هدف قرآن از بیان قصص چیست؟ چه پیام هایی در آنها وجود دارد؟ و نقش داستان در زندگى انسانها چیست؟
هدف قرآن از بیان قصص چیست؟ چه پیام هایی در آنها وجود دارد؟ و نقش داستان در زندگى انسانها چیست؟
پاسخ اجمالی
موارد زیر را می توان از هدف های قرآن در بیان داستان ها بر شمرد:
۱ – تفکر
۲ – عبرت گرفتن
۳ – جلوگیری از انحراف قصه ها
۴ – بر طرف کردن اختلافات
۵ – آگاه کردن مردم از سنت های الهی در مقابل کارهای نیک و بد.
پاسخ تفصیلی
با توجه به این که قسمت بسیار مهمى از قرآن به صورت سرگذشت اقوام پیشین و داستان هاى گذشتگان بیان شده است، این سؤال براى بعضى پیش مىآید که چرا یک کتاب تربیتى و انسان ساز این همه تاریخ و داستان دارد؟
اما توجه به چند نکته علت حقیقى این موضوع را روشن مىسازد:
۱- با توجه به این که تاریخ آزمایشگاه مسائل گوناگون زندگى بشر است، و آن چه را که انسان در ذهن خود با دلائل عقلى ترسیم مىکند در صفحات تاریخ به صورت عینى باز مىیابد، نقش تاریخ را در نشان دادن واقعیات زندگى به خوبى مىتوان درک کرد.
انسان با چشم خود در صفحات تاریخ، شکست مرگبارى را که دامن یک قوم و ملت را بر اثر اختلاف و پراکندگى مىگیرد مىبیند، و همین گونه پیروزى درخشان قوم دیگر را که در سایه ی اتحاد و همبستگى بدست می آید. تاریخ با زبان بىزبانی اش نتائج قطعى و غیر قابل انکار مکتبها: روشها، و برنامههاى هر قوم و گروهى را بازگو مىکند. داستانهاى پیشینیان مجموعهاى است از پرارزشترین تجربیات آنها، و مىدانیم که محصول زندگى چیزى جز تجربه نیست. تاریخ آئینهاى است که تمام قامت جوامع انسانى را در خود منعکس مىسازد، زشتیها، زیبائیها، کامیابیها، ناکامیها، پیروزیها و شکستها و عوامل هر یک از این امور را بیان می کند. به همین دلیل مطالعه تاریخ گذشتگان، عمر انسان را – درست به اندازه ی عمر آنها- طولانى مىکند! چرا که مجموعه تجربیات دوران عمر آنها را در اختیار انسان مىگذارد.
على ع به فرزند برومندش چنین مىگوید: ” فرزندم! من هر چند عمر پیشینیان را یک جا نداشتهام، ولى در اعمال آنها نظر افکندم، در اخبارشان اندیشه نمودم، و در آثارشان به سیر و سیاحت پرداختم، آن چنان که گویى همچون یکى از آنها شدم بلکه گویى من به خاطر آنچه از تجربیات تاریخ آنان دریافتهام با اولین و آخرین آنها عمر کردهام“![۱].
البته تاریخى که خالى از خرافات و دروغپردازیها و تملقها و ثنا خوانیها و تحریفها و مسخها بوده باشد، ولى متاسفانه این گونه تواریخ کم است، و نقش قرآن را در ارائه نمودن نمونههایى از تاریخ اصیل نباید از نظر دور داشت. تاریخى که همچون آئینه صاف باشد، نه کژ نما!، تاریخى که تنها به ذکر وقایع نپردازد، به سراغ ریشهها و نتیجهها نیز برود. با این حال چرا قرآن که یک کتاب عالى تربیت است در فصول و فرازهاى خود تکیه بر تاریخ نکند و از داستانهاى پیشینیان، مثال و شاهد نیاورد.
۲- از این گذشته تاریخ و داستان جاذبه مخصوصى دارد، و انسان در تمام ادوار عمر خود از سن کودکى تا پیرى تحت تاثیر این جاذبه فوق العاده است. و به همین جهت قسمت مهمى از ادبیات جهان، و بخش بزرگى از آثار نویسندگان، را تاریخ و داستان تشکیل مىدهد. بهترین آثار شعرا و نویسندگان بزرگ اعم از فارسى زبان و غیر آنها، داستانهاى آنها است، گلستان سعدى، شاهنامه فردوسى، خمسه نظامى و آثار جذاب نویسندگان معاصر، همچنین آثار هیجانآفرین ویکتور هوگوی فرانسوى، شکسپیر انگلیسى، و گوته آلمانى، همه در صورت داستان عرضه شده است.
داستان چه به صورت نظم باشد یا نثر و یا در شکل نمایشنامه و فیلم عرضه شود، اثرى در خواننده و بیننده مىگذارد که استدلالات عقلى هرگز قادر به چنان تاثیر نیست.
دلیل این موضوع شاید آن باشد که معمول و اکثریت انسان ها قبل از آنکه، عقلى باشند حسى اند و بیش از آنچه به مسائل فکرى بیاندیشند در مسائل حسى غوطهور اند. مسائل مختلف زندگى هر اندازه برایشان از میدان حس دور مىشوند و جنبه تجرد عقلانى به خود مىگیرند ثقیل تر و سنگین تر و دیر هضمتر مىشوند.
و از اینرو مىبینیم همیشه براى جا افتادن استدلالات عقلى از مثالهاى حسى استمداد مىشود و گاهى ذکر یک مثال مناسب و بجا تاثیر استدلال را چندین برابر مىکند. لذا دانشمندان موفق آنها هستند که تسلط بیشترى بر انتخاب بهترین مثالها دارند. و چرا چنین نباشد در حالى که استدلالهاى عقلى بالآخره برداشتهایى از مسائل حسى و عینى و تجربى است.
۳- داستان و تاریخ براى همه کس قابل فهم و درک است، بر خلاف استدلالات عقلى که همه در آن یکسان نیستند! به همین دلیل کتابى که جنبه عمومى و همگانى دارد و از عرب بیابانى بیسواد نیمه وحشى گرفته تا فیلسوف بزرگ و متفکر همه باید از آن استفاده کنند، حتما باید روى تاریخ و داستانها و مثالها تکیه نماید.
مجموعه این جهات نشان مىدهد که قرآن بهترین راه (تاریخ و داستان) را از نظر تعلیم و تربیت پیموده است.مخصوصا با توجه به این نکته که قرآن در هیچ مورد به ذکر وقایع تاریخى بطور برهنه و عریان نمىپردازد، بلکه در هر گام از آن نتیجه گیرى کرده، و بهرهبردارى تربیتى مىکند.[۲]
قبل از پرداختن به هدف های قرآن از قصص، جا دارد که اشاره کنیم؛ ماهیت داستان های قرآنی بیان واقعیاتی است که در جهان پدید آمد، نه خیال پردازی.
در هر صورت به صورت خلاصه می توان اهداف قرآن را از ذکر داستانها بدین قرار بیان کرد:
۱ – تفکر: «فاقصص القصص لعلهم یتفکرون»؛ داستان ها را بیان کن به آن امید که بیاندیشند.[۳]
۲ – عبرت گرفتن[۴].
۳ – جلوگیری از انحراف قصه ها: خداوند بعد از بیان داستان مباهله می فرماید: «ان هذا لهو القصص الحق» یعنی: حقیقت داستان این است.[۵]و بعد از بیان گوشه ای از زندگی حضرت عیسی (ع) می فرماید: «الحق من ربک» یعنی: کلام درست از ناحیه پروردگار توست[۶].
۴ – بر طرف کردن اختلافات: «ان هذا القرآن یقص علی بنی اسرائیل اکثر الذی هم فیه یختلفون» این قرآن داستان هایی می گوید که بیشتر بنی اسرائیل در آن مورد اختلاف دارند.[۷]
۵ – آگاهی مردم از سنت های الهی در مقابل نیکوکاران و بدکاران. [۸]
ذکر داستان گذشتگان تسلى خاطرى بود براى پیامبر و مؤمنان اندک نخستین، و براى مؤمنان در هر عصر و زمان که از انبوه مخالفان و اکثریت قوم گمراه، وحشتى به خود راه ندهند، و به نتیجه کار خود صد در صد امیدوار باشند.
و نیز هشدار و انذارى است براى جباران و ستمگران و گمراهان در هر عصر و زمان که مجازات الهى را از خود دور نبینند، عذابهایى همچون زمین لرزه، صاعقه، طوفان مرگبار، آتشفشان، شکافتنَ زمین، باران سیلآسا که انسانهاى امروز در برابر آن به همان اندازه ناتوانند که انسانهاى گذشته هستند.
اینها همه به خاطر آن است که هدف از داستانهاى قرآن رشد و تکامل انسانها است، هدف نور و روشنایى در جانها است و کنترل هوسهاى سرکش، بالآخره هدف مبارزه با ظلم و ستم و انحراف است.[۹]
منبع:اسلام کوئست
پی نوشت:
[۱] نهج البلاغه نامه ۳۱ به امام حسن مجتبى (ع) اى بنى انى و ان لم اکن عمرت عمر من کان قبلى فقد نظرت فى اعمالهم و فکرت فى اخبارهم و سرت فى آثار هم حتى عدت کاحدهم بل کانى بما انتهى الى من امور هم قد عمرت من اولهم الى آخرهم.
[۲] تفسیر نمونه، ج۹، صص۳۰۴ تا ۳۰۶.
[۳] اعراف، ۷، ۱۷۶.
[۴] مجتبوی، سید جلال الدین، علم اخلاق اسلامی، ترجمه جامع السعادات، ج ۳، ص ۱۹۴.
[۵] آل عمران، ۶۲.
[۶] آل عمران، ۵۹
[۷] نمل، ۲۷، ۷۶.
[۸] فیض کاشانی، محسن، محجه البیضاء، ج ۷، ص ۸۵.
[۹] تفسیر نمونه، ج۱۵، ص۳۴۳.
پاسخ دهید