سخنران جلسه در ابتدا به بازخوانی مباحث گذشته پرداخت و گفت: بحث ما درباره کیسانیه بود. در این زمینه مباحث را در دو بخش شخصیت محمد حنفیه و خاندانش و شکل گیری جریان معروف به کیسانیه تفکیک کردیم. این تفکیک وضعیت تاریخی شرایطی که در آن دوره پیش آمد کلید حل بعضی از پیچیدگی های تاریخی این دوره است.
هجدهمین نشست تاریخ کلام امامیه در عصر حضور ائمه (ع) روز سه شنبه ۱۵ دی ماه ۱۳۹۴ با سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد تقی سبحانی و به همت معاونت پژوهشی جامعه الزهرا (س) در سالن جلسات این معاونت برگزار شد.
آن چه در نگارش های تاریخی و فرقه ای دوره های بعد مخصوصا در مصادر ثانویه می بینیم همه این عناصر با هم مخلوط می شود و در یک پیکره واحد عرضه می شود. عرضه ماجرای کیسانیه از شخصیت خود محمد تا جریان هایی که در کوفه و مدینه بوجود آمد کار شناسایی تاریخ تشیع را در این دوره با مشکل جدی مواجه می کند.
پس در نقطه آغاز به بررسی شخصیت سیاسی و علمی محمد حنفیه پرداختیم و به خاندان او مخصوصا ابوهاشم و جو عمومی که در مدینه و کوفه نسبت به این خاندان وجود دارد را بررسی کردیم.
گام دوم نشان دادن جریانی است که بنام کیسانیه منسوب به محمد بن حنفیه و خاندان او و مختار است.
دکتر صفری: دو حلقه مفقود دارید. یکی این که محمد حنفیه آموزه های کلامی شیعی داشته و یکی دیگراین که آن را در مدینه تبلیغ می کرده است.
در مورد بحث اول عرض کردم که منظورمان از مدینه این است که محمد بن حنفیه چنین اعتقادی داشته است و یاران و فضای فکری اطراف او بر چنین اعتقادی بوده است و امتداد او در کوفه شکل گرفته است. این معنایش کوفی بودن آن نیست و مدنی بودنش نیز به این معنا نیست که بگوییم جریان بزرگی در مدینه وجود دارد که این فکر را تبلیغ می کند. مدینه وضعیتش کاملا مشخص است و گروه های مختلفی وجود دارد که از جمله آن ها خاندان بنی هاشم و یکی از آن ها خاندان محمد حنفیه است؛ یعنی جریانی از بنی هاشم که دور محمد است و گروهی که از مدینه و اطراف مدینه با او همراهی می کنند.
آن چه برای ما مهم است که محمد بن حنفیه کیست؟ دارای فکر و طرح سیاسی با منطق و نظریه خودش است؛ او شخصیتی علمی است و خود را وارث علم امام علی (ع) می داند و اعتقاداتی دارد که می خواهیم روی آن بحث کنیم.
جریان کیسانیه داستان دیگری دارد و واژه کیسانیه متاخر است و در مصادر نخستین نداریم.
از تحقیقات جدید دو پژوهش قابل توجه است که البته هیچکدام توسط شخصیت شیعی انجام نشده است:
۱- خانم وداد القاضی کتاب «کیسانیه در ادب و تاریخ» رانوشته است که نگاه آکادمیک و پژوهشی دارد که نسخه عربی اش نیز منتشر شده است. این فرد تقریبا تمام مصادر تاریخی و فرقه ای را به رسمیت شناخته است و قرائت متاخر از کیسانیه را با تمام جزئیاتش در اثر خودش به اثبات می رساند. تلاش این کتاب جمع و گردآوری این میراث و ترکیب این میراث در یک داستان منسجم است. یعنی ایشان می پذیرد که از محمد بن حنفیه به عنوان شخصیتی که در کنار مختار قرار دارد و هر چه به این مجموعه نسبت داده شده است. و تشیع را بر محور این انگاره کیسانیه بازخوانی می کند. ایشان خط غلو و غیر غلو را تفکیک نمی کند. کاری که در مصادر نخستین نیز انجام شده است و این مقدار فهم از جریان واقعی ندارد.
۲- دکتر علی سامی النشار در جلد دوم «نشره الفکر الفلسفی» به تشیع و کیسانیه پرداخته است. او درس خوانده الازهر و فردی بروز و منصف است و هرچند استنادات و نگاه آکادمیک القاضی را ندارد ولی در نگاه های فرقه ای و تاریخی جلوتر است. دو تفکیک را انجام می دهد. او بین محمد بن حنفیه و خاندان او و کیسانیه فاصله ایجاد می کند. تصویر واقعی تر از محمد بن حنفیه ارائه می دهد. در عین حال جمع بندی اش با آن چه عرض کردیم یکی است. کار دوم ایشان این است که بین خط نخست کیسانیه در ماجرای مختار با چیزی که بعدا غلو خوانده شد تفکیک قائل شده است. اشتباه او این است که معیار درستی برای غلو ندارد و خواننده می فهمد که تعریف ایشان از غلو بسیار گسترده تر از چیزی است که حتی در مصادر نخستین آمده است. این گونه است که اعتقاد به مهدویت یا غیبت را معیار غلو می داند. اثر، هنوز نیازمند به پیگیری و دقت است ولی کار ایشان یک گام ما را در مطالعه کیسانیه جلو می برد.
بعد از این دو نوشتار، مقالاتی است که بطور پراکنده کار شده است.
در باب کیسانیه دو لایه آثار تاریخی داریم که باید بررسی شود:
۱- نخستین مصادری که در اختیار ما است؛ قبل از آن ها مطمئنا مصادری بوده است ولی الان در اختیار ما نیست. این مصادر شامل اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم می شود.
۲- مصادری که ماخذ اصلی اش همین منابع مصادر اولیه است ولی با نگاه ثانویه و با این تفسیر است که کیسانیه به عنوان یک فرقه شکل گرفته است و تصویرهای فرقه ای و جهت دار تصویر دیگری از کیسانیه ارائه می دهد. به تعبیر دیگر در یک دوره تاریخی یک قصه جدیدی برای کیسانیه ترسیم شده است.
مصادر اولیه ما سه دسته است:
۱- منابع تاریخی؛
۲- منابع فرقه ای؛
۳- منابع ادبی؛ این منابع مستقل نیستند و معمولا در کتاب های تاریخی هم نقل شده اند.
منابع تاریخی
در منابع تاریخی کتب تاریخی ای است که اواخر قرن دوم و اوایل قرن سوم نوشته شده است. مهم ترین اثری که در ماجرای کیسانیه بخصوص تحولات اولیه کتاب «اخبار الطوال» دینوری است که کمتر به آن توجه شده است و دقیق ترین و قدیمی ترین گزارش بازمانده است. بعد از آن تاریخ طبری، البدء و التاریخ مقدسی، مروج الذهب مسعودی و انساب الاشراف (بااطلاعات کمتر ولی دسته اول) قرار دارد.
منابع فرقه ای
در زمره این منابع می توان از «المقالات و الفرق» سعد بن عبدالله اشعری نام برد. قابل ذکر است که دو کتاب مشابه داریم؛ یکی این کتاب و دیگری فرق الشیعه نوبختی. آخرین تحقیقات روشن می کند که «فرق الشیعه» متعلق نوبختی نیست و نسخه ناقصی از «المقالات و الفرق» سعد بن عبدالله است. این است که فعلا مصدر اصلی تر باید این کتاب باشد. البته احتمال افزوده و کاستی هایی نیز دارد و گاهی نقل های اشتباه از آن متن وجود دارد. دو احتمال دارد یا این دو کتاب هر دو از یک نسخه دیگری نگاشته شده است و یا این که «فرق الشیعه» از روی «المقالات و الفرق» نوشته شده است. حتی می توان گفت که کتاب «المقالات» هم کتابی بالاصاله نیست؛ چون سعد بن عبدالله، قمی المسلک است؛ هر چند نگاهش با خط حدیث گرای خالص قم متفاوت است و کتبی در رد غلات دارد. ولی در عین حال هم مضمون این کتاب که غیر شیعی است و هم قلم و نحوه این کار نشان می دهد نمی تواند متعلق به سعد بن عبدالله اشعری باشد. احتمال زیاد این کتاب برگرفته از مجموعه ای از اطلاعات باشد و می دانید در نقطه ای که این کتاب نوشته شده است نقطه ای است که شیعه در غیبت صغری قرار دارد و نیازمند بازخوانی تاریخ گذشته اش است. این است که این کتاب می تواند کتابی از سعد بن عبدالله باشد و کسی مانند او که فرقه نگار نیست از کتاب دیگر گرفته باشد و از برای جامعه شیعه ساخته باشد.
دکتر صفری: اگر این انتساب را نفی کنیم دیگر چیز دیگری به عنوان اثر باقی مانده از این افراد باقی نمی ماند. مثلا نوبختی را به فرق الشیعه می شناسیم و ظاهرا کتاب مستقلی از او باقی نمانده است.
برخی چیزهایی مانده است ولی به صورت یک کتاب نیست. البته این مطلب در تحلیل ما موثر نیست؛ گرچه اتقان مطالب «المقالات» واضح است.
از قدیمی ترین کتاب های دیگر فرقه نگاری در این زمینه، کتاب «مقالات الاسلامیین»اشعری است. کتاب دیگر «التنبیه و الرد» ملطی (شخصیتی با گرایش حنبلی) است. پس از این ها منبع فرقه نگاری موازی با این ها وجود ندارد و هرچه نگاشته شده بعد از این کتاب ها است. البته آثار دیگری هم بوده است و خود مسعودی می گوید در کتاب آراء و الدیانه به تفصیل در مورد کیسانیه صحبت کرده ام که البته چیزی از آن باقی نمانده است.
کتاب دیگر «مسایل الامامه» ناشی اکبر است که آن را می توان جزو مصادر اولیه بر شمرد ولی اصالت دو اثر نخست را ندارد و اطلاعات آنها بسیار طبقه بندی شده و مندمج است. کتاب «الزینه» ابوحاتم رازی کتابی در حوزه اصطلاحات شناسی است و مفاهیم را توضیح می دهد. خود ابوحاتم رازی را فرقه نگار نمی دانیم. او از جاهای مختلف نقل می کند گرچه مطالب هر دو کتاب مطالب موجود در کتاب های قبلی را تایید می کند.
بعد از اینها شاهد منابع دسته دوم تاریخی و فرقه نگاری هستیم که نشان می دهد مواد اصلی از این جا گرفته شده است. یعنی مصدر جدیدی برای تحلیل تاریخی ندارند و اطلاعات آن ها را جدیدی نسبت به مصادر نخستین نمی بینیم. بلکه خلط مبحث وجود دارد؛ یعنی دقت های مصادر نخستین از گزارش های تاریخی یا فکری می بینیم در مصادر بعدی یا بسیار سطحی و ساده از آن عبور شده است و یا تصویری که در مورد بخشی از تاریخ است به کل آن نسبت داده شده است.
ویژگی مصادر نخستین این است که بر اساس داده های تاریخی که در زمان آن ها مرسوم بوده است گزارش می دهند و این اصالت را روشن می کند. دینوری مورخی است که در علوم مختلف نیز متخصص بوده است و در تاریخ نیز کار علمی تاریخی می کند و گزارش های تاریخی را با دقت و نظم کنار هم می چیند. تاریخ طبری هم اهمیتش در نقل گزارش های اخباری تاریخی است؛ یعنی منقولاتی که در کتب به صورت معنعن نقل شده است را می آورد و نشان می دهد که چه چیزهایی در میراث قبل از او وجود دارد. در این زمینه انساب الاشراف نیز منبع مهم و قابل تکیه است.
منابع ادبی
در باب کیسانیه یک سری اطلاعات دقیق تر تاریخی داریم که منابع تاریخی و فرقه ای هم بر آن تکیه کرده اند و آن اشعاری است که عمدتا توسط باورمندان کیسانیه سروده شده است و یا توسط کسانی است که در باب شرایط آن دوره شعر گفته اند و جزو منابع اصیل این دوره تاریخی است.
قبلا در آغاز مباحث عرض کردم که یکی از منابع مهم تاریخی در این دوره شعر است. زیرا بقاء شعر مرهون نگارش نیست و در حافظه جا می گیرد و انتقالش نیازمند به وجود نخبگان و تاریخ نگاران نیست و فرهنگ عمومی آن را نقل می کند. تاریخ را اگر طبری و دینوری نبود نوشته نمی شد ولی شعر را فرهنگ عمومی به نسل های بعد منتقل می کند و مهم تر این است که امکان دخل و تصرف در شعر وجود ندارد. امکان حذف ابیات هست ولی تغییر ساختاری شعر کار سختی است. مورخین ما کمتر از اشعار استفاده می کنند در حالی که مثلا معجم البلدان از بسیاری از اشعار استفاده های تاریخی جغرافیایی می کند.
اشعار در مورد کیسانیه نیز بسیار مهم است؛ زیرا اشعار شاعران بزرگی که خود کیسانیه بودند مانند کثیر بن عبدالرحمان معروف به «عزه»، کمیت بن زید اسدی، سید حمیری (متاخر)، عامر بن واثله که هم شاعر و هم شخصیت بزرگی است و از کسانی محسوب می شود که در زمان رحلت پیامبر (ص) که ظاهرا در سنین کودکی یا نوجوانی بوده، ایشان را درک کرده است.
دکتر صفری: قدر مشترکی بین منابع هست که درستی آن را مورد تشکیک قرار می دهد. یکی این که همه بعد از انقراض کیسانیه نوشته شده است و دیگر این که اتصال اسناد ندارد و همچنین در جامعه اسلامی بعد از انقراض کیسانیه همه جا جو بر علیه آن ها بوده است. همچنین سازمان مخفی بوده است و هیچ سندی که به خود کتاب ها و یا به افراد این ها برسد نداریم و باعث می شود که برخی بگویند ما در مورد این ها انسدادی هستیم.
در همه این ها بدون سند نیست بلکه در گزارش های طبری با سند است. اتصال سند نیز باید دیده شود. در این زمینه باید اصل نگارش تاریخ دیده شود. مثلا در مورد جنگ جمل و صفین و بدر و احد نقل ها چگونه است؟ شاهدان نقل می کنند ولی سند متصل به معنای حدیثی نیست که به او برسد؛ زیرا گزارش های تاریخی ما سینه به سینه بوده است. معنعن بودنش اعتماد به کسانی که خبر آن ها مرجع بوده است. مثلا در قرن اول کسانی موثق بودند و قول آنها منبع تلقی می شده است و دیگران از آن ها نقل می کردند و این نقل ها نیز سلسله متصلی ندارد ولی به هر حال گزارشی نیست که یک نفر نقل کرده باشد.
برداشت من از کل تاریخی که نگاشته شده است چنین برداشتی است. گزارش هایی که در مورد سلسله های وقایع این گونه نیست که بگوییم یک نفر نوشته است و دست به دست گشته است بلکه به کسانی اعتماد شده است که آگاهان به اخبار بوده اند و به تعبیر دیگر همیشه تاریخ سیه به سینه منتقل می شده است و این کار از روی اعتماد بوده است که کنارش معیارهای پذیرش خبر هم بوده است. به هر حال به یک قول اعتماد نمی کردند و از دیگری هم می پرسیدند. همین کاری که ما در تاریخ می کنیم عملا در عرف عمومی اتفاق می افتاده است. مثلا درست است که دینوری معنعن نقل نمی کند ولی همه او را شخصیتی مورد اعتماد که از مصادر نقل می کند می دانند. می شود با اطلاعات دیگر سنجید و یا به خود او با سابقه های علمی مراجعه کرد یا به خود متن مراجعه کرد و اصالت متن را از درون خودش تشخیص داد.
قبول دارم که در یک دوره تاریخی سری می شوند ولی همه تاریخ کیسانیه سری نیست. بسیاری از وقایع آن ها مخصوصا در دوره اول مکشوف است. چیزی که در دوره مختار و بعد از او و موضع گیری محمد بن حنفیه در مقابل مروانیان چیز سری نیست و مردم اعتقادات خود را می گویند و دفاع می کنند و حرف می زنند.
بعد از این که ابوهاشم تحت فشار قرار می گیرد حرکت زیر زمینی را شروع می کنند و اصلا منبعی ندارند. تصویری که از کیسانیه شده است که گروهی دارای یک اندیشه های خاص هستند غلط است. در دوره اول که تشیع امامیه توسط آن ها رشد پیدا می کند شخصیت صاحب نظریه ای در این گروه نداریم. آن ها افکار خود را به عنوان یک شیعه مطرح می کنند. اثری از کتاب آن ها نیست و آن چه نقل می شود این است که ابوهاشم روایات سبایه را نقل می کرده است. جایی نداریم که رهبران اصلی کیسانیه کتابی نوشته باشند؛ نه محمد، نه ابوهاشم یا فردی وابسته به آن ها. میراث کیسانیه که متعلق به خودشان باشد تنها اشعار آن ها است.
دکتر صفری: در اشعار نیز تشکیک کرده اند.
کسانی که در مورد کیسانیه تحقیق کرده اند از شعرها به عنوان شاهد استفاده کرده اند؛ هرچند ممکن است اختلاف در تعبیر باشد.
در تاریخ نخستین خلط و افزوده و جهت گیری های فرقه ای وجود دارد ولی باید توجه داشت که حافظه تاریخی اسلامی از همین جا است و اگر با روش تاریخ وارد شویم نمی توان انکار کرد. این قدر شرایط با هم هماهنگ است که انکارش ممکن نیست. علاوه بر این، اطلاعات و اخبار موازی نیز داریم که از جهت گیری های مختلف هستند. وقتی تعدد گزارش داریم و ناقلان نیز صاحب فن هستند وظیفه مندیم در دوران نخستین با کنار هم نهادن این ها بین اخبار صحیح و افزوده را تفکیک کنیم.
دکتر صفری: یکی از منابع، منابع حدیثی است. البته جای سوال است که با این که شیعه با کیسانیه در کوفه ارتباط داشته و درگیر بوده است چرا ما حدیث کمی در مورد آن ها داریم؟ ولی همین مقدار کم می تواند به عنوان محکم تلقی شود. مثلا داستان حیان سراج که نهایت چیزی که در آن مکالمه است این است که محمد بن حنفیه نمرده است و اعتقادات دیگر به حیان سراج زده نمی شود.
البته در این جا باید نام کتاب های تراجم و رجال را نیز می آورد که بخشی از تاریخ دانسته ام؛ هم شیعی و هم غیر شیعی. ولی خواستم به کتاب های عمده ای اشاره کنم که در این مورد به تفصیل گفته اند.
یک تحلیل عمومی در باب کیسانیه داریم که تلقی به قبول شده است و آن این است که پس از قیام عاشورا یک جریان سیاسی با محوریت مختار و پشتوانه معنوی محمد حنفیه آغاز می شود. در تعلق خاطر عمومی شان به تشیع شکی نیست ولی اعتقادات شیعی به معنای مرسوم، رایج نبوده است. قیام مختار با ادعای خونخواهی امام حسین (ع) شرایط را در کوفه به گونه ای رقم می زند که از کنار این جریان سیاسی و نظامی، یک خط فکری متولد می شود. کم کم آرائی تولید می شود که چارچوب اصلی تفکر شیعه در آینده می شود و عملا شیعه محصول این اتفاق است. آن اتفاق این است که وقتی مختار وارد کوفه می شود بخش اصلی کسانی که با مختار همراهی می کنند موالیان هستند. می دانید بسیاری از بزرگان تشیع در قیام توابین شهید شده اند. تکیه اصلی مختار بر موالی است و تعداد آن ها بیست هزار حدودا نقل شده است. در بین این موالی فردی بنام «ابوعمره» که نام دیگرش «کیسان» است پیدا می شود. او فردی است شیعی یا خودش را منتسب به شیعه می داند ولی با عقاید افراطی.
تمام ماجرای خونخواهی با آن شکل بر دوش ابوعمره گذاشته می شود. او است که پیگیر قاتلان امام حسین (ع) می شود و با بدترین شکل آن ها را از بین می برد . این ها در تاریخ ثانویه ثبت شده است. ابوعمره با اتکاء به مختار ولی به صورت خودرای یک حرکت سیاسی مستقل را سامان می دهد. بطوری که از بشنود اگر کسی در خانه ای است محاصره می کند و خانه را بر سر ساکنین خراب می کند و حتی اجازه خروج به یک نفر نمی دهد. چنین فجایعی به او نسبت داده شده است.
می گویند در کنار این حرکت، به تدریج در کنار اعتقاد عمومی به تشیع، مجموعه ای از اندیشه ها را القاء کرد. بخشی از آن را به خود مختار القاء کرد که او وصی محمد بن حنفیه است و وصایت و امامت را به محمد حنفیه نسبت داد و گفت که علم سری به محمد حنفیه داده می شود. به مختار نسبت داد که ملائکه بر او نازل می شود و علم غیب دارد و ملائکه بر او نازل می شد. مساله بداء، مساله رجعت، مهدویت و مباحث دیگر فکر شیعی مولد او است.
در این تصویر کوفه آماده این ایده های جدید باطن گرایانه با حرکتی که ابوعمره در کنار مختر انجام می دهد بذر تشیع را می کارد. طبیعی است طرفدار پیدا می کند و عده ای از آن ها در کنار محمد بن حنفیه در مدینه منتقل می شوند و جریان کیسانیه از این جا راه می افتد.
در این تحلیل «کیسان» نام ابوعمره است. وقتی ۴۰۰۰ نفر می آیند و محمد بن حنفیه را نجات می دهند معنایش این است که این گروه کیسانیه شکل گرفته است. کیسان نام ابوعمره یا مختار باشد نشان می دهد که ریشه تشیع از کوفه در یک بستر ایرانی و موالی با گرایش باطن گرایی متولد می شود. پس در این تحلیل محمد بن حنفیه ربطی به این ماجرا ندارد و تطهیر شده است و از نظر فکری با این ها همراه نیست . در کنارش خط کیسانیه از کوفه کار می کند و عملا جریان را به نام محمد بن حنفیه تمام می کند.
چند اشکال اساسی در این تحلیل وجود دارد:
۱- تصویری که از ابوعمره شده است اسطوره ای است. شخصیت این قدر گمنام است که در اسم و نسبت و جایگاهش هیچگونه اتفاق نظر نیست و اطلاعات درستی نیز وجود ندارد. مرگ و اسمش نیز معلوم نیست. در مصادر نخستین معلوم نیست ابوعمره لقب مختار است یا اسم کس دیگری است؟ بعدا مصادر را خواهم خواند و در این زمینه بیشتر خواهیم گفت.
۲- جریان بزرگی به او نسبت داده می شود (بخش های سیاسی را کنار می گذاریم و به بخش های فکری می پردازیم) که هزاران هزار انسان فدایی خوانخواه امام حسین (ع) را متاثر می کند. آن هم کوفه ای که پذیرشش نسبت به محمد بن حنفیه سخت است. در مساله خونخواهی سید الشهداء، وجود مختار، محمد بن حنفیه را در طراز یک امام معرفی می کند؛ وگرنه قبل از مختار، کوفه، محمد بن حنفیه را در این طراز نمی داند. هر چند او را بزرگ خاندان می دانند.
۳- این قدر این دوره تاریخی کوتاه است که نسبت دادن چنین اندیشه ای در این مدت کوتاه در کوفه با آن سابقه کار غیر واقعی است. تمام حرکت مختار حدودا سه سال است و در این مدت جنگ هایی که دارد و قاتلین امام حسین (ع) را پیگیری می کند، اصلا فرصت این که شخصی نطفه چنین اندیشه هایی را بگذارد که هیچ سابقه ای ندارد و اصحاب بزرگ را تحت تاثیر بگذارد با نگاه تاریخ فکر ناسازگار است.
۴- در کنار این مطالب باید به مصادر نخستین مراجعه کنیم. آیا در این مصادر، چنین اطلاعاتی که در منابع ثانوبه در مورد ابوعمره آمده صحیح است؟ در کتب تاریخی آن چه در مورد دوران نخستین آمده است هیچکدام دلالت آشکار و واضح بر این که شخصیت ابوعمره مبدع چنین آرائی بوده است، نیست و اساسا در گزارش های اولیه (طبری را بعدا تحلیل خواهم کرد) شخصیت ابوعمره جایگاهی ندارد. مثلا در اخبار الطوال (که مفصل ترین گزارش در مورد شکل گیری قیام مختار در کوفه است و از طبری دقیق تر است) حتی یک عبارت که دلالت بر این شخصیت کند وجود ندارد و اگر هم باشد، شخصیت تاثیر گذاری نیست.
در مروج الذهب مسعودی هیچ نکته ای نیست. البته در گزارش این قسمت، می گوید زمان ورود مختار، عده ای از کوفیان که قائل به امامتش شدند و برخی مقام او را بالاتر می دانستند. « و اشتد أمر المختار بالکوفه، و کثر رجاله، و مال الناس إلیه، و أقبل یدعو الناس علی طبقاتهم و مقادیرهم فی أنفسهم و عقولهم، فمنهم من یخاطبه بإمامه محمد بن الحنفیه، و منهم من یدفعه عن هذا فیخاطبه بأن المَلکَ یأتیه بالوحی و یخبره بالغیب». اصلا نامی از ابوعمره وجود ندارد. البته این عبارت نشان می دهد که در آن دوره ایده هایی از این دست در کوفه وجود دارد ولی دلالت بر ابوعمره و فعالیت های او نمی کند.
دکتر صفری: این مطلب در صورتی صحیح است که شکل گیری این جریان را در کوفه بدانیم ولی اگر شکل گیری آن ها را در نسیبین بدانیم متفاوت می شود.
فرض بگیریم این مطلب درست باشد که گروهی از شیعیان در نسیبین باشند. سوال این است که ابوعمره موالی و ناشناخته، پایه گذار این اعتقاد است یا یک گروه از شیعیان که جریان سری ایجاد کرده اند؟ پس در این جا ابوعمره کنار رفت و بسیاری از تحلیل ها که با شخص ابوعمره ارتباط دارد مردود می شود.
آن چه در تاریخ داریم این است که در نسیبین حرکت شیعی وجود دارد و نسبت ابوعمره با این گروه استناد تاریخی ندارد. اگر کسی معتقد شود ابوعمره چنین کاری کرده است مشکل را بیشتر می کند؛ زیرا القاء می کند یک فردی ناشناس در میان این همه شخصیت بزرگ شیعی، چنین تحولی ایجاد کند.
سوال بعدی این است که گروهی که در نسیبین وجود دارند در بین آن ها شخصیت شیعی است؟ یعنی نسبت به وزنی که در کوفه وجود دارد بدنه جامعه شیعه را تحت تاثیر خودش قرار می دهد؟ این مطلب بر اسطوره ای بودن داستان می افزاید.
می خواهم ادعا کنم که ابوعمره ساختگی است و او فردی که صاحب اندیشه خاص باشد نیست؛ شخصی است که کارهایی انجام می دهد ولی این بزرگنمایی که در مورد او بخصوص از نظر فکری را نمی پذیریم و در دوران مختار و مصادر نخستین چیزی بنام کیسانیه نداریم.
در نهایت، می خواهیم بگوییم بستر تشیع از زمان امام علی (ع) توسط ایشان وجود دارد. یک بستر سیاسی فراهم می شود. نمی توان برای کوفه با آن سابقه و بزرگان تشیع نسبت داد که یکی از موالیان بی حسب و نسب و صرفا بخاطر شجاعت و پیشگام یک حرکت سیاسی بودن، در مدت کوتاهی سر منشا یک حرکت اعتقادی شود.
برای این که این مطلب را نشان دهم خواستم محمد بن حنفیه را یک شخصیت فکری سیاسی معرفی کنم. او خود را وارث اهل بیت (ع) می داند. زمینه های لازم برای بروز و ظهور او وجود دارد و شرایط خلا رهبری شیعه از یک سو و نیاز شیهعبه وجود رهبرانی که او را از این دوره عبور دهد و شرایط سیاسی که در واقعه ابن زبیر و کوفه بوجود می آید.
ادعای ما این است که داستان کیسانیه که منسوب به ابوعمره کرده اند از اساس افسانه است و اگر ریشه تاریخی فی الجمله ای در این شخصیت وجود دارد همان پروژه ای که در مورد سبایه درست کردند این جا نیز اجراء شده است. خواهم گفت که اساسا کیسانیه چه بوده است؟ و مورخان داستان ساز باید بگونه ای مطرح کنند که محمد بن حنفیه با آن ها ارتباطی نداشته باشد، ربطی به خاندان اهل بیت (ع) نداشته باشد، در کوفه یک خط ایرانی برایش درست کنند.
عبدالله بن سبای تاریخی با سبایه چیز دیگر است. عین این ماجرا برای کیسانیه نیز رخ داد. ابوعمره، مختار و ماجرای کوفه واقعه ای است که برای شیعه پدید می آید و سابقه تاریخی هم دارد و در مصادر نخستین ما نیز همین گونه تصویر می شود.
دو اتفاق می افتد که کیسانیه تبدیل به یک فرقه می شود:
۱- درگیری جهان اسلام با حضور عبدالملک مروان تبدیل به یک قدرت مطلق می شود؛ یعنی جامعه شیعه آن روز با افکاری که امثال محمد بن حنفیه داشتند که می توان از این شرایط بذر دولت شیعی را کاشت با حضور عبدالملک مروان داستان تغییر می کند و انگاره عمومی جامعه شیعه را تغییر می دهد؛ مخصوصا زمانی که محمد بن حنفیه با او بیعت می کند. او در عموم جامعه شیعه از نظر سیاسی جایگاهش را از دست می دهد. با از بین رفتن غبار موجود پاره ای از اعتقادات انحرافی از عموم جامعه شیعه زدوده می شود. موج سیاسی که مختار بوجود آورد به تدریج فروکش می کند.
۲- ظهور و بروز امام سجاد (ع) به عنوان یک رهبر فکری و اجتماعی؛ از حدود سال ۸۰ جریان عمومی تشیع که رهبری اش به دست محمد بن حنفیه و مختار است افول پیدا می کند و به تدریج کسانی که معروف به کیسانیه هستند جذب امام سجاد (ع) می شوند. از این جا است که حالت عمومی گرایش سیاسی تشیع تبدیل به فرقه می شود.
از زمانی می گویند که کیسانیه گروه خاصی است که این دو اتفاق می افتد. امید جریان تشیع به تشکیل دولت شیعی با رفتن محمد حنفیه و خاندان او افول می کند و شخصیت امام سجاد (ع) با آن تئوری متفاوت بروز پیدا می کند و جامعه شیعه از حالت قبل به حالت جدید منتقل می شود. اساسا از زمانی کیسانیه به این عنوان مطرح شد که یک گروه در درون شیعه شکل گرفت. توجه کنید که واژه کیسانیه را تنها مخالفین نمی گویند بلکه در درون شیعه نیز به این گروه این نام را اطلاق می کنند. یعنی این گروه از درون فضای عمومی شیعه خارج شهد است و تبدیل به فرقه خاص شده است والا قبل از آن اطلاق این واژه لغو است. از بین شعرایی کیسانیه که از مصادر اولیه به آن ها استناد کرده اند عامر بن واثله و کثیر عزه است. اعتقاداتی که به کیسانیه نسبت می دهند در شعرهایشان موجود است؛ بخصوص اشعاری که مربوط به حیات یا بلافاصله بعد از فوت محمد حنفیه است و هنوز انشقاق صورت نگرفته است. در این جا اصلا داستان کیسانیه نیست و واژه ای به این نام نیست. هرچه هست بیان مجموعه ای از این اعتقادات است.
همه گزارش ها نشان می دهد که بعد از جداسازی جریان محمد بن حنفیه از جریان عمومی شیعه، به یک حرکت فرقه ای جدا در درون جامعه شیعه تبدیل می شود.
کیسانیه دو مرحله دارد:
۱- زمانی که جریان شیعی به محمد حنفیه به عنوان رهبر دینی و سیاسی متمایل می شود.
۲- زمانی که محمد حنفیه به عنوان رهبر کیسانیه مطرح می شود.
سوال اساسی این است که نظام اعتقاداتی پس از عاشورا که شیعه بر آن استوار است از کجا آمده است؟ ادامه این پرسش تاریخی ما را به این جا می رساند همه آن چیزی که به سبایه منتسب کرده اند در این جا به کیسانیه نیز منتسب کرده اند. جالب این است که بین این دسته از مورخان در مورد اعتقادات اختلاف است و عده ای فلان اعتقاد را به سبایه نسبت می دهند و برخی می گویند این اعتقاد منتسب به کیسانیه است. این نشان می دهد که دست نگارش تاریخ بعدا اتهام سبایه را به کیسانیه منتقل می کند.
پاسخ دهید