در این متن می خوانید:
      1. دیدگاه وهابیان
      2. خلاصه استدلال و ادله وهابیان
      3. نقد و بررسی ادله وهابیان
      4. نقد و بررسی دلیل اول (ادعای اجماع)
      5. نقد و بررسی دلیل دوم (روایات)
      6. ا) روایات ناهیه از مسجد قرار دادن قبور
      7. تناقض درگفتار ابن تیمیه
      8. ب) روایت جابر بن عبدالله
      9. نقد و بررسی سند روایت جابر
      10. عبدالملک بن عبدالعزیز بن جریح اموی (۸۰-۱۵۰ ه.ق)
      11. ابوالزبیر تابعی (متوفای حدود ۱۲۸ ه.ق)
      12. نقد و بررسی دلالت روایت جابر
      13. اشکال اوّل
      14. ا) اضطراب از جهت تعداد فقرات
      15. ب) اضطراب از جهت تقدیم و تاخیر فقرات
      16. ج) اضطراب از جهت لفظ
      17. اشکال دوم
      18. اشکال سوم
      19. اشکال چهارم
      20. ج) روایت ابوالهیاج اسدی
      21. نقد و بررسی سند روایت ابوالهیاج اسدی
      22. وکیل بن جراح رواسی نیشابوری (۱۲۹-۱۹۶ ه.ق)
      23. سفیان بن سعید ثوری (۹۷-۱۶۱ ه.ق)
      24. حبیب بن ابی ثابت تابعی (متوفای ۱۱۹ ه.ق)
      25. ابووائل شقیق بن سلمه
      26. نقد و بررسی دلالت روایت ابوالهیاج اسدی
      27. تناقص در گفتار
      28. د) روایت ابوسعید خدری
      29. نقد و بررسی روایت ابوسعید خدری
      30. ه) روایت ام سلمه
      31. نقد و بررسی روایت ام سلمه
      32. نقد و بررسی دلیل سوم (بدعت بودن و سابق نداشتن)
      33. نقد و بررسی دلیل چهارم (ادعای پرستش و عبادت)
      34. نقد و بررسی دلیل پنجم (مشابهت با مشرکان و یهود و نصارا)
      35. قرآن کریم و بنای بر قبور
      36. سیره مسلمانان
      37. ۱٫ قبور حضرت داود، ابراهیم،‌اسحاق، یعقوب و یوسف
      38. ۲٫ گنبد و بارگاه عباس عموی پیامبر (ص) و ائمه بقیع (ع)
      39. ۳٫ بنای مسجد بر روی قبرحضرت حمزه (ع)
      40. ۴٫ بنا و ساختمان قبر ابراهیم فرزند پیامبر (ص)
      41. ۵٫ ساختن مسجد بر روی قبر زبیر بن عوام
      42. ۶٫ بارگاه عبیدالله بن محمد معروف به نذور
      43. ۷٫ گنبد و بارگاه غلام خلیل (متوفای ۲۷۵ هـ.ق)
      44. ۸٫ بارگاه ام حبیبه
      45. ۹٫ گنبد و بارگاه حضرت علی (ع)
      46. ۱۰٫گنبد و بارگاه امام کاظم (ع)
      47. ۱۱٫ گنبد و بارگاه امام رضا(ع)
      48. ۱۲٫ گنبد و بارگاه ابوتمام طائی (متوفای حدود ۲۳۱ هـ.ق)
      49. ۱۳٫ گنبد و بارگاه پوران دختر حسن بن سهل (همسر مأمون)
      50. ۱۴٫ گنبد و بارگاه سلمان فارسی (متوفای ۳۶ هـ.ق)
      51. ۱۵٫ گنبد و بارگاه طلحه (متوفای ۳۶ هـ.ق)
      52. ۱۶٫ گنبدو بارگاه مالک بن انس
      53. ۱۷٫ گنبد و بارگاه عثمان بن عفان
      54. ۱۸٫ ساختمان و بارگاه ابوایوب انصاری (متوفای ۵۲ هـ.ق)
      55. ۱۹٫ بارگاه ابوحنیفه (متوفای ۱۵۰ هـ.ق)
      56. ۲۰٫ گنبد و بارگاه معروف کرخی (متوفای ۲۰۰ هـ.ق)
      57. ۲۱٫ گنبد و بارگاه شافعی (متوفای ۲۰۴ هـ.ق)
      58. ۲۲٫ بارگاه ابوعوانه (۲۳۰-۳۱۶ هـ.ق)
      59. ۲۳٫ بارگاه حسن بن ابی الهبیش (متوفای ۴۲۰ هـ.ق)
      60. ۲۴٫ گنبد و بارگاه محمد بن احمد سیلطی (متوفای ۳۸۱ هـ.ق)
      61. ۲۵٫ ساختن بنا بر روی قبر قیس ثاوی
      62. ۲۶٫ گنبد و بارگاه ابوالحسن یزدی (متوفای ۳۷۳ هـ.ق)

دیدگاه وهابیان

یکی از موضوعات و مسائل اختلافی میان مسلمانان و وهابیان، ساختن بنا و بارگاه و گنبد بر روی قبور انبیا، اولیا، صحابه و علما است. ابن تیمیه پیشوای فکری وهابیان گنبدها و بارگاه‌ها و بناهای ساخته شده بر روی قبور انبیا و ائمه (ع) را مساجد ساخته شده بر روی قبور معرفی می‌کند و با استناد به روایاتی همچون: «ان من کان قبلکم کانوا یتخذون القبور مساجد، الا فلا تتخذوا القبور مساجد، فانی انها کم عن ذلک»، «لعنه الله علی الیهود و النصاری اتخذوا قبور انبیائهم مساجد» و‌ «لعن الله زوارات القبور و المتخذین علیها المساجد و السرج»[۱] و با ادعای بدعت بودن و سابقه نداشتن ساختن بنا و گنبد بر روی قبور[۲] ، فتوای تخریب این مکان‌ها را صادر می‌کند.[۳] ابن قیم جوزیه شاگرد و تربیت شده مکتب ابن تیمیه، بناها و گنبدهای ساخته شده بر روی قبور بزرگان دین را مواضع و مکان‌های شرک و طاغوت و از شعائر و نشانه‌های کفر و شرک و از بزرگ‌ترین امور منکر دانسته و با تشبیه کردن قبور ائمه (ع) به بت‌های لات، عزی و منات و ادعای پرستش و عبادت قبور موجود در مشاهد مشرفه، فتوای تخریب مشاهد مشرفه را صادر می‌کند و می‌نویسد: «لایجوز ابقاء مواضع الشرک و هی اعظم المنکرات، فلا یجوز الاقرار علیها مع القدره البته و هذا حکم المشاهد التی بنیت علی القبور التی اتخذت اوثانا و طواغیب تعبد من دون الله و الاحجار التی تقصد للتعظیم و التبرک و النذر و التقبیل، لا یجوز ابقاء شیء منها علی وجه الارض مع القدره علی ازالته و کثیر منها بمنزله اللات و الغزی و مناه الثالثه الاخری او اعظم شرکا عندها و بها».[۴] جبرتی یک دیگر از وهابیان، ساختن قبه و بارگاه بر روی قبور انبیا و اولیا را از مصادیق تعظیم قبور می‌داند و معتقد است ساختن بنا و بارگاه بر روی قبور در زمان پیامبر اکرم (ص)، صحابه و تابعین مرسوم نبوده است و از بدعت‌های مسلمانان به شمار می‌رود و با استناد به حدیث نبوی «لا تقوم الساعه حتی یلحق حی من امتی بالمشرکین و حتی تعبد فئام من امتی الاوثان»، قبور انبیا و اولیا را به بت‌های مشرکان و یهود و نصارا تشبیه می‌کند و مسلمانان را نیز بت‌پرست معرفی می‌کند و فتوای تخریب بناها و بارگاه‌ها و گنبدهای ساخته شده بر روی قبور انبیا و اولیا را به جمع کثیری از علما نسبت می‌دهد و می‌نویسد: «و اما ما حدث من سوال الانبیاء و الاولیاء من الشفاعه بعد موتهم و تعظیم قبورهم ببناء القباب علیها  اسراجها و الصلاه عندها و اتخاذها اعیادا و جعل السدنه و النذور لها، فکل ذلک من حوادث الامور التی اخبر بها النبی (ص) امته و حذر منها کما فی الحدیث عنه (ص) انه قال: «لاتقوم الساعه حتی یلحق حی من امتی بالمشرکین و حتی تعبد فئام من امتی الاوثان» … و لهذا قال غیر واحد من العلماء: یجب هدم القباب المبنیه علی القبور».[۵] صنعانی یکی از همفکران وهابیان نیز با توهین و جسارت به انبیا و اولیا، قبور آنان را به بت‌های مشرکان و یهود و نصارا تشبیه می‌کند و با تشبیه اعمال مسلمانان به رفتار مشرکان و یهود و نصارا، معتقد است مسلمانان با حضور در مشاهد مشرفه به پرستش و عبادت انبیا و اولیا می‌پردازد و می‌نویسد: «ان ما کانت تفعله الجاهلیه لما یسمونه وثنا و صنما هو الذی یفعله القبوریوم لما یسمونه ولیا و قبرا و مشهدا و ذلک لا یخرجه عن اسم الوثن و الصنم».[۶] هیئت عالی افتای وهابی در عربستان سعودی نیز در پاسخ به استفتائات مختلف با استناد به روایات «الا ابعثک علی ما بعثتی علیه رسول الله (ص)، الا تدع تمثالا الا طمسته و لا قبرا مشرفا الا سویته» و «نهی النبی (ص) ان یجصص القبر و ان یقعد علیه و ان یبنی علیه»، ساختن گنبد و بارگاه بر روی قبور را از وسائل شرک و حرام دانسته و فتوای تخریب گنبدها و بارگاه‌ها را صادر کرده است.[۷] در فتوای قاضی القضاه وهابیان عبدالله بن سلیمان بن بلهید که توسط روزنامه ام القری در جمادی الثانی ۱۳۴۵ هجری قمری به چاپ رسیده است، علت تحریم ساختن گنبد و بنا بر روی قبور چنین ذکر شده است: ساختن گنبد و بنا بر روی قبور در قرون اولیه اسلام سابقه نداشته است، بلکه از بدعت‌های مسلمانان در قرون بعدی می‌باشد و بعد از قرن پنجم به وجود آمده است.[۸] علمای مدینه منوره نیز در نامه‌ای که به آنان منسوب است، با ادّعای صحت روایاتی که از ساختن گنبد و بارگاه بر روی قبور منع می‌کنند، حرمت ساختن گنبد و بنا بر روی قبور را به تمامی علما نسبت داده و معتقدند بسیاری از علما با استناد به حدیث ابوالهیاج اسدی فتوای تخریب گنبدها و بناهای موجود بر روی قبور را صادر کرده‌اند.[۹] بن عثیمین یکی دیگر از وهابیان در پاسخ به سوالی در همین ارتباط، ساختن بنا و ساختمان بر روی قبور را به دلیل تعظیم اهل قبور و منجر شدن به پرستش و عبادت قبور، حرام دانسته و می‌نویسد: «البناء علی القبور محرم و قد نهی عنه النبی (ص)، لما فیه من تعظیم اهل القبور و کونه وسیله و ذریعه الی ان تعبد هذه القبور و تتخذ آلهه مع الله، کما هو الشان فی کثیر من الابنیه التی بنیت علی القبور، فاصبح الناس یشرکون باصحاب هذه القبور و یدعونها مع الله تعالی و دعاء اصحاب القبور و الاستغاثه بهم لکشف الکربات شرک اکبر و رده عن الاسلام».[۱۰]

خلاصه استدلال و ادله وهابیان

با توجه به مطالب و متون ذکر شده، ادله و مستندات وهابیان برای تحریم ساختن بنا و گنبد بر روی قبور را در امور ذیل می‌توان خلاصه کرد.

  1. ادعای اجماع.
  2. استناد به روایاتی همچون:

ا) «عن ابی الهیاج الاسدی قال: قال لی علی بن ابی طالب: الا ابعثک علی ما بعثنی علیه رسول الله (ص) ان لا تدع تمثالا الا طمسته و لا قبرا مشرفا الا سویته».[۱۱]

ب) «عن جابر بن عبدالله الانصاری: نهی رسول الله (ص) ان یجصص القبر و  ان یقعد علیه و ان یبنی علیه».[۱۲]

ج) «هم جندب قال سمعت النبی (ص) قبل ان یموت بخمس و هو یقول: انی ابرا الی الله… الا و ان من کان قبلکم کانوا یتخذون قبور انبیائهم و صالحیهم مساجد، الا فلا تتخذوا القبور مساجد، انی انها کم عن ذلک».[۱۳]

د) «عن عائشه عن النبی (ص) قال فی مرضه الذی مات فیه: لعن الله الیهود و النصاری اتخذوا قبور انبیائهم مسجدا».[۱۴]

ه) «لعن الله زوارات القبور و المتخذین علیها المساجد و السرج».[۱۵]

  1. وهابیان براساس روایت «خیر الناس قرنی، ثم الذین یلونهم، ثم الذین یلونهم» و روایات مشابه[۱۶] ،برای سه قرن ابتدای اسلام اهمیت خاصی قائل هستند و معتقدند ساختن گنبد و بنا بر روی قبور بدعت‌های مسلمانان است و در سه قرن ابتدای اسلام سابقه نداشته است.
  2. وهابیان بر اساس تفسیر خاص از توحید و شرک، زیارت قبور، حضور در مقابر و مشاهد، تبرک جستن به قبور، دست کشیدن بر قبور، بوسیدن قبور، طلب حوائج از صاحبان قبور و استغاثه به اهل قبور را از مصادیق پرستش و عبادت قبور و موجب شرک دانسته و آن را حرام می‌دانند و ساختن گنبد و بنا بر روی قبور را از وسائل و مقدمات شرک و ارتکاب چنین محرماتی می‌دانند و معتقدند برای جلوگیری از وقوع مردم در حرام (سد ذرایع) باید ساختن گنبد و بنا بر روی قبور را تحریم کرد و بناها و گنبدهای موجود نیز باید تخریب شود.
  3. ساختن گنبد و بنا بر روی قبور و رفتن به زیارت قبور، تبرک جستن به قبور، دست کشیدن بر قبور، بوسیدن قبور طلب حوائج از صاحبان قبور و نذر کردن برای قبور به رفتار و اعمال مشرکان و یهود و نصارا با بت‌هایشان شباهت دارد و تشبه به مشرکان و یهود و نصارا حرام است.

نقد و بررسی ادله وهابیان

پس از مشخص شدن محل نزاع و آشنا شدن با ادله و مستندات وهابیان، به نقد و بررسی ادله و مستندات و هابیان می‌پردازیم.

نقد و بررسی دلیل اول (ادعای اجماع)

ادعای اجماع بر حرمت ساختن گنبد و بنا بر روی قبور از سوی وهابیان صحیح نبوده و به هیچ وجه قابل قبول نیست، زیرا سیره عملی تمامی مسلمانان از تمامی مذاهب اسلامی و در طول تاریخ اسلا نشان می‌دهد که بر روی قبور صحابه، تابعین، علما و صالحان گنبد و بنا وجود داشته است و این حقیقت بیانگر اجماع عملی مسلمانان بر جواز ساختن گنبد و بنا بر روی قبور می‌باشد. محمّد بن اسماعیل صنعانی یکی از وهابیان نیز به این سیره اعتراف کرده است و می‌نویسد: این امر (ساختن گنبد و قبه و بارگاه و بنا بر روی قبور) در تمامی کشورها و سرزمین‌های اسلامی وجود دارد و شرق و غرب کشورهای اسلامی را فرا گرفته است. هیچ شهری از شهرهای مسلمانان خالی از گنبد و قبه نیست. در اکثر مساجد مسلمانان قبرهایی وجود دارد. هیچ عاقلی نمی‌پذیرد که ساختن قبه و گنبد و بنا بر روی قبور ممنوع و حرام باشد، اما علمای اسلام در برابر آن سکوت کرده باشند و مردم را از چنین اموری منع نکنند. نکته قابل تامل این که صنعانی پس از اعتراف به سیره عملی و فراگیر مسلمانان، در مقام دفاع از فتاوا و پندارهای وهابیان برآمده و تمامی مسلمانان را به تقلید کورکورانه از پدرانشان متهم می‌کند و با توهین به عالمان، قضات، مفتیان، مدرسان، اولیا، عرفا، امرا و حاکمان، آنان را تابع عموم مردم معرفی می‌کند و سکوتشان را دلیل برجواز نمی‌داند.[۱۷]

از مجموع سخنان صنعانی این نکته را به راحتی می‌توان استفاده کرد که ادعای اجماع بر تحریم ساختن گنبد و بنا بر روی قبور نه تنها درست نیست، بلکه صنعانی به وجود سیره عملی تمامی مسلمانان از همه طبقات و در طول تاریخ اسلام و در تمامی کشورها و شهرهای اسلامی بر جواز این عمل اعتراف کرده و سکوت عالمان، قضات، مفتیان، مدرسان، اولیا، عرفا، امرا و حاکمان نیز موید این سیره و صحت این عمل است. آیا صنعانی اجماع و اتفاقی قوی‌تر و کامل‌تر از سیره عملی مسلمانان در طول تاریخ و در تمامی بلاد اسلامی سراغ دارد؟ آیا دلیلی قطعی‌تر و قوی‌تر از چنین سیره‌ای می‌توان یافت؟ در صفحات آینده با ذکر نمونه‌هایی از قبوری که در قرون اولیه اسلام دارای گنبد و قبه بوده‌اند با سیره عملی مسلمانان بیشتر آشنا خواهیم شد.

نقد و بررسی دلیل دوم (روایات)

روایات این باب را با توجه به مفاد و مضمونشان به چند دسته می‌توان تقسیم کرد:

ا) روایات ناهیه از مسجد قرار دادن قبور

روایات اول: «الا و ان من کان قبلکم کانوا یتخذون قبور انبیائهم و صالحیهم مساجد، الا فلا تتخذوا القبور مساجد، انی انها کم عن ذلک».

روایت دوم: «لعن الله الیهود و النصاری اتخذوا قبور انبیائهم مساجد».

روایت سوم: « لعن الله زوارات القبور و المتخذین علیها المساجد و السرج».[۱۸]

در نقد و بررسی این دسته از روایات می‌توان چنین گفت:

اولا: این روایات هیچ ربطی به ساختن گنبد و بنا بر روی قبور ندارد، بلکه مفاد این دسته از روایات این است که مسلمانان از مسجد قرار دادن قبور پرهیز کنند، نه از ساختن گنبد و بنا که نوعی تعظیم شعائر الهی و بزرگداشت مقام انبیا و اولیا و جلوگیری از به فراموشی سپرده شدن آنان است.

ثانیا: این روایات ناظر به اعمال و رفتار یهودیان و نصارا است و مسلمانان را از انجام اعمالی که شبیه اعمال یهود و نصارا است، نهی می‌کند، نه مطلق مسجد قرار دادن. یهودیان و نصارا قبور انبیائشان را به عنوان قبله قرار می‌دادند و به سمت قبورشان نماز  می‌خواندند و به عبادت و پرستش قبور انبیائشان می‌پرداختند[۱۹]. این روایات نیز از قبله قرار دادن و نماز خواندن به سمت قبور انبیا و عبادت کردن و پرستش آنان نهی می‌کند، نه از ساختن گنبد و بنا بر روی قبور.

ثالثا: شواهد تاریخی نیز نشان می‌دهد که مسلمانان در همان صدر اسلام بر روی قبور صحابه و بزرگان، خیمه و سایبان درست می‌کردند و حتی سال‌ها در همان خیمه و سایبان می‌ماندند و در زیر همان خیمه و سایبان نماز می‌خواندند و مورد اعتراض کسی نیز قرار نمی‌گرفتند. اگر مسجد قرار دادن قبور جایز نباشد، خیمه زدن بر روی قبور و نماز خواندن در زیر خیمه نیز نباید جایز باشد.

محمد بن اسماعیل بخاری به یک مورد از خیمه برپا کردن بر روی قبور و وقوف در آن اشاره کرده و می‌نویسد: هنگامی که حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب (ع) (در سال ۹۷ هجری قمری) از دنیا رفت، همسرش (فاطمه بنت الحسین که دختر عمویش نیز بود) بر روی قبر او خیمه‌ای برپا کرد و یک سال در هما خیمه ماند.[۲۰] ابن حجر عسقلانی شافعی و عینی حنفی دو تن از مهمترین شارحان صحیح بخاری در بیان مناسبت نقل این ماجرا توسط بخاری با باب «ما یکره من اتخاذ المساجد علی القبور» می‌نویسند: کسی که یک سال در خیمه‌ای که روی قبر بر پا کرده است، اقامت می‌کند، معمولا نمازهایش را نیز در همان خیمه می‌خواند.[۲۱] ابن حجر عسقلانی با توجه به همین مطالب معتقد است بخاری مطلق مسجد قرار دادن قبور انبیا و نماز خواندن در این مکان‌ها را حرام نمی‌داند، بلکه بخاری معتقد است مسجد قرار دادن قبور انبیا در صورتی که دارای مفسده باشد حرام است و اگر مفسده نداشته باشد، اشکالی ندارد.[۲۲]

رابعا: برخی علت و فلسفه نهی پیامبر اکرم (ص) را ترس از مبالغه در تعظیم قبور انبیا دانسته‌اند[۲۳]، لذا اگر در جایی مسجد قرار دادن قبور انبیا و ساختن بنا بر روی قبورشان، چنین فسده‌ای را به دنبال نداشه باشد و مبالغه در تعظیم قبور انبیا محسوب نشود، نباید ممنوع باشد.

خامسا: این روایات با صریح آیه «فَقالُوا ابْنُوا عَلَیْهِمْ بُنْیاناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قالَ الَّذینَ غَلَبُوا عَلى‏ أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِداً»[۲۴] در تضاد است. درباره آیه مبارکه و مفاد آن، در پایان همین فصل توضیح بیشتر خواهیم داد.

تناقض درگفتار ابن تیمیه

ابن تیمیه در حالی که مشاهد مشرفه و حرم ائمه (ع) را غیر از مساجد دانسته و شیعیان را به خاطر حضور در مشاهد مشرفه به تعطیل کردن مساجد و رونق دادن به مشاهد متهم می‌کند[۲۵] ، اما هنگامی که در صدد صدور فتوای تخریب گنبدها و بارگاه‌های موجود در مشاهد مشرفه برمی‌آید، با شیوه‌ای مرموزانه مشاهد مشرفه را مساجد ساخته شده بر روی قبور معرفی می‌کند تا بتواند یا استناد یه چنین روایاتی فتوای تخریب مشاهد مشرفه و گنبدها و بارگاه‌ها را صادر کند.[۲۶]

ب) روایت جابر بن عبدالله

شاید بتوان گفت مهمترین دلیل وهابیان برای تحریم ساختن گنبد و بارگاه و بنای بر قبور، روایت جابر بن عبدالله است. سند و متن کامل روایت جابر طبق نقل مسلم بن حجاج نیشابوری این گونه می‌باشد: «حدثنا ابوبکر بن ابی شیبه، حدثنا حفص بن غیاث، عن ابن جریج، عن ابی الزبیر، عن جابر، قال: نهی رسول الله (ص) ان یجصص القبر و ان یقعد علیه و ان یبنی علیه».[۲۷] این روایات از چند طریق دیگر نیز نقل شده است.  طریق دوم مسلم بن حجاج نیشابوری: «حدثنی هارون بن عبدالله، حدثنا حجاج بن محمد و حدثنی محمد بن رافع، حدثنا عبدالرزاق جمیعا عن ابن جریج قال: اخبرنی ابوالزبیر انه سمع جابر بن عبدالله یقول: سمعت النبی (ص) بمثله».[۲۸] طریق ترمذی: «حدثنا عبدالرحمن بن الاسود ابو عمرو البصری، حدثنا محمد بن ربیعه، عن ابن جریح، عن ابی الزبیر، عن جابر، قال نهی رسول الله (ص) ان تجصص القبور و  ان یکتب علیها و ان یبنی علیها و او توطا».[۲۹] طریق اول نسائی: «اخبرنا هارون بن اسحاق، قال: حدثنا حفص، عن ابن جریج، عن سلیمان بن موسی و  ابی الزبیر، عن جابر، قال: نهی رسول الله (ص) ان یبنی علی القبر او یزاد علیه او یجصص، زاد سلیمان بن موسی او یکتب علیه».[۳۰]

طریق دوم نسایی: «اخبرنا یوسف بن سعید، قال: حدثنا حجاج، عن ابن جریج، قال: اخبرنی ابوالزبیر انه سمع جابرا یقول: نهی رسول الله (ص) عن تقصیص القبور او یبنی علیها او یجلس علیها احد».[۳۱]

طریق اول حاکم نیشابوری:« حدثنا ابوسعید احمد بن یعقوب الثقفی، ثنا محمد بن عبدالله بن سلیمان الحضرمی، ثنا سلم بن جناده بن سلم القرشی، ثنا حفص بن غیاث النخعی، ثنا ابن جریج، عن ابی الزبیر، عن جابر، قال: نهی رسول الله (ص) ان یبنی علی القبر او یجصص او علیه و نهی ان یکتب علیه».[۳۲]

طریق دوم حاکم نیشابوری: «حدثنا ابوالحسن احمد بن محمد العنزی، ثنا محمد بن عبدالرحمن الشامی، ثنا سعید بن منصور، ثنا ابو معاویه، عن ابن جریج، عن ابی الزبیر، عن جابر، قال نهی رسول الله (ص) عن تجصیص القبور و الکتاب فیها و البناء علیها و الجلوس علیها».[۳۳]

طریق احمد بن حنبل: «حدثنا عبدالله، حدثنی ابی، ثنا حجاج، ثنا ابن جریج، اخبرنی ابوالزبیر انه سمع جابر بن عبدالله یقول: سمعت النبی (ص) نهی ان یقعد الرجل  علی القبر او یقصص او یبنی علیه».[۳۴]

طریق ابن ماجه: «حدثنا ازهر بن مروان و محمد بن زیاد، قالا: ثنا عبدالوارث عن ایوب عن ابی الزبیر عن جابر، قال: نهی رسول الله (ص) عن تجصیص القبور».[۳۵]

نقد و بررسی سند روایت جابر

در سند این روایت افرادی همچون: ابن جریج، ابوالزبیر، حفص بن غیاث، محمد بن ربیعه و عبدالرزاق صنعانی قرار دارند که از سوی علمای جرح و تعدیل مورد جرح قرار گرفته و تضعیف شده‌اند.

عبدالملک بن عبدالعزیز بن جریح اموی (۸۰-۱۵۰ ه.ق)

  1. احمد بن حنبل با عبارات مختلف و متفاوت به تضعیف ابن جریج پرداخته است.

ا) ابوبکر اثرم به نقل از احمد بن حنبل می‌گوید: هرگاه ابن جریج روایتی را با عبارات و الفاظی همچون «قال فلان» و«اخبرت» نقل کند، چنین روایتی منکر است. یعنی متن آن ضعیف است و مورد پذیرش نیست.[۳۶]

نکته جالب این که جریج روایت مورد بحث را با لفظ «اخبرنی» از ابوالزبیر نقل می‌کند.

ب) ابوالحسن میمونی به نقل از احمد بن حنبل می‌گوید: از روایاتی که ابن جریج با لفظ «قال» نقل می‌کند، پرهیز کنید.[۳۷]

ج) ابوزرعه دمشقی به نقل از احمد بن حنبل می‌گوید: ابن جریج از شش نفر از پیرزن‌های مسجد الحرام روایت نقل می‌کند.[۳۸]

د) عبدالله فرزند احمد بن حنبل به نقل از پدرش می‌گوید: بعضی از احادیثی که ابن جریج به صورت مرسل نقل می‌کند، احادیث جعلی و دروغ هستند. ابن جریج با بی‌تقوایی و بدون توجه به راویانی که این احادیث را از آنان گرفته است، به نقل آن می‌پردازد.[۳۹]

  1. مالک بن انس ابن جریج را فاقد قوه تشخیص احادیث صحیح از غیر صحیح می‌داند و درباره او می‌گوید: ابن جریج مانند کسی است که در شب به جمع‌آوری هیزم می‌پردازد. کنایه از این که ابن جریج نمی‌تواند بی احادیث صحیح و غیر صحیح تشخیص دهد.[۴۰]
  2. یحیی بن سعید می‌گوید: به روایتی که ابن جریج با لفظ «قال» نقل می‌کند، اعتنا نکنید؛ زیرا این روایات شبیه باد هوا است. [۴۱]
  3. یزید بن زریع می‌گوید: ابن جریج صاحب تفاله است. یعنی احادیث ابن جریج خالص نیست و در میان روایات ابن جریج احادیث ضعیف نیز وجود دارد.[۴۲]
  4. شخصی از یحیی بن سعید درباره روایات ابن جریج از عطاء خراسانی پرسید. یحیی بن سعید گفت: ضعیف است. شخص سوال کننده گفت: ابن جریج با لفظ «اخبرنی» از عطاء نقل کرده است؟! یحیی بن سعید دوباره پاسخ داد: روایات او به درد نمی‌خورد و تمام روایاتش ضعیف است.[۴۳]
  5. ذهبی درباره ابن جریج می‌گوید: ابن جریج تدلیس می‌کند و روایات مرسل را با به کار بردن لفظ «عن» و «قال» مسند جلوه می‌دهد.[۴۴]

ذهبی در جای دیگر با اعتراف به مدلس بودن ابن جریج و ازدواج موقت ابن جریج با ۷۰ زن، تدلیس و نکاح متعه را مخالف و ثاقت ندانسته و می‌نویسد: «یدلس و هو فی نفسه مجمع علی ثقفه مع کونه قد تزوج نحوا من سبعین امراه نکاح لامتعه».[۴۵]

  1. دار قطنی می‌گوید: مواظب تدلیس‌های ابن جریج باشید. تدلیس‌های ابن جریج زشت و قبیح است؛ زیرا در روایاتی که از افراد ضعیف شنیده است، تدلیس می‌کند و روایت را طوری نقل می‌کند که متوجه وجود راویان ضعیف در سند روایت نشوی.[۴۶]

ابوالزبیر تابعی (متوفای حدود ۱۲۸ ه.ق)

محمد بن مسلم بن تدرس مکی تابعی معروف به ابوالزبیر یکی دیگر از راویان حدیث مذکور است. وی نیز از سوی بسیاری از علمای جرح و تعدیل مورد جرح و تضعیف قرار گرفته است.

  1. عبدالله بن احمد بن حنبل به نقل از پدرش می‌گوید: ایوب سختیانی هنگامی که حدیثی را از ابوالزبیر نقل می‌کرد، دوبار می‌گفت: ابوالزبیر، ابوالزبیر! عبدالله می‌گوید: از پدرم پرسیدم: آیا با این کار، ابوالزبیر را تضعیف می‌کرد؟ پدرم گفت: بله.[۴۷]
  2. نعیم بن حماد می‌گوید: ابن عیینه ابوالزبیر را تضعیف می‌کرد.[۴۸]
  3. سوید بن عبدالعزیز می‌گوید: شعبه مرا به خاطر نقل روایت از ابوالزبیر مواخذه کرد و گفت: چرا از کسی که نماز خواندن بلد نیست، روایت نقل می‌کنی؟[۴۹]
  4. هشیم می‌گوید: نزد ابوالزبیر شاگردی کردم و روایاتی را از او نوشتم؛ اما شعبه روایاتی را که از ابوالزبیر نوشته بودم، گرفت و پاره کرد.[۵۰]
  5. شعبه ماجرای ملاقاتش با ابوالزبیر و علت ترک روایات ابوالزبیر را این گونه نقل می‌کند: شعبه می‌گوید: آرزو داشتم ابوالزبیر را از نزدیک ملاقات کنم و نز او شاگردی کنم. وقتی وارد مکه شدم، نزد ابوالزبیر رفته و به استماع حدیث از او پرداختم. روزی شخصی نزد ابوالزبیر آمد و از او مسأله‌ای را پرسید. ابوالزبیر او را رد کرد و به او تهمت زد و افترا بست. از ابوالزبیر پرسیدم: چرا به او تهمت می‌زنی و افترا می‌بندی؟ ابوالزبیر پاسخ داد: این شخص مرا عصبانی و ناراحت کرد. گفتم: هرکس تو را ناراحت کند، به او تهمت می‌زنی و افترا می‌بندی؟ پس از این ماجرا ابوالزبیر را ترک کردم و هیچ روایتی از او نقل نکردم.[۵۱]
  6. ورقاء می‌گوید: از شعبه پرسیدم: چرا احادیث ابوالزبیر را ترک کردی؟ شعبه پاسخ داد: ابوالزبیر در معاملات ترازو را به نفع خودش سنگین می‌کرد.[۵۲]
  7. عبدالرحمن بن ابی حاتم می‌گوید: از پدرم درباره ابوالزبیر پرسیدم. پدرم پاسخ داد: احادیث ابوالزبیر نوشته می‌شود؛ اما به درد احتجاج نمی‌خورد.[۵۳]
  8. عبدالرحمن بن ابی حاتم می‌گوید: از ابوزرعه نیز درباره ابوالزبیر پرسیدم. ابوزرعه در پاسخ گفت: مردم از او روایت نقل کرده‌اند.

گفتم: آیا به احادیثش می‌توان احتجاج کرد؟

ابوزرعه گفت: تنها به احادیث افراد ثقه می‌توان احتجاج کرد. کنایه از این که ابوالزبیر ثقه نیست.[۵۴]

  1. ابن عیینه می‌گوید: ابوالزبیر همچون نان جو است. هنگامی که به عمرو بن دینار دسترسی نداشته باشیم، سراغ ابوالزبیر می‌رویم.[۵۵]
  2. ابو محمد بن حزم ابوالزبیر را مدلس می‌دانست و روایاتی را که ابوالزبیر با لفظ «عن» از جابر نقل می‌کرد، نمی‌پذیرفت.[۵۶]

نکته جالب و مورد توجه این است که روایت مورد بحث را ابوالزبیر با لفظ «عن» از جابر نقل کرده است.

  1. ابن حجر عسقلانی ابوالزبیر را مدلس می‌داند.[۵۷]
  2. ابن جوزی نیز به خاطر همین تضعیفات، ابوالزبیر را در کتاب «الضعفاء و المتروکین» ذکر کرده است.[۵۸]

شاید بخاری نیز به خاطر همین تضعیفات بی‌شمار، به روایات ابوالزبیر مستقلا استناد نکرده و به عنوان تایید از روایاتش استفاده کرده است.

حفص بن غیاث نخعی (۱۱۷- ۱۹۴ ه.ق)

یکی دیگر از افرادی که در سند روایت جابر قرار دارد، ابو عمر و حفص بن غیاث بن طلق نخعی کوفی است. حفص بن غیاث از اعمال حکومت عباسیان بوده و از سوی هارون الرشید قضاوت منطقه شرقیه بغداد و کوفه را عهده دار شده است. وی نیز از سوی برخی علمای جرح و تعدیل مورد جرح قرار گرفته و تضعیف شده است.

  1. یعقوب بن شعبه روایات او را تنها در صورتی که از روی نوشته و کتاب نقل می‌کرد، مورد اعتماد دانسته و از محفوظات او پرهیز می‌کرد و به دیگران نیز هشدا می‌داد.[۵۹]
  2. ابوزرعه نیز در رابطه با قوه حافظه حفص بن غیاث بعد از عهده‌دار شدن منصب قضاوت، تردید کرده و همچون یعقوب بن شعبه روایات وی را تنها در صورتی که از روی کتابش نوشته شده باشد، صحیح دانسته و می‌نویسد؟ «ساء حفظه بعد ما استقضی، فمن کتب عنه من کتابه فهو صالح و الا فهو کذا».[۶۰]
  3. داود بن رشید می‌گوید‌: اشتباهات حفص زیاد است.[۶۱]
  4. ابن عمار می‌گوید: حفص بن غیاث قوه حافظه خوبی نداشت و احادیث را به خوبی نمی‌توانست حفظ کند.[۶۲]
  5. احمد بن حنبل و ابن سعد می‌گویند: حفص بن غیاث مدلس بود و در روایات تدلیس می‌کرد.[۶۳]
  6. احمد بن حنبل می‌گوید: حفص غیاث در نقل حدیث خلط می‌کرد.[۶۴]
  7. ابو داود می‌گوید: حفص بن غیاث در اواخر عمر با مشکل فراموشی مواجه شد.[۶۵]
  8. ابن معین می‌گوید: تمامی احادیثی که حفص بن غیاث در بغداد و کوفه نقل کرده است از حفظ نقل کرده است. راویان حدیث حدود سه هزار یا چهار هزار حدیث در کوفه و بغداد از حفص بن غیاث نوشته‌اند.[۶۶]

با توجه به مشکلی که در حفظ حفص بن غیاث وجود دارد و با در نظر گرفتن این مطلب که حدود سه یا چهار هزار حدیث نقل شده از حفص از روی کتاب‌ها و نوشته‌های حفص بن غیاث نبوده است، چگونه می‌توان به حدیث مورد بحث اعتماد کرد.

محمد بن ربیعه رواسی

ابوعبدالله محمد بن ربیعه کلابی رواسی کوفی یکی دیگر از راویانی است که در سند روایت جابر قرار دارد. او نیز توسط علمای جرح و تعدیل مورد جرح قرار گرفته و تضعیف شده است.

  1. ساجی یکی از علمای جرح و تعدیل، محمد بن ربیعه را با عبارت «فیه لین» تضعیف کرده است.[۶۷]
  2. ازدی نیز با تعبیر «فیه لین و نظر» به تضعیف محمد بن ربیعه پرداخته است.[۶۸]
  3. عثمان بن ابی شیبه محمد بن ربیعه را فردی کذاب و دروغگو معرفی کرده و می‌گوید: محمد بن ربیعه از ما خواهش کرد تا احادیثش را بنویسیم، اما به او گفتیم: ما احادیث افراد دروغگو را نقل نمی‌کنیم و احادیثمان را با احادیث دروغگویان مخلوط نمی‌کنیم.[۶۹]

عبد الوارث بن سعید تنوری بصری (۱۰۲-۱۸۰ه.ق)

ابو عبیده عبدالوارث بن سعید بن ذکوان تمیمی عنبری تنوری بصری یکی دیگر از راویان حدیث جابر است که در طریق ابن ماجه قزوینی قرار دارد. وی نیز به خاطر قدری بودن[۷۰] ، مبتدع و بدعت گزار معرفی شده و عده‌ای به همین دلیل روایات او را ترک کرده و محدثین را از نقل روایات عبدالوارث نهی می‌کردند و گروهی نیز پشت سر او نماز نمی‌خواندند. ابو علی موصلی می‌گوید: هرگاه نزد حمادبن زید می‌نشستیم، ما را مصاحبت با عبدالوارث و نقل احادیث او نهی می‌کرد.[۷۱] یزید بن زریع می‌گوید: کسانی که با عبدالوارث به سعید مصاحبت و همنشینی دارند و در کلاس او حاضر می شوند و به روایات او گوش می‌دهند و روایاتش را می‌نویسند، نزدیک من نشوند (و در کلاس من حاضر نشوند).[۷۲] ابو داود طیالسی نیز یکی دیگر از بزرگان و علمایی است که از عبدالوارث بن سعید روایت نقل نمی‌کرد.[۷۳]حسن بن ربیع می‌گوید: به عبدالله بن مبارک گفتم: با عبدالوارث بن سعید رفاقت و مصاحبت داریم و در کلاس درس او شرکت می‌کنیم و به روایاتش گوش می‌دهیم و می‌نویسیم؛ اما هنگامی که وقت نماز فرا می‌رسد، او را رها کرده و از او جدا می‌شویم و پشت سر او نماز نمی‌خوانیم.[۷۴] عبیدالله بن عمیر می‌گوید: اگر قدری نبود، روایاتش مشکل نداشت.[۷۵] ساجی یکی از علمای جرح و تعدیل می‌گوید: عبدالوارث به خاط بدعتش مذمت شده است.[۷۶]

عبدالرزاق بن همام صنعانی (۱۲۰-۲۱۱ ه.ق)

عبدالرزاق بن همام صنعانی یکی دیگر از افرادی است که در طریق روایت جابر قرار دارد. او نیز بر اساس مبانی رجالی اهل سنت و وهابیان و به خاطر تشیع و نقل روایات فضائل و توهین به عمر بن خطاب و معاویه، توسط علمای جرح و تعدیل تضعیف شده است و روایاتش نیز قابلیت استناد و احتجاج را ندارد.

جهت آشنایی با شرح حال و مواضع عبدالرزاق نسبت به عمر بن خطاب و معاویه و تضعیفات وی به کتاب « عبدالرزاق الصنعانی شخصیته و تراثه العلمی»[۷۷] و منابع مذکور در پاورقی مراجعه شود.[۷۸]

آیا با وجود چند راوی ضعیف در سند یک روایت، باز هم می‌توان به آن اعتماد کرد و با استناد به آن، به مقابله با سیره قطعی و دائمی مسلمانان در طول تاریخ اسلام پرداخت و تمامی مسلمانان در طول قرون متمادی را تکفیر کرده و خونشان را هدر دانست؟!

نقد و بررسی دلالت روایت جابر

روایت جابر بن عبدالله علاوه بر اشکالات متعدد سندی، از نظر دلالت نیز بر مدعای وهابیان دلالت نداشته و با مشکلاتی مواجه است.

اشکال اوّل

روایت جابر بر یک مضمون و متن خاصی استقرار ندارد. بدین معنی که هر یک از منابع به بخشی از این روایت اشاره دارد. لذا از نظر متن از چند متن از چند جهت مضطرب است.

ا) اضطراب از جهت تعداد فقرات

براساس نقل‌های مختلفی که از روایت جابر شده است، این روایت در مجموع مشتمل بر شش فقره به این شرح است:

  1. نهی از گچ‌کاری قبور.
  2. نهی از نوشتن بر روی قبور.
  3. نهی از نشستن بر روی قبور.
  4. نهی از بنای بر قبور.
  5. نهی از ریختن خاک اضافی بر روی قبور.
  6. نهی از پا گذاشتن بر روی قبور.

امّا مجموع شش فقره باهم در هیچ منبعی نیامده است.

روایت جابر بن عبدالله طبق نقل ابن ماجه و یکی از نقل‌های مسلم بن حجاج نیشابوری تنها یک فقره دارد و طبق نقل احمد بن حنبل و یکی از نقل‌های نسائی و مسلم بن حجاج نیشابوری سه فقره دارد و مطابق نقل حاکم نیشابوری و ترمذی و یکی از طریق‌های نسائی مشتمل بر چهار فقره است. ابن ماجه قروینی روایت جابربن عبدالله را از دو طریق نقل کرده است. در یک طریق تنها فقره «نهی رسول الله (ص) عن تحصیص القبور» نقل شده است و در طریق دوم تنها فقره«نهی رسول الله (ص) ان یکتب علی القبر شیء» نقل شده است.  براساس یکی از نقل‌های مسلم بن حجاج نیشابوری نیز تنها فقره «نهی عن تقصیص القبو» از پیامبر اکرم (ص) نقل شده است. احمد بن حنبل روایت جابر را تنها از یک طریق نقل کرده است و شامل سه فقره «نهی ان یقعد الرجل علی القبر او یقصص او یبنی علیه» است. براساس یکی از نقل‌های مسلم بن حجاج نیشابوری نیز حدیث جابر مشتمل بر سه فقره «نهی رسول الله (ص) ان یجصص القبر و ان یقعد علیه و ان یبنی علیه» است. حاکم نیشابوری روایت جابر را از دو طریق نقل کرده است که هر دو طریق مشتمل بر چهار فقره «نهی رسول الله (ص) ان یبنی علی القبر او یجصص او یقعد علیه و نهی ان یکتب علیه» ، «نهی رسول الله (ص) عن تجصیص القبور و الکتاب فیها و البناء علیها و الجلوس علیها» است. نسائی روایت جابر را از دو طریق نقل کرده است که مطابق یک سه فقره «نهی رسول الله (ص) عن تقصیص القبور او یبنی علیها او یجلس علیها احد» را دارد و براساس نقل دیگر مشتمل بر چهار فقره «نهی رسول الله (ص) ان یبنی علی القبر او یزاد علیه او یجصص، زاد سلیمان بن موسی او یکتب علیه» است. ترمذی روایت جابر را از یک طریق نقل کرده است و شامل چهار فقره «نهی النبی (ص) ان تجصص القبور و ان یکتب علیها و ان یبنی علیها و ان توطا» می‌باشد. فقره «و ان توطا» را تنها ترمذی نقل کرده و فقره «او یزاد علیه» را تنها نسائی نقل کرده است.

ب) اضطراب از جهت تقدیم و تاخیر فقرات

مطابق نقل احمد بن حنبل ابتدا از نشستن روی قبر نهی شده است و سپس از گچ کاری نهی شده و در پایان از بنای بر قبور نهی شده است.

براساس نقل مسلم بن حجاج نیشابوری، پیامبر اکرم (ص) ابتدا از گچ کاری قبور و سپس از نشستن بر روی قبور و در انتها از بنای بر قبور نهی کرده‌اند.

براساس طریق اول حاکم نیشابوری ابتدا از بنای بر قبور نهی شده است. بعد از آن از گچ کاری نهی شده و سپس از نشستن بر روی قبور نهی شده و در انتها از نوشتن بر روی قبور نهی شده است، در حالی که بر اساس طریق دوم حاکم نیشابوری پیامبر اکرم (ص) ابتدا از گچ کاری قبور و بعد از آن از نوشتن بر روی قبور و سپس از بنای بر قبور و در پایان از نشستن بر روی قبور نهی کرده‌اند. طبق نقل سه فقره‌ای نسائی، پیامبر اکرم (ص) ابتدا از گچ کاری قبور و سپس از بنای بر قبور و در پایان از نشستن بر روی قبور نهی کرده‌اند؛ اما براساس نقل چهار فقره‌ای نسائی، پیامبر (ص)  ابتدا از بنای بر قبور و سپس ریختن خاک اضافی بر روی قبور و بعد از آن از گچ کاری قبور و در انتها از نوشتن بر روی قبور نهی کرده‌اند. براساس نقل ترمذی، پیامبر اکرم (ص) ابتدا از گچ کاری قبور و سپس از نوشتن بر روی قبور و بعد از آن از بنای بر قبور و در انتها از پا گذاشتن بر روی قبور نهی کرده‌اند.

ج) اضطراب از جهت لفظ

براساس نقل حاکم نیشابوری، ترمذی و ابن ماجه پیامبر اکرم (ص) از الفاظی همچون «تجصیص» ، «تجصص» و «یجصص» استفاده کرده‌اند؛ اما براساس نقل احمد بن حنبل از لفظ «یقصص» استفاده شده است. براساس یکی از نقل‌های مسلم بن حجاج نیشابوری و نسائی از لفظ «یجصص» و طبق نقل دیگر مسلم و نسائی از لفظ «یقصص» و «تقصیص» استفاده شده است. همین اضطراب در فقره نهی از نشستن بر روی قبور نیز وجود دارد؛ زیرا براساس برخی نقل‌ها از ماده «قعد» استفاده شده و بر اساس نقل برخی دیگر از ماده «جلس» استفاده شده است. مورد دیگری از اضطراب موجود در روایت جابر، عطف فقرات به وسیله «او» یا «و ان» است که در برخی نقل‌ها فقرات با «او» به هم عطف شده‌اند و در برخی نقل‌ها با «و ان» عطف شده‌اند.

اشکال دوم

روایت جابر در صورتی می‌تواند مدعای وهابیان را ثابت کند که نهی موجود در آن دال بر حرمت باشد؛ اما ما معتقدیم با چشم پوشی از همه اشکالات سندی و دلالی حدیث جابر، نهی موجود در روایت، دال بر حرمت نیست؛ زیرا در روایت جابر فقراتی همچون «نهی از نشستن بر روی قبور» و «نهی از کتابت و نوشتن بر روی قبور» وجود دارد و وجود این فقرات در روایت، قرینه است بر این که نهی موجود در روایت جابر دال بر حرمت نیست؛ بلکه تنها می‌تواند دال بر کراهت باشد؛ زیرا براساس عمل صحابه و فتوای فقها نشستن و نوشتن بر روی قبور حرام نیست. براساس نقل بخاری عبدالله بن عمر نشستن بر روی قبور را حرام نمی‌دانست و بر روی قبور می‌نشست.[۷۹]

حاکم نیشابوری پس از نقل روایت جابر که در یکی از فقرات آن از نوشتن بر روی قبور نهی شده است، می‌نویسد: علما و مسلمانان به این روایت اعتنا نکرده و مطابق آن عمل نکرده‌اند؛ زیرا بر روی قبور علما و ائمه مسلمانان در شرق و غرب کشورهای اسلامی و در طول تاریخ از قرن‌های گذشته تا حال (نام و تاریخ وفات آنان) نوشته شده است. [۸۰] ابوالفرج بن جوزی متوفای ۵۹۷ هجری قمری نیز بدون اعتنا به روایت جابر و نهی پیامبر اکرم (ص) از نوشتن بر روی قبر، وصیت کرد تا اشعار زیر را بر روی قبرش بنویسند:

  یا کثیر العفو عمن                             کثرالذنب لدیه

  جاءک المذنب یرجوااک                     صفح عن جرم یدیه

  انا ضیف و جزاءاک                          ضیف احسان الیه[۸۱]

شافعی نیز احتمالا با استناد به همین حدیث می‌نویسد: مستحب است روی قبر خاک اضافی (اضافه برخاک خود قبر) نریزند.[۸۲]وی فقره «او یزاد علیه» را حتی حمل بر کراهت نیز نکرده و الا باید می‌گفت: ریختن خاک اضافی بر روی قبر مکروه است.

نووی یکی از مهمترین شارحان صحیح مسلم نیز در شرح و توضیح روایت جابر، نهی از گچ کاری و نهی از بنای بر قبور را حمل بر کراهت کرده و تنها نهی از نشستن بر روی قبور را با توجه به روایت و قرائن دیگر حمل بر حرمت کرده است و می‌نویسد: بنای بر روی قبور اگر در ملک بانی باشد، حرمت ندارد و تنها مکروه است.[۸۳] با توجه به مطالب ذکر شده و کثرت استعمال نهی در کراهت، حدیث مذکور نیز حمل برکراهت می‌شود. شاید ترمذی نیز به خاطر وجود همین اشکالات، از نهی پیامبر اکرم (ص) حرمت را استفاده نکرده و آن را حمل بر کراهت کرده و عنوان باب را «ما جاء فی کراهیه تجصیص القبور و الکتابه علیها» قرار داده است.[۸۴]

اشکال سوم

بر فرض چش‌پوشی از اضطراب متن و پذیرش دلالت نهی موجود در روایت جابر بر حرمت و با در نظر گرفتن این مساله که در زمان پیامبر اکرم (ص) و صحابه، مسأله ساختن گنبد و بارگاه و بنای بر قبور خیلی مطرح نبوده و آنچه مطرح و مورد بحث بوده، تسنیم و تسطیح خود قبر بوده، روایت جابر نیز ناظر به تسنیم و تسطیح خود قبر است و هیچ ربطی به ساختن گنبد و بارگاه بر روی  قبور ندارد. شاید عراقی نیز با توجه به همین مطلب احتمال داده است که مراد پیامبر اکرم(ص) از نهی در این روایات، ساختن و بالا آوردن خود قبر است، نه ساختن گنبد و بارگاه و بنای بر قبور.[۸۵]

اشکال چهارم

بر فرض قبول مفاد روایت و پذیرش حرمت بنای بر قبور، می‌توان ادعا کرد که این روایات ناظر به مواردی هستند که ساختن گنبد و بارگاه از مصادیق تعظیم شعائر الهی نباشد، در حالی که ساختن گنبد و بارگاه بر روی قبور انبیای الهی، ائمه (ع)، علما و صالحان از بارزترین مصادیق تعظیم شهائر الهی به شمار می‌رود و براساس نص و صریح قرآن کریم نه تنها هیچ اشکالی ندارد، بلکه نشانه تقوای قلوب نیز می‌باشد. خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: «و من یعظم شعیر الله فانها من تقوی القلول».[۸۶]عقل نیز حسن تعظیم شعائر را درک کرده و انسان را به تعظیم شعائر راهنمایی می‌کند، چرا که چنین اعمالی انسان را به خداوند متعال نزدیک‌تر می‌کند.

ج) روایت ابوالهیاج اسدی

در نقد و بررسی این روایت باید گفت روایت ابوالهیاج اسدی هم از نظر سند مشکل دارد و هم از نظر متن و دلالت نمی‌تواند حرمت ساختن گنبد و بنا بر روی قبور را اثبات کند. سند و متن کامل روایت ابوالهیاج اسدی طبق نقل مسلم بن حجاج نیشابوری این گونه می‌باشد: «حدثنا یحیی بن یحیی و ابوبکر بن ابی شیبه و زهیر بن حرب، قال یحیی: اخبرنا، و قال الاخران: حدثنا وکیع عن سفیان عن حبیب بن ابی ثابت، عن ابی وائل، عن ابی الهیاج الاسدی قال: قال لی علی بن ابی طالب: الا ابعثک علی ما بعثنی علیه رسول الله (ص) ان لاتدع تمثالا الا طمسته و لا قبرا مشرفا الا سویته».[۸۷]

 

نقد و بررسی سند روایت ابوالهیاج اسدی

براساس نقل مسلم بن حجاج نیشابوری تعدادی از راویانی که در سلسله سند این روایت قرار دارند از سوی علمای جرح و تعدیل مورد جرح و تضعیف قرار گرفته و همین امر باعث ضعف روایت می‌شود.

وکیل بن جراح رواسی نیشابوری (۱۲۹-۱۹۶ ه.ق)

یکی از افرادی که در سند روایت ابوالهیاج اسدی قرار دارد وکیع بن جراح رواسی است. این راوی توسط عده‌ای از علمای جرح و تعدیل مورد جرح قرار گرفته و روایات او نیز تضعیف شده و از حجیت و قابلیت استناد ساقط شده است. رفض، تشیع، تنقیص عثمان، قول به حلیت نبیذ، شراب خواری، خطا، اشتباه، نقل به معنی، تغییر الفاظ حدیث و تصحیف نمونه‌هایی از تضعیفات وکیع بن جراح است. ذهبی معتقد است وکیع با نوشتن کتابی در فضائل صحابه و مقدم داشتن باب فضائل حضرت علی (ع) بر باب فضائل عثمان، به تنقیص و تعییب عثمان پرداخته است و همین امر نشانه تشیع وکیع می‌باشد.[۸۸]

 ابن مدینی می‌گوید: وکیع به زبان عربی تسلط نداشت و اشتباه می‌کرد و اگر اشتباهاتش را نقل کنم، تعجب خواهی کرد. وکیع در حالی که حدود ۲۴ سال پس از مرگ شعبی به دنیا آمده است[۸۹] از شعبی روایت نقل می‌کند.[۹۰] محمّد بن نصر مروزی می‌گوید: وکیع به زبان عرب تسلط نداشت و در اواخر عمرش احادیث را از حفظ و بدون مراجعه به کتاب نقل می‌کرد و همین امر باعث تغییر در الفاظ احادیث می‌شد. گویا احادیث را نقل به معنی می‌کرد.[۹۱] عبدالله بن احمد بن حنبل می‌گوید: پدرم معتقد بود تصحیفات عبدالرحمن بن مهدی از تصحیفات وکیع بیشتر است و اشتباهات و خطاهای وکیع از اشتباهات عبدالرحمن بن مهدی بیشتر است.[۹۲] احمد بن حنبل در جای دیگر می‌گوید: وکیع در ۵۰۰ حدیث اشتباه کرده است.[۹۳]

یحیی بن معین می‌گوید: مروان بن معاویه جزوه‌ای داشت که نام تعدادی از راویان تضعیف شده در آن نوشته شده بود و نام وکیع بن جراح نیز به عنوان یکی از روافض در آن جزوه قرار داشت.[۹۴] ذهبی احادیث نهی و تحریم نبیذ را صحیح دانسته و با اشاره به شراب خواری و بی‌تقوایی وکیع می‌نویسد: وکیع همیشه نبیذ کوفه را که مقدار زیاد آن مست کننده است، می‌خورد و به توجیه و تاویل کارش می‌پرداخت.[۹۵] یحیی بن معین می‌گوید: شخصی نبیذ (آبجو) خورده بود و در خواب به او گفته شده بود: چرا شراب می‌خوری؟ این شخص ماجرای نبیذ خوردن و خوابش را برای وکیع تعریف کرده و نظر او را درباره نبیذ جویا شد. وکیع در پاسخ گفت: نبیذ حلال است و شخصی که در خواب تو را به خاطر خوردن نبیذ مواخذه کرده است، شیطان است.[۹۶] نعیم بن حماد می‌گوید: روزی نزد وکیع بن جراح بودیم. پس از خوردن غذا وکیع خطاب به مهمانان گفت: چه میل دارید؟ نبیذ شیوخ یا نبیذ جوانان؟ (جوان پسند یا پیر پسند). از روی تعجب به وکیع گفتم: از شما بعید است! وکیع پاسخ داد: از نظر من نبیذ از آب فرات هم حلال‌تر و پاک‌تر است. گفتم: تفاوت نبیذ با آب فرات این است که علما درباره آب فرات اختلاف ندارند، اما درباره نبیذ اختلاف دارند و برخی آن را شراب دانسته و حرام می‌دانند. (چرا احتیاط نمی‌کنید؟)[۹۷]

اسحاق بن بهلول می‌گوید: وکیع نزد ما آمد و در مسجد فرات توقف کرد. من نیز در همین دوران به استماع حدیث از او پرداختم. روزی از من نبیذ خواست. من نیز مقداری نبیذ برایش آوردم. در حالی که وکیع مشغول خوردن نبیذ بود من نیز به خواندن حدیث پرداختم. وقتی نبیذ را نوشید چراغ را خاموش کرد. از او پرسیدم: چرا چراغ را خاموش کردی؟ پاسخ داد: اگر باز هم مقداری نبیذ بیاوری، به احادیثی که می‌خوانی گوش می‌دهم و الا گوش نمی‌دهم.[۹۸] ابوسعید اشج می‌گوید: نزد وکیع حاضر بودم. شخصی وکیع را به عروسی دعوت کرد. وکیع از آن شخص پرسید: آیا در مجلس عروسی شما نبیذ هم هست؟ آن شخص در پاسخ گفت: نه. وکیع دعوت آن شخص را رد کرد و گفت: در مجلس عروسی که نبیذ نباشد، حاضر نمی‌شویم. آن شخص به وکیع گفتت: من برایت نبیذ می‌آورم. وکیع وقتی از بودن نبیذ مطمئن شد، از جا بلند شد و دعوت آن شخص را پذیرفت.[۹۹]

سفیان بن سعید ثوری (۹۷-۱۶۱ ه.ق)

یکی دیگر از راویانی که در سند روایت ابوالهیاج اسدی قرار دارد سفیان بن سعید ثوری است. وی نیز از سوی برخی علمای جرح و تعدیل مورد جرح قرار گرفته است. نقل روایت از ضعفاء، تدلیس، نقل روایت از کسانی که آنان را ملاقات و درک نکرده، تشیع و قول به حلیت نبیذ نمونه‌هایی از تضعیفات سفیان بن سعید ثوری است. ابو حاتم رازی به مدلس بودن او اشاره می‌کند و می‌نویسد: «و کان یدلس».[۱۰۰] ذهبی درباره ثوری می‌گوید: وی تدلیس می‌کرد و روایتی را که راویان آن ضعیف بودند از افراد ثقه نقل می‌کرد.[۱۰۱] برخی نیز درباره ثوری گفته‌اند: ثوری مدلس بود و از کذابین و دروغگویان روایت می‌نوشت.[۱۰۲] ابن مبارک به یکی از تدلیس‌های ثوری اشاره می‌کند و می‌گوید: سفیان ثوری در حال نقل حدیث بود. وقتی من رسیدم متوجه شدم که در نقل حدیث تدلیس و فریب‌کاری می‌کند. همین که مرا دید از کارش خجالت کشید و گفت: از تو حدیث نقل می‌کنم.[۱۰۳]

یحیی بن سعید قطان به دو مورد از تدلیس‌های سفیان ثوری اشاره می‌کند و می‌گوید: روزی ثوری تلاش کرد فرد ضعیفی را بر من تدلیس کند و او را ثقه نشان دهد، اما من متوجه تدلیس و فریب‌کاری ثوری شدم و نتوانست مرا فریب دهد.[۱۰۴] یحیی بن سعید قطان دومین مورد از تدلیس‌های سفیان ثوری را نیز این گونه نقل می‌کند: روزی ثوری مساله‌ای ار مطرح کرده و چنین می‌گفت: «حدثنا ابوسهل عن الشعبی». من متوجه تدلیس ثوری شدم و به او گفتم: منظورت از ابوسهل همان محمدبن سالم است (که علمای جرح و تعدیل تضعیفش کرده‌اند؟) ثوری که با افشاگری من مواجه شده و تدلیسش لو رفته بود، به تعریف و تمجید از من پرداخت و خطاب به من گفت: ای یحیی! خیلی باهوشی! هرگز شخص زیرکی مثل تو ندیده‌ام. هیچ چیز بر تو مخفی نمی‌ماند.[۱۰۵] محمد بن عبدالله بن نمیر در توضیح و شرح سخن سفیان ثوری که گفته بود: «از هیچ چیز جز حدیث نمی‌ترسم» می‌نویسد: سفیان ثوری به دلیل نقل حدیث از ضعفاء، از عاقبت امر و سرانجامش می‌ترسید. ذهبی نیز در تکمیل کلام محمد بن عبدالله بن نمیر می‌نویسد: سفیان ثوری علاوه بر نقل حدیث از راویان ضعیف، به تدلیس از ضعفاء نیز می‌پرداخت.[۱۰۶] ذهبی درباره تشییع سفیان و حلا دانستن نبیذ می‌نویسد: سفیان حضرت علی را بر عثمان مقدم می‌داشت و همچون همشهری‌هایش (کوفیان) نبیذ را حلال می‌دانست.[۱۰۷]

حبیب بن ابی ثابت تابعی (متوفای ۱۱۹ ه.ق)

یکی دیگر از راویانی که در سند روایت ابوالهیاج اسدی قرار دارد، حبیب بن ابی ثابت کوفی است. وی نیز همچون سفیان ثوری به تدلیس و نقل روایت از کسانی که آنان را ملاقات و درک نکرده است، مشهور است.ابن عون حبیب بن ابی ثابت را تضعیف کرده و دولابی نیز وی را در ضعفاء ذکر کرده است.[۱۰۸] ابن حبان و ابن خزیمه به تدلیس او اشاره کرده و می‌نویسد: حبیب بن ابی ثابت مدلس بود و در نقل روایت تدلیس می‌کرد.[۱۰۹] عقیلی درباره احادیثی که حبیب بن ابی ثابت از عطا نقل کرده است، می‌نویسد: حبیب بن ابی ثابت احادیث متعددی را از عطا نقل کرده است، اما علما به این احادیث عمل نکرده‌اند.[۱۱۰] قطان می‌گوید: احادیث حبیب بن ابی ثابت از عطا مورد متابعت و عمل قرار نگرفته است.[۱۱۱]

ابووائل شقیق بن سلمه

یکی دیگر از کسانی که در سلسله سند روایت ابوالهیاج اسدی قرار دارد، ابو وائل شقیق بن سلمه است. در مذمت و ضعف این راوی همین بس که طرفدار عثمان و از دشمنان حضرت علی (ع) بود و از آن حضرت بدگویی می‌کرد.[۱۱۲]

با توجه به فرمایش نبی مکرم اسلام (ص) که درباره حضرت علی فرمودند: «یا علی! لا یحبک الا مومن و لایبغضک الا منافق»[۱۱۳] هیچ شک و تردیدی در منافق بودن ابووائل باقی نمی‌ماند و او نیز از درجه اعتبار ساقط شده و روایاتش قابل استناد نخواد بود.

آیا با وجو راویانی مدلس، شراب خوار و تضعیف شده و دشمن حضرت علی (ع) در سلسله سند یک روایت، باز هم می‌توان به چنین روایتی استناد کرد و مطابق مفاد آن فتوا داد؟

نقد و بررسی دلالت روایت ابوالهیاج اسدی

روایت ابوالهیاج اسدی از نظر دلالت نیز با مشکلاتی مواجه است و هیچ ربطی به مدعای وهابیان ندارد، زیرا

 اولا: این روایت شاذ است و ابوالهیاج اسدی تنها راویی است که آن را نقل کرده است و بنا به گفته سیوطی وی هیچ روایتی جز همین روایت ندارد.[۱۱۴]

ثانیا: واژه «مشرفا» که در روایت به کار رفته است به معنای علو و بلندی است. به کوهان شتر نیز شرف اطلاق می‌شود. این واژه هر چند مطلق است و هر نوع بلندی (بلندی خود قبر و بناهای ساخته شده بر روی قبور) را شامل می‌شود، اما به قرینه واژه «سویته» این روایت مربوط به تسطیح (هموار بودن) یا تسنیم (قوس دار بودن مانند کوهان شتر) خود قبر است و هیچ ربطی به ساختن گنبد و بنا بر روی قبور ندارد.

به بیان دیگر در مفاد روایت سه احتمال وجود دارد.

  1. بناها و بارگاه‌های ساخته شده بر روی قبور تخریب شوند.
  2. همسطح قرار دادن قبور با زمین.
  3. قبوری که مانند کوهان شتر قوس دار و خمیده هستند، تسطیح و صاف شوند. احتمال اول مردود است، زیرا عمل صحابه و سیره تمامی مسلمانان در طول تاریخ اسلام بر خلاف این احتمال است. به زودی با این سیره آشنا خواهیم شد. احتمال دوم نیز مردود است، زیرا مطابق روایات قطعی و ثابت، مرتفع بودن و بلندی قبور از زمین به اندازه یک وجب، اجازه داده شده است. با توجه به بطلان احتمال اول و دوم، تنها احتمال سوم باقی می‌ماند و مفاد روایت نیز این است که مسلمانان از مسنم و قوس‌دار ساختن قبور خودداری کنند و قبور را مسطح ساخته و ناهمواری‌ها و بلندی‌های آن را صاف و هموار کنند. بسیاری از علمای اهل سنت نیز روایت ابوالهیاج اسدی را ناظر به تسنیم و تسطیح خود قبر دانسته و همین مفاد را از روایت فهمیده‌اند و طبق آن فتوا داده‌اند. نووی شافعی یکی از شارحان صحیح مسلم در شرح و توضیح روایت ابوالهیاج اسدی می‌نویسد: از این روایات استفاده می‌شود که قبور را نباید زیاد از سطح زمین بالا آورد و همچنین نباید قبور را مانند کوهان شتر قوس‌دار و مسنم قرار داد، بلکه سنت این است که قبور را نباید بیش از یک وجب از سطح زمین بالا آورد. قبور باید مسطح و هموار باشند.[۱۱۵] قسطلانی یکی از شارحان صحیح بخاری نیز روایت الوالهیاج اسدی را ناظر به تسطیح خود قبر دانسته و می‌نویسد: «و لا یوثر فی افضلیه التسطیح کونه صار شعارا لروافض، لان السنه لا تترک بموافقه اهل البدع فیها و لا یخاف ذلک قول علی (ع): امرنی رسول الله (ص) ان لا ادع قبرا مشرفا الا سویته، لانه لم یرد تسویه بالارض و انما اراد تسطیحه، جمعا بین الاخبار، نقله فی المجموع عن الصحاب».[۱۱۶]

برای اطلاع کامل از مفاد روایت به فصل دوم «وهابیت و مخالفت با سنت پیامبر اکرم (ص)» از بخش دوم، مراجعه شود.

تناقص در گفتار

وهابیان از سویی ادعا می‌کنند همه علما و مسلمانان روایت دال بر تحریم ساختن گنبد و بنا بر روی قبور را صحیح می‌دانند، اما از سوی دیگر معتقدند اکثر علما ساختن گنبد و بنا بر روی قبور را حرام می‌دانند. اگر صحت این احادیث مورد اتفاق همه علما می‌باشد، چرا همگی قائل به حرمت نشده‌اند؟[۱۱۷]

د) روایت ابوسعید خدری

متن و سند روایت ابوسعید خدری طبق نقل ابن ماجه این گونه می‌باشد: «حدثنا محمد بن یحیی، ثنا محمد بن عبدالله الرقاشی، ثنا وهب، ثنا عبدالرحمن بن یزید بن جابر، عن القاسم بن مخیمره، عن ابی سعید ان النبی (ص) نهی ان یبنی علی القبر».[۱۱۸]

نقد و بررسی روایت ابوسعید خدری

بسیاری از اشکالات دلالی و متنی که در روایات قبلی ذکر شد بر این روایت نیز وارد است و نمی‌تواند مدعای وهابیان را ثابت کند و از نظر سند نیز با مشکلاتی مواجه است. یکی از افرادی که در سند این روایت قرار دارد قاسم بن مخیمره است. یحیی بن معین درباره او می‌گوید: قاسم بن مخیمره از اصحاب پیامبر اکرم(ص) روایت نشنیده است و نمی‌تواند از صحابه روایت نقل کند[۱۱۹] در حالی که روایت مذکور را از ابوسعید خدری یکی از صحابه نقل می‌کند. یکی دیگر از مشکلات سند روایت، وجود راویی به نام وهب است که هویت او مشخص نیست و بین افراد ثقه و ضعیف و مجهول مشترک است. از طرف دیگر محمد بن عبدالله رقاشی از راویانی به نام وهب روایت نقل نمی‌کند، بلکه از وهیب بن خالد بن عجلان باهلی روایت نقل می‌کند و وهیب بن خالد نیز تضعیف شده است. ابن حجر عسقلانی درباره وهیب بن خالد می‌نویسد: «لکنه تغیر قلیلا باخره».[۱۲۰]

ه) روایت ام سلمه

احمد بن حنبل روایت ام سلمه را این گونه نقل می‌کند: «حدثنا عبدالله، حدثنی ابی، ثنا حسن، ثنا ابن لهیعه، ثنا یزید بن ابی حبیب، عن ناعم مولی ام سلمه، عن ام سلمه، قالت: نهی رسول الله (ص) ان یبنی علی القبر او یجصص».[۱۲۱]

نقد و بررسی روایت ام سلمه

در سند روایت ام سلمه شخصی به نام عبدالله بن لهیعه (۹۶-۱۷۴ هجری قمری) قرار دارد که شدیدا مورد اختلاف است و از سوی بسیاری از علمای رجال مورد جرح قرار گرفته و تضعیف شده است. ابن معین می‌گوید: عبدالله بن لهیعه ضعیف است و به روایاتاش نمی‌شود احتجاج کرد.[۱۲۲] ابن معین با الفاظ و عبارات دیگری نیز به تضعیب ابن لهیعه پرداخته است. ابن مهدی می‌گوید: هیچ روایتی از ابن لهیعه نقل نمی‌کنم.[۱۲۳]  بشر بن سری به یحیی بن سعید می‌گوید: اگر ابن لهیعه را دیدی به روایاتش گوش نده و از او نقل نکن.[۱۲۴] نسائی می‌گوید: ابن لهیعه ضعیف است.[۱۲۵] جوزجانی می‌گوید: احادیث او هیچ نورانیتی نداشته و ارزش احتجاج را ندارد.[۱۲۶] ابو حاتم و ابوزرعه او را مضطرب الامر می‌دانند.[۱۲۷] احمد بن حنبل می‌گوید: احادیث ابن لهیعه حجت و سند نیست و تنها در حد موید ارزش دارد.[۱۲۸] ابن حبان می‌گوید: ابن لهیعه در نقل روایت از افراد ضعیف تدلیس می‌کرد.[۱۲۹] یحیی بن سعید برای ابن لهیعه ارزشی قائل نبود و به او اعتنا نمی‌کرد.[۱۳۰] ابن خزیمه می‌گوید: روایاتی را که ابن لهیعه به تنهایی نقل کرده باشد، درکتابم نقل نمی‌کنم.[۱۳۱] ابواحمد حاکم او را با عبارت «ذاهب الحدیث» تضعیف کرده است و ابن سعد نیز می‌نویسد: «کان ضعیفا».[۱۳۲]روایت ام سلمه از نظر دلالت نیز با مشکلاتی مواجه است و برخی اشکالات روایات قبلی بر این روایت هم وارد است و همچون روایات گذشته نمی‌تواند مدعای وهابیان را اثبات کند.

نقد و بررسی دلیل سوم (بدعت بودن و سابق نداشتن)

وهابیان ادعا می‌کنند که ساختن بارگاه و گنبد بر روی قبور در قرون ابتدایی اسلام وجود نداشته است و تمامی بناهای ساخته شده بر روی قبور، بعد از قرن پنجم ساخته شده‌اند، اما با توجه به سیره مسلمانان و نمونه‌های فراوانی که در صفحات بعد آشنا خواهیم شد.

نقد و بررسی دلیل چهارم (ادعای پرستش و عبادت)

ادعای پرستش و عبادت صاحبان قبور نیز کاملا مردود است؛ زیرا

اولا: در فصل‌های گذشته به معیار و ملاک عبادت و پرستش اشاره کردیم و گفتیم که معیار و ملاک عبادت و پرستش، اعتقاد به الوهیت و خدایی یا ربوبیت یا واگذار شدن یکی از افعال خداوند به معبود است، لذا اگر انسان در عباداتی که برای خداوند انجام می‌دهد به الوهیت یا ربوبیت خداوند اعتقاد نداشته باشد، خداوند را عبادت و پرستش نکرده است.

ثانیا: اگر دلیل وهابیان برای تحریم بنای بر قبور خوف از پرستش و عبادت غیر خداوند باشد، حکم منع و تحریم مقید به همان علت خواهد بود و تا زمانی باقی خواهد بود که خوف از پرستش و عبادت غیر خدا باقی باشد و اگر مسلمانان از نظر معرفت و آگاهی به مرحله‌ای رسیدند که بنای بر قبور هیچ ربطی با پرستش و عبادت غیر خداوند نداشت، حرام نخواهد بود و تحریم و ممانعت از آن و تخریب آن وجهی نخواهد داشت. ابن حجر عسقلانی می‌نویسد: علت و حکمت منع از ساختن مسجد بر روی قبور خوف از شرک و پرستش غیر خداوند است و اگر این خوف برداشته شود، بنای بر قبور نیز جایز خواهد بود.[۱۳۳]

نقد و بررسی دلیل پنجم (مشابهت با مشرکان و یهود و نصارا)

در نقد دلیل پنجم وهابیان که ساختن گنبد و بارگاه بر روی قبور انبیا، ائمه، علما و صالحان را به اعمال و رفتار مشرکان و یهود و نصارا تشبیه کرده و همین تشبه را علت تحریم دانسته‌اند نیز باید از وهابیان پرسید: آیا صرف مشابهت باعث حرمت می‌شود؟  در فصل قبلی بیان شد که یکی از اشتباهات و لغزش‌های مهم ابن تیمیه همین تفکر است. وی بدون این که در حقیقت اعمال و رفتار مسلمانان تامل و دقت کند به صرف مشابهت ظاهری اعمال مسلمانان با اعمال مشرکان و یهود و نصارا به تکفیر مسلمانان می‌پردازد. اگر ظاهر عمل و مشابهت داشتن با اعمال مشرکین و یهود و نصارا را ملاک حرمت اعمال مسلمانان بدانیم، باید بسیاری از اعمال دیگر مسلمانان را نیز تحریم کنیم. ما معتقدیم با توجه به شایع و رایج بودن ساختن بارگاه و گنبد و بنای بر روی قبور میان مسلمانان، نباید مانند تیمیه با کوچکترین بهانه و به صرف مشابهت ظاهری به اعمال مشرکان، یهود و نصارا به اعتقادات و باورهای تمامی مسلمانان حمله کنیم و به تکفیر آنان بپردازیم.

قرآن کریم و بنای بر قبور

پس از آشنایی با ادله وهابیان و نقد و بررسی آن، در پایان این بحث به یکی از  آیاتی که برای اثبات جواز بنای بر قبور به آن استناد شده است، اشاره می‌کنیم. خداوند در ماجرای اصحاب کهف می‌فرماید: «فَقالُوا ابْنُوا عَلَیْهِمْ بُنْیاناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قالَ الَّذینَ غَلَبُوا عَلى‏ أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِداً».[۱۳۴] بر اساس اقوال موجود در تفسیر آیه کریمه، مردم دیار و سرزمینی که ماجرای اصحاب کهف در میان آن‌ها به وقوع پیوسته بود، پس از اطلاع و آگاهی از سرنوشت اصحاب کهف، دو دسته شدند. گروهی معتقد بودند برای جلوگیری از انتشار ماجرای اصحاب کهف و عدم اطلاع مردم، باید در ورودی غار را با دیوار بست؛ اما گروه دیگر بر این باور بودند که باید بر روی قبور اصحاب کهف مسجدی ساخته شود و چون سلطان آن دیار مسلمانان و خداپرست بود، نظر گروه دوم را پذیرفت و بر روی قبور اصحاب کهف مسجدی ساخته شد.[۱۳۵] بیضاوی یکی از مفسرین اهل سنت و متوفای ۶۸۲ هجری قمری درتفسیر آیه مبارکه می‌نویسد: اصحاب کهف پس از ملاقات با پادشاه، به غار برگشتند و در همان جا از دنیا رفتند. پادشاه نیز انان را در همان غار دفن کرد و بر روی قبور آنان مسجدی ساخت.[۱۳۶]

نکته دیگری که نباید از آن غفلت کرد این است که در زمان پیامبر اکرم (ص) و صحابه، هنگامی که افراد از دنیا می‌رفتند،‌ بسیاری از آنان در خانه‌های مسکونی و مسقف خود به خاک سپرده می‌شدند. اگر بنای بر قبور حرام بود، دفن کردن اموات در خانه‌های مسکونی و مسقف نیز جایزنبود و مسلمانان و صحابه باید ابتدا خانه‌ها را خراب می‌کردند و سپس اموات را در آن دفن می‌کردند؛ چون ملاک حرمت در آن‌جا نیز می‌آید.

ابوالبداء می‌گوید: به همراه مصعب بن زبیر وارد خانه‌ای که قبور پیامبر (ص)، ابوبکر وعمر در آن قرار داشت، شدیم و قبورشان را از نزدیک مشاهده کردیم.[۱۳۷]

سیره مسلمانان

با مراجعه به تاریخ و مطالعه در این موضوع به راحتی درمی‌یابیم که مسلمانان در طول تاریخ اسلام از زمان صحابه تاکنون، ساختن گنبد وبارگاه و بنای بر قبور را جایز می‌دانستند و بر روی قبور صحابه، تابعین، ائمه و بزرگان اسلام قبه و بارگاه می‌ساختند. حاکم نیشابوری به این سیره و مخالفت مسلمانان با روایات نقل شده اشاره می‌کند. وی پس از نقل روایت جابر هرچند سند این روایت را تصحیح می‌کند، اما می نویسد: علما و مسلمانان به این روایت عمل نکرده‌اند. بر روی قبور بزرگان و علما و ائمه از شرق تا غرب کشورهای اسلامی نوشته‌هایی وجود دارد. مسلمانان نسل به نسل اینگونه عمل کرده و بر روی قبورشان مطالبی را نوشته‌اند.[۱۳۸] برای آشنایی بیشتر با این سیره مواردی از گنبدها و بارگاه‌ها و بناهای ساخته شده بر روی قبور را ذکر می‌کنیم.

۱٫ قبور حضرت داود، ابراهیم،‌اسحاق، یعقوب و یوسف

قبور پیامبران زیادی در اطراف بیت‌المقدس قرار دارد. جنازه‌های این انبیای الهی توسط حضرت موسی (ع) از مصر به بیت‌المقدس انتقال داده شد. قبر حضرت داود (ع) در قدس و قبور حضرت ابراهیم، حضرت اسحاق، حضرت یعقوب و حضرت یوسف (ع) در شهر الخلیل قرار دارد. قبل از فتح این شهرها توسط مسلمانان، روی قبور این پیامبران الهی بناها و ساختمان‌های بلندی با سنگ‌های معمولی ساخته شده بود. پس از فتح این سرزمین‌ها توسط مسلمانان، بناها و ساختمان‌های ساخته شده بر روی قبور این انبیا توسط مسلمانان تخریب نشده وبه همان شکل باقی ماند. ابن تیمیه به وجود بنای ساخته شده بر روی قبر حضرت ابراهیم (ع) اعتراف کرده اما مدعی است درهای این بنا تا حدود قرن چهارم بسته بوده و کسی داخل این بنا نمی‌شده است.[۱۳۹] هیچ شک و تردیدی وجود ندارد که عمر بن خطاب هنگام فتح بیت‌المقدس این بنا را مشاهده کرده است، اما دستور تخریب آن را نداده است و اگر بنای بر قبور حرام بود، قطعا عمر بن  خطاب دستور تخریب این بنا را صادر می‌کرد.

۲٫ گنبد و بارگاه عباس عموی پیامبر (ص) و ائمه بقیع (ع)

ابن خلکان شافعی در شرح حال امام سجاد (ع) می‌نویسد: امام سجاد (ع) در سال ۳۸ هجری قمری به دنیا آمد و در سال ۹۴ و بنا به قولی ۹۹ یا ۹۲ هجری قمری در مدینه از دینا رفت و در قبرستان بقیع در کنار قبر عمویش امام حسن مجتبی (ع) و در زیر گنبد و بارگاه عباس عموی پیامبر (ص) به خاک سپرده شد.[۱۴۰] ابن خلکان و صفدی در شرح حال امام باقر (ع) نیز می‌نویسند: امام باقر (ع) در روز سه‌شنبه سوم صفر ۵۷ هجری قمری به دنیا آمد و در ربیع‌الآخر سال ۱۱۳ و به نقلی در ۲۳ صفر ۱۱۴ یا ۱۱۷ یا ۱۱۸ هجری قمری در «حمیمه» از دنیا رفت. بدن مطهر آن حضرت به مدینه منتقل شد و در قبرستان بقیع در کنار قبر پدر بزرگوارشان حضرت سجاد و امام حسن مجتبی (ع) در زیر گنبد و بارگاه عباس عموی پیامبر اکرم (ص) به خاک سپرده شد.[۱۴۱] این مطلب نشان می‌دهد که قبر عباس عموی پیامبر (ص) و امام حسن مجتبی (ع) قبل از رحلت امام سجاد (ع) در سال ۹۴ هجری قمری، دارای گنبد و بارگاه بوده است. ابن اثیر جزری نیز در حوادث سال ۴۹۵ هجری قمری می‌نویسد: در سال ۴۹۵ هجری قمری امیر منظوربن عماره حسینی امیر و حاکم مدینه منوره از دنیا رفت و فرزندش به جای او امیر مدینه شد. فرزند امیر منظور همان کسی است که معماری را که مجدالملک بلاسانی برای بازسازی گنبد و بارگاه عباس عموی پیامبر اکرم (ص) و امام حسن مجتبی (ع) فرستاده بود، به قتل رساند.[۱۴۲] این سند تاریخی نیز نشان می‌دهد قبرا مام حسن مجتبی (ع) و عباس عموی پیامبر (ص) در حدود سال‌های ۴۹۵ هجری قمری دارای گنبد و بارگاه بوده است. ابن بطوطه متوفای ۷۷۹ هجری قمری نیز در سفرنامه خود در معرفی قبر و بارگاه عباس عموی پیامبر (ص) و امام حسین مجبتی (ع) می‌نویسد: پشت سر قبور همسران پیامبر اکرم (ص) ودر سمت راست کسانی که از باب البقیع خارج می‌شوند،گنبد وبارگاهی قرار دارد که قبر عباس بن عبدالمطلب عموی پیامبر اکرم (ص) و امام حسن مجتبی (ع) در آن قرار دارد. این گنبد و بارگاه از بقیه گنبدها بلندتر است و از نظر ساخت نیز از بقیه گنبدها بهتر و محکم‌تر ساخته شده است.[۱۴۳]

۳٫ بنای مسجد بر روی قبرحضرت حمزه (ع)

ابن شبه نمیری (۱۷۳-۲۶۲ هجری قمری) درباره قبور حضرت حمزه (ع) و مصعب بن عمیر و عبدالله بن جحش می‌نویسد: برخی معتقدند مصعب بن عمیر و عبدالله بن جحش به همراه حضرت حمزه (ع) در یک قبرمدفون هستند؛ اما قول صحیح این است که این دو نفر پایین مسجدی که بر روی قبر حضرت حمزه (ع) ساخته شده است، دفن شده‌اند و حمزه به تنهایی در یک قبر مدفون است.[۱۴۴]

این سند تاریخی نیز نشان می‌دهد که بر روی قبر حضرت حمزه (ع) در قرن سوم مسجدی قرار داشته است.

۴٫ بنا و ساختمان قبر ابراهیم فرزند پیامبر (ص)

سعید بن محمد بن جبیر می‌گوید: قبر  ابراهیم فرزند رسول گرامی اسلام (ص) در زوراء قرار دارد و من نیز آن را از نزدیک دیده‌ام. عبدالعزیز بن محمد در معرفی زوراء می‌گوید: زوراء همان خانه‌ای است که بعدها ملک محمدبن زید بن علی گردید.[۱۴۵] براساس این دو مطلب قبرابراهیم فرزند پیامبر (ص) در داخل خانه قرار داشته است و اگر وجود بنا و ساختمان بر روی قبر حرام بود، صحابه ومسلمانان صدر اسلام،این خانه را تخریب می‌کردند. ابن خلکان شافعی در شرح حال ظهیر الدین روذراوی می‌نویسد: روذراوی در نیمه جمادی‌الآخر سال ۴۸۸ هجری قمری در مدینه منوره از دنیا رفت و در قبرستان بقیع نزدیک قبه وبارگاه قبرابراهیم فرزند پیابمر اکرم (ص) به خاک سپرده شد.[۱۴۶] ابن بطوطه متوفای ۷۷۹ هجری قمری نیز در سفرنامه خود در معرفی مشاهد مشرفه مدینه منوره می‌نویسد: قبر ابراهیم فرزند پیامبر اکرم (ص) در مقابل قبر مالک بن انس قرار دارد و بر روی قبر ابراهیم نیز قبه و گنبد سفید رنگی قرار دارد.[۱۴۷] این دو مطلب نیز نشان می‌دهد قبر ابراهیم فرزند پیامبر اکرم (ص) در قرن‌های پنجم و هشتم دارای گنبد و بارگاه بوده است.

۵٫ ساختن مسجد بر روی قبر زبیر بن عوام

ابن جوزی در حوادث ۳۸۶ هجری قمری می‌نویسد: اهالی بصره در ماه محرم ستل ۳۸۶ هجری قمری قبری را که بسیار قدیمی بود، خراب کردند؛ اما ناگهان با جنازه سالم وتازه زبیر بن عوام در حالی که لباس‌هایش نو بود و شمشیری نیز در کنار جنازه بود، مواجه شدند. جنازه زبیربن عوام را از قبر بیرون آوردند و پس از کفن کردن،دفن کردند. شخصی به نام الاثیر ابومسک عنبر بر روی قبر زبیر بن عوام بنایی به عنوان مسجد ساخت. چلچراغ‌ها، حصیرها و سجاده‌ای زیادی به این مسجد منتقل شد. عده‌ای به عنوان نگهبان و اداره‌کنندگان امور مسجد مشغول کار شدند. اموال زیادی توسط مردم به این مسجد و مقبره وقف شد.[۱۴۸]

۶٫ بارگاه عبیدالله بن محمد معروف به نذور

قاضی ابوالقاسم تنوخی به نقل از پدرش ضمن نقل ماجرای مفصلی، درباره این قبر و علت شهرت آن به قبر نذور، می‌نویسد: در سمت شرقی بغداد و در نزدیکی مصلای عید خیمه زده بودیم و قصد رفتن به همدان را داشتیم. در حالی که در محضر عضدالدوله دیلمی[۱۴۹] نشسته بودیم، ناگهان نگاه عضدالدوله به قبر و بارگاه نذور افتاد و از من پرسید: این ساختمان مربوط به چیست؟[۱۵۰] تفصیل ماجرا را در فصل قبلی ذکر کرده‌ایم. برای یادآوری ماجرا به فصل قبلی مراجعه شود.

۷٫ گنبد و بارگاه غلام خلیل (متوفای ۲۷۵ هـ.ق)

احمدبن کامل درباره وفات و تشییع جنازه و قبر و بارگاه احمدبن محمد بن غالب بن مرداس باهلی بصری معروف به غلام خلیل می‌نویسد: غلام خلیل در رجب سال ۲۷۵ هجری قمری در بغداد از دنیا رفت. تمامی بازارهای بغداد به خاطر وفات غلام خلیل تعطیل شد. اهالی بغداد اعم از زن و مرد و کودک برای شرکت در تشییع جنازه و نماز از منازلشان خارج شدند. پس از خواندن نماز، جنازه را در تابوتی قرارداده و به بصره منتقل کردند و در آنجا به خاک سپردند و بر روی قبرش قبه و گنبد و بارگاهی ساختند.[۱۵۱]

۸٫ بارگاه ام حبیبه

یزید بن سائب به نقل از پدر بزرگش می‌گوید: هنگامی که عقیل بن ابی‌طالب مشغول کندن چاهی در منزلش بود، ناهگهان با سنگی مواجه شد که بر روی ان نوشته شده بود: «قبر أم حبیبه بنت صخر بن حرب». عقیل پس از مواجه شدن با این سنگ، چاه را پر کرد و بر روی قبر ام حبیبه ساختمانی ساخت. یزید بن سائب می‌گوید: قبر ام حبیبه و ساختمان ساخته شده توسط عقیل بر روی قبر ام حبیبه را از نزدیک مشاهده کردم.[۱۵۲]

البت در اصل این ماجرا اشکال وجود دارد، زیرا عقیل با ام حبیبه همسر پیامبر اکرم (ص) معاصر بوده است و خیلی بعید است که محل دفن و قبر ام حبیبه بر عقیل مخفی مانده باشد.

۹٫ گنبد و بارگاه حضرت علی (ع)

حسن بن محمد دیلمی پس از نقل ماجرای آمدن هارون الرشید به نجف اشرف و زیارت کردن قبر حضرت علی (ع) می‌نویسد: هارون الرشید دستور داد تا بر روی قبر حضرت علی (ع) گنبد و باراگهی باچهار در ورودی ساخته شود.

احمد بن علی بن حسین حسنی در کتاب «عمد الطالب» پس از نقل ماجرای زیارت قبر حضرت علی (ع) توسط هارون‌الرشید، می‌نویسد: هارون‌الرشید دستور داد تا بر روی قبر حضرت علی (ع)گنبد و بارگاهی ساخته شود. پس از ساخته شدن گنبد و بارگاه، مردم به زیارت قبر شریف آن حضرت می‌آمدند و مردگان را نیز در اطراف قبر آن حضرت دفن می‌کردند.

سید بن طاووس نیز تعمیر قبر و ساختن گنبد و بارگاه بر روی قبر حضرت علی (ع) توسط هارون‌الرشید را به نقل از ابن طحال این‌گونه بیان می‌کند: به دستور هارون‌الرشید قبر  حضرت علی (ع) با آجرهای کوچک و سفید رنگ تعمیر شد و بر روی قبر آن حضرت گنبد و بارگاهی از گل سرخ رنگ ساخته شد.[۱۵۳] با توجه به مرگ هارون‌الرشید در سال ۱۹۳ هجری قمری، مشخص می‌شود که ساخت گنبد و بارگاه بر روی قبر حضرت علی (ع) در قرن دوم هجری اتاق افتاده است.

۱۰٫گنبد و بارگاه امام کاظم (ع)

ابن خلکان شافعی به نقل از خطیب بغدادی می‌نویسد: امام کاظم (ع) در زندان (هارون‌الرشید) از دنیا رفت و در مقابر شونیزیین، خارج گنبد به خاک سپرده شد. قبر امام کاظم (ع) مشهور و معروف است و مردم به زیارت قبر آن حضرت می‌روند. بر روی قبر ایشان ساختمان و بارگاه بزرگی ساخته شده است. چلچراغ‌ها و شمعدان‌هایی از طلا و نقره وانواع دیگری از وسایل و فرش‌های فراوانی در این بارگاه قرار دارد.[۱۵۴] نکته دیگری که از این مطالب استفاده می‌شود، وجود گنبد و بارگاهی غیر از گنبد و بارگاه امام کاظم (ع)، هنگام شهادت آن حضرت در حدود سال ۱۸۳ هجری قمری می‌باشد که امام کاظم (ع) خار ج آن گنبد و بارگاه به خاک سپرده شده است. ذهبی سلفی نیز در شر ححال امام کاظم (ع) می‌نویسد: امام موسی کاظم (ع) دارای مشهد و بارگاه مشهور و بزرگی در بغداد است که نوه ایشان امام جواد(ع) نیز در همان بارگاه مدفون است. پدر بزرگوار امام کاظم (ع) حضرت رضا (ع) نیز در طوس بارگاه بزرگ و باعظمتی دارد.[۱۵۵]

۱۱٫ گنبد و بارگاه امام رضا(ع)

حسن بن جهم ضمن نقل روایتی طولانی از امام رضا (ع) می‌گوید: امام رضا (ع) به من فرمود: این حسن بن جهم! مامون مرا با زهر به قتل می‌رساند و به من ظلم خواهد کرد. تو نیز این ماجرا و این سخنان را نشنیده بگیر و تا زنده‌ام به کسی نگو. حسن بن جهم می‌گوید: من نیز ماجرا را پیش احدی نقل نکردم تا این که امام رضا (ع) به طوس رفت و درآنجا توسط زهر به شهادت رسید و در منزل حمید بن قحطبه طائی زیر گنبد و بارگاه هارون‌الرشید و در کنار او به خاک سپرده شد.[۱۵۶] علامه مجلسی درباره محل شهادت و دفن امام رضا (ع) می‌نویسد: امام رضا (ع) در روستای سناباذ از توابع طوس در خراسان به شهادت رسید و در خانه حمیدبن قحطبه در کنار هارون‌الرشید زیر گنبد و بارگاهی که هارون‌الرشید در آن دفن شده بود، به خاک سپرده شد.[۱۵۷] شیخ صدوق و ابن شهر آشوب مازندرانی نیز به نقل از ابوالصلت هروی پیشگویی امام رضا (ع) در موردمحل دفنش را این‌گونه نقل می‌کنند: امام رضا (ع) پس از ورود به خانه حمید بن قحطبه، داخل قبه و بارگاه هارون‌الرشید شد و سپس با انگشتان مبارکشان در کنار قبر هارون خطی کشید و فرمود: اینجا محل دفن من است و خداوند این مکان را محل رفت و آمد شیعیان قرار خواهد داد.[۱۵۸]

با توجه به شهادت امام رضا (ع) در حدود سال ۲۰۲ هجری قمری، مشخص می‌شود که گنبد و بارگاه موجود بر روی قبر هارون‌الرشید در اواخر قرن دوم هجری ساخته شده است. ابن بطوطه مراکشی نیز گزارش مفصلی از مشاهدات خود از گنبد و بارگاه ساخته شده بر روی قبر امام رضا و زائرین آن ارائه می‌دهد.[۱۵۹]

۱۲٫ گنبد و بارگاه ابوتمام طائی (متوفای حدود ۲۳۱ هـ.ق)

 حبیب بن اوس بن حارث طائی شاعر مشهور و معروف دربار، در سال ۱۹۰ هجری قمری در روستای جاسم از توابع دمشق به دنیا آمده و در مصر بزرگ شده است و در حدود سال ۲۳۱ هجری قمری در موصل از دنیا رفته است. ابن خلکان به نقل از بختری می‌نویسد: ابونهشل بن حمید طوسی بر روی قبر ابوتمام در کنار باب المیدان گنبد و بارگاهی ساخت.[۱۶۰]

۱۳٫ گنبد و بارگاه پوران دختر حسن بن سهل (همسر مأمون)

پوران دختر حسن بن سهل که در علم نجوم نیز تبحر داشت در صفر سال ۱۹۲هجری قمری به دنیا آمده و در سال ۲۰۲ هجری قمری به عقد مأمون درآمده و در سال ۲۱۰ هجری قمری مراسم ازدواج اوبا مأمون برگزار شده و در ربیع الاول سال ۲۷۱ هجری قمری در حدود ۸۰ سالگی در بغداد از دنیا رفته است. ابن خلکان شافعی درباره محل دفن پوران می‌نویسد: پوران در قبه و گنبدی که  مقابل مسجد جامع سلطان قرارداشت، به خاک سپرده شد. ابن خلکان در ادامه می‌نویسد: این قبه و گنبد تاکنون نیز باقی است.[۱۶۱] با توجه به مطالب نقل شده مشخص می‌شود که قبل از فوت پوران، گنبد و بارگاهی در بغداد وجود داشته است و پوران در آن گنبد و بارگاه به خاک سپرده شده است.

۱۴٫ گنبد و بارگاه سلمان فارسی (متوفای ۳۶ هـ.ق)

خطیب بغدادی شافعی (متوفای ۴۶۳ هجری قمری) می‌نویسد: قبر سلمان فارسی هم‌اکنون در نزدیکی ایوان کسری مشخص ومعروف است. روی قبر سلمان فارسی بنایی ساخته شده است. یک نفر خدمتگزاری و امور مربوط به حفظ، آبادانی و رتق و فتق امور مقبره سلمان فارسی را به عهده گرفته است و به صورت دائمی در همان مکان ساکن شده است. بارگاه و مقبره سلمان فارسی را از نزدیک دیده‌ام و بارها قبر این صحابی پیامبر اکرم (ص) را زیارت نموده‌ام.[۱۶۲]

۱۵٫ گنبد و بارگاه طلحه (متوفای ۳۶ هـ.ق)

ابن بطوطه (متوفای ۷۷۹ هجری قمری) در سفرنامه خود در معرفی قبر و بارگاه طلحه می‌نویسد: یکی از مشاهد مبارکه در بصره، مشهد وبارگاه طلحه بن عبیدالله است!! قبر وبارگاه طلحه در داخل شهر بصره قرار دارد. بر روی قبر طلحه گنبدی قرار دارد. بارگاه و مقبره طلحه به عنوان مسجد جامع بصره مورد استفاده است. در گوشه‌ای از بارگاه طلحه برای زائران قبرش غذا پخته می‌شود. مردم بصره برای این مکان احترام زیادی قائل هستند.[۱۶۳]

۱۶٫ گنبدو بارگاه مالک بن انس

ابن بطوطه (متوفای ۷۷۹ هجری قمری)در سفرنامه خود در معرفی قبر و بارگاه مالک بن انس پیشوای فقهی مالکیه می‌نویسد: قبر مالک در مقابل قبر صفیه دختر عبدالمطلب و عمه پیامبر اکرم (ص) و مادر زبیر بن عوام قرار دارد. بر روی قبر مالک بن انس گنبد و ساختمان کوچکی قرار دارد.[۱۶۴]

۱۷٫ گنبد و بارگاه عثمان بن عفان

ابن بطوطه در معرفی قبر و بارگاه عثمان بن عفان می‌نویسد: قبر عثمان در انتهای بقیع قرار دارد و بر روی قبرش گنبد و بارگاه بزرگی ساخته شده است.[۱۶۵]

۱۸٫ ساختمان و بارگاه ابوایوب انصاری (متوفای ۵۲ هـ.ق)

خالد بن زید بن کلیب معروف به ابوایوب انصاری یکی از صحابه بزرگ پیامبر اکرم (ص) و یکی از بیعت کنندگان عقبه می‌باشد. ابوایوب انصاری پس از ورود پیامبر (ع) به مدینه افتخار میزبانی آن حضرت را داشته و پیامبر اکرم (ص)چندماهی را مهمان او بوده است. ابو ایوب انصاری در جنگ‌های بدر، احد و خندق و دیگر غزوات پیامبر اکرم (ص) به جز یک غزوه، شرکت کرده است و در پیمان برادری که پیامبر اکرم (ص) میان مهاجرین و انصار بست، میان ابوایوب انصاری و مصعب بن عمیر عقد برادری بست. وی یکی از اصحاب ویاران خوب حضرت علی (ع) نیز بوده و در جنگ‌های آن حضرت، ایشان را همراهی کرده است. ابو ایوب انصاری در سال ۵۲ هجری قمری در دوران خلافت معاویه همراه سپاه وی به جنگ با روم رفته و در نزدیکی قسطنطنیه از دنیا رفته و در همان جا نیز دفن شده است. ولید بن مسلم (۱۱۹-۱۹۴ هجری قمری) می‌گوید: پیرمردی از اهالی فلسطین ساختمان سفید ‌رنگی را در نزدیکی دیوارهای قسطنطنیه مشاهده کرده بود و هنگامی که از اهالی منطقه هویت ساختمان را جویا می‌شود، به او می‌گویند: این ساختمان مربوط به قبر ابوایوب انصاری صحابی پیامبر اکرم (ص) می‌باشد. پیرمرد فلسطینی می‌گوید: به طرف ساختمان و قبر ابوایوب انصاری حرکت کردم و قبر ابوایوب را در داخل ساختمان از نزدیک دیدم. بالای قبر ابوایوب انصاری شمعدانی قرارداشت که با یک زنجیر بسته شده و آویزان بود.[۱۶۶] ابن کثیر نیز می‌گوید: بر روی قبر ابوایوب انصاری زیارتگاه و مسجدی بنا کرده‌اند.[۱۶۷]

۱۹٫ بارگاه ابوحنیفه (متوفای ۱۵۰ هـ.ق)

ابن جوزی در حوادث ۴۵۹ هجری قمری می‌نویسد: در همین سال‌ها ابوسعد مستولفی ملقب به شرف الملک با تخریب مسجدی که بر روی قبر ابوحنیفه ساخته شده بود و با  خریدن زمین‌ها و خانه‌های اطراف قبر ابوحنیفه و تخریب آن‌ها و با دعوت از بناها و مهندسین و با استفاده از هزاران آجر، گنبد و بارگاه بزرگی بر روی قبر ابوحنیفه ساخت.[۱۶۸]

۲۰٫ گنبد و بارگاه معروف کرخی (متوفای ۲۰۰ هـ.ق)

ابن جوزی در حوادث ۴۵۹ هجری قمری می‌نویسد: در ماه شعبان همین سال قبر و بارگاه معروف کرخی در آتش سوخت. علت آتش‌سوزی این بود که شخصی که متولی امور مقبره بود، مریض شده بود. هنگام پختن غذا برای او، آتش شعله‌ور شد و چوب‌ها و حصیرهای موجود در محل آتش گرفت. دهلیز و گنبد و بارگاه و تمامی وسایل موجود در مقبره در آتش سوخت. به دستور القائم بامرالله در ربیع‌الاول سال ۴۶۰ هجری قمری قبر معروف کرخی بازسازی شد و بارگاهی با گچ و آجر بر روی قبر معروف کرخی ساخته شد.[۱۶۹]

۲۱٫ گنبد و بارگاه شافعی (متوفای ۲۰۴ هـ.ق)

ذهبی درباره قبرو بارگاه محمدبن ادریس شافعی می‌نویسد: ملک کامل (متوفای ۶۳۵ هجری قمری) بر روی ضریح شافعی قبه و گنبدی ساخت.[۱۷۰]

۲۲٫ بارگاه ابوعوانه (۲۳۰-۳۱۶ هـ.ق)

ذهبی در شرح حال یعقوب بن اسحاق نیشابوری اسفرایینی معروف به ابوعوانه می‌نویسد: قبر ابوعوانه در داخل شهر اسرافیین قرار دارد و بر روی قبرش بارگاه و زیارتگاه ساخته شده است.[۱۷۱]

۲۳٫ بارگاه حسن بن ابی الهبیش (متوفای ۴۲۰ هـ.ق)

ابن جوزی در حوادث سال ۴۲۰ هجری قمری می‌نویسد: یکی از بزرگانی که در این سال از دنیا رفت، حسن بن ابی‌الهبیش بود. قبر حسن بن ابی‌الهبیش درکوفه معلوم و مشخص است و بر روی قبرش بارگاهی ساخته شده است. من نیز در مسیر حج، قبرش را زیارت کردم.[۱۷۲]

۲۴٫ گنبد و بارگاه محمد بن احمد سیلطی (متوفای ۳۸۱ هـ.ق)

سمعانی درباره ابوجعفر محمدبن احمد سلیطی تمیمی می‌نویسد: محمدبن احمد سلیطی در روز جمعه ۲۶ ذی‌الحجه ۳۸۱ هجری قمری ازدنیا رفت و روز شنبه پس از این که برادرش ابوالعباس بر جنازه‌اش نماز خواند، در قبه و گنبدی که در کنار مدرسه ساخته شده بود، به خاک سپرده شد.[۱۷۳]

۲۵٫ ساختن بنا بر روی قبر قیس ثاوی

یاقوت حموی می‌نویسد: قیس بن یربوع معروف به قیس ثاوی یکی از بهترین سوارکاران عرب، هنگامی که نزد یکی از پادشاهان رفت،‌پادشاه به او گفت: تصمیم گرفته بودم تاجی را که بر سر دارم بر روی سر کریم‌ترین فرد عرب بگذارم و اینک آن را بر روی سر تو می‌گذارم. پادشاه پس از گذاشتن تاج بر روی سر قیس، هرآنچه نیز قیس درخواست کرده بود، به او داد. گچروهی از افراد قبیله طی قیس را در حالی که به سمت قبیله‌اش برمی‌گشت به خاطر وجود تاج و وضع ظاهریش نشناخته و او را اشتباها به قتل رساندند؛ اما پس از کشتن قیس، او را شناختند. لذا پشیمان شده و او را در منطقه رمان به خاک سپرده و بر روی قبرش نیز ساختمان ساختند.[۱۷۴]

۲۶٫ گنبد و بارگاه ابوالحسن یزدی (متوفای ۳۷۳ هـ.ق)

سمعانی درباره وفات ابوالحسن محمدبن احمد بن جعفر یزدی یکی از اساتید حاکم نیشابوری می‌نویسد: ابوالحسن یزدی در روز دوم محرم ۳۷۳ هجری قمری در نیشابور از دنیا رفت و در گنبد و بارگاهی که خودش در زمان حیات ساخته بود،  به خاک سپرده شد.[۱۷۵] بن دینار، حبیب عجمی و سهل بن عبدالله تستری[۱۷۶]، شیخ رسلان (متوفای حدود ۵۶۰ هجری قمری)[۱۷۷] ، امیر ایبک بن  عبدالله متوفای ۶۴۵ هجری قمری)[۱۷۸] نیز از دیگر نمونه‌ها و شواهد سیره مسلمانان در طول تاریخ است.

با وجود مطالب و شواهد ذکر شده آیا باز هم می‌توان ادعا کرد که ساختن گنبد و بارگاه بر روی قبور در چهار قرن ابتدایی اسلام وجود نداشته و از قرن پنجم به بعد شروع شده است؟

اگر ساختن بارگاه و گنبد بر روی قبور حرام بود، چرا علمایی که در قرن دوم و در زمان هارون الرشید و مأمون زندگی می‌کردند و در مقابل اعتقاد مخلوق بودن قرآن که توسط مأمون تبلیغ می‌شد، ایستادگی  کردند، ساختن بارگاه و گنبد بر روی قبور را انکار نکرده و مسلمانان و حاکمان را از این کار منع نکردند؟

آیا تمامی مسلمانانی که بر روی قبور بزرگان اسلام گنبد و بارگاه ساخته‌اند، کافر بودند؟!

 منبع: کتاب شناخت وهابیت/نجم الدین طبسی


 [۱]– «بل المساجد المبنیه علی قبور الانبیاء و الصالحین لا تجوز الاصلاه فیها و بناءها محرم، کما قد نص علی ذلک غیر واحد من الائمه، لما استفاض عن النبی (ص) فی الصحاح و السنن و المسانید انه قال: ان من کان قبلکم کانوا یتخذون القبور مساجد، الا فلا تتخذوا القبور مساجد، فانی انها کم عن ذلک و قال فی مرض موته: لعنه الله علی الیهود و النصاری اتخذوا قبور انبیائهم مساجد، یحذر ما فعلوا، قالت عائشه: و لولا ذلک لا برز قبره ولکن کره ان یتخذ مسجدا» ابن تیمیه حنبلی حرانی، مجموعه الفتاوی: ج۲۷،‌ص ۸۱٫ «اما بناء المساجد علی القبور و تسمی مشاهد، فهذا غیر سائغ، بل جمیع الامه ینهون عن ذلک، لما ثبت فی الصحیحین عن النبی (ص) انه قال: لعن الله الیهود و النصاری اتخذوا قبور انبیائهم مساجد، یحذر ما فعلوا. قالت عائشه: و لولا ذلک لابرز قبره ولکن کره ان یتخذ مسجدا و فی الصحیح ایضا عنه انه قال: ان من کان قبلکم کانوا یتخذون القبور مساجد، الا فلا تتخذوا القبور مساجد، فانی انها کم عن ذلک و فی السنن عنه انه قال: لعن الله زوارات القبور و المتخذین علیها المساجد و السرج». همان، ج۱۲، ص ۱۷۷٫

[۲]– «و کذلک المساجد المبنیه علی القبور التی تسمی المشاهد محدثه فی الاسلام و السفر الیها محدث فی الاسلام لم یکن بنی من  ذلک شیء فی القرون الثلاثه المفضله». همو. الاستغاثه فی الرد علی البکری: ص ۲۲۴٫

[۳]– «فهذه المساجد المبنیه علی قبور الانبیاء و الصالحین و الملوک و غیر هم تتعین (یتعین) ازالتها بهدم او بغیر، هذا مما لا اعلم فیه خلافا بین العلماء المعروفین». همان. « قال اصحابنا و غیرهم من العلماء: لا یجوز ان یبنی مسجد علی قبر و لا فیما بین القبور و  الواجب فی المساجد المبنیه علی ترب الانبیاء و العلماء و الشیوخ و الملوک و غیرهم ان لاتتخذ مساجد، بل یقطع ذلک عنها اما بهدمها او سدها و نحو ذلک». همو، شرح العمده فی الفقه: ج ۴، ص ۴۵۰، الفصل الرابع.

[۴]– ابن قیم جوزیه، زاد المعاد فی هدی خیر العباد: ج۳، ص ۴۳۶، فصل لایجوز ابقاء مواضع الشرک بعد القدره علی هدمها.

[۵]– جبرتی، عجائب الاثار: ج ۲، ص ۵۹۰٫

[۶]– سید محسن امین حسینی عاملی، کشف الاربیاب فی اتباع محمد بن عبدالوهاب: ص ۳۵۷، الفصل التاسع، فی بناء القبور و البناء علیها و تجصیصها و عقد القباب.

[۷]– «س ۴: هناک من یحتجون ببناء القبه الخضرا علی القبر الشریف بالحرم النبوی علی جواز بناء القباب علی باقی القبور کالصالحین و غیرهم، فهل یصح هذا الاحتجاج ام ماذا یکون الرد علیهم؟ ج ۴: لا یصح الاحتجاج ببناء الناس قبه علی قبر النبی (ص) علی جواز بناء قباب علی قبور الاموات، صالحین او غیرهم. لان بناء اولئلک الناس القبه علی قبره (ص) حرام یا ثم فاعله، لمخالفته ما ثبت عن ابی الهیاج الاسدی قال: قال لی علی بن ابی طالب (ع): الا ابعثک علی ما بعثنی علیه رسول الله (ص)، الا تدع تمثالا الا طمسته و لا قبرا مشرفا الا سویته، و عن جابر (ع) قال: نهی النبی (ص) ان یجصص القبر و ان یقعد علیه و ان یبنی علیه، فلا یصح ان یحتج احد بفعل بعض الناس المحرم علی جواز مثله من المحرمات، لانه لا یجوز معارضه قول النبی (ص) بقول احد من الناس او فعله، لانه المبلغ عن الله سبحانه و الواجب طاعته و الحذر من مخالفه امره… و لان بناء القبور و اتخاذ القباب علیها من وسائل الشرک باهلها، فیجب سد الذرائع اموصله للشرک». فتاوی اللجنه الدائمه للبحوث العلمیه و الافتاء: ج۹، ص ۸۳، القاب علی القبور، السوال الرابع من الفتوی رقم ۸۲۶۳٫ و «بناء القباب علی القبور منکر یجب الا یکون و ما وجد منه یجب هدمه، لان النبی (ص) نهی عن البناء علی القبور و امر بتسویه ما رفع منها». همان، ص ۹۶، بدع حول الاموات، الفتوی رقم ۹۷۷۴٫ و «فان البناء علی القبور و اقامه القباب علیها من کبائر الذنوب و ذرائع الشرک، فقد ثبت عن ابی الهیاج انه قال: قال لی علی: الا العثک علی ما بعثنی علیه النبی (ص)، الا تدع صوره الا طمستها و لا قبرا مشرفا الا سویته». همان، ج ۳، ص ۹۷، السوال الثانی من الفتوی رقم ۵۸۰۲٫

[۸]– «لم نسمع فی خیر القرون ان هذه البدعه حدثت فیها، بل بعد القرون الخمسه». سید محسن امین حسینی عاملی، کشف الارتیاب فی اتباع محمد بن عبدالوهاب: ص ۳۵۷-۳۵۸، الفضل التاسع، فی بناء القبور و البناء علیها و تجصیصها و عقد القباب فوقها و عمل الصندوق و الخلعه لها.

[۹]– «اما البناء علی القبور فهو ممنوع اجماعا، لصحه الاحادیث الوارده فی منعه و لهذا افتی کثیر من العلماء بوجوب هدمه مستند ین علی ذلک بحدیث علی انه قال لابی الهیاج: الا ابعثک علی ما بعثنی علیه رسول الله (ص) ان لا تدع تمثالا الا طمسته و لا قبرا مشرفا الا سویته». همان، ص ۳۵۹٫

[۱۰]– بن عثیمین، مجموع فتاوی و رسائل: ج ۲۴، ص۶٫

[۱۱]– مسلم بن حجاج نیشابوری، الجامع الصحیح معروف به صحیح مسلم: ج ۲، ص۳۸۴، کتاب الجنائز، باب الامر بتسویه القبور؛ حاکم نیشابوری شافعی، المستدرک علی الصحیحین: ج ۱، ص ۵۲۴، ح۱۳۶۶/۱۰۲ و ۱۳۶۷/۱۰۳، کتاب الجنائز؛ نسائی، سنن النسائی: ج ۴، ص ۸۸، کتاب الجنائز، باب تسویه القبور اذا رفعت؛ ابو داود سجستانی، سنن ابی داود: ج۳، ص ۲۱۵، کتاب الجنائز، باب  فی تسویه القبور، ح ۳۲۱۸ و عبدالرزاق صنعانی، المصنف: ج ۳، ص ۵۰۳ و ۵۰۴، کتاب الجنائز، باب اجدث والبنیان، ح ۷۴۸۷٫

[۱۲]– همان، ص ۳۸۴، کتاب الجنائز، باب النهی عن تجصیص القبر و البناء علیه.

[۱۳]– مسلم بن حجاج نیشابوری، الجامع الصحیح معروف به صحیح مسلم: ج ۱، ص ۱۹۸، کتاب الصلاه، باب النهی عن بناء المساجد علی القبور و اتخاذ الصور فیها و النهی عن اتخاذ القبور مساجد.

[۱۴]– همان، ص ۱۹۷ و بخاری، الجامع الصحیح معروف به صحیح بخاری: ج۱، ص ۲۳۰، کتاب الجنائز، باب ما یکره من اتخاذ المساجد علی القبور.

[۱۵]– بیهقی شافعی، السنن الکبری: ج۵، ص ۴۵۸، کتاب الجنائز، جماع ابواب البکاء علی المیت، باب ما ورد فی نهیهن عن زیاره القبور، ح ۷۳۰۷٫

[۱۶]– هیثمی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد: ج۱۰، ص ۱۹٫

[۱۷]– «حیث اورد علی نفسه سوالا: بان هذا امر عم البلاد و طبق الارض شرقا و غربا بحیث لا بلده من بلاد الاسلام الا و فیها قبور و مشاهد، بل مساجد المسلمین غالبها لا تخلو عن قبر و مشهد و لا یسع عقل عاقل ان هذا منکر یبلغ الی ما ذکرت من الشناعه و یسکت علیه علماء الاسلام الذین ثبتت لهم الوطاه فی جمیع جهات الدنیا، فاجاب: ان اردت الانصاف و ترکت متابعه الاسلاف و عرفت ان الحق ما قام علیه الدلیل، لا ما اتفقت علیه العوالم جیلا بعد جیل، فاعلم ان هذه الامور صادره عن العامه الذین اسلامهم تقلید الاباء بلا دلیل و لا یسمعون من احد علیهم من نکیر، بل تری من یتسم بالعلم و یدعی الفضل و ینتصب للقضاء و الفتیاء و التدریس او الولایه او المعرفه او الاماره و الحکومه معظما لما یعظمونه، مکرما لما یکرمونه و لا یخفی ان سکوت العالم او العالم علی وقوع المنکر لیس دلیلا علی جوازه…» سید محسن امین حسینی عاملی، کشف الارتیاب فی اتباع محمد بن عبدالوهاب: ص ۳۶۱، الفصل التاسع فی بناء القبور و البناء علیها و تجصیصها و عقد القباب فوقها و عمل الصندوق و الخلعه لها، به نقل از صنعانی در تطهیر الاعتقاد: ص ۱۷-۱۹٫

[۱۸]– بیهقی شافعی، السنن الکبری: ج۵، ص ۴۵۸، کتاب الجنائز، جماع ابواب البکاء علی المیت، باب ما ورد فی نهیهن عن زیاره القبور، ح ۷۳۰۷٫

[۱۹]– «یستفاد منه ان قوله (ص) هذا من باب قطع الذریعه، لئلا یعبد قبره الجهال، کما فعلت الیهود و النصاری بقبور انبیائهم». عینی حنفی، عمده القاری شرح صحیح البخاری: ج ۸، ص ۱۳۶، باب ما یکره من اتخاذ المساجد علی القبور، شرح حدیث ۸۵٫ « قال البیضاوی: لما کانت الیهود و انصاری یسجدون لقبور الانبیاء تعظیما لشانهم و یجعلونها قبله یتوجهون فی الصلاه نحوها و انخذوها او ثانا لعنهم النبی (ص) و منع المسلمین عن مثل ذلک، فاما من اتخذ مسجدا فی جوار صالح و قصد التبرک بالقرب منه، لا للتعظیم و لا للتوجه الیه، فلا یدخل فی اوعید المذکور». قسطلانی، ارشاد الساری لشرح صحیح البخاری: ج۳، ص ۴۷۹، کتاب الجنائز، باب ۷۰ بناء المسجد علی القبر، شرح حدیث ۱۳۴۱٫

[۲۰]– «و لما مات الحسن بن الحسن بن علی رضی الله عنهم ضربت امراته القبه علی قبره سنه». بخاری، الجامع الصحیح معروف به صحیح بخاری: ج۱، ص ۲۳۰، کتاب الجنائز، باب ما یکره من اتخاذ المساجد علی القبور.

[۲۱]– «و ماسبه هذا الاثر لحدیث الباب ان المقیم فی الفسطاط لا یخلو من الصلاه هناک، فیلزم اتخاذ المسجد عند القبر». ابن حجر عسقلانی شافعی، فتح الباری بشرح صحیح البخاری، ج ۳، ص ۲۳۸، کتاب الجنائز، باب ۶۱ ما یکره من اتخاذ المساجد علی القبور، شرح حدیث ۱۳۳۰ و «من حیث ان هذه القبه المضروبه لم تخل عن الصلاه فیها و استلزم ذلک اتخاذ المسجد عند اقبر». عینی حنفی، عمده القاری شرح صحیح البخاری: ج۸، ص ۱۳۴، باب ما یکره من اتخاذ المساجد علی القبور.

[۲۲]– «و لفظها یقتضی ان بعض الاتخاذ لا یکره، فکانه یفصل بین ما اذا ترتبت علی الاتخاذ مفسده اولا». همان.

[۲۳]– «قال العلماء: انما نهی النبی (ص) عن اتخاذ قبره غیره مسجدا، خوفا من المبالغه فی تعظیمه والافتنان به، فربما ادی ذلک الی الکفر، کما جری لکثیر من الامم الخالیه». نووی، المنهاج فی شرح صحیح مسلم بن الحجاج: ج ۲، ص ۱۸۵، کتاب المساجد و مواضع الصلاه، باب النهی عن اتخاذ القبور مساجد، شرح احادیث ۱۶/۵۲۸-۲۳/۵۳۲٫

[۲۴]– سوره کهف، آیه ۲۱٫

[۲۵]– «فتجدهم یعطلون المساجد التی امر الله ان ترفع و یذکر فیها اسمه، فلا یصلون فیها جمعه و لا جماعه و لیس لها عندهم کبیر (کثیر) حرمه و ان صلوا فیها صلوا فیها وحدانا و یعظمون المشاهد المبنیه علی القبور، فیعکفون علیها مشابهه للمشرکین و یحجون الیها کما یحج الحاج الی البیت العتیق». ابن تیمیه حنبلی، منهاج السنه النبویه فی نقض کلام الشیعه القدریه: ج۱، ص ۲۹۶٫

[۲۶]– به سخنان ابن تیمیه در ابتدای همین فصل مراجعه شود.

[۲۷]– مسلم بن حجاج نیشابوری، الجامع الصحیح معروف به صحیح مسلم: ج ۲، ص ۳۸۴، کتاب الجنائز، باب النهی عن تجصیص القبر و النباء علیه.

[۲۸]– همان.

[۲۹]– ترمذی، الجامع الصحیح معروف به سنن ترمذی: ج ۳، ص ۳۶۸، کتاب الجنائز، باب ۵۸ ما جاء فی کراهیه تجصیص القبور و الکتابه علیها، ح ۱۰۵۲٫

[۳۰]– نسائی، سنن النسائی: ج ۴، ص ۸۶، کتاب الجنائز، الزیاده علی القبر.

[۳۱]– همان، البناء علی القبور.

[۳۲]– حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین: ج۱، ص ۵۲۵،کتاب الجنائز، حدیث ۱۳۶۹/۱۰۵٫

[۳۳]– همان، حدیث ۱۳۷۰/ ۱۰۶٫

[۳۴]– احمد بن حنبل، المسند: ج۳، ص ۳۳۹٫

[۳۵]– ابن ماجه قروینی، سنن ابن ماجه: ج۱، ص ۴۹۸، کتاب الجنائز، باب ۴۳ ما جاء فی النهی عن البناء علی القبور و تجصیصها و الکتابه علیها، ح ۱۵۶۲٫

[۳۶]– «اذا قال ابن جریج: «قال فلان» و «قال فلان» و «اخبرت» جا بمناکیر». مزی، تهذیب الکمال فی سماء الرجل: ج۱۲، ص ۶۰، شرح حال ابن جریج، ش۴۱۲۱؛ ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب: ج۶، ص ۳۵۹، شرح حال ابن جریج، ش ۷۵۸ و ذهبی سلفی، سیر اعلام النبلاء: ج ۶، ص ۳۲۸، شرح حال ابن جریج، ش  ۱۳۸٫

[۳۷]– «اذا قال ابن جریج «قال» فاحذره» مزی،تهذیب الکمال فی اسماء الرجاب: ج ۱۲، ص ۶۰، شرح حال ابن جریج،ش ۴۱۲۱ و ذهبی سلفی، سیر اعلام النبلاء: ج۶، ص ۳۲۸، شرح حال ابن جریج، ش ۱۳۸٫

[۳۸]– «روی ابن جریج عن ست عجائز من عجائز المسجد الحرام». مزی، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال: ج۱۲، ص۶۱، شرح حال ابن جریج، ش ۴۱۲۱ و ذهبی سلفی، سیر اعلام النبلاء: ج ۶، ص ۳۳۰، شرح حال ابن جریج، ش ۱۳۸٫

[۳۹]– «بعض الاحادیث التی کان یرسلها ابن جریج احادیث موضوعه، کان ابن جریج لا یبالی من این یاخذها». ذهبی سلفی، میزان الاعتدال فی نقد الرجال: ج۲، ص ۶۵۹، شرح حال ابن جریج، ش ۵۲۲۷٫

[۴۰]– «کان ابن جریج حاطب لیل». مزی، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال: ج ۱۲، ص ۶۱، شرح حال ابن جریج، ش ۴۱۲۱؛ ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب‌: ج ۶، ص ۳۵۹، شرح حال ابن جریج، ش ۷۵۸ و ذهبی سلفی، سیر اعلام النبلاء: ج ۶، ص ۳۲۹، شرح حال ابن جریج، ش ۱۳۸٫

[۴۱]– «اذا قال «قال» فهو شبه الریح». مزی، تهذیب الکمال فی اسما الرجال: ج ۱۲، ص ۶۱، شرح حال ابن جریج،ش ۴۱۲۱؛ ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب: ج۶، ص۳۵۹، شرح حال ابن جریج، ش ۷۵۸ و ذهبی سلفی، سیر اعلام النبلاء: ج ۶، ص ۳۳۰، شرح حال ابن جریج، ش ۱۳۸٫

[۴۲]– «کان ابن جریج صاحب غثاء». مزی، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال: ج۱۲، ص۶۱، شرح حال ابن جریج، ش ۴۱۲۱ و ذهبی سلفی، سیر اعلام النبلاء: ج۶، ص ۳۲۹، شرح حال ابن جریج، ش ۱۳۸٫

[۴۳]– «سالت یحیی بن سعید عن حدیث ابن جریح عن عطاء الخراسانی، فقال: ضعیف. قلت لیحیی: انه یقول: اخبرنی. قال: لاشی، کله ضعیف». ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب: ج۶، ص ۳۶۰، شرح حال ابن جریج، ش ۷۵۸٫

[۴۴]– «یدلس بلفظه «عن» و«قال». ذهبی سلفی سیر اعلام النبلاء ج ۶، ص ۳۳۲، شرح حال ابن جریج، ش۱۳۸٫

[۴۵]– ذهبی سلفی، میزان الاعتدال فی نقد الرجال: ج۲، ص ۶۵۹، شرح حال ابن جریج، ش ۵۲۲۷٫

[۴۶]– «تجنب تدلیس ابن جریج، فانه قبیح التدلیس الا فیما سمعه من مجروح مثل ابراهیم بن ابی یحیی و موسی بن عبیده و غیرهما». ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب: ج ۶، ص ۳۵۹، شرح حال ابن جریج، ش ۷۵۸٫

[۴۷]– «قال عبدالله بن احمد بن حنبل: قال ابی: کان ایوب السختیانی یقول: حدثنا ابوالزبیر و ابوالزبیر! ابوالزبیر! قلت لابی: کانه یضعفه؟ قال: نعم». مزی، تهذیب الکمال فی اسما الرجال: ج۱۷، ص۲۱۳، شرح حال ابوالزبیر، ش ۶۱۹۱؛ ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب: ج۹، ص ۳۹۱، شرح حال ابوالزبیر، ش ۷۲۹ و ذهبی سلفی، میزان الاعتدال فی نقد الرجال: ج۴، ص ۳۷، شرح حال ابوالزبیر، ش ۸۱۶۹٫

[۴۸]– «قال نعیم بن حماد: سمعت ابن عیینه یقول: حدثنا ابوالزبیر و هو ابوالزبیر. ای کانه یضعفه». مزی، تهذیب الکمال فی اسما الرجال: ج۱۷، ص ۲۱۳، شرح حال ابوالزبیر، ش ۶۱۹۱٫

[۴۹]– «عن سوید بن عبدالعزیز قال لی شعبه: تاخذ عن ابی الزبیر و هو لا یحسن ان یصلی». مزی، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال: ج۱۷، ص ۲۱۴، شرح حال ابوالزبیر، ش ۶۱۹۱ و ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب: ج۹، ص ۳۹۱، شرح حال ابوالزبیر، ش ۷۲۹٫

[۵۰]– «قال نعیم بن حماد: سمعت هشیما یقول: سمعت من ابی الزبیر، فاخذ شعبه کتابی فمزقه». مزی، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال: ج۱۷، ص ۲۱۴، شرح حال ابوالزبیر، ش ۶۱۹۱، ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب: ج ۹، ص ۳۹۱، شرح حال ابوالزبیر، ش ۷۲۹ و ذهبی سلفی، میزان الاعتدال فی نقد الرجال: ج ۴، ص ۳۸، شرح حال ابوالزبیر، ش ۸۱۶۹٫

[۵۱]– «قال شعبه: لم یکن فی الدنیا احب الی من رجل یقدم فاسال عن ابی الزبیر، فقدمت مکه، فسمعت منه، فبینا انا جالس عنده اذ جاء رجل، فساله عن مساله، فرد علیه، فافتری علیه، فقلت له: یا ابا الزبیر! تفتری علی رجل مسلم؟ قال: انه اعضبنی. قلت: و من یغضبک تفتری علیه! لا رویت عنک شیئا». ذهبی سلفی، میزان الاعتدال فی نقد الرجال: ج ۴، ص ۴۰، شرح حال ابوالزبیر، ش ۸۱۶۹ و ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب: ج۹، ص ۳۹۲، شرح حال ابوالزبیر، ش ۷۲۹٫

[۵۲]– .« عن ورقاء قلت لشعبه: ما لک ترکت حدیث ابی الزبیر؟ قال: رایته یزن و یسترجح لنفسه». مزی، تهذیب الکمال فی اسماء الرجل: ج۱۷، ص ۲۱۴، شرح حال ابوالزبیر، ش ۶۱۹۱، ابی حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب: ج ۹ ،ص ۳۹۱، شرح حال ابوالزبیر، ش ۷۲۹و ذهبی سلفی،میزان الاعتدال فی نقد الرجال: ج۴، ص ۳۹، شرح حال ابوالزبیر، ش ۸۱۶۹٫

[۵۳]– «قال عبدالرحمن بن ابی حاتم: سالت ابی عن ابی الزبیر، فقال: یکتب حدیثه و لا یحتج به». مزی، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال: ج ۱۷، ص ۲۱۴، شرح حال ابوالزبیر، ش۶۱۹۱ و ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب: ج ۹، ص ۳۹۱، شرح حال ابوالزبیر، ش ۷۲۹٫

[۵۴]– «قال ایضا: سالت ابازرعه عن ابی الزبیر، فقال: روی عنه الناس. قلت: یحتج بحدیثه؟ قال: انما یحتج بحدیث الثقات». مزی،تهذیب الکمال فی اسما الرجال: ج۱۷، ص ۲۱۴، شرح حال ابوالزبیر، ش ۶۱۹۱ وابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب: ج ۹، ص ۳۹۱، شرح حال ابوالزبیر، ش ۷۲۹٫

[۵۵]– «قال ابن عیینه: کان ابوالزبیر عندنا بمنزله خبز الشعیر، اذا لم نجد عمرو بن دینار ذهبا الیه». ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب: ج۹، ص ۳۹۲، شرح حال ابوالزبیر، ش ۷۲۹٫

[۵۶]– « و اما ابو محمد بن حزم فانه یرد من حدیثه ما یقول فیه «عن» جابر و نحوه، لانه عندهم ممن یدلس». ذهبی سلفی، میزان الاعتدال فی نقد الرجال: ج۴، ص۳۷، شرح حال ابوالزبیر، ش ۸۱۶۹٫

[۵۷]– «صدوق الا انه یدلس». ابن حجر عسقلانی، تقریب التهذیب: ج۲، ص ۲۰۷، ش ۶۹۷٫

[۵۸]– ابن جوزی، الضعفاء و المتروکین: ج۳، ص ۱۰۰، ش ۳۱۹۸٫

[۵۹]– «قال یعقول بن شیبه: حفص بن غیاث ثقه ثبت اذا حدث من کتابه و یتقی بعض حفظه». خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد او مدینه السلام: ج۸، ص۱۹۸، شرح حال حفص بن غیاث، ش ۴۳۱۳؛ مزی، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال: ج۵، ص ۶۳، شرح حال حفص بن غیاث، ش ۱۳۹۷؛ ابن حجر عسقلانی شافعی،تهذیب التهذیب: ج۲، ص ۳۵۸، شرح حال حفص بن غیاث، ش ۷۲۵ و ذهبی سلفی، میزان الاعتدال فی نقد الرجال: ج ۱، ص ۵۶۷، شرح حال حفص بن غیاث، ش ۲۱۶۰ و سیر اعلام النبلاء: ج ۹، ص ۲۴، شرح حال حفص بن غیاث، ش ۶٫

[۶۰]– مزی، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال: ج۵، ص ۶۳، شرح حال حفص بن غیاث، ش ۱۳۹۷؛ ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج۲، ص ۳۵۸، شرح حال حفض بن غیاث، ش ۷۲۵ و ذهبی سلفی، میزان الاعتدال فی نقد الرجال: ج۱، ص۵۶۷، شرح حال حفص بن غیاث، ش۲۱۶۰ و سیر اعلام النبلاء: ج۹، ص ۲۴، شرح حال حفص بن غیاث، ش ۶٫

[۶۱]– «قال داود بن رشید: حفص کثیر الغلظ». خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد او مدینه السلام: ج۸، ص ۱۹۸، شرح حال حفص بن غیاث،ش ۴۳۱۳؛ مزی، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال: ج۵، ص۶۴، شرح حال حفص بن غیاث، ش ۱۳۹۷؛ ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج۲، ص ۳۵۸، شرح حال حفص بن غیاث، ش ۷۲۵ و ذهبی سلفی، میزان الاعتدال فی نقد الرجال: ج۱، ص ۵۶۷، شرح حال حفص بن غیاث، ش ۲۱۶۰ و سیر اعلام النبلاء: ج۹، ص۲۵، شرح حال حفص بن غیاث، ش۶٫

[۶۲]-«و قال ابن عمار: کان لا یحفظ حسنا». خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد او مدینه السلام: ج۸، ص ۱۹۹، شرح حال حفص بن غیاث، ش ۴۳۱۳؛ مزی، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال: ج۵، ص ۶۴، شرح حال حفص بن غیاث، ش ۱۳۹۷ و ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج۲، ص ۳۵۸، شرح حال حفص بن غیاث، ش۷۲۵٫

[۶۳]– «عن احمد بن حنبل ان حفصا کان یدلس» و «کثیر الحدیث یدلس». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج۲، ص ۳۵۹، شرح حال حفص بن غیاث، ش ۷۲۵٫

[۶۴]– «و یروی عن احمد انه قال: کان حفص یخلط فی حدیثه». ذهبی سلفی، سیر اعلام ا لنبلاء: ج۹، ص ۳۱، شرح حال حفص بن غیاث، ش ۶٫

[۶۵]– «قال ابو عبید الاجری عن ابی داود: کان حفص بآخره دخله نسیان». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج۲، ص ۳۵۹، شرح حال حفص بن غیاث، ش ۷۲۵٫

[۶۶]– «قال ابن معین: جمیع ما حدث به حفص ببغداد و الکوفه انما هو من حفظه، لم یکن یخرج کتابا، کتبوا عنه ثلاثه آلاف او اربعه الاف من حفظه». خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد او مدینه السلام: ج۸، ص ۱۹۵، شرح حال حفص بن غیاث، ش ۴۳۱۳؛ مزی، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال: ج۵، ص ۶۴، شرح حال حفص بن غیاث، ش ۱۳۹۷ و ذهبی سلفی، میزان الاعتدال فی نقد الرجال: ج۱، ص۵۶۷، شرح حال حفص بن غیاث، ش ۲۱۶۰ و سیر اعلام النبلاء: ج ۹، ص ۲۵، شرح حال حفص بن غیاث، ش۶٫

[۶۷]– «قال الساجی: فیه لین». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج۹، ص ۱۴۳، شرح حال محمد بن ربیعه، ش ۲۳۷٫

[۶۸]– ذهبی سلفی، میزان الاعتدال فی نقد الرجال: ج۳، ص ۵۴۵، شرح حال محمد بن ربیعه، ش ۷۵۱۵٫

[۶۹]– قال عثمان بن ابی شیبه: جاءنا محمد بن ربیعه، فطلب الینا ان نکتب عنه، فقلنا: ندخل لاندخل فی حدیثنا الکذابین». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج۹، ص ۱۴۳، شرح حال محمد بن ربیعه، ش ۲۳۷، و ذهبی سلفی، میزان الاعتدال فی نقد الرجال: ج ۳، ص ۵۴۵، شرح حال محمد بن ربیعه، ش۷۵۱۵٫

[۷۰]– قدریه به کسانی گفته می‌شود که قضا و قدر الهی را نفی می‌کنند. برای آشنایی بیشتر به بحارالانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار: ج۵، ص ۵-۶ و المنهاج فی شرح صحیح مسلم بن الحجاج: ج۱، ص ۱۲۸، کتاب الایمان، باب الایمان، القدریه، الخیر و الشر، القضاء و القد، مراجعه شود.

[۷۱]– «قال ابو علی الموصلی: قلما جلسنا الی حماد بن زید الا نهانا عن عبد الوارث». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج ۶، ص ۳۹۲، شرح حال عبدالوارث بن سعید، ش ۸۲۶ و مزی، تهذیب الکمال فی اسما‌ء الرجال: ج۱۲، ص ۱۳۵، شرح حال عبدالوارث بن سعید، ش ۴۱۷۷٫ «کان حماد بن زید ینهی المحدثین عن الحمل عنه للقدر». ذهبی سلفی، میزان الاعتدال فی نقد الرجال: ج ۲، ص ۶۷۷، شرح حال عبدالوارث بن سعید، ش ۵۳۰۷٫

[۷۲]– «قال یزیدبن زریع: من اتی مجلس عبدالوارث فلا یقربنی». ذهبی سلفی، میزان الاعتدال فی نقد الرجال:‌ج ۲، ص ۶۷۷ ، شرح حال عبدالوارث بن سعید، ش ۵۳۰۷ و سیر اعلام النبلاء: ج۸، ص ۳۰۳، شرح حال عبدالوارث بن سعید، ش۸۰٫

[۷۳]– «قال محمود بن غیلان: قیل لابی داود الطیالسی: لم لا حدث عن عبدالوارث؟». ذهبی سلفی، سیر اعلام النبلاء: ج۸، ص ۳۰۲، شرح حال عبد الوارث بن سعید، ش ۸۰٫

[۷۴]– «قال ابن ابی خیثمه: ثنا الحسن بن الربیع: سالت عبدالله بن المبارک، فقلت: کنا ناتی عبدالوارث بن سعید، فاذا حضرت الصلاه ترکناه و خرجنا؟ فقال: ما اعجبنی ما فعلت و کان یرمی بالقدر». ابی حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج۶، ص ۳۹۲، شرح حال عبدالوارث بن سعید، ش ۸۲۶٫ «قال یعقوب الفسوی: حدثنا الحسن بن الربیع قال: کنا نسمع من عبدالوارث، فاذا اقیمت الصلاه ذهبنا، فلم نصل خلفه». ذهبی سلفی، سیر اعلام النبلاء: ج۸، ص ۳۰۲، شرح حال عبدالوارث بن سعید، ش ۸۰٫

[۷۵]– «قال عبیدالله: لولا الرای لم یکن به باس». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج۶، ص ۳۹۲، شرح حال عبد الوارث بن سعید، ش ۸۲۶٫

[۷۶]– «قال الساجی: ذم لبدعته». ابن حجر عسقلانی شافعی،تهذیب التهذیب: ج۶، ص ۳۹۲، شرح حال عبدالوارث بن سعید، ش ۸۲۶٫

[۷۷]– این کتاب حاصل تلاش گروهی از محققین مرکز تربیت محقق مذاهب اسلامی است که با اشراف اینجانب نوشته شده و توسط انتشارات برگ فردوس در زمستان ۱۳۹۰ شمسی به چاپ رسیده است.

[۷۸]– الجرح و التعدیل: ج ۶، ص ۳۸-۳۹،شرح حال عبدالرزاق بن همام، ش ۲۰۴؛ تهذیب الکمال فی اسماءالرجال: ج۱۱، ص ۴۴۷-۴۵۴، شرح حال عبدالرزاق بن همام، ش ۳۹۹۷؛ میزان الاعتدال فی نقد الرجال: ج۲، ص ۶۰۹-۶۱۴، شرح حال عبدالرزاق، ش ۵۰۴۴؛ سیر اعلام النبلاء: ج۹، ص ۵۶۳- ۵۸۰، شرح حال عبدالرزاق، ش ۲۲۰و تهذیب التهذیب: ج۶، ص ۲۷۸، شرح حال عبدالرزاق، ش۶۱۱٫

[۷۹]– «قال نافع: کان ابن عمر یجلس علی القبور». بخاری، الجامع الصحیح معروف به صحیح بخاری: ج۱، ص ۲۳۶، کتاب الجنائز، باب اجرید علی القبر.

[۸۰]– «و لیس العمل علیها، فان ائمه المسلمین من الشرق الی الغرب مکتوب علی قبورهم و هو عمل اخذ به الخلف عن السلف». حاکم نیشابوری شافعی، المستدرک علی الصحیحین: ج۱، ص ۵۲۵، کتاب الجنائز، ذیل حدیث ۱۳۷۰/۱۰۶٫

[۸۱]– ذهبی سلفی، سیر اعلام النبلاء: ج ۲۱، ص ۳۸۰، شرح حال ابن جوزی، ش۱۹۲٫

[۸۲]– «قال الشافعی فی المختصر: یستحب ان لایزاد القبر علی التراب الذی اخرج منه». نووی، المجموع: ج۵، ص۲۹۶، کتاب الجنائز، لا یزاد فی التراب الذی اخرج من القبر.

[۸۳]– «و فی هذا الحدیث کراهه تجصیص القبر و البناء علیه و تحریم القعود… قال اصحابنا: تجصیص القبر مکروه … و اما البناء علیه، فان کان فی ملک البانی فمکروه». نووی، المنهاج فی شرح صحیح مسلم بن الحجاج: ج۳، ص۳۲، کتاب الجنائز، باب ۳۱ و ۳۲، شرح حدیث ۹۴/۹۷۰٫

[۸۴]– ترمذی، الجامع الصحیح معروف به سنن ترمذی: ج۳، ص۳۶۸، کتاب الجنائز، باب ۵۸ ما جاء فی کراهیه تجصیص القبور و الکتابه علیها، ح ۱۰۵۲٫

[۸۵]– «قال العراقی فی شرح الترمذی: یحتمل ان المراد البناء علی نفس القبر، لیرفع عن ان ینال بالوطیء، کما یفعله کثیر من الناس». سیوطی، شرح سنن النسائی: ج۴، ص ۸۶٫

[۸۶]– «و هر کس شعائر الهی را بزرگ دارد، این کار نشانه تقوای دل‌های آن‌ها است». سوره حج، آیه ۳۲٫

[۸۷]– مسلم بن حجاج نیشابوری، الجامع الصحیح معروف به صحیح مسلم: ج۲، ص۳۸۴، کتاب الجنائز، باب الامر بتسویه القبور.

[۸۸]– «و الظاهر ان وکیعا فیه تشیع یسیر، فانه کوفی فی الجمله و قد صنف کتاب فضائل الصحابه، سمعناه قدم فیه باب مناقب علی علی مناقب عثمان». ذهبی سلفی، سیر اعلام النبلاء: ج۹، ص۱۵۴، شرح حال وکیع، ش۴۸٫

[۸۹]– وکیع در سال ۱۲۹ هجری قمری به دنیا آمده است و شعبی در سال ۱۰۵ هجری قمری از دنیا رفته است.

[۹۰]– «قال ابن المدینی: کان وکیع یلحن و لو حدثت عنه (حدث) بالفاظه لکانت عجبا، کان یقول: حدثنا الشعیبی عن عائشه (کان یقول: حدثنا مسعر عن عیشه)». ذهبی سلفی، میزان الاعتدال فی نقد الرجال: ج۴، ص۳۳۶، شرح حال وکیع، ش ۹۳۵۶ و سیر اعلام النبلاء: ج۹، ص۱۵۴-۱۵۵، شرح حال وکیع، ش۴۸ و ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج۱۱، ص۱۱۴، شرح حال وکیع، ش۲۱۱٫

[۹۱]– «قال محمد بن نصر المروزی: کان یحدث باخره من حفظه، فیغیر الفاظ الحدیث، کانه کان یحدث بالمعنی ولم یکن من اهل اللسان». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج۱۱، ص۱۱۴، شرح حال وکیع، ش۲۱۱٫

[۹۲]– «عبدالله بن احمد قال: سمعت ابی یقول: ابن مهدی اکثر تصحیفا من وکیع و وکیع اکثر خطا من ابن مهدی». خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد او مدینه السلام: ج۱۳، ص۵۰۷، شرح حال وکیع، ش۷۳۳۲؛ مزی، تهذیب الکمال فی اسماءالرجال: ج۱۹، ص۳۹۶، شرح حال وکیع، ش۷۲۸۹ و ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج۱۱، ص۱۱۰، شرح حال وکیع، ش۲۱۱ و ذهبی سلفی، سیر اعلام النبلاء: ج۹، ص۱۵۵، شرح حال وکیع، ش۴۸٫

[۹۳]– «و قال فی موضع آخر: اخطا وکیع فی خمسمائه حدیث». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج۱۱، ص ۱۱۰، شرح حال وکیع، ش۲۱۱؛ مزی، تهذیب الکمال فی اسماءالرجال: ج۹، ص۳۹۶، شرح حال وکیع، ش۷۲۸۹ و ذهبی سلفی، سیر اعلام النبلاء: ج۹، ص ۱۵۴، شرح حال وکیع، ش۴۸٫

[۹۴]– «سمعت یحیی بن معین قال: رایت عند مروان بن معاویه لوحا فیه اسماء شیوخ، فلان رافضی و فلا کذا فلان کذا و وکیع رافضی». خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد او مدینه السلام: ج۱۳، ص۵۰۰، شرح حال وکیع، ش ۷۳۳۲؛ مزی، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال: ج۱۹، ص۳۹۹، شرح حال وکیع، ش۷۲۸۹؛ ذهبی سلفی، میزان الاعتدال فی نقد الرجال: ج۴، ص۳۳۶، شرح حال وکیع، ش ۹۳۵۶ و سیر اعلام النبلاء: ج۹، ص۱۵۴، شرح حال وکیع، ش ۴۸ و  ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج۱۱، ص۱۱۰، شرح حال وکیع، ش ۲۱۱٫

[۹۵]– «و مع هذا فکان ملازما لشرب نبیذ الکوفه الذی یسکر الاکثار منه، فکان متاولا فی شربه و لو ترکه تورعا لکان اولی به، فان من توقی الشهاب فقد استبرا لدینه و عرضه و قد صح النهی و التحریم للنبیذ المذکور». ذهبی سلفی، سیر اعلام النبلاء: ج۹، ص۱۴۳، شرح حال وکیع، ش۴۸٫

[۹۶]– «سمعت یحیی بن معین یقول: سمعت رجلا سال وکیعا فقال: یا ابا سفیان! شربت البارحه نبیذا، فرایت فیما یری النائم کان رجلا یقول: انک شربت خمرا. فقال وکیع: ذاک الشیطان». خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد او مدینه السلام: ج۱۳، ص۵۰۲، شرح حال وکیع، ش۷۳۳۲ و ذهبی سلفی، سیر اعلام النبلاء: ج۹، ص ۱۵۰، شرح حال وکیع، ش۴۸٫

[۹۷]– «قال نعیم بن حماد: تعشینا عند وکیع- او قال: تغدینا- فقال: ای شی تریدون اجیئکم به؟ نبیذ الشیوخ او نبیذ الفتیان؟ قال: قلت: تتکلم بهذا؟ قال: هو عندی احل من ما الفرات. قلت له: ماء الفرات لم یختلف فیه و قد اختلف فی هذا» خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد او مدینه السلام: ج۱۳، ص۵۰۲، شرح حال وکیع، ش ۷۳۳۲ و ذهبی سلفی، سیر اعلام النبلاء: ج۹، ص۱۵۰، شرح حال وکیع، ش۴۸٫

[۹۸]– «قال اسحاق بن بهلول: قدم علینا وکیع، فنزل فی مسجد الفرات و سمعت منه، فطلب منی نبیذا، فجئته به و اقبلت اقرا علیه الحدیث و هو یشرب، فلما نفد ما جئته به اطفا السراج، قلت: ما هذا؟ قال: لو زدتنا زدناک». ذهبی سلفی، سیر اعلام النبلاء: ج۹، ص۱۵۰، شرح حال وکیع، ش۴۸٫

[۹۹]– «قال ابوسعید الاشج: کنت عند وکیع، فجاءه رجل یدعوه الی عرس، فقال: اثم نبیذ؟ قال: لا. قال: لانحصر عرسا لیس فیه نبیذ. قال: فانی آتیکم به، فقام». ذهبی سلفی، سیر اعلام النبلاء: ج۹، ص۱۵۵، شرح حال وکیع، ش ۴۸٫

[۱۰۰]– ابو حاتم رازی، الجرح و التعدیل: ج۴، ص۲۲۵، شرح حال ثوری، ش۹۷۲٫

[۱۰۱]– «کان یدلس عن الضعفاء». ذهبی سلفی، میزان الاعتدال فی نقد الرجال: ج۲، ص۱۶۹، شرح حال سفیان بن سعید، ش ۳۳۲۲ و «کان یدلس فی روایته و ربما دلس عن الضعفاء». همو، سیر اعلام النبلاء: ج۷، ص ۲۴۲، شرح حال ثوری، ش ۸۲٫

[۱۰۲]– «یدلس و یکتب عن الکذابین». همان.

[۱۰۳]– «قال ابن المبارک: حدث سفیان بحدیث، فجئته و هو یدلسه، فلما رآنی استحیی و قال: نرویه عنک». ابن حجر عسقلانی شافیع، تهذیب التهذیب: ج۴، ص ۱۰۲، شرح حال ثوری، ش۱۹۹٫

[۱۰۴]– «سمعت یحیی یقول: جهد سفیان الثوری ان یدلس علی رجلا ضعیفا، فما امکنه». مزی، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال: ج۲۰، ص۹۸، شرح حال یحیی بن سعید قطان، ش ۷۴۲۸ و ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج۱۱، ص۱۹۲، شرح حال یحیی بن سعید قطان، ش۳۵۹٫

[۱۰۵]– «و قال مره فی مساله ذکرت: حدثنا الوسهل عن الشعبی. فقلت: ابوسهل محمد بن سالم؟ فقال: یا یحیی! ما رایت مثلک، لا یذهب علیک شیء». همان.

[۱۰۶]– «قال محمد بن عبدالله بن نمیر فی قول سفیان: ما اخاف علی نفسی غیر الحدیث، قال: لانه کان یحدث عن الضعفاء. قلت: ولانه کان یدلس عنهم». ذهبی سلفی، سیر اعلام النبلاء: ج۷، ص۲۷۴، شرح حال ثوری، ش ۸۲٫

[۱۰۷]– «و فیه تشیع یسیر، کان یثلی بعلی و هو علی مذهب بلده ایضا فی النبیذ». ذهبی سلفی، سیر اعلام النبلاء: ج۷، ص۲۴۱، شرح حال ثوری، ش ۸۲ و «الا انه کان یقدم علیا علی عثمان». همان، ص۲۵۲ و «کان سفیان یفضل علیا علی عثمان». همان، ص۲۷۳ و «کان یبیح النبیذ الذی کثیره مسکر». همان، ص ۲۵۹ و «انی لاتی الدعوه و ما اشتهی النبیذ فاشربه لکی یرانی الناس». همان، ص۲۶۰٫

[۱۰۸]– «تکلم فیه ابن عون». ذهبی سلفی، میزان الاعتدال فی نقد الرجال: ج۱، ص ۴۵۱، شرح حال حبیب بن ابی ثابت، ش ۱۶۹۰ و سیر اعلام النبلاء: ج۵، ص۲۹۱، شرح حال حبیب بن ابی ثابت، ش ۱۳۷ و ابن عدی، الکامل فی ضعفاء الرجال: ج۲، ص ۴۰۶، شرح حال حبیب بن ابی ثابت، ش ۱۵۷/۵۲۶ و «غمزه ابن عون». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج۲، ص ۱۵۷، شرح حال حبیب بن ابی ثابت، ش۳۲۳٫

[۱۰۹]– «قال ابن حبان فی الثقلات: کان مدلسا» و «قال ابن خزیمه فی صحیحه: کان مدلسا». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج۲، ص ۱۷۵، شرح حال حبیب بن ابی ثابت، ش ۳۲۳ و ابن حبان، الثقات: ج۴، ص ۱۳۷، شرح حال حبیب بن ابی ثابت.

[۱۱۰]– «قال العقیلی: و له عن عطاء احادیث لایتابع علیها». ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج۲، ص۱۵۷، شرح حال حبیب بن ابی ثابت، ش۳۲۳٫

[۱۱۱]– «و قال القطان: له غیر حدیث عن عطاء لا یتابع علیه ولیست بمحفوظه». همان.

[۱۱۲]– .«کان عثمانیا یقع فی علی (ع). ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج‌البلاغه: ج۴، ص۹۹، فصل فی ذکر المنحرفین عن علی.

[۱۱۳]– برای آشنایی با منابع و مصادر حدیث نقل شده و احادیث هم مضمون به مجمع الزوائد و منبع الفوائد: ج۹، ص ۱۲۷-۱۳۳،باب منه جامع فیمن یحبه و من یبغضه مراجعه شود.

[۱۱۴]– «لیس له  فی الکتب الا هذا الحدیث الواحد». سیوطی، شرح سنن النسائی: ج۴، ص۹۲٫

[۱۱۵]– «فیه ان السنه ان القبر لا یرفع علی الارض رفعا کثیرا و لایسنم، بل یرفع نحو شبر و یسطح». نووی شافعی، المنهاج فی شرح صحیح مسلم بن الحجاج: ج۳، ص۳۲ و ۳۳، کتاب الجنائز، باب تسویه القبر، ح۹۶۸و ۹۶۹٫

[۱۱۶]– قسطلانی، ارشادالساری لشرح صحیح البخاری: ج۳، ص ۵۶۰، کتاب الجنائز، باب ۹۶ ما جاء فی قبر النبی (ص)، شرح حدیث ۱۳۹۰٫

[۱۱۷]– «اما البناء علی القبور فهو ممنوع اجماعا، لصحه الاحادیث الوارده فی منعه و لهذا افتی کثیر من العلماء بوجوب هدمه.

[۱۱۸]– ابن ماجه قزوینی، سنن ابن ماجه: ج۱، ص۴۹۸، کتاب الجنائز، باب ۴۳ ما جاء فی النهی عن البناء علی القبور و تجصیصها و الکتابه علیها، ح۱۵۶۴٫

[۱۱۹]– «و لم نسمع انه سمع من احد من اصحاب النبی (ص)». مزی، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال: ج۱۵، ص۱۹۴، شرح حال قاسم بن مخیمره، ش۵۴۱۱٫

[۱۲۰]– ابن حجر عسقلانی، تقریب التهذیب: ج۲، ص۳۳۹، شرح حال وهیب بن خالد، ش۱۲۸٫

[۱۲۱]– احمد بن حنبل، المسند: ج۶، ص ۲۹۹، حدیث ام سلمه زوج النبی (ص).

[۱۲۲]– «ضعیف لا یحتج به». ذهبی سلفی، میزان الاعتدال فی نقد الرجال: ج۲، ص۴۷۵، شرح حال عبدالله بن لهیعه، ش ۴۵۳۰٫

[۱۲۳]– «لا احمل عن ابن لهیعه شیئا». همان، ص ۴۷۶٫

[۱۲۴]– .« لو رایت ابن لهیعه لم تحمل عنه». همان.

[۱۲۵]– «قال النسائی: ضعیف». همان، ص۴۷۷٫

[۱۲۶]– «لا نور علی حدیثه و لات ینبغی ان یحتج به». همان.

[۱۲۷]– «امره مضطرب». همان.

[۱۲۸]– «ما حدیث ابن لهیعه بحجه و انی لاکتب کثیرا مما اکتب اعتبر به و هو یقوی بعضه ببعض». ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب: ج۵، ص ۳۲۹، شرح حال عبدالله بن لهیعه، ش ۶۴۸ و ذهبی سلفی، میزان الاعتدال فی نقد الرجال: ج۲، ص ۴۷۸، شرح حال عبدالله بن لهیعه، ش ۴۵۳۰٫

[۱۲۹]– «یدلس عن الضعفائ». ذهبی سلفی، میزان الاعتدال فی نقد الرجال: ج۲، ص ۴۸۲، شرح حال عبدالله بن لهیعه، ش ۴۵۳۰٫

[۱۳۰]– «کان یحیی بن سعید لا یراه شیئا». ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب: ج۵، ص ۳۲۸، شرح حال عبدالله بن لهیعه، ش ۶۴۸٫

[۱۳۱]– «قال ابن خزیمه فی صحیحه: و ابن لهیعه لست ممن اخرج حدیثه فی الکتاب اذا انفرد». همان، ص ۳۳۰٫

[۱۳۲]– همان. ص ۳۳۱٫

[۱۳۳]– «ان المنع من ذلک انما هو حال خشیه ان یصنع بالقبر کما اولئلک الذین لعنوا و اما اذا امن ذلک، فلا امتناع». ابن حجر عسقلانی، فتح الباری بشرح صحیح البخاری: ج۳، ص۲۴۷، کتاب الجنائز، باب ۷۰ بناء المسجد علی القبر.

[۱۳۴]– سوره کهف، آیه ۲۱٫

[۱۳۵]– «و القول الثالث: ان بعضهم قال: الاولی ان یسد باب الکهف لئلا یدخل علیهم احد و لا یقف علی احوالهم انسان و قال آخرون: بل الاولی ان یبنی علی باب الکهف مسجد و هذا القول یدل علی ان اولئک الاقوام کانوا عارفین بالله، معترفین بالعباده و الصلاه و القول الرابع: ان الکفار قالوا: انهم کانوا علی دیننا، فنتخذ علیهم بنیانا و المسلون قالوا: کانوا علی دیننا، فنتخذ علیهم مسجدا… «قال الذین غلبوا علی امرهم» قیل: المراد به الملک المسلم و قیل: اولیاء اصحاب الکهف و قیل: روساء البلدو «لنتخذن علیهم مسجدا» نعبد الله فیه و نستبقی آثار اصحاب الکهف بسبب ذلک المسجد». فخر رازی، التفسیر الکبیر: ج۲۱، ص ۱۰۵، ذیل آیه ۲۱ سوره کهف.

[۱۳۶]– «ثم قالت الفتیه للملک: نستودعک الله ونعیذک به من شر الجن والإنس، ثم رجعوا إلی مضاجعهم، فماتوا، فدفنهم الملک فی الکهف و نبی علیهم مسجدا». بیضاوی، تفسیر بیضاوی: ج ۳، ص ۴۸۷، ذیل تفسیر آیه مبارکه.

[۱۳۷]– «دخلت مع مصعب بن الزبیر البیت الذی فیه قبر النبی (ص)، فرأیت قبور هم مستطیره». بیهقی شافعی، السنن الکبری: ج ۵، ص ۲۹۵، کتاب الجنائز، باب تسویه القبور و تسطیحها، ح ۶۸۵۸٫

[۱۳۸]– «هذه الأسانید صحیحه و لیس العمل علیها، فإن أئمه المسلمین من الشرق إلی الغرب مکتوب علی قبورهم و هو عمل أخذ به الخلف عن السلف». حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین: ج۱، ص ۵۲۵، کتاب الجنائز، ذیل حدیث ۱۳۶۹۰/۱۰۵٫

[۱۳۹]– «و قد کانت البنیه التی علی قبر ابراهیم (ع) مسدوده لایدخل إلیها إلی حدود المائه الرابعه». ابن تیمیه حنبلی حرانی، اقتضاء الصراط المستقیم: ص ۳۳۱، فصل فی بدع اعیاد المکان و الزمان. و «وکذلک قبر إبراهیم الخلیل لما فتح المسلمون البلاد کان علیه السور السلیمانی ولایدخل إلیه أحد». همو، مجموعه الفتاوی: ج ۲۷، ص ۲۷٫

[۱۴۰]– «و دفن فی البقیع فی قبر عمه الحسن بن علی (رضی) فی القبه التی فیها قبر العباس (رضی)». ابن خلکان شافعی، وفیات الأعیان و أنباء أبناء الزمان: ج۳، ص ۲۶۹، شرح حال زین العابدین امام سجاد (ع)، ش ۴۲۲٫

[۱۴۱]– «و توفی فی شهر ربیع الآخر سنه ثلاث عشره و مائه و قیل: فی الثالث و العشرین من صفر سنه أربع عشره و قیل: سبع عشره و قیل: ثمان عشره بالحمیمه و نقل إلی المدینه و دفن بالبقیع فی القبر الذی فیه أبوه وعم أبیه الحسن بن علی رضی الله عنهم فی القبه التی فیها قبر العباس (رضی)». ابن خلکان شافعی، وفیات الأعیان و انباء أبناء الزمان: ج ۴، ص ۱۷۴، شرح حال امام محمدباقر (ع)، ش ۵۶۰ و صفدی شافعیف الوافی بالوفیات: ج ۴، ص ۱۰۳ف شرح حال امام باقر (ع)، ش ۱۵۸۳٫

[۱۴۲]– «وفیها توفی الأمیر منظور بن عماره الحسینی أمیر المدینه علی ساکنها السلام و قامولده مقامه وهو من ولد المهنا و قد کان قتل المعار الذی أنفذه مجد الملک البلاسانی لعماره القبه التی علی قبر الحسن بن علی و العباس و کان من اهل قم، فلما قتل البلاسانی قتله منظور بعد أن امنه». ابن اثیر جزری، الکامل فی التاریخ: ج۶ف ص ۴۲۶، حوادث ۴۹۵ هجری قمری، ذکر عده حوادث.

[۱۴۳]– «و یلیها روضه فیها قبر العباس بن عبدالمطلب عم رسول الله (ص) و قبر الحسن بن علی بن أبی طالب (ع) و هی قبه ذاهبه فی الهواء بدیعه الإحکام عن یمین الخارج من باب البقیع». ابن بطوطه، تحفه النظار فی غرائب الأمصار معروف به رحله ابن بطوطه: ص ۱۴۴، الفصل الثالث، الحجاز، ۳٫ وجهاء المدینه و ضواحیها.

[۱۴۴]– «و الغالب عندنا أن مصعب بن عمیر و عبدالله بن جحش دفنا تحت المسجد الذی بنی علی قبر حمزه». ابن شبه نمیریف تاریخ المدینه المنوره: ج ۱، ص ۱۲۶، قبر حمزه.

[۱۴۵]– «روی ابن زباله عن سعید بن محمد بن جبیر أنه رأی قبر ابراهیم عند الزوراء. قال عبدالعزیز بن محمد: و هی الدار التی صارت لمحمد بن زید بن علی». سمهودی، وفاء الوفا بأخبار دارالمصطفی: ج ۳، ص ۸۵، الباب الخامس، الفصل السادس فی تعیین قبور بعض من دفن بالبقیع من الصحابه و اهل البیت و المشاهد المعروفه بالمدینه.

[۱۴۶]– «توفی فی النصف من جمادی الآخره سنه ثمان و ثمانین و أربعمائه و دفن بالبقیع عند القبه التی فیها قبر ابراهیم (ع) ابن رسول الله (ص)». ابن خلکان شافعی، وفیات الأعیان و أنباء أبناء الزمان: ج ۵، ص ۱۳۵، شرح حال ظهیرالدین روذراوی، ش ۷۰۲٫

[۱۴۷]– «و أمامه قبر السلاله الطاهره المقدسه النبویه الکریم ابراهیم بن رسول الله (ص) و علیه قبه بیضاء». ابن بطوطه، تحفه النظار فی غرائب الأمصار معروف به رحله ابن بطوطه: ص ۱۴۴، الفصل الثالث، الحجاز، ۳٫ وجهاء المدینه و ضواحیها.

[۱۴۸]– «أن أهل البصره فی شهر المحرم ادعوا أنهم  کشفوا عن قبر عتیق،‌فوجدوا فیه میتا طریا بثیابه و سیفه و أنه الزبیر بن العوام، فأخرجوه و کفنوه و دفنوه بالمر بد بین الدربین و بنی علیه الأثیر ابوالمسک عنب ربناء و جعل الموضع مسجدا و نقلت الیه القنادیل والآلات و الحصر و السجادات و أقیم فیه قوام و حفظه و وقف علیه وقوفا». ابن جوزی، المنتظم فی تواریخ الملوک و الأمم: ج ۹، ص ۳۹، حوادث ۳۸۶ هجری قمری.

[۱۴۹]– وی حاکم عراق و پسر سلطان حسن بن بویه دیلمی است. عضدالدوله در سال ۳۷۲ هجری قمری از دنیا رفته و در نجف دفن گردیده است. ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج ۱۶، ص ۲۴۹-۳۵۲، شرححال عضدالدوله، ش ۱۷۵٫

[۱۵۰]– «حدثنی القاضی أبوالقاسم علی بن المحسن التنوخی، قال: حدثنی أبی، قال: کنت جالسا بحضره عضدالدوله و نحن مخیمون بالقرب من مصلی الأعیاد فی الجانب الشرقی من مدینه السلام، نرید الخروج معه إلی همذان فی أول یوم نزل المعسکر، فوقع طرفه علی البناء الذی علی قبر النذور، فقال لی: ما هذا البناء؟ خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد أو مدینه السلام: ج۱، ص ۱۲۳-۱۲۴، باب ما ذکر فی مقابر بغداد، مقبره باب البردان و یاقوت حموی، معجم البلدان: ج ۴، ص ۳۰۵، قبر النذور.

[۱۵۱]– «قال: سنه خمس و سبعین و مائتین، توفی أبوعبدالله أحمد بن محمد بن غالب بن خالد بن مرداس غلام خلیل ببغداد فی رجب منها و حمل فی تابوت إلی البصره و غلقت أسواق مدینه السلام و خرج الرجال و النساء و الصبیان لحضوره و الصلاه  علیه، فأدرک ذلک بعض الناس و فات بعضهم، لسرعه السیر به و دفن بالبصره و بنیت علیه قبه». خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد أومدینه السلام: ج ۵، ص ۸۰، شرح حال احمدبن محمد غلام خلیل، ش ۲۴۶۵ و ذهبی سلفی، سیر اعلام النبلاء: ج ۱۳، ص ۲۸۵، شرح حال غلام خلیل، ش ۱۳۶٫

[۱۵۲]– «عن یزید بن سائب قال: أخبرنی جدی قال: لما حفر عقیل بن أبی طالب فی داره بئرا وقع علی حجر منقوش مکتوب فیه: قبر أمحبیبه بنت صخر بن حرب، فدفن عقیل البئر و بنی علیه بیتا. قال یزید بن سائب: فدخلت ذلک البیت، فرأیت فیه ذلک القبر». ابن شبه نمیری، تاریخ المدینه المنوره: ج ۱، ص ۱۲۰، حفر عقیل بن أبی‌طالب بئرا فی بیته و وقع علی حجر منقوش علیه: قبر أم حبیبه».

[۱۵۳]– «قال الدیلمی الحسن بن ابی الحسن محمد فی ارشاد القلوب بعد ما ذکر مجی‌ء هارون إلی القبر: و امر ان تبنی علیه قبه بأربعه أبواب. و قال أحمدب ن علی بن الحسین الحسنی فی کتاب «عمده الطالب» بعد ما ذکر زیاره الرشید للقبر الشریف: ثم إن هارون أمر، فبنی علیه قبه و أخذ الناس فی زیارته و الدفن لموتاهم حوله. و قال السید عبدالکریم بن أحمد بن طاوس الحسنی فی کتابه «فرحه الغری»: ذکر ابن طحال أن الرشید بنی علیه بنیانا بآجر أبیض أصغر من هذا الضریح الیوم من کل جانب بذراع … و أمر الرشید أن یبنی علیه قبه، فبنیت من طین أحمر و علی رأسها جره خضراء و هی فی الخزانه الیوم». سید محسن امین حسین عاملی، أعیان الشیعه، ج ۱، ص ۵۳۶٫

[۱۵۴]–  «و قال الخطیب: توفی فی الحبس و دفن فی مقابر الشونیزیین، خارج القبه و قبره هناک مشهور یزارو علیه مشهد عظیم، فیه قنادیل الذهب و الفضه و أنواع الآلات و الفرض ما لایحد». ابن خلکان شافعی، وفیات الأعیان و أنباء أبناء الزمان: ج ۵، ص ۳۱۰، شرح حال امام کاظم (ع)، ش ۷۴۶٫

[۱۵۵]– «قلت: له مشهد عظیم مشهور ببغداد دفن معه فیه حفیده الجواد و لوالده علی بن موسی مشهد عظیم بطوس». ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج ۶، ص ۲۷۴، شرح حال امام موسی کاظم (ع) ش ۱۱۸٫

[۱۵۶]– «… فما حدثت أحدا بهذا الحدیث إلی أن مضی (ع) بطوس مقتولا بالسم و دفن فی دار حمید بن قحطبه الطائی فی القبه التی فیها قبر هارون‌الرشید الی جانبه». شیخ صدوقف عیون أخبار الرضا: ج ۲، ص ۲۰۲، باب ۴۶ ما جاء عن الرضا (ع) فی وجه دلائل الائمه و الرد علی الغلاه و المفوضه لعنهم اللهف ح۱٫

[۱۵۷]– «و مشهده بطوس و خراسان فی القبه التی فیها هارون إلی جانبه مما یلی القبله و هی دار حمید بن قحطبه الطائی فی قریه یقال لها سناباذ من رستاق نوقان». علامه مجلسیف بحار‌الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار: ج ۴۹، ص ۱۱، تاریخ الامام ابی الحسن الرضا (ع)، باب النصوص علیه (ع)، ح۲۱٫

[۱۵۸]– «ثم دخل دار حمید بن قحطبه الطئی و دخل القبه التی فیها قبر هارون‌الرشید، ثم خط بیده إلی جانبه، ثم قال: هذه تربتی و فیها أدفن و سیجعل الله هذا المکان مختلف شیعتی». شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا: ج۲، ص ۱۳۷، باب ۳۹ خروج الرضا (ع) من نیشابور إلی طوس و منها إلی مرو،ح۱ و ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب: ج ۴، ص ۳۴۴، باب امامه أبی الحسن علی بن موسی الرضا (ع)، فصل فی خرق العادات.

[۱۵۹]– ابن بطوطه، تحفه النظار فی غرائب الأمصار معروف به رحله ابن بطوطه، ص ۴۰۱٫

[۱۶۰]– «قال البحتری: و بنی علیه أبونهشل بن حمید الطوسی قبه. قلت: و رأیت قبره بالموصل خارج باب المیدان علی حافه الخندق». ابن خلکان شافعیف وفیات الأعیان و أنباء أبناء الزمان: ج ۲، ص ۱۷ف شرح حال ابوتمام، ش ۱۴۷ و صفدی شافعیف الوافی بالوفیات: ج ۱۱، ص ۲۹۸،‌ شرح حال ابوتمام طائی، ش ۴۳۷٫

[۱۶۱]– «و کانت وفاتها ببغداد. یقال إنها دفنت فی قبه مقابله مقصوره جامع السلطان و ذنها باقیه إلی الآن». ابن خطکان شافعی، وفیات الأعیان و أنباء أبناء الزمان: ج۱، ص ۲۹۰، شرححال بوران، ش ۱۲۰ و صفدی شافعیف الوافی بالوفیات، ج ۱۰،‌ص ۳۲۰، شرح حال بوران بنت الحسن بن سهلف ش ۴۸۳۱٫

[۱۶۲]– «و قبره الان ظاهر معروف بقرب ایوان کسری، علیه بناء و هناک خادم مقیم لحفظ الموضع و عمارته و النظر فی أمر مصابحه و قد رأیت الموضع و زرته غیره مره». خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد أو مدینه السلام: ج۱، ص ۱۶۳، شرح حال سلمان فارسی، ش ۱۲٫

[۱۶۳]– «و من المشاهد المبارکه بالبصره مشهد طلحه بن عبیدالله و هو بداخل المدینه و علیه قبه و جامع و زاویه فیها الطعام للوارد و الصادر و اهل البصره یعظمونه تعظیما شدیدا». ابن بطوطه، تحفه النظار فی غرائب الامصار معروف به رحله ابن بطوطه: ص ۲۰۳-۲۰۴، الفصل الرابع، العراق و فارس، ۲٫ من النجف إلی البصره.

[۱۶۴]– «و أمامها قبر إمام المدینه أبی عبدالله مالک بن أنس (رضی) و علیه قبه صغیره مختصره البناء». ابن بطوطه، تحفه النظار فی غرائب الأمصار معروف به رحله ابن بطوطه: ص ۱۴۴، الفصل الثالث، الحجازف ۳٫ وجهاء المدینه وضواحیها.

[۱۶۵]– «و فی آخر البقیع قبر أمیرالمومنین أبی عمر عثمان بن عفان (رضی) و علیه قبه کبیره». ابن بطوطه، تحفه النظار فی غرائب الأمصار معروف به رحله ابن بطوطه: ص ۱۴۴، الفصل الثالث، الحجاز، ۳٫ وجهاء المدینه و ضواحیها.

[۱۶۶]– «قال الولید: فحدثنی شیخ من أهل فلسطین أنه رأی بنیه بیضاء دون حائط القسطنطنیه، فقالوا: هذا قبر أبی أیوب الأنصاری صاحب النبی (ص)، فأتیت تلک البنیه، فرأیت قبره فی تلک البنیه و علیه قندیل معلق بسلسله». خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد أو مدینه السلام: ج۱، ص ۱۵۴، شرح حال ابوایوب انصاری، ش ۷ و ابن عساکر دمشقی شافعی، تاریخ دمشق الکبیر: ج ۱۸، ص ۴۵، شرح حال خالد بن زید بن کلیب معروف به ابوایوب انصاری، ش ۱۸۶۴٫

[۱۶۷]– «و علی قبره مزار و مسجد». ابن کثیر دمشقی، البدایه و النهایه: ج ۸، ص ۶۱ف حوادث ۵۲ هجری قمری، ذکر من توفی فیها من الأعیان، خالد بن زید بن کلیب.

[۱۶۸]– «و فی هذه الأیام بنی ابوسعد المستوفی الملقب شرف الملک مشهد الإمام ابی حنیفه (رضی) و عمل لقبره ملبنا و عبد القبه … فلما جاء شرف الملک سنه ثلاث و خمسین عزم علی إحداث القبه و هی هذه، فهدم جمیع أبنیه المسجد و ما یحیط بالقبر و بنی هذا المشهد، فجاء بالقطاعین و المهندسین و قدر لها ما بین ألوف آجر و ابتاع دورا من جوار المشهد و حفر أساس القبه». ابن جوزی المنتظم فی تواریخ الملوک و الأمم: ج ۹، ص ۴۶۷-۴۶۸، حوادث ۴۵۹ هجری قمری.

[۱۶۹]– «و فی لیله الأحد سلخ شعبان احترقت تربه معروف الکرخی و کان السبب أن القیم بها کان مریضا، فطبخ له شعیرف فتعدت النار إلی خشب و بواری هناک و ارتفعت إلی السقوف، فأتت علی الکل، فاحترقت القبه و الساباط و جمیع ماکان، ثم أمر القائم بأمر الله بعماره المکان … و بنیت تربه قبر معروف فی ربیع الأول و عقد مشهده أزاجا بالجص و الآجر». ابن جوزی، المنتظم وفی تواریخ الملوک و الأمم: ج ۹ف ص ۴۶۸، ۴۶۹ و ۴۷۱، حوادث ۴۵۹ و ۴۶۰ هجری قمری.

[۱۷۰]– «تملک الدیار المصریه أربعین سنه و عمر دار الحدیث بها و قبه علی ضریح الإمام الشافعی». ذهبی سلفی، دول الإسلام: ج ۲، ص ۱۴۷، تحوادث ۶۳۵ هجری قمری.

[۱۷۱]– «بنی علی قبر أبی عوانه مشهد باسفرایین یزار و هو فی داخل المدینه». ذهبی سلفی، سیرأعلام النبلاء: ج ۱۴، ص ۴۱۹، شرححال ابوعوانه، ش ۲۳۱٫ و «قبر أبی عوانه علیه مشهد مبنی باسفرایین یزار و هو داخل المدینه». همو، تذکره الحفاظ: ج ۲، ص ۳، الطبقه الحادیه عشره، شرح حال ابوعوانه، ش ۷۷۲/۱۱/۱٫

[۱۷۲]– «و توفی فی هذه السنه و قبره ظاهر بالکوفه و قد عمل علیه مشهد و قد زرته فی طریق الحج». ابن جوزی، المنتظم فی تواریخ الملوک و الأمم: ج ۹، ص ۲۲۸، حوادث ۴۲۰ هجری قمری.

[۱۷۳]– «و توفی فی ضحوه یوم الجمعه السادس و العشرین من ذی الحجه و دفن عشیه یوم السبت من سنه إحدی و ثمانین و ثلاثمائه و صلی علیه أخوه أبوالعباس و دفن فی القبه التی بناها بجنب المدرسه لأهل الحدیث». سمعانی شافعی، الأنساب: ج ۳، ص ۲۸۵، السلیطی.

[۱۷۴]– «قیس الثاوی هو قیس بند جندع و هی أمه و هو قیس بن یربوع بن طریف بن خرشبه بن عبید بن سعد بن کعب بن حلان بن غنم بن غنی، و قال الکلبی: هو قیس الندامی بن عبدالله بن عملیه بن طریف بن  خرشبه و کان فارسا جیدا، قاد و رأس، فکان قدم علی بعض الملوک، فقال الملک: لأضعن تاجی علی رأس أکرم العرب، فوضعه علی رأس قیس و أعطاه ماشاء، ثم خلی سبیله، فلقیته طیء برمان راجعا إلی أهله، فقتلوه، ثم عرفوهت بعد و ذکروا أیادی کانت له عندهم، فندموا و دفنوه برمان و بنوا علیه بیتا». یاقوت حموی، معجم البلدان: ج ۳، ص ۶۷، رمان.

[۱۷۵]– «و ماته بنیسابور فی الثانی من المحرم سنه ثلاث و سبعین و ثلاثمائه و دفن فی القبه التی بناها لنفسه فی حیاته». سمعانی شافعی، الأنساب: ج ۵، ص ۶۹۱، الیزدی.

[۱۷۶]– «و منها قبر أبی بکره صاحب رسول الله (ص) و علیه قبه … و منها قبر الحسن بن أبی الحسن البصری سید التابعین (رضی) و قبر عتبه الغلام (رضی) و قبر مالک بن دینار (رضی) و قبر حبیب العجمی (رضی) و قبر سهل بن عبدالله التستری (رضی) و علی کل قبر منها قبه مکتوب فیها اسم صاحب القبر و وفاته». ابن بطوطه، تحفه النظار فی غرائب الأمصار معروف به رحله ابن بطوطه: ص ۲۰۴، الفصل الرابع، العراق و فارس، ۲٫ من النجف إلی البصره.

[۱۷۷]– «و هو مقبور فی القبه التی بظاهر باب توما و تعرف بتربه الشیخ رسلان». ذهبی سلفی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام: ج ۳۸، ص ۳۴۵، شرححال رسلان بن یعقوب، ش ۳۸۵٫

[۱۷۸]– «دفن ظاهر القاهره بباب النصر سنه خمس و أربعین و ستمائه و قیل: سنه سبع و أربعین، ثم نقل بعد ذلک إلی القبه التی بناها ابراهیم برسم دفنه فی المدرسه التی أنشأها علی شرف  المیدان ظاهر دمشق من جهه الشمال و وقفها علی أصحاب أبی حنیفه». صفدی شافعی، الوافی بالوفیات: ج ۹، ص ۴۸۱، شرح حال ایبک بن عبدالله، ش ۴۴۴۲٫