- ابن تیمیه و تکفیر مسلمین
- محمد بن عبدالوهاب و تکفیر مسلمانان
- شهادت به کفر مسلمانان، شرط ورود به جریان وهابیت
- حکم به کفر و ارتداد امت اسلامی
- آیین وهابیت و اکمال دین
- سعود بن عبدالعزیز و تکفیر مسلمانان
- بن جبرنی و تکفیر شیعیان
- فتوای جهاد علیه شیعیان توسط مفتی سعودی
- فتوای هیئت عالی افتای سعودی
- زرقاوی و دستور کشتار شیعیان
- افراطیتر از ابن تیمیه
- نقد و بررسی نظریه تکفیر
- ۱٫ تکفیر مسلمان مخالف نص قرآن کریم
- ۲٫ تکفیر مسلمانان مخالف سنت پیامبر اکرم صلیاللهعلیه وآله
- ۳٫ تکفیر مسلمانان خلاف سیره پیامبر اکرم
- ۴٫ تکفیر مسلمانان مخالف روش صحابه
- ۵٫ تکفیر مسلمانان و آراء علمای اهل سنت
- محمد بن ادریس شافعی (متوفای ۲۰۴ ه ق)
- ابوحنیفه (۸۰-۱۵۰ ه ق)
- علی بن اسماعیل اشعری (۲۶۰-۳۲۴ ه ق)
- تقی الدین سبکی (۶۸۳-۷۵۶ ه ق)
- عضدالدین ایجی (متوفای ۷۵۶ ه ق)
- سعد الدین تفتازانی (۷۱۲-۷۹۳ ه ق)
- بیانیه هیئت کبار علما در محکومیت تکفیر
- حمله شدید پادشاه عربستان به شیوخ تکفیری وهابی
ابن تیمیه و تکفیر مسلمین
یکی از بارزترین عملکردهای وهابیت، تکفیر مسلمین است. متهم کردن مسلمانان به کفر و شرک و تکفیر آنان، یکی از خطرناکترین افکاری است که توسط ابن تیمیه حرانی حنبلی نظریهپرداز و بنیانگذار فکری وهابیت، مطرحشده و باعث متشنج شدن جوامع مسلمانان و جریحهدار شدن عقاید آنان شد.
ابن تیمیه حنبلی رسماً اعلام کرد، هر کس کنار قبر پیامبر گرامی اسلام یا قبور افراد صالح رفته و حاجت خود را از آنان بخواهد، مشرک است. چنین شخصی را باید وادار به توبه کرد و اگر توبه نکرد، باید کشته شود.[۱]
ابن تیمیه با این تفکر، تمامی مسلمانی را که به مدینه منوره آمده و قبر پیامبر گرامی اسلام را زیارت میکردند و به زیارت قبور بقیع و شهدای احد میرفتند، مشرک و کافر خوانده و به آنان توصیه میکند از گناه خود توبه کنند و در غیر این صورت، کشته خواهند شد.
محمد بن عبدالوهاب و تکفیر مسلمانان
محمد بن عبدالوهاب نیز با پیروی از ابن تیمیه، تمامی مسلمانانی را که به ملائکه، انبیا و اولیا الهی متوسل میشوند و از آنان درخواست شفاعت میکنند و آنان را وسیله تقرب به خداوند قرار میدهند، مشرک و کافر دانسته و ریختن خون آنان و غارت کرده اموالشان را جایز شمرده است.[۲]
محمد بن عبدالوهاب شرک مشرکان زمان پیامبر را سبکتر از شرک (توسل، شفاعت و استغاثه) مسلمانان عصر حاضر و عقل آنان را نیز سالمتر از عقل مسلمانان فعلی دانسته و در توضیح آن میگوید: مشرکان زمان پیامبر، فقط در زمان خوشی و رفاه، ملائکه و بتها را صدا میکردند و در حال گرفتاری متوجه خداوند یگانه شده و او را خالصانه میخواندند ولی مسلمانان مشرک (مسلمانانی که به ملائکه، انبیا و اولیا متوسل شده و از آنان درخواست شفاعت میکنند) هم در حال خوشی غیر خدا را میخوانند و هم در حال گرفتاری. [۳]
سید محسن امین حسینی عاملی میگوید: محمد بن عبدالوهاب در رساله «کشف الشبهات» بیش از بیستوچهار بار، مسلمانان را مشرک خوانده و بالغبر بیستوپنج مورد، مسلمانان را کافر، بتپرست، مرتد، منافق، منکر توحید، دشمن توحید، دشمنان خدا، مدعیان اسلام، اهل باطل نادان و شیاطین دانسته است، وی شیطان را پیشوا و سر سلسله مسلمانان خوانده و کافران نادان و بتپرست را از مسلمانان، داناتر دانسته است.[۴]
شهادت به کفر مسلمانان، شرط ورود به جریان وهابیت
محمد بن عبدالوهاب تمامی مسلمانان و علمای گذشته را کافر دانسته و معتقد بود اعمال کسانی که آیین وهابیت را نپذیرند، باطل است و پس از قبول آیین وهابیت باید اعمال گذشته را اعاده کنند. کسای که قبل از پذیرش آیین وهابیت، حج واجب انجام داده و قصد پیروی از آیین او را داشتند، به دستور محمد بن عبدالوهاب حج خود را اعاده میکردند. کسانی که قصد پیروی از آیین وهابیت را داشتند، باید به مشرک و کافر بودن خود، پدر و مادرشان و… شهادت میدادند تا اجازه ورود به آیین وهابیت به آنان داده میشد و اگر به مشرک و کافر بودن خود اقرار نمیکردند، کشته میشدند.
احمد زینی دحلان مفتی مکه مکرمه مینویسد: کسانی که قصد تبعیت از محمد بن عبدالوهاب را داشتند، اگر قبلاً حج واجب خود را انجام داده بودن، محمد بن عبدالوهاب به آنا ن میگفت: باید حج خود را اعاده کنید، زیرا آن را درزمانی که مشرک بودید، بهجا آوردهاید و موردقبول خداوند واقع نشده است و تکلیف حج بر عهده شما باقی است. هنگامیکه افراد قصد ورود به جریان وهابیت را داشتند، محمد بن عبدالوهاب به آنان میگفت: بعد از شهادتین باید به کافر بودن خود قبل از پذیرش وهابیت اقرار کنید و شهادت دهید که پدران و مادرانتان نیز کافر بودند و با حالت کفر از دنیا رفتهاند. سپس اسامی تعدادی از علما و بزرگان گذشته را نیز میشمرد و از گروندگان به وهابیت میخواست تا به کافر بودن آنان نیز شهادت دهند، اگر حاضر به چنین شهادتی میشدند، ورود آنان به جریان وهابیت را میپذیرفت و در غیر این صورت، آنان را میکشت. محمد بن عبدالوهاب، مسلمانان را از زمان خود تا ششصد سال قبل کافر میدانست و تمامی کسانی را که از او تبعیت نمیکردند، تکفیر میکرد و آنان را مشرک مینامید و خون و اموالشان را مباح میدانست[۵]
حکم به کفر و ارتداد امت اسلامی
سلیمان بن عبدالوهاب خطاب به برادرش محمد بن عبدالوهاب میگوید: این امور توسل به پیامبر گرامی که تو موجب شرک و کفر مسلمانان میدانی ) پیش از احمد بن حنبل و در زمان پیشوایان اهل سنت نیز مطرح بوده است و در سراسر بلاد اسلامی وجود داشته است. بااینکه برخی از آنان این مأمور را انکار میکردند، ولی هیچیک از پیشوایان، آنان را کافر و مرتد نمیدانستند و دستور جهاد با آنان را نمیدادند و بلاد مسلمانان را بلاد شرک و یا دار الحرب نمینامیدند، ولی تو کسانی را که متوسلین به پیامبر گرامی را تکفیر نکنند نیز کافر میدانی، گرچه خود به آن حضرت توسل نجویند. تو میپنداری که علمای اسلام اتفاقنظر دارند که واسطه قرار دادن پیامبر اکرم نزد خدا موجب کفر میشود، هشتصد سال از زمان ائمه چهارگانه میگذرد، از هیچ عالمی از علمای اسلام نقل نشده است که این امور را کفر دانسته باشد. به خدا سوگند! لازمه سخن تو این است که تمامی علما، امرا و عموم مسلمانان بعد از زمان احمد بن حنبل کافر و مرتدند.[۶]
آیین وهابیت و اکمال دین
سعود بن عبدالعزیز نیز با تکفیر تمامی مسلمانان، پس از تصرف مدینه منوره، همه اهالی مدینه را در مسجدالنبی جمع کرده و با بستن درهای مسجد اینگونه سخن آغاز کرده است، ای مردم مدینه! بر اساس آیه «الیوم اکملت لکم دینکم» دین و آیین شما امروز به کمال رسید و به نعمت اسلام مشرف شدید. خداوند از شما راضی و خشنود گردید. ادیان باطل نیاکان خود را رها کنید و هرگز از آنان به نیکی یاد نکنید. از درود و رحمت فرستادن بر آنان بهشدت پرهیز نمایید؛ زیرا همه آنان به آیین شرک درگذشتهاند.[۷]
سعود بن عبدالعزیز و تکفیر مسلمانان
شکری محمود آلوسی، صاحب کتاب «تاریخ نجد» از چهرههای مورد تأیید وهابیت، با انتقاد از اعمال و رفتار وهابیان، در مورد سعود بن عبدالعزیز میگوید: سعود بن عبدالعزیز در تکفیر مخالفان خود غلو میکرد.[۸]
وهابیت با تغییر سیاست، از تکفیر سایر مسلمانان دست برداشته اما درباره شیعیان همچنان به سیاست تکفیر و قتل و غارت ادامه میدهند.
بن جبرنی و تکفیر شیعیان
بن جبرین یکی از مفتیان بزرگ وهابی سعودی در جواب این سؤال که آیا به فقرای شیعه میشود زکات داد؟ شیعیان را کافر دانسته و پرداخت زکات به آنان را جایز ندانسته است.
وی شیعیان را با اتهاماتی همچون: اعتقاد داشتن به تحریف قرآن، عمل نکردن به سنت پیامبر اکرم و روایات صحیح بخاری و صحیح مسلم، تکفیر صحابه، تکفیر اهل سنت و نجس دانستن آنان، حاضر نشدن در نمازهای جمعه و جماعت اهل سنت، اقتدا نکردن به اهل سنت در نمازهای جماع، غلو در حق حضرت علی و فرزندان آن حضرت و ندادن صدقات به نیازمندان اهل سنت تکفیر کرده و میگوید: کسای که به شیعیان زکات بدهند بریء الذمه نیستند و باید دوباره زکات بدهند زیرا با دادن صداقت به شیعیان، کسی را کمک کرده که کفر را تقویت میکند.[۹] وی در جریان حمله وحشیانه اسرائیل به لبنان و دفاع شجاعانه حزبالله، برای اثبات همسو بودن خود با آمریکا و صهیونیسم دشمنان قسم خرده اسلام هرگونه پشتیبانی، دفاع و حمایت از حزبالله حتی دعا برای پیروزی آنان را حرام اعلام کند.بن جبرین شیعیان را دشمن اسلام معرفی کرده و اهل سنت را به تبری از حزبالله دعوت نمود. [۱۰]
فتوای جهاد علیه شیعیان توسط مفتی سعودی
شیخ عبدالرحمن براک یکی دیگر از مفتیان وهابی سعودی، در پاسخ به سؤال «هل یمکن ان یکون هناک جهاد بین فئتین من المسلمین (السنه و الشیعه)، مینویسد:
الصحابه کفروا بعد موت النبی [صلیاللهعلیهوآلهوسلم] إلاّ علیّ وذرّیته، وسلمان وعمّار، ونفر قلیل، أمّا الخلفاء الثلاثه، وجماهیر الصحابه الذین بایعوهم فقد ارتدّوا، فهم کفّار، فلا یقبلون أحادیثهم، کما فی کتاب الکافی وغیره من کتبهم. الثالث: تکفیرهم لأهل السنّه، فهم لا یصلّون معکم، ومن اگر اهل سنت دولت مقتدری داشته باشند و شیعه بدعتها و برنامهها و عقاید شرکآمیز خود را اظهار نموده و ادامه دهد، بر اهل سنت واجب است که علیه شیعیان اعلام جهاد نموده و آنان را به قتل برسانند.[۱۱]
فتوای هیئت عالی افتای سعودی
عبدالعزیز بن عبدالله بن باز رئیس هیئت عالی افتای سعودی و سه تن از اعضای این هیئت به نامهای عبدالرزاق عفیفی، عبدالله بن غدیان و عبدالله بن قعود در پاسخ به پرسشی درباره شیعه، شیعیان را به جرم متوسل شدن به اهلبیت و گفتن «یا علی، یا حسن، یا حسین، مشرک و مرتد دانسته و مینویسد: اگر آنچه در سؤال آمده، صحت داشته باشد، آنان که «یا علی»، «یا حسن» و «یا حسین» میگویند، مشرک بوده و از ملت اسلام خارج هستند.[۱۲] این در حالی است که طبق گزارشهای تاریخی، شعار لشکر ابوبکر در جنگ با مسیلمه کذاب «یا محمداه» بود.[۱۳]
درباره شعار یا «محمداه» و توسل مسلمانان در جنگها به پیامبر اکرم با این شعار، در فصل توسل به مطالب و مستندات بیشتری از منابع اهل سنت اشاره خواهیم کرد.
زرقاوی و دستور کشتار شیعیان
زرقاوی فرمانده پیشین شاخه نظامی وهابیان در عراق، تشیع را مذهبی جدا از اسلام دانسته و شیعیان را با عناوینی همچون افعی، عقربهای حیلهگر، کافر، دشمن حیلهگر و شرور معرفی کرده و به اتهام پرستش قبرها، طواف در اطراف قبور ائمه، تکفیر صحابه، سبّ عایشه و جعل قرآن کریم، مشرک دانسته و دستور قتل آنان را صادر کرد.[۱۴]
افراطیتر از ابن تیمیه
علمای افراطی و تندرو وهابی در فتاوای ضد اسلام خود و تکفیر مسلمانان خصوصاً شیعیان، حتی از ابن تیمیه نظریهپرداز وهابیت نیز تبعی نکرده و برخلاف فتوای او اظهارنظر کردهاند. ابن تیمیه با همه دشمنی و ضدیت با شیعه، هنگامیکه با سؤال برتری یهود و نصارا بر شیعیان مواجه میشود، در پاسخ مینویسد: کسانیکه به شریعت پیامبر اکرم ایمان آورده باشند، اگرچه مانند خوارج، شیعیان، مرجئه و قدریه، اهل بدعت باشند، از یهود و نصارا و منکرین رسالت پیامبر گرامی اسلام بهترند. کفر یهود و نصارا به دین اسلام روشن است ولی اهل بدعت اگر موافق با رسول اکرم باشند، کافر نیستند و اگر اهل بدعت را کافر بدانیم، کفر آنان مانند کفر یهود و نصارا که پیامبر را تکذیب میکنند، نیست.[۱۵]
نقد و بررسی نظریه تکفیر
بامطالعه قرآن کریم و روایت نبی گرامی اسلام پی میبریم که تکفیر مسلمانان، مخالف آیات قران کریم، روایت نبوی، سیره پیامبر اکرم و صحابه و خلاف نظریه علمای اسلام میباشد و هیچ مدرک عقلی و شرعی ندارد و نباید بهراحتی مسلمانان را تکفیر کرده و با آبرو و حیثیت آنان بازی کرد.
اولین و کمترین درجه مسلمانی اقرار و گواهی به وحدانیت خداوند تبارکوتعالی و رسالت و پیامبر اکرم حضرت محمد است، اگرچه فقط زبانی بوده و از مرحله سخن فراتر نباشد. بنا به شهادت وحی و اعتراف عموم مفسران، فقیهان و دانشمندان، خون و مال چنین شخصی محفوظ هیچکس حق تعرض به او را ندارد.
۱٫ تکفیر مسلمان مخالف نص قرآن کریم
خداوند متعال درباره اسلام عربهای بادیهنشین میفرماید: «قَالَتِ الأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ وَإِنْ تُطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمَالِکُمْ شَیْئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیم»[۱۶]، عربهای بادیهنشین گفتند: ایمان آوردهایم. بگو: شما ایمان نیاوردهاید ولی بگویید: اسلام آوردهایم، چون هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است و اگر از خدا و رسولش اطاعت کنید چیزی از پاداش کارهای شما فروگذار نمیکند، خداوند آمرزنده و مهربان است.
اعتقاد و نظریه مفسران و دانشمندان اسلامی این است که با شهادت و اقرار به خدا و پذیرش رسالت پیامبر اکرم، مرحله اول از مسلمانی محقق شده است و خون، مال، آبرو و ناموس چنین شخصی باید از تعرض محفوظ بماند.
مفسرین قرآن کریم در تفسیر این آیه کریمه، میان اسلام و ایمان تفاوت گذاشته و ایمان را مرحله بالاتری از اسلام معرفی کردهاند. اسلام با شهادت و گواهی به وحدانیت خدا و یکتایی پروردگار حاصلشده و نیازی به مطابقت عمل با اعتقاد درونی نیست.
زمخشری دراینباره مینویسد: اسلام، ورود در امنیت و آرامش و خارج شدن از جنگیدن با مؤمنان و مسلمانان است که با شهادتین حاصل میشود.[۱۷]
قرطبی مینویسد: حقیقت ایمان همان تصدیق قلبی است و پذیرش اسلام یعنی باور ظاهری به آنچه پیامبر اکرم آورده است، برای حفظ جان کافی است.[۱۸]
خداوند مثال در آیه دیگری در رابطه با اسلام آوردن کافر در میدان جنگ میفرماید: « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِذَا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَتَبَیَّنُواْ وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَى إِلَیْکُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِنًا تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا فَعِندَ اللّهِ مَغَانِمُ کَثِیرَهٌ کَذَلِکَ کُنتُم مِّن قَبْلُ فَمَنَّ اللّهُ عَلَیْکُمْ فَتَبَیَّنُواْ إِنَّ اللّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرًا »[۱۹]، ای کسانی که ایمان آوردهاید! هنگامیکه در راه خدا گام میزنید (و به سفری برای جهاد میروید)، تحقیق کنید و به سبب اینکه سرمایه ناپایدار دنیا (و غنائمی) به دست آورید، به کسی که اظهار صلح و اسلام میکند نگویید مسلمان نیستی! زیرا غنیمتهای فراوانی برای شما نزد خداست، شما قبلاً چنین بودید و خداوند بر شما منت نهاد پس (به شکرانه این نعمت بزرگ تحقیق کنید، خداوند به آنچه انجام میدهید، آگاه است.
درشان نزول آیه مبارکه چنین نقلشده است: پیامبر اکرم گروهی را به فرماندهی اسامه بن زید[۲۰] برای جنگ فرستاد. مسلمانان وقتی به مکان و قبیله موردنظر رسیدند، متوجه شدند همه افراد قبیله فرار کرده و تنها یک نفر از آنان به خاطر اموال و ثروت فراوان باقیمانده است. آن شخص هنگامیکه با سپاه مسلمانان مواجه شد، شهادتین را بر زبان جاری ساخت. اسامه به شهادتین او اعتنا نکرده و او را کشت. پس از بازگشت سپاه اسلام، یکی از مسلمانان ماجرا را به پیامبر گزارش داد. پیامبر اکرم، اسامه را احضار کرد و او را سرزنش کرده فرمودند: آیا کسی را که «لاالهالاالله » گفت، کشتی؟ فردای قیامت چه جوابی داری؟ پس از این ماجرا، خداوند متعال این آیه را نازل فرمود.[۲۱]
۲٫ تکفیر مسلمانان مخالف سنت پیامبر اکرم صلیاللهعلیه وآله
تکفیر مسلمانان همانگونه که مخالف آیات قرآن کریم است، با سنت پیامبر گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله و روایات نیز مخالف میباشد. به برخی از روایاتی که در معتبرترین کتابهای روایی اهل سنت آمده، اشاره میشود.
أ) حضرت علی علیهالسلام و جابر بن عبدالله انصاری از پیامبر گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله نقل کردهاند که فرمود: کسی را که «لا اله إلاّ اللّه» میگوید، به خاطر گناهی تکفیر نکنید و او را به شرک متهم ننمایید.[۲۲]
ب) عایشه میگوید: از پیامبر گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله شنیدم که فرمود: هیچیک از اهل قبله را به خاطر گناه تکفیر نکنید، اگرچه گناهان بزرگ انجام داده باشد.[۲۳]
ج) عبدالله بن عمر از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نقل کرده است که آن حضرت فرمود: در مورد کسانی که «لا اله إلاّ اللّه» گفتهاند، احتیاط کنید. کسی که گوینده «لا اله إلاّ اللّه» را تکفیر کند، از ایمان دور شده و به کفر نزدیکتر گردیده است.[۲۴]
وی در روایت دیگری از رسول گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله نقل میکند که آن حضرت فرمود: هر مسلمانی مسلمان دیگری را به کفر متهم سازد، اگر او کافر نباشد، خود گوینده کافر میگردد.[۲۵]
د) محمد بن اسماعیل بخاری از ابوذر نقل میکند که از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله شنیدم که فرمود: اگر کسی فردی را به گناه و یا کفر متهم کند و آن فرد اهل گناه و کفر نباشد، آن گناه و کفر به خود گوینده برمیگردد.[۲۶]
۳٫ تکفیر مسلمانان خلاف سیره پیامبر اکرم
انس بن مالک میگوید: پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمودند: مأمور شدهام با مردم جنگ کنم و آنان را به دین اسلام دعوت کنم تا اینکه «لا اله إلاّ اللّه» بگویند و به یگانگی خداوند اقرار کنند. چنانچه این جمله را بگویند و مانند ما و بهسوی قبله ما نماز بخوانند و ذبائح خود را همچون مسلمانان ذبح کنند، ریختن خون و تعرض به اموالشان بر ما حرام است و حساب آنان باخداست.[۲۷]
عبدالله بن عباس میگوید: عقبه بن ابی معیط با پیامبر گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله زیاد همنشین بود و از سخنان حضرت خوشش میآمد. وی هرگاه از سفر برمیگشت، مردم مکه را جهت صرف غذا به خانه خود دعوت میکرد. در مراجعت از یکی از سفرهایش، غذایی تهیه نمود و پیامبر گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله را نیز دعوت کرد. وقتی غذا را مقابل آن حضرت قراردادند، رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و اله خطاب به عقبه بن ابی معیط فرمود: اگر به وحدانیت خداوند و رسالت من گواهی ندهی از غذای تو نمیخورم.
عقبه خطاب به پیامبر عرض کرد: برادرزاده! غذا بخور.
حضرت فرمود: لب به غذا نمیزنم مگر اینکه اسلام بیاوری.
عقبه به یگانگی خداوند و رسالت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله شهادت داد و حضرت نیز از غذای او میل کرد.[۲۸]
۴٫ تکفیر مسلمانان مخالف روش صحابه
انس، خادم پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در پاسخ سؤال میمون بن سیاه که پرسیده بود: چه چیزی باعث میشود خون و مال انسان حرمت و احترام پیدا کند؟ میگوید: هر کس به یگانگی خداوند شهادت بدهد و روبهقبله مسلمانان ایستاده و مانند ما نماز بخواند و از گوشت حیوانی که ما ذبح کردهایم بخورد، مسلمان است و از تمامی حقوق مسلمانان برخوردار است.[۲۹]
۵٫ تکفیر مسلمانان و آراء علمای اهل سنت
علمای بزرگ اهل سنت نیز با قبول شهادت فرق مختلف مسلمانان، مخالفت خود را با تکفیر مسلمانان اعلام کردهاند.
محمد بن ادریس شافعی (متوفای ۲۰۴ ه ق)
محمد بن ادریس شافعی پیشوای فقهی شافعیه، شهادت تمامی فرق مسلمانان بهجز خطابیه[۳۰] را پذیرفته و میگوید: شهادت تمام اهل بدعت بهجز خطابیه را قبول میکنم.[۳۱]
وی علت عدم پذیرش شهادت خطابیه را جایز دانست شهادت دروغ نسبت به موافقان خود از طرف خطابیه معرفی میکند.
ابوحنیفه (۸۰-۱۵۰ ه ق)
نعمان بن ثابت معروف به ابوحنیفه، پیشوای فقهی حنفیه نیز اسلام تمامی فرق مختلف مسلمانان را پذیرفته و آنان را مسلمان میداند و هیچیک از مسلمانانی را که کعبه را بهعنوان قبله پذیرفته و به سمت آن نماز میخوانند، تکفیر نمیکرد.[۳۲]
علی بن اسماعیل اشعری (۲۶۰-۳۲۴ ه ق)
ابوالحسن اشعری رئیس اشاعره و مؤسس مذهب اشعری، پس از ذکر اختلاف مسلمانان بعد از رحلت پیامبر گرامی اسلام و تفرقه آنان به گروه دیگر را گمراه دانسته و گروهی از گروه دیگر بیزاری و تبرئه جسته، بدین معنی که به جمیعت های متضاد و احزابی متعارض تبدیل شدند، بااینحال تمامی فرق مختلف را مسلمان دانسته و اسلام را وجه جمع و نقطه مشترک آنان معرفی میکند.[۳۳]
وی هنگام وفات نیز زاهر بن احمد سرخسی را احضار کرد و او را بر روش و شیوه خود، شاهد و گواه گرفت و گفت: شاهد باش که من هیچیک از اهل قبله را به خاطر ارتکاب گناه تکفیر نمیکنم، زیرا همه آنان به خدای واحد اعتقاددارند.[۳۴]
تقی الدین سبکی (۶۸۳-۷۵۶ ه ق)
تقی الدین علی بن عبدالکافی سبکی اشعری شافعی، یکی دیگر از علمای بزرگ اهل سنت، تکفیر مسلمانان را اقدامی سخت و بیمهابا دانسته و کسانی را که به تکفیر مسلمانان میپردازد، غیر مؤمن معرفی میکند. وی روش ابن تیمیه در تکفیر مسلمانان را موردانتقاد قرار داده و میگوید: اقدام بر تکفیر مؤمن جدا سخت است و هر انسان با ایمانی تکفیر صاحبان هوا و اهل بدعت را که به یگانگی خداوند و رسالت پیامبر اکرم شهادت میدهند، کار بسیار دشواری میداند زیرا تکفیر مسلمانان کار خیلی سخت و پرخطر است.[۳۵]
عضدالدین ایجی (متوفای ۷۵۶ ه ق)
عبدالرحمن بن احمد معروف به قاضی عضد الدین ایجی، یکی از متکلمین بزرگ اهل سنت نیز تکفیر مسلمانان را خلاف نظر و عقیده جمهور متکلمین و فقها دانسته و معتقد است روش و سیره پیامبر اکرم، صحابه و تابعین نیز بر تکفیر مسلمانان نبوده است. وی خطا و اشتباه عقیدتی را باعث خروج از دایره اسلام نمیداند و مینویسد: جمهور متکلمان و فقها معتقدند که احدی از اهل قبله را نباید تکفیر کرد … هرگز پیامبر اکرم، از اعتقاد و باور درونی مسلمانان پس از اقرار به اسلام، تفحص و جستجو نمیکردن. صحابه و تابعین نیز بر همین روش بودند. از این روش پی میبریم که خطا و اشتباه اعتقادی افراد ضرری به اصل حقیقت اسلام آنان نیمی رساند و آنان را از دایره اسلام خارج نمیکند.[۳۶]
سعد الدین تفتازانی (۷۱۲-۷۹۳ ه ق)
مسعود بن عمر بن عبدالله تفتازانی، یکی دیگر از بزرگترین متکلمین اهل سنت، خطا و اشتباه عقیدتی کسانی که کعبه را بهعنوان قبله پذیرفته و بهسوی آن نماز میخوانند باعث خروج از دایره اسلام و کفر آنان ندانسته و برای اثبات مدعای خود به سیره پیامبر اکرم، صحابه و تابعین استناد کرده و میگوید: «ان مخالف الحق من اهل القبله لیس بکافر ما لم یخالف ما هو من ضروریات الدین کحدوث العالم و حشر الاجساد … ان النبی و من بعد لم یکونوا یفتشون عن العقائد و ینبهون عل ما هو الحق.[۳۷]
بیانیه هیئت کبار علما در محکومیت تکفیر
هیئت کبار العلما در جلسه چهل و نهم که در تاریخ ۲/۴/۱۴۱۹ هجری قمری در طائف تشکیل شد، با بررسی حوادث اتفاق افتاده در کشورهای اسلامی و غیر اسلامی و تبعاتی همچون کشته شدن بیگناهان، نابود کردن اموال، ایجاد رعب و وحشت در مردم و ایجاد ناامنی و تزلزل و بیثباتی در جامعه در پی انفجارها، طی بیانیهای، تکفیر مسلمانان و اقدام به کشتن آنان از طریق انفجارها را از ناحیه عدهای، مذمت کرده و با استناد به روایات و سیره پیامبر اکرم آن را محکوم کرد. به جهت اهمیت موضوع بخشهای مهم بیانه را ذکر میکنیم.
- تکفیر یک حکم شرعی است، باید معیارش از سوی خدا و رسول او تعیین گردد، همانگونه که حلال و حرام و واجب باید از سوی خدا باشد.
همچنین تمامی مواردی که در کتاب و سنت کلمه کفر بر گفتار و رفتار انسان اطلاق شده است، به معنی «کفر اکبر» که سبب خروج از دین اسلام میشود، نیست. ازآنجاییکه باید کمک به کفر از سوی خدا و رسولش باشد، جایر نیست کسی را تکفیر کنیم مگر اینکه دلیل روشنی از کتاب و سنت بر کفر او گواهی دهد و هرگز باگمان و احتمال نیمی شود کفر کسی را ثابت کنیم، زیرا احکام سنگینی بر این حکم مترتب میشود.
وقتیکه ما معتقدیم طبق قاعده «الحدود تدرا باشبهات» باوجود شبهه، حکم حدود مرتفع میشود، مسلم مساله «تکفیر» به خاطر آثار مهمی که دارد، از حدود مهمتر است و لذا پیامبر اکرم همگان را از تکفیر کسی که واقعاً کافر نیست، بر حذر داشت و فرمود: هر کس به برادر مسلمانش بگوید: ای کافر! اگر راست بگوید، طرف مقابل گرفتار عذاب الهی میشود اگر دروغ بگوید، عذاب به خودش بازمیگردد.
گاه در کتاب و سنت تعبیری دیده میشود که فلان سخن یا عمل یا اعتقاد موجب کفر است، درحالیکه موانعی وجود دارد که جلو کفر او را میگیرد و این حکم همانند احکام دیگری است که بدون تحقق اسباب و شرایط و نفی موانع، حاصل نمیگردد، مانند ارث که اختلاف در دین مانع ارث، (فرزند کافر از پدر مسلمان) میشود.
همچنین گاه یک مسلمان را مجبور به ادای کلمات کفرآمیز میکنند درحالیکه سبب کفر او نمیشود و نیز گاهی انسان براثر شدت خوشحال یا غضب و مانند آن سخن کفرآمیزی میگوید و این موجب کفر او نمیشود، چون قصدی نداشته، مثلاینکه کسی از شدت خوشحال میگوید: خداوندا تو بنده منی و من پروردگار توأم.
تکفیر سریع دیگران آثار خطرناکی همچون مباح شمردن خون و مال دیگران، جلوگیری از ارث، جدایی از همسر و … که از آثار ارتداد است در پی دارد. شخص مسلمان، بدون دلیل، چنین نسبتی را به دیگران نمیدهد.
خلاصه سخن اینکه، شتاب در تکفیر، خطرات عظیمی دارد، زیرا خداوند متعال میفرماید: بگو، خداوند تنها اعمال زشت را چه آشکار و چه پنهان، حرام کرده است و همچنین گناه و ستم بهناحق را و اینکه چیزی را که خداوند دلیل برای آن نازل نکرده، شریک او قرار دهید و به خدا مطلبی نسبت دهید که نمیدانید.[۳۸]
طبق این آیه، هرگونه کار زشت و ظلم و شرک و نسبت ناروا و سخن بیدلیل نسبت به خداوند، حرام شمردهشده است.
- آنچه از این عقیده باطل (تکفیر مسلمانان) حاصلشده است، مانند مباح شمردن خونها و عرض و آبروی مردم را بردن و اموال آنان را غارت کردن و منفجر ساختن خانهها و وسایل نقلیه و مراکز اداری و تجاری، این اعمال به اجماع همه مسلمین حرام و گناه است زیرا سبب هتک حرمت نفوس و اموال شده و امنیت و آرامش زندگی مردمی را که در خانهها و مراکز کار، صبح و شام رفتوآمد دارند از بین میبرد و مصالح عمومی جامعه را که بدون آن نمیتوانند زندگی کنند، بر باد میدهد، این در حالی است که اسلام، اموال، آبرو و نفوس مسلمین را محترم شمرده و به هیچکس اجازه تجاوز به حریم آنان را نمیدهد و از آخرین اموری که پیامبر اکرم در خطبه حجهالوداع به همه مسلمانان ابلاغ کرد این امور بود که فرمود: خونها و اموال و اعراض شما بر یکدیگر همانند احترام امروز و احترام این ماه و احترام این سرزمین مقدس، محترم است، سپس (برای تأکید) فرمود: خداوندا! گواه باش (من آنچه را باید بگویم) گفتم.
و نیز فرمود، تمامی هستی مسلمان بر مسلمان حرام است، خونش، مالش، ناموس و آبرویش، و نیز فرمود: «از ظلم بپرهیزید که ظلم در قیامت ظلمات است» خداوند سبحان کسی را که خون بیگناهی را بریزد به اشد مجازات تهدید کرده و فرمود: «هر کس فرد باایمانی را عمداً به قتل برساند، مجازاتش دوزخ است و برای همیشه در آن خواهد ماند و خداوند او را مورد غضب و لعن خود قرار خواهد داد مجازت عظیمی برای او فراهم ساخته است»[۳۹]و نیز درباره قتل سهوی کافری که در امان مسلمین زندگی میکند، فرمود: باید دیه و کفاره بدهید.[۴۰]
بااینحال، قتل عمدی او چه حکمی خواهد داشت؟ بهیقین، جرم او عظیمتر و گناه آن سنگینتر خواهد بود.
و در حدیث صحیح از پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله آمده است: «کسی که غیرمسلمانی را که با مسلمین پیمان دارد به قتل برساند، هرگز بوی بهشت را استشمام نخواهد کرد.
- این مجلس با توجه به حکمی که در بالا نسبت به تکفیر مردم بدون دلیل از کتاب و سنت صادر کرده است و اهمیت آن را به سبب آثار شوم و گناهانی که بر آن مترتب میشود بیان داشته، به تمام مردم جهان اعلام میکند که اسلام ازاینگونه عقیدههای باطل بیزار است و آنچه در بعضی از کشورها از ریختن خون بیگناهان و منفجر ساختن مساکن و وسایط نقلیه و مراکز عمومی و خصوصی و تخریب کارگاهها و مانند آن صورت میگیرد، عملی جنایتکارانه میداند که اسلام از آن بیزار است.
همچنین هر مسلمانی که به خدا و روز جزا ایمان دارد از این اعمال (تکفیر و تفجیر) بیزار میباشد. این کارها، کار کسانی است که دارای افکار منحرف و گمراهاند و گناه و جرم آن نیز به گردن آنان است و هرگز نباید بهحساب اسلام و مسلمانانی که به هدایت اسلام هدایتشدهاند و متمسک به کتاب و سنت و پیرو قرآن مجیدند، گذاشت. این کارها فساد و جنایت بزرگی است که شریعت اسلام و فطرت پاک انسانی آنان را نمیپذیرد. روایات اسلام نیز بهطور قاطعانه آن را تحریم کرده و از همنشینی با اینگونه افراد بازداشته است.
این بیانیه توسط عبدالعزیز بن عبدالله رئیس مجلس و مفتی اعظم عربستان، صالح بن محمد اللحیدان، راشد بن صالح بن خنین، محمد بن ابراهیم بن جبیر، عبدالله بن سلمانی المنیع، عبدالله بن عبدالرحمن الغدیان، صالح بن فوزان الفوزان، محمد بن صالح العثیمین، عبدالله بن عبدالرحمن البسام، حسن بن جعفر العتمی، عبدالعزیز بن عبدالله بن محمد آل شیخ (مفتی اعظم عربستان پس از فوت بن باز)، ناصر بن حمد الراشد، محمد بن عبدالله السبیل، عبدالله بن محمد بن ابراهیم آل الشیخ، محمد بن سلمان البدر، عبدالرحمن بن حمزه المرزوقی، عبدالله بن عبدالمحسن الترکی، محمد بن زید آل سلیمان، بکر بن عبدالله ابوزید، عبدالوهاب بن ابراهیم ابوسلیمان و صالح بن عبدالرحمن الاطرم امضاشده است.[۴۱]
حمله شدید پادشاه عربستان به شیوخ تکفیری وهابی
ملک عبدالله پادشاه عربستان، مفتیان تکفیر کننده وهابی را گمراه و گمراهکننده خوانده و آنان را به ارتکاب گناهانی عظیمتر از شرک متهم نمود. وی در پیامی که به مناسبت افتتاح نوزدهمین همایش فقهی اتحادیه جهان اسلام که در تاریخ ۱۲ تا ۱۸ آبان ۱۳۸۶ شمسی برگزار شد، صادر نمود، شرکتکنندگان در این مجمع را به ایستادن در مقابل مفتیان گمراه و گمراهکنندهای فراخوانده است که امت اسلام را در فتنه عظیم قتل، انفجار، انتحار، تکفیر و انحراف انداختهاند. شاه عربستان مفتیان وهابی را شیوخ ماهواره وی اینترنت نامیده و به افتراء بستن بر خداوند متهم کرد و افزود: کار اینان از بزرگترین مصیبتها و گناهان کبیره و عظیمتر از شرک به خداوند است. ملک عبدالله در این پیام آورده است: برخی از این مفتیان که در چشم به هم زدنی فتوا صادر نمیکنند حتی پس از آشکار شدن اشتباهشان، فتوایشان را پس نمیگیرند، این نشانه تکبر آنان و تسلیم شدنشان در برابر تلبیسات شیطان است.[۴۲]
منبع: کتاب شناخت وهابیت/نجم الدین طبسی
[۱]– من یأتی إلی قبر نبی أو صالح و یسأله و یستنجده مثل أن یسأله أن یزیل مرضه أو مرض دوابه أو یقضی دینه أو ینتقم له من عدوه أو یعافی نفسه وأهله ودوابه ونحو ذلک مما لا یقدر علیه إلا الله عزوجل فهذا شرک صریح یجب أن یستتاب صاحبه فإن تاب وإلا قتل.لبن تیمیه حنبلی، زیاره القبور والاستنجاد بالمقبور، ص ۱۷، حکم من یأتی إلی قبر نبی أو صالح و یسأله و یستنجد به.
[۲]– «و إن قصدهم الملائکه و الأنبیاء و الأولیاء یریدون شفاعتهم و التقرب إلی الله بذلک هو الذی أحل دمائهم و أموالهم». محمد بن عبدالوهاب، کشف الشبهات: ص ۴
[۳]– «ان الأولین لا یشرکون و لا یدعون الملائکه و الأولیاء و الأوثان مع الله الا فی الرخاء و أما فی الشده فیخلصون لله الدعاء». محمد بن عبدالوهاب، کشف الشبهات: ص ۲۸٫
[۴]– «وقد أطلق محمّد بن عبد الوهّاب فی رساله «کشف الشبهات إسم الشرک والمشرکین علی عامّه المسلمین عدی الوهّابیّین فیما یزید عن أربعه وعشرین موضعا وأطلق علیهم إسم الکفر والکفّار وعبّاد الأصنام والمرتدّین والمنافقین وجاحدی التوحید وأعدائه وأعداء اللّه ومدّعی الإسلام وأهل الباطل والذین فی قلوبهم زیغ والجهّال والجهله والشیاطین وإنّ جهّال الکفّار(و) عبده الأصنام أعلم منهم وإنّ إبلیس إمامهم ومقدّمهم، إلی غیر ذلک من الألفاظ الشنیعه فیما یزید عن خمسه وعشرین موضعا». سید محسن امین حسینی عاملی، کشف الإرتیاب فی اتباع محمد بن عبدالوهاب: ص ۱۴۸٫
[۵]– «کان محمّد بن عبد الوهّاب إذا اتّبعه أحد وکان قد حجّ حجّه الإسلام، یقول له: حجّ ثانیاً! فإنّ حجّتک الأولی فعلتها وأنت مشرک، فلا تقبل، ولا تسقط عنک الفرض.» وإذا أراد أحد الدخول فی دینه، یقول له بعد الشهادتین: اشهد علی نفسک إنّک کنت کافراً، وعلی والدیک أنّهما ماتا کافرین، وعلی فلان وفلان، ویسمّی جماعه من أکابر العلماء الماضین أنّهم کانوا کفّاراً، فإن شهد قبله، وإلاّ قتله، وکان یصرّح بتکفیر الأمّه مذ ستّمائه سنه، ویکفّر من لا یتّبعه، ویسمّیهم المشرکین، ویستحلّ دماءهم وأموالهم». زینی دحلان شافعی، الدر السنیه فی الرد علی الوهابیه: ص ۳۱ و ۳۲٫
[۶]– «ان هذه الامور حدثت من قبل زمن الامام احمد فی زمان ائمهالاسلام و انکرها من انکرها منهم و لا زالت حتی ملات بلادالاسلام کلها و فعلت هذه الافاعیل کلها التی تکفرون بها و لم یرو عن احد من ائمهالمسلمین انهم کفروا بذلک. ولا قالوا هولاء مرتدون ولا امروا بجهادهم ولاسموا بلاد المسلمین بلاد شرک وحرب، کما قلتم انتم بل کفرتم من لم یکفر بهذه الا فاعیل وان لم یفعلها ایظنون ان هذه الامور من الوسائط التی فی العباره الذی یکفر فاعلها اجماعاً؟ وتمضی قرون الائمه من ثمان مائه عام ومع هذا لم یرو عن عالم من علماء المسلمین انها کفر بل ما یظن هذا عاقل بل والله لازم قولکم ان جمیع الامه بعد زمان احمد علماؤها وامراؤها وعامتها کلهم کفار مرتدون فانا لله وانا الیه راجعون واغوثاه الی الله واغوثاه ام تقولون کما یقول بعض عامتکم ان الحجه ما قامت الا بکم والا قبلکم لم یعرف دین الاسلام؟». سلیمان بن عبدالوهاب، الصواعق الألهیه فی الرد علی الوهابیه: ص ۱۲۴-۱۲۵، الفصل الرابع عشر، وجوه أخری تدل علی عدم جواز تکفیر المسلمین.
[۷]– «یا أهالی المدینه، إن دینکم الیوم قد کمل و غمرتکم نعمه الاسلام و رضی الله عنکم طبق قوله تعالی: «الیوم اکملت لکم دینکم» فذروا أدیان آبائکم الباطله، ولا تذکروهم بإحسان ابداً و احذروا ان تترحموا علیهم، لانهم ماتوا علی الشرک بأسرهم». ایوب صبری حنفی، تاریخ الوهابیین: ص ۱۰۷٫
[۸]– سید محسن امین حسینی عاملی، کشف الإرتیاب فی أتباع محمد بن عبدالوهاب: ص ۱۵۰ به نقل از محمود شکری آلوسی در کتاب تاریخ نجد.
[۹]– «ما حکم دفع زکاه أموال أهل السنّه لفقراء الرافضه و هل تبرأ ذمّه المسلم الموکّل بتفریق الزکاه إذا دفعها للرافضی الفقیر أم لا؟» «لقد ذکر العلماء فی مولّفاتهم فی باب أهل الزکاه أنهّا لاتدفع لکافر، ولامبتدع، فالرافضه بلا شکّ کفار لأربعه أدله: الأول: طعنهم فی القرآن، وإدّعاوهم أنّه حذف منه أکثر من ثلثیه، کما فی کتابهم الذی ألّفه النوری وسمّاه فصل الخطاب فی إثبات تحریف کتاب ربّ الأرباب وکما فی کتاب الکافی، وغیره من کتبهم، ومن طعن فی القرآن فهو کافر مکذّب لقوله تعالی: «وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ» الثانی: طعنهم فی السنّه و أحادیث الصحیحین، فلا یعملون بها؛ لأنّها من روایه الصحابه الذین هم کفّار فی اعتقادهم، حیث یعتقدون أنّ الصحابه کفروا بعد موت النبی [صلیاللهعلیهوآلهوسلم] إلاّ علیّ وذرّیته، وسلمان وعمّار، ونفر قلیل، أمّا الخلفاء الثلاثه، وجماهیر الصحابه الذین بایعوهم فقد ارتدّوا، فهم کفّار، فلا یقبلون أحادیثهم، کما فی کتاب الکافی وغیره من کتبهم. الثالث: تکفیرهم لأهل السنّه، فهم لا یصلّون معکم، ومن صلّی خلف السنّی أعاد صلاته؛ بل یعتقدون نجاسه الواحد منّا، فمتی صافحناهم غسّلوا أیدیهم بعدنا، ومن کفّر المسلمین فهو أولی بالکفر، فنحن نکفّرهم کما کفّرونا وأولی. الرابع: شرکهم الصریح بالغلّو فی علیّ وذرّیته، ودعاوءهم مع اللّه، وذلک صریح فی کتبهم، وهکذا غلوّهم ووصفهم له بصفات لا تلیق إلابربّ العالمین، وقد سمعنا ذلک فی أشرطتهم. ثمّ إنّهم لا یشترکون فی جمعیّات أهل السنّه، ولا یتصدّقون علی فقراء أهل السنّه، ولو فعلوا فمع البغض الدفین، یفعلون ذلک من باب التقیّه، فعلی هذا، من دفع إلیهم الزکاه فلیخرج بدلها؛ حیث أعطاها من یستعین بها علی الکفر، وحرب السنّه، ومن وکلّ فی تفریق الزکاه حرم علیه أن یعطی منها رافضیّا، فإن فعل لم تبرأ ذمّته، وعلیه أن یغرم بدلها، حیث لم یوءدّ الأمانه إلی أهلها، ومن شکّ فی ذلک فلیقرأ کتب الردّ علیهم، ککتاب القفاری فی تفنید مذهبهم، وکتاب الخطوط العریضه للخطیب وکتاب إحسان إلهی ظهیر وغیرها. واللّه الموفق». اللوءلوء المکین من فتاوی فضیله الشیخ ابن جبرین، ص ۳۹٫
[۱۰]– «سوال: «هل یجوز نصره حزب اللّه الرافضی؟ وهل یجوز الانضواء تحت إمرتهم؟ وهل یجوز الدعاء لهم بالنصر والتمکین؟ وما نصیحتکم للمخدوعین بهم من أهل السنّه؟»
جواب: «لایجوز نصره هذا الحزب الرافضی، ولایجوز الإنضواء تحت إمرتهم، ولایجوز الدعاء لهم بالنصر والتمکین، ونصیحتنا لأهل السنّه أن یتبروءا منهم، وأن یخذلوا من ینضموا الیهم، وأن یبینوا عداوتهم للإسلام والمسلمین وضررهم قدیماً وحدیثاً علی أهل السنه، فإن الرافضه دائماً یضمرون العداء لأهل السنه، ویحاولون بقدر الاستطاعه إظهار عیوب أهل السنه والطعن فیهم والمکر بهم، وإذا کان کذلک فإن کل من والاهم دخل فی حکمهم.» شیخ عبد اللّه بن جبرین، شماره فتوا، ۱۵۹۰۳ تاریخ فتوا ۲۱/۶/۱۴۲۷ هجری قمری،(۲۶/۵/۱۳۸۵ شمسی).
[۱۱]– إن کان لأهل السنه دوله وقوّه وأظهر الشیعه بِدَعَهم، وشرکَهم، واعتقاداتِهم، فإنّ علی أهل السنه أن یجاهدوهم بالقتال». ر. ک: سایت المنجد، شؤال شماره ۱۰۲۷۲٫
[۱۲]– أن السائل وجماعه معه فی الحدود الشمالیه مجاورون للمرکز العراقی، وهناک جماعه علی مذهب الجعفری (الشیعه) ومنهم من امتنع عن أکل ذبائحهم ومنهم من أکل، ونقول: هل یحل لنا أن نأکل منها علماً بأنهم یدعون علیا والحسن والحسین وسائر سادتهم فی الشده والرخاء؟ فأجابت اللجنه برئاسه سماحه الوالد الشیخ عبدالعزیز بن باز، والشیخ عبدالرزاق عفیفی، والشیخ عبدالله بن غدیان، والشیخ عبدالله بن قعود – أثابهم الله جمیعاً -: الجواب: الحمد لله وحده والصلاه والسلام علی رسوله وآله وصحبه، وبعد: إذا کان الأمر کما ذکر السائل من أن الجماعه الذین لدیه من الجعفریه یدعون علیاً والحسن والحسین وسادتهم فهم مشرکون مرتدون عن الاسلام والعیاذ بالله، لایحل الأکل من ذبائحهم لأنها میته ولو ذکروا علیها أسم الله». فتاوی اللجنه الدائمه للبحوث العلمیه و الأفتاء: ج ۲، ص ۳۷۲، حکم أکل ذبائح من یدعون الحسن و الحسین و علیا عند الشدائد، فتوی رقم ۱۶۶۱؛ و « أنا من قبیله تسکن فی الحدود الشمالیه ومختلطین نحن وقبائل من العراق ومذهبهم شیعه وثنیه یعبدون قِبباً ویُسمّونها بالحسن والحسین وعلی، وإذا قام أحدهم قال : یا علی یا حسین، وقد خالطهم البعض من قبائلنا فی النکاح وفی کل الأحوال و قد وعظتهم و لم یسمعوا و هم فی القربا و المناصیب و انا ما عندی اعظهم بعلم و لکن انی اکره ذلک و لا اخالطهم و قد سمعت أن ذبحهم لا یؤکل وهؤلاء یأکلون ذبحهم و لم یتقیدوا و نطلب من سماحتکم التوضیح نحو ما ذکرنا. إذا کان الواقع کما ذکرت من دعائهم علیّاً والحسن والحسین ونحوهم فهم مُشرکون شرکاً أکبر یُخرج من ملّه الإسلام ، فلا یحل أن نـُـزوّجـهــم المسلمات ، ولا یحلّ لنا أن نتزوّج من نسائهم ، ولا یحلّ لنا أن نأکل من ذبائحهم» همان، ص ۳۷۳، السوال الاول من الفتوی رقم ۳۰۰۸٫
[۱۳] – «و کان شعارهم یومئذ یا محمداه». ابن کثیر دمشقی سلفی، البدایه و النهایه: ج ۶، ص ۳۲۹، حوادث ۱۱ هجری قمری، مقتل مسیلمه الکذاب.
[۱۴]– . ر.ک: سایت بازتاب، تاریخ ۸/۳/۱۳۸۴٫
[۱۵]– «کل من کان مومنا بما جاء به محمّد فهو خیر من کلّ من کفر به وإن کان فی المومن بذلک نوع من البدعه سواء کانت بدعه الخوارج والشیعه والمرجئه والقدریّه أو غیرهم؛ فإنّ الیهود والنصاری کفّار کفرا معلوما بالإضطرار من دین الإسلام، والمبتدع إذا کان یحسب أنّه موافق للرسول لا مخالف له لم یکن کافرا به ولو قدر أنّه یکفر فلیس کفره مثل کفر من کذّب الرسول». ابن تیمیه حنبلی، مجموعه الفتاوی: ج ۳۵، ص ۱۲۲، سئل عمن یفضل الیهودی و النصرانی علی الروافضی.
[۱۶]– سوره حجرات، آیه ۱۴٫
[۱۷]– «الأسلام الدخول فی السلم و الخروج من أن یکون حربا للمؤمنین، بإظهار الشهادتین». زمخشری حنفی، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الأقاویل فی وجوه التأویل: ج ۴، ص ۳۶۶، تفسیر آیه ۱۴ سوره حجرات.
[۱۸]– «و حقیقه الأیمان التصدیق بالقلب و أما الإسلام فقبول ما أتی به النبی فی الظاهر و ذلک یحقن الدم». قرطبی، الجامع لأحکام القرآن: ج ۸، ص ۴۶۹، تفسیر آیه ۱۴ سوره حجرات.
[۱۹]– سوره نساء، آیه ۹۴٫
[۲۰]– طبق روایات مختلف، اسامه بن زید، غالب لیثی، مقداد بن اسود و ابوالدرداء، فرماندهی سپاه را به عهده داشتهاند. طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن: ج ۳، ص ۱۶۳-۱۶۴، ذیل آیه ۹۴ سوره نساء و سیوطی شافعی، الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور: ج ۲ ص ۲۰۰-۲۰۱، ذیل آیه ۹۴ سوره نساء.
[۲۱]– «بعث رسول الله صلی الله علیه و سلم سریه رسول الله علیها أسامه بن زید إلی بنی ضمره، فلقوا رجلا منهم یدعی مرداس بن نهیک معه غنیمه له و جمل أحمر، فلما رآهم أوی إلی کهف جبل، و اتبعه أسامه، فلما بلغ مرداس الکهف وضع فیه غنمه، ثم أقبل إلیهم فقال: السلام علیکم، أشهد أن لا إله إلا الله و أن محمدا رسول الله فشد علیه أسامه فقتله من أجل جمله و غنیمته. و کان النبی صلی الله علیه و سلم إذا بعث أسامه أحب أن یثنی علیه خیرا، و یسأل عنه أصحابه ، فلما رجعوا لم یسألهم عنه، فجعل القوم یحدثون النبی صلی الله علیه و سلم و یقولون: یا رسول الله لو رأیت أسامه و لقیه رجل فقال الرجل: لا إله إلا الله محمد رسول الله، فشد علیه فقتله و هو معرض عنهم. فلما أکثروا علیه، رفع رأسه إلی أسامه فقال:”کیف أنت و لا إله إلا الله”؟ قال: یا رسول الله إنما قالها متعوذا، تعوذ بها. فقال له رسول الله صلی الله علیه و سلم:” هلا شققت عن قلبه فنظرت إلیه؟” فأنزل الله عزوجل خبر هذا، و أخبره إنما قتله من أجل جمله و غنمه». سیوطی شافعی، الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور: ج ۲، ص ۲۰۰، تفسیر آیه ۹۴ سوره نساء؛ طبرانی، المعجم الکبیر: ج ۱۲ ص ۲۴ ح ۱۲۳۷۹؛ ابن کثیر دمشقی سلفی، تفسیر القرآن العظیم: ج ۱، ص ۵۵۲، تفسیر آیه ۹۴ سوره نساء؛ هیثمی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد: ج ۷ ص ۸، کتاب التفسیر، تفسیر سوره نساء و ابن حجر عسقلانی شافعی، فتح الباری بشرح صحیح البخاری: ج ۸ ص ۱۰۷، کتاب التفسیر، تفسیر سوره نساء، باب ۱۷، تفسیر آیه مبارکه.
[۲۲]– «أهل لا إله إلاّ اللّه لاتکفّروهم بذنب و لاتشهدوا علیهم بشرک». طبرانی، المعجم الأوسط: ج ۵، ص ۹۶ و هیثمی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد: ج ۱، ص ۱۰۶، کتاب الإیمان، باب لایکفّر أحد من أهل القبله.
[۲۳]– «لاتکفّروا أحداً من أهل القبله بذنب و إن عملوا بالکبائر». هیثمی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد: ج ۱، ص ۱۰۷، کتاب الإیمان، باب لایکفّر أحد من أهل القبله بذنب.
[۲۴]– «کفّوا عن أهل لا إله إلاّ اللّه، لاتکفّروهم بذنب، فمَن أکفر أهل لا إله إلاّ اللّه، فهو إلی الکفر أقرب». طبرانی، المعجم الکبیر: ج ۱۲، ص ۲۱۱، ح ۱۳۰۸۹؛ هیثمی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد: ج ۱، ص ۱۰۶، کتاب الإیمان، باب لایکفّر أحد من أهل القبله و متقی هندی، کنز العمال فی سنن الأقوال و الأفعال: ج ۳، ص ۶۳۵، ح ۸۲۷۰٫
[۲۵]– «أیما رجل مسلم کفَّر رجلاً مسلماً فإن کان کافراً و إلاّ کان هو الکافر». متقی هندی، کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال: ج ۳، ص ۶۳۵، ح ۸۲۶۷٫ همین روایت در مسند احمد بن حنبل با اندک تفاوتی، این چنین نقل شده است: «أیما رجل کفّر رجلاً فإن کان کما قال و إلاّ فقد باء بالکفر». احمد بن حنبل، المسند: ج ۲، ص ۲۳، مسند عبداللّه بن عمر.
[۲۶]– «لایر می رجلٌ رجلاً بالفسوق و لایرمیه بالکفر إلاّ ارتدّت علیه إن لمیکن صاحبه کذلک». بخاری، الجامع الصحیح معروف به صحیح بخاری: ج ۴، ص ۵۷، کتاب الأدب، باب ما ینهی من السباب و اللعن.
[۲۷]– «أُمرتُ أن أُقاتلَ الناسَ حتّی یقولوا «لا إله إلاّ اللّه» فإذا قالوها و صلّوا صلاتَنا و استَقبَلوا قبلَتَنا و ذَبحُوا ذبیحتَنا فقد حَرُمَت علینا دماءُهم و أموالُهم إلاّ بِحَقِّها و حسابُهم علی اللّه». بخاری، الجامع الصحیح معروف به صحیح بخاری: ج ۱، ص ۸۱، کتاب الصلاه، باب فضل استقبال القبله.»
[۲۸]– «ما أنا بالذی آکل من طعامک حتّی تشهد أن لا إله إلاّ اللّه و أنّی رسولاللّه… ما أنا بالذی أفعل حتّی تقول». سیوطی شافعی، الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور: ج ۵، ص ۶۸، تفسیر آیه ۲۷ سوره فرقان.
[۲۹]– «مَن شهِد أن لا إله إلاّ اللّه و استقبَل قبلتَنا و صلّی صلاتَنا و أکل ذبیحتَنا فهو المسلم، له ما للمسلم و علیه ما علی المسلم». بخاری، الجامع الصحیح معروف به صحیح بخاری: ج ۱، ص ۸۱، کتاب الصلاه، باب فضل استقبال القبله.
[۳۰]– در منابع اهل سنت خطابیه را فرقه ای از شیعیان غالی و پیروان ابوالخطاب محمد بن ابی زینب اسدی معرفی کرده اند، سمعانی می نویسد: ابوالخطاب به الوهیت و خدایی امام جمعفر صادق(ع) معتقد بود. اما بعدها این مقام را برای خودش ادعا کرد و پیروان او نیز معتقد به الوهیت وی هستند. ابن اثیر جزری علاوه بر مطالب سمعانی می نویسد: ابوالخطاب امامان را پیامبر نیز می دانست و معتقد بود در هر زمانی دو رسول وجود دارد۱- رسول ناطق. ۲- رسول صامت. ابوالخطاب حضرت علی(ع) را مصداق رسول ناطق و پیامبر اکرم (ص) را مصداق رسول صامت می دانست. ابوالخطاب توسط عیسی بن موسی که از طرف عباسیان والی کوفه بود به قتل رسید.«جماعه من غلاه الشیعه یقال لهم الخطابیه و هم اصحاب ابی الخطاب الاسدی و کان یقول بالهیه جعفر الصادق ثم ادعی الالهیه لنفسه» سمعانی، الانساب، ج۲، ص ۳۸۱، باب الخاء و الطاء. «… و کان یزعم ان الائمه ابنیاء و فی کل وقت رسول ناطق و صامت. فالناطق علی و الصامت محمد(ص)». ابن اثیر جزری، اللباب فی تهذیب الانساب، ج ۱، ص ۴۵۲، باب الخاء و الطاء و ابن حزم ظاهری، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، ج ۱، ص ۲۴۹ و ۳۱۹٫ در منابع شیعه روایات زیادی در مذمت ابوالخطاب نقل شده است. برای آشنایی بیشتر با این روایات و شرح حالا ابوالخطاب به معجم رجال الحدیث: ج ۱۴، ص ۲۴۳-۲۶۱ شرح حال محمد بن ابی زینب، ش ۹۹۸۷، مراجعه شود.حضرت آیت الله خویی پس از نقل بخشی از روایات ذامه، در جمع بندی خود راجع به ابوالخطاب می نویسد: و المتحصل من هذه الروایات ان محمد بن ابی زینب کان رجلا ضالا مضلا فاسد العقیده و ان بعض هذه الروایات و ان کانت ضعیفه السند الا ان فی الصحیح منها کفایه علی ان دعوی التواتر فیها اجمالا غیر بعیده.
[۳۱]– «أقبل شهاده أهل الأهواء ألا الخطابیه، لأنهم یرون بالزور لموافقیهم». نووی شافعی، المجموع: ج ۴ ص ۲۵۴، کتاب الصلاه، باب صلاه الجماعه، فی بیان من یکفر ببدعته و من لا یکفر.
[۳۲]– «و فی المنتقی عن أبی حنیفه أنه لم یکفر أحدا من أهل القبله و علیه أکثر الفقهاء». تفتازانی، شرح المقاصد فی علم الکلام: ج ۲ ص ۲۶۹٫
[۳۳]– اختلف المسلمون بعد نبیهم فی أشیاء ضلل بعضهم بعضاً و بری بعضهم من بعض، فصاروا فرقا متباینین و أحزابا متشتتین إلا أن الإسلام یجمعهم و یشتمل علیهم». ابوالحسن اشعری، مقالات الإسلامیین: ج ۱ ص ۶٫
[۳۴]– «اشهد علی أنی لا اکفر احدا من اهل هذه القبله لان الکل یشیرون إلی معبود واحد وانما هذا کله اختلاف العبارات». بیهقی شافعی، السنن الکبری: ج ۱۵ ص ۲۸۹ و ۲۹۰، کتاب الشهادات، باب جماع أبواب من تجوز شهادته و من لاتجوز، ح ۲۱۵۰۱ و ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج ۱۵ ص ۸۸، شرح حال اشعری، ش ۵۱٫
[۳۵]– «إنّ الاِقدام علی تکفیر الموَمنین عسر جداً، وکلّ من فی قلبه إیمان، یستعظم القول بتکفیر أهل الاَهواء والبدع مع قولهم لاإله إلاّ اللّه، محمّد رسول اللّه، فانّ التکفیر أمر هائل عظیم الخطر». سید شرف الدین، الفصول المهمه فی تألیف الأمه: ص ۳۴، الفصل السادس، فتوی الإمام السبکی. به نقل از شعرانی، الیواقیت و الجواهر.
[۳۶]– «جمهور المتکلمین و الفقهاء علی انّه لایکفر أحد من أهل القبله… لم یبحث النبی عن اعتقاد من حکم بإسلامه فیها و لاالصحابه و لاالتابعون، فعلم أن الخطاء فیها لیس قادحاً فی حقیقه الإسلام». ایجی، المواقف: ج ۳ ص ۵۶۰٫
[۳۷]– تفتازانی، شرح المقاصد فی علم الکلام: ج ۲ ص ۲۶۹٫
[۳۸]– سوره اعراف، آیه ۳۳٫
[۳۹]– سوره نساء، آیه ۹۳٫
[۴۰]– سوره نساء، آیه ۹۲٫
[۴۱]– اولا: التکفیر حکم شرعی، مرده الی الله و رسوله، فکما ان التحلیل و التحریم و الایجاب الی الله و رسوله فکذلک التکفیر ولیس کل ما وصف بالکفر من قول او فعل یکون کفرا اکبر مخرجا عن المله.
و لما کان مرد حکم التکفیر الی الله و رسوله لم یجز ان نکفل الا من دل الکتاب و السنه علی کفره دلاله واضحه، فلا یکفی فی ذلک مجرد الشبهه و الظن، لم یترتب علی ذلک من الاحکام الخطیره و اذا کانت الحدود تدرا بالشبهات مع ان ما یترتب علیها اقل مما یترتب علی التکفیر فالتکفیر اولی ان یدرا بالشبهات و لذلک حذر النبی من الحکم بالتکفیر علی شخص لیس بکافر، قال:« ایما امری قال لاخیه، یا کافر، فقد باء بها احدهما ان کان کما قال و الا رجعت علیه»
و قد یرد فی الکتاب و السنه ما یفهم منه ان هذا القول او العمل او الاعتقاد کفر و لا یکفر من اتصف به ، لوجود مانع یمنع من کفره و هذا الحکم کغیره من الاحکام التی لاتتم الا بوجود اسبابها و شروطها و انتفاء موانعها کما فی الارث ، سببه القرابه مثلا و قد لا یرث بها، لوجود مانع کاختلاف الدین و هکذا الکفر یکره علیه المومن فلا یکفر به و قد ینطق المسلم بکلمه الکفر لغلبه فرح او غضب او نحوهما، فلا یکفر بها، لعدم القصد، کما فی قصه الذی قال:« اللهم، انت عبدی و انا ربک، اخطا من شده الفرح.
و التسرع فی التکفیر یترتب علیه امور خطیره من استحلال الدم و المال و منع التوارث و فسخ النکاح و غیرها مما یترتب علی الرده، فکیف یسوغ للمومن ان یقدم علیه لادنی شبهه … و جمله القول ان التسرع فی التکفیر له خطره العظیم، لقول الله عزوجل ،« قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالإِثْمَ وَالْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَأَن تُشْرِکُواْ بِاللّهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَأَن تَقُولُواْ عَلَی اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ»
ثانیا: ما نجم من هذا الاعتقاد الخاطی من استباحه الدما و انتهاک الاعراض و سلب الاموال الخاصله والعامه و تفجیر المساکن و المرکاب وتخریب المنشات، فهذه الاعمال و امثالها محرمه شرعا باجماع المسلمین، لما فی ذلک من هتک لحرمه الانفس المعصومه و هتک لحرمه الاموال و هتک لحرمات الامن و الاستقرار و حیاه الناس الآمنین المطمئنین فی مساکنهم و معایشهم و غدوهم و رواحهم و هتک للمصالح العامه التبی لا غنی للناس فی حیاتهم عنها.
و قد حفظ الاسلام للمسلمین اموالهم و اعراضهم و ابدانهم و حرم انتهاکها و شدد فی ذلک وکان من آخر ما بلغ به النبی امته، فقال فی خطبه حجه الوداع، «ان دماءکم واموالکم و اعراضکم علیکم حرام کحرمه یومکم هذا فی شهرکم هذا فی بلدکم هذا، ثم قال:« الا هل بلغت، اللهم فاشهد»، متفق علیه و قال:« کل المسلم علی المسلم حرام دمه و ماله وعرضه» و قال علیه الصلاه و السلام:« اتقوا الظلم و فان الظلم ظلمات یوم القیامه.
و قد توعد الله سبحانه من قتل نفسا معصومه بأشد الوعید، فقال سبحانه فی حق المومن، « وَ مَن یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُّتَعَمِّداً فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَلِداً فِیهَا وَ غَضِب اللَّهُ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذَاباً عَظِیماً» و قال سبحانه فی حق الکفار الذی له ذمه فی حکم قتل الخطا، « إِلاَّ أَن یَصَّدَّقُواْ فَإِن کَانَ مِن قَوْمٍ عَدُوٍّ لَّکُمْ وَهُوَ مْؤْمِنٌ فَتَحْرِیرُ رَقَبَهٍ مُّؤْمِنَهٍ »، فاذا کان الکافر الذی له امان اذا قتل خطا، فعلیه الدیه و الکفاره، فکیف اذا قتل عمدا، فان الجریمه تکون اعظم و الاثم یکون اکبر و قد صح عن رسول الله انه قال:« من قتل معاهدا لم یرح رائحه الجنه».
ثالثا، ان المجلس اذ یبین حکم تکفیر الناس بغیر برهان من کتاب الله و سنه رسوله وخطوره اطلاق ذلک، لما یترتب علیه من شرور و آثام، فانه یعلن للعالم ان الاسلام بری من هذا المعتقد الخاطیء و ان ما یجری فی بعض البلدان من سفک الدماء البریئه و تفجیر المساکن و المرکبات و المرافق العامه و خاصه و تخریب المنشآت هو عمل اجرامی و الاسلام بری منه.
و هکذا کل مسلم یومن بالله و الیوم الآخر بریء منه و انما هو تصرف من صاحب فکر منحرف و عقیده ضاله، فهو یحمل اثمه و جرمه، فلا یحتسب عمله علی الاسلام و لا علی المسلمین المهتدین بهدی الاسلام، المعتصمین بالکتاب و السنه، المستمسکین بحبل الله المتین و انما هو محض افساد و اجرام تاباه الشریعه و الفطره و لهذا جاءت نصوص الشریعه قاطعه بتحریمه محذره من مصحابه اهله. حسینی قزوین، وهابیت از منظر عقل و شرع ، ص۱۷۱ -۱۷۹٫
[۴۲]– در تنظیم این فصل از کتاب «وهابیت از منظر عقل و شرع» استفادهشده است.
پاسخ دهید