۱ – تعریف توحید ربوبی

وهابیان توحید ربوبی را به‌گونه‌ای تعریف کرده‌اند که توحید در خالقیت را نیز شامل می‌شود. به عبارت دیگر، توحید ربوبی یا توحید در ربوبیت از دیدگاه ‌آنان معادل توحید افعالی است؛ چنان‌که شیخ عبدالرحمان که از نوادگان محمد بن‌عبدالوهاب است،[۱] در تعریف آن گفته است: «هو ـ توحید الربوبیّه ـ توحیده بفعله تعالی؛[۲] توحید در ربوبیت عبارت است از توحید افعالی خداوند». وی در جای دیگر توحید در ربوبیت را چنین تعریف کرده‌اند: «هو العلم والإقرار بأنّ الله تعالی رب کلّ شیء و ملیکه و هو المدبّر لأمور خلقه جمیعهم».[۳]

دکتر صالح بن‌فوزان نیز در تعریف آن چنین گفته است:

فأمّا توحید الربوبیّه، فإنّه الإقرار بأنّ الله وحده هو الخالق للعالم و هو المدبّر المحیی الممیت و هو الرازق ذو القوّه المتین؛[۴]

توحید در ربوبیت عبارت است از اقرار به اینکه خداوند یکتا آفریدگار و مدبر جهان است، او زنده‌کننده‌، میراننده، روزی‌بخش و دارای قدرتی استوار است.

دیگر علمای وهابی نیز در تعریف توحید ربوبی چنین تعبیرهایی را به‌کار برده‌اند؛ چنان‌که شیخ احمد بن‌ابراهیم[۵] در کتاب الرد علی شبهات المستغیثین بغیرالله گفته است:

هو اعتقاد أنّ الله تعالی ربّ کلّ شیء و ملیکه و خالق کلّ شیء و رازقه و المتصرّف فیه وحده بمشیئته و علمه و کلمته؛[۶]

توحید ربوبی عبارت است از اعتقاد به اینکه خداوند متعال پروردگار مالک و خالق و رازق هر چیز است و با مشیت، علم و حکمت خود به تنهایی در هر چیز تصرف می‌کند.

۲ – مشرکان و توحید ربوبی

به اعتقاد وهابیان در طول تاریخ بشر و دوران‌های نبوت، انحراف چندانی در توحید ربوبی (آفریدگاری و پروردگاری) رخ نداده و جز افراد قلیلی به شرک نگراییده‌اند. ازاین‌روی این قسم از توحید مورد اهتمام پیامبران الهی قرار نگرفته است؛ چراکه غالب افراد بشر به آن اذعان کرده‌اند. آنان بر این مدعا به آیاتی استدلال می‌کنند و معتقدند در این آیات تصریح شده است اگر از مشرکان درباره آفریدگار و پروردگار جهان سؤال شود، درپاسخ خواهند گفت: آفریدگار و پروردگار جهان، خداوند یکتاست. محمد بن‌عبدالوهاب در رساله کشف الشبهات فی التوحید[۷] گفته است:

مشرکان اقرار می‌کردند و شهادت می‌دادند که آفریدگار و روزی‌دهنده جز خداوند نیست، کسی جز او نمی‌میراند و زنده نمی‌کند و امر آفرینش را تدبیر نمی‌نماید و همه آسمان‌ها و آنچه در زمین و آنچه در آسمان‌هاست، آفریده‌ها و بندگان خدایند و تحت تصرف و قهر او قرار دارند.

وی آن‌گاه بر این مدعا به آیات ذیل استدلال کرده است:

قُلْ مَنْ یرْزُقُکُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَمَّنْ یمْلِکُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَمَنْ یخْرِجُ الْحَی مِنَ الْمَیتِ وَیخْرِجُ الْمَیتَ مِنَ الْحَی وَمَنْ یدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَیقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ[۸]

قُلْ لِمَنِ الْأَرْضُ وَمَنْ فِیهَا إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ(۸۴) سَیقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ(۸۵) قُلْ مَنْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ(۸۶) سَیقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ(۸۷) قُلْ مَنْ بِیدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیءٍ وَهُوَ یجِیرُ وَلَا یجَارُ عَلَیهِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ(۸۸) سَیقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ فَأَنَّى تُسْحَرُونَ.[۹]

دکتر صالح بن فوزان نیز در این‌باره گفته است:

این قسم از توحید در فطرت بشر نهفته بوده است و تقریباً هیچ‌یک از افراد امت درآن نزاعی نداشتند؛ چنان‌که خداوند می‌فرماید:  (وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى یؤْفَکُونَ)[۱۰]‌و نیز فرموده است: (وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ)[۱۱] و نیز فرموده است: (قُلْ مَنْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ (۸۶) سَیقُولُونَ لِلَّهِ).[۱۲] از این‌گونه آیات در قرآن بسیار است و همگی بیانگر این مطلب‌اند که مشرکان(عصر رسالت) به ربوبیت خداوند و یگانگی او در آفرینش و روزی دادن و زنده کردن و میراندن اعتراف داشتند.

توحید ربوبی را جز افراد اندکی انکار نکرده‌اند و منکران اگرچه به ظاهر آن را انکار کرده‌اند، در درون بدان اعترف کرده‌اند و انکار آنان جز به جهت لجاجت نبوده است؛ چنان‌که فرعون می‌گفت: (مَا عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیرِی)[۱۳] و حضرت موسی در پاسخ او فرمود: (الَ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنْزَلَ هَؤُلَاءِ إِلَّا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ).[۱۴] منکران ربوبیت خداوند هیچ‌گونه دلیلی بر مدعای خود نداشتند و انکارشان جاهلانه و از روی ظن و گمان بود؛ چنان‌که فرموده است: وَقَالُوا مَا هِی إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَنَحْیا وَمَا یهْلِکُنَا إِلَّا الدَّهْرُ وَمَا لَهُمْ بِذَلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یظُنُّونَ).[۱۵]

وی آن‌گاه به نقل و نقد اقوال منکران وجود آفریدگار یعنی کسانی‌که مبدأ نظام جهان را طبیعت یا تصادف دانسته‌اند، پرداخته‌است.[۱۶]

 نقد و ارزیابی

حاصل دیدگاه وهابیان در باب توحید ربوبی نکات ذیل است:

۱ – توحید ربوبی، خالقیت و تدبیر را شامل می‌شود.

۲ – در طول تاریخ بشر در توحید ربوبی انحراف اندکی رخ داده است و غالب افراد بشر موحد بوده‌اند.

۳ – مشرکان عصر رسالت توحید ربوبی را قبول داشتند، ولی چون در عبادت مشرک بودند، اعتقاد به توحید ربوبی آنان را سودی نبخشید و پیامبر با‌ آنان به مبارزه پرداخت.

۴ – اعتقاد به توحید در عقل و فطرت انسان ریشه دارد و کسانی که آن را انکارکرده‌اند، انکارشان ناشی از شبهات فکری نبوده است، بلکه ناشی از لجاجت و خودخواهی آنان بوده است.

اینک به نقد و بررسی نکات یادشده می‌پردازیم.

 خالقیت و ربوبیت

برای آنکه نسبت توحید در خالقیت و ربوبیت روشن شود، لازم است نخست حقیقت خالقیت و ربوبیت بررسی گردد. واژه «خلق» در اصل بر «تقدیر و اندازه‌‌گیری» دلالت می‌کند و در دو مورد به معنای «ایجاد» به‌کار می‌رود:

الف) ایجاد چیزی که هیچ ماده و منشائی ندارد که آن‌ را ابداع گویند؛ چنان‌که قرآن کریم فرموده‌است: (خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ)[۱۷] و در جای دیگر می‌فرماید: (بَدِیعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ).[۱۸] خلق در آیه پیشین به معنای ابداع (ایجاد بی‌سابقه) است.

ب) ایجاد چیزی از چیز دیگر؛ یعنی دگرگون کردن چیزی از وضعیت و حالتی که دارد، به وضعیت و حالت دیگر؛ چنا‌ن‌که می‌فرماید: (خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَهٍ فَإِذَا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ).[۱۹] (وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ سُلَالَهٍ مِنْ طِینٍ).[۲۰]

خلق به معنای ابداع جز به خداوند نسبت داده نمی‌شود. بر این اساس قرآن کریم آن را ملاک فرق میان خداوند و غیر خداوند قرار داده و فرموده‌است: (أَفَمَنْ یخْلُقُ کَمَنْ لَا یخْلُقُ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ).[۲۱]

اما خلق به معنای دوم به صورت مقید و مشروط به اذن خداوند، به غیرخداوند نیز نسبت داده می‌شود؛ چنان‌که درباره حضرت عیسی (ع)  فرموده است: (وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیئَهِ الطَّیرِ بِإِذْنِی).[۲۲]

واژه «خلق» گاهی وصف کلام و به معنای کذب به‌کار می‌رود؛ یعنی سخن دروغین و ساختگی. بدین جهت بسیاری از علمای اسلامی به‌کاربردن کلمه «مخلوق» را درباره قرآن کریم جایز ندانسته‌اند.[۲۳]

آنچه گفته شد، کلام واژه‌شناس نامدار قرآن کریم یعنی راغب اصفهانی بود که در کلمات دیگر لغت‌شناسان عرب نیز یافت می‌شود؛ چنان‌که ابن‌فارس گفته است:

واژه خلق (خاء و لام و قاف) بر دو معنای ریشه‌ای دلالت می‌کند: یکی از آن دو تقدیر و اندازه‌گیری است، و دیگری ملاست و صافی. در کاربرد نخست گفته می‌شود: «خلقت الأدیم للسِّقاء»؛ یعنی چرم را برای مشک اندازه‌گیری کردم. واژه «خُلُق» به معنای سجیّه نیز از این ریشه‌ است؛ زیرا دارنده آن خصلت اخلاقی بر آن اندازه‌گیری شده است. همین‌گونه است کلمه«خلاق» به معنای نصیب و بهره؛ زیرا هر کسی نصیب و بهره خاصی دارد.

درباره کاربرد دوم گفته می‌شود: «صخره خلقاء»؛ یعنی صخره‌ای صاف.[۲۴]

ابن‌اثیر گفته است:

خلق از نام‌‌های خداوند است و اوست کسی که همه اشیا را ایجاد کرده است و معنای ریشه‌ای خلق، تقدیر است. بنابراین خداوند از دو نظر خالق است: یکی از این جهت که طرح و نقشه موجودات را که منشأ وجود آنهاست، اندازه‌گیری می‌کند و دیگری از این جهت که آنها را بر اساس آن طرح و نقشه خاص ایجاد می‌کند.[۲۵]

گاهی از دو کاربرد خلقِ تقدیر و خلقِ تکوین یادشده است. خلقِ تقدیر یعنی تعیین طرح و نقشه موجودات که در لوح محفوظ مقررگردیده است، و خلق تکوین یعنی موجود نمودن آنها.[۲۶]

راغب در توضیح کلمه رب گفته است: «رب» در اصل، مصدر و به معنای تربیت است و تربیت عبارت است از اینکه چیزی از حالتی به حالت دیگری مبدل گردد تا به مرحله کمال خود برسد (إنشاء الشیء حالاً فحالا إلی حد التمام)، ولی در عرف محاوره، این واژه به صورت اسم فاعل یعنی تربیت‌کننده (المربی) به‌کار می‌رود؛ چنان‌که فرموده‌است: «وبلده طیبه و رب غفور»؛ یعنی پروردگاری که متولی امر تدبیر جهان و رعایت مصالح موجودات است.[۲۷]

ابن فارس برای واژه «رب» ریشه‌های مختلفی بیان کرده است. نخستین آنها عبارت است از اصلاح کردن چیزی و اقدام به حفظ و نگهداری آن. بنابراین رب به معنای مالک، صاحب و مصلح چیزی است و خداوند بدان جهت «رب» نامیده شده است که آفرینش خود را اصلاح می‌کند.[۲۸]

از دیگر کاربردهای واژه «رب»، «سید» و «مطاع» است. مؤلف اقرب الموارد در توضیح واژه «رب» و کاربردهای آن گفته است: «رب الشیء رباً» یعنی آن‌را گرد آورد و مالک آن شد. «رب القوم» یعنی سیاست و تدبیر آنان را بر عهده گرفت و «رب النعمه» یعنی نعمت را افزایش داد و «رب الأمر» یعنی أمر (شیء یا کار) را اصلاح نمود و تمام کرد. رب از نام‌های خداوند متعال است و بر مالک، سید، مطاع و مصلح اطلاق می‌شود.[۲۹]

نکته دیگری که لغت‌شناسان گفته‌اند، این است که کاربرد کلمه رب به صورت مطلق جز درباره خداوند روا نیست و هرگاه در مورد غیر خداوند به‌کار رود، باید به صورت اضافه باشد؛ مانند«رب الدار»، «رب المال».[۳۰]

نکته دیگر اینکه معانی یادشده برای «رب» همگی مربوط به این واژه به صورت مضاعف است که ریشه آن «ربَبَ» است. و این غیر از واژه «رَبَوَ» است که ناقص واوی است. مصدر واژه «رَبَوَ» و «رَبَا»، «رُبُواً»و «رِباً» است که به معنای نمو و افزایش است و کلمه تربیت از این ریشه است و بر تغذیه و رشد دادن چیزی دلالت می‌کند (رباه: تربیه: جعله یربو و غذاه و هزبه).[۳۱]

از مطالب یادشده روشن گردید که تفسیر واژه «رب» به خالق، چنان‌که در کلمات وهابیان آمده است، پذیرفته نیست. آری، آنچه استوار و پذیرفته است، تلازم وجودی ربوبیت و خالقیت در مورد خداوند است و این ملازمه نه به دلیل وحدت یا تلازم معنای واژه خالق و رب است، بلکه به این دلیل است که ربوبیت تکوینی از خالقیت جدا نیست؛ مثلاً تربیت و حفظ یک درخت در عالم تکوین، به این صورت است که لحظه‌به‌لحظه فیض وجود و اسباب و شرایط لازم برای حیات درخت در اختیار او قرا بگیرد؛ یعنی آفرینش آن تداوم یابد، اما در غیر ربوبیت تکوینی الهی، می‌توان آن‌را از خالقیت جداکرد؛ مثلاً فردی دانشکده‌ای می‌‌سازد و اداره آن را به دیگری می‌سپارد. ساختن دانشکده از مقوله خلق، واداره آن از مقوله تدبیر است.

پیشینه شرک در ربوبیت

از مطالعه تاریخ ملل و اقوام بشر در طول تاریخ به دست‌ می‌آید که پیوسته افرادی از بشر در زمینه ربوبیت (و نیز خالقیت) به انحراف و شرک گراییده‌اند. البته شواهد تاریخی گویای این واقعیت است که شرک در ربوبیت و تدبیر بیش از شرک در خالقیت و آفریدگاری رواج داشته است. با این حال در کتب ملل و نحل از مجوس و دوگانه‌پرستان یاد شده است که به دو آفریدگار یا دو پروردگارِ خوبی‌ها و بدی‌ها قائل بودند.[۳۲]

۱ – عصر ابراهیم (ع)

این مطلب که در طول تاریخ بشر شرک رواج داشته است، از آیات قرآن کریم نیز به‌دست می آید. از احتجاج ابراهیم (ع)  با پرستشگران اجرام آسمانی استفاده می‌شود که آنان به ربوبیت اجرام آسمانی اعتقاد داشتند؛ زیرا در این احتجاج‌ها، ربوبیت زهره و ماه و خورشید مورد بحث قرار گرفته است. از آنجا که مشرکان به ربوبیت این اجرام آسمانی اعتقاد داشتند، حضرت ابراهیم (ع)  با بهره‌گیری از روش‌ جدال احسن، نخست اظهار می‌کند که ربوبیت آنها را پذیرفته است، آن‌گاه به افول و ناپدیداری آنها بر نفی ربوبیت ایشان استدلال می‌کند.[۳۳] قرآن کریم احتجاج میان ابراهیم (ع)  و نمرود را چنین بازگو کرده است:

(أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِی حَاجَّ إِبْرَاهِیمَ فِی رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّی الَّذِی یحْیی وَیمِیتُ قَالَ أَنَا أُحْیی وَأُمِیتُ قَالَ إِبْرَاهِیمُ فَإِنَّ اللَّهَ یأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ وَاللَّهُ لَا یهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ [ [۳۴

مقصود از (الَّذِی حَاجَّ إِبْرَاهِیمَ فِی رَبِّهِ ) فرمانروای دوران ابراهیم (ع)  است که مطابق روایات و نقل‌های تاریخی نمرود نام داشت. (أَنْ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ) بیانگر این است که ملک و فرمانروایی نمرود عاریتی و از جانب خداوند بود و با این حال گرفتار غرور و خودبزرگ‌بینی شده بود و خود را رب و پرودگار مردم و از جمله رب حضرت ابراهیم (ع)  می‌دانست. ابراهیم (ع)  در رد پندار او گفت تو رب من نیستی، بلکه رب من کسی است که به موجودات زندگی می‌بخشد و آنها را می‌میراند. نمرود در برابر این حجت استوار ابراهیم دست به مغالطه زد و گفت من نیز زنده می‌کنم و می‌میرانم. آن‌گاه برای اثبات مدعای خود دستور داد دو زندانی را حاضر کنند، سپس یکی از آن دو را آزاد کرد و دیگری را به قتل رساند.

از آنجا که زنده کردن و میراندن در زبان محاوره در دو معنا به‌کار می‌رود ـ یکی آنچه در عالم رخ می‌دهد و دیگری آنچه در زندگی انسان‌ها به‌کار می رود که در حقیقت کاربرد مجازی آن است‌ ـ نمرود توانست به وسیله اشتراک لفظ مغالطه کند و امر را بر حاضران در مجلس مناظره مشتبه سازد و چون شرایط به گونه‌ای نبود که ابراهیم (ع)  به بیان وجه مغالطه در استدلال او بپردازد، از احتجاج دیگری بهره گرفت و او را مبهوت ساخت و آن اینکه فرمود: (ربی الذی یاتی بالشمس من المشرق فات بها من المغرب).

در این مورد دیگر نمرود نمی‌توانست مغالطه کند و دچار بهت و حیرت شد. روشن است که مغلوب شدن وی در این احتجاج بدان جهت بود که وجود خداوند را به‌عنوان آفریدگار و پروردگار جهان خلقت قبول داشت، وگرنه می‌توانست بگوید: طلوع خورشید از مشرق فعل من و یا فعل دیگر خدایان است. آنچه نمرود ادعا می‌کرد، ربوبیت برای افراد بشر بود؛ یعنی وی چنین می‌پنداشت که بر سر‌نوشت دیگران تأثیر می‌گذارد و از نوعی استقلال در پروردگاری در این حوزه برخوردار است.

اصولاً با تأمل در گزارش‌های تاریخی درباره گرایشهای شرک‌آلود بشر در زمینه ربوبیت برمی‌آید که پیشینیان ربوبیت کلی و کلان در جهان را مخصوص خداوند می‌دانستند و در این خصوص مشرک نبودند و شرک آنان در ربوبیت، مربوط حوادث و رخدادهای خاص به‌ویژه درباره زندگی بشر بوده است.

۲ – عصر حضرت یوسف (ع)

از دیگر آیاتی که بیانگر پدیده شرک در ربوبیت درتاریخ بشر می‌باشد، آیه‌ای است که سخن حضرت یوسف (ع)  را به دو هم‌زندانی او نقل می‌کند و می‌فرماید: (یا صَاحِبَی السِّجْنِ أَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ).[۳۵] از این آیه به روشنی استفاده می‌شود که در آن زمان اعتقاد به وجود ارباب (رب‌های متعدد) در بین مردم رواج داشت و آن دو نفر که با یوسف (ع)  در زندان به‌سر می‌بردند، چنان اعتقادی داشتند. اعتقاد آنان که از خدمتگزاران دستگاه حکومت بودند، خود گواه روشنی بر رواج عقیده شرک در ربوبیت درمیان مردم است.

۳ – عصر حضرت موسی (ع)

از دیگر آیات بیانگر این مطلب، آیه‌ای است که سخن فرعون عصر موسی (ع)  را نقل می‌کند که می‌گفت: (أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَى).[۳۶] از برخی از آیات بر می‌آید که فرعون به خدایانی معتقد بود و آنها را پرستش می‌کرد. قرآن کریم سخن درباریان و مشاوران فرعون را درباره حضرت موسی (ع)  چنین نقل کرده است:

(وَقَالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَتَذَرُ مُوسَى وَقَوْمَهُ لِیفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَیذَرَکَ وَآلِهَتَکَ قَالَ سَنُقَتِّلُ أَبْنَاءَهُمْ وَنَسْتَحْیی نِسَاءَهُمْ وَإِنَّا فَوْقَهُمْ قَاهِرُونَ)؛[۳۷]

آیا موسی و قومش را به حال خود رها می‌کنی تا در زمین به تباهی دست بزنند و خدایان تو را رها کنند (یعنی از پرستش و اطاعت از تو و خدایان تو اجتناب کنند).

بر این اساس مقصود از اینکه او خود را پروردگار برترمردم می‌خواند، این است که او برای خود در امور مربوط به زندگی بشر خصوصاً در زندگی اجتماعی نقش بی‌مانندی را معتقد بود و می‌پنداشت در این حوزه او خداوند و پروردگاری است بی‌رقیب و بی‌مانند؛ چنان‌که در جای دیگر گفته است: (یا أَیهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیرِی)؛[۳۸] «ای مردم، برای شما جز خود، خدایی نمی‌شناسم».

از این آیات نیز این نکته به‌دست می‌آید که شرک در ربوبیت، بیشتر در قلمرو حوادث مربوط به زندگی بشر پدیدار گشته است؛ یعنی مشرکان به وجود خداوند و اینکه او آفریدگار و پروردگار همه نظام عالم و حوادث بزرگ طبیعی است، اعتقاد داشتند، اما در حوادث و رخدادهای خاصی، به‌ویژه در قلمرو مسائل مربوط به زندگی بشر، به پروردگارانی غیر از خداوند معتقد بودند. بر این اساس است که وقتی فرعون خطاب به موسی (ع)  گفت: (فَمَنْ رَبُّکُمَا یا مُوسَى)[۳۹] موسی (ع)  پاسخ داد: (رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَى کُلَّ شَیءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى).[۴۰] اگر فرعون به آفریدگار و پروردگاری که جهان را پدیدآورده است و تدبیر کلی و کلان آن مخصوص او است، اعتقاد نداشت، پاسخ حضرت موسی (ع)  نمی‌توانست برای او الزام‌آور باشد و اصولاً با چنان فرضی، پاسخ مزبور حکیمانه و خردمندانه نبود.

 گونه‌های شرک در ربوبیت

شرک در ربوبیت گونه‌های متفاوتی داشته است. یکی از گونه‌های رایج آن اعتقاد به تأثیرگذاری مستقل برخی از موجودات در پاره‌ای از حوادث به‌ویژه حوادث تعیین‌کننده در زندگی و سرنوشت بشر بوده است، خواه مربوط به زندگی دنیوی آنها باشد مانند شکست یا پیروزی در جنگ‌ها، سود یا ‌زیان در کسب و کار و بیماری یا سلامتی و نظایر آن، یا مربوط به زندگی معنوی و اخروی آنها باشد؛ مانند بخشش و آمرزش گناهان و قرب به خداوند. مشرکان به چنین ربوبیت‌هایی برای فرشتگان یا پیامبران و صالحان معتقد بودند[۴۱] و با چنین اعتقادی مراسم و مناسک عبادی را برای آنان انجام می‌دادند.

شرک در ربوبیت، همان‌گونه که با اعتقاد به تأثیرگذاری موجوداتی در تدبیر مستقل برخی از حوادث جهان و از جمله سرنوشت دنیوی و اخروی انسان رخ داده است، در اطاعت بی‌چون و چرا و نامشروط از برخی افراد نیز ظاهر گردیده است. به عبارت دیگر، حق اطاعت به صورت مستقل و بی‌قید و شرط منحصر به خداوند و از مظاهر توحید در ربوبیت است. هرگاه در عرض اطاعت از خداوند، از دیگران هم اطاعت شود، چنین اطاعتی شرک در ربوبیت خواهد بود. قرآن کریم یادآورشده است که یهود و نصارا در مورد عالمان دین خود چنین اعتقادی داشتند؛ چنان‌که فرموده‌است:

(اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیمَ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِیعْبُدُوا إِلَهًا وَاحِدًا لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا یشْرِکُونَ)؛[۴۲]

اهل کتاب عالمان یهودی و مسیحی و حضرت مسیح را اربابانی جز خداوند برگزیدند؛ درحالی‌که جز به این امر نشده بودند که فقط خدای یگانه را عبادت کنند. خداوند از داشتن چنان شریکانی پیراسته است.

از پیامبر اکرم (ص) روایت شده که مقصود از اینکه اهل کتاب احبار و رهبان را ارباب خود می‌دانستند و آنها را عبادت می‌کردند، این است که از رأی و نظر آنان به صورت مطلق اطاعت می‌کردند، چه مطابق احکام خداوند باشد و چه مخالف با آن: «انهم حرّموا علیهم الحلال و أحلّوا لهم الحرام فاتّبعوهم فذلک عبادتهم إیاهم»[۴۳]

 شرک ربوبی در عصر پیامبر اسلام (ص)

از آیات قرآن به‌دست می‌آید که مشرکان عصر رسالت که بت‌ها را پرستش می‌کردند، به ربوبیت آنها معتقد بودند؛ یعنی اعتقاد داشتند که بت‌ها یا فرشتگان یا ارواحی که بت‌ها نماد آنها به‌شمار می‌رفتند، در سرنوشت آنان تأثیر می‌گذارند و پرستش آنها می‌تواند موجب عزت و سعادت آنان گردد، یا می‌پنداشتند بت‌ها حق شفاعت دارند و می‌توانند سبب مغفرت و آمرزش آنان گردند.

همه آیاتی که بت‌پرستان را بر پرستش بت‌ها نکوهش می‌کنند و بیانگر آن‌اند که آنها نه مالک سود یا زیان خود هستند و نه مالک سود و زیان انسان‌ها، براین مطلب دلالت دارند که بت‌پرستان اعتقاد داشتند معبودانشان چنین ویژگی‌هایی دارند؛ یعنی مالک سود و زیان و خیر و شرِ بشر می‌باشند و از آنجا که قرآن کریم وسایط و اسباب مؤثر در تدبیر جهان را پذیرفته است (فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرًا)،[۴۴] روشن می‌شود که عقاید بت‌پرستان در مورد معبودانشان این بوده است که آنان به صورت مستقل در سرنوشت بشر و تدبیر امور تأثیر می‌گذارند و بدون شک چنین اعتقادی، شرک در ربوبیت است. قرآن کریم در آیات بسیاری، از عقاید مشرکان عصر رسالت درباره معبودانشان یاد کرده است. از این آیات برمی‌آید که آنان معبودان خویش را مالک سود و زیان و عزت و نصرت در زندگی خویش می‌دانستند. نمونه‌هایی از این آیات را نقل می‌کنیم:

۱ – (قُلْ أَغَیرَ اللَّهِ أَبْغِی رَبًّا وَهُوَ رَبُّ کُلِّ شَیءٍ)؛[۴۵] «به مشرکان بگو: آیا جز خداوند پروردگاری را برگزینم، در حالی که خداوند پرودگار همه موجودات است». از این آیه استفاده می‌شود مشرکان به ربوبیت موجوداتی غیر خداوند معتقد بودند و از آنها طلب نصرت و یاری می‌نمودند و از پیامبر اکرم (ص)  نیز می‌خواستند که روش آنان را برگزیند، اما پاسخ پیامبر (ص) به آنان این بود که ربوبیت در همه زمینه‌ها منحصر به خداوند است و سزاوار نیست که انسان جز او را پروردگار خود برگزیند.

۲ – (وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَهً لِیکُونُوا لَهُمْ عِزًّا)؛[۴۶]‌ «مشرکان جز خداوند، خدایانی را برگزیدند تا مایه عزت آنان باشد».

این آیه آشکارا بیان می‌کند مشرکان بر این عقیده بودند که خدایانی را که شریک برای خداوند گرفته بودند و آنها را پرستش می‌کردند، در سرنوشت آنان تأثیر می‌گذارند و عزت آنها را فراهم می‌کنند، اما این اعتقاد کاملاً بی‌اساس بود؛ چرا که عزت جز از جانب خداوند و به اراده و مشیت او نیست: (فَإِنَّ الْعِزَّهَ لِلَّهِ جَمِیعًا)[۴۷]

۳ – (قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَا یمْلِکُونَ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَلَا فِی الْأَرْضِ وَمَا لَهُمْ فِیهِمَا مِنْ شِرْکٍ وَمَا لَهُ مِنْهُمْ مِنْ ظَهِیرٍ)؛[۴۸] «به مشرکان بگو: کسانی را که غیر از خداوند (مالک سود و زیان خود) می‌پندارید، بخوانید (از آنان استمداد بجوئید)، اما بدانید این کار برای شما سودی نخواهد داشت؛ زیرا آنها به مقدار ذره‌ای در آسمان‌ها و زمین مالک چیزی نیستند و در تدبیر آسمان‌ها و زمین شریک خداوند نمی‌باشند و خداوند آنها را پشتیبان خود برنگزیده است».

از این آیه نیز به‌دست می‌آید که مشرکان معتقد بودند آلهه‌ای که برای خود برگزیده‌اند، می‌توانند منشأ سود و زیان آنها باشند. از این روی آنها را می‌خواندند و از آنها استعانت می‌‌جستند. خداوند به پیامبر اکرم (ص)  دستور می‌دهد تا نادرستی این اعتقاد را به آنان گوشزد کند و بگوید که تدبیر انسان و جهان مخصوص خداوند است و خدایانی که مشرکان می‌پندارند، مالک چیزی در آسمان‌ها و در زمین نیستند و در تدبیر امور شریک و پشتیبان خداوند نمی‌باشند.

۴ – (قُلْ مَنْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ قُلْ أَفَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ لَا یمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ نَفْعًا وَلَا ضَرًّا قُلْ هَلْ یسْتَوِی الْأَعْمَى وَالْبَصِیرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِی الظُّلُمَاتُ وَالنُّورُ أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکَاءَ خَلَقُوا کَخَلْقِهِ فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَیهِمْ قُلِ اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ).[۴۹]

در این آیه کریمه نکات ذیل بیان شده است:

الف) مشرکان عصر رسالت به ربوبیت خداوند در آسمان و زمین اعتقاد داشتند؛ اگرچه در مقام احتجاج از اقرار به آن امتناع می‌ورزیدند. بدین جهت پیامبر خدا (ص)  خود پاسخ پرسش خود را داده است. این مطلب که آنان خداوند را پروردگار و مدبر آسمان و زمین می‌دانستند، در آیات دیگر قرآن بازگو شده است؛ چنان‌که فرموده است: (قُلْ مَنْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ (۸۶) سَیقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ)[۵۰]

ب) مشرکان برخی از موجودات (انسان و غیر انسان) را به‌عنوان اولیای خود برگزیده و معتقد بودند که آنها مالک سود و زیان آنان می‌باشند. پیامبر اکرم (ص) در ابطال این عقیده این مطلب را یاد‌آوری کرده است که آن موجودات، مالک سود و زیان خود نیستند، تا چه رسد به اینکه مالک سود و زیان دیگران باشند.

ج) مسلمانان که ربوبیت آسمانها و زمین و نیز ربوبیت در قلمرو زندگی را منحصر به خداوند میدانند، مانند انسانهای بینایی هستند که در روشنایی راه می‌سپارند و مشرکان که از فهم این حقیقت عاجز مانده‌اند، همچون افرادی نابینا یا کسانی‌اند که در تاریکی راه می‌روند.

د) ربوبیت، خواه مربوط به تدبیر آسمان‌ها و زمین و حوادث عظیم آفرینش باشد و خواه مربوط به سرنوشت انسان‌ها، ریشه در خالقیت دارد و از لوازم آن به‌شمار می‌رود. بر این اساس مشرکان که خالقیت انسان و جهان را مخصوص خداوند می‌دانند،[۵۱] باید ربوبیت را هم در همه مراتب و مراحل آن مخصوص خداوند بدانند. بنابراین اعتقاد به توحید در خالقیت با شرک در ربوبیت سازگاری ندارد.

۵ – «قَالُوا وَهُمْ فِیهَا یخْتَصِمُونَ (۹۶)  تَاللَّهِ إِنْ کُنَّا لَفِی ضَلَالٍ مُبِینٍ (۹۷) إِذْ نُسَوِّیکُمْ بِرَبِّ الْعَالَمِینَ)[۵۲]

مفاد این آیه این است که مشرکان در دوزخ با یکدیگر مخاصمه و مجادله می‌کنند. آنان به معبودان خود می‌گویند: «ما در دنیا در گمراهی آشکاری بودیم که شما را با پروردگار جهانیان یکسان می‌انگاشتیم». اینکه آنان در چه چیز معبودان خود را با پروردگار جهانیان برابر می‌گرفتند، در آیه بیان نشده است. این اطلاق همه اقسام شرک را شامل می شود، جز آنچه مشرکان به توحید در آن اعتقاد داشتند و آن دو چیز بود: یکی توحید در خلق انسان و جهان، و دیگر توحید ربوبیت در آسمان‌ها و زمین و حوادث مهم مربوط به جهان آفرینش. در موارد دیگر برای معبودان خود شأن و مقام خدایی قائل بودند و آنها را مالک سود زیان و سرنوشت انسان میدانستند و بدین جهت در برابر آنها عبادت و خضوع می‌کردند.

ابن‌کثیر در ذیل آیه شریفه (إِذْ نُسَوِّیکُمْ بِرَبِّ الْعَالَمِینَ) گفته است:

أی نجعل أمرکم مطاعا کما یطاع أمر رب العالمین و عبدنا کم مع رب العالمین؛[۵۳] یعنی ما امر شما را همچون پروردگار جهانیان اطاعت میکردیم و شما را همچون پروردگار جهان می‌پرستیدیم.

از آنجا که شرک در اطاعت -‌چنان‌که پیش از این بیان گردید‌- از مظاهر و اقسام شرک در ربوبیت است، پس سخن ابن‌کثیر بیانگر این مطلب است که مشرکان عصر رسالت تنها در عبادت مشرک نبودند، بلکه در ربوبیت نیز مشرک بودند.

 پاسخ به یک پرسش

در اینجا این پرسش مطرح میشود که درآیاتی از قرآن کریم تأکید و تصریح شده است که مشرکان عصر رسالت در ربوبیت موحد بودند؛ یعنی ربوبیت و تدبیر جهان را مخصوص خداوند می‌دانستند؛ چنان‌که فرموده‌است:

(قُلْ مَنْ یرْزُقُکُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَمَّنْ یمْلِکُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَمَنْ یخْرِجُ الْحَی مِنَ الْمَیتِ وَیخْرِجُ الْمَیتَ مِنَ الْحَی وَمَنْ یدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَیقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ).[۵۴]

و نیز فرموده است:  (وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِهَا لَیقُولُنَّ اللَّهُ).[۵۵]

این مطلب در آیات ۸۶ ـ۸۹ سوره مؤمنون نیز بیان شده است.

در این صورت چگونه می‌توان به مفاد این آیات و آیاتی که پیش از این بیان گردید و بر مشرک بودن مشرکان عصر رسالت در مسئله ربوبیت دلالت می‌کنند، معتقد گردید؟

 پاسخ

پاسخ این پرسش، با توجه به آنچه درباره شرک در ربوبیت در عصر پیامبران عموماً و در عصر پیامبر اکرم (ص)  خصوصاً، بیان گردید روشن است و آن اینکه شرک در ربوبیت در حوادث و رخدادهای مربوط به جهان خلقت نبود، بلکه مربوط به زندگی بشر و مسائلی از قبیل پیروزی و شکست، عزت و ذلت، سود و زیان و اطاعت و عصیان بود؛ چنان‌که می‌فرماید:

(وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَهً لَعَلَّهُمْ ینْصَرُونَ (۷۴) لَا یسْتَطِیعُونَ نَصْرَهُمْ وَهُمْ لَهُمْ جُنْدٌ مُحْضَرُونَ)[۵۶] مشرکان، غیر از «الله» خدایانی را برگزیدند به این امید که از نصرت آنها بهره‌مند گردند. (آنان در این اعتقاد سخت در اشتباه بودند؛ زیرا) آن خدایان برگزیده‌شده، توانایی نصرت مشرکان، را ندارند و مشرکان لشکریان و پیروان آن خدایان‌اند و درقیامت همگی درپیشگاه عدل الهی حاضر خواهند شد.[۵۷]

این آیه نیز برهمین مطلب دلالت می‌کند: ( والتخذوا من دون الله الهه لیکونوا لهم عزاً).[۵۸]

این‌گونه آیات و آیات دیگری که پیش از این نقل نمودیم، بیانگر این مطلب اند که مشرکان عصر رسالت در امور مربوط به زندگی خود گرفتار شرک در ربوبیت بودند و آیات دالّ بر اعتقاد توحیدی آنان در مسئله ربوبیت ناظر به تدبیر آسمان‌ها و زمین و حوادث مربوط به عالم طبیعت است. روشن است که این دو مطلب هیچ‌گونه تعارضی با یکدیگر ندارند.[۵۹]

 نتیجه

پدیده شرک در ربوبیت در طول تاریخ بشر رواج داشته است و پیامبران الهی به مبارزه با آن اهتمام ورزیدهاند. اصول شرک در عبادت ریشه در شرک در ربوبیت داشته است. بنابراین سخن وهابیان در کم‌اهمیت جلوه دادن شرک در ربوبیت، از نظر تاریخی با آیات قرآن و روایات و گزارشهای تاریخی سازگاری ندارد و از خلط میان ربوبیت کلی و جزئی نشئت گرفته است.

 

 منابع:

۱ – الإرشاد إلی صحیح الإعتقاد و الرد علی أهل الشرک و الإلحاد: صالح بنفوزان، ریاض: دار العاصمه، چاپ اول، ۱۴۱۵ق.۲ – الجامع الفرید یحتوی علی کتب و رسائل لأئمه الوهابیه، جده: دار الاصفهانی، ۱۳۹۳ق.۳ – مجمع البحرین: فخرالدین طریحی، تحقیق: احمد حسینی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق.۴ – معجم المقاییس فی اللغه: احمد بن فارس زکریا، بیروت: دارالفکر، چاپ دوم، ۱۴۱۷ق.۵ – مجمع البیان: شیخ ابوعلی طبرسی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، ۱۳۷۹ق.۶ – الکشاف عن حقائق التنزیل و عیون الأقاویل: زمخشری، بیروت: دارالکتاب العربی، بیتا.۷ – الملل و النحل: شهرستانی، بیروت: دارالمعرفه، بیتا.۸ – تفسیر المیزان: سید محمد حسین طباطبایی، بیروت: مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ۱۳۹۳ق.۹ – کشف الارتیاب فی اتباع محمد بن عبدالوهاب: سید محسن امین، تهران: کتابخانه بزرگ اسلامی، چاپ سوم، بیتا.۱۰ – تفسیر القرآن العظیم: ابن کثیر، بیروت: دارالأندلس، ۱۴۱۶ق.۱۱ – المفردات فی غریب القرآن: راغب اصفهانی، تهران: المکتبه المرتضویه، بیتا.۱۲ – النهایه فی غریب الحدیث و الأثر: ابن اثیر، قم: مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، ۱۳۶۷ش.۱۳ – أقرب الموارد: سعید خوری شرتونی لبنانی، قم: منشورات مکتبه آیت الله المرعشی النجفی، ۱۴۰۳ق.

 

منبع: نشریه سراج منیر


پی نوشت ها

[۱]. عبدالرحمان بن‌حسن بن‌محمد بن‌عبدالوهاب.[۲]. الجامع الفرید، «رساله الشیخ عبدالرحمان فی انواع التوحید و الشرک»، ص۳۴۰٫[۳]. همان، ص۳۵۲٫[۴]. الإرشاد إلی صحیح الاعتقاد، ص۲۷٫[۵]. احمد بن‌ابراهیم بن‌عیسی النجدی (م ۱۳۲۹ق).[۶]. الجامع الفرید، ص۵۳۷٫[۷]. این رساله در مجموعه الجامع الفرید، ص۲۱۹ ـ ۲۳۶ چاپ شده است.[۸]. سوره یونس، آیه ۳۱٫[۹]. سوره مؤمنون، آیات ۸۴ ـ ۸۹٫[۱۰]. سوره زخرف، آیه ۸۷٫[۱۱]. سوره زخرف، آیه ۹٫[۱۲]. سوره مؤمنون، آیات ۸۶ ــ۸۷٫[۱۳]. سوره قصص، آیه ۳۸٫[۱۴]. سوره اسراء، آیه ۱۰۲٫[۱۵]. سوره جاثیه، آیه ۲۴٫[۱۶]. الإرشاد إلی صحیح الإعتقاد، ص۲۷ ـ۲۹٫[۱۷]. سوره انعام، آیه ۱٫[۱۸]. سوره بقره، آیه ۱۱۷٫[۱۹]. سوره نحل، آیه ۴٫[۲۰]. سوره مؤمنون، آیه ۱۲٫[۲۱]. سوره نحل، آیه ۱۷٫[۲۲] . سوره مائده، آیه ۱۱۰٫[۲۳]. المفردات فی غریب القرآن، ص۱۵۷ـ ۱۵۸، کلمه «خلق».[۲۴]. معجم المقاییس فی اللغه، ج۲، ص۳۲۹٫[۲۵]. النهایه فی غریب الأثر و الحدیث، ج۲، ص۷۰٫[۲۶]. مجمع البحرین، ج۵، ص۱۵۹٫[۲۷]. المفردات فی غریب القرآن، ص ۱۸۴، کلمه «رب».[۲۸]. معجم المقاییس فی اللغه، ص۳۹۸٫[۲۹]. اقرب الموارد، ج۱، ص۳۸۱٫[۳۰]. درباره کاربرد واژه «رب» ر.ک: مجمع البحرین، ج۲، ص۶۴؛ مجمع البیان، ج۱، ص۲۱-۲۲؛ الکشاف، ج۱، ص۱۰٫[۳۱]. اقرب الموارد، ج۱، ص۳۸۶٫[۳۲]. ملل و نحل، ج۱، ص۲۳۳ ـ۲۵۴٫[۳۳]. (فَلَمَّا جَنَّ عَلَیهِ اللَّیلُ رَأَى کَوْکَبًا قَالَ هَذَا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِینَ (۷۶) فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَذَا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِنْ لَمْ یهْدِنِی رَبِّی لَأَکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّینَ (۷۷) فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَهً قَالَ هَذَا رَبِّی هَذَا أَکْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ یا قَوْمِ إِنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ ) (سوره انعام، آیات ۷۶ ـ۷۸٫)[۳۴]. سوره بقره، آیه ۲۵۸٫[۳۵]. سوره یوسف، آیه ۳۹٫[۳۶]. سوره نازعات، آیه ۲۴٫[۳۷]. سوره اعراف، آیه ۱۲۷٫[۳۸]. سوره قصص، آیه ۳۸٫[۳۹]. سوره طه، آیه ۴۹٫[۴۰]. سوره طه، آیه ۵۰٫[۴۱]