لطفاً تفسیر آیه ۶۳ سوره انبیاء را بیان کنید. می دانیم که همه پیامبران معصوم اند. و حضرت ابراهیم(ع) نیز همه بت ها را قطع کردند و تبر را بر گردن بت بزرگ قرار دادند، ولی در آن جا دروغ گفتند. این چه توضیحی دارد؟

پاسخ اجمالی

اطرافیان نمرود – پادشاه بت پرست بابل – بعد از شکسته شدن بتها و با توجه به شواهد و قرائن موجود، انگشت اتهام را به سوی ابراهیم(ع) نشانه گرفته و از او پرسیدند: «أَ أَنْتَ فَعَلْتَ هذا بِآلِهَتِنا یا إِبْراهِیمُ؟!»؛[۱] ای ابراهیم! تو این کار را با خدایان ما کرده اى؟!
ابراهیم(ع) با زیرکی تمام و برای نابودی فکر بت پرستی بعد از نابودی بت ها، پاسخی به آنان داد که بت پرستان نتوانستند در مقابل آن هیچ دفاعی از عقیده خود ابراز دارند: «بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ کانُوا یَنْطِقُونَ!»؛
[۲]بلکه این بت بزرگ بود که این آسیب را به بت های دیگر وارد کرد، اگر سخن می گویند از آنان بپرسید!
ظاهر این تعبیر با واقعیت تطبیق ندارد، و از طرفی ابراهیم، پیامبر است و هرگز دروغی نمی گوید که مخاطبانش آن را باور کنند. اهل تفسیر نظریات گوناگونی در این مورد بیان کرده اند،
[۳] اما اجمال سخن آن که این سخن ابراهیم(ع) را باید با چشم انداز دیگری بررسی کرد.
در همین راستا باید گفت؛ با آن که ابراهیم(ع) این عمل را به بت بزرگ نسبت داد، ولى تمام قرائن شهادت می داد که هم او قصد جدى از این سخن نداشت و هم مخاطبانش چنین جدّیتی را در سخن او مشاهده نکردند، و این گونه بود که «انتقال یک گزارش نادرست به مخاطب» که رکن اصلی گناه «دروغ» است، شکل نگرفت. حضرتشان می خواست عقائد خرافی بت پرستان را به رخ آنان بکشد و به آنها بفهماند که این سنگ و چوب هاى بی جان آن قدر بی عُرضه اند که حتى نمی توانند یک جمله سخن گفته و از عبادت کنندگانشان یارى بطلبند، تا چه رسد که بخواهند به حل مشکلات آنها بپردازند! نظیر این تعبیر در سخنان روزمره ما فراوان است که براى ابطال گفتار طرف، مسلّمات او را به صورت امر یا اخبار و یا استفهام در برابرش می گذاریم تا محکوم شود و این به هیچ وجه دروغ نیست «دروغ آن است که قرینه اى همراه نداشته باشد».
[۴]
به دیگر سخن؛ حضرت ابراهیم(ع) با این تعبیر خواست آنها را به جهت بت پرستی توبیخ کند که چرا چیزهایی را عبادت می کنند که نه می شنوند، نه می بینند، نه سخن می گویند و نه قدرتی دارند.
[۵]
در نگاهی دیگر می توان گفت که حتی اگر چنین سخنی را دروغ بدانیم، دروغی که در نهایت به اصلاحی بیانجامد گناه نیست. در همین راستا، در روایتى از امام صادق(ع) می خوانیم: «به خدا سوگند! بت ها هیچ کاری نکردند، اما ابراهیم(ع) نیز مرتکب گناه دروغ نشد … ابراهیم این سخن را از آن جهت گفت که می خواست افکار آنها را اصلاح کند، و به آنها بگوید که چنین کارى از بت ها ساخته نیست!»
[۶]
جمعى از مفسران نیز احتمال داده اند که ابراهیم(ع) این مطلب را به صورت یک جمله شرطیه ادا کرد که بر اساس این نظر، سخن ابراهیم(ع) این بود: «اگر بت ها سخن می گویند، دست به چنین کارى زده اند!» و چنین کلامی اساساً دروغ نیست؛ چون ابراهیم(ع) این سخنش را مشروط به شرطی محال کرده بود و هنگامی که شرط نباشد، مشروط هم نخواهد بود. و به عبارتی در خود سخن، این مطلب نهفته بود که اگر بت ها سخن نگفتند، شکستن بت ها نیز کار آنان نبوده است!
[۷]
اما تفسیر اول صحیح تر به نظر می رسد؛ زیرا جمله شرطیه «إِنْ کانُوا یَنْطِقُونَ» قیدى است براى سؤال کردن «فَسْئَلُوهُم‏» نه براى جمله «بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ» … و در آیه چنین آمده است که باید از بت هاى دست و پا شکسته سؤال شود که این بلا را چه کسى بر سر آنها آورده است، نه از بت بزرگ؛ زیرا ضمیر «هم» و همچنین ضمیرهاى در عبارت «إِنْ کانُوا یَنْطِقُونَ» همه به صورت جمع است و این با تفسیر اول سازگار است. 
[۸]

 

 

 

 منبع:اسلام کوئست


پی نوشت:

[۱]. انبیاء، ۶۲٫

[۲]. انبیاء، ۶۳٫

[۳]. ر. ک: طیب‏، سید عبد الحسین، کلم الطیب در تقریر عقاید اسلام، ص ۱۷۱، کتابخانه اسلام‏، چاپ چهارم، ۱۳۶۲ش.

[۴]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ‏۱۳، ص ۴۳۸، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ اول، ۱۳۷۴ش؛ نیز ر. ک: طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏۱۴، ص ۳۰۰ – ۳۰۱، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق.

[۵]. علم الهدی، علی بن حسین، تنزیه الأنبیاء(ع)، ص ۲۳، قم، دار الشریف الرضی، چاپ اول، ۱۳۷۷ش.

[۶]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ‏۲، ص ۳۴۲، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.

[۷]. ر. ک: مغنیه، محمد جواد، تفسیر الکاشف، ج ‏۵، ص ۲۸۶، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ اول، ۱۴۲۴ق؛ بروجردی، سید محمد ابراهیم، تفسیر جامع، ج‏۴، ص: ۳۴۵، تهران، انتشارات صدر، چاپ ششم، ۱۳۶۶ش؛ نیشابوری، محمود بن ابو الحسن، إیجاز البیان عن معانی القرآن، ج ‏۲، ص ۵۶۰، بیروت، دار الغرب الاسلامی، چاپ اول، ۱۴۱۵ق.

[۸]. تفسیر نمونه، ج ‏۱۳، ص ۴۳۹٫