مقدمه

محمد بن‌عبدالوهاب در مجموعه التوحید دو ادعا درباره خواندن غیر خدا و ارکان عبادت کرده است. وی می‌گوید مسلمانان حقیقت توحید را نفهمیده‌اند و از این رو به بدعت و شرک مبتلا شده‌اند. پیروان محمد بن‌عبدالوهاب گفتار او را حق و بدون دلیل می‌پذیرند؛ درحالی‌که اگر کسی اندک آگاهی از مبانی و معیار توحید و شرک داشته باشد، ضعف‌های سخن ابن‌عبدالوهاب را درک می‌کند. در این نوشتار به نقد و بررسی ارکان عبادت از نگاه ابن‌عبدالوهاب می‌پردازیم. امیدواریم با عنایات الهی حقیقت توحید را در پرتو قرآن و سنت برای خوانندگان محترم تبیین کنیم.

دیدگاه ابن‌عبدالوهاب درباره عدم تشریع خواندن غیر خدا و پاسخ به اشکال او

محمد بن‌عبدالوهاب می‌گوید:

و نحن نعلم بالضروره أن النّبی صلی الله علیه و آله و سلم  لم یشرع لأحد أن یدعو أحداً من الأموات والأنبیاء ولا الصالحین، ولا غیرهم بلفظ الاستغاثه و لابغیرها…؛

برای ما بسیار روشن است که پیامبراکرم به کسی اجازه نداده است تا به اموات، پیامبران، افراد صالح و غیر آنان استغاثه و توسل جوید و آنان را بخواند.[۱]

وی این ادعای خود را مانند نماز و روزه ضروری دین و امری قطعی می‌داند که هیچ مسلمانی در آن هیچ تردیدی ندارد، ولی اولاً، اگر این مسئله ضروری و قطعی است، نباید در آن اختلافی وجود داشته باشد؛ درحالی‌که سخن او مورد اختلاف است؛ زیرا بسیاری از علما حتی احمد بن‌حنبل توسل به پیامبر اکرم را جایز دانسته‌اند؛ چنان‌که شوکانی،[۲] سبکی در شفاءالسقام،[۳] علمای دیوبند هند در المهند علی المفند،[۴] علمای ترکیه و علمای شیعه به اتفاق توسل را جایز می‌دانند. بنابراین نخستین اشکال این است که محمد بن‌عبدالوهاب بدون دلیل ادعای بزرگی کرده است که عدم دقت او را در مسائل مهم اعتقادی می‌رساند.

ثانیاً، از محمد بن‌عبدالوهاب می‌پرسیم که چگونه وی توسل و خواندن زنده‌ها، خواه نبی یا وصی یا غیر آنها، را در کتاب کشف الشبهات مشروع دانسته و گفته بر اساس روایت موجود در صحاح، در روز قیامت از انبیای اولواالعزم درخواست شفاعت می‌شود و این استغاثه یا توسل مانعی ندارد.[۵] پس شما از ادعای خود صرف نظر کردید و در برخی از موارد، توسل و استغاثه را مشروع دانسته‌اید. اگر بگویید ما از عمومات آیات و روایات استفاده می‌کنیم که خواندن زنده‌ها اشکال ندارد و تنها خواندن اموات مورد اشکال است، در پاسخ گفته می‌شود کسانی‌که قائل به جواز استغاثه به اموات هستند، می‌گویند ما نیز از عمومات آیات و روایات مشروعیت خواندن ارواح پیامبران و اولیای الهی را استفاده می‌کنیم؛ زیرا صرف خواندن و توسل عبادت نیست تا شرک لازم آید، بلکه در عبادت نگاه و قصد گوینده دخالت دارد. اگر او را معبود، مستقل و نگاه خدایی داشته باشد، عبادت است، وگرنه عبادت به‌شمار نمی‌آید؛ چنان‌که درباره زنده‌ها نیز این معیار وجود دارد؛ زیرا اگر به افراد زنده نیز نگاه خدایی باشد و یا آنها را معبود و مستقل بشمارد، او را عبادت کرده است و کار او شرک است.

ثالثاً، دلایلی از قرآن و روایات می‌توان ارائه کرد که دلالت بر مشروعیت استغاثه و توسل می‌کنند. این دلایل را در ادامه بیان خواهیم کرد.

دلایل مشروعیت استغاثه و توسل براساس قرآن و روایات

الف) دلایل قرآنی

دلایل قطعی بر مشروعیت و جواز توسل وجود دارد که دلالت بر بطلان ادعای ابن‌عبدالوهاب می‌کند. درباره جواز توسل، آیات و روایات فراوانى وجود دارد ‏که در اینجا برخی از آنها را نقل مى‏کنیم:

۱ – آیه توسل و وسیله

خدا می‌فرماید:

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّـهَ وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَهَ وَجَاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ؛[ صلی الله علیه و آله و سلم ]

اى مؤمنان، تقواى الهى پیشه کنید و با وسیله، به خدا متوسل شوید.

این آیه شریفه عمومیت دارد و هر دو وسیله (اعمال صالح و ذات پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم ) را در بر مى‏گیرد؛ ازاین‌رو منحصر دانستن آیه در اعمال صالح، مخالف ظاهر آیه است، به‌ویژه که «الوسیله» با الف و لام است و مفرد نکره با الف و لام بر عموم دلالت دارد و هیچ دلیلی بر تخصیص آیه وجود ندارد تا گفته شود این آیه، شخص پیامبران و اولیای الهی را در برنمى‏گیرد.

باید یادآوری کرد که عموم این آیه به‌جهت وجود دلیل قطعی (آیات و روایات) بر پرهیز از وسیله قرار دادن بت‌ها و طاغوت و کسانی که مورد تأیید الهی نیستند، تخصیص خورده است و هیچ‌کسی اجازه ندارد آنها را وسیله قرار دهد، اما وسیله قرار گرفتن پیامبران و اولیای الهی، نه فقط مورد نهی آیه نیست، بلکه دلیل بر مشروعیت و رجحان آن وجود دارد که در بحث‌ مشروعیت استغاثه و توسل خواهد آمد.

ثانیاً، اگر وسیله، فقط اعمال صالح باشد، مضمون آیه تکراری است؛ زیرا اعمال صالح همان تقواست و مراعات تقوا در اول آیه ذکر شده است؛ بنابراین سخن کسانی که می‌گویند مقصود از وسیله فقط اعمال صالح است، ناتمام می‌باشد.[۷]

از آنچه بیان شد، باطل بودن سخن ابن‌تیمیه، از پایه‌گذاران فرقه وهابیت، و ناصر آلبانی، از نویسندگان معاصر این فرقه، روشن می‌شود که درباره آیه مذکور می‌گویند این آیه فقط اعمال صالح را شامل می‌شود؛ زیرا عمل صالح دارای دو ویژگی است: ۱٫ قصد اخلاص و انجام آن برای خدا؛ ۲٫ موافق شریعت بودن.[۸]

تعجب است از البانی که چگونه و به چه دلیل توسل را از آیه خارج می‌کند؛ در صورتی‌که هر دو ملاک یادشده در توسل وجود دارد؛ زیرا کسانی که توسل را جایز می‌دانند، قصد اخلاص و موافق بودن با شریعت را لازم می‌دانند و هیچ‌یک از مذاهب اسلامی توسلی را که دلیل شرعی نداشته باشد، مشروع نمی‌داند.

بنابراین اختلاف در دلیل و قبول نداشتن دلیل مخالف، مجوز برای مشرک دانستن دیگران نیست. پس توسل بر اساس نظریه کسانی‌که آن را مشروع می‌دانند، از آیه مذکور بیرون نیست.

البانی می‌گوید: ملاک مشروعیت توسل این است که موافق قرآن و سنت باشد.[۹]

آیا کسانی که توسل را جایز می‌دانند، موافقت آن را با قرآن و سنت با استدلال ثابت نمی‌کنند؟ بنابراین آیه فوق توسل به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم  و صالحین را شامل می‌شود.

۲ – آیه استغفار پیامبر

در آیه دیگر می‌فرماید:

وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّـهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُوا أَنفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّـهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّـهَ تَوَّابًا رَّحِیمًا؛[۱۰]

اگر آنان که به خودشان ظلم کردند، نزد تو آمدند و سپس درخواست آمرزش کردند و پس از آن رسول براى آنان در پیشگاه خدا طلب مغفرت کرد، خداوند را توبه‏پذیر و مهربان خواهند یافت.

این آیات به روشنی دلالت بر توسل جستن به پیامبران و وسیله قرار دادن آنها دارد. اگر وسیله قرار دادن غیر خدا شرک باشد، هرگز قرآن کریم کسانی را که به خود ظلم کردند، به توسل و چنگ زدن به دامن غیر خدا توصیه نمی‌کرد. ازاین‌رو ملاک و معیار شرک فقط وسیله قرار دادن موجودی غیر از خدا نیست.

ب) دلایل روایی

روایاتی هم دلالت برمشروعیت توسل دارند که ما روایات محدثان اهل‌سنت را در اینجا می‌آوریم:

روایت اول: ابن‌ابى‌شیبه از محدثان اهل‌سنت در کتاب روایى خود به نام المصنف از مالک‌الدار روایت مى‏کند:

أصاب الناس قحط فی زمن عمر، فجاء رجل إلى قبر‌النبی صلی الله علیه و آله و سلم [۱۱] فقال یا رسول الله! استسق لأمّتک فإنّهم قد هلکوا…؛[۱۲]

در زمان خلیفه دوم، قحطى و خشکسالى پیش آمد. شخصى به نام بلال بن‌حارث که از اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  بود، کنار قبر مبارک آن حضرت آمد و گفت: یا رسول الله، براى امت خود دعاى باران کنید، همانا آنان از قحطى هلاک شدند.

هیچ‌یک از صحابه حتى خلیفه دوم پس از نقل این روایت و نقل خواب، به او اعتراض نکرد که این کار شرک است. دلالت این روایت بر مشروعیت توسل به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم  بسیار روشن است و سند آن را نیز برخی مثل ابن‌حبان،[۱۳] ابن‌حجر[۱۴] و ابن‌کثیر[۱۵] صحیح دانسته‌اند؛ گرچه، آلبانی، از علمای مورد اعتماد وهابیت، روایت را مجهول دانسته است.[۱ صلی الله علیه و آله و سلم ]

روایت دوم: احمد بن‌حنبل در کتاب المسند و ترمذى در کتاب السنن خود از عثمان بن‌حنیف روایت کرده‌اند: مرد نابینایى‏ نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  آمد و به آن حضرت گفت: از خداوند بخواهید تا عافیت و بینایى به من بدهد. حضرت فرمود: اگر خواسته باشی دعا مى‏کنم و اگر بخواهى، به تأخیر اندازم و دعا نکنم که براى تو خیر خواهد بود. او گفت: دعا کنید. آن‌گاه حضرت دستور داد که وضوى خوبى بگیر و دو رکعت نماز بخوان، پس از آن این‌گونه دعا کن:

اللهم انّی أسالک و أتوجّه إلیک بنبیّک محمّد نبیّ الرّحمه یا محمّد انّى توجّهت بک إلى ربّی فی حاجتی هذه فتقضی لی الّلهم شفّعه فیّ؛

بار خدایا، از تو مى‏خواهم و به وسیله پیامبرت به تو توجه مى‏کنم. ای محمد، من براى برآورده شدن حاجتم، به وسیله تو به پروردگارم رو مى‏آورم. پروردگارا، شفاعت او را درباره من بپذیر.

از این روایت استفاده می‌شود که استعانت و کمک‌خواهى از پیامبر با نام «یا رسول الله» و «یا محمد» در سیره صحابه بوده است.[۱۷] بدین جهت این روایت دو نوع توسل را ثابت مى‏کند:

۱ – درخواست از خدا و واسطه قرار دادن پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله و سلم (خدایا، به عظمت پیامبر نیاز مرا برآورده ساز)؛

۲ – درخواست از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  براى رسیدن به خدا و دستیابى به حاجت و نیاز (یا رسول اللّه از خدا بخواه که نیاز مرا برآورده سازد).

در این روایت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم  نحوه توسل را که با حرف نداست (یا محمد) مى‏آموزند. لذا ابن‌تیمیه و وهابیون نمى‏توانند براى توجیه افکار خود از این دلیل قوی فرار کنند. این روایت از نظر سند نیز قوی است؛ زیرا ترمذی آن را صحیح می‌داند و حاکم در مستدرک بر طبق شرایط بخاری و مسلم صحیح دانسته است. همچنین بیهقی در دو کتاب الدلایل و الدعوات، با سند صحیح روایت کرده است.[۱۸] دلالت روایت بر مشروعیت توسل به شخص پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم بسیار روشن است. این‌گونه توسل پس از آن حضرت انجام می‌شد و اصحاب جلوگیری نمی‌کردند. نمونه آن را در روایت بعدی ببینید.

در روایت دیگر بیان شده است که در زمان خلافت عثمان نیز از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم  با عبارت «یا رسول الله» و «یا محمد» استمداد می‌کردند و صحابه نه فقط از آن جلوگیرى نمى‌کردند، بلکه او را برای استمداد از رسول خدا کمک مى‏کردند:

إنّ رجلاً کان یختلف إلى عثمان بن‌عفان فی حاجه له فکان عثمان لایلتفت إلیه و لا ینظر فی حاجته. فلقى عثمان بن‌حنیف فشکى ذلک إلیه. فقال له عثمان بن‌حنیف: ائت المیضاه فتوضأ ثمّ ائت المسجد فصل فیه رکعتین، ثمّ قل: اللهم إنّی أسئلک و أتوجه إلیک بنبینا محمّد صلی الله علیه و آله و سلم  نبی الرحمه، یا محمّد إنّى أتوجه بک إلى ربّی فتقضى حاجتی و تذکر حاجتک؛

فردى براى رفع نیاز خود نزد عثمان بن‌عفان رفت و آمد مى‏کرد، ولى به او توجه نمى‌شد تا نزد عثمان بن‌حنیف رفت و شکایت کرد. عثمان بن‌حنیف پیشنهاد کرد وضو بگیرد و دو رکعت نماز بخواند و از خدا چنین بخواهد: «الهى از تو می‌خواهم و به تو به وسیله پیامبر رحمتت حضرت محمد روى مى‏آورم. اى محمد، من با وسیله قرار دادن تو، به پروردگارم رو مى‏آورم تا نیازم را برآورده کنی. آنگاه نیاز خود را بیان کن.

آن مرد نیازمند به این دستور عمل کرد و نزد خلیفه آمد. هنگامى‌که به در خانه خلیفه رسید، مأموران دست او را گرفتند و نزد عثمان بردند، او را با احترام بر مسند نشاندند. خلیفه از او پرسید نیاز تو چیست؟ حاجت خودش را بیان کرد و خلیفه بلافاصله حاجتش را برآورد و به او گفت: چرا تاکنون حاجت خود را از ما نخواسته‌اى؟ هرگاه نیازى داشتى، نزد ما بیان کن. آن‌گاه این فرد با خوشحالى نزد عثمان بن‌حنیف آمد و براى او طلب خیر کرد و گفت: به سفارش تو کار من درست شد. عثمان‌بن‌حنیف گفت: والله من هیچ سفارشى نکردم، ولى در حضور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  بودم که یک نفر نابینا آمد و شکایت کرد. آن حضرت این دستور را به او داد و او عمل کرد. عثمان بن‌حنیف گفت: به‌خدا قسم من همان‌جا نشسته بودم و دیرى نگذشت فرد نابینا با بینایى کامل وارد شد. گویا هرگز نابینا نبوده است. طبرانى و منذرى درباره این حدیث گفته‏اند: صحیح است.[۱۹]

روایت سوم: داود بن‌ابى‌صالح مى‏گوید: روزى مروان شخصى را دید که پیشانى‌اش را بر قبر مطهر گذاشته است. مروان گفت: آیا مى‌دانى چه می‌کنی؟ او سرش را بلند کرد. مروان با تحیّر دید که این شخص صحابه بزرگ و جلیل‌القدر ابوایّوب انصارى است و در جواب او فرمود: بلی، مى‏دانم:

جئت رسول الله و لم آت الحجر. سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم  یقول: لاتبکوا على الدین إذا ولیه أهله ولکن ابکوا علیه إذا و لیه غیر أهله؛

من نزد رسول خدا آمده‏ام، نه نزد سنگ؛ زیرا از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم  شنیدم که می‌فرماید: هر گاه اهل دین، والى و حاکم دین بود، بر دین گریه مکنید اما زمانى که نااهلان والى دین شدند، بر دین خود گریه کنید.[۲۰]

ذهبى در تلخیص، حاکم نیشابوری در مستدرک و هیثمی در مجمع الزوائد نیز سند این حدیث را صحیح می‌دانند. دلالت این روایت بر جواز توسل از عمل ابوایوب و سخن گفتن با حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم  در پاسخ مروان به‌خوبى استفاده مى‏شود.

بررسی ارکان عبادت

محمد بن‌عبدالوهاب در رساله دیگر این کتاب می‌نویسد:

تضمنت ثلاث آیات و ثلاث مسائل:

الآیه الأولی: فیها المحبّه أنّ الله منعم والمنعم یجب علی قدر إنعامه، والمحبّه تنقسم إلی أربعه أنواع: محبّه شرکیه، و هم الذین قال الله فیهم: وَمِنَ النَّاسِ مَن یَتَّخِذُ مِن دُونِ اللَّـهِ أَندَادًا یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّـهِ إلی قوله: وَمَا هُم بِخَارِجِینَ المحبه الثانیه حبّ الباطل أهله، وبغض الحق وأهله وهذه هی صفه المنافقین. المحبّه الثالثه، طبیعیه، وهی محبّه المال و الولد إذا لم تشغل عن طاعه الله ولا تعین عن محارم الله، فهی مباحه، والمحبّه الرابعه حب أهل التوحید، وبغض أهل الشرک.

الآیه الثانیه فیها الرجاء؛ و الآیه الثالثه فیها الخوف(إیّاک نعبد) أی أعبدک یا ربّ بما مضی بهذه الثلاث بمحبّتک و رجائک و خوفک فهذه الثلاث أرکان العباده وصرفها لغیر الله شرک… و فیها من الفوائد الرد علی الثلاث الطوائف التی کلّ طائفه تتعلّق بواحده منها کمن عبد الله تعالی بالمحبّه وحدها و کذلک من عبدالله بالرجاء وحده کالمرجئه و کذلک من عبدالله بالخوف وحده کالخوارج.[۲۱]

در این گفتار، ارکان عبادت را سه چیز دانسته است: محبت، رجا و خوف، و هرکس یکی از این سه را برای غیر خدا به‌کار گیرد، مشرک می‌شود. از این رو فرقه خوارج که تنها خوف داشتند و فرقه مرجئه که از رجا و امید برخورداربودند، مشرک می‌باشند؛ زیرا فقط یک رکن عبادت را داشتند.

محمد بن‌عبدالوهاب معیار مشخصی برای عبادت، شرک یا توحید عبادی ارائه نمی‌دهد. مطالب را به صورت کلی بیان می‌کند که بر ابهام مطلب می‌افزاید و موجب برداشت‌های غیر صحیح می‌شود؛ زیرا مشرک دانستن کسانی که یکی از این سه رکن را برای غیر خدا به‌کار گیرند، با محبت انسان‌های کامل، انبیا و اولیای الهی منافات دارد. آیا محبّت غیرخدا به‌معنای این است که در این عالم هیچ‌گونه محبتی غیر از محبت خدا نباید وجود داشته باشد؟ آیا چنین محبتی امکان دارد؟ آیا خوف از خدا به‌معنای این است که در این عالم نباید کسی خوفی از غیر خدا داشته باشد. آیا ترس از ظالم و ستمگر یا از درنده موجب شرک می‌شود؟ آیا رجا و امید به مؤمنان یا انسان کامل و یا هرکس دیگر، با خوف خدا منافات دارد؟ آیا کسی که به مال دنیا و زن و فرزند محبت دارد و این محبت او را از طاعت خدا بازداشت، می‌توانید او را مشرک یا کافر بدانید؟ چه نوع محبتی، چه نوع رجا و امیدی و کدام خوف و استغاثه‌ای شرک است؟ چرا در نوشته‌های پایه‌‌گذار وهابیت این نکات بیان نشده است؟ اگر مقصود از خوف و رجای عبادی این است که چنانچه خوف و رجا و توکل در جهت رضای خدا و بندگی او نباشد، عبادت به‌شمار نمی‌آید، درست است؛ امّا اگر کسی از غیر خدا بترسد یا از واسطه‌ها کمک بگیرد، بدون آنکه برای آنها شأن الهی قائل باشد، کار او نه عبادت است و نه شرک.

وی ابتدا می‌نویسد که مطالب ما مشتمل بر سه آیه و سه مسئله است. آیه و مسئله نخست را محبت دانسته و محبت را چهار قسم کرده و یکی را شرک دانسته. و فقط آیه وَمِنَ النَّاسِ مَن یَتَّخِذُ مِن دُونِ اللَّـهِ أَندَادًا یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّـهِ[۲۲] را نقل کرده است.

سپس می‌نویسد: «الآیه الثانیه: فیها الرجاء، والآیه الثالثه فیها الخوف»، و درباره این دو رکن آیه‌ای در کلامش وجود ندارد و از این رو ما متن سخن او را نقل کردیم تا خوانندگان حقیقت را بهتر بیابند. وی فقط برای محبت آیه‌ای ذکر می‌کند. ظاهراً محمد بن‌عبدالوهاب یادش رفته که آیات مربوط به رجاء و خوف را ذکر کند که گفتار وی ناهماهنگ گردیده است. درعین حال ما به بررسی گفتار او می‌پردازیم:

چگونه وی ادعا می‌کند که ارکان عبادت سه چیز است؟ هرکسی که سواد ناچیزی داشته باشد، می‌تواند به وی اشکال کند که به چه دلیل این‌گونه ادعا می‌کند؟ چرا از بین تمام صفات نفسانی انسان که مرتبط با غیر خودش است، فقط این سه صفت را ذکر می‌کند؟ آیا این گونه تفسیر قرآن و منطبق کردن با ذهنیات و برداشت‌های غلط، تفسیر به رأی نیست؟ آیا نمی‌توان ویژگی توکّل، یقین و غیر آن را مانند رجا و محبت از ارکان عبادت دانست؟ رجا، محبت و خوف از آثار یقین است و یقین ما به خدایی که کامل مطلق است و از هرگونه نقصی پاک می‌باشد، موجب محبت، خوف و رجا می‌شود؛ چنان‌که موجب توکل، استغاثه، استقامت و توسل می‌شود. روشن است که یقین به موجودی غیر از خدا که موجب خوف، رجاء، توکل و استعانت گردد، موجب شرک نمی‌شود، مگر آنکه آن موجود را به تعبیر قرآن مثل (أنداداً) و یا همطراز خدا قرار دهند. مسلمانان به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  عشق می‌ورزند، از روح ایشان استمداد می‌کنند و ولایت ایشان را پذیرفته‌اند، امّا چون او را مثل یا همطراز خدا نمی‌دانند، شرک نیست. اما همین رفتارها با سلطان جائر یا فرعون، موجب شرک می‌شود؛ زیرا به آنها شأن خدایی می‌دهد و همچنین بدون اذن الهی است. از محمد بن‌عبدالوهاب می‌پرسیم که آیا حاکمیت غیر خدا شرک است یا خیر؟ آیا ولایت غیر خدا شرک و طاغوت است یاخیر؟ اگر شرک باشد، آیا اعتقاد به حاکمیت و ولایت پیامبران الهی به‌ویژه پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم شرک است؟ در حالی‌که احدی از مسلمانان آن را شرک نمی‌داند؛ همچنین سایر ویژگی‌ها نظیر طلب شفاعت، توسل و غیر آن. از این رو در قرآن، محبت، خوف، حاکمیت ولایت، شفاعت، توسل و مانند آن به غیر خدا نسبت داده شده و موجب شرک به شمار نرفته است. برای نمونه چند آیه را ذکر می‌کنیم:

ولایت و حاکمیت غیرخدا

درقرآن کریم آیات متعددی در زمینه ولایت و حاکمیت غیر خدا وجود دارد که این آیات به دو دسته تقسیم می‌شوند: برخی آیات حاکمیت را منحصر به خدا می‌دانند و برخی دیگر آن را به واسطه نسبت می‌دهند. آیات دسته اول، مثل انِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّـهِ ،[۲۳]أَفَغَیْرَ اللَّـهِ أَبْتَغِی حَکَمًا[۲۴] فَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّهِ یَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّـهِ حُکْمًا لِّقَوْمٍ یُوقِنُونَ.[۲۵] در آیات دیگر از حاکمیت غیر خدا یعنی پیامبراکرم یاد شده است؛ مانند: وَإِنْ حَکَمْتَ فَاحْکُم بَیْنَهُم بِالْقِسْطِ  ،[۲ صلی الله علیه و آله و سلم ] وَأَنِ احْکُم بَیْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللَّـهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ ،[۲۷] وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَیْنِهِمَا فَابْعَثُوا حَکَمًا مِّنْ أَهْلِهِ وَحَکَمًا مِّنْ أَهْلِهَا إِن یُرِیدَا إِصْلَاحًا یُوَفِّقِ اللَّـهُ بَیْنَهُمَا.[۲۸]

از آیات دسته دوم استفاده می‌شود که حاکمیت پیامبر اکرم و کسانی‌که از طرف خدا مأذون می‌باشند، در جهت حاکمیت خدا و همسو با آن است؛ زیرا غیر خدا جدا و مستقل از خدا نیست.

در ولایت نیز دوگونه آیات وجود دارد: برخی ولایت را منحصر در خدا می‌دانند و برخی دیگر غیر خدا را نیز دارای ولایت می‌دانند؛ مثلاً از یک سو می‌فرماید: قُلْ أَغَیْرَ اللَّـهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ یُطْعِمُ وَلَا یُطْعَمُ[۲۹] و از سوی دیگر می‌فرماید: إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّـهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ رَاکِعُونَ.[۳۰]

درباره توکل به خدا و مؤمنین نیز دو نوع آیه وجود دارد: در یک آیه می‌فرماید: حَسْبُکَ اللَّـهُ و در آیه دیگر می‌فرماید: یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللَّـهُ وَمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ.[۳۱] در کنار کفایت خدا، کفایت مؤمنان نیز ذکر شده است. آیا این معیّت شرک است؟

درباره شفاعت می‌فرماید: قُل لِّلَّـهِ الشَّفَاعَهُ جَمِیعًا ،[۳۲] در آیه دیگر می‌فرماید: مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِندَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ.[۳۳]

درباره علم غیب می‌فرماید: قُل لَّا یَعْلَمُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلَّا اللَّـهُ ،[۳۴] وَلَوْ کُنتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لَاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَمَا مَسَّنِیَ السُّوءُ [۳۵] و در آیات دیگر می‌فرماید: عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَى غَیْبِهِ أَحَدًا ﴿٢۶ إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ ،[۳ صلی الله علیه و آله و سلم ] مَّا کَانَ اللَّـهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى مَا أَنتُمْ عَلَیْهِ حَتَّى یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ  وَمَا کَانَ اللَّـهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَى الْغَیْبِ وَلَـکِنَّ اللَّـهَ یَجْتَبِی مِن رُّسُلِهِ مَن یَشَاءُ [۳۷]

درباره توسل و دعا می‌فرماید: فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّـهِ أَحَدًا  ،[۳۸] أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ  [۳۹] و در آیات دیگر می‌فرماید: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّـهَ وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَهَ.[۴۰] در جای دیگر می‌فرماید: وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُوا أَنفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّـهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّـهَ تَوَّابًا رَّحِیمًا  [۴۱]

درباره خوف، محبت، دعا، شفاعت، توسل، استعانت، استغاثه و غیر اینها نیز دوگونه آیه وجود دارد. که یک دسته در جهت توحید و یک دسته در جهت شرک قرار دارد.

محمد بن‌عبدالوهاب در کتاب أربع قواعد، قاعده چهارم می‌نویسد:

فإن قیل فما أنواع العباده التی لا تصلح إلّا الله؟ قلت من أنواعها الدعاء و الاستغاثه وذبح القربان والنذر والخوف والرجاء والتوکل والإنابه والمحبّه والخشیه والرغبه والرهبه والتأله والرکوع والسجود والخشوع والتذلل والتعظیم الذی هو من الخصائص الإلهیّه. [۴۲]

و سپس این موارد را بر آیاتی تطبیق کرده است: أَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّـهِ فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّـهِ أَحَدًا ،[۴۳] دلیل استعانت: یَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ ،[۴۴] دلیل استغاثه: ذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجَابَ لَکُمْ  ،[۴۵] دلیل ذبح: یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَیَخَافُونَ یَوْمًا کَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیرًا ،[۴ صلی الله علیه و آله و سلم ] دلیل خوف: نَّمَا ذَٰلِکُمُ الشَّیْطَانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیَاءَهُ فَلَا تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ ،[۴۷] دلیل رجاء: فَمَن کَانَ یَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَهِ رَبِّهِ أَحَدًا.[۴۸]

در پایان می‌نویسد: هرکس یکی از این انواع عبادت را برای غیرخدا انجام دهد، او را خدا قرار داده و غیر خدا را با خدا شریک دانسته است؛ درحالی‌که خداوند فرموده است: إِنَّ اللَّـهَ لَا یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَن یَشَاءُ وَمَن یُشْرِکْ بِاللَّـهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا بَعِیدًا.[۴۹]

آنچه رئیس وهابیان بیان کرده است، عناوین کلی است که در آیات آمده است، اما انطباق موارد عبادی بر آیات مذکور تمام نیست؛ زیرا عبادت‌های یاد شده نمی‌توانند به‌صورت مطلق عبادت غیرخدا به‌شمار آیند، به‌طور مثال احترام و تعظیم غیرخدا، کمک گرفتن از بندگان صالح، خواندن و به کمک طلبیدن افراد، محبّت انسان‌های کامل، خوف و غیر آن به صورت مطلق عبادت به‌شمار نمی‌آید، مگر آنکه غیر خدا را معبود و رب بداند، اما اگر انسان آنان را موجوداتی بداند که رحمت خدا شامل حال آنان گردیده است و به کمالات مادی یا معنوی دست یافته‌اند و می‌توانند دست او را بگیرند و به او کمک کنند، آیا این‌گونه توکل، محبت و رجا عبادت است و موجب شرک می‌شود یا خیر؟

بنابراین اگر غیرخدا را در حدّ خدا بداند و به او شأن الهی بدهد، شرک می‌شود، اما اگر برای آنها شأن خدایی قائل نباشد، نه تنها شرک نیست، بلکه در جهت عقیده توحیدی است؛ زیرا عقیده توحیدی به‌معنای نفی واسطه‌ها و محبت و رجا و استعانت از آنها نیست. شأن خدایی وقتی صدق می‌کند که آنان را بدون اذن و اجازه الهی صاحب اثر بداند. بنابراین اعمالی که به‌عنوان عبادت ذکر شده، این حقیقت را روشن می‌سازد که انسان موحد باید این امور را فقط برای خدا انجام دهد؛ زیرا او شایسته این مقام است و نباید غیر او را دراین اعمال شریک دانست، اما به این معنا نیست که اگر این اعمال را برای پیامبر اکرم و یا اهل بیت یا صحابه انجام دادید، مشرک می‌شوید؛ زیرا خداوند این اجازه را به مسلمانان داده است؛ نظیر طلب شفاعت، توسل و… . افزون بر این اعمال عبادی چنانکه در مقالات پیشین بیان شد، بر دو قسم است: اعمالی که برای عبادت قرارداده شده نظیر سجده، رکوع، طواف، نذر که این اعمال برای غیر خدا جایز نیست؛ گرچه برخی در مورد سجده گفته‌اند که سجده حضرت آدم و حضرت یعقوب دلیل بر این است که صرف سجده عبادت به‌شمار نمی‌آید، ولی در اسلام سجده بر غیر خدا جایز نیست. اما در اعمالی نظیر استعانت و توسل که صِرف انجام آنها عبادت به‌شمار نمی‌آید، بلکه در صورتی موجب شرک می‌شود که موجودی همطراز خدا قرار داده و از او کمک گرفته شود. این حقیقت از آیاتی که ذکر شد، به‌خوبی روشن می‌شود. متأسفانه محمد بن‌عبدالوهاب بر برخی آیات استدلال کرده و آیاتی را که مخالف ادعای او بوده، ذکر نکرده است.

بنابراین نمی‌توان فقط اعتقاد یا انتساب اوصاف قلبی یا اعمال انسان را به غیر خدا شرک دانست. شرک ملاک مشخصی دارد که در قرآن و روایات بیان شده است و متأسفانه محمد بن‌عبدالوهاب از آن غافل بوده است. پس فقط محبت غیر خدا را نمی‌توان رکن عبادت دانست، بلکه باید یک رکن دیگری به آن اضافه کرد. خوف، امید و محبت را در صورتی می‌توان عبادت غیر خدا دانست که غیر خدا را مانند خدا و او را کفو و هم‌شأنِ خدا بدانیم و به عبارت دیگر او را درعرض خدا نه در طول او بدانیم. از این رو محبّت پیامبر اکرم هرچند زیاد باشد، با محبت خدا منافات ندارد. محبت قرآن و محبّت اهل‌بیت: که مسلمانان توصیه به آن شده‌اند، شرک نیست. آیا محبت صحابه موجب شرک می‌شود؟ بنابراین ادعای اینکه هرگونه رجا، محبت غیر خدا و خوف از غیر شرک است، صحیح نیست؛ چنانکه در افعال و اعمال نیز چنین است.

جمع‌بندی

روشن شد که ادعای محمد بن‌عبدالوهاب بر ضروری بودن عدم تشریع خواندن غیر خدا، صحیح نیست؛ زیرا خواندن غیرخدا در صورتی که او را واسطه فیض و مجرای کمالات معنوی روحانی بدانیم، هرگز موجب شرک نمی‌شود. این‌گونه خواندن‌ها مانند کمک‌گیری و استمداد از ادویه و طبیب برای رفع گرفتاری‌های جسمی است.

همچنین روشن شد که ارکان عبادت آن‌گونه که محمد بن‌عبدالوهاب بیان می‌کند، نیست؛ زیرا خوف، محبت و رجا از آثار ایمان به خداست و باید انسان موحد این اوصاف را در برابر خدای متعال داشته باشد اما اگر برخی انسان‌ها بر اثر علل و عواملی از غیر خدا بترسند و یا به غیر خدا محبت بورزند، موجب شرک نمی‌شود.

 

کتابنامه

۱ – أصول الأربعه فی تردید الوهابیّه:احمد حسن جان صاحب سرهندی مجدد، استانبول: مکتبه ایشیق، بی‌تا.

۲ – البدایه و النهایه: ابن کثیر، بیروت: داراحیاء التراث، ۱۴۰۸ق.

۳ – التوسل انواعه و احکامه: محمد ناصرالدین البانی، ریاض: مکتبه المعارف، بی‌تا.

۴ – الثقات: ابن حبان، حیدرآباد هند: الکتب الثقافیه، چاپ اول، ۱۳۹۳ق.

۵ – دلائل النبوه: ابوبکر احمد بیهقی، بیروت: دارالفکر، ۱۴۱۸ق.

۶ – رفع المناره: محمود سعید ممدوح عمان: دارالامام نووی، ۱۴۱ صلی الله علیه و آله و سلم ق.

۷ – سنن ترمذى: محمد بن عیسی، بیروت: مکتبه العصریّه، بی‌تا.

۸ – شفاء السقام: تقی الدین سبکی شافعی، حیدرآباد هند: دائره المعارف العثمانیه، ۱۴۱۳ق.

۹ – الفتح الباری: ابن حجر عسقلانی، بیروت: احیاء التراث العربی، چاپ چهارم، ۱۴۱۸ق.

۱۰ – کشف الشبهات، همراه مجموعه التوحید، بیروت: دارالفکر للطباعه و النشر، بی‌تا.

۱۱ – مجمع الزوائد: علی بن ابوبکر هیثمی، بیروت: دارالکتاب العلمیه، ۱۹ صلی الله علیه و آله و سلم ۷م.

۱۲ – مجموعه التوحید: ابن تیمیه، محمد بن‌عبدالوهاب، بیروت: دارالفکر، بی‌تا.

۱۳ – مستدرک علی الصحیحین: حافظ ابوعبدالله الحاکم، بیروت: دارالکتاب العربی، بی‌تا.

۱۴ – مسند احمد: احمد بن حنبل، بیروت: دارصادر، بی‌تا.

۱۵ – المصنف: ابن أبی شبیه، بیروت: دارالفکر، ۱۴۱۴ق.

۱۶ – معجم کبیر: طبرانى، بیروت:‌ داراحیاء التراث، ۱۴۰۵ق.

۱۷ – المهند علی المفند: خلیل سهانپوری، لاهور: اداره اسلامیان، ۱۹۸۳م.

 

منبع: نشریه سراج منیر


 پاورقی ها

[۱]. مجموعه التوحید، ص ۳۱٫

[۲]. التوسل أنواعه و احکامه، ص۴۲٫

[۳]. شفاء السقام، ص۱ صلی الله علیه و آله و سلم ۰٫

[۴]. المهند علی المفند، ص۳ صلی الله علیه و آله و سلم ـ۳۷٫

[۵]. کشف الشبهات، همراه مجموعه التوحید، ص صلی الله علیه و آله و سلم ۹٫

[ صلی الله علیه و آله و سلم ]. سوره مائده، آیه۳۵٫

[۷]. التوسل أنواعه و أحکامه، ص  صلی الله علیه و آله و سلم .

[۸].همان.

[۹]. همان.

[۱۰]. سوره نساء، آیه صلی الله علیه و آله و سلم ۴٫

[۱۱]. «هو بلال بن الحارث المزنى احد من الصحابه»؛ کما قال ابن حجر فى الفتح البارى، ج ۲، ص ۵ صلی الله علیه و آله و سلم ۸٫

[۱۲]. المصنف، ج ۷، ص ۴۸۲؛ دلائل النبوه، ج ۷، ص ۴۷، باب ما جاء فى رؤیه النبى فى المنام.

[۱۳]. الثقات، ج۵، ص۳۸۴٫

[۱۴].الفتح الباری، ج۲، ص۴۹۵٫

[۱۵]. البدایه و النهایه، ج۷، ص۱۰۱٫

[۱ صلی الله علیه و آله و سلم ]. رفع المناره، ص۲۱۰؛ الفتح الباری، ج ۲، ص ۳۷۹٫

[۱۷]. مسند احمد، ج  صلی الله علیه و آله و سلم ، ص ۱۰۷؛ سنن ترمذى، ج ۵، ص ۳۳ صلی الله علیه و آله و سلم ؛ مستدرک، ج ۱، ص  صلی الله علیه و آله و سلم ۲۱؛ صحیح، ج۲، ص۲۲۵٫

[۱۸]. أصول الأربعه فی تردید الوهابیّه، ص ۳۳٫

[۱۹]. معجم کبیر طبرانى، باب من اسمه عثمان، ج ۹، ص ۳۹، رقم۸۳۱۱٫

[۲۰]. مسند، ج ۹، ص ۱۴۸، رقم ۲۳ صلی الله علیه و آله و سلم ۴ صلی الله علیه و آله و سلم ؛ مستدرک حاکم، ج ۵، ص ۴۱۸، کتاب الفتن و الملاحم. در سند روایت، کثیر بن‌زید است که احمد و غیر او توثیق کرده‌اند، ولی نسائی تضعیف کرده است (مجمع الزوائد، ج ۵، ص ۲۴۵).

[۲۱]. مجموعه التوحید، ص۱۸٫

[۲۲]. سوره بقره، آیه ۱ صلی الله علیه و آله و سلم ۵٫

[۲۳]. سوره انعام، آیه ۵۷٫

[۲۴]. سوره انعام، آیه ۱۱۴٫

[۲۵]. سوره مائده، آیه ۵۰٫

[۲ صلی الله علیه و آله و سلم ]. سوره مائده، آیه ۴۳٫

[۲۷]. سوره مائده، آیه ۴۹٫

[۲۸]. سوره نساء، آیه۳۵٫

[۲۹]. سوره انعام، آیه ۱۴٫

[۳۰]. سوره مائده، آیه ۵۵٫

[۳۱]. سوره انفال، آیه  صلی الله علیه و آله و سلم ۴٫

[۳۲]. سوره زمر، آیه ۴۴٫

[۳۳]. سوره بقره، آیه ۲۵۵٫

[۳۴]. سوره نمل، آیه  صلی الله علیه و آله و سلم ۵٫

[۳۵]. سوره اعراف، آیه۱۸۸٫

[۳ صلی الله علیه و آله و سلم ]. سوره جن، آیه ۲ صلی الله علیه و آله و سلم ـ۲۷٫

[۳۷]. سوره آل عمران، آیه ۱۷۹٫

[۳۸]. سوره جن، آیه ۱۸٫

[۳۹]. سوره نمل، آیه  صلی الله علیه و آله و سلم ۲٫

[۴۰]. سوره مائده، آیه ۳۵٫

[۴۱]. سوره نساء، آیه  صلی الله علیه و آله و سلم ۴٫

[۴۲]. مجموعه التوحید، ص۱ صلی الله علیه و آله و سلم .

[۴۳]. سوره جن، آیه ۱۸٫

[۴۴]. سوره فاتحه، آیه ۵٫

[۴۵]. سوره انفال، آیه ۹٫

[۴ صلی الله علیه و آله و سلم ]. سوره انسان، آیه ۷٫

[۴۷]. سوره آل عمران، آیه ۱۷۵٫

[۴۸]. سوره کهف، آیه ۱۱۰٫

[۴۹]. سوره نساء آیه ۱۱ صلی الله علیه و آله و سلم . مجموعه التوحید، ص۱ صلی الله علیه و آله و سلم ـ ۱۷٫