وحى با آثار نابغان بشرى، قابل مقایسه نیست. کسانى که تفسیر روانشناسانه از «وحى» ارائه مىکنند، مقصودشان آن است که وحى، الهامى است که از درون وجود پیامبر، به روح او افاضه مىشود و همان فوران خودآگاهىهاى باطنى شخصى است که در موقعیت مناسبى متبلور مىشود؛ نه چیزى از خارج وجود وى.

به بیان دیگر، روح متعالى، فطرت پاک، ایمان و باور مستحکم به خداوند و دورى از ناهنجارىهاى اعتقادى و رفتارى و سلامت وراثت خانوادگى همه و همه، در اندیشه او تأثیر گذاشته، از وى شخصیتى ممتاز مىسازد و در عقل و بینش و حالات روانى او، اثر ویژهاى دارد. این تأثیر آن چنان عمیق است که رؤیاها و حالات مختلف متظاهر از مرکز ناخودآگاه، وجود خویش را ارشاد الهى نازل از آسمان و سروش غیبى به حساب مىآورد؛ در حالى که اینها چیزى جز همان الهامات و باورهاى درونى خود او نیست که براى وى، همچون یک اعتقاد راسخ جلوهگر شده است!![۱] اما به اعتقاد ما این رویکرد با آنچه که از حقیقت وحى به دست مىآید، ناسازگار است؛ زیرا:

یکم. پیامبران، خود را نابغه و بالاتر از دیگران نمىدانستند و ایدههاى خویش را به خدا نسبت مىدادند.[۲] پیامبران بىانتساب به نیروى خدایى، براى خود به طور مستقل هیچ ادعایى نداشتهاند؛ حال آنکه تمام نوابغ، اطلاعات، نگاشتهها، دیدگاهها و نظریههاى خود را ابتکار خود دانسته، آنها را به نام خویش به ثبت مىرسانند (مثلاً سعدى گلستان را به نام خود ثبت کرده و هدف از نگارش آن را نیز مطرح ساخته است).[۳]

دوم. نبوغ، خلاقیت و ظهور شخصیت باطنى، همراه با محدودیتها است؛ در حالى که قلمرو وحى نبوى گسترهاى فراخ دارد. پیامبران ـ خصوصا حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآله) ـ اطلاعاتى گسترده از گذشته، حال و آینده عالم و آدم داشتهاند. جالبتر آنکه مجموعه معلومات ایشان ـ که یکباره بروز مىیابد ـ تناسبى با خصیصه نبوغ ـ که تدریجى و همراه با تجدید نظر و تکمیل است ـ ندارد. کدام نابغه را سراغ دارید که ادعاى جامعیت در تمام عصرهاى مورد نیاز سعادت بشر را کرده باشد؟ و کدام ذهن خلاق را مىشناسید که گفته باشد: محصول فکرى من، آخرین و درستترین نظریه در موضوع خویش است؟ سعدى خود در گلستان، گفته است:

هر که گردن به دعوى افرازد

خویشتن را به گردن اندازد

سعدى افتادهاى است آزاده

کس نیاید به جنگ افتاده

اول اندیشه وانگهى گفتار

پاىبست آمده است و پس دیوار

یا در جاى دیگر مىگوید:

گرچه شاطر بود خروس به جنگ

چه زند پیش باز رویین چنگ

گربه شیر است در گرفتن موش

لیک موش است در مصاف پلنگ[۴]

اما سخن «وحى آسمانى»، این است که محتوایش دربردارنده تمام آن چیزى است که سعادت ابدى و پایدار انسان را تضمین مىکند.[۵]

سوم. آنان که تحلیل روانشناسانه از وحى ارائه مىدهند، پیش فرضشان این است که نیروى باطنى انسان، به هنگام تعطیلى قوا و حواس ظاهرى، بیدار و فعّال مىشود؛ در حالى که موقعیتهاى «من» وحىگیرندگان، کاملاً یک موقعیت هشیار و با توجّه بوده است و بیشتر موارد نزول وحى ـ براساس روایتهاى تاریخى – مربوط به فرصتهایى است که توجّه آنان معطوف به وظایف فردى، اجتماعى و تبلیغى بوده است.[۶]

چهارم. اگر القاى پیام از خلاقیت حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآله) نشأت مىگرفت، باید تحت کنترل و اراده او مىبود و در تعامل اجتماعى هرگاه بدان نیاز داشت، از آن سود مىجست؛ حال آنکه چنین نیست؛ بلکه بنا بر اسناد معتبر تاریخى، در برههاى از زمان «وحى» منقطع مىشد[۷]و گاهى که در شرایط حساسى به آن لازم بود، پیام خدا با تأخیر ابلاغ مىشد.[۸]

پنجم. اگر قرآن براساس نبوغ شخص رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) بود؛ چرا وظیفه داشت آن را مخفى نکند. انسان در اظهار مقاصد درونى و قلبى خویش، آزاد  است و گاهى مىتواند مطالبى را کتمان کند؛ چنان که درباره برخى از تاریخها چنین چیزى گزارش شده است. اما رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) موظف بود هر چه دریافت مىکند، همان را به مردم برساند.[۹]

 

دو ویژگى مهم قرآن

یکم. اینکه با توجه به امّى بودن پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)، طرح چنین آموزههایى نزدیک به محال است. در سنجش ذهنى نمىگنجد که فردى امّى، به اقتضاى وسایل علمى عصر خویش، معارف و مفاهیمى را عرضه کند که فراتر از افق فکر و اندیشه انسانى باشد![۱۰] شرح تفاصیل حیات جهان و انسان، تشریح جزئیات زندگى پس از مرگ و تبیین قوانین و برنامههاى زندگى انسان و… از عهده کدام فکر درونى برمىآید؟ تاریخ اجتماعى انسان، میلیونها کتاب را سراغ دارد؛ اما جز قرآن، کدام یک از آنها ادعاى کامل بودن و جامعیت خویش را دارد؟![۱۱] آیا سعدى، گلستان خود را جامع و کامل دانسته است؟، حافظ، نیوتن، گالیله، فردوسى، ابوعلىسینا و… چطور؟ آیا اعجاز قرآن، تنها در لفظ آن است یا اعجاز محتوایى و از جهت آورنده آن نیز مورد نظر است؟[۱۲]

دوّم. مدعاى ما آن است که قرآن، کتاب خدا است؛ نه رسول او. از این جهت ما در نوشتارهاى علوم قرآنى، پنج مطلب را در این باره ثابت و مستدل مىکنیم:

۱ – مفاد و محتواى قرآن از سوى خداوند است؛

۲ – علاوه بر آن، تک تک الفاظ نیز از سوى خدا است؛

۳ – ترکیبات این الفاظ ـ که در قالب آیات آمده ـ نیز از سوى خداوند است؛

۴ – مجموعه این آیات ـ که به صورت سورهها تجلى کرده ـ هم از ناحیه خداوند است؛

۵ – چینش و ترتیب سورهها در کنار یکدیگر و تشکیل قرآن موجود نیز، از ناحیه خداوند است.[۱۳]

در این صورت آیا کلام خداوند، با کلام آفریده او، قابل مقایسه است که حکم آثار بشرى را به اثر الهى، سرایت دهیم؟! آن هم آثار بشرى که گاهى نیز در پارهاى از بخشها و فرازها، مشابه پیدا مىکنند.

 


پی نوشت ها

[۱] – از باب نمونه نگا: محمد رشید رضا، تفسیر المنار، دارالمعرفه، بیروت: بىتا، ج۱۱، صص ۱۶۴ – ۱۹۰٫

[۲] – نگا: یونس۱۰، آیه ۱۰۶ ؛ انعام(۶)، آیه ۵۰ ؛ نساء(۴)، آیه ۱۱۳٫

[۳] – نگا: گلستان سعدى، مقدمه، تصحیح و شرح لغات، على شیروانى، نشر طلا، قم: بىتا، چاپ اول، دیباچه، صص ۲۸ – ۳۰٫

[۴] –  گلستان، همان، ص ۲۹٫

[۵] – نحل ۱۶، آیه ۸۹٫

[۶] – نگا: محمدباقر سعیدى روشن، تحلیل وحى، مؤسسه فرهنگى اندیشه، تهران: چاپ اول، مهرماه ۱۳۷۵، صص ۴۷ ـ ۵۲٫

[۷] – نگا: محمدهادى معرفت، التمهید فى علومالقرآن،، انتشارات جامعهمدرسین، قم، ج۱، ص۸۳٫

[۸] – نگا: بحارالانوار، ج ۱۸، ص ۱۹۷٫

[۹] – تکویر ۸۱، آیه ۲۴٫

[۱۰] – نگا: موریس بوکاى، تورات، انجیل، قرآن و علم، ترجمه ذبیحاللّه دبیر، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران: چاپ اول ۱۳۷۱، فصل آخر.

[۱۱] – نحل ۱۶، آیه ۸۹٫

[۱۲]– نگا: سیدمصطفى ثامنى، وجوه اعجاز قرآن، (مجموعه مقالات دومین کنفرانس تحقیقاتى علوم و مفاهیم قرآن کریم، قم: دارالقرآن)، صص ۱۷۸ ـ ۱۶۸٫

[۱۳] – مهدى هادوى تهرانى، مبانى کلامى اجتهاد در برداشت از قرآن کریم، مؤسسه فرهنگى خانه خرد، قم: چاپ اول، ۱۳۷۷، صص ۶۷ـ۱۰٫