کسی که اشتباه میکند و معصوم نیست، چگونه میتواند ولایت داشته باشد؟
ولایت مراتبی دارد و بسیاری از مراتب آن هیج ارتباطی با عصمت ندارد؛ مثل ولایت پدر بر فرزند، شوهر بر زن، قیّم بر صغیر و…
قرآن مجید مواردی که از ولایت را ذکر میکند که لزوماً مشروط به عصمت نیست؛ مثلاً میفرماید:
«وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ»[۱]؛ «برخی از مؤمنان بر دیگری ولایت دارند».
یا «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ الَّذینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ»[۲]؛ «همانا کسانی که ایمان آورده و هجرت کردند و با مال و جانشان در راه خدا جهاد نمودند و کسانی که آنان را پناه داده و یاری کردند، برخی بر بعضی دیگر ولایت دارند».
از سوی دیگر یکی از اقسام ولایت «زعامت و رهبری سیاسی» است. اکنون این سؤال پدید میآید که آیا این مرتبه از ولایت، عصمت میخواهد؟ پاسخ آن است که وجود عصمت برای رهبر و پیشوایی سیاسی، بسیار خوب و مفید است و با وجود شخص معصوم، هیچ فرد دیگری، حقّ حکمرانی و ولایت ندارد. حال اگر شخص معصوم وجود نداشت و یا در غیبت به سر میبرد، چه باید کرد؟ آیا امّت اسلامی باید بدون رهبر باشد؟ یا باید به رهبری و ولایت طاغوت تن دهند؟ و یا باید بهترین کسی که از نظر علم، زهد، تقوا و مدیریّت سیاسی، کمترین فاصله را با معصوم دارد، به رهبری برگزینند؟
در واقع با وجود معصوم، باید خود او رهبری کند و در عصر غیبت به نیابت از امام (عج)، ولیّ فقیه رهبری و زمام امور جامعه را به دست گیرد تا امّت گرفتار هرج و مرج و آنارشیسم و یا ناچار به پیروی از طاغوت نشود. این مسئله هم از نظر عقلی پذیرفته شده و مورد تأیید است و هم نصوص دینی بر آن صحّه میگذارد.
ناگفته نماند خطا دو گونه است:
یکم. خطاهای فاحشی و روشنی که حداقل برای عموم کارشناسان مسائل دینی، سایسی و اجتماعی، بطلان آن روشن است. کسی که مرتکب چنین خطاهایی بشود، دارای شایستگی رهبری نیست و ولایت ندارد.
دوم. خطاهای پیچیده و کارشناختی که در میان کارشناسان نیز چندان روشن نیست و معمولاً مورد اختلاف آرا و نظرات است. در این صورت نمیتوان با قاطعیّت حکم کرد که نظر کدام یک صحیح است؛ زیرا هر کس براساس مبانی پذیرفته شدهی خود، حکم میراند. اینگونه موارد در مسائل اجتماعی و سیاسی زیاد به چشم میخورد و ولیّ فقیه هم یکی از آرای متفاوت را برمیگزیند. از طرف دیگر در چنین مواردی، چارهای جز این نیست که یک رأی ملاک عمل قرار گیرد؛ زیرا کنش اجتماعی و سیاسی نیازمند وحدت رویّه است و در غیر این صورت جامعه دچار هرج و مرج میشود. ضمن آنکه از نظر فکری، راه تحلیل و نقد و بررسی برای همگان باز است؛ امّا نظم و انضباط اجتماعی مستلزم وحدت رویّه و عمل است؛ همچنان که در تمام نظامهای سیاسی اینگونه عمل میشود و از آن گریزی نیست.
بنابراین در فرض فقدان معصوم یا غیبت او، هیچ راهی برای به صفر رساندن خطا وجود ندارد. از طرفی نمیتوان به آنارشیسم و هرج و مرج تن دارد و لاجرم باید یک رأی مورد تبعیّت قرار گیرد.
گفتنی است امامان (علیهم السّلام) مرجعیّت کامل دینی را در تمام ابعاد دارند و حجّت واقعی خداوند میباشند. لازمهی چنین مسلّماً عصمت است؛ در حالی که مجتهد و ولیّ فقیه حجّت ظاهری است و لازمهی آن عصمت نیست، بلکه عدالت و فقاهت است که نزدیکترین مرتبهی ممکن به عصمت میباشد.
منبع: دین و سیاست، ولایت فقیه، جمهوری اسلامی؛ دفتر نشر معارف – تدوین و تألیف: حمیدرضا شاکرین، غلیرضا محمدی
[۱]– توبه (۹)، آیه ۷۱٫
[۲]– انفال (۸)، آیه ۷۲٫
پاسخ دهید