مقدمه :

بحث در موضوع مقامات اهل‌بیت علیهم السلام  همواره در میان شیعیان وجود داشته است. فرقه نگاران اهل سنت تلاش داشته‌اند اختلافات میان اصحاب ائمه علیهم السلام  را بزرگ جلوه داده و معتقدین به آن‌ها را یک فرقه به شمار آورند و چنین وانمود شود که شیعیان به فرقه‌های درون‌گروهی زیادی تقسیم شده‌اند. بسیاری از اصحاب به‌تمامی مقامات اهل‌بیت علیهم السلام  اعتراف داشته‌اند و ائمه اطهار علیهم السلام  نیز اعتقادات آن‌ها را تأیید فرموده‌اند؛ از سوی دیگر عده‌ای برخی از این مقامات را نپذیرفته و در میان شیعیان به مقصره معروف شده‌اند.

به‌عنوان‌مثال، آقای مدرسی طباطبایی با استناد به محدوده کم مساحتی از روایات و گزارش‌های تاریخی در مورد عبدالله معتقد است که او شیعه‌ای معتدل و میانه‌رو بوده است[۲] که البته این اعتدال در نظر ایشان در مقابل غلوّ تعریف می‌شود؛ به‌عبارت‌دیگر این عده کسانی هستند که مقامات فرا بشری را برای ائمه معتقد نبوده و ایشان را تنها علمایی ابرار می‌دانسته‌اند. نویسنده مذکور برای تقویت انگاره خویش به دنبال نمونه‌های محدود تاریخی است تا این تصویر در ذهن مخاطب نقش گیرد که چنین افرادی در میان اصحاب ائمه علیهم السلام  به صورت گسترده و شناخته‌شده وجود داشته‌اند.

از نظر روش‌شناختی، این حقیقت مطرح است که نگاه تاریخی صرف و سطحی، و بدون اعتنا به مسائل پدیدارشناسی[۳] نمی‌تواند بازگوی بینش وسیع و عمیق یک فرد باشد[۴] و نیز بررسی خواهد شد که آیا تنها با استناد به یک نفر می‌توان یک گروه عظیم را دارای چنین باوری دانست؟

و اما از نظر محتوایی در مقاله حاضر سعی شده است با بررسی گستره افزون روایات عبدالله بن ابی‌یعفور، از باور اصیل او در مورد امامت تا حدود زیادی پرده‌برداری گردد.

از نظرگاه تحلیل محتوای روایات، این نظریه دنبال شده که به دلیل حساسیتی که در میان راویان در مورد نقل احادیث وجود داشته است، افراد تلاش داشته‌اند روایاتی را نقل کنند که مضمون آن را پذیرفته و یا بدان باورمند بوده‌اند؛ بنابراین برای دست یافتن به اعتقادات اصحاب ائمه علیهم السلام  _ حداقل به‌صورت نسبی_ و نیز یافتن فضای ذهنی حاکم بر آن‌ها، کاوش روایاتی که از آن‌ها به ما رسیده است، روشی قابل‌اعتماد به نظر می‌رسد. عبدالله بن ابی‌یعفور به‌عنوان یکی از اصحاب ائمه علیهم السلام  از این قاعده مستثنا نبوده و برای دست یافتن به باورهای امامتی وی، باید تمامی روایات رسیده از او را که صریحاً یا تلویحاً به موضوع امامت مرتبط هستند، در یک منظومه کامل مورد تحلیل قرار گیرند.

تاکنون نوشته‌ای درباره بررسی محتوایی روایات ابن ابی‌یعفور سامان نیافته است؛ تنها دو مقاله مستقیماً در مورد شخصیت عبدالله ابن ابی‌یعفور به رشته تحریر درآمده است. این نوشته‌ها عبارت‌اند از:  تبیین معنایی اصطلاح علمای ابرار با تأکید بر جریانات فکری اصحاب ائمه[۵] نوشته آقایان محمدجعفر رضایی و نعمت‌الله صفری فروشانی که نویسندگان تلاش داشته‌اند به تبیین دقیق معنای علمای ابرار بپردازند؛ دیگری عبدالله بن ابی‌یعفور، متکلمی ناشناخته از تبار مُحدّثان امامیه[۶] نوشته آقای حسین منصوری راد که نویسنده در پی اثبات متکلم بودن عبدالله ابن ابی‌یعفور بوده است. وی کوشیده است نشان دهد که عبدالله علاوه بر اهتمام به موضوعات فقهی، به موضوعات اعتقادی هم توجهی ویژه داشته است.

همچنین مقاله‌ای دیگر با عنوان دسته‌بندی‌های شیعیان در عصر صادقین[۷] نوشته آقای سعید شفیعی، نه به‌گونه‌ای مستقیم بلکه اشاره‌ای گذرا به اعتقادات عبدالله بن ابی‌یعفور داشته است.

آقای مدرسی طباطبایی نیز در دو کتاب بحران و تثبیت[۸] و کتاب سنت و پایایی، کتابشناسی میراث مکتوب شیعیان متقدم[۹] اشاره‌ای گذرا به برخی اعتقادات عبدالله بن ابی‌یعفور داشته است.[۱۰]

 

۱ – شخصیت شناسی عبدالله بن ابی یعفور :

 

عبدالله بن ابی‌یعفور در دوران امامت امام باقر و امام صادق علیهما السلام زندگی می‌کرد. او از موالی بنی عبدالقیس[۱۱] بوده و نام پدر وی را وقدان یا واقد[۱۲] و یا قیس بن منصور[۱۳] ذکر کرده‌اند. از سال تولد وی اطلاع چندانی وجود ندارد اما وی در سال طاعون از دنیا رفته است.[۱۴] طبری و ابن اثیر، سال طاعون را ۱۳۰ دانسته[۱۵] اما باقی مورخان سال ۱۳۱ را نوشته‌اند.[۱۶] بنابراین او در سال ۱۳۰ یا ۱۳۱ و در زمان حیات امام صادق علیه السلام  از دنیا رفته است.

در کتاب‌های رجالی، او را از بزرگان و ثقات اصحاب امام صادق علیه السلام  دانسته‌اند.[۱۷] شیخ مفید در رساله عددیه خود او را جزء کسانی دانسته است که حلال و حرام از طریق آن‌ها به ما رسیده است، کسی طعنی در مورد آن‌ها بیان ننموده و هیچ ذمی در مورد آن‌ها نرسیده است.[۱۸] از عبدالله، نامی در کتاب‌های رجالی اهل سنت نیست اما پدر او توسط عالمان رجالی اهل سنت توثیق شده است[۱۹] و برادر او، یونس ابن ابی‌یعفور را برخی از اینان توثیق و برخی تضعیف نموده‌اند.[۲۰]

با توجه به کتاب معجم رجال الحدیث و همچنین نرم‌افزار درایه النور، از عبدالله بن ابی‌یعفور ۵۶۲ روایت در کتب اربعه نقل شده است. همچنین از او در کتب دیگری مانند محاسن، تفسیر عیاشی، غیبت نعمانی، کامل الزیارات، معانی الاخبار، توحید، خصال، کمال‌الدین و تمام النعمه، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، علل الشرایع و کتاب‌های امالی سه‌گانه، حدیث نقل شده که تعداد آن‌ها به ۹۷ روایت می‌رسد. از میان ۵۶۲ روایت نقل شده در کتب اربعه، تعداد پنج روایت از امام باقر علیه السلام ، ۵۰۵ روایت از امام صادق علیه السلام  و چهار روایت به‌صورت مُضمَر (سألته)[۲۱] نقل شده است. تعداد ۲۸ حدیث را نیز از بزرگان اصحاب ائمه مانند ابوحمزه ثمالی، معلّی بن خنیس و اسحاق بن عمار روایت کرده است؛ بنابراین ابن ابی‌یعفور را می‌توان از سرشاخه‌های اصلی حدیث در تاریخ شیعه به شمار آورد که درصد بسیاری از احادیث را مستقیماً از امام صادق علیه السلام  نقل نموده است. راویانی که از ابن ابی‌یعفور نیز نقل حدیث نموده‌اند بسیار زیاد بوده و بسیاری از آن‌ها از بزرگان راویان شیعه به شمار می‌روند؛ افرادی مانند ابان بن عثمان (۸۴ روایت)، عبدالله بن مسکان (۵۴ روایت)، حماد بن عثمان (۳۵ روایت)، منصور بن حازم (۴۰ روایت)، هشام بن سالم (۱۵ روایت)، علاء بن رزین (۴۵ روایت)، حنان بن سدیر (۲۳ روایت)، موسی بن اکیل (۲۶ روایت) و دیگران، از وی نقل حدیث کرده‌اند. از میان افراد فوق، سه نفر اول از اصحاب اجماع بوده و باقی نیز در کتاب‌های رجالی توثیق شده‌اند.

در احادیث رسیده از امام صادق علیه السلام  مدح‌های بلیغی در مورد ابن ابی‌یعفور بیان شده و همان‌طور که نجاشی نیز اشاره کرده است[۲۲]، او موردعنایت ویژه امام صادق علیه السلام  بوده است. ایشان او را به «کان یصدق علینا» ستوده‌اند.[۲۳] در روایتی آمده است که ایشان فرموده‌اند:

قسم به قرابت من به رسول‌الله، در این زمان هیچ‌کس نسبت به خدا و رسول و امامش از او مطیع‌تر نبود.[۲۴]

ایشان در نامه‌ها و پیغام‌هایی، ابن ابی‌یعفور را به ادامه عهدی که با حضرت داشته‌، تشویق نموده‌اند.[۲۵] همچنین پس از وفات وی، ایشان در نامه‌ای به مفضّل بن عمر، عهدی را که با ابن ابی‌یعفور داشته‌اند، با مفضّل تجدید کرده‌اند.[۲۶]

همان‌طور که می‌دانیم عرضه دین بر امامان، امری مرسوم در زمان حضور اهل‌بیت علیهم السلام  بوده است.[۲۷] در روایتی، ابن ابی‌یعفور دین خود را به امام صادق علیه السلام  عرضه نمود و ایشان علاوه بر تأیید اعتقادات او، برخی دیگر از جنبه‌های امامت اهل‌بیت علیهم السلام  و استدلال بر آن را برای وی تبیین نمودند. در گزارشی نقل شده است که وی دین خود را به امام صادق علیه السلام  ارائه کرد و در مورد اعتقاد به امامت، به آیه اولی الامر (آیه ۵۹ سوره نساء) استناد نمود؛ ایشان علاوه بر صحّه گذاشتن بر اعتقاد او، استدلال به آیه ولایت (آیه ۵۵ سوره مائده) را نیز به او تعلیم دادند.[۲۸]

همچنین در مورد جایگاه عبدالله در آخرت نقل شده است که وی در روز قیامت از حواریان امام باقر و امام صادق علیهما السلام خواهد بود.[۲۹]

 

۲ -گونه شناسی روایات عبدالله بن ابی یعفور :

 

عبدالله بن ابی‌یعفور در تمامی علوم دینی، روایات فراوانی نقل کرده است. در مسائل کلامی روایات فراوانی در توحید و قضای الهی[۳۰] و نبوت[۳۱] دارد و نیز روایات فقهی[۳۲] و اخلاقی[۳۳] بسیاری از وی به ما رسیده است. در روایات فقهی وی این نکته به چشم می‌خورد که او در برخی موارد در پی کاوش فقیهانه بوده و از علت احکام و حکمت آن‌ها سؤال می‌کرده است.

 

 

۳ –  اعتقادات ابن ابی یعفور درباره موضوعات مرتبط با امامت :

 

روایات رسیده از عبدالله بن ابی یعفور درباره موضوعات مرتبط با امامت، از اهمیت والایی برخوردار هستند و آنچه در این نوشتار مورد اهمیت است بررسی روایات وی در این زمینه است.

۳ _ ۱ _ ضرورت وجود و معرفت نسبت به امام

ضرورت وجود امام در هر زمان و اتصال وصایت در طول تاریخ، از مهم‌ترین اعتقادات شیعه است. از اعتقاداتی که در میان شیعه رواج داشته است این بوده که خدا از ابتدای خلقت، بر روی زمین حجتی قرار داده است و این سلسله حجج الهی ادامه داشته است تا به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله  رسیده و پس از ایشان نیز ائمه اطهار علیهم السلام  مقام حجت‌الله را داشته‌اند؛ زیرا اگر حجت الهی در زمین نباشد، زمین اهلش را در خود فرومی‌برد. این اعتقادات، مضمون روایات فراوانی است که برخی از آن‌ها از عبدالله بن ابی‌یعفور به دست ما رسیده است. در حدیثی از او نقل شده است: «زمین یک روز نیز بدون امامی از ما که امت به او پناه ببرند باقی نمی‌ماند».[۳۴] همچنین او از امام صادق علیه السلام  نقل نموده است: «امام، زمانی از دنیا می‌رود که وصی و جانشین خود را بشناسد و به او وصیت کند».[۳۵] همچنین او به نقل از معلّی بن خنیس در تفسیر آیه ۵۸ سوره نساء <إِنَّ اللهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى‏ أَهْلِها> از امام صادق علیه السلام  نقل کرده است: «خدا به هر امامی دستور داده است که تمامی آنچه را که نزد ایشان بوده است، به امام بعدی بدهد».[۳۶] در حدیثی دیگر از او نقل شده است که زمین هیچ‌گاه بدون امام باقی نمی‌ماند و همچنین دو امام در یک‌زمان نخواهند بود مگر اینکه یکی از آن‌ها صامت باشد.[۳۷]

علاوه بر ضرورت وجود امام در هر زمان، ضرورت معرفت نسبت به ایشان نیز از ویژگی‌های فکری شیعه است و روایات فراوانی در مورد ضرورت معرفت به امام از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله  و ائمه اطهار علیهم السلام  نقل شده است. روایت «مَن ماتَ وَ لَم یَعرِف إِمامَ زَمانِهِ ماتَ میتَهً جاهِلیَّهً» را می‌توان از روایات متواتر در میان مسلمانان دانست.[۳۸] عبدالله از امام صادق علیه السلام  در مورد معنای این حدیث سؤال نموده است و ایشان در توضیح فرموده‌اند که مرگ چنین شخصی مرگ گمراهی است. در ادامه وی از امام سؤال کرده است: اگر کسی امروز هم به امام معرفت نداشته باشد به مرگ جاهلیت مرده است؟ ایشان فرمودند: بله.[۳۹]

یکی از نتایج معرفت به امام، قبولی اعمال به‌واسطه آن معرفت و عدم قبولی اعمال بدون آن است. در گفتگویی بین ابن ابی‌یعفور و امام صادق علیه السلام ، قبولی اعمال به‌واسطه اعتقاد به ولایت امام عادل الهی بیان شده است. همچنین ایشان در ادامه فرموده‌اند: فردِ بی‌اعتقاد به امام الهی، اصلاً دین ندارد.[۴۰]

در پرسش و پاسخی دیگر میان ابن ابی‌یعفور و امام صادق علیه السلام  در مورد چرایی قبولی اعمال به‌واسطه اعتقاد به امام الهی و عدم قبولی این اعمال بدون این اعتقاد، حضرت فرموده اند: «سیئات امام جائر، حسنات اولیائش و حسنات امام عادل، سیئات اولیائش را از بین می‌برد».[۴۱] مشابه همین استدلال در روایتی دیگر نیز نقل شده است که امام صادق علیه السلام  در مورد آیه <مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ>، عمل صالح را به معرفت امام و اطاعت از ایشان تفسیر نموده و همان استدلال را بیان فرموده‌اند.[۴۲]

از این روایات چنین برداشت می‌شود که مردم، یا امام جائر دارند و یا امام عادل؛ و اگر کسی ولایت امام عادل را نپذیرفت، تحت ولایت امام جائر قرارگرفته است. لذا زمانی که فردی امامت امام جائر را پذیرفت، نه‌تنها اعمال او موردپذیرش خدای متعال قرار نخواهد گرفت، بلکه سیئات امام جائر نیز موجب از بین رفتن اعمال نیک او خواهد شد.

۳ _ ۲ _ برائت از دشمنان اهل بیت علیهم السلام

یکی از مهم‌ترین آموزه‌ها در تاریخ تفکر شیعه، اعتقاد به برائت از دشمنان اهل‌بیت علیهم السلام  بوده و روایات فراوانی از ائمه علیهم السلام  در مورد لزوم اعتقاد به برائت رسیده است؛ تا جایی که بدون اعتقاد به برائت، ولایت اهل‌بیت علیهم السلام  نیز پذیرفتنی نیست. علمای شیعه، اقرار به ولایت اهل‌بیت علیهم السلام  را بدون اعتقاد به برائت از دشمنان ایشان کافی ندانسته‌اند.[۴۳] اعتقاد به برائت را می‌توان وجه ممیزه شیعه با باقی فرق اسلامی دانست. عبدالله بن ابی‌یعفور باوجود تقیه شدید و حفظ ظواهر، روایات فراوانی در مورد اعتقاد به برائت نقل نموده است.

ابن ابی‌یعفور در روایتی از امام صادق علیه السلام  چنین نقل می‌کند:

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام  یَقُولُ:‏ ثَلَاثَهٌ لَا یَنْظُرُ اللَّهُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَ لا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ؛ مَنِ ادَّعَى إِمَامَهً مِنَ اللَّهِ لَیْسَتْ لَهُ وَ مَنْ جَحَدَ إِمَاماً مِنَ اللَّهِ وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ لِفُلَانٍ وَ فُلَانٍ فِی الْإِسْلَامِ نَصِیباً.[۴۴]

دو فراز اول در مورد ادعای دروغین امامت و انکار امام الهی است. فراز سوم نشان‌دهنده اعتقاد ابن ابی‌یعفور به برائت از دشمنان اهل‌بیت علیهم السلام  و به‌ویژه دو خلیفه اول است. در این روایت به‌صراحت بیان شده است که دو خلیفه اول، بهره‌ای از اسلام نبرده‌اند. این روایت نشان‌دهنده اعتقاد راسخ ابن ابی‌یعفور به برائت از دشمنان اهل‌بیت علیهم السلام  و بی‌دینی آن‌ها است.

از عبدالله نقل شده است که در بستر مرگِ[۴۵] خطّاب جُهَنی ـ از دشنام دهندگان به اهل‌بیت علیه السلام  و از نزدیکان خوارج ـ حاضر بوده است؛ در این لحظه خطّاب
 زیر لب می‌گفت: «یا علی! چرا با تو چنین کردم؟». او این واقعه را به امام صادق علیه السلام  خبر داده و ایشان فرموده‌اند: «به خدای کعبه ایشان [امیرالمؤمنین علیه السلام ] را دیده است».[۴۶] با توجه به روایات، این شخص، امیرالمؤمنین علیه السلام  را در لحظه مرگ دیده است و ایشان نه‌تنها او را تسلی نداده‌ بلکه جایگاه ناگوارش در آخرت را به اونشان داده‌اند.

از دیگر روایاتی که بر اعتقاد عبدالله به برائت پرده برمی‌دارند، احادیثی است که در مورد نجاست ناصبی از وی به ما رسیده است. در روایتی از او آمده است: «در آب چاهی که از غساله حمام بیرون می‌آید غسل نکنید»، امام صادق علیه السلام  دلیل آن را وجود غساله ولد الزنا و غساله ناصبی بیان کرده‌اند. در ادامه، امام علیه السلام  می‌فرمایند:

خدا خلقی نجس‌تر از سگ نیافریده است و ناصب اهل‌بیت علیهم السلام  از سگ نجس‌تر بوده و نزد خدا پست‌تر از سگ است.[۴۷]

لعن قاتلین سید الشهداء علیه السلام  و اعتقاد به دوزخی بودن آن‌ها، از دیگر مصادیق برائت در تفکر شیعه است. ابن ابی‌یعفور در روایتی در مورد محبت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله  به امام حسین علیه السلام  از قول خدای متعال نقل نموده است:

لعنت، دشمنی، عذاب، ننگ و بدبختی بر قاتل، دشمن، آزاردهنده و منازعه کننده با او [امام حسین علیه السلام ] خواهد بود.[۴۸]

علاوه بر روایات نقل شده پیشین در مورد اعتقاد به دشمنی با دشمنان اولیه اهل‌بیت علیهم السلام ، ابن ابی‌یعفور به برائت از تمامی دشمنان حضرت سیدالشهدا علیه السلام  نیز اعتقاد داشته است.

۳ _ ۳ _ اعتقاد به نص بر امام

یکی دیگر از اعتقادات شیعه، انتصابی بودن امام از سوی خدای متعال است. به این معنا که انتخاب امام تنها از سوی خدای متعال است و فقط او می‌تواند این جایگاه را به امام اعطا کند. بنا بر آیه ۳۶ سوره احزاب: «اگر خدا و رسول امری را مقدر کردند مردم حق اختیاری در آن ندارند». با توجه به این آیه، در اموری که خدا و رسولش حکمی داده‌اند، حق انتخاب در آن برای مردم سلب شده است. از آنجایی‌که امامت، یکی از موضوعاتی است که در آیات متعددی از قرآن کریم و همچنین فرمایشات چندباره پیامبر اکرم علیهم السلام ، به آن اشاره شده است، مردم هیچ حقی در انتخاب امام ندارند. امام رضا علیه السلام  در خطبه معروف خود در مرو، به همین آیه و آیات دیگر در مورد انتصابی بودن امام استدلال فرموده‌اند.[۴۹]

ابن ابی‌یعفور در مورد یکی از باورهای رایج در آن زمان از امام صادق علیه السلام ،
 چنین می‌پرسد:

مردى ولایت شما را قبول دارد و از دشمن شما بیزارى می‌جوید و حلال شما را حلال و حرام شما را حرام می‌داند و می‌پندارد که امر [امامت] در میان شما است و از شما به دیگران منتقل نشده است ولى می‌گوید که آنان در میان خودشان اختلاف دارند و هرگاه همگى بر یک نفر گرد آمدند و گفتند امام این است ما هم می‌گوییم: امام همین است؛ [این اعتقاد او چگونه است؟]

حضرت در مورد این باور می‌فرمایند: «اگر با چنین عقیده‌ای بمیرد، به مرگ جاهلیّت مرده است».[۵۰]

این حدیث درواقع اعتقاد به انتخاب غیر الهی امام و اجماع بر یک فرد به‌عنوان امام را قویاً نفی می‌کند. بنا به شواهد تاریخی، این اعتقاد در آن زمان متعلق به بتریه بوده است که منکر نص پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله  بر امیرالمؤمنین علیه السلام  بودند[۵۱] و باور داشتند پس‌ازآنکه با امیرالمؤمنین علیه السلام  بیعت شد، آنگاه آن حضرت امام شدند.[۵۲]

این سؤال ابن ابی یعفور از امام علیه السلام ، نشان‌دهنده حساسیت او نسبت به افکار انحرافی و همچنین درگیری فکری وی با آن‌ها است.[۵۳]

۳_ ۴_ علم امام و منابع آن

در تفکر شیعه، امام اختصاصاتی ویژه دارد. ویژگی‌هایی مانند افتراض الطاعه، ولایت تشریعی، ولایت تکوینی، عصمت، علم غیب، جایگاه والای ائمه علیهم السلام  در جهان خلقت و پس‌ازآن در عالم برزخ و قیامت، همه و همه از ویژگی‌هایی هستند که در تفکر شیعه مخصوص به امام بوده و هیچ‌کس از چنین اختصاصاتی برخوردار نیست. در روایات رسیده از عبدالله بن ابی‌یعفور به بسیاری از این اعتقادات به‌صراحت یا به دلیل التزامی اشاره شده است.

پیش از پرداختن به روایات ابن ابی‌یعفور در مورد علم امام، لازم است به روایتی از امام صادق علیه السلام  اشاره شود که در بررسی روایات بعدی کارگشا است. ایشان فرمودند:

علم ما غابر و مزبور، نَکت در قلب و نَقر در گوش‌ها بوده است. جفر احمر و جفر ابیض و مصحف فاطمه و صحیفه جامعه که تمامی آنچه مردم به آن احتیاج دارند در آن وجود دارد.[۵۴]

امام کاظم علیه السلام  در تبیین معنای این حدیث فرموده‌اند:

غابر، آن چیزی است که پیش‌ازاین به ما رسیده است و مزبور، آن علمی است که [در حال حاضر و آینده] به ما می‌رسد و نکت، الهامی است که به قلب ما می‌شود و نقر، سروش ملائکه در گوش ما است.[۵۵]

در این روایت، برخی از منابع علم امام در اعتقادات شیعه بیان شده است و مبنایی برای بررسی روایات رسیده از ابن ابی‌یعفور در موضوع علم امام خواهد بود که در بخش بعدی بدان خواهیم پرداخت.

در ادامه ضمن توضیح هرکدام از مفاهیم فوق، به روایت نقل شده از عبدالله اشاره خواهد شد.

۳_ ۵ _ صحیفه جامعه یا کتاب علی علیه السلام

یکی از منابع علم امامان که بیشتر مربوط به مسائل فقهی بوده است، کتاب علی علیه السلام  یا صحیفه علی علیه السلام  بوده است که به آن صحیفه جامعه نیز گفته شده است. در این کتاب، تمامی موضوعات موردنیاز مردم از حلال و حرام حتی «ارش الخدش»[۵۶] وجود داشته است. هرچند در برخی روایات از وجود اخبار وقایع آینده نیز در آن خبر داده شده است. این کتاب به املای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله  و خط امیرالمؤمنین علیه السلام  بوده است. در روایتی از امام موسی کاظم علیه السلام ، چگونگی املاء از سوی رسول‌الله صلی الله علیه و آله  و نوشتن آن توسط امیرالمؤمنین علیه السلام  توضیح داده شده است.[۵۷] برخی از اصحاب ائمه علیهم السلام  مانند زراره[۵۸]، این کتاب را دیده‌اند.[۵۹] و [۶۰]

ابن ابی‌یعفور از امام صادق علیه السلام  نقل کرده است:

ما [ائمه] صحیفه‌ای داریم که طول آن هفتاد ذراع است و در آن هر آنچه مردم به آن نیاز دارند حتی ارش الخدش وجود دارد.[۶۱]

۳ _ ۶ _ جفر و مصحف حضرت فاطمه زهرا علیها السلام

جفر پوستی بوده که آثار انبیای پیشین به همراه مصحف حضرت فاطمه زهرا علیها السلام  در آن نگهداری می‌شده است. بنا به روایات[۶۲]، پس از وفات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، فرشته‌ای نزد حضرت فاطمه زهرا علیها السلام  می‌آمد و به ایشان تسلی می‌داد و وقایع آینده را برای ایشان بیان می‌کرد. سخنان آن فرشته توسط امیرالمؤمنین علیه السلام  نوشته شده و به مصحف حضرت فاطمه زهرا علیها السلام  معروف شده است. در این کتاب، مسائل حلال و حرام وجود نداشته، بلکه تنها علم وقایع آینده جهان در آن بیان شده است. به‌عنوان‌مثال، ظهور زنادقه در سال ۱۲۸ [۶۳] و عدم موفقیت قیام‌های بنوحسن، مانند قیام نفس زکیه[۶۴]، با استناد به کتاب جفر از حضرت صدیقه طاهره علیها السلام  گزارش شده است.

امام رضا علیه السلام  نیز پس از نوشته شدن ولایت‌عهدی‌شان، در یادداشتی بر این حکم، نوشتند: «جفر و جامعه برخلاف این موضوع دلالت دارند».[۶۵] یعنی حکومت پس از مأمون به ایشان نخواهد رسید.

کتاب جفر تا بدان حد مهم بوده است که داشتن آن و نگاه کردن به آن از اختصاصات امام و همچنین از نشانه‌های شناخت او بوده است. امام کاظم علیه السلام  در نص بر امامت امام رضا علیه السلام  فرموده‌اند: امام رضا به همراه ایشان در کتاب جفر و جامعه نگاه می‌کنند و تنها نبی یا وصی نبی می‌تواند در آن نگاه کند.[۶۶]

در روایتی از حسین بن ابی‌العلاء نقل شده است که امام صادق علیه السلام  فرموده‌اند دو جفر دارند؛ یکی جفر احمر و دیگری جفر ابیض؛ در جفر ابیض، کتب انبیای پیشین، مانند زبور داوود، تورات موسی، انجیل عیسی و صحف ابراهیم و حلال و حرام و مصحف حضرت فاطمه زهرا وجود دارد؛ آیۀ قرآنی در آن [مصحف حضرت فاطمه زهرا علیها السلام ] نبوده و دربردارنده تمامی آنچه مردم به آن نیاز دارند، است. در جفر احمر، سلاحی است که صاحب سیف از آن استفاده می‌کند. در ادامه این گفتگو، ابن ابی‌یعفور از ایشان پرسیده است:

آیا بنوحسن این را می‌دانند؟ امام فرمودند: به خدا قسم بله؛ همان‌گونه که روز و شب را می‌شناسند؛ اما حسادت و دنیاپرستی، آن‌ها را به انکار کشانده است؛ اما اگر حق را به‌وسیله حق طلب می‌کردند برایشان بهتر بود.[۶۷]

۳ _ ۷ _ تحدیث

از دیگر منابع علم امام، تحدیث است. مرحوم کلینی در کتاب شریف کافی، بابی را به «فرق میان رسول و نبی و مُحدّث»[۶۸] و بابی را به «مُحدّث بودن ائمه علیهم السلام »[۶۹] اختصاص داده است. امام باقر و امام صادق علیهما السلام مُحدّث را شخصی که فرشته را نمی‌بیند اما صدای آن را می‌شنود، معرفی کرده‌اند.[۷۰] در برخی روایات، این تحدیث از سوی روح‌القدس معرفی شده است.[۷۱] در روایات دیگری بیان شده است که فرشته، به قلب امام الهام می‌کند (یَنکُتُ فی قَلبݫِه) و یا در گوش ایشان سروشی نجوا می‌کند (یَنقُرُ فی أذنِه).[۷۲]

ابن ابی‌یعفور از امام صادق علیه السلام  سؤال کرده است:

ما اعتقاد داریم که به قلب امیرالمؤمنین علیه السلام  الهام می‌شده است و در گوش ایشان مانند سروش گفته می‌شده است؟ امام در پاسخ فرمودند: امیرالمؤمنین مُحدّث بوده‌اند. بازهم من، جمله خود را تکرار کردم. امام در پاسخ فرمودند: در روز بنی نضیر، جبرئیل در سمت راست امیرالمؤمنین و میکائیل در سمت چپ ایشان بوده‌اند و ایشان را تحدیث می‌کردند.[۷۳]

آنچه در این روایت، مهم و مدنظر نگارنده است، توجه به این امر است که ابن ابی‌یعفور عبارت «إنا نقول» را به‌کاربرده که بر وجود این اعتقاد در میان حداقل بخشی از جامعه شیعه دلالت دارد.

۳ _ ۸ _ انتقال علم از امامی به امام بعدی

یکی دیگر از منابع علم امام، انتقال علم از یک امام به امام دیگر است. بنا بر روایات فراوان، علمی که با حضرت آدم علیه السلام  هبوط کرد، به آسمان نرفته و این علم از آن زمان به انبیا و اوصیای ایشان منتقل شده تا به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله  رسیده و پس‌ازآن به ائمه علیهم السلام  منتقل شده است.[۷۴]

ابن ابی‌یعفور از امام صادق علیه السلام  نقل کرده است:

[امیرالمؤمنین] علی بن ابی‌طالب، عالم این امت بود و علم بین ما به ارث گذاشته می‌شود و هر امامی از ما، قبل از مرگ، جانشینی برای خود دارد که تمامی علم او [امام قبلی] را می‌داند.[۷۵]

۳ _ ۹ _ جایگاه سلاح نزد ائمه علیهم السلام

بر اساس آیات قرآن کریم[۷۶]، مادر حضرت موسی علیه السلام  از ترس فرعونیان، ایشان را در تابوتی قرار داد و در رود نیل انداخت، آب تابوت را به نزد فرعون برد و موجب نجات حضرت موسی علیه السلام  شد. این تابوت نزد یهودیان از قداست ویژه‌ای برخوردار بوده و از نشانه‌های نبوت یا رهبری به شمار می‌رفت، به‌گونه‌ای که در داستان طالوت نیز دلیل رهبری او، همراه داشتن تابوت بوده است[۷۷]. در روایتی نقل شده که حضرت موسی علیه السلام  در این تابوت، الواح و نشانه‌های نبوت را قرار داده و به وصی خود یوشع سپرد. تا زمانی که این تابوت در میان بنی‌اسرائیل بود آن‌ها در خوشی و سعادت بودند تا اینکه به دلیل اعمال ناشایستشان، تابوت به آسمان عروج کرد و موجب بدبختی بنی‌اسرائیل و سلطه جالوت بر آن‌ها شد؛ جناب طالوت با آوردن تابوت به‌عنوان نشانۀ رهبری خود، بنی‌اسرائیل را با خود همراه نموده و جالوت را شکست دادند.[۷۸]

سلاح رسول خدا در میان مسلمین، جایگاهی مانند تابوت در میان بنی‌اسرائیل را داشته است. در زمان امام صادق علیه السلام ، بنوحسن مانند عبدالله محض و محمد نفس زکیه، قیام کردند و برای اثبات مشروعیت خود مدعی شدند که سلاح رسول‌الله صلی الله علیه و آله  نزد آن‌ها است. امام صادق علیه السلام  این مسئله را نفی کرده و فرمودند: عبدالله و پسرانش آن را ندیده‌اند مگر اینکه عبدالله آن را نزد امام سجاد دیده باشد.[۷۹]

همچنین ایشان فرموده‌اند: سلاح رسول‌الله صلی الله علیه و آله  ابتدا به امیرالمؤمنین علیه السلام  و سپس به باقی ائمه علیهم السلام  به ارث رسیده است.[۸۰]

ابن ابی‌یعفور از امام صادق علیه السلام  نقل کرده است:

جایگاه سلاح در این امت مانند تابوت در میان بنی‌اسرائیل است که هرکجا تابوت قرار داشت نبوت نیز در آنجا بود و در این امت هر جا سلاح باشد امامت نیز همان‌جاست.[۸۱]

۳ _ ۱۰ _ حجیت الهی و ولایت تشریعی اهل‌بیت علیهم السلام

یکی از مهم‌ترین شاخصه‌های تفکر شیعه در طول تاریخ، اعتقاد به ولایت تشریعی و تفویض امر دین به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله  و ائمه علیهم السلام  بوده است. این مقام در لسان روایات به مقام «افتراض الطاعه» تعبیر شده است.[۸۲] ائمه اطهار علیهم السلام  در روایات بسیاری این مقام را هم برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله  و هم برای خودشان بیان نموده‌اند. بسیاری از احکام اسلامی توسط پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله  و ائمه علیهم السلام  تشریع شده‌اند؛ تحریم تمامی مسکرات، داخل کردن پدربزرگ در میراث، توقیت نمازها و تعیین دیه برای اعضای مختلف بدن، همگی از سوی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله  تشریع شده‌اند. ائمه اطهار علیهم السلام  نیز فرموده‌اند که تمامی آنچه به رسول‌الله صلی الله علیه و آله  تفویض شده بود، به ما هم تفویض شده است.[۸۳] در روایتی از ابن ابی‌یعفور چنین آمده است:

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام : إِنَّ اللَّهَ وَاحِدٌ أَحَدٌ مُتَوَحِّدٌ بِالْوَحْدَانِیَّهِ مُتَفَرِّدٌ بِأَمْرِهِ خَلَقَ خَلْقاً فَفَوَّضَ إِلَیْهِمْ أَمْرَ دِینِهِ فَنَحْنُ هُمْ یَا ابْنَ أَبِی‏ یَعْفُورٍ نَحْنُ حُجَّهُ اللَّهِ‏ فِی عِبَادِهِ وَ شُهَدَاؤُهُ عَلَى خَلْقِهِ وَ أُمَنَاؤُهُ عَلَى وَحْیِهِ وَ خُزَّانُهُ عَلَى عِلْمِهِ وَ وَجْهُهُ الَّذِی یُؤْتَى مِنْهُ وَ عَیْنُهُ فِی بَرِیَّتِهِ وَ لِسَانُهُ النَّاطِقُ وَ قَلْبُهُ الْوَاعِی وَ بَابُهُ الَّذِی یَدُلُّ عَلَیْهِ وَ نَحْنُ الْعَامِلُونَ بِأَمْرِهِ وَ الدَّاعُونَ إِلَى سَبِیلِهِ بِنَا عُرِفَ اللَّهُ وَ بِنَا عُبِدَ اللَّهُ نَحْنُ الْأَدِلَّاءُ عَلَى اللَّهِ وَ لَوْلَانَا مَا عُبِدَ اللَّه.‏[۸۴]

این روایت بیانگر بسیاری از اعتقادات شیعه _ همچون تفویض امر دین به ائمه علیهم السلام ، حجت‌الله بودن ایشان، شاهد بر خلق بودن ایشان، امین بودن آن‌ها بر وحی، گنجینه‌داری علم الهی و دیگر فضائل نقل‌شده در این روایت _ در مورد امام و جایگاه ایشان است.

 وجود ابن ابی‌یعفور در سند این روایت و نقل بی‌واسطه‌اش از امام صادق علیه السلام ، نشان از اعتقاد بسیار والای او نسبت به اهل‌بیت علیهم السلام  و مقام ایشان دارد.

از میان تمامی مقامات نقل‌شده در این روایت، تنها به مهم‌ترین آن‌ها که بحث تفویض امر دین به ائمه علیهم السلام  بوده است، اشاره شد. بر اساس این روایت، برخی نظریات مبنی بر اینکه عبدالله بن ابی‌یعفور مقامات اهل‌بیت علیهم السلام  را قبول نداشته است، اشتباهی ناروا و ناشی از عدم تحقیق و نیز اتکا به چند نقل مجمل بوده است.

از دیگر شواهد اعتقاد عبدالله بن ابی‌یعفور به مقام «افتراض الطاعه»، شهادتی است که دو نفر از زیدیه در مورد وی نزد امام صادق علیه السلام  داده‌اند. در روایتی نقل شده است که دو نفر از زیدیه نزد امام صادق علیه السلام  آمده و از ایشان در مورد مقام «افتراض الطاعه» سؤال کردند. این دو نفر به ایشان عرضه داشتند: «عده‌ای از ثقات اهل کوفه گفته‌اند ایشان [امام صادق علیه السلام ] مفترض الطاعه هستند».

این روایت در کتاب‌های بسیاری نقل شده است اما آن عده نام برده نشده‌اند[۸۵]؛ تنها در کتاب رجال کشّی نام عبدالله بن ابی یعفور به چشم می‌خورد.[۸۶]

علاوه بر روایت فوق که در آن از اعتقاد عبدالله ابن ابی‌یعفور به افتراض الطاعه سخن به میان آمده، در روایتی وی به امام صادق علیه السلام  عرضه داشته است:

اگر اناری را نصف کنید و به من بفرمایید که نصف آن حلال و نصف دیگر حرام است از شما خواهم پذیرفت.[۸۷]

این روایت نشان دهنده اطاعت محض او نسبت به امام است. علاوه بر این، او حدیثی از امام صادق علیه السلام  در مورد حرمت فتوای «بغیر ما انزل الله» و کفر چنین شخص فتوا دهنده‌ای نقل کرده است.[۸۸]

با کنار هم گذاشتن این روایت و جمله ابن ابی‌یعفور، معلوم می‌شود که وی فرمایشات امام را مطابق «ما انزل الله» و ایشان را عالم به علم غیب می‌دانسته است.

از دیگر نشانه‌های اعتقاد به ولایت تشریعی، جایگاه کراهت و علاقه امام است. در توضیح این جمله باید گفت در بسیاری از روایات رسیده از اهل‌بیت علیهم السلام  و اصحاب ایشان ـ بنا بر مبنای اعتقاد به ولایت تشریعی امام ـ توجه ویژه‌ای به اینکه امام چه عملی را دوست داشته و یا از چه عملی کراهت دارند، وجود داشته است. امامان علیهم السلام  در روایات فراوانی به اینکه خود یا پدرانشان عملی را خوش داشته و یا ناروا می‌دانسته‌اند، استدلال فرموده و چیز بیشتری نفرموده‌اند. اصحاب نیز مخالفتی نکرده و تنها به استدلال امام به سیره خودشان یا پدرانشان اکتفا نموده‌اند.

به‌عنوان نمونه از پدر حنان بن سدیر نقل شده است:

امام سجاد علیه السلام  دوست داشته‌اند که افراد خرما زیاد مصرف کنند، چراکه رسول‌الله صلی الله علیه و آله  به خرما علاقه داشتند.[۸۹]

در این روایت از دو علاقه نام برده شده است: یکی علاقه امام سجاد علیه السلام  که موردتوجه پدر حنان بن سدیر بوده است و دیگری علاقه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله  به خرما که مورد استدلال امام سجاد علیه السلام  قرار گرفته است.

این قبیل روایات بسیار زیاد هستند و عموماً نشان‌دهنده اهتمامی است که اصحاب ائمه علیهم السلام  نسبت به علاقه امام به فعلی یا کراهت ایشان از عملی داشته‌اند.

 در روایتی، ابن ابی‌یعفور از امام صادق علیه السلام  در مورد حکمی سؤال کرده است و امام به کراهت پدرشان استناد فرموده‌اند.[۹۰] یا در روایتی دیگر عبدالله از علاقه امام باقر علیه السلام  به گوشت سخن به میان آورده است.[۹۱]

۳ _ ۱۱ _ احادیثی در موضوع مهدویت

یکی از مهم‌ترین اعتقادات شیعه در طول تاریخ، اعتقاد به مهدویت و غیبت و ظهور حضرت صاحب‌الزمان علیه السلام  بوده است. از ابن ابی‌یعفور در این زمینه هم روایاتی نقل شده است. در روایتی، اعتقاد به تمامی ائمه علیهم السلام  و انکار امام زمان علیه السلام ، همانند اعتقاد به همه انبیا علیهم السلام  و انکار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله  تشبیه شده است.[۹۲] او از امام صادق علیه السلام  نقل نموده است که در زمان ظهور امام زمان علیه السلام  به معجزه ایشان عقول مردم کامل شده و علم آن‌ها افزایش می‌یابد.[۹۳] این روایات نشان از اعتقاد شخص ابن ابی‌یعفور به ظهور حضرت بقیه‌الله؟عج؟ دارد.

علاوه بر این، از ابن ابی‌یعفور در مورد سختی دوران غیبت و پاک‌سازی و غربال مسلمانان،[۹۴] افرادی که در کنار امام زمان حضور دارند،[۹۵] علائم ظهور[۹۶] و مدت حکومت امام عصر علیه السلام [۹۷] نیز  روایاتی نقل شده است.

۳ _ ۱۲ _ فضائل اهل‌بیت علیهم السلام

علاوه بر روایات فوق که نشان‌دهنده دیدگاه عبدالله بن ابی‌یعفور در موضوع امامت است، وی روایاتی در مورد فضائل و مناقب اهل‌بیت علیهم السلام  نقل کرده است که نشان‌دهنده اعتقاد عمیق و علاقه او نسبت به ایشان است. ابن ابی یعفور، به نقل از ابوحمزه ثمالی از امام باقر علیه السلام  درباره علت نام‌گذاری روز جمعه، چنین
نقل می‌کند:

خدای متعال در روز میثاق، خلق را بر ولایت [پیامبر اکرم]
محمد و وصی ایشان جمع کرد و به همین دلیل آن را روز جمعه نام‌گذاری کرد.[۹۸]

فضیلت زیارت سیدالشهدا علیه السلام ، استجابت دعا در زیر قبه ایشان و شفا در تربت کربلا بر هیچ‌کس پوشیده نیست. در روایتی از ابن ابی‌یعفور نقل شده است که اگر کسی خواست به حج برود اما این کار برای وی مقدور نشد و به نزد قبر [امام] حسین رفت و عرفه را در آنجا گذراند، این کار، حج او را کفایت می‌کند.[۹۹]

در حدیثی دیگر وی نقل کرده است که امام صادق علیه السلام  فرمودند «اگر فضیلت زیارت کربلا را برای شما می‌گفتم حج را فوراً ترک می‌کردید».[۱۰۰] وی به امام صادق علیه السلام  عرضه داشته است که شوق دیدار شما مرا به زیارت شما کشاند، ایشان فرمودند: «به زیارت کسی برو که حق او بر تو از من بیشتر است». سپس امام در پاسخ او که چه کسی حق بیشتری بر او دارد، فرمودند: «به زیارت [امام] حسین برو و نزد ایشان دعا کن و حوائج خود را از خدا بخواه».[۱۰۱]

در حدیثی دیگر در مورد فضیلت تربت حضرت سیدالشهدا علیه السلام ، ابن ابی‌یعفور از امام صادق علیه السلام  سؤال کرده است که برخی افراد، تربت امام حسین را می‌خورند و شفا گرفته و برخی دیگر شفا نمی‌گیرند. ایشان در پاسخ فرموده‌اند:

نه به خدا قسم! هرکسی تربت امام حسین را با اعتقاد به اینکه خدا به‌واسطه آن تربت، به او نفع می‌دهد بخورد، شفا خواهد گرفت.[۱۰۲]

 

 

۴ –  بررسی ادعای عدم اعتقاد عبدالله بن ابی یعفور به مقامات اهل‌بیت علیهم السلام :

 

با توجه به آنچه گفته شد، عبدالله بن ابی‌یعفور به مسئله امامت اعتقادی عمیق داشته و به بسیاری از مقامات، فضائل و مناقب اهل‌بیت علیهم السلام  اذعان نموده است. باوجوداین، برخی از نویسندگان با استفاده از برخی نقل‌ها مدعی شده‌اند عبدالله بن ابی‌یعفور از شیعیانِ معتدل بوده و بسیاری از مقامات الهی اهل‌بیت علیهم السلام  را قبول نداشته است.

از جمله این افراد مدرسی طباطبایی است که می‌گوید:

عبدالله اعتقاد داشت که امامان، علماءٌ ابرارٌ اتقیا بوده‌اند. او یک‌بار
در این موضوع با مُعَلّی بن خُنَیس_ یکی از خادمان امام صادق علیه السلام  _ که امامان را نبی می‌دانست بحث داشته است؛ بر اساس این گزارش، امام صادق علیه السلام  عبدالله را تأیید فرموده و معلّی را تخطئه کرده‌اند. این اعتقاد عبدالله صراحتاً در آن دوران طرفداران زیادی داشته است. در زمان مرگ او تعداد زیادی از کسانی که طرفدار این اعتقاد ضد غلوّی او بودند در تشییع جنازه او حضور پیدا کردند. (کشّی، رجال، ص ۲۴۷) برخی از فرقه نگاران مسلمان، اولین آن‌ها ابن المقعد در زمان مهدی عباسی، از فرقه‌ای به نام یعفوریه نام برده است که آشکارا به طرفداران عبدالله بن ابی یعفور اشاره دارد که دیدگاهی معتدل در موضوعات کلامی و فرقه‌ای داشته‌اند. به‌عنوان‌مثال، آن‌ها منازعه در موضوعات کلامی را جایز نمی‌دانستند و برخلاف غالیان (نوبختی، فرق الشیعه، ص ۶۵؛ سعد بن عبدالله اشعری، المقالات و الفرق، ص ۶۹)، اعتقاد به امامت را جزء اصول دین به شمار نمی‌آوردند (ابوالحسن اشعری، مقالات الاسلامیین، ج ۱، ص ۱۲۲)؛ بنابراین این فرقه آشکارا با فرقه غالی یعفوریه که طرفداران محمد بن یعفور بوده‌اند (خوارزمی، مفاتیح العلوم، ص ۵۰) متفاوت هستند. غالیان در دوران حیات و بعدازآن به‌شدت علیه عبدالله ابن ابی یعفور و طرفدارانش فعالیت داشتند. (به‌طورکلی، غالیان از اصحاب اصلی و عالم امام صادق که نمایانگر تفکرات امام بودند، نفرت داشتند (کشّی، ص ۱۳۸ و ۱۴۸). در زمان حیات او، آن‌ها حتی در حضور امام، تلاش کردند از او بدگویی کنند، اما امام همواره از او حمایت کردند (کشّی، ص ۲۴۶). غالیان جمعیت فراوانی را که در تشییع جنازه او حضور داشتند، به مرجئه شیعه ملقب کرده (کشّی، ص ۲۴۷) و تلاش نمودند آن‌ها را متهم کنند که در عقاید خود به اهل سنت تمایل داشته‌اند چراکه آن‌ها معتقد بودند ائمه سرشتی انسانی دارند نه خدایی.[۱۰۳]

مدرسی در کتاب دیگرش که بعد از کتاب فوق نوشته، می‌گوید:‌

عبدالله بن ابی یعفور متعلق به گروه معتدل‌تر شیعیان کوفه بود که مخالف انتساب جنبه‌های فرا بشری به اهل‌بیت [علیهم السلام] بوده‌اند. روایات او، به‌علاوه جملات دیگران در مورد او، این اعتقاد را ثابت می‌کنند (نگاه کنید: Modarressi, Crisis: 30_ 31) او مرجع مهمی برای مردم کوفه در امور دینی به شمار می‌رفت (کشّی، ۱۶۱_ ۱۶۲). برخی از فرقه نگاران، فرقه‌ای به نام یعفوریه نام برده‌اند که بر اساس نقل کشّی (ص ۲۶۶) چند دهه پس از وفات ابن ابی یعفور در کوفه می‌زیستند و دیدگاه معتدلی در موضوعات مختلف کلامی داشته‌اند.
(نوبختی، فرق الشیعه، ص ۶۵؛ سعد بن عبدالله اشعری، المقالات
 و الفرق، ص ۶۹؛ ابوالحسن اشعری، مقالات الاسلامیین، ج ۱،
 ص ۱۲۲). گزارش فوق‌الذکر در کتاب کشّی این احتمال را ثابت می‌کند که فرقه‌ای به این نام هرگز وجود نداشته‌ و این نام تنها به اعتقاداتی که خود عبدالله بن ابی یعفور داشته است اشاره دارد، نه به فرقه‌ای خاص و مشخص.[۱۰۴]

هر دو نقل بالا را به‌عمد کامل ذکر کردیم تا به‌صورت مستقل و دقیق بررسی شود. چکیده مدعای نویسنده دو کتاب فوق بدین شرح است:

۱٫ روایات عبدالله گویای اعتقاد معتدل او است.

۲٫ عبارت «علمای ابرار» نشانه این است که ابن ابی یعفور، اعتقادات فرا بشری برای ائمه علیهم السلام  قائل نبوده است.

۳٫ بر اساس افراد شرکت‌کننده در تشییع او باید نتیجه گرفت که عقاید او طرفداران زیادی داشته است.

۴٫ اصطلاح «مرجئه شیعه» مجعول غلات است.

۵٫ یکجا «یعفوریه» پیروان عبدالله بن ابی یعفور معرفی می‌شود و درجای دیگر این نام تنها دربردارنده اعتقادات فردی او معرفی‌شده و به این دلیل، وجود فرقه‌ای با این نام، یکسره منتفی دانسته شده است.

۶٫ ازجمله باورهای فرقه یعفوریه (در کتاب بحران و تثبیت) و یا خود عبدالله (به تعبیر کتاب سنت و پایایی) ندانستن موضوع امامت جزو اصول دین و نیز جایز ندانستن بحث در موضوعات کلامی برشمرده شده است. به ادعای نویسنده کتاب این اعتقاد برخلاف غلات دانسته شده است.

۷٫ فرقه یعفوریه غالی‌ای داریم که پیروان محمد بن یعفور هستند و ربطی به فرقه مقصره یعفوریه ندارند.

در بررسی این ادعاها باید دانست که به لحاظ روشی اصل و محور قرار دادن منابع غیر شیعه و نیز نپرداختن به تمامی روایات منقول از راوی موردنظر، چگونه انسان را در چنین دام روشی‌ای می‌اندازد.

نویسندۀ مذکور مدعاهای بالا را بر مستنداتی بنا کرده است که یک‌به‌یک باید بررسی نمود: اولاً نقلی در کتاب مقالات الاسلامیین در مورد فرقه یعفوریه که اعتقاد داشتند معرفت امام ضروری نبوده و جهل نسبت به مقام ائمه علیهم السلام  جایز است و افراد نسبت به اصل معرفت امام، نه مؤمن و نه کافر هستند. این اعتقادات به تعبیر نویسنده مذکور برخلاف عقاید غلات شمرده شده است.

دوم، گزارش بدگویی غلات نزد امام صادق علیه السلام  نسبت به عبدالله و طرفداران وی و برچسب خوردن تشییع‌کنندگان عبدالله به مرجئه شیعه است.

سوم، روایات نقل‌شده از ابن ابی‌یعفور و یا جملات دیگران در مورد او است که به اعتقاد آقای مدرسی دلیل بر معتدل بودن عبدالله است؛

و چهارم، گزارش گفتگوی ابن ابی یعفور با معلّی بن خنیس در مورد نبی ندانستن ائمه علیهم السلام  است که ابن ابی یعفور در مورد ائمه علیهم السلام  به‌جای واژه «نبی» از عبارت «علماءٌ ابرارٌ اتقیاءٌ» استفاده کرده است.

۴_ ۱_ بررسی روایات منقول از عبدالله

با توجه به‌تمامی روایاتی که در بخش‌های بالا از عبدالله بن ابی‌یعفور نقل شد، او به بسیاری از مقامات اهل‌بیت علیهم السلام  اعتراف داشته و معتدل دانستن وی نسبت به شأن و جایگاه ائمه علیهم السلام  _ مطابق روایت مدرسی _ گمانی بیش نیست. پس چگونه آقای مدرسی با پیشنهاد اینکه با مراجعه به روایات او می‌توان به اعتقادات معتدلش پی برد، بسندگی مغالطه آمیزی بر مدعای خویش می‌کند؟

باید تأکید نمود ازقضا ارجاع‌هایی که ایشان به مطالعه آن‌ها توصیه می‌کنند (کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ۱/۲۷۷ و ۳/۱۳۳؛ کشّی، محمد بن عمر، ۳۰۵ و ۳۰۷ و مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ۲۳/۵۳) مؤید نظریه این نوشتار است که عبدالله، هم لزوم معرفت به امام را قبول داشته و هم وجوب ارجاع دادن امور به‌سوی ایشان را (الرّد الیه). به‌خصوص سؤالش در مورد حدیث «من مات و لم یعرف امام زمانه» و روایات پیرامون برائت و قبولی اعمال به‌واسطه معرفت به امام، شاهد این اعتقاد است. لذا حتی شخصی دانستن اعتقادات منسوب به آن فرقه در مورد عبدالله مردود است.

۴_۲_ بررسی فرقه یعفوریه

الف) برای نقد این قسمت به نقد منبع مورد استناد وی باید پرداخت. ابوالحسن اشعری در کتاب مقالات الاسلامیین در ذیل بابی با عنوان «و اخلتفت الروافض فی الائمه هل یسع جهلهم و هل الواجب عرفانهم فقط ام الواجب عرفانهم و القیام بالشرائع التی جاء بها الرسول» از فرقه‌ای به نام یعفوریه سخن به میان آورده است که می‌پندارند جهل(عدم معرفت) نسبت به ائمه دارای جواز است و حکم مؤمن و کافر بر شخص معتقد و غیر معتقد به آن، جاری نمی‌شود.[۱۰۵]

ذکر چند نکته در مورد این فرقه ضروری است:

اولاً رابطه اعتقاد به ضروری نبودن معرفت نسبت به ائمه و یا عدم منازعه در امر دین، با اعتدال در عقاید مشخص نیست. به‌عبارت‌دیگر نویسنده در کل مدعی است به خلاف غلات که چنین نظریه‌ای داشتند، یعفوریه که معتقد به آن اصل نیستند لذا معتدل‌اند.

بطلان چنین استدلالی از درونش پیداست. اینکه نویسندگانی اعتقاداتی مانند وجوب معرفت نسبت به امام را شاخصه غلات دانسته‌اند، دلیل نمی‌شود که راویان آن‌ها را غالی بدانیم.

کشّی در روایتی نقل کرده است که شیعیان، اصحاب ابی الخطاب (که در آن دوران جزء غلات به شمار می‌رفته‌اند) را به بغض چهار نفر (زراره، محمد بن مسلم، برید بن معاویه و ابوبصیر) می‌شناختند؛ آقای مدرسی نیز در پاورقی کتابش، در مورد اینکه عبدالله بن ابی یعفور همواره از سوی غالیان مورد بدگویی واقع می‌شده است به این حدیث اشاره نموده و این افراد را عالم و از اصحاب برجسته امام دانسته است (پاورقی شماره ۸۳ ص ۳۱)، پس به اعتراف وی، این گروه از راویان، جزء غالیان نبوده‌اند.

با مراجعه به کتاب‌های حدیثی، تمامی افراد فوق احادیث فراوانی در مورد وجوب معرفت امام نقل کرده‌اند. به‌طور مثال در باب «معرفه الامام و الرد الیه» در کتاب کافی، از هر چهار نفر مذکور حدیث نقل شده است.[۱۰۶] و یا در روایت معروف «بُنِی الاسلامُ علی خَمس» به نقل از زراره، اعتقاد به ولایت، شرط قبولی تمام اعمال ولایت بیان شده است.[۱۰۷]

به‌این‌ترتیب یا باید این افراد را نیز جزء غالیان دانست که در این صورت، عبدالله بن ابی یعفور نیز جزء غالیان خواهد بود؛ و یا اینکه این اعتقاد را جزء اعتقادات
غلوّآمیز ندانست که در این حالت بازهم مدعای ابتدایی جناب مدرسی مردود خواهد بود.

از دیگر نقدهای روشی بر نوشته ایشان آن وارد است آنکه در مورد غالیان ادعا می‌شود آن‌ها بر ضد عبدالله و پیروانش فعالیت زیادی کرده‌اند. حال‌آنکه در پانوشت مربوط فقط از عبدالله نام برده شده و سخنی از پیروانش به میان نیامده است! حتی عبارت راوی در مورد فرد شتم کننده به‌صورت «رجلٌ مِن اصحابِنا» است که از عبدالله بدگویی کرده و تصریحی به غالی بودن این «رجل» ندارد!

ثانیاً نقل متناقضی مبنی بر اینکه فرقه یعفوریه، فرقه‌ای غالی هستند وجود دارد که پیروان شخصی به نام محمد بن یعفور معرفی‌شده‌اند.[۱۰۸] درباره این مدعا نیز _ صرف‌نظر از اینکه پایه‌گذار این فرقه را فرد دیگری معرفی می‌کند و نه عبدالله بن ابی‌یعفور _ باید توجه کرد که حتی اگر عبدالله را یکی از اعضای این فرقه بدانیم بر اساس این فرض معتدل بودن عبدالله نفی می‌شود نه اثبات.

ثالثاً گذشته از استدلال‌های فوق، در مورد روش آقای مدرسی نیز باید یادآوری کرد که نویسنده معتقد است غالیان، معرفت به امام را از ارکان اسلام می‌دانستند و برای مدعای خود به دو کتاب المقالات و الفرق (ص ۶۹) و فرق الشیعه (ص ۶۵) ارجاع می‌دهد. با مراجعه به صفحه ۶۹ کتاب المقالات و الفرق، از فرقه‌ای به نام هاشمیه از زیرشاخه‌های عباسیه نام برده شده است که معتقد به امامت در فرزندان عباس بودند و باور داشتند امام، عالم به همه‌چیز است و او در تمامی امور به‌منزله رسول است و اگر کسی به امام معرفت نداشت خدا را نشناخته، مؤمن نبوده و کافر و حتی مشرک است. و در ادامه، اشعری از فرقه‌ای به نام رُوَندیه اسم برده است که آن‌ها نیز همین اعتقادات را در مورد ابومسلم داشته‌ و معتقد بودند منصور عباسی خدا است. در کتاب فرق الشیعه نیز عیناً همین تفکرات ذکر شده است.

نکته اینجاست که اساساً به‌هیچ‌عنوان نمی‌توان این افراد را جزء جامعه شیعه دانست، چراکه معتقد به امامت فرزندان عباس بوده‌اند. پس ارتباط دادن آن‌ها به شیعه و آن‌ها را در زمره غلات شیعه به شمار آوردن، بسیار شگفت‌آور و از محققی چون ایشان بسیار بعید است!

ب) در ادامه بررسی فرقه یعفوریه باید گفت فخر رازی این فرقه را تابع فردی به نام ابی‌یعفور ذکر کرده و شاخصه اعتقادی آن‌ها را «جواز انتقال امامت بعد از امام صادق به فرزندان ایشان و یا غیر آن‌ها» بیان کرده است.[۱۰۹] این شخص نمی‌تواند عبدالله بن ابی‌یعفور باشد؛ چراکه اختلاف این فرقه در مورد امامت، بعد از شهادت امام صادق علیه السلام  بوده است؛ حال‌آنکه همان‌طور که گفته شد عبدالله در سال ۱۳۰ یا ۱۳۱ یعنی هجده یا هفده سال قبل از شهادت ایشان از دنیا رفته است. همچنین خود عبدالله بن ابی‌یعفور روایتی در مورد نص بر امامت امام موسی کاظم علیه السلام  و گمراهی عده‌ای از شیعیان پس از شهادت ایشان و برائت خدا و رسولش از آن‌ها، نقل کرده است.[۱۱۰] آیا قابل‌قبول است فردی که روایتی را پیرامون نص بر امامت امام کاظم علیه السلام  و گمراهی عده‌ای بعد از ایشان نقل کرده، در امامت پس از امام صادق علیه السلام  دچار شک شود؟ لذا فرد مذکور، شخصی غیر از عبدالله بن ابی‌یعفور بوده است و باید گفت تمامی افرادی که این فرقه را دنباله‌روی عبدالله بن ابی‌یعفور دانسته‌اند[۱۱۱] اشتباهی فاحش مرتکب شده‌اند.

از سوی دیگر، اصل وجود چنین فرقه‌ای توسط برخی محققین نفی شده است[۱۱۲]و[۱۱۳]

با توجه به شواهد فوق، اصل ادعای وجود چنین فرقه‌ای غیرقابل اثبات به نظر می‌رسد و انتساب آن‌ها به عبدالله بن ابی‌یعفور لغزشی مهلک است. چراکه استناد به یک فرد برای اثبات فرقه‌ای به اسم او یا به رسم او، تلاشی غیرعلمی و طاقت فرساست که نتیجه‌ای جز فراهم آوردن اسباب ملامت نویسنده و ملالت خواننده را در پی ندارد. با مقایسه دو اثر پیش‌گفته از جناب مدرسی، معلوم می‌شود که وی در کتاب دوم، یکسره از نظر خود در کتاب اول عقب‌نشینی کرده و این فرقه را برساخته دانسته و همه را اعتقادات شخص عبدالله می‌خواند. البته این سخن وی نیز بسیار عجیب است؛ چراکه ایشان انتساب این اعتقادات را به عبدالله مفروض گرفته و باوجوداینکه این فرقه را دروغین دانسته است بدون هیچ دلیلی انتساب این باورها را به عبدالله مسلم فرض کرده است.

۴_۳_ بررسی گستره و اعتقاد تشییع‌کنندگان

در مورد حضور عده زیادی در تشییع جنازه عبدالله و نتیجه‌گیری همسانی اعتقادات ایشان و فزونی گستره باورهای ابن ابی یعفور در میان مردم، باید گفت:

اولا ادعای نویسنده کتاب(ص ۳۱) مبنی بر اینکه غلات برچسب «مرجئه شیعه»[۱۱۴] را به بسیاری از شرکت‌کنندگان در تشییع جنازه عبدالله زده‌اند، بدون هیچ دلیل و مدرکی است. چون در ظاهر روایت، این فرمایش توسط امام صادق علیه السلام  بیان شده است و ایشان این اصطلاح را برای ایشان جعل کرده‌اند نه غلات.[۱۱۵]

به نظر می‌رسد نکته‌ مهمی که در تحلیل برخی نویسندگان مغفول مانده است، عدم توجه آن‌ها به تقیه عبدالله ابن ابی‌یعفور و کتمان اعتقادات امامتی‌اش نزد مخالفین بوده است. او در میان عامه مردم، باورهای خود را بروز نمی‌داده و حتی در برخی موارد، تشیع خود را انکار کرده است[۱۱۶]؛ امام صادق علیه السلام  نیز در مواردی ابن ابی یعفور را از اینکه حضرت را به‌عنوان امام به مردم معرفی کند، نهی فرموده‌اند.[۱۱۷] به همین دلیل عقاید او نزد اهل سنت و نویسندگان آن‌ها چندان شناخته نبودهاست و او را یک شیعه معمولی که اعتقاد چندانی به اهل‌بیت علیهم السلام  و مقامات ایشان نداشته است، شناسانده‌اند. ابن ابی‌یعفور روایات مختلفی در مورد تقیه نقل کرده است[۱۱۸] و خود به‌خوبی عامل به این احادیث بوده است. وی تا بدان حد تقیه را رعایت می‌کرد که به تصریح خویش، به عیادت ناصبیان و خوارج نیز می‌رفته است.[۱۱۹]

به دیگر سخن وی به روایت «کونوا دعاه الناس بغیر السنتکم» که خود راوی آن بوده[۱۲۰]، به‌خوبی عمل کرده است. به همین دلیل با فرق دیگر مانند مرجئه شیعه، و به هدف جذب و دعوت ایشان روابط خوبی داشته و همین امر موجب حضور تعداد فراوانی از آن‌ها در تشییع جنازه او گردیده است.[۱۲۱]

لذا بین حسن روابط اجتماعی با هم‌عقیده بودن دو فرد یا جریان، باید تفکیک قائل شد و از یکی، دیگری را استنتاج ننمود. تشییع پیکر عبدالله نیز از این اصل مستنثنی نیست و چهره مقبول او در میان مردم را می‌توان به دلیل معاشرت هوشمندانه او با مقصره شیعه برای جذب ایشان به اهل‌بیت علیهم السلام  دانست.

۴_۴_ بررسی گفتگوی معلی و عبدالله

در مورد نفی مقامات اهل‌بیت علیهم السلام ، مستند جناب مدرسی و برخی نویسندگان دیگر، گفتگویی است که میان معلّی بن خنیس و ابن ابی‌یعفور در مورد نبی دانستن ائمه علیهم السلام  صورت پذیرفته است. معلّی امام را نبی می‌دانسته و ابن ابی‌یعفور معتقد به «علماء ابرار و متقی بودن اوصیاء» بوده است. امام صادق علیه السلام  در حضور این دو فرموده‌اند: از کسی که معتقد باشد (به نقلی دیگر: از قولی که حاکی باشد) ما نبی هستیم بیزاری می‌جویم.[۱۲۲]

این نویسندگان از این نقل نتیجه گرفته‌اند که ابن ابی‌یعفور اعتقادی به فضائل اهل‌بیت علیهم السلام  نداشته و ائمه علیهم السلام  را فقط عالمانی نیکوکردار و متقی می‌پنداشته است.[۱۲۳] در مقام داوری این بحث، چند نکته به نظر می‌رسد.

نکته اول اینکه در زمان امام باقر و امام صادق علیهما السلام بحث از رابطه میان نبی و امام در جامعه شیعه وجود داشته است. ایشان برای تمایز میان نبی و امام و چگونگی رابطه ایشان با ملائکه، عناوینی مانند عالم و مُحدَّث _ که به‌ رابطه ای خاص میان امام با فرشته اشاره دارند _ مطرح نمودند.[۱۲۴] در روایتی که از ابن ابی‌یعفور در مورد تحدیث ملائک اشاره شد نیز همین معنا قابل‌برداشت است.

نکته دوم اینکه در بسیاری از روایات رسیده از اهل‌بیت علیهم السلام ، ایشان لفظ عالم را برای خود به کار برده‌اند اما نه در معنای امروزی آن.[۱۲۵] مُحدّث نوری در خاتمه مستدرک، القاب زیادی از ائمه علیهم السلام  را نام برده است. از آن میان، لقب عالم در آن دوران برای برخی از ائمه، ازجمله امام صادق و امام کاظم؟عهما؟، به کار می‌رفته است.[۱۲۶]

نکته سوم اینکه لفظ ابرار در روایات بسیاری در مورد ائمه علیهم السلام  به‌کاررفته است که همان معنای عصمت از آن‌ دریافته می‌شود. به‌ویژه اینکه الفاظی که قبل یا بعد این لفظ به‌کاررفته‌اند همگی بر عصمت اهل‌بیت علیهم السلام  دلالت دارند. به‌عنوان نمونه، در حدیثِ «أَئِمَّهٌ أَبْرَارٌ لَئِنِ اتَّبَعْتُمُوهُمْ وَجَدْتُمُوهُمْ هَادِینَ مَهْدِیِّین‏»[۱۲۷]، ازآنجایی‌که شرط هدایت، پیروی محض از ائمه علیهم السلام  دانسته شده است، می‌توان از لفظ «ابرار» همان معنای عصمت را برداشت نمود.

همچنین در حدیث زیر هم لفظ «ابرار» با توجه به فرازهای موجود در این حدیث، تبیین می‌شود.

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ خُزَّانِ عِلْمِکَ وَ أَرْکَانِ تَوْحِیدِکَ وَ دَعَائِمِ دِینِکَ وَ مَعَادِنِ کَرَامَتِکَ وَ صَفْوَتِکَ مِنْ بَرِیَّتِکَ وَ خِیَرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ الْأَتْقِیَاءِ النُّجَبَاءِ الْأَبْرَارِ وَ الْبَابِ الْمُبْتَلَى بِهِ النَّاسُ مَنْ أَتَاهُ نَجَا وَ مَنْ أَبَاهُ هَوَى.[۱۲۸]

روایاتی ازاین‌دست که لفظ ابرار در آن‌ها برای اهل‌بیت علیهم السلام  به‌کاررفته، فراوان هستند و برای تبیین دقیق معنای ابرار باید به‌تمامی روایاتی که دارای این لفظ هستند، رجوع نمود.[۱۲۹]

نکته چهارم اینکه در روایات رسیده از ابن ابی یعفور مشاهده شد که وی چه دیدگاه عمیقی نسبت به مسئله امامت و مقامات اهل‌بیت علیهم السلام  داشته است؛ بنابراین ادعای عدم اعتقاد وی به مقامات اهل‌بیت علیهم السلام  ناشی از عدم تحقیق است.

نتیجه‌گیری :

با توجه به آنچه گفته شد، عبدالله بن ابی‌یعفور به‌عنوان یکی از اصحاب ائمه علیهم السلام ، اعتقادی ژرف به فضائل اهل‌بیت علیهم السلام  و جایگاه و مقامات ایشان داشته است. با بررسی روایات رسیده از او معلوم می‌شود که وی به ضرورت وجود امام در روی زمین و معرفت نسبت به ایشان، ولایت تشریعی امام، عصمت و مهدویت باور داشته است. وی همچنین برائت از دشمنان اهل‌بیت علیهم السلام  را معتقد بوده و به فضائلشان مانند شفا در تربت امام حسین و استجابت دعا در کنار ضریح آن حضرت، اذعان داشته است. باوجوداین اعتقاد عمیق، وی توانسته است تقیه را مراعات نموده و عقاید خود را از مخالفین مذهب شیعه پنهان نماید. این اقدام او موجب شده است که عقایدش نزد ملل و نحل نویسان پنهان مانده و اتهاماتی ناروا را به وی نسبت دهند.

برخی نویسندگان جدید نیز با استناد به همین نقل‌ها، منکر اعتقاد ابن ابی یعفور به مقامات اهل‌بیت علیهم السلام  شده‌اند. فرقه یعفوریه و اعتقاد آن‌ها به جواز جهل نسبت به ائمه علیهم السلام  یکی از دلایل این افراد است؛ ولی ثابت شد که این فرقه _ برفرض وجود _ هیچ ارتباطی با عبدالله بن ابی یعفور نداشته‌اند و چنین مضامینی در باورهای عبدالله نمی‌گنجد.

پیرامون عبارت «علماء ابرار» که دیگر شاهد این افراد است، توضیح داده شد که عالم و علما در لسان روایات، به نوع خاصی از علم و رابطه امام با فرشته اشاره دارد. همچنین ابرار نیز در فضای روایات، به معنای معصوم است.

تأکید فراوان این نوشتار، بر روش‌شناسی تاریخی برخی محققین بود که مورد نقد و واکاوی قرار گرفت و نیز توجه به این مطلب که اتخاذ پارادایم مناسب برای ورود به مباحث تاریخ اندیشه، و نیز عدم غفلت از شناخت پدیداری باورها از لوازم اصلی برای تحلیل امامیه است.

 


پی نوشت ها :

[۱]*  تاریخ دریافت ۱۵/۳/۹۳،  تاریخ پذیرش ۲۰/۴/۹۳٫

۱٫ کارشناس ارشد تاریخ اسلام دانشگاه تهران؛ پژوهشگر مؤسسه مطالعات امامیه.

mhafrakhteh84@yahoo.com
[2]. Modarressi, Crisis and Consolidation, p 31; Modarressi, Tradition and Survival, p 104.
[3].  مبنای روش پدیدارشناسانه، بیان و توصیف آموزه های اعتقادی و نقش و کارکرد آنها در نظام اعتقادی یک دین یا یک مذهب است. این روش، به توصیف و بیان موضوع و ارزیابی آن از دیدگاه پیروان آن دین یا مذهب می پردازد.
[۴].  Mohammed Awais Refudeen, Phenomenology versus Historicism: The Case of Imamate, Amierican Journal of Islamic Social Sciences 15, 1998, pp.63-73.
[5]. رضایی، محمد جعفر و صفری فروشانی، نعمت الله، تبیین معنای اصطلاحی علمای ابرار با تأکید بر جریانات اصحاب ائمه، فصل نامه اندیشه نوین دینی، سال ۸، زمستان ۹۱، ش ۳۱، ۶۳-۷۸
[۶]. منصوری راد، حسین، عبدالله بن ابی‌یعفور؛ متکلمی ناشناخته از تبار مُحدّثان امامیه، نقد و نظر، سال هفدهم، شماره اول، بهار ۱۳۹۱، ۱۵۲-۱۶۴
[۷]. شفیعی، سعید، دسته‌بندی‌های شیعیان در عصر صادقین، فصل‌نامه شیعه‌شناسی، سال چهارم، شماره ۱۵، پاییز ۸۵، ۱۹۹-۲۳۴
[۸]. (Crisis and Consolidation in the Formative Period of Shi’ite Islam) این کتاب با عنوان مکتب در فرآیند تکامل توسط آقای هاشم ایزدپناه، به فارسی ترجمه شده است.
[۹]. (Tradition and Survival a Bibliographical Survey of Early Shi’ite Literature) این کتاب با عنوان میراث مکتوب شیعه از سه قرن نخستین، توسط آقایان رسول جعفریان و سید علی قرایی به فارسی ترجمه شده است.
[۱۰]. Hossein Modarressi, Crisis and Consolidation, p 31; Modarressi, Hossein, Tradition and Survival, p 104.
[11]. برقی، احمد بن محمد، رجال، ۲۲٫
[۱۲]. نجاشی، احمد بن علی، رجال، ۲۱۳؛ طوسی، محمد بن الحسن، رجال، ۲۲۳؛ عسقلانی، ابن حجر، تهذیب التهذیب، ۱۱/۴۵۲؛ ابن ماکولا، علی بن هبه الله، الاکمال، ۷/۴۳۶٫ مزی، وقدان را مشهورتر دانسته است. (مزی، یوسف بن عبدالرحمن، تهذیب الکمال، ۳۰/۴۵۹-۴۶۰). برخی منابع فقط از وقدان اسم برده‌اند. (بخاری، محمد بن اسماعیل، التاریخ الکبیر، ۸/۴۱۰؛ ابن ابی‌حاتم، عبدالرحمن بن محمد، الجرح و التعدیل، ۹/۲۴۷؛ ابن حبان، محمد، الثقات، ۷/۶۵۱).
[۱۳]. ابن داوود، حسن بن علی، الرجال، ۲۱۲ [چاپ نجف] و ۳۹۰ [چاپ تهران].
[۱۴]. کشی، محمد بن عمر، رجال، ۲۴۶٫
[۱۵]. طبری، محمد بن جریر، تاریخ، ۷/۴۰۱؛ ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ۵/۳۹۳
[۱۶]. ابن خیاط، خلیفه، تاریخ، ۳۹۸؛ دینوری، ابن قتیبه، همان، ۴۷۰؛ ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ۸/۵۰۰؛ ابن سعد، محمد، طبقات، ۷/۱۱، ۱۳، ۱۴، ۲۱ و ۶۰٫ راغب اصفهانی از پنج طاعون بزرگ در اسلام نام برده است که یکی از آن‌ها در سال ۱۳۱ اتفاق افتاده است (راغب اصفهانی، حسین بن محمد، محاضرات الادباء، ۴/۵۰۲).
[۱۷]. در این زمینه ر.ک: مامقانی، عبدالله، تنقیح المقال، ۲/۱۶۵-۱۶۷؛ خوئی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث،۱۰/۱۰۰-۱۰۷٫
[۱۸]. مفید، محمد بن محمد، جوابات اهل الموصل فی العدد و الرؤیه، ۲۵٫
[۱۹]. مزی، یوسف بن عبدالرحمن، همان، ۳۰/۴۵۹-۴۶۰٫
[۲۰]. ابن عدی، عبدالله، الکامل فی ضعفاء الرجال، ۷/۲۶۳۳؛ عسقلانی، ابن حجر، لسان المیزان، ۷/۴۵۰؛ به صرف اینکه نام این دو نفر در کتاب‌های رجالی فوق آمده، نمی توان آن ها را از اهل سنت دانست.
[۲۱]. تعریف حدیث مضمر چنین است: حدیثی که گوینده آن مشخص نیست و یا لفظ ضمیر به صورت مبهم و مجمل آورده شده باشد؛ مانند حدیثی که ناقل حدیث در آن از الفاظ «سألته، قلت له و …» استفاده کرده بدون آنکه مرجع ضمیر مشخص باشد.
[۲۲]. نجاشی، احمد بن علی، همان، ۲۱۳٫
[۲۳]. حلی، حسن بن یوسف، رجال، ۱۰۷٫
[۲۴]. کشی، محمد بن عمر، همان، ۲۴۹؛ در مورد وی، مشابه این تعابیر در جاهای متفاوتی از همان کتاب و نیز کتاب‌های دیگر، نقل شده است. ر.ک: همان، ۲۴۶ و ۲۵۰؛ ابوغالب زراری، احمد بن محمد، تاریخ آل زراره، ۱۱۵٫
[۲۵]. مفید، محمد بن محمد، الاختصاص، ۱۹۵٫
[۲۶]. کشی، محمد بن عمر، همان، ۲۴۹٫
[۲۷]. برای نمونه، اسماعیل بن جابر (کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ۱/۱۸۸)، حسن بن زیاد العطار (مفید، محمد بن محمد، الامالی، ۳۲) و عبدالعظیم حسنی (خزاز قمی، علی بن محمد، کفایه الاثر فی النص علی الائمه الاثنی عشر، ۲۸۷؛ صدوق، محمد بن علی، امالی، ۳۳۹؛ همو، صفات الشیعه، ۴۸) دین خود را به یکی از ائمه عرضه نموده و ایشان نیز اعتقادات او را تأیید فرموده‌اند.
[۲۸]. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر، ۱/۳۲۷٫
[۲۹]. مفید، محمد بن محمد، الاختصاص، ۶۱ و ۶۲؛ کشی، محمد بن عمر، همان، ۱۰٫
[۳۰]. صدوق، محمد بن علی، توحید، ۳۱۴؛ کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۱/۱۱۵٫
[۳۱]. همان، ۱۷۵٫
[۳۲]. در بسیاری از ابواب فقه، نام ابن ابی‌یعفور به چشم می‌خورد.
[۳۳]. صدوق، محمد بن علی، خصال، ۱۶۸ و ۲۶۸؛ همو، ثواب الاعمال، ۲۰۱ و ۳۱۹؛ همو، معانی الاخبار، ۱۶۴ و ۱۸۵؛ مفید، محمد بن محمد، الامالی، ۱۴۱ و ۱۸۱٫
[۳۴]. صدوق، محمد بن علی، کمال الدین، ۲۳۰٫
[۳۵]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۱/۲۷۷ و ۴۷۴؛ صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ۲/۸۴۱٫
[۳۶]. همان، ۸۴۳؛ عیاشی، محمد بن مسعود، همان، ۱/۲۴۹؛ کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۱/۲۷۷؛ طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، ۱/۴۲۵ و ۶/۲۲۳٫
[۳۷]. صدوق، محمد بن علی، کمال الدین، ۲۳۳٫
[۳۸]. حمیری، عبدالله بن جعفر، قرب الاسناد، ۳۵۱؛ برقی، احمد بن محمد، محاسن، ۱/۲۵۱-۲۵۳؛ صدوق، محمد بن علی، ثواب الاعمال، ۲۴۴و ۲۴۵؛ حنبل، احمد بن محمد، مسند، ۴/۹۶؛ نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح، ۳،/۱۴۷۸؛ طیالسی، سلیمان بن داوود، مسند، ۳/۴۲۵؛ هیثمی، علی بن ابی بکر، مجمع الزوائد، ۵/۲۱۸ و بسیاری کتاب‌های دیگر و با الفاظ مختلف.
[۳۹]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۱/۳۷۶٫
[۴۰]. همان، ۳۷۵؛ عیاشی، محمد بن مسعود، همان، ۱۳۸_ ۱۳۹؛ نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبه، ۱۳۲_۱۳۳٫
[۴۱]. طوسی، محمد بن حسن، امالی، ۹۰۳٫
[۴۲]. همان، ۶۲۳٫
[۴۳]. صدوق، محمد بن علی، الاعتقادات، ۱۰۶٫
[۴۴]. عیاشی، محمد بن مسعود، همان، ۱۷۸؛ کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۱/۳۷۳ و ۳۷۴؛ نعمانی، محمد بن ابراهیم، همان، ۱۱۲٫
[۴۵]. روایات فراوانی تصریح دارند که در لحظه مرگ، اهل‌بیت؟عهم؟ نزد فرد محتضر حاضر می‌شوند. مرحوم علامه مجلسی در کتاب بحارالانوار، یک باب را به این موضوع اختصاص داده است. (مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ۶/۱۷۳_ ۲۰۲) .
در روایتی معروف از حارث هَمْدانی، امیرالمؤمنین علیه السلام  فرموده‌اند: هر شخصی که از دنیا می‌رود من را می‌بیند (مفید، محمد بن محمد، امالی، ۶؛ طوسی، محمد بن حسن، همان، ۸۹۴).
ابن ابی‌یعفور نیز روایتی بدین مضمون از امام صادق علیه السلام  نقل کرده است: «در لحظه مرگ، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله  و امیرالمؤمنین علیه السلام  به نزد انسان مؤمنِ محتضر آمده و او را تسلی می‌دهند».( برقی، احمد بن محمد، همان، ۱/۲۸۱).
[۴۶]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۳/۱۳۳و۱۳۴٫
[۴۷]. همان، ۱۴؛ صدوق، محمد بن علی، علل الشرایع، ۱/۲۹۲؛ روایات پیرامون عدم جواز استفاده از غساله حمام به دلیل وجود غساله نصرانی، یهودی، مجوسی و ناصبی _ که از همه آن‌ها بدتر است _ بسیار زیاد است. شیخ صدوق نیز به همین دلیل به عدم جواز تطهیر با غساله حمام فتوا داده است (همو، من لا یحضره الفقیه، ۱/۱۰) و ابن ادریس در سرائر بیان می کند که روایات فراوانی در این زمینه وجود داشته و دراین باره ادعای اجماع می کند. (ابن ادریس، محمد بن احمد، موسوعه ابن ادریس الحلی، ۸/۱۶۶).
[۴۸]. ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، ۷۰٫
[۴۹]. این خطبه در بسیاری از کتاب‌های حدیثی نقل شده است. برای مثال ر.ک: صدوق، محمد بن علی، معانی الاخبار، ۹۵_ ۱۰۱٫
[۵۰]. نعمانی، محمد بن ابراهیم، همان، ۱۳۳ و ۱۳۴٫
[۵۱]. ناشی اکبر، مسائل الامامه، ۲۰۱، مفید، محمد بن محمد، اوائل المقالات، ۴۰٫
[۵۲]. اشعری، علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، ۱/۱۳۷٫
[۵۳]. منصوری راد، حسین، همان، ۱۵۷٫
[۵۴]. مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ۲/۱۸۶؛ طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ۲/۱۳۴؛ همو، اعلام الوری باعلام الهدی، ۲۸۴٫
[۵۵]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۱/۲۶۴؛ صفار، محمد بن حسن، همان، ۱/۵۶۳٫
[۵۶]. دیه خراش. منظور از این عبارت آن است که در این کتاب حتی حکم کوچک‌ترین موضوعات فقهی نیز بیان شده است.
[۵۷]. همان، ۲/۹۰۰-۹۰۲؛ مرحوم علامه مجلسی این روایت را از دو کتاب بصائر الدرجات و اختصاص نقل کرده است. (مجلسی، محمدباقر، همان، ۲۶/۲۶) در کتاب چاپ شده از اختصاص این روایت یافت نشد. به‌احتمال‌زیاد منظور علامه، کتاب مختصر البصائر بوده است؛ چراکه این حدیث در این کتاب نقل شده است. (حلی، حسن بن سلیمان، مختصر البصائر، ۱۸۶) به‌خصوص اینکه رمز اختصاصی این دو کتاب نیز شبیه هم است، احتمال دارد مصححان کتاب در خواندن نسخه خطی مرتکب اشتباه شده باشند.
[۵۸]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۷/۹۴ و ۳/۳۹۷٫
[۵۹]. طبق گزارش این راویان، طول این کتاب هفتاد ذراع بوده و مانند ران شتر معمولی یا شتر دوکوهانه بوده است («مثل فخذ البعیر» یا «مثل فخذ الفالج»).
[۶۰]. به گزارش یکی از اصحاب، امام باقر علیه السلام  در یک موضوع فقهی این کتاب را آورده و به ایشان نشان داده‌اند. (همان، ۷/۱۲۵؛ طوسی، محمد بن حسن، الاستبصار، ۴/۱۴۹؛ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ۲۶/۱۹۸).
[۶۱]. صفار، محمد بن حسن، همان، ۱/۲۶۸٫
[۶۲]. همان، ۲۸۹؛ کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۱/۲۴۰٫ البته در برخی روایات آمده است که در جفر ابیض، کتب انبیای پیشین، حلال و حرام، مصحف حضرت فاطمه علیها السلام  و تمامی احکام فقهی وجود داشته است. مرحوم علامه مجلسی در توضیح این حدیث نوشته است: «ممکن است این عبارت [و تمامی احکام فقهی وجود داشته است] به کتب انبیای پیشین و کتاب حلال و حرام بازگردد؛ بنابراین با روایاتی که تصریح دارند در مصحف حضرت فاطمه علیها السلام  حلال و حرام نیست، منافاتی ندارد» (مجلسی، محمدباقر، مرآه العقول، ۳/۵۷-۵۸).
[۶۳]. همان؛ صفار، محمد بن حسن، همان، ۲۸۹٫
[۶۴]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۱/۲۴۲٫ عبدالملک بن اعین از امام صادق علیه السلام  در مورد قیام محمد نفس زکیه سؤال کرد که آیا باوجود یاری معتزله و زیدیه، حکومت به او خواهد رسید؟ امام در پاسخ با استناد به دو کتابی که اسامی حاکمان تا روز قیامت در آن نوشته شده است فرمودند: «نام محمد بن عبدالله [نفس زکیه] در آن وجود ندارد».
[۶۵]. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه فی معرفه الائمه، ۳/۱۲۸؛ ابن طقطقی، محمد بن علی، الفخری فی آداب السلطانیه، ۱۶۰؛ اربلی در سال ۶۶۷ خط امام رضا علیه السلام  را در شهر واسط به چشم خود دیده است. نویسندگان اهل سنت نیز به نوشته شدن این یادداشت اشاره نموده‌اند. (طاش کبری زاده، احمد بن مصطفی، مفتاح السعاده، ۲/۵۵۰؛ حاجی خلیفه، مصطفی بن عبدالله، کشف الظنون، ۲/۶۰۳).
[۶۶]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۱/۳۱۲؛ صدوق، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا، ۱/۳۱؛ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ۲/۲۴۹_۲۵۰؛ طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، ۳۶٫
[۶۷]. صفار، محمد بن حسن، همان، ۱/۲۷۹؛ کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۱/۲۴۰٫
[۶۸]. همان، ۱۷۶و ۱۷۷٫
[۶۹]. همان،۲۷۰و ۲۷۱؛ مرحوم علامه مجلسی در باب «انهم مُحدّثون مفهّمون»، تعداد ۴۷ حدیث در مورد این مقام اهل‌بیت؟عهم؟ نقل کرده است. (مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ۲۶/۶۶-۸۵).
[۷۰]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۱/۲۷۱٫
[۷۱]. مجلسی، محمدباقر، همان، ۱۸-۶۶، باب «جهات علومهم و ما عندهم من الکتب و انه ینقر فی آذانهم و ینکت فی قلوبهم». مرحوم علامه مجلسی تعداد ۱۴۹ روایت در این باب آورده است.
[۷۲].صفار، محمد بن حسن، همان، باب «ما یفعل بالامام من النکت و القذف و النقر فی قلوبهم و اذنهم».
[۷۳]. مفید، محمد بن محمد، الاختصاص، ۲۸۶؛ صفار، محمد بن حسن، همان،۱/۵۶۹ و ۵۷۱٫
[۷۴]. همان، ۲، ۸۰۵_ ۸۱۱؛ برقی، احمد بن محمد، محاسن، ۱/۳۶۶؛ قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر، ۱/۳۶۷ و بسیاری منابع دیگر.
[۷۵]. صفار، محمد بن حسن، همان، ۲/۹۰۹٫
[۷۶]. طه/۳۹و ۴۰؛ قصص/۷_۱۳٫
[۷۷]. بقره/۲۴۸؛ در روایتی از امام صادق علیه السلام  نقل شده است که بنی اسرائیل شرط قبول حکم طالوت را آوردن تابوت بیان نمودند. (عیاشی، محمد بن مسعود، همان، ۱/۱۳۲).
[۷۸]. قمی، علی بن ابراهیم، همان، ۱/۸۱٫
[۷۹]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۱/۲۳۳٫
[۸۰]. همان، ۲۳۴٫
[۸۱]. همان، ۲۳۸؛ صفار، محمد بن حسن، همان، ۱/۳۳۲٫
[۸۲]. همچنین برای بررسی در مورد گستره اعتقاد به این مقام امامان در میان شیعیان، رجوع کنید به محمد علی دزفولی، «بررسی شواهد تاریخی باورمندی شیعه به مقام مفترض الطاعه بودن امام، با تأکید بر سه قرن اول»، فصلنامه امامت پژوهی، شماره ۹؛ بهار ۹۲، صص ۲۹_۶۸٫
[۸۳].  روایات در این زمینه بسیار زیاد هستند. ر.ک: همان، باب «التفویض الی رسول‌الله» و باب «فی أن ما فوض الی رسول‌الله فقد فوض الی الائمه» و کلینی، محمد بن یعقوب، همان، باب «التفویض الی رسول‌الله و الائمه فی امر الدین».
[۸۴]. صفار، محمد بن حسن، همان، ۱/۱۳۲ و ۲۰۱؛ صدوق، محمد بن علی، التوحید، ۱۵۲؛ کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۱/۱۹۳٫ این روایت در این سه کتاب با الفاظ مختلف نقل شده است. کامل‌ترین آن‌ها که در متن آمد، از کتاب توحید انتخاب شد.
[۸۵]. همان، ۲۳۲؛ صفار، محمد بن حسن، همان، ۱/۳۱۶-۳۱۷؛ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ۲/۱۸۷؛ طبرسی، احمد بن علی، اعلام الوری، ۲۸۵٫
[۸۶]. کشی، محمد بن عمر، همان، ۴۲۷٫
[۸۷]. همان، ۲۴۹٫
[۸۸]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۷/۴۰۷٫
[۸۹]. برقی، احمد بن محمد، همان، ۲/۳۴۱؛ کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۶/۳۴۵٫
[۹۰]. همان، ۵۰۱٫
[۹۱]. برقی، احمد بن محمد، همان، ۲/۲۵۲٫
[۹۲]. صدوق، محمد بن علی، کمال الدین، ۳۳۸ و ۴۱۰٫
[۹۳]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۱/۲۵؛ صدوق، محمد بن علی، کمال الدین، ۶۷۵٫
[۹۴]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۳۷۰؛ نعمانی، محمد بن ابراهیم، همان، ۲۰۴؛ طبری، محمد بن جریر، دلایل الامامه، ۴۵۶_۴۵۷٫
[۹۵]. همان جاها.
[۹۶]. طبری، محمد بن جریر، دلائل الامامه، ص ۴۸۷؛ نعمانی، محمد بن ابراهیم، همان، ۳۰۳ و ۳۰۶
[۹۷]. همان، ۳۳۱٫
[۹۸]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۳/۴۱۵؛ طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، ۳/۳٫
[۹۹]. ابن قولویه، جعفر بن محمد، همان، ۱۵۷٫
[۱۰۰]. همان، ۲۶۶ و ۲۶۷٫
[۱۰۱].  همان، ۱۶۸ و ۱۶۹٫
[۱۰۲]. همان، ۲۷۴؛ کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۴/۵۸۸٫
[۱۰۳]. Modarressi, Crisis and Consolidation, pp 30-31.
[104]. Modarressi, Tradition and Survival, p 104.
[105]. اشعری، علی بن اسماعیل، همان، ۱/۱۱۶٫
[۱۰۶]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۱/۱۸۰، ۱۸۱، ۱۸۳ و ۱۸۵٫ روایات فراوان دیگری نیز از این افراد در دیگر کتاب‌های حدیثی نقل شده است به‌عنوان نمونه ر.ک: برقی، احمد بن محمد، همان، ۱/۱۷۶ و ص ۲۴۵؛ قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر، ۱/۹۲؛ صفار، محمد بن حسن، همان، ۱/۸۰؛ عیاشی، محمد بن مسعود، همان، ۱/۱۵۱ و ۳۷۵؛ نعمانی، محمد بن ابراهیم، همان، ۱۲۸٫ این‌ها نمونه‌هایی از روایات این افراد در موضوع وجوب معرفت امام بود.
[۱۰۷]. برقی، احمد بن محمد، ۱/۴۴۶ و ۴۴۷؛ عیاشی، محمد بن مسعود، همان، ۱۹۱؛ کلینی، محمد بن یعقوب، همان، کافی، ۲/۱۸؛ صدوق، محمد بن علی، فضائل الاشهر الثلاثه،۸۶؛ این روایت در بسیاری از کتاب‌های حدیثی و از راویان مختلف مثل ابوحمزه ثمالی و مفضل بن عمر نقل شده است. کتاب‌های نام برده، این حدیث را از زراره نقل نموده‌اند.
[۱۰۸]. خوارزمی، محمد بن احمد، مفاتیح العلوم، ۳۱٫
[۱۰۹]. رازی، فخرالدین، المحصل، ۵۸۱و۵۸۲٫ خواجه نصیر نام این فرد را یعفور ثبت کرده است. (طوسی، نصیرالدین، تلخیص المحصل، ۴۱۰).
[۱۱۰]. کشی، محمد بن عمر، همان، ۴۶۲٫
[۱۱۱]. فان اس، جوزف، علم الکلام و المجتمع، ۱/۴۵۳؛ Modarressi, Crisis and Consolidation, p 31.
[112]. جعفریان، رسول، اسوه‌های بشریت: امام هادی علیه السلام ، مجله نور علم، مرداد و شهریور ۱۳۷۱،
شماره ۴۶، ۹۶٫
[۱۱۳]. سید جعفر مرتضی العاملی در مورد کتاب ابن المقعد معتقد است نوشته شدن کتاب ابن‌المقعد و انتساب چنین فرقه‌هایی به شیعه برساخته‌ی سیاست‌های حکام عباسی بوده‌اند؛ مرتضی العاملی، سید جعفر، العباسیون فی مواجهه المد الفکری فی عهد الامام الکاظم، مجله المنطلق، ربیع الاول ۱۴۱۰، العدد ۵۹، ۱۱۹٫
[۱۱۴]. کشی، محمدبن عمر، همان، ص ۲۴۷٫
[۱۱۵]. این نقل در کتاب رجال کشی آمده است و لفظ «مرجئه شیعه» برای آن‌ها به‌کاررفته است. با تحقیقی که آقای اکبر اقوام کرباسی انجام داده‌اند، لفظ مرجئه شیعه در آن زمان، بر معتقدین به عقاید نزدیک به بتریه اطلاق می‌شده است. رک: اقوام کرباسی، اکبر، مرجئه شیعه، نقد و نظر، شماره ۶۷، ۳۴-۶۶٫
[۱۱۶]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۷/۴۰۴؛ طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام،
 ۶/۲۷۸٫
[۱۱۷]. عیاشی، محمد بن مسعود، همان، ۳۲۷
[۱۱۸]. برقی، احمد بن محمد، همان، ۱/۴۰۱؛ کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۲/۲۱۸ و ۲۲۱ و ۳۷۰٫
[۱۱۹]. همان، ۳/۱۳۳٫
[۱۲۰]. همان، ۲/۷۸ و ۱۰۵٫
[۱۲۱]. کشی، محمد بن عمر، همان، ۲۴۷٫
[۱۲۲]. همان ۱۲۰٫
[۱۲۳]. کدیور، محسن، قرائت فراموش شده، بازخوانی نظریه علمای ابرار، فصلنامه مدرسه، اردیبهشت ۸۵، شماره ۳، ۹۲-۱۰۲٫
[۱۲۴]. ابطحی، عبدالحمید، فرآیند آگاهی از علم امامان، فصلنامه امامت پژوهی، تابستان ۹۰، شماره ۲، ۶۸-۸۷ به‌ویژه ۸۲-۸۵٫
[۱۲۵]. برای بحث تفصیلی در این زمینه ر.ک: رضایی، محمد جعفر و صفری فروشانی، نعمت الله، همان، ۷۰-۷۳٫
[۱۲۶]. نوری، میرزا حسین، خاتمه المستدرک، ۱/۲۸۱-۲۸۵٫
[۱۲۷]. خزاز قمی، علی بن محمد، کفایه الاثر، ۱۹۹٫
[۱۲۸]. مجلسی، محمدباقر، همان، ۹۵/۳۲۰٫
[۱۲۹]. برای بحث تفصیلی در این زمینه ر.ک: رضایی، محمد جعفر و صفری فروشانی، نعمت الله، همان، ۷۳-۷۷٫

 

منابع :

ابطحی، عبدالحمید، فرآیند آگاهی از علم امامان، فصل‌نامه امامت پژوهی، شماره ۲،
 تابستان ۹۰

ابن ابی حاتم، عبدالرحمن بن محمد، الجرح و التعدیل، حیدرآباد، مطبعه دائره المعارف نظامیه، ۱۹۵۳ م

ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ،‌ بیروت،‌ دار صادر، ‌۱۹۶۵ م

ابن ادریس، محمد بن احمد، موسوعه ابن ادریس الحلی، تصحیح سید محمد مدهی الموسوی الخرسان، قم، دلیل ما، ۱۳۸۶ ش

ابن حبان، محمد، الثقات، تحت مراقبه محمد عبدالمعید خان، حیدرآباد، مطبعه دائره المعارف نظامیه، ۱۹۷۳ م

ابن داوود، حسن بن علی، الرجال، تصحیح سید کاظم موسوی میاموی، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۴۲ ش

ابن داوود، حسن بن علی، الرجال، تصحیح سید محمدصادق بحرالعلوم، نجف، مطبعه الحیدریه، ۱۳۹۲ ق

ابن سعد، محمد، الطبقات الکبیر، تحقیق ادوارد زاخاو، لیدن، بریل، ۱۳۲۲ ق

ابن طقطقی، محمد بن علی، الفخری فی آداب السلطانیه، عنی بنشره محمود توفیق کتبی، قاهره، مطبعه الرحمانیه، بی تا

ابن عدی، عبدالله، الکامل فی ضعفاء الرجال، تحقیق لجنه من المختصین، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۴ ق

ابو غالب زراری، احمد بن محمد، تاریخ آل زراره، بی جا، مطبعه الربانی، ۱۳۹۹ ق

ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، تصحیح عبدالحسین امینی، نجف، دار المرتضویه، ۱۳۵۶ ش

ابن ماکولا، علی بن هبهالله، الاکمال فی رفع الارتیاب عن المؤتلف و المختلف فی الاسماء و الکنی و الانساب، قاهره، دار الکتاب الاسلامی، بی تا

اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه فی معرفه الائمه، بیروت، دار الاضواء، ۱۹۸۵ م

اشعری قمی،‌ سعد بن عبدالله،‌ المقالات و الفرق، تصحیح محمد جواد مشکور، تهران، مؤسسه مطبوعاتی علایی، ۱۹۶۳ م

اشعری، علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، تصحیح محمد محیی الدین عبدالحمید، قاهره، مکتبه النهضه المصریه، ۱۹۵۰ م

اصفهانی، راغب، محاضرات الادباء و محاورات الشعراء و البلغاء، بیروت، ‌دار مکتبه الحیاه، ۱۹۶۱ م

اقوام کرباسی، اکبر، مرجئه شیعه، مجله نقد و نظر، سال هفدهم، شماره سوم، پاییز ۹۱، شماره ۶۷

اکبر، ناشئ، مسائل الامامه، تصحیح علی رضا ایمانی، قم، مرکز مطالعات ادیان و
مذاهب، ۱۳۸۶

بخاری، محمد بن اسماعیل، التاریخ الکبیر، حیدرآباد، دائره المعارف نظامیه، بی تا

برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، تصحیح سید مهدی رجائی، قم، المجمع العالمی لاهل البیت، ۱۴۳۲ ق

برقی، احمد بن محمد بن خالد، کتاب الرجال (چاپ شده به همراه رجال ابن داوود)، تصحیح سید کاظم موسوی میاموی، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۴۲ ش

جعفریان، رسول، اسوه‌های بشریت: امام هادی، مجله نور علم، شماره ۴۶، مرداد و شهریور ۱۳۷۱

جمعی از نویسندگان، تصویر امامان شیعه در دایره المعارف اسلام، زیر نظر محمود تقی زاده داوری، قم، مؤسسه شیعه شناسی، ۱۳۸۵ ش

حاجی خلیفه، مصطفی بن عبدالله، کشف الظنون، تصحیح گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۳۶ م

حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه،‌تحقیق مؤسسه آل البیت، قم، مؤسسه آل البیت،‌ ۱۴۱۱ ق

حلی، حسن بن سلیمان، مختصر البصائر، تصحیح مشتاق مظفر، قم، جامعه المدرسین، ۱۴۲۱ ق

حمیری، عبدالله بن جعفر، قرب الاسناد، تحقیق مؤسسه آل البیت، قم، مؤسسه آل البیت، ۱۴۱۳ ق

حنبل، احمد بن محمد، المسند، قاهره، مطبعه المنیریه، ۱۳۱۳ ق

خزاز قمی، علی بن محمد، کفایه الاثر فی النص علی الائمه الاثنی عشر، تحقیق عبداللطیف حسینی کوه‌کمری، ۱۴۰۱ ق

خلیفه بن خیاط، تاریخ، تحقیق اکرم ضیاء العمری، ریاض، دار طیبه، ۱۹۸۵ م

خوارزمی، محمد بن احمد، مفاتیح العلوم، تصحیح جوزف فان فلوتن، لیدن، بریل، ۱۸۹۵ م

خوئی،‌ سید البوالقاسم،‌ معجم رجال الحدیث،‌ نجف،‌ مطبعه الادب، بی تا

دزفولی، محمد علی، بررسی شواهد باورمندی شیعه به مقام مفترض الطاعه بودن امام (با تأکید بر سه قرن اول)، فصل‌نامه امامت پژوهی، شماره ۹، بهار ۹۲

رضایی، محمدجعفر و دیگران، تبیین معنای اصطلاحی علمای ابرار با تأکید بر جریانات اصحاب ائمه، فصل‌نامه اندیشه نوین دینی، سال ۸،، ش ۳۱، زمستان ۹۱

شفیعی، سعید، دسته‌بندی‌های شیعیان در عصر صادقین، فصل‌نامه شیعه‌شناسی، سال چهارم، شماره ۱۵، پاییز ۸۵

صدوق، محمد بن علی، الاعتقادات، تحقیق عصام عبدالسید، قم، کنگره جهانی شیخ صدوق، ۱۴۱۳ ق

_________________ ، التوحید، تصحیح سید هاشم موسوی تهرانی، تهران، مکتبه الصدوق، ۱۳۸۷ ق

_________________ ، ثواب الاعمال، تصحیح علی اکبر غفاری، تهران، مکتبه الصدوق، ۱۳۹۱ ق

_________________ ، خصال، تصحیح علی اکبر غفاری، تهران، مکتبه الصدوق، ۱۳۸۹ ق

_________________ ، صفات الشیعه، تهران، اعلمی، ۱۳۶۲ ش

_________________ ،علل الشرایع، تقدیم سید محمدصادق بحرالعلوم، نجف، مطبعه الحیدریه، ۱۳۸۵ ق

_________________ ، عیون اخبار الرضا، تصحیح سید مهدی حسینی لاجوردی، قم، دار العلم، ۱۳۷۷ ق

_________________ ، فضائل الاشهر الثلاثه، تصحیح غلامرضا عرفانیان، قم، کتابفروشی داوری، ۱۳۹۶ ق

_________________ ،کمال‌الدین و تمام النعمه، تصحیح علی اکبر غفاری، تهران، مکتبه الصدوق، ۱۳۹۰ ق

_________________ ، معانی الاخبار، تصحیح علی اکبر غفاری، تهران، مکتبه الصدوق، ۱۳۸۸ ق

_________________ ، من لایحضره الفقیه، تصحیح سید حسن الموسوی الخرسان، نجف، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۷۷ ق

طوسی، محمد بن حسن، الاستبصار، تصحیح سید حسن الموسوی الخرسان، نجف، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۷۶ ق

_________________ ، الامالی، تحقیق علی اکبر غفاری و بهراد جعفری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۸۰ ش

_________________ ، الغیبه، تحقیق عباد‌الله طهرانی و علی احمد ناصح، قم، مؤسسه المعارف الاسلامیه، ۱۴۱۱ ق

_________________ ، تهذیب الاحکام، تصحیح سید حسن الموسوی الخرسان، نجف، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۷۹ ق

_________________ ، رجال، تصحیح سید محمدصادق بحرالعلوم، نجف، مکتبه الحیدریه، ۱۳۸۱ ق

مفید، محمد بن محمد، الاختصاص، تصحیح علی اکبر غفاری، قم، مکتبه الزهراء، ۱۴۰۲ ق

_________________ ، الارشاد فی معرفه حجج‌الله علی العباد، تحقیق مؤسسه آل البیت، قم، مؤسسه آل البیت، ۱۴۱۶ ق

_________________ ، الامالی، تصحیح حسین استاد ولی و علی اکبر غفاری، قم، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳ ق

_________________ ، اوائل المقالات، تحقیق ابراهیم الانصاری، قم، کنره شیخ مفید، ۱۴۱۳ ق

_________________ ، رساله جوابات اهل الموصل فی العدد و الرؤیه،‌ تحقیق شیخ مهدی نجف،‌ قم، ‌کنگره شیخ مفید،‌۱۴۱۳ ق

صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد، باشراف سید محمد باقر ابطحی، قم، مؤسسه الامام المهدی، بی تا

طاش کبری زاده، احمد بن مصطفی، مفتاح السعاده و مصباح السیاده، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۹۸۵ م

طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، تعلیق محمد باقر الخرسان، نجف، مطبعه النعمان، ۱۳۸۶ ق

طبرسی، احمد بن علی، إعلام الوری بأعلام الهدی، تصحیح علی اکبر غفاری، تهران، المکتبه العلمیه الاسلامیه، ۱۳۳۸ ش

طبری امامی، محمد بن جریر، دلائل الامامه، تحقیق مؤسسه البعثه، قم، بعثت، ۱۴۱۳ ق

طبری، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، تصحیح محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، دار المعارف بمصر، ۱۹۶۲ م

طیالسی، ابوداوود، مسند، تحقیق عبدالله بن عبدالمحسن الترکی، جیزه، دار هجر، ۱۴۱۹ ق

العاملی، سید جعفر مرتضی، العباسیون فی مواجهه المد الفکری فی عهد الامام الکاظم، مجله المنطلق، العدد ۵، ربیع الاول ۱۴۱۰ ق

عسقلانی، ابن حجر، تهذیب التهذیب، حیدرآباد، دائره المعارف النظامیه، ۱۳۲۵ ق

_________________ ، لسان المیزان، حیدرآباد، مطبعه دائره المعارف نظامیه، ۱۳۳۱ ق

حلی، حسن بن یوسف،‌ رجال،‌ تحقیق سید محمد صادق بحرالعلوم، نجف، مطبعه الحیدریه، ‌۱۹۶۱ م

عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر، تصحیح سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، مطبعه العلمیه، ۱۳۸۰ ق

فان اس، جوزف، علم الکلام و المجتمع، ترجمه سالمه صالح، بیروت، منشورات الجمل، ۲۰۰۸ م

قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر، تصحیح طیب موسوی جزائری، قم، دار الکتاب، ۱۴۰۴ ق

کدیور، محسن، قرائت فراموش شده، بازخوانی نظریه علمای ابرار، فصل‌نامه مدرسه، شماره ۳، اردیبهشت ۸۵

کشّی، محمد بن عمر، اختیار معرفه الرجال، تصحیح سید حسن مصطفوی، مشهد، انتشارات دانشگاه مشهد، ۱۳۴۸ ش

کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، تصحیح علی اکبر غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۷۷ ق

مامقانی، عبدالله، تنقیح المقال فی علم الرجال،‌ نجف، مطبعه المرتضویه،‌ ۱۳۵۰ ق

مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار، باشراف عبدالرحیم ربانی شیرازی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۸۲ ش

مزی، یوسف بن عبدالرحمن، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، تصحیح بشار عواد معروف، بیروت، مؤسسه الرساله، ۱۹۸۲ م

منصوری راد، حسین، عبدالله بن ابی یعفور؛ متکلمی ناشناخته از تبار مُحدّثان امامیه، نقد و نظر، سال هفدهم، شماره اول، بهار ۱۳۹۱

نجاشی، احمد بن علی، رجال، تصحیح سید موسی شبیری زنجانی، قم، جامعه المدرسین، ۱۴۱۸ ق

نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبه، تصحیح علی اکبر غفاری، تهران، مکتبه الصدوق، بی تا

نوبختی،‌ حسن بن موسی، ‌فرق الشیعه،‌ تصحیح سید محمد صادق بحر العلوم،‌ نجف،‌مطبعه الحیدریه،‌ ۱۹۶۱ م

نوری، میرزا حسین، خاتمه المستدرک، تحقیق مؤسسه آل البیت، قم، مؤسسه آل البیت، ۱۴۲۹ ق

نیشابوری، محمد بن مسلم، صحیح، تحقیق محمد فؤاد عبدالباقی، قاهره، دار احیاء الکتب العربیه، ۱۴۱۲ ق

هیثمی، علی بن ابی بکر، مجمع الزوائد، قاهره، مکتبه القدسی، ۱۳۵۳ ق