١.نشانه هاى فروپاشى جامعه بت پرست

قبل از بعثت نَبَوى فساد و جور و ستم در جامعه شبه جزیره، ریشه دوانیده بود. جامعه یاد شده، از یکپارچگى لازم برخوردار نبود و براى جلوگیرى از سقوط و تباهى که نشانههایش در جامعه جزیره العرب پدیدار شده بود، ویژگى هاى اجتماعى و فرهنگى برخاسته از زندگى صحرانشینى کافی  به نظر نمى رسید. پیمان هایى که در آن سامان به وجود آمد پدیده اى اجتماعى جهت رویارویى با آن پرا کندگى بود، ولى تعدّد آن ها خود، دلیل نابودى قدرت مرکزى در آن جامعه به شمار مى آمد.

ما به جز اقدام برخى افراد که تنها نمایانگر نپذیرفتن فساد و تباهى جامعه آن روز بود، هیچ حرکت و اقدام قابل توجهى در مسیر اصلاح و تغییر در جزیره العرب نمى بینیم، ولى همین اقدامات فردى نیز به سطحِ نظریه یا حرکت دگرگون سازِ مؤثّرى در این جامعه نرسید.[۱]

گاهى جدایى و از هم پاشیدگى جامعه قریشى را در پدیده اختلاف آنان پیرامون بناى کعبه نیز، مىتوان ملاحظه کرد آن هم در زمانى که قریش از گرامىترین و یکپارچهترین قبایل عرب به شمار مى رفت و از هشدارهاى پیاپى یهودیان جزیره العرب که با پیشدستى مژده ظهور مصلحِ رهایى بخش بشر را همراه با رسالت آسمانى پیامبر، به مردم آن سامان مى دادند و اظهار مى داشتند: «پیامبرى ظهور می کند و بی‌تردید بت‌های[۲] شما را خواهد شکست» مى توان به غوطهور بودن آن جامعه در فساد و تباهى استناد کرد.

٢. ایمان پدران پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)

پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) در خانواده اى یکتا پرست و خداشناس دیده به جهان گشود و در محیطى پرورش یافت که از فضایل بلند اخلاقى و جایگاه پر ارج بهره مند بود. از سخن و دعاى جدش عبدالمطلب مى توان به ایمان وى پى برد. زمانى که ابرهه حبشى براى ویران کردن کعبه به آن سامان حمله کرد، عبدالمطلب براى حمایت از . کعبه، نه تنهابه بت ها پناه نبرد، بلکه بر خداى توانا توکل نمود.[۳]

مى توان گفت: عبدالمطلب از اخبارى که بر مقام پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) تأکید داشت، به رتبه و جایگاه و آینده آن حضرت، کاملاً آگاه بود. اوج توجه عبدالمطلب به پیامبر زمانى جلوه گر شد که وجود مقدس آن حضرت (صلى الله علیه وآله وسلم)را در دوران شیر خوارگى، بر درگاه الهى واسطه قرار داد و طلب باران نمود، زیرا عبدالمطلب به مقام و جایگاه رسول اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) در پیشگاه خداى سبحان پى برده بود.[۴] هشدارى که عبدالمطلب در کودکى پیامبر در خصوص مراقبت و توجه به وى، به اُم اَیمن داده بود گواه دیگرى بر این مدعاست.

عمویش ابوطالب نیز، از این ویژگى برخوردار بود; وى در امر سرپرستى و مراقبت از وجود پر برکت پیامبر و همکارى با وى در جهت تبلیغ و آشکار ساختن رسالت، تا آخرین لحظات عمر مبارش استمرار بخشید و در این راستا، اذیّت و آزار قریش و قطع رابطه آنان و حصر اقتصادى شِعْب را متحمل گشت و این حقیقت را که در موارد متعددى از ابوطالب (علیه السلام) نقل شده و به اهتمام و توجه وى به حفظ و حراست از وجود گران قدر رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) ارتباط داشته، به خوبى لمس مى کنیم. [۵]

روایاتى که در مورد پدر بزرگوار نبىّ اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) و مادر گرامى آن حضرت وارد شده، شرک و بت پرستى آنان را مردود مى داند و در این خصوص سخن رسول خدا دلیلى کافی  است که فرمود:

«من همواره از صلب هاى پاک به رحم هاى پاک انتقال یافتم »[۶]

این سخن به پاکى و طهارت پدران و مادران آن بزرگوار از هر گونه پلیدى و شرک اشاره دارد.

٣ . ولادت پر شکوه رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)

هنوز آیین نصرانیت اهداف خویش را در جامعه بشرى محقق نکرده و تأثیر زیادى نگذاشته بود که دنیا غرق در مظاهر گمراهى و انحراف گردید و مردم در دام گمراهى فتنه ها گرفتار و سرگردان شدند و جهل و نادانى، آنان را خوار و بى مقدار ساخت، آشفتگى اوضاع روم، کمتر از آشفتگى اوضاع رُقباى خود در فارس نبود و جزیره العرب اوضاعى بهتر از آن دو نداشت و همه در لبه گودالى از آتش قرار داشتند.

قرآن کریم به گونه اى بسیار رسا و بلیغ گوشه اى از زندگى اسفبار بشر را در آن دوران شرح داده، چنان که مهتر اهل بیت، على بن ابى طالب (علیه السلام) در تعدادى از خطبه هاى خود از اوضاع دردناآى که با آن هم دوران بوده تصویرى ملموس ارائه داده است. از جمله در توصیف اوضاع جامعه اى که پیامبراکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) در آن به رسالت مبعوث گردید، مى فرماید:

هنگامى خداوند رسالت را بر عهده او گذارد که مدتها از بعثت پیامبران پیشین سپرى شده بود و ملت ها در خواب عمیقى فرو رفته بودند، فتنه و فساد، جهان را فرا گرفته بود کارهاى خلاف میان مردم گسترش یافته بود و آتش جنگ زبانه مى‌کشید. روشنایى از دنیا رخت بربسته بود و مکر و فریب ظاهر گشته بود. برگ هاى درخت زندگى به زردى گراییده بود و از ثمره زندگى خبرى نبود. آب حیاتِ انسان به زمین فرو رفته بود و نشانه هاى هدایت فرسوده شده بود. پرچم هاى هلاکت و بدبختى آشکار شده بود، دنیا با قیافه اى زشت به اهلش مى نگریست و با چهره در هم کشیده با علاقه مندانش روبرو بود. میوه آن درخت، فتنه و طعامش مرداربود. در درون، وحشت و اضطراب و در بیرون شمشیر حکومت مى کرد.[۷]

در اوضاعى چنین دشوار که بشر آن را پشت سر مى گذاشت، نور الهى درخشید و بندگان خدا و دیار آنان را روشنایى بخشید و به زندگى ارزشمند و سعادت همیشگى مژده داد و سرزمین حجاز در ماه ربیع الاوّل عام الفیل  سال ۵٧٠ میلادى  که بیشتر محدثان وتاریخ نگاران بر کنند; با ولادت نبىّ اکرم حضرت محمدبن عبدالله(صلى الله علیه وآله وسلم) سرشار از خیر و برکت گردید.

اهل بیت رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم)  که از دیگران آگاهترند  روز میلاد آن بزرگوار را در پگاه روز جمعه، هفدهم ربیع الاوّل، دانسته‌اند و همین تاریخ، بین شیعه معروف است و دیگران برکنند که آن حضرت روز دوشنبه دوازدهم همین ماه چشم به جهان گشوده است.[۸]

برخى منابع تاریخى و روایى از وقوع رخدادهاى شگفت انگیزى در روز ولادت آن بزرگوار سخن مى گوید از جمله: خاموش شدن آتش آتشکده فارس، وقوع زمین لرزه اى که در اثر آن دَیر و صومعهها ویران گشت و هر معبودى که در کنار خداى عزّ وجل مورد پرستش قرار مى گرفت، از جایگاهش بر کنده شد و بت هاى نصب شده، به رو، بر زمین فرو ریخت.

وجود چنین اوضاع و طلوع ستاره هایى که از قبل دیده شده بود، براى ساحران و جادوگران غیر قابل پیش بینى به شمار مى آمد.

زمانى که وجود مقدس رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) پا به عرصه وجود نهاد، این جملات را بر زبان مى آورد:

«الله اکبر، والحمد لله کثیراً وسبحان الله بکرهً واصیلاً »[۹]

پیامبراسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) به دو نام«أحمد» و «محمد» معروف بود و  قرآن کریم هر دو نام را یاد آور شده است.

تاریخ نگاران آورده‌اند:عبدالمطلّب، جد پیامبر، آن حضرت را«محمد» نامید و در پاسخ کسانى که سبب این نامگذارى را از او جویا شدند، مى فرمود: خواستم وى در آسمان و زمین مورد ستایش قرار گیرد.[۱۰] چنان که مادرش آمنه، نیز قبل از جدش وى را «احمد» نام نهاده بود.

آن گونه که قرآن کریم خبر داده است، انجیل از زبان حضرت عیسى(علیه السلام) به ظهور پیامبراکرم نوید و علماى اهل کتاب نیز آن را تصدیق کرده بودند و این فرموده خدابیانگر همین معناست:

شما را به ظهور پیامبرى به نام احمد که پس از من خواهد آمد مژده مى دهم.[۱۱]

در عرف جزیره العرب و سایر جاها هیچ گونه مانعى وجود نداشت که یک فرد، به دو نام و دو لقب و دو کنیه معروف باشد.

۴ . شیر خوارگى

وجود گران قدر پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)، تمام زوایاى ذهن عبد المطلّب  که اینک عزیزترین فرزندش، عبدالله، را در سن جوانى از دست داده بود  به خود مشغول کرده کنیزک ابولهب « ثُوَیْبه » بود. از این رو، جدّ بزرگوارش امر شیر خوارى وى را به سپرد تا بتواند با فراهم آوردن موقعیتى مناسب این کودک را به صحرا نشینان قبیله سعد بسپرد تا دوران شیر خوارگى را در آن سامان به سر برده و در محیطى پاک و دور از خطر بیمارى هایى که کودکان مکّه را تهدید مى کرد، در جمع فرزندان بادیه نشینان رشد  کند و بزرگ شود، چرا که رسم اشراف مکّه بر این بود، نوزادان شیر خوار خود را براى شیر دادن به زنان شیرده صحرانشین مى سپردند و میان آنان زنان قبیله سعد در این کار معروف بودند. این قبیله در اطراف مکّه و نواحى حرم سکونت داشت و زنان آن هر سال در ایّام ویژه اى به مکّه آمده تا کودکان شیر خوار را جهت شیردادن، تحویل گرفته واز این راه امرار معاش کنند; به ویژه در سال ولادت نبىّ اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) که با خشکسالى و قحطى همراه بود، این زنان نیاز بیشترى به کمک اشراف مکّه داشتند.

برخى مورّخان مدعى شده اند به خاطر یتیمى پیامبر، هیچ یک از زنان شیرده حاضر نشد وى را براى شیر دادن بپذیرد و کاروان زنان شیرده که هر یک با خود کودک شیر خوارى همراه داشت در آستانه بازگشت به بادیه بودند. تنها حلیمه سعدیه، دختر ابو ذؤیب، بود که نوزادى براى شیردادن نیافته بود. وى که مانند سایر زنان شیرده، در آغاز، از پذیرش پیامبراکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) سر باز زده بود، وقتى کودکى براى شیر دادن نیافت به شوهرش اظهار داشت: به خدا سوگند! نزد خانواده همان نوزاد یتیم خواهم رفت و او را خواهم گرفت. شوهرش نیز به او اجازه داد و به نزد خانواده آن کودک باز گشت و با دلى سرشار از آرزو و به این امید که شاید با پذیرش آن نوزاد. زندگى اش خیر و برکت یابد، او را در آغوش کشید.[۱۲]

مقام و جایگاه خاندان بنى هاشم و شخصیّت جد بزرگوار رسول اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) که به بخشش و احسان و کمک به نیازمندان و محرومان معروف بود، چنین ادعایى را مردود مى سازد.افزون بر این که به نقل برخى تاریخ نگاران، پدر بزرگوار رسول  اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) چند ماه پس از ولادت آن حضرت دنیا را وداع گفته بود.[۱۳]

در روایت آمده که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در کودکی، جز شیر «حلیمه» شیر هیچ زنی را نپذیرفت.[۱۴]

حلیمه مى گوید: روزى عبدالمطلب به من برخورد و پرسید: از کدام قبیلهاى؟

عرض کردم: از قبیله سعد.

فرمود: نامت چیست؟ عرض کردم: حلیمه. حضرت لبخندى زد و فرمود: این نام بر تو مبارک باد، دو خوى پسندیده در این نام وجود دارد، یکى سعادت و خوشبختى و دیگرى حلم و بردبارى، که خیر دنیا و سربلندى آخرت در آن هاست.[۱۵]

تصورى که حلیمه با گرفتن یتیم عبد المطلّب در رسیدن به خیر و برکت داشت، به نومیدى مبدّل نگشت. روایت شده که سینه حلیمه از شیر تهى بود ولى با شیر دادن پیامبر، سینه اش پر از شیر شد.

حلیمه مى گوید: هنگامى که رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) را براى شیر دادن برگرفتیم، در زندگى و اموال خود سراسر نظاره گر خیر و برکت بودیم و پس از دوران خشکسالى و تلاش توانفرسا، توانگرى یافتیم.[۱۶]

نوزاد «عبد المطلب» نزدیک به پنج سال را در دامان حلیمه و شوهرش در مناطق صحرایى قبیله سعد، سپرى کرد. حلیمه پس از گذشت دو سال که نوزاد از شیر گرفته شد، به جهت خیر و سعادتى که از برکت وجود مبارک آن حضرت نصیب وى شده بود، با بى میلى، او را به خانواده اش باز گرد کند، مادرش (آمنه) نیز از بیم ابتلاى نوزادش به انواع بیمارىها، بر بازگشت فرزندش به منطقه اى دور از مکّه، پافشارى مى کرد و بدین سان، حلیمه، نوزاد را با شادمانى بازگرد کند.

نقل شده وقتى حلیمه ملاحظه کرد جمعى از نصرانى هاى حبشه وارد حجاز شده  کند و به دلیل مشاهده نشانه هاى پیامبرِ مورد نظر در این نوزاد بر ستاندن وى و بردن او به حبشه پافشارى دارند تا بدین وسیله به افتخار پرورش دادن وى نایل شوند و در پیروى از او، به مجد و عظمت دست یابند، از بیم خیانت دست هاى مرموز، بار دوم کودک را به مکّه آورد.[۱۷]

۵. باران خواهى به برکت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)

مورّخان به پدیده درخواست باران به واسطه رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) که چندین بار در زندگى آن حضرت و دوران شیر خوارى و نوجوانى، در زمان جدّ و عمویش رخ داد، اشاره کرده  کند. نخستین بار زمانى اتفاق افتاد که مردم مکّه دچار خشکسالى بزرگى شدند و در آن سامان، دو سال باران نیامد. ازاین رو، عبد المطلب به فرزند خود ابوطالب دستور داد تا نوه اش حضرت محمد(صلى الله علیه وآله وسلم)را  که نوزادى در قنداق بود  حاضر نماید. وقتى نوزاد را نزد وى آوردنداورا روى دست گرفت و رو به کعبه به سمت آسمان بالا برد و چند بار عرضه  داشت: خدایا! به حق این کودک، باران با برکت و مداوم خویش را بر ما فرو فرست. دیرى نپایید که توده هاى ابر، چهره آسمان را پوش کند و چنان باران شدیدى بارید که مردم از شدّت آن بر ویرانى مسجد الحرام بیمناک شدند.[۱۸]

بعدها در دوران نوجوانى پیامبراکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) یک بار دیگر این درخواست باران تکرار شد و این بار عبد المطلب وى را به دامنه کوه ابوقبیس بُرد و سران و بزرگان قریش، او را همراهى کرده و به برکت وجود پیامبر، خواهان استجابت دعا بودند و ابوطالب با اشعارى که با این ابیات آغاز مى شوند به این رخداد اشاره کرده است:

پدر ما شفیع حرم بود،آن هنگام که به وسیله او; از بارانى سیل آسا که صبح دمان فرو ریخت سیراب شدند در حالى که ما از خشکسالى چونان شورهزار گشته و زمین آب هاى خود را فرو خورده بود شفیع ما در مکه به دعا برخاست و خداوند ما را سیراب نمود.[۱۹]

تاریخ نگاران آورده‌اند که: قریش از ابو طالب خواستند تا برایشان از خدا درخواست باران نماید. وى در حالى که دست پیامبر نوجوان (صلى الله علیه وآله وسلم) را گرفته بود به سوى مسجد الحرام روانه شد; نوجوانى که چهره نورانىاش چونان خورشیدى که از پشت ابر هویدا شود، مى درخشید. ابو طالب، براى درخواست باران، خدا را به حق پیامبر سوگند داده، دیرى نپایید که ابرها در آسمان ظاهرگشت و باران فراوانى بارید و نهرها جارى شد و همگى شادمان گشتند و زمانى که قریش دشمنى خود را نسبت به وجود مقدس پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) و رسالت مبارک آن حضرت به اوج رساندند، ابوطالب به این کرامت نیز اشاره کرد و فرمود:

آن چهره نورانى که به احترامش ابرها باران بارید، آن که بهار یتیمان و پناه بیوه زنان بود،هاشمیانِ در چنگ هلاکت گرفتار آمده بدو پناه بردند و نزد او از نعمت هاى فراوان برخوردار شدند.[۲۰]

موارد یاد شده حاکى از این است که عبدالمطلب و ابوطالب که هر دو سرپرستى نبىّ اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) را بر عهده داشتند، یکتاپرستانى خالص بوده و به خداى متعال ایمان داشته‌اند و اگر این دو بزرگوار از ویژگى دیگرى غیر از این دو موقعیت، برخوردار نبودند، در افتخار و سربلندى، آنان را بسنده بود. و این خود، دلیل بر این است که رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) در خانهاى که دیانت و خداپرستى و توحید در آن حکمفرما بود، بالید وپرورش یافت.

۶ . با مادر

پیامبراکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) بعد از پدر بزرگوارش زمانى طولانى از سرپرستى مادر مهربانش، بهره مند نگردید. آمنه در انتظار جوانىِ یتیم عبدالله به سر مى برد تا در فقدان شوهر مهربانش براى او تسلّى خاطر باشد ولى مرگ، او را چندان مهلت نداد. روایت شده حلیمه سعدیه پیامبر را در پنج سالگى به خانواده اش بازگرداند و مادرش آمنه تصمیم گرفت براى زیارت قبر شوهر عزیز خود در مدینه، فرزندش را با خود همراه ببرد و محمد (صلى الله علیه وآله وسلم) ضمن دیدار با دایى هاى خود از قبیله نجّار، در آن سامان با آنان آشنا گردد. ولى این سفر،  اندوه دیگرى براى پیامبر در پى داشت زیرا وى پس از زیارت محل وفات ودفن پدر، در مسیر باز گشت در منطقه اى به نام  مادر مهربان خویش را از دست داد.

« اَبْواء » گویى ورود حزن و کندوه پیاپىِ بر قلب نازنین پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) در کودکى، نوعى از مراحل آمادگى الهى به شمار مى آمد تا شخصیّت والاى آن حضرت تکامل یابد. بدین ترتیب، أم ایمن سفر خویش را به همراهى نبىّ اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) به سمت مکّه ادامه داد تا وى را به جدش عبد المطلب که علاقه شدیدى به نواده اش داشت، بسپارد.[۲۱]

٧ . با جدّش عبدالمطلب

محمد(صلى الله علیه وآله وسلم) در دل عبدالمطلب به جایگاهى دست یافته بود که هیچ یک از فرزندان و نوادگانش با این که از بزرگان بطحاء به شمار مى آمدند، بدان پایه نرسیده بودند. نقل شده روزى عبدالمطلب در صحن کعبه بر زیراندازى که برایش گسترده بودند نشسته بود و سران و بزرگان قریش و فرزندانشان اطرافش حضور داشتند، ناگهان چشم آن حضرت به نواده‌اش «محمد» افتاد، دستور داد راه باز کنند تا نزدش آید. سپس وی را در کنار خویش و بر فرش ویژه خود نشاند. افزون بر فضایل بلند اخلاقى که پیامبر از کودکى برخوردار از آن ها بود، این توجه و عنایت از ناحیه بزرگ قریش، جایگاه وى را در دل قریشیان استوارتر کرد.

قرآن کریم به دوران یتیمى پیامبراکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) که آن را تحت سرپرستى پروردگار پشت سر نهاد، اشاره فرموده است:

(أَلَمْ یَجِدْکَ یَتِیماً فَآوَى);

آیا او تورا یتیم نیافت و پناه داد؟.

دوران یتیمى، معمولاً در ساختار و آماده سازى انسان جهت پختگى و اعتماد به نفس در تحمل رنجها و دشوارىهاى گریبانگیر و صبر و پایدارى در برابر آن ها تأثیرى بسزا دارد. و بدین گونه خداى متعال خود، آماده سازى پیامبر برگزیده اش را برعهده گرفت تا قادر باشد وظایف مهم آینده و مسئولیت بزرگى را که در انتظار دوران پختگى و کمال آن بزرگوار بود،بر دوش بکشد. نبىّ اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) در این سخن خود، اشاره به این حقیقت، فرموده است :

پروردگارم مرا ادب آموخت، پس ادبم را نیک گردانید.[۲۲]

بیش از هشت بهار از عمر شریف پیامبراکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) سپرى نشده بود که را از به سومین مصیبت مبتلا گردید و جدّ بزرگوارش «عبد المطلب» را از دست داد. اندوه رسول خدا در مرگ جدش، کمتر از حزن و اندوه وى در مرگِ مادرش نبود تا آن جا که حضرت در مراسم تشییع پیکر جدش به سمت آرامگاه ابدى وى، بسیار گریست و هرگز یاد او را فراموش نکرد. زیرا عبدالمطلب تا زنده بود به بهترین شکل ممکن، از وجود مبارک آن حضرت سرپرستى نمود و از مقام پیامبرى آن بزرگوار آگاهى داشت. روایت شده هنگامى که فردى خواست از ورود پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) در کودکى به نزد جدّش جلوگیرى  کند، عبدالمطلب فرمود:فرزندم را واگذار که سَروَرى و فرمانروایى به سراغش آمده است.[۲۳]

 منبع: کتاب پیشوایان هدایت ۱ – خاتم الانبیاء؛ حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم / مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام


[۱]– سیره نبوى ١/ ۲۲۵٫

[۲]– بحار الانوار ١۵/ ٢٣١. سیره نبوى ١/ ٢١١، بقره ٨٩.

[۳]– سیره نَبَوى ١/ ۴۳- ۶۲؛ کامل ابن اثیر ١ / ١۶۰؛ بحار الانوار ۵/ ۱۳۰٫

[۴]– سیره زینى دحلان در حاشیه سیره حلبى ١/۶۴؛ تاریخ یعقوبى ٢/ ۱۰٫

[۵]– سیره نبوى ١/ ۹۷۹؛ تاریخ ابن عساکر ١ / ۶۹؛ مجمع البیان ۷/ ۳۷؛ مستدرک حاکم ۲/ ۲۶۳، طبقات کبری ۱/ ۱۶۸؛ سیره حلبی ۱/ ۱۸۹؛ اصول کافی ۱/ ۴۴۸؛ الغدیر ۷/ ۳۴۵٫

[۶]– یره زینى دحلان در حاشیه سیره حلبى ١/۵۸، اوائل المقالات شیخ مفید ١٢ و ١٣.

[۷]– «أرسله على حین فتره من الرسل وطول هجعه من الأمم واعتزام من الفتن، وانتشار من الأمور وتلظّ من الحروب، والدنیا کاسفه النور، ظاهره الغرور، على حین اصفرار من ورقها، و إیاس من ثمرها، واغورار من مائها، قد درست منار الهدى، وظهرت أعلام الردى، فهى متجهّمه لأهلها، عابسه فى وجه طالبها، ثمرها الفتنه، وطعامها الجیفه ،وشعارها الخوف، ودثارها السیف» نهج البلاغه خطبه ( ٨۹).

[۸]– براى ملاحظه آرایى که پیرامون روز میلاد پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) گفته شده، به امتاع الأسماع/ ٣ مراجعه شود.

[۹]– تاریخ یعقوبى ٣/ ۸؛ سیره حلبى ١/ ۹۲٫

[۱۰]– سیره حلبی ۱/ ۱۲۸٫

[۱۱]– (وَمُبَشِّرَاً بِرَسُول یَأْتِی مِن بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ) صف/ ۶؛ به سیره حلبى ١/ ۷۹ مراجعه شود.

[۱۲]– سیره حلبى ١/ ۱۴۶٫

[۱۳]– الصحیح من سیره النبى الأعظم(صلى الله علیه وآله وسلم) ١/ ۸۱؛ سیره حلبی ۱/ ۸۱٫

[۱۴]– بحار الانوار ١۵/ ۳۴۲٫

[۱۵]– سیره حلبی ۱/ ۱۴۷٫

[۱۶]– بحار الانوار ۱۵/ ۳۴۵؛ مناقب ابن شهر آشوب۱/ ۲۴؛ به سیره حلبی ۱/ ۱۴۹ مراجعه شود.

[۱۷]– سیره نبوی ۱/ ۱۶۷؛ بحار الانوار ۱۵/ ۴۰۱؛ سیره حلبی ۱/ ۱۵۵٫

[۱۸]– ملل ونحل ٢/ ۲۴۸؛ به سیره حلبی ۱/ ۱۸۲- ۱۸۳ مراجعه شود.

[۱۹]– سیره حلبى ١/ ۳۳۱٫

ابونا شفیع الناس حین سُقوا به *** من الغیث رجاس العشیر بکور

ونحن  سنین المحل  قام شفیعنا *** بمکّه یدعو والمیاه تغور

[۲۰]– سیره حلبی ۱/ ۱۹۰؛ البدایه و النهایه ۳/ ۵۲؛ بحار الانوار ۲۸٫

وأبیض یستسقى الغمام بوجهه *** ربیع الیتامى عصمه للأرامل

تلوذ به الهُلاّک من آل هاشم *** فهم عنده فى نعمه وفواضل

[۲۱]– سیره حلبی ۱/ ۱۰۵٫

[۲۲]–  « أدّبنى ربّى فأحسن تأدیبى » مجمع البیان: ۵/ ٣٣٣ تفسیر ابتداى سوره قلم.

[۲۳]– تاریخ یعقوبى ٢/ ۱۰٫