به مناسبت فرا رسیدن روز قدس
زبان حال مسجد الاقصی:
چقدر ها کند این دستهای لرزان را؟
چقدر؟ تا که کمی سردی زمستان را…
به سینه و سر خود میزنند پنجرهها
کسی نواخته انگار طبل طوفان را
به پشت پنجرههای شکسته میبیند
تمام روز تگرگ و گلولهباران را…
به دوش خسته کشیدهست سالیان زیاد
شبیه گنبد خود درد و رنج انسان را
به لطف هُرم نفسهای انبیاست، اگر
رسانده تا به چنین روز نیمۀ جان را
اگر صدای گلوله امان دهد شاید
به گوشمان برساند نوای ایمان را
کنار منبر گوشهنشین خود دیدهست
نفس نفس زدنِ آیههای قرآن را
شریک گریۀ محراب میشود گاهی
مگر کمی ببرد غربت شبستان را…
نماز جمعۀ این هفته هم اقامه نشد
کجای دل بگذارد غم فراوان را؟
هنوز حسرت یک عید بی عزا دارند
منارهها که ندیدند ریسهبندان را…
به حُسن یوسف خود آب میدهد با اشک
و مرهمی شده اینگونه زخم گلدان را…
به گریههای جگرسوز حضرت یعقوب
که قطره قطره به غم بُرد شهر کنعان را
به آن عزیز که از چاه آمد و با آه
کشید در بر خود میلههای زندان را…
به الخلیل که در سوگ لالهها دیدهست
به کوچه کوچۀ خود حجلۀ شهیدان را…
هنوز منتظر است و…، هنوز منتظریم
چقدر صبر کند سردی زمستان را؟
به سمت کعبه نگاهش نماز میخواند
به این امید که آن آفتاب پنهان را…
پاسخ دهید