده است، دعا کرد و فرزدق آزاد شد. خدمت حضرت سجّاد علیه السّلام آمد، امام سجّاد به او صله داد. خرج ۳۰ سال را به او داد. امام سجّاد علیه السّلام دارا بود، ۱۰۰ خانواده از امام سجّاد علیه السّلام هزینه میگرفتند، ۱۰۰ خانوادهی بیسرپرست را اداره میکرد. وقتی حضرت شهید شد آنها فهمیدند آن کسی که برای آنها توشه میفرستاد امام سجّاد علیه السّلام بود.
ناشناس بودن حضرت سجّاد علیه السّلام در کمک رساندن به فقرا
امام سجّاد علیه السّلام عمری خانوادههایی را اداره کرده است که هیچ کس بعد از شهادتش نمیدانست چه کسی آنها را اداره میکند. اینها درس است، یک کارهایی انجام بدهیم، برای امام حسین علیه السّلام، برای اربعین، برای جهیزیه، برای همه چیز گمنام باشید، با خدا معامله کنید. اخلاص برای شما میماند، اینکه ویترینی میشود معلوم نیست برای ما بماند، یک کارهایی انجام بدهید. امام سجّاد علیه السّلام عمری خانوادههایی را اداره کرده است که احدی نه آن کسانی که اداره میشدند و نه همسایههای آنها نمیدانستند از کجا میآورند میخورند و زندگی میکنند. بعد از شهادت امام سجّاد علیه السّلام معلوم شد این همه آوازهها از مه بود.
حالا اینجا خرج ۳۰ سال فرزدق را امام سجّاد علیه السّلام داد. فرزدق عرضه داشت آقا جان! من که با شما صحبتی نکرده بودم، تبانی نداشتم، شما که از من چیزی نخواسته بودید، من این اشعار را به خاطر خدا گفتم، نمیخواهم چیزی از شما بگیرم. این هم از آن نکات لطیف است امام سجّاد علیه السّلام فرمودند: ما به کسی چیزی داده باشیم پس نمیگیریم.
عبادتها و گریههای امام سجّاد علیه السّلام
این از معجزات حضرت سجّاد علیه السّلام است که چرا خرج ۳۰ سال فرزدق را داده است؟ از آن تاریخ تا ۳۰ سال فرزدق زنده بود و بعد هم وفات کرد. معلوم شد تا آخر عمر او را امام میدانسته و خرج تمام عمر او را داده که محتاج هیچ ظالمی و ستمگری نباشد. دنبال امام سجّاد علیه السّلام برویم که عبادت برای ما شیرین شود. هر چه عبادت میکرد خسته نمیشد، دیگران نگران شدند که امام سجّاد علیه السّلام با این همه عبادت آسیبی به وجود مبارک ایشان وارد شود، آمدند از روی دلسوزی درخواست کردند، آقا جان یک مقدار با خودتان مدارا کنید، شما نیاز به استراحت دارید، به خورد و خوراک و استراحت نیاز دارید. حضرت فرمودند: صحیفهی جدّم امیر المؤمنین علیه السّلام را بیاورید. باز کرد، نگاه کرد فرمود: من چه موقع میتوانم مثل جدّ خود امیر المؤمنین عبادت کنم. یعنی آنکه زین العابدین است، آنکه ذو الثفنات است، آنکه سیّد ساجدین است، او در برابر امیر المؤمنین عبادت خود را کم میبیند، در برابر امیر المؤمنین کم میآورد. بزرگان عالم همیشه همینطور بودند، در حد توان خود خدا را میپرستیدند، امّا هر کاری انجام میدادند زیاد نمیدیدند، شرمنده بودند، بدهکار بودند. «مَا عَبَدْنَاکَ حَقَّ عِبَادَتِکَ وَ مَا عَرَفْنَاکَ حَقَ مَعْرِفَتِکَ»[۸].
یکی دیگر از کلاسهای حضرت سجّاد علیه السّلام دعا بود. این صحیفهی سجّادیّه کلاسهای حضرت سجّاد است، استفاده کنید. یکی دیگر از کلاسهای حضرت سجّاد گریههای حضرت سجّاد علیه السّلام بر امام حسین بود. گریهی بر امام حسین با دعا و نیایش و نماز شب و سجدههای طولانی حضرت برابری میکند، گریهی بر امام حسین جزء افضل عبادتها است، اگر عبادت نبود خدا همهی انبیاء را مفتخر بر گریهی بر امام حسین نمیکرد، تمام انبیاء بر امام حسین علیه السّلام گریه کردند، انبیاء برای تعلیم عبادت به ما به اینجا آمدند. ولی همه هم در این کلاس دوره دیدند و هم به ما آموختند. تا سیم دل از طریق امام حسین علیه السّلام به خدا وصل نشود شما به جایی نمیرسید. لذا حضرت امام زین العابدین ۴۰ سال بعد از حادثهی عاشورا زنده بود، امّا زندگی نداشت، شب او گریه بود، روز او گریه بود. سفره پهن میشد نگاه میکرد و گریه میکرد، آب میدید گریه میکرد، طفل شیرخوار میدید گریه میکرد، جوان میدید گریه میکرد.
(ادامه روضهخوانی)
[۱]– سورهی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲]– سورهی مبارکهی نباء، آیات ۱ و ۲٫
[۳]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۳۶، ص ۲٫
[۴]– تفسیر روح البیان، ج ۱، ص ۲۱۸٫
[۵]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۴، ص ۵۷۶٫
[۶]– من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص ۶۱۵٫
[۷]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۴۶، ص ۱۲۵٫
[۸]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۶۸، ص ۲۳٫
پاسخ دهید