اگر دین از سیاست جدا نیست، علمای دین در این رابطه چقدر تلاش کردهاند، ولایت فقیه در انقلاب مشروطیّت چگونه مطرح بود؟
در جواب این پرسش گفتنی است:
یکم : پیوند دین و سیاست پدیدهی نوظهوری نیست که فقط مربوط به روزگار ما یا نزدیک به ما همچون عصر نراقی (رحمه الله علیه) و دورهی قاجار باشد؛ بلکه سابقهی طولانیتری دارد و در اسلام از عصر پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) سرچشمه گرفته است. از سوی دیگر این نگاه، اختصاص به عالمان شیعی ندارد و علمای اهل سنّت نیر بر این مسئله تأکید کردهاند.
ابن خلدون (دانشمند و موّرخ معروف) مینویسد: «باید بدانیم که صاحب شرع عهدهدار دو امر مهم است: یکی اجرای امور دینی –که مأمور است آنها را تبلیغ کند- و دیگری تنفیذ سیاست به مقتضای مصالح عمومی و عمران و اجتماع بشری».[۱]
قاضی ابو یوسف کتاب الخراج را در زمینهی مسائل سیاسی – اقتصادی و روابط خارجی از دیدگاه فقه رایج تدوین کرد. در قرن سوم ابن قتیبه (از علمای به نام اهل سنّت) کتاب الامامه و السّیاسه را در تاریخ خلافت و شرایط خلیفهی مسلمانان نوشت. ماوردی کتاب الاحکام السّلطانیه را نگاشت و پیوند دین و حکومت را در آن شرح داد.
در قرن هشتم سعد الدّین تفتازانی کتاب المقاصد را در دانش کلام و پیوند دین و حکومت و شرایط حاکم به نگارش درآورد و به همین کیفیت در طول تاریخ دانشمندان اهل تسنّن این مسئله را پیگیری کردهاند.
از عالمان شیعی –به عنوان نمونه- شیخ صدوق با دیلمیان پیوند نزدیکی داشت و با همکاری رکن الدّوله و صاحب بن عباد، توانست به تبلیغات دینی شیعیان سامان بخشد. شیخ مفید نیز با همکاری و ارتباط آنان، توانست سمت و سوی کارها و جهتگیری حکومت دیلمیان را به سود اسلام و اهل بیت (علیهم السّلام) متوجّه سازد.
سیّد رضی عهدهدار سمتهای پدرش شد و نقابت سادات و نظارت بر امور دادرسی و نیز ریاست حاجیان به او واگذار گردید.
شهید اوّل با مبارزان شیعه در شام، فارس، خراسان و ری در پیوند بود. میان ایشان و دولت نوپای سربداران در خراسان، پیوند تنگاتنگی وجود داشت و همواره با یکدیگر مکاتبه میکردند.
خواجه نصیر طوسی از نیاز دستگاه مغول به فکر و دانش وی، توانست به خوبی بهره ببرد و جلوی ویرانگری آنها را گرفته و مهارشان کند و در راستای گسترش اسلام و علم و دانش، از قدرت آنان بهره بگیرد.
شیخ بهایی و علّامه مجلسی در دوران صفویه، برای اجرای احکام سیاسی و اجتماعی اسلام، قدمهای شایستهای برداشتند.[۲]
در یک صد سال اخیر، اشخاصی مانند آیه الله نائینی در کتاب تنزیه الامه و تنبیه المله بر پیوند دین و سیاست تأکید بسیار دارد. همچنین نقش میرزای شیرازی را میتوان در تحریم تنباکو و مختل نمودن طرح استعمار انگلیس، مشاهده کرد.
شهید مدرّس یکی از مجتهدان قرن اخیر است. در تعبیرات آن بزرگوار رابطهی تنگاتنگ بین دین و سیاست را به طور مکرّر میتوان یافت و این جملهی معروف از ایشان است که: «دیانت ما عین سیاست ما است و سیاست ما عین دیانت ما».
دوم : دربارهی بخش دیگر سؤال، میتوان گفت:
آیه الله سیّد عبد الحسین لاری (از عالمان مبارز در مشروطیّت) ضابطهی کلّی مشروعیّت قانون ملّی و مجلس و… را ولایت فقیه میداند و به عقیدهی او اجرای قوانین اسلامی در هیچ زمانی تعطیلبردار نیست. «ولی فقیه» از جانب معصوم (علیه السّلام) نیابت و خلافت عامّه دارد که در زندگی بشر را در غیبت عامّه دارد که زندگی بشر را در غیبت معصوم (علیه السّلام) براساس وحی تنظیم کند.[۳]
در اصل دوم متمّم قانون اساسی مشروطیّت، نیز آمده است: مقرّر است که در هر عصری از اعصار، هیئتی که کمتر از پنج نفر نباشد، از مجتهدین و فقهای متدیّنین –که مطلّع از مقتضیّات زمان هم باشند- تعیین نموده به سمت عضویّت بشناسند و گزینش آنان بدین منظور است که مطلبی برخلاف شرع مقدّس اسلام عنوان قانونی پیدا نکند.
شیخ فضل الله نوری تأکید بر مشروطه مشروعه داشت و…
اینها همه نشانگر آن است که در آن عصر هم مسئلهی ولایت فقیه –هر چند به طور ضمنی- مطرح بوده است. البتّه ممکن است این لفظ کمتر استعمال شده باشد؛ ولی معنای «ولایت فقیه» اصولاً چیزی جز مراقبت از قوانین شرعی و اجرای آن به وسیلهی فقیه جامع شرایط نیست.[۴]
منبع: دین و سیاست، ولایت فقیه، جمهوری اسلامی؛ دفتر نشر معارف – تدوین و تألیف: حمیدرضا شاکرین، غلیرضا محمدی
[۱]– ر.ک: مقدمهی العبر، ترجمهی محمّد پروین گنابادی.
[۲]– جهت اطّلاع بیشتر ر.ک: نشریهی حوزه، شمارهی ۸۶ و ۸۵، ص ۲۹۵٫
[۳]– لاری، سیّد عبد الحسین، تعلیقات المکاسب، ج ۲، ص ۳۷۸ – ۴۰۶٫
[۴]– برای آگاهی بیشتر ر.ک:
الف. عقیقی بخشایشی، یکصد سال مبارزه روحانیّت مترّقی.
ب. بصیرت منش، حمید، علما و رژیم رضا شاه، نشر عروج.
پ. بهشتی سرشت، محسن، نقش علما در سیاست (از مشروطه تا انقراض قاجار)، پژوهشکدهی خمینی و انقلاب اسلامی.
پاسخ دهید