مقدمه

مطالعه و مرور حالات و اشعار میرزا حبیب خراسانی از چهار جنبه برای ادبیات آیینی حائز اهمیت است؛ او:

الف) عالم شرع و مرجع تقلید است؛

ب) شاعری گشاده زبان و خوش سخن است؛

ج) عارف است (پیوند شعر و عرفان ناگسستنی است و گرایش عرفانی از پررنگ ترین جریانات شعر آیینی به شمار می رود)؛

د) شاعری است از روزگار قاجار (روزگاری که از لحاظ کیفیت و کمیت اهمیت ویژه ای در شعر آیینی دارد).

از آنجا که دوران قاجار، عصر لقب سالاری است ـ و عناوین بیشتر به تعارف استعمال می شوند تا تعریف ـ نمی توان به تراجم و شرح حال ها اعتماد کرد و باید او را از شعرش بشناسیم؛ اگرچه زیاد نمی توان به کلام شعرا (به ویژه درباره خودشان) اعتماد کرد، اما میرزا مرجع تقلید است و خدای متعال حساب مؤمنین را از دیگران جدا کرده است.[۲] برای این کار (کشف میرزا از درون اشعارش) نگارنده ابتدا شعرش را خواندم و سپس شرح حال ۱۲۳ صفحه ای او (در مقدمه دیوانش) را مطالعه کردم و یافته های خود را با شرح احوال او ـ که به قلم نوه اش، آقای علی حبیب نگاشته شده بود  ـ یکسان یافتم. خلاصه ای از این مقدمه مبسوط نیز در آغاز کار آورده شده است.

ذکر این نکته نیز ضروری است که چون تاریخ و ترتیب اشعار میرزا حبیب مشخص نیست، به ناچار دیوان[۳] را متنی واحد دانستیم؛ زیرا بی توجهی به زمان و شرایط سرودن یک شعر، ممکن است اعتبار برخی داوری ها را درباره آن مخدوش کند.

۱ـ آشنایی با میرزا حبیب خراسانی

۱ـ۱ـ شناسنامه

میرزا حبیب الله مجتهد، پسر حاج میرزا محمد مجتهد، نبیره سید محمدمهدی شهید و از دودمان شاه نعمت الله ولی است و نسبش به اسماعیل پسر امام صادق علیه السلام می رسد. سید محمدمهدی شهید از فحول علمای قرن دوازدهم بوده و خاندانش پس از او به شهیدی مشهور شدند.[۴] از زمان مهاجرت سید محمدمهدی به خراسان تا فوت میرزا حبیب الله نزدیک به ۱۵۰ سال حکومت شرعی این سامان با علمای خاندان شهیدی بود.[۵]میرزا حبیب در سه سالگی پدر خود را از دست داد و زیر نظر عموی خود ـ که مادر میرزا را به عقد خود درآورده بود ـ روزگار گذراند.[۶]

میرزا حبیب در سوم فروردین ۱۲۲۹ شمسی (نهم جمادی الاول ۱۲۶۶ق) متولد شد و در ۲۲ شهریور ۱۲۸۸ شمسی (۲۷ شعبان ۱۳۲۷ق) به دیار باقی شتافت؛ بنابراین، طول عمر میرزا حبیب ۵۹ سال شمسی یا ۶۱ سال قمری است.[۷] به لحاظ سیاسی دوره زندگی او با حکومت محمد شاه، ناصرالدین شاه، مظفرالدین شاه و محمدعلی شاه مقارن بود و اواخر عمرش نیز با تنش‌های انقلاب مشروطه مصادف شد.

۱ـ۲ ـ تحصیلات

گفته‌اند که در ۱۵ ـ ۱۶ سالگی چندین هزار بیت شعر عربی و فارسی در خاطر داشت و لغات قاموس فیروزآبادی را با شماره صفحه‌ حفظ بود و در دوره میان‌سالی مغنی اللبیب و شرح مطول (تفتازانی) را از حفظ تدریس می‌کرد.[۸] میرزا حبیب در نجف اشرف و سامرا تحصیل کرد. از اساتید او می توان به این بزرگان اشاره کرد: حاج میرزا نصر الله (شوهر خواهر میرزا حبیب)، میرزای شیرازی، میرزای رشتی و فاضل دربندی.[۹]

میرزا حبیب در نجف، زبان فرانسه را نیز آموخت و کتاب تلماک فنلون را ترجمه کرد که متأسفانه بعد از فوتش نابود شد.[۱۰]

۱ـ۳ ـ عرفان

حشر و نشر میرزا با عرفا، بیشتر از طریق میرزا مهدی گیلانی (متخلص به خدیو) بود. میرزا حبیب و خدیو ـ و یکی دو تن دیگر ـ در بغداد تحت تعلیم مرشدی هندی به نام غلامعلی خان بودند و در بغداد به محافل صوفیان شیعه و سنی رفت و آمد داشتند. بعدها در مشهد حلقه‌ای عرفانی به نام «اصحاب سراچه» تشکیل دادند که عوام بر آنان شوریدند و جمعشان را پراکنده کردند.[۱۱] او در اواخر عمر با سید ابوالقاسم درگزی و میرزا ابراهیم بقراط آشنا شد که اولی او را به انزوا ترغیب کرد و دیگری مقدمات انتقال مناصب میرزا حبیب به دیگران را فراهم نمود تا میرزا با فراغ بال عزلت نشین شود.

منزوی بودن میرزا حبیب، نشان دهنده روحیه عرفانی و سلوک اوست؛ وی از سال ۱۳۱۶ قمری (۱۲۷۷ شمسی) تا پایان عمر، یعنی ۱۱ سال، کنج عزلت اختیار کرد.[۱۲] اهمیت این نکته زمانی بیشتر می‌شود که بدانیم این انزوا اولاً پس از مرجعیت دینی و ریاست روحانی و حکومت شرعی در خراسان بوده است و ثانیاً در روزگاری اتفاق افتاده که همه علما، شعرا و اهل فضل به شدت به فعالیت اجتماعی روی آورده بودند تا انقلاب مشروطه را سامان دهند.

۱ـ۴ ـ میرزا حبیب در کلام معاصران

صنیع‌الدوله، وزیر انطباعات ناصرالدین شاه، که معاصر میرزا حبیب است، در مطلع الشمس می نویسد: «سیدالمجتهدین حاج میرزا حبیب الله در مشهد تدریس دارد و در صحن گوهرشاد امامت جماعت با اوست. دور از تکبر است و خلق درویشی دارد و در ادبیت و عربیت حاذق است و به فارسی و عربی نیکو شعر می‌گوید».[۱۳]

همچنین سید حسن مشکان طبسی در مجله دبستان درباره او چنین گزارش می‌دهد:

مرحوم آقا همه علوم متداول عصر را به حد نصاب کمال دارا بود و فقیه و مرجع مسلم به شمار می‌رفت. زهد و مناعت طبع داشت و در کلیه اخلاق حسنه کم نظیر و علاوه بر این صاحب ذوقی سرشار بود. شعر را چنان طبیعی در بین سخنان می‌آورد که غالباً گمان می‌شد بخشی از سخنان اوست. غالباً بیش از دو ساعت سخن می‌راند؛ ولی چنان شیرین که مستمعین آن را نیم ساعت می‌پنداشتند و ملول نمی‌شدند.

وی همچنین نقل می‌کند که به قصد زیارت به مشهد رفته بوده و پس از ملاقات با آقا، تا شعبان ۱۳۲۷ که آقا رحلت می‌کنند، شش سال مقیم مشهد می‌شود.[۱۴]

فضل الله آل داود که بدایع نگار آستان قدس است، در سال ۱۳۴۰ در مجله الکمال (که در مشهد منتشر می‌شد) از میرزا حبیب چنین نام می‌برد: «حجه الاسلام حاج میرزا حبیب الله شهیدی قدس سره عمید آل هاشم».[۱۵]

۱ـ ۵ ـ سیره و خلقیات

میرزا حبیب برای امرار معاش کشاورزی می‌کرد و به اصطلاح «نان از عمل خویش می‌خورد».[۱۶] بخش عمده‌ای از مشغولیت او حل و فصل اختلافات مردم و منصب حاکم شرعی بود که در اواخر عمر از آن کناره گرفت. زمستان را در شهر به سر می‌برد و مشغول تدریس در حوزه بوده و بهار و خزان را در کوه‌های شاندیز، ابرده و زُشک ـ دور از خلق ـ به مناجات می‌پرداخت.[۱۷]

از جمله کارهای او در مشهد، منع برگزاری جشن عمر در نهم ربیع است[۱۸] که خود او در قصیده‌ای به همین مطلب پرداخته است.[۱۹] دیگر اقدام میرزا حبیب مخالفت با شبیه خوانی و تعزیه بود؛ با این عنوان که مغایر با شئون معصومین علیهم السلام است.[۲۰]

در خلقیات نیک او نوشته‌اند که سعی در صدقه پنهان و حفظ آبروی نیازمندان داشت. یکی از سال‌ها که غلات گران شده بوده، یکی از اطرافیان به میرزا پیشنهاد داد که غلاتش را بفروشد و با پول آن قرض‌های خود را بپردازد. وقتی میرزا از گرانی غله و فشار وارد بر مردم آگاه شد، در انبار را گشود و همه را به رایگان بین مردم تقسیم کرد.[۲۱]

میرزا حبیب به زیارت مزار عرفا علاقه داشت[۲۲]و مثنوی مولوی نیز در خانه او جایگاهی والا داشت.[۲۳] بسیار اهل تهجد بود و در دوره‌هایی چهل روزه و شصت روزه از خوردن غذای حیوانی پرهیز می‌کرد و هر سحر پس از مناجات می‌گریست.[۲۴]

۱ـ ۶ـ انقلاب مشروطه

میرزا حبیب دو سال پس از روی کار آمدن مظفرالدین شاه منزوی شد و تا پایان عمر، یعنی سال عزل محمد شاه، خلوت نشین بود. در این دوران بسیاری از علما وارد سیاست شدند و بسیاری از شعرا نیز روزنامه نگار شدند و جان بر سر این کار نهادند؛ اما میرزا حبیب گویی نه شاعر بود و نه عالم؛ به سیر انفس مشغول بود و آفاق را به اهلش وا گذاشته بود. حتی چند باری که خدمتش رسیدند تا دست خطی مبنی بر وجوب تبعیت از مشروطه بگیرند ـ با وجود تأیید ضمنی انقلاب ـ راضی نشد که نوشته‌ای بدهد و نهایتاً بیرونی خانه خود را در مشهد  ـ که محل رجوع عموم بود ـ در اختیار مشروطه خواهان و انجمن ایالتی گذاشت که تأییدی باشد بر مشروطه خواهی او؛ اما خودش در این راه قدم از قدم برنداشت.

میرزا حبیب در پایان عمر تصمیم گرفت که ایران را ترک کند و به مدینه برود؛ اما انقلابیون مخالفت کردند؛ زیرا می‌ترسیدند میرزا خارج از ایران علیه مشروطیت اعلامیه بدهد و حتی قصد داشتند او را ترور کنند. سفر لغو شد و میرزا حبیب از میانه راه باز گشت. پس از بازگشت، در مجلسی که سران مشروطه خدمتش رسیدند، پس از نوشیدن یک استکان چای ناگهانی فوت کرد؛ طوری که به احتمال زیاد می توان او را مسموم و مقتول به دست انقلابیون دانست.[۲۵] خدایش رحمت کناد!

۲ـ زبان ادبی میرزا حبیب

۲ـ۱ـ کلیات

در عرصه زبان، میرزا حبیب شاعری تواناست و دایره واژگان گسترده، او را از بسیاری از هم عصرانش متمایز می‌کند. با این وجود، در برخی موارد واژگانی را نادرست یا نابه جا یا به شکلی نامأنوس به کار می‌برد. همچنین با توجه به اینکه میرزا حبیب از علما بوده است، گاه واژگان عربیِ شگفتی در اشعارش دیده می‌شود.

۲ـ۲ـ کاربرد نادرست لغات

«چه» به جای «چو» :

صد حلقه تا به دوش و دو صد حلقه کرد گوش

صد حلقه‌اش چه طوق به گردن درآیدا۱

آن کس که عصا به دست موسی

بنمود چه اژدها، علی بود۲

البته این نوع کاربرد در آن روزگار شایع بوده و می توان آن را ویژگی سبکی به شمار آورد.

۲ـ۳ ـ کاربرد واژگان و ساختهای دستوری کهن

چون ترک جنگجوی من از در درآیدا

با شور جنگ و مشغله در محضر آیدا۳

همچو هندو ز هر کجا خورشید

می‌بتابد بدو نماز کنی۴

گفتار نکو از تو شنیدستیم اما

بر گو تو ز نیکویی کردار چه داری۵

زنخ کم زن که صنعت‌های یزدان

چنان آمد که جای بیش و کم نیست۶

این طره پرچین که شکن در شکن استی

امشب چه فتاده است که در دست من استی۷

هرجا سخن از شکّر و قند و عسل استی

قند لب شیرین تو ضرب المثل استی۸

۲ـ۴ ـ توجه به دساتیر[۲۶]

بر اساس مقاله آقای ابراهیم پورداوود در مقدمه لغت نامه دهخدا، مطالب دساتیر آمیخته ای از عقاید زرتشتیان و مسلمانان است؛ به گونه ای که مورد قبول هیچ کدام از دو فرقه نیست. در دیوان میرزا حبیب لغات دساتیری یافت نشد؛ اما از ابیات زیر برمی آید که برای دساتیر شأنی آسمانی قائل بوده است:

بجوی این راز جانی از دساتیر

که این قول از حدیث باستان است۹

بجوی این راز جانی در دساتیر

کزآن خسرو رقم زد دور ایام۱۰

۲ـ۵ ـ تعابیر نو

واژگان و اصطلاحات نو و روزآمد در شعر میرزا حبیب به شکلی طبیعی و دور از افراط، تفریط و تصنع می‌آیند:

یک کتابی می که نوشیدم ز دست می‌فروش

واقف از اسرار و آیات کتابم کرده است۱۱

ای دو زلـفـت سپــاه بـی تـرتـیـب

وی دو مـژگانـت فـوج بـی سـرتـیـب۱۲

۲ـ ۶ـ عربی غیرمعمول

لیس یدعوا غیره أهل النُهی

فاتقی خمراً فقل لی انّها۱۳

از شام به عیش کوش تا صبح

وز صبح به طیش باش تا شام۱۴

آبی است که جاری به وهادات و تلال است

روحی است که ساری به جمادات و نبات است۱۵

این خراتین بین که با این عقل و این دانش سخن

از سماک اعزل و از نسر طائر گفته‌اند۱۶

البته اصطلاحات نجومی مصراع دوم، این بیت را غریب‌تر از حد عادی نموده.

قافیه‌های این بند از یک ترکیب بند هم میزان عربیت کلام میرزا را خوب نشان می دهد:

خیز ای مه و ساز گیر و بربط

ریز ای بت ساده باده در بط

بط چیست خم و سبو کدام است

برخیز و بریز باده در شط

ای تازه جوان که چهرت از خال

روزی است به تیره شب منقط

بالله که از این شراب احمر

یک جرعه مده به شیخ اشمط

آن شیخ دو مو که خورده صد تاب

موی زنخش چو مار ارقط

ما گر بخوریم باده اولی است

شیخ ار نزند پیاله، احوط

من گر نوشم شوم خردمند

شیخ ار نوشد شود مخبط

شاهد چو خورد شود هشیوار

زاهد چو خورد شود مخلط

از روز ازل که کاتب صنع

بر لوح شهود زد قلم قط

بنگاشت به ساق عرش از غیب

کـلـک ازلــی خـطـی مـقـرمـط

بر مصحف جود اولین سطر

بـرلوح وجود آخرین خط

الله و مـحـمد و علی بـود

با نـص جلی علی ولی بود۱۷

تن همه زشتی و بدی، یا رجلاً خذ بیدی

جان همه دیوی و ددی، یا رجلاً خذ بیدی۱۸

یا من هو اول و آخر

یا من هو باطن و ظاهر۱۹

بر دوش نبی که برتر از عرش

آن کس که نمود جا، علی بود۲۰

۲ـ۷ ـ کاربرد خاص و غیرمعمول

زلفش هزار تاب و به هریک هزار چین

هی چین و حلقه در پس یکدیگر آیدا۲۱

ذره نیارد صفت ز خورشا، لیکن

بر مثل خود کند روایت خورشا۲۲

این مدح بخورد ماست ور نه

کی در خور سر تقی علی بود۲۳

دیوان مصاحف ظهور است

عنوان محائف شرف بود۲۴

در میان عاشق و معشوق رازی دیگر است

این لب و آن گوش را ساز و نوازی دیگر است۲۵

۲ـ ۸ ـ جمله

در ساحت جملات به راستی شعر میرزا حبیب را روان و سرزنده می‌یابیم. اما گاه به دلایل مختلف درک مفهوم ابیات چندان ساده نیست. در زیر دو نمونه از مشکلات شعر او را می‌بینیم که البته چندان پرکاربرد نیست:

۲ـ ۸ ـ۱ـ غلط دستوری

در ازل کاین جلوه در خاک و گل آدم نبود

مهر رخسار علی را از تجلی کم نبود۲۶

بگو جم کیست، آن کس مرغ و ماهی

به افسون از هنرمندی کند رام۲۷

( نیاز به حرف ربط دارد )

آنکس که به نام اوست بسمل

بر مصحف اصطفا علی بود۲۸

(زمان افعال ناسازگار است)

۲ـ ۸ ـ۲ ـ تعقید و پیچیدگی

آن کش به احد نمود احمد

از ناد علی ندا علی بود۲۹

(یعنی: آنکس که احمد با ذکر «ناد علی» نام او را به احد ندا نمود، علی بود)

۳ـ ادبیـات

۳ـ ۱ـ قالبهای شعری

دیوان میرزا حبیب دو بخش دارد: بخش عمومی و بخش مدایح. بخش عمومی ۲۱۵ صفحه است و بخش مدایح صفحه های ۲۱۷ تا ۳۲۰ را دربرمی گیرد؛ یعنی ۱۰۳ صفحه. پس از آن دوباره تعدادی از اشعار عمومی در یازده صفحه آمده است. اشعار عمومی او بیش از دو برابر اشعار آیینی اوست و این برای یک مرجع تقلید کمی عجیب است. تعداد و پراکندگی قالب‌های مختلف در این دو بخش به این شرح است:

 

نکته قابل ذکر در شعر میرزا حبیب علاقه او به مطوّل سرایی است؛ به ویژه در قالب‌های ترکیب بند و قصیده بنا دارد زیاد بگوید. اینک آماری از اشعار بلند او:

ترکیب بند ۲۳ بندی: صص ۲۲۴ـ ۲۳۸؛

قصیده ۱۷۸ بیتی: صص ۲۵۶ ـ ۲۶۳؛

قصیده ۹۰ بیتی: صص ۲۶۴ ـ ۲۷۱؛

قصیده ۱۱۴ بیتی: صص ۲۷۳ ـ ۲۸۲؛

قصیده ۲۰۳ بیتی: صص ۲۸۲ ـ ۲۹۱؛

قصیده ۱۲۷ بیتی: صص ۲۹۲ ـ ۳۰۲؛

قصیده ۱۲۲ بیتی: صص ۳۰۳ـ۳۰۸؛

قصیده ۱۳۰ بیتی: صص ۳۰۹ ـ ۳۲۰٫

تعداد ابیات غزلیات میرزا حبیب متفاوت است: غزلهای دوبیتی (صص۱۸۲ـ۱۸۳)؛ غزل های ۳ـ۴ بیتی (ص۶۸) و غزل های ۱۵ بیتی(صص۱۱۸ ـ ۱۱۹)؛ اما عمده غزل هایش بین ۸ تا ۱۰ بیت هستند.

گاه پیش می آید که اشعاری از مشخصات قالب خارج شده اند؛ مثلاً غزلی مطلع ندارد (ص۱۵۹) یا بندهایی از ترکیب بند، بیت ترکیب ندارند (ص۲۲۴ و ص۲۳۳) که البته این موارد به احتمال زیاد باید از سهوهای کاتب و حروف چین باشد.

۳ـ۲ ـ عروض و قافیه

به وزن شعر مسلط است و سراغ اوزان بدآهنگ نمی‌رود. در این مورد تنها خطایی که از او یافت شد آن جاست که نون ساکنی را از تقطیع ساقط نکرده است:

آن کس که به دستش از دل حوت

ذوالنون بشد رها، علی بود۳۰

در بحث قافیه نیز فقط در یک شعر قافیه های نادرست دیده شد:

شاهی که امیر لو کُشِف بود

کشاف طلسم ما عَرَف بود۳۱

شمشاد قدش به گلشن قدس

زیبنده و راست چون الِف بود

همچنین حدود هشتاد درصد غزل‌های میرزا حبیب مردف هستند و به ندرت شعر بدون ردیف دارد.

۳ـ۳ ـ کیفیت شعر

غزلیات میرزا حبیب در پاره‌ای موارد به شدت به غزل‌های سبک خراسانی می‌مانند؛ به دو نمونه توجه کنید:

پر کن از خمّ می کدوی مرا

تر کن از جام می گلوی مرا

تو که سیراب گشته‌ای زین جوی

نیز در جوی زن سبوی مرا

یا کدوی مرا پر از می کن

یا بهم در شکن کدوی مرا

عدوی خیره چیره شد بر من

بشکن ای دست حق، عدوی مرا

ای خلیل من آزر بتگر

باز بتخانه کرد کوی مرا

کلک این بت تراش چابک دست

نقش بت کرد چارسوی مرا

چار مرغند فتنه جو با من

بکش این چار فتنه جوی مرا

طمع و شهوت است و حرص و امل

بشکن این چار زشتخوی مرا۳۲

***

زلفکا! چند حیله ساز کنی؟

تا به ما راه حیله باز کنی؟

جادو ار نیستی، چسان خود را

گاه کوتاه و گه دراز کنی

خویشتن را به هیکل طومار

گاه پیچی و گاه باز کنی

گاه بر چشم یار حلقه زنی

گاه با گوش دوست راز کنی

گه به یکسو کنی ز چهرش خویش

تا شب از روز امتیاز کنی

گه کنی خیرگی و بر رویش

چنگ و چنگال خود دراز کنی

آخر ای خیره تا به کی شوخی

با رخ یار دلنواز کنی

سر ببرد هزار بارت یار

خویش را باز سرفراز کنی

ای سیه زاغ حیله ور به چه رو

با رخش کار جرّه باز کنی

دست ما کی به حلقه تو رسد

که تو با آفتاب ناز کنی

همچو هندو ز هر کجا خورشید

می بتابد بدو نماز کنی۳۳

۳ـ۴ ـ استقبال از شعرا

استقبال‌ها و جواب‌های میرزا حبیب به شعرای برجسته نشان از مطالعه و تتبع او در دواوین دارد. در زیر چند نمونه از استقبال‌های او آورده شده است:

حافظ:

روضه خلد برین خلوت درویشان است

مایه محتشمی خدمت درویشان است۳۴

میرزا حبیب

ملک تسلیم و رضا دولت درویشان است

کسوت فقر و فنا کسوت درویشان است۳۵

سعدی:

ماه فرو ماند از جمال محمد

سرو نباشد به اعتدال محمد۳۶

میرزا حبیب:

روی مه آیینه جمال محمد

طلعت خورشید پایمال محمد۳۷

۴ـ آرایـه ها

۴ـ۱ـ بدیع

در میان آرایه‌های لفظی سجع و جناس از آرایه‌های پرکاربرد شاعرند. برای نمونه از هر یک از این آرایه‌های چشمگیر دیوان میرزا حبیب یک بیت نقل می‌شود:

004

در میان آرایه‌های معنوی بدیع، بیشترین توجه شاعر معطوف به تلمیح و تضمین است. در زیر نمونه‌هایی از تلمیحات میرزا حبیب آورده شده است:

 

نکته قابل توجه در استفاده از آیات و روایات این است که بسیاری از این موارد از مأثورات غیرمشهور در بین اهل ادب است؛ این مسأله، سه نکته را درباره میرزا حبیب نشان می دهد: نخست: آشنایی عمیق با مأثورات؛ دوم: قدرت تطبیق آنها با اوزان شعر فارسی؛ سوم: فکر مستقل و خلاق (مفاهیمی دارد که دیگران ندارند و لذا به کشفیات جدیدی در عرصه زبان، تضمین و تلمیح محتاج است). به چند نمونه از مأثورات غیر مشهور در ادبیات که همه از یک ترکیب بند انتخاب شده اند توجه کنید:

شد هویدا بر ملایک سر ما لا یعلمون۵۲

بر خلایق آشکارا گشت مهر بی مثال۵۳

با تمام انبیا همراه بود اما نهان

شد عیان چون نور احمد در جهان پرچم گرفت۵۴۵۵

شد فروزان بر فراز طور نار موسوی

نفس رحمن گشت بر عرش ولایت مستوی۵۶۵۷

قبضه شمشیر شد منشور انزلنا الحدید

بر زبان تیغ روشن آیت بأس شدید۵۸

دست داود از فلاخن سنگ قدرت کرد سر

آفت جان و فنای قالب جالوت شد۵۹

از درخشان ترین هنرهای میرزا حبیب حسن تعلیل‌های اوست:

خانه بی خانه خدا منزل اغیار بود

کعبه بی او عجبی نیست که بیت الوثن است۶۰

چرخ خم آورده پشت با همه رفعت

بو که حکایت کند ز دال محمد۶۱

هر شام و سحر که خم کند پشت

چرخت چو گدا برای تعظیم۶۲

بخشیش ز مهر دامنی زر

ریزیش ز ماه دامنی سیم

تأویل‌های میرزا هم بسیار جالب است. او عارف است و تأویل شگرد عرفاست:

دل است آن وادی ایمن که گوید

انا الله حق در او از آتش طور۶۳

کار جان کن نه کار تن که تو را

کار جانی بود نه کار تنی۶۴

گرد این اوهن البیوت چرا

روز و شب همچو عنکبوت تنی؟

کارتن نام عنکبوت کنند

نیز در کار تن، تو کارتنی

۴ـ۲ ـ بیان

میرزا حبیب چندان اهل تشبیه و استعاره نیست و شعرهای بسیاری از او می توان یافت که هیچ بهره ای از این دو آرایه ندارد؛ اما در معدود اشعاری که از تشبیه و استعاره استفاده کرده، استادی خود را به خوبی نشان داده است. این بند اول از یکی از ترکیب بندهای میرزاست:[۲۷]

دامن این خیمه را دست سحر بالا گرفت

ساقی چرخ از می خور ساغر مینا گرفت

آهوی گردون سوار بره شد مانند شیر

یال و دم رنگین ز خون جا در صف هیجا گرفت

بازگشت از دست ظلمت باز شاهنشاه روم

چون سکندر بار دیگر کشور دارا گرفت

خسرو خاور به کین با خیل اختر در غزا

رخت زی صحرا کشید و جای در بیدا گرفت

خور ز گلزار فلک چون لاله احمر شکفت

روشنی از دیده صد نرگس شهلا گرفت

شهسوار خیل انجم پادشاه ملک چرخ

بهر قهر جیش ظلمت رایت حمرا گرفت

شد سلیمان فلک را تکیه گه اورنگ جم

همچو شاه دین که جا بر تخت او ادنی گرفت

تکیه شاه خاوران بر زمردین مسند نمود

همچو شاه دین که جا بر مسند احمد نمود

از یاد نباید برد که این تعابیر در عین زیبایی عمدتاً ابداع میرزا حبیب نیستند و سابقه ای طولانی در شعر فارسی دارند و میرزا هم اهل مطالعه و تتبع در دواوین قدماست؛ با این وجود نمی توان منکر ذوق سلیم و طبع خلاق او شد؛ خاصه وقتی با چنین تعابیری مواجه شویم:

دشمنت همچو شکوفه است که نازاده ز مام

راست اندام بر اندازه قدش کفن است۶۵

۵ ـ محتـوا

۵ ـ۱ـ مضامین شعری

در غزلیات نتوانستیم همه ابیات را مرور کنیم؛ از این رو موضوعات اولین غزل از هر قافیه را بررسی کردیم. این کار هم تنوع قوافی دیوان را نشان می‌دهد و هم نمونه برداری نسبتاً مطلوبی است. برخی از قوافی و ردیف‌ها کلمات خاص و در نتیجه مضامین خاصی را بیشتر جلوه می‌دهند؛ مثلاً حرف «قاف» و ردیف «عشق». با این شکل گزینش ضریب این نوع خطا به حداقل می‌رسد. در این جستوجو هجده غزل و ۱۵۲ بیت بررسی شد که مجموعاً ۲۹۶ موضوع و بن مایه به دست آمد. در این بین ۲۶۲ بن مایه بیشتر تکرار شده بودند که آن‌ها را در جدول و نمودار زیر می‌بینید:

 

 

در یک تقسیم بندی کلی‌تر می‌توان عشق، عرفان، نکوهش زهد، رندی و شراب را در یک گروه جای داد و زندگی، دین و اخلاق را در گروهی دیگر. در این شرایط وجه غالب روحیه میرزا حبیب بهتر دیده می‌شود؛ شور عرفانی وی (۷۶درصد) بر چهره علمی و عقلانی‌اش(۲۴درصد) غلبه دارد. اما در قصاید اوضاع کمی متفاوت است. جدول و نمودار قصاید از این قرار است:

 

۵ ـ۲ ـ نمودهای بارز اندیشه عرفانی

۵ ـ۲ـ۱ ـ تجلیل از عرفا و دراویش

غیر از معصومین علیهم السلام مشایخ او و گاه دوستانش (که احتمالاً آنان نیز از دراویش و عرفا بودند) نیز مورد عنایت شعر میرزا حبیب قرار دارند. ظاهراً تنها استثنای این مدعا قصیده‌ای است که با میلاد امیرالمؤمنین علیه السلام شروع شده و به ذکر صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه خاتمه یافته و ناگهان به مدح میرزا حسن شیرازی ـ که «محی السنن» و مدرس میرزا در حوزه سامرا بوده ـ گراییده است.[۲۸] او حتی وقتی می‌خواهد امیرالمؤمنین علیه السلام را مدح کند به قول عرفا استناد می‌کند:

این سخن از پیر درویشان جنید

می‌رسد ما را که پیر ما علی است۶۶

به  طور کلی در غزلیات همه جا صحبت از نکوهش زاهد و شیخ و ستایش درویش است. در اغلب خودستایی‌ها هم خودِ نوعی و جمعی شاعر دیده می‌شود؛ نه خودِ فردی او؛ به عبارت دیگر عمده مفاخره‌های میرزاحبیب فخر عرفاست؛ نه فخر شخص میرزا. او در یک غزل کامل ـ که به استقبال از حافظ سروده ـ به نکوداشت دراویش پرداخته است. اینک دو بیت از این غزل:

گر نسب پادشهان راست ز جمشید و قباد

قل هو الله احد نسبت درویشان است

حرم و دیر که در کیش مسلمان و کشیش

شد چنین محترم از حرمت درویشان است۶۷

۵ ـ۲ـ۲ ـ بیان حالات عرفانی

دکتر شفیعی کدکنی در باره شعر عرفانی میرزا حبیب چنین می گوید: «آنچه حبیب در باب عرفان سروده است، حاصل تأملات شخصی خود اوست در آفاق و انفس؛ و شعرش از اصطلاحات عرفانی تقریباً برهنه است؛ مثل غزلیات شمس جلال الدین مولوی»؛[۲۹] و در جای دیگر می گوید: «حبیب خراسانی به خاطر صبغه عرفانی غزل هایش در ادب این دوره قابل ملاحظه است و نوع غزل هایش از حالت و لطفی تجربی برخوردار است؛ بدین معنی که وی ـ برخلاف معاصران خود ـ هیچ گاه نخواسته شعری بگوید که از حالت درونی او سرچشمه نگرفته باشد».[۳۰]

شعرهای میرزا حبیب بیان حالات و احساسات راستین او هستند. او خود را عارفی می‌داند که به وصال رسیده و اراده‌اش در اراده حق فانی شده است. طعم این وصال در سراسر دیوانش دیده می‌شود؛ دیوانی که هیچ نشانی از غم و اندوه ندارد. نمونه‌هایی از اشعار او که به وضوح بیانگر حالات اویند:

فنا:

ز آبادی به ویرانی رسیدیم

ز دانایی به نادانی رسیدیم

به کوی نیستی از راه هستی

به درویشی ز سلطانی رسیدیم

اگر یاران به دشواری رسیدند

به مقصد ما به آسانی رسیدیم

بسی منزل که طی شد تا در این راه

به اول گام حیرانی رسیدیم

دلیل راه ما شد کفر زلفش

به آیین مسلمانی رسیدیم

نگین اهرمن دزدیده بودیم

به انگشت سلیمانی رسیدیم۶۸

مظهر اسماء الله:

نام حق را هزار و یک گفتند

من یکی نیز از آن هزار و یکم۶۹

۵ ـ۲ـ۳ ـ نگاه عرفانی به عذاب

نوع نگاه میرزا به عذاب کاملاً اثرپذیرفته از ابن عربی است و با ظاهر قرآن و روایات تعارض دارد:

گویی که حق عذاب کند گر خوری شراب

عذب است اگر عذاب کند حق، عذاب نیست۷۰

۵ ـ۲ـ۴ ـ هر روز قیامت است

در نگاه تأویل گر و باطنی میرزا حبیب، هر روز قیامت است و دنیا و عقبا از هم جدا نیست:

از ما حساب کار چه جویی تو، شیخ شهر؟

امروز اگر به زعم تو روز حساب نیست۷۱

آنچه از این بیت دریافت می‌شود، اعتقاد شاعر به روز حساب بودنِ امروز است و عقیده شیخ شهر را «زعم» و گمان می‌داند. در این ابیات این عقیده پررنگ‌تر دیده می‌شود:

روز حساب را که به فردا نهاد شیخ

امروز پیر میکده یوم الحساب کرد۷۲

۵ ـ۲ـ ۵ ـ ملامت

میرزا حبیب به شدت ملامتی است؛ به گونه‌ای که خواننده حتی با اطلاع کامل از زندگی و سلوک شاعر، باز به او بدبین می‌شود. بسیاری از نمونه بیت‌هایی که نقل شد، مؤید همین نکته است؛ اما باز هم این بیت خواندنی است:

خرابم، بی خودم، مستم، رقم کن

به نام من سجل زین اعترافات۷۳

شاعر علاوه بر طعن و تمسخر دائمی شیخ و زاهد، گاه گفته‌های زاهد (همان ظاهر شریعت) را خرافات می‌داند و گاه پا را فراتر می‌گذارد و اساساً دین و کفر را یکسان می‌داند که البته این آخری در کلام عرفا بسیار پرسابقه است:

بیا زاهد مزن دم زین خرافات

بزن ساغر که فی التأخیر آفات

تو گر از کعبه می‌آیی من از دیر

مخور غم کاین دو را نبود منافات۷۴

۵ ـ۲ـ۶ ـ ظاهر و باطن

میرزا حبیب باطنی است و اهل تأویل و از همین رو زاهد ظاهرپرست را گاه به علت ناآگاهی‌اش معاف می‌دارد و گاه بر او می‌تازد. همچنین بر اساس ابیات می‌توان حدس زد که او مانند بسیاری از عرفا مورد طعن متشرعین بوده است؛ در حالی که او خود مرجع تقلید است:

شیخ و زاهد گر مرا مردود و کافر گفته‌اند

عذر ایشان روشن است از روی ظاهر گفته‌اند۷۵

این شاعر فقیه، گاه احکام شرعی را نیز تأویل می‌کند:

طواف و سیر گرد خانه دل

بود حجی که مقبول است و مشکور

گناهی جز خودی نبود، چو خود را

رها کردی بود ذنب تو مغفور۷۶

میرزا حبیب با همه ملامتی بودنش، گاه اعتراف می‌کند که سخنانش رمزآلود است و به واقع رد گم می‌کند. او گاه از سخنان فتنه انگیز خود رمزگشایی می‌کند و گوشه‌ای از حقایق معنوی خود را می‌نمایاند:

نعل وارون زن که اندر راه عشق

عقل مجنون است و مجنون عاقل است۷۷

می توحید حلال است که در مشرب عشق

می عبارت ز دل و جام عبارت ز تن است۷۸

یکی از شگفت ترین موارد باطن گرایی و تأویل میرزا حبیب آن جاست که «در میانه مدح امیرالمؤمنین علیه السلام ناگاه به ستودن ابولؤلؤ و نکوهش خلیفه دوم می‌پردازد» و این امر، به خوبی روحیه رمزگرایانه شاعر را می‌نمایاند:

هر آن که جست تولا به دعوت باطل

هر آن که کرد تبری ز دعوت اخیار

حلول روح وی است اندر آن همه اجسام

بروز ذات وی است اندر آن همه ادوار

گهی به عشوه ابلیس و گه به صورت دیو

گهی به هیکل طاووس و گه به جلوه مار

گهی زده ره آدم به دانه گندم

گهی زده ره حوا به عشوه بسیار

گهی به هیکل شیطان ز سجده آدم

قبول امر خدا را نموده استنکار

گهی به صورت قابیل شد برادرکش

گهی به هیکل کنعان ز نوح کرد فرار

گهی به شانه ضحاک از فریب و فسون

چو مار گشته و از خلق برکشیده دمار

به قوم لوط گهی منکر و گهی منکر

به قوم هود گهی بنده و گهی سالار

گهی به هیکل فرعون و گاه در هامان

گهی به سامری و گه به شکل عجل خوار۷۹

گهی چو مزدک آورده کارنامه برون

گهی چو مانی بنموده بارنامه نگار

ز نسر و وُدّ و یعوق و ز جبت و از طاغوت

منات و عزی و لات و ز هر بت پندار

غرض وجود وی آمد به آیه قرآن

مراد ذات وی آمد ز معنی اخبار۸۰

او در قصیدهای کاملاً عرفانی نیز این گونه به موضوع غصب فدک می پردازد:

ملکوت فلک عقار من است

گو برد تیم یا عدی فدکم۸۱ ، ۸۲

۵ ـ۲ـ۷ ـ زهد و عشق

همانطور که در بخش مضامین شعری دیده شد، شاعر در قصاید چهره‌ای عقلانی‌تر دارد و نسبت بخش عاقلانه قصایدش (بیان حال و حکمت) به بخش عاشقانه و عارفانه (عشق و شراب و رندی)، ۶۴ درصد به ۳۶ درصد است. البته در مواردی نیز راه عقل و شرع را به کلی نفی نمی‌کند و فقط آن‌ها را زیردست راه عشق می‌داند:

عقل و دین در سایه دیوار عشق افتاده پست

می‌زند طبل و علم خورشید جان بر بام عشق۸۳

ای همایونفر ای همای خرد

ای دلیل معارج فلکم

خوشتری خوشتری تو از دو جهان

لیک من نیز از تو خوشترکم

تو گرفتار قید وهم و شکی

من برون از جهان وهم و شکم

بگذرم از تو من به پرّان سیر

گرچه تا نیمه ره تویی یزکم۸۴

اما در اغلب موارد به بی رحمانه ترین وضع هیچ شأنی برای زاهد و راه و رسمش قائل نیست و گاه شیخ را به کلی به تمسخر می‌گیرد:

ای شیخ جز این خرقه و دستار چه داری؟

جز انده و اندیشه بسیار چه داری؟

گیرم تو خری علم چه (=چو) باری است به دوشت

در گل چو فتاد این خر و این بار چه داری؟

تکرار کنی روز و شب این درس مزوّر

یک بار بگو زین همه تکرار چه داری؟

تسبیح تو چون رشته و دستار تو افسار

آخر به جز این رشته و افسار چه داری؟

عمریست که داری به در مدرسه مشکوی

باری خبر خانه خمار چه داری؟

ما رند خرابیم و به تو کار نداریم

شیخی و کبیری تو، به ما کار چه داری؟

گفتار نکو از تو شنیدیم اما

برگو تو ز نیکویی کردار چه داری؟۸۵

من بر افراد بشر شیخ بر آحاد بقر

ز خداوند به هر قوم امامی دگر است۸۶

هر اندازه که زاهد و شیخ در شعر میرزا حبیب نکوهیده اند، پیر می فروش عالی مقام است. شاعر حتی در قصاید هم ـ هرچند در مواردی معدود ـ ارادتش به پیر می‌فروش و دشمنی‌اش با اهل مسجد را به خوبی نشان داده است.[۳۱]

۵ ـ۲ـ ۸ ـ تعلق خاطر به شعر رندانه

نکته جالب دیگر ضعف زبانی قصاید حکمی و قوت نسبی قصاید عشقی و شراب آلود است که باز از تعلق خاطر شاعر حکایت می‌کند. این نمونه‌ها تفاوت سطح را به خوبی نشان می دهند:

به گیتی بهتر از دانشوری نیست

به جز دانش به گیتی مهتری نیست

به دو گیتی ز دانش برتری جو

که جز دانش به گیتی برتری نیست

ز دریای خرد گوهر توان جست

که دریایی بدان پهناوری نیست…۸۷

نرگس مست تو را باز خماری دگر است

می‌نماید که در اندیشه کاری دگر است

گه شود زرد ز اندیشه گهی سرخ ز شرم

باغ دلجوی تو را سیب و اناری دگر است

در گلستان تو نارنج و ترنج آمده بار

در بهشت رخت امروز بهاری دگر است…

شانه دندان به جگر داشت که جز باد صبا

حلقه زلف تو را حلقه شماری دگر است

جام می نیز از این غصه دلش خون شده بود

که لبت جز لب او بر لب یاری دگر است…۸۸

۵ـ۳ـ بازی با احکام شرعی

این مورد نیز از عجایب دیوان میرزا حبیب است؛ با اینکه وی مجتهد و مرجع تقلید بوده است:

وقف کردم از دل و جان وز خدا خواهم قبول

مسجد و محراب و منبر را به خیل زاهدان۸۹

یک بوسه حلال وار از آن لب

گر می ندهی، حرام گیریم

جبریل صفت بیا در این بزم

ساغر بدهیم و جام گیریم۹۰

قبله حق و حقیقت عشق باشد عشق و بس

زهد و علم و معرفت هر یک مجازی دیگر است۹۱

از شیخ بپرسید گر از اهل کتاب است

آن آیه کدام است که تحریم شراب است؟

هرگز نتواند سخن شیخ شنیدن

آن گوش که پیوسته بر آهنگ رباب است۹۲

گاه نیز بدون تعریض به احکام شرع، از اصطلاحات فقهی استفاده‌ای صرفاً هنری و ابزاری دارد:

هر بیع و عقد را که به فتوای عقل بود

اندر حضور مفتی عشقم اقالت است۹۳

۵ـ ۴ـ اطلاعات دینی

میرزا حبیب فقیهی عالیقدر است و طبیعی است که علم و اطلاعش از دین به مراتب بیش از دیگر شعرا باشد. از آنجا که او در اندیشه و شعر مقلد نیست، اغلب تلمیح‌ها و تضمین‌هایش بی سابقه (یا با احتیاط بیشتر) کم سابقه و مخصوص خود اوست. نگاه عرفانی او نیز باعث شده که فقط برخی آیات و احادیث در شعر او راه یابند یا از آیات و روایاتی که مورد استفاده دیگران هم بوده، برداشتی غیرمتعارف و عرفانی داشته باشد. در دو بخش «ظاهر و باطن» و «تأویل‌ها» نمونه‌های متعددی از این دست مطرح شدند؛ بنابراین در اینجا فقط نمونه‌های آیات و احادیث کم کاربرد در ادبیات ذکر می‌شوند:

از خصم تو گفت حق به قرآن

چندین به کنایه لات و عزی۹۴،۹۵

با ختم رسل عیان و پنهان

با سایر انبیا علی بود۹۶،۹۷

بر قلب ولی که عرش رب است۹۸

آن کس که قد استوی علی بود۹۹

آداب و حقوق بندگی را

کردی تو به جبرئیل تعلیم۱۰۰،۱۰۱

آن وجه خدا تویی که باقی است

جز تو همه فانی است و هالک۱۰۲،۱۰۳

پیر مغان گناه مرا گر ثواب کرد

تبدیل سیئات به حکم کتاب کرد۱۰۴،۱۰۵

اما از عجایب است که چنین عالمی با این میزان اطلاعات و این عرق شیعی و صبغه‌ی تبرایی قوی(رک. بخش ظاهر و باطن) یکباره به حدیثی استناد می‌کند که از نظر شیعیان قطعاً مردود است و ممدوح این حدیث جعلی هم از بزرگان دشمنان اهل بیت علیهم السلام است:

دوش تا وقت سحر با لعل و خالت می‌سرود

کلمینی یا حمیرا۱۰۶ و ارحنی یا بلال۱۰۷،۱۰۸

در زیبایی شعر و تناسب سرخی با لب و سیاهی خال با بلال هیچ سخنی نیست. بحث بر سر استناد به «کلّمینی یا حمیرا» است. تنها احتمال معقول آن است که میرزا حبیب این حدیث مجعول را از مثنوی مولوی در خاطر داشته باشد. مولوی در دفتر اول مثنوی دو بار این حدیث موزون را در شعر خویش گنجانده است:

مصطفی آمد که سازد همدمی

کلمینی یا حمیرا کلمی۱۰۹

آن که عالم بنده گفتش بدی

کلمینی یا حمیرا می‌زدی۱۱۰

البته پیش از مولوی عطار پای این حدیث را به شعر باز کرده بود:

باز در باز آمدن آشفته او

کلمینی یا حمیرا گفته او۱۱۱

زمّلینی یا خدیجه ز ابتدایش

کلمینی یا حمیرا ز انتهایش۱۱۲

البته میرزا حبیب یک بار دیگر هم اطلاع (یا حداقل دقت) علمی خود را زیر سؤال برده است؛ آنجا که یونس و ذوالنون را دو شخص پنداشته؛ در حالی که ذوالنون (به معنای صاحب ماهی) لقبی قرآنی برای حضرت یونس علیه السلام است. در این شعر، نام رابطه هر پیامبر با حضرت امیر علیه السلام در یک بیت (و نه بیشتر) توصیف شده است؛ اما بر خلاف رویه معمول، یونس در یک بیت آمده و ذوالنون در بیتی دیگر. هر چند جای توجیه دارد؛ اما روند شعر همان کم دقتی گوینده را تأیید می‌کند:

آن کو به خلیل نار نمرود

بنمود گل و گیا علی بود

آن حرف ندا که گفت یونس

در ظلمت بحر یا علی بود

آن کس که به دستش از دل بحر

ذوالنون بشد رها علی بود

آن کس که عصا به دست موسی

بنمود چو اژدها علی بود۱۱۳

۵ـ۵ـ غلو

آنچه در دیوان میرزا حبیب موج می‌زند، ارادت و عشق او به امیرالمؤمنین علیه السلام است. وی در این زمینه مدایحی چشم گیر دارد که گاه با نگاه ویژه به آیات و روایات به دست آمده و گاه زاییده تخیل یا شاید مکاشفات اوست. البته برخی از این مدایح رنگ و بوی غلوّ می دهند؛ اما با توجه به تأویل‌های مأثور و ظرایف اعتقادی قابل توجیه است:

گر پرده ز چهره بر فکندی

گفتی همه کس خدا علی بود

بی پرده بگو علی خدا نیست

لیکن ز خدای هم جدا نیست

یا من هو اول و آخر

یا من هو باطن و ظاهر

یا من هو شاهد و مشهود

یا من هو غائب و حاضر

یا من هو عالم الخفیات

یا من هو سامع السرائر

یا من هو صارف البلیات

یا من هو واقف الضمائر۱۱۴

خداوند دل و جان جز علی نیست

که ظهر و بطن قرآن جز علی نیست۱۱۵

علی آدم، علی شیث و علی نوح

که در دور نبوت جز علی نیست

علی احمد، علی موسی و عیسی

که در اطوار خلقت جز علی نیست

اگر گویی علی عین خدا نیست

بگو نیز از خدا هرگز جدا نیست۱۱۶

ناگفته نماند که چه بسا این معارف جزو اسرار باشند و سزای آن یار که اسرار هویدا کند هم بر کسی پوشیده نیست.[۳۲]

میرزا حبیب گاه مدح را از حد شرعی می‌گذراند و به دره غلو می‌غلتد:

اگر کفر است اگر ایمان بگو فاش

که در روز قیامت جز علی نیست

در آن حضرت که دم از لی مع الله

زند احمد معیت جز علی نیست

شنیدم عاشقی مستانه می‌گفت

خدا را حول و قوت جز علی نیست۱۱۷

۵ ـ ۶ـ تفاخرها

میرزا حبیب در مفاخره‌هایش عمدتاً به قدرت شاعری خود نازیده است و این نکته در میان شعرای عارف عجیب و کم سابقه است؛[۳۳] تا چه رسد به میرزا حبیبی که ابتدا فقیه و مجتهد است و بعد عارف و پس از این‌ها شاعر!

شیرین غزلی نغز بدین قافیه گوید

هرکس که در اندیشه خود قافیه سنج است۱۱۸

در سخنهای من بیا و ببین

آنچه نشنیده ای ز سحر حلال۱۱۹

در این ابیات به بندگی خدا افتخار کرده است که البته این نکته در دیوان او رواج چندانی ندارد:

گر خدای سپهر یار من است

سیر گردون به اختیار من است

گر سگ بارگاه حق باشم

شرزه شیر فلک شکار من است

از سگم نیز کم به قیمت خوان

گر سگ نفس دون سوار من است۱۲۰

یک بار نیز در غزلی سه بیتی و ضعیف به سیادت خود افتخار کرده است که البته همان جا هم کار را به انگور و شراب کشانده است:

ما فاطمیان سید عالی نسب استیم

اصل شرف استیم و کمال حسب استیم

در دانش و بینش به همه کار تنومند

فخر عجم استیم و کمال عرب استیم

تا آدم و حوا پدران را شرف از ماست

چون دختر تاکیم که فخر عنب استیم

۶ـ بخش مدایح

۶ـ۱ـ پراکندگی قالبها و موضوعات مدایح

همانطور که دیده می‌شود، عموم مدایح منحصر است در حضرات نبی گرامی، امیرالمؤمنین و امام عصر علیهم السلام (آنچه در قصیده دوم در مدح امام کاظم علیه السلام آمده، بسیار مختصر است). نکته جالب آنکه در تمام این موارد فقط صحبت از میلاد و جشن و شادباش است و بویی از غم به مشام نمی‌آید و از این حیث بسیار شبیه است به غزلیات شمس.

۶ـ۲ـ بن مایه‌ها

در این بخش ۴۵۰ بیت را که بیشتر (۴۲۹ بیت) از ترکیب بندها و کمی (۲۱بیت) از قصاید انتخاب شده بود، مطالعه و بن مایه‌های ابیات استخراج گردید. در مجموع ۶۳۳ بن مایه به دست آمد که از آن میان، آنچه بسامد داشت در جدول زیر مرتب شده است:

مقصود از مدایح غیرمأثور، ابیات ستایش آمیزی هستند که ریشه در هیچ جای مشخصی از تاریخ یا متون مقدس ندارند؛ چیزی شبیه به مدایح شاعران درباری روزگار سامانیان و غزنویان. اینک از گونه‌های مختلف این مدایح نمونه‌هایی ذکر می‌شود:

مدح غیر مأثور درباره امیرالمؤمنین علیه السلام :

روی تو که قبله صلالآ است

مجموعه عالم صفات است

عنوان تجلی ظهور است

دیوان کمال حسن ذات است

سردفتر مصحف وجود است

سرلوح کتاب کائنات است

جز مدح تو هر که هر چه گوید

دانسته یقین که ترهات است

ابروی تو قبله نماز است

گیسوی تو عروه نجات است۱۲۱

مدح قرآنی درباره غدیر خم:

امروز ز روی نص قرآن

بگرفت کمال دین اسلام

امروز به امر حضرت حق

شد نعمت حق به خلق اتمام۱۲۲

مدح قرآنی درباره امیرالمؤمنین علیه السلام :

از خصم تو گفت حق به قرآن

چندین به کنایه لات و عزّی

یک جلوه ز چهره تو تابید

در بزمگه دنی تدلی۱۲۳

مدح حدیثی درباره امیرالمؤمنین علیه السلام :

آن نقطه با که پیش یکتا

پشتش به دعا دو تا علی بود

با ختم رسل عیان و پنهان

با سایر انبیا علی بود۱۲۴

غلو در مدح امیرالمؤمنین علیه السلام :

مجو غیر از علی در کعبه و دیر

که هفتاد و دو ملت جز علی نیست

اگر کفر است اگر ایمان بگو فاش

که در روز قیامت جز علی نیست

در آن حضرت که دم از لی مع الله

زند احمد معیت جز علی نیست۱۲۵

شنیدم عاشقی مستانه می‌گفت

خدا را حول و قوت جز علی نیست۱۲۶

۶ ـ۳ ـ تحلیل مضامین وصفی

وفور چشم گیر مدایح غیرمأثور نشان از قدرت شاعری و خیال پردازی و سخنوری میرزا حبیب دارد. نیز حجم بالای آیات و احادیث به کار رفته در اشعار تسلط او به متون مقدس را می‌نمایاند. اما نکته جالب توجه انتخاب‌های وی است که همه نشانگر رویکرد عرفانی اوست؛ زیرا از میان فضایل مأثور فقط آن‌هایی را برگزیده که صبغه عرفانی دارند. ظاهراً جنگاوری مشهورترین صفت مولاست؛ اغلب شعرا هم وقتی به مدح حضرت امیر علیه السلام می  پردازند، از دلاوری های بدر، احد، خیبر و… یاد می  کنند؛ اما نهایت حماسه سرایی میرزاحبیب همین ابیات است که در عین زیبایی از ذکر مستقیم دلاوری های مولا طفره رفته است:

سوخت صد عجل خوار از برق تیغ آبدار

چون عیان شد ذوالفقار شه چو دست موسوی

رمح شه همچون عصای پور عمران درکشید

در دهان صد مار سحر و اژدهای جادوی

قبضه شمشیر شد منشور انزلنا الحدید

بر زبان تیغ روشن آیت بأس شدید۱۲۷

از عجایب و نوادر است که شاعری با این حجم مدح امیرالمؤمنین علیه السلام ، به جنگ های آن حضرت نپردازد یا از یتیم نوازی و نیز سخنوری ایشان دم نزند. میرزا حبیب آنقدر در فضایل عارفانه امام غوطه ور است که مجال پرداختن به فضاهای دیگر را از خود سلب کرده است. او حتی حسب و نسب مولا را هم برنمی شمارد و نیز در آنچه که از اشعار او در دست است، هیچ نامی از حضرت صدیقه طاهرهB نیست. با این اوصاف و نیز با وجود روحیه شاد میرزا حبیب، طبیعی است که جایی برای صبر، سکوت، غربت، مظلومیت و شهادت مولا در اندیشه‌ و اشعار او یافت نشود.

۶ ـ۴ ـ تغزلات و تشبیبات

میرزا حبیب در لابه لای مدایح، گاه و بیگاه تغزل و تشبیب می‌آورد که هم زیباست و هم مایه تعجب. تغزّلاتش چندان عاشقانه است که چه بسا مستمعان مقدّس مآب را به انکار وادارد و از همین رو قابل خواندن در بسیاری از مجالس نیست. این نمونه را از ترکیب بند ۲۲ بندی او ببینید:

وقت است که باز جام گیریم

از لعل لب تو کام گیریم

آهوی رمیده دو چشمت

رام ار نشود به دام گیریم

یک بوسه حلال‌وار از آن لب

گر می‌ندهی حرام گیریم

چشم تو به عشوه خون ما ریخت

از لعل تو انتقام گیریم

از گیسوی تو کمند سازیم

از ابروی تو حسام گیریم

از صف‌زده خیل مژّگانت

فوجی سپه نظام گیریم

یک رویه بدین سلاح و لشکر

ملک دو جهان به کام گیریم

امروز که عیش قدسیان است

ما نیز قدح مدام گیریم

خورشید می و هلال ساغر

از دست مه تمام گیریم

یک ره به حرم یکی به دیر است

ما زین دو بگو کدام گیریم؟

زهاد قدح ز حور و غلمان

ما از کف تو غلام گیریم

دستار دهیم رهن و جامی

از باده‌کشان به وام گیریم

هم باده علی‌الرئوس نوشیم

هم بوسه علی‌الدوام گیریم

جبریل صفت بیا در این بزم

ساغر بدهیم و جام گیریم

این نغمه به روز و شب سراییم

وین زمزمه صبح و شام گیریم

از خلق جهان علی غرض بود

او جوهر و ماسوی عرض بود۱۲۸

نتیجه :

ویژگی های عمده میرزا حبیب که در شعرش هم نمود یافته از این قرار است:

الف) ابتدا عارف است و بعد مرجع تقلید؛ به دلیل تعلق خاطر به عرفان، شاعر خوبی هم هست؛

ب) شعر او اغلب بیان حال واقعی اوست و به ندرت شعر سفارشی (مثل ستایش دانش) در آثارش یافت می شود؛

ج) ویژگی  های عمده شعر عرفا در اشعار وی دیده می شود؛ از جمله مقابله با ظواهر شرع و طعن زاهد و شیخ که در سنت ادبی عرفانی همیشه ریاکارند. شیوه پرداختنش به شراب و … زبان رمزآلود شعرای عارف را نشان می دهد و چه بسا برای فهم و تفسیر یا توجیه اشعار و اقوال غیرشرعی بسیاری از عرفا دستاویز مناسبی باشد؛

د) در مدایح آیینی هم نگاه عرفانی اش غلبه دارد و بیشتر طبق یافته هایش مدح می کند نه مأثورات و محفوظات که یکی از علل تازگی کلامش نیز همین است؛

هـ ) مانند عرفا اهل تأویل است و مأثورات مورد استفاده در مدایح را نیز معمولاً با تأویل به کار می برد؛

و) حالات عرفانی اش مناسب وصال است و از همین رو کاملاً شاد است؛ نشانی از غم و اندوه ـ حتی در مراثی مذهبی ـ در دیوانش نیست؛

ز) باز هم مانند عرفا بیشتر نگران حال و رابطه خود با خداست تا اینکه دغدغه مردم را داشته باشد؛ این روحیه در شعرش با غیبت مضامین اجتماعی و در زندگی اش با انزوای یازده ساله (سالهای پایان عمر) و نیز دخالت نکردن در جریانات انقلاب مشروطه نمود دارد.

 


پی نوشت ها :

۱٫ میرزا حبیب، دیوان اشعار، ۶۸٫

۲٫ همان، ۲۳۲٫

۳٫ همان، ۶۸٫

۴٫ همان، ۱۹۹٫

۵٫ همان، ۱۹۸٫

۶٫ همان، ۲۲۱٫

۷٫ همان، ۲۰۰٫

۸٫ همان، ۱۷۷٫

۹٫ همان، ۲۱۹٫

۱۰٫ همان، ۲۲۱٫

۱۱٫ همان، ۹۳٫

۱۲٫ همان، ۷۰٫

۱۳٫ همان، ۲۲۴٫

۱۴٫ همان، ۲۲۴٫

۱۵٫ همان، ۹۷٫

۱۶٫ همان، ۱۱۹٫

۱۷٫ همان، ۲۳۰٫

۱۸٫ همان، ۱۹۹٫

۱۹٫ همان، ۲۳۲٫

۲۰٫ همان، ۲۳۲٫

۲۱٫ همان، ۶۸٫

۲۲٫ همان، ۲۱۷٫

۲۳٫ همان، ۲۳۲٫

۲۴٫ همان، ۲۳۴٫

۲۵٫ همان، ۸۹٫

۲۶٫ همان، ۲۱۸٫

۲۷٫ همان، ۲۲۱٫

۲۸٫ همان، ۲۳۲٫

۲۹٫ همان، ۲۳۲٫

۳۰٫ همان، ۲۳۲٫

۳۱٫ همان، ۲۳۴٫

۳۲٫ همان، ۶۹٫

۳۳٫ همان، ۱۹۸٫

۳۴٫ حافظ، دیوان، ۱/۱۱۶٫

۳۵٫ میرزا حبیب، دیوان اشعار، ۶۸٫

۳۶٫ سعدی، کلیات، ۸۹۹٫

۳۷٫ میرزا حبیب، دیوان اشعار، ۲۱۷٫

۳۸٫ همان، ۱۹۹٫

۳۹٫ همان، ۱۷۱٫

۴۰٫ همان، ۲۱۷٫

۴۱٫ همان، ۲۳۳٫

۴۲٫ بقره/۳۳٫

۴۳٫ مجلسی، بحارالأنوار، ۱/۱۷۷٫

۴۴٫ میرزا حبیب، دیوان اشعار، ۱۷۲٫

۴۵٫ مجلسی، بحارالأنوار، ۷/۳۳۷٫

۴۶٫ میرزا حبیب، دیوان اشعار، ۲۲۰٫

۴۷٫ مجلسی، بحارالأنوار، ۲۶/۵٫

۴۸٫ میرزا حبیب، دیوان اشعار، ۲۳۱٫

۴۹٫ همان، ۲۶۶٫

۵۰٫ همان، ۲۴۵٫

۵۱٫ همان، ۱۲۳ ـ ۱۲۴٫

۵۲٫ بقره/۳۰٫

۵۳٫ میرزا حبیب، دیوان اشعار، ۲۴۳٫

۵۴٫ بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ۴/۲۵۶؛ برسی، مشارق انوار الیقین فی اسرار امیرالمؤمنین علیه السلام ، ۱۲۷٫

۵۵٫ میرزا حبیب، دیوان اشعار، ۲۴۴٫

۵۶٫ طه/۵‏.

۵۷٫ میرزا حبیب، دیوان اشعار، ۲۴۵٫

۵۸٫ حدید/۲۵٫

۵۹٫ بقره/۲۵۱٫

۶۰٫ میرزا حبیب، دیوان اشعار، ۳۱۴٫

۶۱٫ همان، ۲۱۸٫

۶۲٫ همان، ۲۳۳٫

۶۳٫ همان، ۲۱۹٫

۶۴٫ همان، ۱۹۹ ـ ۲۰۰٫

۶۵٫ همان، ۳۱۵٫

۶۶٫ همان، ۲۲۴٫

۶۷همان، ۷۶ـ۷۷٫

۶۸٫ میرزا حبیب، دیوان اشعار، ۱۷۱٫

۶۹٫ همان، ۱۹٫

۷۰٫ همان، ۷۸٫

۷۱٫ همان، ۷۸٫

۷۲٫ همان، ۱۲۴٫

۷۳٫ همان، ۷۶٫

۷۴٫ همان، ۷۵٫

۷۵٫ همان، ۱۱۹٫

۷۶٫ همان، ۲۱۹٫

۷۷٫ همان، ۷۹٫

۷۸٫ همان، ۳۱۲٫

۷۹٫ اعراف/۱۴۸٫

۸۰٫ میرزا حبیب، دیوان اشعار، ۲۶۷٫

۸۱٫ «تیم» و «عدی» نام قبایل ابوبکر و عمر است.

۸۲٫ میرزا حبیب، ۱۹٫

۸۳٫ همان، ۱۴۸٫

۸۴٫ همان، ۱۹٫

۸۵٫ همان، ۱۹۸٫

۸۶٫ همان، ۷۶٫

۸۷٫ همان، ۱٫

۸۸٫ همان، ۷٫

۸۹٫ همان، ۱۸۴٫

۹۰٫ همان، ۲۲۶٫

۹۱٫ همان، ۸۹٫

۹۲٫ همان، ۸۹٫

۹۳٫ همان، ۸۹٫

۹۴٫ مجلسی، بحارالأنوار، ۸۲/۲۶۰٫

۹۵٫ میرزا حبیب، دیوان اشعار، ۲۲۸٫

۹۶٫ بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ۴/۲۵۶؛ برسی، مشارق انوار الیقین فی اسرار امیرالمؤمنین علیه السلام ، ۱۲۷٫

۹۷٫ میرزا حبیب، دیوان اشعار، ۲۳۱٫

۹۸٫ مجلسی، بحارالأنوار، ۵۵/۳۹٫

۹۹٫ میرزا حبیب، دیوان اشعار، ۲۳۲٫

۱۰۰٫ مجلسی، بحارالأنوار، ۲۶/۳۵۰٫

۱۰۱٫ میرزا حبیب، دیوان اشعار، ۲۳۳٫

۱۰۲٫ مجلسی، بحارالأنوار، ۴/۵٫

۱۰۳٫ میرزا حبیب، دیوان اشعار، ۲۳۴٫

۱۰۴٫ فرقان/۷۰٫

۱۰۵٫ میرزا حبیب، دیوان اشعار، ۱۲۴٫

۱۰۶٫ فروزانفر، بدیع الزمان، احادیث و قصص مثنوی، ترجمه و تنظیم از حسین داوودی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۶، ص۹۲؛ به نقل از احیاء العلوم، ج۳، ص۷۴٫ در همان جا به نقل از اللؤلؤالمصروع، ص۱۰۳ این حدیث مجعول دانسته شده است.

۱۰۷٫ بحار، ج۷۹،ص۱۷۳: قالَ النَبیُ صلی الله علیه وآله وَ سَلّم: أَرِحْنَا یَا بِلَالُ

۱۰۸٫ حاج میرزا حبیب خراسانی، دیوان اشعار، به سعی علی حبیب، تهران، زوار، چاپ چهارم، ۱۳۶۱، ص ۱۵۴٫

۱۰۹٫ مولوی، مثنوی معنوی، ۱/۱۲۰٫

۱۱۰٫ همان، ۱/۱۵۰٫

۱۱۱٫ عطار نیشابوری، منطق الطیر، ۲۴۷٫

۱۱۲٫ عطار نیشابوری، مصیبت نامه

۱۱۳ میرزا حبیب، دیوان اشعار، ۲۳۲ ـ ۲۳۳٫

۱۱۴٫ همان، ۲۳۲ ـ ۲۳۳٫

۱۱۵٫ همان، ۲۱۹٫

۱۱۶٫ همان، ۲۲۱٫

۱۱۷٫ میرزا حبیب، دیوان اشعار، ۲۲۰٫

۱۱۸٫ میرزا حبیب، دیوان اشعار، ۹۸٫

۱۱۹٫ همان، ۱۵۵٫

۱۲۰٫ همان، ۹۵٫

۱۲۱٫ همان، ۲۲۸٫

۱۲۲٫ همان، ۲۲۴٫

۱۲۳٫ همان، ۲۲۸٫

۱۲۴٫ همان، ۲۳۱٫

۱۲۵٫ مجلسی، بحارالأنوار، ۷۹/۲۴۳٫

۱۲۶٫ میرزا حبیب، دیوان اشعار، ۲۲۰٫

۱۲۷٫ همان، ۲۴۵٫

۱۲۸٫ همان، ۲۲۶٫

 

پی نوشت ها :

[۱]. دانشجوی دکترای زبان و ادبیات فارسی / پژوهشگر و دبیر

[۲]۱٫ شعراء/ ۲۲۷٫

[۳]. خراسانی، حاج میرزا حبیب، دیوان اشعار، چاپ چهارم، به کوشش علی حبیب، تهران، زوار، ۱۳۶۱ش.

[۴]۱٫ میرزا حبیب، دیوان اشعار، ۳٫

[۵]۲٫ همان، ۵٫

[۶]۳٫ همان، ۱۸٫

[۷]۴٫ همان، ۱۷٫

[۸]۵٫ همان، ۱۸٫

[۹]۶٫ همان، ۸٫

[۱۰]۱٫ همان، ۲۰٫

[۱۱]. همان، ۲۰ـ۳۲٫

[۱۲]. همان، ۱۷ـ  ۱۸٫

[۱۳]. همان، ۶؛ به نقل از صنیع الدوله، مطلع الشمس، ۲/۴۰۰٫

[۱۴]. همان، ۶ ـ ۷؛ به نقل از مشکان طبسی، مجله‌ دبستان، ش۳

[۱۵]۱٫ همان، ۷٫

[۱۶]۲٫ همان، ۳۹٫

[۱۷]. همان، ۸ ـ ۹٫

[۱۸]۴٫ همان،۴۰٫

[۱۹]۵٫ همان، ۲۶۷٫

[۲۰]۶٫ همان، ۴۰٫

[۲۱]. همان، ۹٫

[۲۲]. همان، ۴۴ـ۴۹٫

[۲۳]. همان، ۳۸و ۵۲٫

[۲۴]۴٫ همان، ۵۲٫

[۲۵]. همان، ۶۱ـ۶۷٫

[۲۶]. کتابی مجعول در قرن دهم که به دست شخصی به نام آذرکیوان فراهم شده است و آن را به پیغمبری مجعول به نام ساسان پنجم [ از نسل یزدگرد سوم آخرین شاه ساسانی] نسبت داده و خود آن را ترجمه و تفسیر کرده است. این کتاب بعدها به طبع رسید و مایه گمراهی فرهنگ نویسان شد و لغات ساختگی آن از راه فرهنگ ها در شعر شاعرانی مانند شیبانی، ادیب الممالک و فرصت راه یافت و غلط های تاریخی آن نیز وارد تاریخ دوران قاجار شد (دهخدا، لغتنامه دهخدا، ذیل واژه دساتیر).

[۲۷]۱٫ میرزا حبیب، دیوان اشعار، ۲۴۰ـ۲۴۱٫

[۲۸]۱٫ همان، ۳۰۹٫

[۲۹]۲٫ کدکنی، با چراغ و آینه در جست وجوی ریشه های تحول شعر معاصر، ۳۴۹٫

[۳۰]۱٫ همان، ۹۷٫

[۳۱]۱٫ همان، ۹٫

[۳۲]۱٫ گفت آن یار کز او گشت سر دار بلند جرمش این بود که اسرار هویدا می کرد (حافظ)

[۳۳]۱٫ قافیه اندیشم و دلدار من گویدم مندیش جز دیدار من (مولوی، مثنوی معنوی، ۱/۱۰۶).

 

فهرست منابع :
بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، تصحیح قسم الدراسات الاسلامیه مؤسسه البعثه، چاپ اول، قم، مؤسسه البعثه، ۱۳۷۴ش.
برسی، حافظ، مشارق انوار الیقین فی اسرار امیرالمؤمنین علیه السلام ، به تصحیح علی عاشور، چاپ اول، بیروت، اعلمی، ۱۴۲۲ق.
خراسانی، حاج میرزا حبیب، دیوان اشعار، به کوشش علی حبیب، چاپ چهارم، تهران، زوار، ۱۳۶۱ش.
حافظ، دیوان، به تصحیح پرویز ناتل خانلری، چاپ دوم، تهران، خوارزمی، ۱۳۶۲ش.
سعدی، کلیات، برگرفته از تصحیح محمدعلی فروغی، تهران، جاویدان، ۱۳۷۴ش.
شفیعی کدکنی، محمدرضا، با چراغ و آینه در جستجوی ریشه های تحول شعر معاصر، چاپ اول، تهران، سخن، ۱۳۹۰ش.
فروزانفر، بدیع الزمان، احادیث و قصص مثنوی، ترجمه و تنظیم حسین داوودی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۶ش.
مولوی، مثنوی معنوی، تصحیح رینولد نیکلسن، تهران، توس، ۱۳۷۵ش.