شیطان پرستان لاوی اصلا پرستش رو قبول دارند یا خیر که حالا بخواهیم به آنها بگوییم شیطان پرست؟
شیطان گرایی در واقع دارای دو شاخه می باشد که اعتقاداتشان تا حدودی از یکدیگر متمایز می باشد. شاخه اول، سیتنیسم (Satenism) یا همان شیطانگرایی لاوایی است و با سرکردگی «آنتوان ساندور لاوی»[۱] شناخته می شود. او کلیسای شیطان را در ۱۹۶۶ تأسیس و خود را پاپ کلیسای شیطان معرفی کرد و در سال ۱۹۶۹ انجیل شیطانی را منتشر نمود.
این دسته معتقدند که موجودی به نام شیطان وجود خارجی و عینی ندارد و شیطان تنها نماد هوی خواهی، آرزوها و لذتطلبی انسان است.[۲]
اما شاخه دوم شیطان پرستی، شاخه ستیانسیم (setians) است که از سوی مایکل اکینو که دوست آنتوان لاوی بود، پایهریزی شد. وی «معبد ست» را در سانفراسیسکو با نگاهی متفاوت از لاوی نسبت به وجود شیطان، بنا نهاد.
مایکل آکینو برخلاف لاوی قائل به وجود خارجی شیطان و قدرت شگرف شیطان در تدبیر جهان هستی بود. اکینو درحقیقت برای تسلط خارجی شیطان بر هستی و آماده سازی زمینههای این تسلط، مسیر و حرکت خود را از لاوی جدا نمود و در مقابل «کلیسای شیطان» لاوی، به تاسیس «معبد ست» اقدام نمود.
در شیطان گرایی لاوی، وی می خواهد مرجع بودن شیطان را تثبیت کند و نه پرستش شیطان. وی سیر منطقی مباحث خود را در کتاب انجیل شیطانی به گونه ای پیش می برد که خواننده نتیجه می گیرد شیطان گرایی تنها گزینه منطقی برای آدمی است و اگر کسی آن را در پیش نگیرد، یقینا با مشکل روانی مواجه خواهد شد.
مهم ترین ایده لاوی، تقابل دیانت و لذت است که انسانها باید بین ایندو یکی را انتخاب کنند.[۳] دومین فرضیه ای که لاوی می پذیرد، « شرارت آمیز بودن وجود انسان» است که اصولا شرارت حقیقت انسان است و فرار از آن، روی گردانی از حقیقت وجودی انسان است. این نگرش لاوی در مورد « ماهیت خشن انسان» به اینجا ختم می شود که شیطان را غایت سلوک معنوی معرفی میکند؛ چون انسانِ آرمانی کسی است که به اقتضای وجودی خود عمل می کند و به حکم غریزه خویش، به بزرگترین نماد شرارت و طغیان ( شیطان) نزدیک می شود؛ بنابراین در شیطان گرایی لاوی، شیطان نماد و الگویی از خشونت می باشد و پرستشی در کار نیست.
ضمن آنکه در هیچ از یک از مراسم این جریان شیطان گرایی، اثری از مناسک و اعمال عبادی و پرستش وجود ندارد.
منبع:پرسمان
پی نوشت:
[۱] . Anton Szandor LaVey
[2] . The Satanic Bible. P.30
[3] . ر. ک: انجیل شیطانی، آنتوان لاوی؛ بخش دوم.
پاسخ دهید