از جمله مسائلی که شیخ سلفیت بر روی آن دست گذاشته است و معتقدین به آنرا مورد نکوهش و تکفیر خود قرار داده، مسئله شفاعت و وسیله قرار دادن برخی صالحان بین خود و خداوند می باشد. در متن پیش رو حسن فرحان مالکی می کوشد بطلان چنین نظریه ای را به اثبات برساند. متن ذیل توسط علی فاطمی اقتباس شده است.
شیخ مشخصه ای را برای کفار نقل کرده و مدعی می شود پیامبر صلی الله و علیه و آله و سلم با کفار به خاطر آن مشخصه جنگیده است و شیخ نیز به خاطر همان مشخصه با مسلمانان جنگ کرده اند. از این رو می گوید: «ولی آنان [یعنی کفار قریش] برخی مخلوقات خدا را وسیله میان خود و خداوند قرار دادند.» و نتیجه می گیرد که علت نبرد پیامبر با کفار و نبرد شیخ با مسلمانان یک ویژگی بوده است!
این موضوع از امور دقیقی است که خواننده عادی را که به پیامدهای چنین نظریه پردازی هایی آگاهی ندارد، آماده ی پذیرش نظریه تکفیر سایر مسلمانان می کند و شیخ با امثال این دیدگاه ها، عده ی بسیاری را که از عواقب خطرناک تکفیر آگاهی نداشتند و از جهت علمی هم صاحب نظر نبودند، قانع کرد. در نتیجه، [در اندک زمانی] تکفیر و کشتار، جزیرۀ العرب را فراگرفت.
ریشه پیدایش ادعای خاص وهابیت در مسئله شفاعت
اکثر اهل سنت، به جز سلفیه معاصر، با تبرک جستن به صالحان موافق اند. امام ذهبی در شرح حال معروف کرخی می نویسد: «خاک قبر معروف کرخی پاد زهر آزموده شده است».[۱] سپس در شرح این گفته افزوده است: «نزد قبر او دعای مضطر اجابت میشود، زیرا دعا در اماکن متبرکه مستجاب میشود، همانگونه که امید اجابت دعای سحرگاهان و دعای بعد از نمازهای واجب و دعا در مساجد وجود دارد.»[۲]
هم چنین حنبلی های پیشین به ضرورت دست کشیدن بر قبر پیامبر صَلَّی اللهُ عَلَیه وَ آلِه وَ سَلَّم و جای نشستن پیامبر صَلَّی اللهُ عَلَیه وَ آلِه وَ سَلَّم بر منبر مسجد النبی اعتقاد داشتند. احمد حنبل نیز همین اعتقاد را داشته و حنبلی ها در گذشته مخالف صوفیه نبوده اند.
علت تمام این تندروی ها، مخالفت آنها با مأمون، خلیفه عباسی بود که شیعه معتزلی بوده و موجب به وجود آمدن دوران محنت بار و آزار احمد حنبل شده بود. بنابراین ریشه این قضیه یک امر شخصی بود. آن گاه ابن تیمیه، مخالفت و خصومت با صوفیه را به خصومت با جهمیه و شیعه افزود و اشاعره را نیز به معتزله اضافه کرد. پس از آن وهابیت خصومت با پیروان مذاهب چهارگانه را که موافق عقاید شیخ محمد نبودند، به جمع آنان افزودند و دو موضوع بزرگ دیگر را، یعنی توسع در تکفیر و به دنبال آن جنگ با تکفیرشدگان را نیز به همه آن موارد اضافه کردند، و برخلاف تمام مسلمانان، سرزمین های اسلامی را به دیار کفر و دیار اسلام تقسیم نمودند، به گونه ای که ریاض دیار کفر و درعیه دیار اسلام به شمار آمد، در حالی که مردم این دو شهر، اذان نماز را همزبان و همزمان در هر دو شهر فریاد می کردند و به توحید و رسالت اعتقاد داشتند.
شفاعت خواهی از مردگان، پرستش سنگ ها و قبور است!
شیخ محمد بن عبدالوهاب می گوید: «شرک، عمل شما در برابر سنگ ها و ساختمان هایی است که بر قبرها بنا شده است.» یا می گوید: «از آنان استمداد می کنند و برای آنها قربانی می کنند و می گویند: این عمل نیک ما را به خدا نزدیک می کند و خداوند به برکت آن، خطرات را از ما دفع می کند.»
اولاً: هیچکس برای سنگ ها و ساختمان هایی است که بر قبرها بنا شده ارزشی قائل نیست، بلکه اگر دستی بر روی آن سنگ ها می کشند یا به نشانه احترام آنها را می بوسند، تنها به جهت تبرک و تیمن است و لا غیر؛ و نبی مکرم اسلام فرمود: انما الاعمال بالنیات؛ این خداست که از درون انسان ها با خبر است و در قیامت به عدل با آنها برخورد خواهد کرد؛ پس قضاوت نسنجیده، پیش داوری و تهمت زنی به سایر برادران مسلمان، جز خریدن آتش جهنم و ایجاد ورز و وبال چیز دیگری نیست.
دوماً: بر فرض صحت قول شما، نهایتاً گفته می شود ایشان بدعت گذارند نه کافر، چه رسد به اینکه عملشان شرک اکبر باشد که تمام اهل آن منطقه ای که یک نفر در آن کفر ورزیده را از دین خارج می کند.
سوماً: همین عمل ناصوابی که آنرا موجب کفر می دانید، عملی است که بزرگانی مانند ذهبی و برخی از علما آن را جایز می دانسته اند و می گفته اند: «خاک قبر معروف کرخی، پاد زهر آزموده شده ای است.» آیا آنها کافرند؟ این عمل ضرورتأ به معنای کفر نیست. پس چگونه می توان به کفر تمام مردم موجود در آن مناطقی که یک نفر– به زغم شیخ – در آنجا کافر شده است حکم کرد؟! بعلاوه روا نیست مردمی که به آن خرافات معتقد نیستند را تکفیر کرد، در حالی که شیخ محمد تمام مسلمانان منطقه ای را که در آن این اعتقادات یافت می شد را تکفیر می کرده است. به خصوص که در طول تاریخ، بخش اعظم جمعیت مسلمانان را این دسته از مردم تشکیل می داده اند.
چهارماً: یکی از لوازم این قول، آن است که هر کس مرتکب عمل زشتی را محکوم نکند، او نیز کافر است.
بحث بر سر اصل اباحه «دعا نزد قبور صالحان»
عده ی بسیاری از علما که معتقدند زمان ها، ومکان های ویژه ای وجود دارد که امکان نزول رحمت الهی و پذیرش دعا در آنها زیادتر از بقیه ی زمان ها و مکان هاست، زمان های ویژه مانند: ثلث آخر شب لیله القدر، روز عرفه، شب نیمه شعبان، شب های قدر و … ؛ مکان های ویژه ای که امید استجابت دعا درآنها بیشتر است مانند: مساجد، مواقف حج در عرفه، منی، مزدلفه، مدینه النبی، نزد قبور صالحان، اعم از انبیا یا پیروان آنها. منتهی در مورد مسئله ی «دعا نزد قبور صالحان» از قدیم اختلافاتی بوده و این موضوع مورد بحث بوده است،[۳] اما در مجموع این مورد، در دیدگاه بسیاری از علما مباح است، بلکه ابن حزم ادعای اجماع بر مباح بودن آن کرده است. حتی علمای سلفیه، از جمله ذهبی و شوکانی، به مباح بودن آن تصریح کرده اند؛ ولی وهابیان در این مورد با اجماع سکوتی مخالفت کرده اند.
شاید در اصل اباحه «دعا نزد قبور صالحان» اختلافاتی وجود داشته باشد، ولی آنچه مسلم است این است که نمی توان به مجرد این عقیده کسی را تکفیر کرد و او را از دین خارج دانست؛ خواه استدلال آنها صحیح باشد یا خیر، تا زمانی که آنها به ارکان اسلام باور داشته باشند نمی توان آنان را تکفیر کرد و به غلط، به آنها اتهام زد که شما گروه صالحان را پرستش می کنید، چرا که این توهمی بیش نیست و هیچ یک از مسلمین نه قولاً و نه فعلاً مرتکب آن نشده اند و حساب عامه مسلمین با غالیان فرق می کند.
وسیله قرار دادن آبرومندان کفر است!
مسلمانی که صالحی را واسطه قرار می دهد و می گوید من گناهکارم و او آبرو دار، کافر است!
شیخ محمد بن عبد الوهاب می گوید: «دشمنان خدا برای اینکه مردم را از هدایت به راه راست باز دارند سخنان بسیاری می گویند، از جمله اینکه ما به خدا شرک نمی ورزیم، بلکه شهادت می دهیم که خالق، رازق، نفع رساننده و ضرر رساننده ای غیر از خدای یگانه ی بی شریک نیست. و محمد صلی الله و علیه و آله نمی تواند ضرر یا نفعی به خود برساند، چه رسد به عبدالقادر یا شخص دیگری، اما به علت اینکه من گناهکارم و صالحان در درگاه خدا مقام دارند، از این رو، من آنان را واسطه ی درخواست خود از خدا قرار می دهم.»
توضیح و نقد:
این سخن دقیقا نشانگر تکفیر دیگران است؛ درحالی که سنگین ترین جرم آنان تنها بدعت گذاری است، اما جایز نیست بدعت گذار را تکفیر کرد، چه رسد به قتل او. تمام بدعت گذاران مقتول در طول تاریخ، به دلیل انگیزه های سیاسی محض کشته شده اند که هر کس با مطالعه تاریخ آن را در می یابد. [البته این نظرِ نویسنده وهابی اثر است و با مبانی شیعه سازگار نمی باشد؛ بلکه بالعکس شیعه نیز قائل به مبارزه سرسختانه با بدعت گذاران و در برخی موارد قائل به قتل ایشان است.]
مسلمانی که بین شفیع خود و کفار فرق قائل است، کفر است.
شیخ محمد بن عبد الوهاب می گوید: «هرگاه [مخالف مسلک ما] بپذیرد که کفار، به ربوبیت مطلق خدا شهادت می دهند و هدفشان از واسطه قرار دادن دیگران، جز برای طلب شفاعت در درگاه خدا نیست، اما برای توجیه همسان بودن عمل خود با کفار در شفیع قرار دادن دیگران بگوید: شفیع ما بر خلاف شفیع کفار «اهل نماز و صلاح است.»، در جوابش بگو: برخی از کفار نیز از صالحان و اولیاء استمداد می کنند.»[۴]
توضیح و نقد:
کفار نه به بعض ربوبیت ایمان دارند نه به مطلق الوهیت، بلکه بت ها را می پرستند و بر طلب شفاعت تنها بسنده نمی کنند، و ادعای آنان مبنی براعتقاد به بخشی از ربوبیت صادقانه نیست، بلکه برای ساکت کردن دیگران و بستن زبان مخالفان است یا فقط برخی از آنان چنین ادعایی دارند، چرا که حداقل برخی از آنان ثابت کرده اند، معتقد به دهر بوده و به قیامت اعتقاد ندارند.
اما مسلمانان، برای هیچ کس جز خدا سجده نمی کنند و کسی را جز خدا نمی پرستند. اگر گاهی برخی از آنان بر اثر ناآگاهی یا تاویل، توسل جستن به صالحان، اعم از زنده و مرده، یا طلب شفاعت از درگاه خداوند به واسطه ی آنان را جایز می دانند، یا بر اثر تاویل گمان می کنند اگر آنان را به اذن خدا، نه مستقل از اراده ی خداوند، واسطه خود و خدایشان قرار دهند به حالشان نافع است و از این رو آنان را شفیع قرار می دهند، این برداشت با دیدگاه کفار بسیار متفاوت است.
نتیجه آنکه، با وجود جهل یا تآویل در میان مسلمانان تازمانی که فرد جاهل یا تأویل کننده اسلام را قبول دارد و حکمی قطعی از آن را که مورد اتفاق و اجماع مسلمانان باشد، – مانند: وجوب نماز، نیکی به پدر و مادر، پرداخت زکات و مانند اینها یا حرمت ظلم، دورغ، نیرنگ و قتل نفس را که خداوند حرام کرده است- انکار نکرده، نمی توان دلیلی بر جواز تکفیر او ارائه کرد.
گفته مسلمین با گفته کفار کاملاً یکسان است.
شیخ محمد بن عبد الوهاب می گویند: «اگرمخالف ما بگوید کفار بت پرست اند، در حالی که من شهادت می دهم تنها خداوند نفع رساننده، ضرر رساننده و مدبر است و من جز او را نمی پرستم و صالحان در این امر نقشی ندارند، اما من آنها را به قصد شفاعت در درگاه الهی واسطه قرارمی دهم، جوابش این است: این گفته با گفته کفار کاملاً یکسان است.»[۵]
توضیح و نقد:
گوینده کلام فوق کافر نمی شود، زیرا او یا متأول است یا جاهل و چنانچه دیدگاه او در برخی موارد جزئی با دیدگاه کفار سازگار باشد، به این معنا نیست که با کفار کاملاً همسان است و هر دو یک حکم داشته باشند؛ به دیگر سخن، اگر شخصی به غیر خدا سوگند یاد کند، ممکن است در عقیده ی کفار به صورت جزئی شریک شده است، اما کسی با این اندازه مشارکت با کفار، کافر نمی شود.
شیخ به علت غفلت از این نکته ها، دچار خطای تکفیر مسلمانان شده است. باید توجه داشت تأکید شیخ بر آیه ای که می فرماید: «ما آن بت ها را نمی پرستیم، مگر برای اینکه ما را به درگاه خدا نیک مقرب گردانند».[۶] و آنگاه غفلت او از دیگر آیات صریح بسیاری که در وصف عقاید کفار نازل شده است، باعث می شود در جمع آوری کامل موارد اختلاف کفار با مسلمانان نقص بزرگی ایجاد شود، چرا که در آن آیه فقط یک خصلت از خصلت های کفار واقعی توصیف شده، یا حاکی از عذر تراشی های بیهوده آنان است که با نیت آنان همراه نیست.
بنابراین طلب شفاعت از پیامر صلی الله و علیه و آله و صالحان با اعتقاد به اینکه همه ی آنان بندگان خدا هستند و جز با اذن خدا چیزی به کسی عطا نمی کنند، هیچ گاه مانند سجده بر بت ها نیست، هر چند بدعت کوچک یا بزرگی باشد. اما چنانچه ادعای شیخ پذیرفته شود، مخالفت شیخ می تواند او را ملزم به تکفیر شرابخوار کند، زیرا او شراب را چون دوست دارد می نوشد و دوست داشتن عبادت است و دوستی ورزیدن به غیر خدا شرکت است و امثال اینها.
بحث و گفت و گو با وهابیون
- اگر شما وهابیان بگویید: ما به ابراز محبت به صالحان اعتراض نداریم، بلکه به عبادت برای آنها اعتراض می کنیم.
- مخالفان به شما پاسخ می دهند: ما صالحان را عبادت نمی کنیم، بلکه شما، توسل یا تبرک جستن به صالحان را عبادت می نامید، ولی ما هیچ گاه نمی پذیریم که اینها عبادت است و برای عمل خود دلیل داریم – هرچند ضعیف باشد– و همین مانع تکفیر ما می شود؛ و به دیگر سخن این همان تأویلی است که علما آن را مانع تکفیر می دانند.
- اگر بگویید: توسل عبادت است، از شما می پرسند، دلیل شما بر این ادعا چیست؟
- اگر پاسخ دهید علمای سلف آن را انجام نداده اند. در پاسخ شما می گویند: عمربن خطاب، به عباس بن عبدالمطلب متوسل شد.
- اگر بگویید: عمر به زنده متوسل شد، نه مرده.
- می گویند: آیا عبادت زنده جایز است؟
- اگر بگویید: خیر
- می پرسند؛ چرا به توسل می گویید عبادت؟ این نام گذاری دلیل بر این است که شما اشیا را به غیر نام خودش نام گذاری می کنید.
- چنانچه بگویید: توسل به مرده عبادت است به خلاف توسل به زنده.
- می پرسند: دلیل شما بر متفاوت بودن این دو چیست؟
- اگر پاسخ دهید: دلیل ما عمل صحابه پیامبر صلی الله و علیه و آله است که به زنده متوسل می شدند نه مرده، در جواب شما خواهند گفت: – به فرض که این سخن را از شما بپذیریم– آنان گاهی موضوعی را ترک می کردند، در حالی که حرام نبود، چه رسد به اینکه آن عمل کفر باشد و باعث خروج از دین شود؟ علاوه بر این، دلایل بساری هست که صحابه پس از مرگ پیامبر صلی الله و علیه و آله، به ایشان متوسل می شدند.
- اگر بگویید: بهتر است به خاطر وجود شبهه و اختلافی بودن مسئله، از آن پرهیز شود.
- به شما پاسخ خواهند داد: بهتر از این عمل، آن است که از تکفیر مسلمانان و برتر دانستن کفار قریش بر آنان پرهیز شود؛ زیرا هنگام قضاوت درباره ی دین مسلمان اصل متیقن، اسلام است نه شرک؛ و نباید امر متیقن را به خاطر امر ظنی ترک کرد.
- اگر بگویید: سخت گیری لازم است تا مسلمانان با عمل به دین خدا هدایت شوند، و از بدعت ها و خرافات پرهیز کنند.
- به شما می گویند: رد کردن دیدگاه های شما نیز لازم است، تا طلاب علوم دینی از سقوط در خطای تکفیر مسلمانان و حلال دانستن خون و مالشان پرهیز کنند.
منبع: مبلغ نه پیامبر / حسن بن فرحان مالکی / نشر ادیان
[۱] این سخن را ابراهیم حربی حنبلی ـ از شاگردان برجسته احمد بن حنبل ـ گفته است و ذهبی پس از نقل آن دیدگاه خود را بیان می نماید؛ به صفحه۲۲۲ کتاب مبلغ نه پیامبر مراجعه شود.
[۲] سیر اعلام النبلاء، ج ۹، ص ۳۴۳٫
[۳] معتقدان این دیدگاه بر این باورند که
- چون او در قبر زنده است، روح صاحب قبر سخن آنان را می شنود.
- امید استجابت دعا نزد قبر او، نسبت به دیگر مکان ها بیشتر است؛ چرا که او از مقربان درگاه حق تعالی می باشد.
[۴] کشف الشبهات، ص ۲۴
[۵] کشف الشبهات، ص ۲۶
[۶] زمر؛ ۳٫
پاسخ دهید