چرا در قرآن کریم در برخی آیات از واژه «قریه» و در برخی دیگر از واژه «مدینه» استفاده شده است؟
سلام علیکم؛ سبب تحول و تبدیل «قریه» به «مدینه» در قرآن کریم چیست؟ خداوند در سوره یس می فرماید: «واضرب لهم مثلا اصحاب القریه اذ جاء ها المرسلون»، سپس بعد از آن می فرماید: «و جاء من اقصی المدینه رجل یسعی قال یا قوم اتبعوا المرسلین»؟ مانند این در سوره کهف و سوره یوسف نیز آمده است؟
پاسخ اجمالی
برخی از مفسران هیچ فرقی بین این دو واژه قائل نیستند و در مواردی که هر دو برای یک مکان استعمال شده است، آن را از باب تفنن در لغات دانسته اند و برخی دیگر می گویند: هر جا صحبت از هلاکت اقوام و ارسال رسولان به منطقه ای است، کلمۀ قریه استعمال شده است؛ زیرا در واژۀ «مدینه» نظم و تدبیر لحاظ شده است و مناسب تر با ارسال رسول و هلاکت اقوام، استعمال «قریه» است. برخی دیگر می گویند: هر جا صحبت از ایمان و رسولان الهی بوده، مدینه استعمال شده و آن جا که از حضور رسولان خالی بوده یا به نوعی از مظاهر فساد آن جا صحبت شده، قریه استعمال شده است.
در نظریه سوم؛ ملاک تقسیم بندی اماکن، به قریه و مدینه را ملاکی صرفاً معنوی می داند.
پاسخ تفصیلی
«قریه» به محل تجمع مردم اطلاق شده[۱] که از آن به دهکده و آبادی یاد می شود.[۲] «مدینه» که جمع آن «مدن» است به معنای شهر است[۳] و گاهى مراد از آن مدینه الرسول است که ابتدا به نام یثرب خوانده می شد و پس از هجرت رسول خدا (ص) مدینه خوانده شد، قرآن می فرماید: «ما کانَ لِأَهْلِ الْمَدِینَهِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ یتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ».[۴]
از لغت مدینه مدنیّت و تمدن و شهر نشینی قابل استفاده است؛ لذا «تمدّن» به معنای شهر سازی و آبادانی آمده است.[۵]
از بررسی کلمات لغویان و موارد کاربرد واژه قریه در قرآن کریم(بیش از پنجاه مورد) اطمینان حاصل می شود که آنچه در واژه قریه ملحوظ است مطلق عمران و آبادی ظاهری و مادّی است، اعم از اینکه شهر باشد یا روستا و آنچه در مقابل قریه قرار دارد واژه مدینه نیست، بلکه مقابل آن، واژه «بَدْو» و «بادیه» است که بر بیابان یا منطقه محروم از عمران اطلاق می شود؛[۶] لذا در قرآن کریم و به اعتراف برخی از مفسران، این دو واژه به جای هم به کار برده شده است.[۷]
پس با توجه به معنای لغوی، آنچه از مدینه فهمیده می شود از قریه دانسته نمی شود، مثلاً در عباراتی مانند: «أنا مدینه العلم و علیٌ بابها»،[۸] استعمال «مدینه» گویاتر از قریه است.[۹]
این که چرا در برخی آیات مانند آنچه در سؤال آمده است، برای یک مکان هم قریه اطلاق شده و هم مدینه؟ انسان را به این سؤال رهنمون می کند که اصولاً در قرآن چه فرقی بین قریه و مدینه است؟
قریه و مدینه در آیات قرآن
الف: برخی از مفسران هیچ فرقی بین این دو واژه قائل نیستند و در مواردی که هر دو برای یک مکان استعمال شده است،[۱۰] آن را از باب تفنن در لغات دانسته اند.[۱۱]
ب: از آن جایی که قریه به معنای تجمع است، و فرقی ندارد که این تجمع ساختمان ها باشد یا تجمع افراد ولی در واژۀ مدینه مفهوم اقامت و نظم و تدبیر لحاظ شده است؛ لذا هر جا صحبت از هلاکت اقوام و ارسال رسولان به منطقه ای است، کلمۀ قریه استعمال شده است؛ زیرا در واژۀ مدینه نظم و تدبیر لحاظ شده است و مناسب تر با معنای بیان شده، استعمال «قریه» است. در سورۀ یس ابتدا می فرماید: «و اضرب لهم مثلا اصحاب القریه اذ جاء ها المرسلون»، سپس می فرماید: «و جاء من اقصی المدینه رجل یسعی قال یا قوم اتبعوا المرسلین».[۱۲] چون در آیه اول صحبت از ارسال رسول برای مردم بی ایمان است، از مکان آنان به قریه یاد شده و در آیه دوم چون از آمدن یک انسان مؤمن که در آن مکان زندگی می کند سخن گفته، به آن مکان مدینه اطلاق شده است.[۱۳]
مانند همین نسبت در سوره کهف هم آمده است، در آن جا که موسی و همراهش به منطقه ای رسیدند که مردم از پذیرایی این دو ولیّ خدا سر باز زدند، لذا در قرآن از آن مکان، تعبیر به روستا شده است: «فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا أَتَیا أَهْلَ قَرْیهٍ اسْتَطْعَما أَهْلَها فَأَبَوْا أَنْ یضَیفُوهُم..»[۱۴] آن دو در همین روستا دیواری دیدند که در حال خراب شدن بودن؛ لذا بدون هیچ چشم داشتی آن دیوار را اصلاح کردند. در چند آیه بعد وقتی به فلسفه تعمیر دیوار اشاره می شود کلام درباره پدر مؤمن و صالح دو پسر است که در آن جا ساکن بوده، لذا تعبیر قرآن تغییر کرده و از همان منطقه به شهر یاد می کند و می فرماید: «وَ أَمَّا الْجِدارُ فَکانَ لِغُلامَینِ یتیمَینِ فِی الْمَدینَهِ وَ کانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُما وَ کانَ أَبُوهُما صالِحاً فَأَرادَ رَبُّکَ أَنْ یبْلُغا أَشُدَّهُما وَ یسْتَخْرِجا کَنزَهُما رَحْمَهً مِنْ رَبِّک…».[۱۵] اما دیوار از آنِ دو پسر یتیم از مردم این شهر بود. در زیرش گنجى بود، از آنِ پسران، پدرشان مردى صالح بود. پروردگار تو مى خواست آن دو به حد رشد رسند و گنج خود را بیرون آرند. و من این کار را به میل خود نکردم. رحمت پروردگارت بود.
ج: به مکانی که محل حضور پیامبران الهی و مؤمنان است؛ مدینه گفته شده و آن جا که از حضور رسولان الهی خالی است قریه اطلاق شده است. بنابراین هر جا صحبت از ایمان و رسولان الهی بوده، مدینه استعمال شده و آن جا که از حضور رسولان خالی بوده یا به نوعی از مظاهر فساد آن جا صحبت شده، قریه استعمال شده است؛ پس شاید بتوان گفت: تمدّن و رشد جوامع، بستگى به ایمان مردم دارد شهرى که شهروندانش کافر باشند، روستاست و روستایى که حتّى یک مؤمن در آن حضور یابد، رشد یافته و شهر مى شود.[۱۶]
از جمله آیات که مؤیّد این معنا است می توان به موارد ذیل اشاره کرد:
۱ – «رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیهِ الظَّالِمِ أَهْلُها»،[۱۷] در این آیه چون از ظلم ساکنان صحبت به میان آمده از مکان زندگی شان به قریه نام برده شده است.
۲ – «وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیهِ الَّتی کانَتْ حاضِرَهَ الْبَحْرِ إِذْ یعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتیهِم».[۱۸] در این آیه خدواند می فرماید: و از آنها درباره (سرگذشت) شهرى که در ساحل دریا بود بپرس! زمانى که آنها در روزهاى شنبه، تجاوز (و نافرمانى) خدا مى کردند همان هنگام که ماهیانشان، روز شنبه (که روز تعطیل و استراحت و عبادت بود، بر سطح آب،) آشکار مى شدند امّا در غیر روز شنبه، به سراغ آنها نمى آمدند این چنین آنها را به چیزى آزمایش کردیم که نافرمانى مى کردند!
۳ – «وَ لُوطاً آتَیناهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ نَجَّیناهُ مِنَ الْقَرْیهِ الَّتی کانَتْ تَعْمَلُ الْخَبائِث…».[۱۹] این جا که صحبت از گذشته مردمی است که فاسد بودند و انجام خبائث در این آیه به آنان نسبت داده شده، قریه اطلاق کرده است.
۴ – «وَ لَقَدْ أَتَوْا عَلَى الْقَرْیهِ الَّتی أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ…».[۲۰] یعنی و بر قریهاى که بر آن باران عذاب باریده بودیم گذر مى کردند. آیا آن را نمى دیدند؟ آرى، به قیامت امید نداشتند.
تذکر: اگر چه این معنا در استعمال مطلق قریه و مدینه(نه استعمال هر دو برای یک مکان خاص) در قرآن دیده می شود[۲۱] ولی مواردی را هم می توان نام برد که به ظاهر خلاف این قاعده است؛ مثلاً می فرماید: «وَ کانَ فِی الْمَدِینَهِ تِسْعَهُ رَهْطٍ یفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ»،[۲۲] با این که به فساد عده ای در شهر اشاره می کند ولی واژه مدینه آمده است. یا «وَ جاءَ أَهْلُ الْمَدینَهِ یسْتَبْشِرُونَ».[۲۳] این آیه در باره مردان فاسد قوم لوط است که با دیدن میهمانان لوط به یکدیگر مژده مى دادند،[۲۴] ولی کلمۀ مدینه استعمال شده است.[۲۵]
البته شاید بتوان این معنا را در آیاتی که قریه و مدینه برای یک مکان خاص استعمال شده است(مانند آن چه در سوره یس آمده) صحیح دانست. به عبارت دیگر، می توان قبول کرد حداقل در مواردی که هر دو برای یک مکان استعمال شده است، معنا متفاوت است.
نتیجه: از سه نظریه بیان شده؛ اولی تأکید بر محاسن کلامی قرآن دارد، همان طور که نظریه دوم نظم و تدبیر و عدم آن را فرق بین دو کلمه و استعمالات آن در قرآن دانسته است. اما نظریه سوم، ملاک تقسیم بندی اماکن، به قریه و مدینه را ملاکی صرفاً معنوی می داند.
منبع:اسلام کوئست
پی نوشت:
[۱]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ قرآن، ص ۶۶۹، دار القلم، بیروت.
[۲]. مهیار، رضا، فرهنگ أبجدی عربی-فارسی، ص ۶۳، بی جا، بی تا.
[۳]. فرهنگ أبجدی عربی-فارسی، ص ۲۵۸.
[۴]. توبه، ۱۲۰.
[۵]. فرهنگ أبجدی عربی-فارسی، ص ۲۵۸.
[۶]. جوادی آملی، عبد الله، تفسیر تسنیم، ج ۴، ص ۵۵۳، اسراء، قم، ۱۳۸۹ ش.
[۷]. طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج ۴، ص ۴۷۴، دار الاحیاء التراث العربی، بیروت، بی تا؛ تفسیر تسنیم، ج ۴، ص ۵۵۳.
[۸]. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۱، ص ۶۸، دار الکتاب، قم، ۱۴۰۴ ق.
[۹]. تفسیر تسنیم، ج ۴، ص ۵۵۳.
[۱۰]. یس، ۱۳ و یس، ۲۰.
[۱۱]. ابن عاشور، محمد بن طاهر، التحریر و التنویر، ج۲۲، ص۲۱، بی جا، بی تا.
[۱۲]. یس، ۱۳ و ۲۰.
[۱۳]. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج ۹، ص ۲۵۴، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، ۱۳۶۰ ش.
[۱۴]. کهف، ۷۷.
[۱۵]. کهف، ۸۲.
[۱۶]. برای نمونه ر. ک: قرائتی، محسن، تفسیر نور، ج ۹، ص ۵۳۲، مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن، تهران، ۱۳۸۳ ش.
[۱۷]. نساء، ۷۵.
[۱۸]. اعراف، ۱۶۳.
[۱۹]. انبیاء، ۷۴.
[۲۰]. فرقان، ۴۰.
[۲۱]. در تفسیر تسنیم؛ مفسر گرانقدر در توجیه اطلاق “قریه” به مکه معظمه در آیۀ ۷۵ سورۀ نساء «ربنا اخرجنا من هذه القریه الظالم اهلها..» می گویند: « آیه مورد بحث بر مسلمانان مکّه در صدر اسلام تطبیق شده است که قدرت مهاجرت نداشتند و در چنگال کافران به استضعاف کشیده شده بودند؛ ولی آیه شریفه کلی است و به زمان و مکان خاص اختصاص ندارد. مکّه با همه عظمتش که خدای سبحان به آن سوگند یاد میکند: (لااُقسِمُ بِهذا البَلَد) براثر ظلم مستکبران، به زندانی تبدیل شده بود که موحّدان در آن به ستوه میآیند و دست تضرع به سوی حق تعالی دراز میکنند، در چنین وضعی این شهر دیگر عظمتی ندارد. عظمت مکّه هنگامی است که پیامبر در آن باشد و قسم خدای سبحان به شهر مکّه نیز برای آن است که پیامبر اکرم(ص) در آن ساکن است:(لااُقسِمُ بِهذا البَلَد وأنتَ حِلٌّ بِهذا البَلَد). تفسیر تسنیم، ج ۱۹، ص ۵۱۸.
[۲۲]. نمل، ۴۸.
[۲۳]. حجر، ۶۷.
[۲۴]. طباطبایی، محمد حسین، تفسیر المیزان، ج ۱۲، ص ۱۸۴، دفتر انتشارات اسلامی، قم، ۱۴۱۷ ق.
[۲۵]. با آوردن این شواهد در صدد نفی این معنا برای استعمال قریه و مدینه در قرآن نیستیم؛ بلکه اگر توجیه مناسبی برای آیات یاد شده و دیگرآیات مشابه ارائه شود، این معنا قابل قبول است.
پاسخ دهید