در این نوشتار یکی ازحقایقی را که مورد انکار ابن تیمیه قرار گرفته، بررسی کرده ایم و آن روایت مشهور نبوی (ص) است که فرموده اند: «یافاطمه ان اللّه یغضب لغضبک و یرضی لرضاک». ابن تیمیه سند و دلالت آن را رد کرده و آن را فاقد اسناد صحیح یا حسن دانسته و از نظر دلالت هم آن را فضیلتی برای حضرت فاطمه (س) ندانسته است. ولی این روایت با سند معتبر که طبق نظر برخی از حدیث شناسان، صحیح السند و طبق نظر برخی، حسنالسند است، نقل شده است و بر صحت آن تصریح کرده اند. روایات صحیح دیگری هم مضمون آن را تأیید می کنند و این روایت مانند آیه تطهیر بر عصمت آن حضرت دلالت دارد.
- تبیین موضوع
- الف) ایراد ابن تیمیه بر سند روایت
- منظور ابن تیمیه از کتب معروفه
- عدم لزوم استناد به کتب معروف
- نقل روایت «ان الله یغضب لغضب فاطمه» در کتب مورد اعتماد ابن تیمیه
- نقل روایت بعد از ابن تیمیه
- بررسی راویان حدیث
- تأیید صحت حدیث از سوی حدیثشناسان
- اشکال ابن تیمیه در دلالت حدیث
- بررسی کلام ابن تیمیه
- نظر علمای شیعه
- آیا خداوند در غضب و رضا، تابع بنده است؟
- نتیجه
- منبع:
- پی نوشت ها
تبیین موضوع
ابن تیمیه و برخی دیگر از سلفیان، به طرفداری از بنی امیه، در نوشته های خود سعی می کنند در مناقب و فضایل اهل بیت پیامبر (ص) خدشه کنند. یکی از احادیثی که ابن تیمیه از لحاظ سندی و دلالی آن را مورد خدشه قرار داده است، حدیث نبوی «یافاطمه ان اللّه یغضب لغضبک و یرضی لرضاک» است که حاکی از داشتن مقام عصمت آن حضرت (س) است. ابن تیمیه این روایت را دروغ می پندارد و ادعا می کند در کتب معروف وارد نشده و سند حسن یا صحیحی ندارد و متن حدیث فضیلت خاصی را اثبات نمی کند. در این نوشته، سند این روایت و همچنین دلالت آن را بررسی کردهایم.
الف) ایراد ابن تیمیه بر سند روایت
ابن تیمیه در کتاب منهاج السنه در رد علامه حلی (ره) می گوید:
حدیث أنّ النبی (صلی الله علیه و سلم) قال: «یا فاطمه إنّ اللَّه یغضب لغضبک و یرضی لرضاک». فهذا کذبٌ منه، ما رووا هذا عن النبی (صلی الله علیه و سلم) و لا یعرف هذا فی شی ء من کتب الحدیث المعروفه، و لا الإسناد معروف عن النبی (صلی الله علیه و سلم) لا صحیح و لا حسن؛[۱]
حدیثی که پیامبر (ص) فرموده باشد «یا فاطمه انّ اللّه یغضب لغضبک و یرضی لرضاک»، دروغی از او (علّامه حلی) است. این حدیث در کتاب های حدیثی معروف، شناخته شده نیست و اسناد معروفی از پیامبر (ص)، نه سند صحیح و نه سند حسن، ندارد.
ابن تیمیه در این عبارت دو شبهه در سند روایت ایجاد کرده است: یکی اینکه در کتب معروف حدیثی نیامده، و دیگر اینکه سند صحیح یا حسن ندارد. در ادامه این نوشته به این دو شبهه پاسخ می دهیم.
در مورد این بخش از شبهه به چند مطلب باید توجه کنیم:
منظور ابن تیمیه از کتب معروفه
اگر به کتاب های ابن تیمیه مراجعه کنیم، منظور او از کتب معروف را می توان از عبارات او به دست آورد. علاوه بر این، ابن تیمیه اعلمیت اشخاصی را تأیید و از آنها به نیکی یاد کرده که از این مطلب نیز می توان به کتب مورد اعتماد او رسید. برای نمونه به برخی از این عبارات اشاره می کنیم. در کتاب الفتاوی الکبری می نویسد:
وَ أَمَّا کتُبُ الْحَدِیثِ الْمَعْرُوفَهُ مِثْلُ الْبُخَارِی وَ مُسْلِمٍ…. وَ بَعْدَهُمَا مَا جَمَعَ بَینَهُمَا، مِثْلُ الْجَمْعِ بَینَ الصَّحِیحَینِ لِلْحُمَیدِی، وَ لِعَبْدِ الْحَقِّ الْإِشْبِیلِی، وَ بَعْدَ ذَلِک کتُبُ السُّنَنِ کسُنَنِ أَبِی دَاوُود، وَالنَّسَائِی وَجَامِعِ التِّرْمِذِی، وَالْمَسَانِیدُ کمُسْنَدِ الشَّافِعِی وَ مُسْنَدِ الْإِمَامِ أَحْمَدَ وَ مُوَطَّإِ مَالِک فِیهِ الْأَحَادِیثُ وَالْآثَارُ وَغَیرُ ذَلِک.[۲]
و در جایی دیگر در مورد کتاب های معروف برای اخذ حدیث، علاوه بر منابع قبلی، کتب تفسیر و مغازی و سایر کتب حدیث را هم می آورد.[۳] در ادامه عده ای از علما را ذکر می کند که عقاید اهلسنت را نوشته اند و می گوید اینها اهل معرفت هستند و اینها دین خدا را حفظ کردهاند:
…وَ هَذَا أَمْرٌ قَدْ أَقَامَ اللَّهُ لَهُ مِنْ أَهْلِ الْمَعْرِفَهِ مَنْ اعْتَنَی بِهِ حَتَّی حَفِظَ اللَّهُ الدِّینَ عَلَی أَهْلِهِ. وَقَدْ جَمَعَ طَوَائِف مِنْ الْعُلَمَاءِ الْأَحَادِیثَ وَالْآثَارَ الْمَرْوِیهَ فِی أَبْوَابِ ” عَقَائِدِ أَهْلِ السُّنَّهِ مِثْلُ مُصَنَّفَاتِ أَبِیبَکرٍ الْأَثْرَمِ. .. وَأَبِیالْقَاسِمِ الطَّبَرَانِی وَأَبِی الشَّیخِ الأصبهانی وَ أَبِیبَکرٍ الآجری وَأَبِی الْحَسَنِ الدارقطنی و… وَأَبِی نُعَیمٍ الأصبهانی وَأَبِی بَکرٍ البیهقی وَأَبِی ذَرٍّ الهروی.[۴]
در عبارت دیگری، برای انکار یکی از فضایل حضرت علی (ع)، می گوید: «وجمهور الامه لم تسمع هذا الخبر و لا هو فی شیء من کتب المسلمین المعتمده لاالصحاح و لا السنن و لا الجوامع ولا المعجمات».[۵] از این عبارت هم فهمیده می شود صحاح و سنن و جوامع حدیثی و معاجم، کتب مورد اعتمادِ وی هستند.
ابن تیمیه در منهاج السنه، فهرستی از روات و علمای مورد اعتمادش را نشان می دهد و در مورد آنها این تعبیر را می آورد که اینها طرق علم[۶] و اعلم از دیگران به احوال رسول خدا (ص) هستند.[۷] از این فهرست هم می توان به افراد و علمای مورد اعتماد ابن تیمیه پی برد.
عدم لزوم استناد به کتب معروف
ابن تیمیه در نوشته های خود، مخصوصاً در منهاج السنه، در مواردی که مربوط به فضایل اهل بیت (ع) یا در مسائلی که مخالف با نظر او است، تأکید دارد بر اینکه روایات مورد استناد حتماً از کتب معروفی که او در نظر دارد، باشد.[۸] این در حالی است که خود ابن تیمیه در مسائلی که موافق با نظر او است یا برای اثبات فضایل بنی امیه و دیگران، به روایات کتب غیر معروف استناد کرده است؛ مثل کتاب مناقب ابن عساکر،[۹] کتب ابن ابی الدنیا،[۱۰] کتب ابن حزم و ابن جوزی[۱۱] و کتب دیگری که اسم آنها در بین کتب معروفی که معرفی می کند، نیست.
پس برای استناد به یک روایت لازم نیست حتماً آن روایت در کتب صحاح و سنن باشد، بلکه اگر روایت سند درستی داشته باشد و در کتب علما هم موجود باشد، برای استناد کافی است.
نقل روایت «ان الله یغضب لغضب فاطمه» در کتب مورد اعتماد ابن تیمیه
روایت مورد بحث ما، در برخی از کتب که مؤلفان آنها مورد اعتماد ابن تیمیه و از علمای بزرگ اهل حدیث بودند و قبل از ابن تیمیه می زیستند، آمده است. در اینجا به برخی از این کتب اشاره می کنیم:
۱ – ابن ابی عاصم، ابوبکر (۲۸۷ق) در کتاب الآحاد و المثانی:[۱۲] ابنابی عاصم از بزرگان اهل حدیث است، که ذهبی در مورد او می نویسد: «حَافظٌ کبِیرٌ، إِمَامٌ، بارعٌ، مُتَّبعٌ للآثَار، کثِیرُ التَّصَانِیف»[۱۳] و در تاریخ الاسلام می نویسد: «صنف کتابًا حافلًا فی السنن، وقع لنا عده کتُب صغار منه. و کان فقیهاً إماماً یفتی بظاهر الأثر. وله قدمٌ فی العباده و الورع و العلم»[۱۴] و این نشان می دهد که او از بزرگان اهل حدیث و مورد اعتماد آنها بوده است. ابن تیمیه نیز بارها به کتب او مخصوصاً کتاب السنه استناد کرده است.[۱۵]
۲ – ابویعلی موصلی (۳۰۷ق) در کتاب المعجم:[۱۶] ابویعلی، در شمار بزرگان اهل حدیث است؛ چنانکه دارقطنی او را «ثقه مأمون موثوق به» خوانده است.[۱۷] طبق نقل ذهبی، ابن حبان و حاکم نیشابوری او را توثیق کرده و از اتقان و دیانت او سخن گفته اند.[۱۸] او صاحب کتاب المسند است که یکی از منابع مورد استناد ابن تیمیه است.[۱۹] و کتاب المعجم او نیز اصولاً باید جزء همان معاجمی باشد که ابن تیمیه آنها را جزء کتب معتمده دانسته است.
۳ – طبرانی، أبوالقاسم (۳۶۰ق) در کتاب المعجم الکبیر:[۲۰] طبرانی از حفاظ و بزرگان اهل حدیث است، ابن ابی یعلی در طبقات الحنابله در مورد او می نویسد: «وکان أحد الأئمه والحفاظ فی علم الحدیث وله تصانیف مذکوره و آثار مشهوره من جملتها المعجم الکبیر والأوسط والأصغر».[۲۱] ذهبی از او با عنوان «الإِمَامُ، الحَافِظُ، الثِّقَهُ، الرَّحَّالُ، الجَوَّالُ، مُحَدِّثُ الإِسلاَمِ» یاد می کند.[۲۲]
ابن تیمیه نیز او را از کسانی که به احوال رسول خدا (ص) اعلم از دیگران هستند، می داند[۲۳] و نیز او را از اهل معرفتی که خدا با آنها دین را حفظ کرده و می توان عقاید را از آنها یاد گرفت، ذکر میکند.[۲۴] و بارها از معاجم سه گانه او ( المعجم الکبیر و الاوسط و الصغیر) روایاتی را نقل میکند. و در برخی موارد روایت او را مهم ترین دلائل برای عقیده خود میداند؛ مثلاً در باب حرمت استغاثه، یکی از احادیث مهمی که ابن تیمیه به آن استناد می کند، حدیث «ان منافقاً کان یؤذی المؤمنین…» است که آن را از کتاب المعجم الکبیر طبرانی نقل کرده است.[۲۵] معاجم او از معاجم مورد اعتماد ابن تیمیه است که حدیث «یا فاطمه ان الله یغضب لغضبک..» نیز در آن آمده است.
۳ – ابن عدی، عبدالله (۳۶۵ق) در الکامل فی الضعفاء:[۲۶] ابن عدی از محدثین بزرگ است. کتاب الکامل او نشان تبحر او در علم حدیث است. او در این کتاب در مورد رواتی که مطلبی در مورد آنها هست، سخن گفته؛ اگر چه از روات صحیح باشند و در ذیل هر راوی احادیثی را نیز ذکر کرده؛ چنانکه ذهبی در مورد ابن عدی و کتابش می گوید: «کان مصنَّفًا حافظًا، له کتاب الکامل فی معرفه الضعفاء فی غایه الحُسْن، ذکر فیه کلَّ من تکلمَ فیه، ولو کان من رجال الصَّحیح، وذکر فی کل ترجمه حدیثًا»[۲۷] و ابن تیمیه به احادیثی که در کتاب او آمده، استناد میجوید؛ و در برخی موارد بر صحت آن تصریح می کند.[۲۸]
ابن عدی در همین کتاب، روایت را از حسین بن زید نقل میکند و میگوید: «جمله حَدِیثِهِ عَنْ أَهْلِ الْبَیتِ وَأَرْجُو أَنَّهُ لا بَأْسَ بِهِ».[۲۹]
۴ – دارقطنی، علی بن عُمَر بن أحمد بن مهدی (۳۸۵ق) در کتاب العلل الوارده فی الأحادیث النبویه:[۳۰] او هم از محدثین بزرگ اهل سنّت و صاحب کتاب السنن است. ابن تیمیه او را در شمار طرق علم و اعلمین به احوال رسول خدا (ص) میداند.[۳۱] و همچنین او را از اهل معرفتی که خدا با آنها دین را حفظ کرده و می توان عقاید را از آنها یاد گرفت، ذکر کرده است.[۳۲] ابن تیمیه به روایاتی که در کتابهای او آمده است، بارها استناد میکند.[۳۳] او در کتاب العلل روایت مورد بحث ما را ذکر کرده است.
۵ – حاکم نیشابوری، أبوعبداللَّه (۴۰۵ق) در کتاب المستدرک علی الصحیحین:[۳۴] حاکم نیشابوری از محدثان و حفاظ بزرگ اهل حدیث و کتاب مشهورش مورد استناد بزرگان است. ابن تیمیه خود مکرراً در تألیفاتش بر کتاب حاکم استناد کرده، بلکه در برخی موارد آن را در ردیف صحاح شمرده و در کتابهای خود، مکرراً از آن با عنوان «الحاکم فی صحیحه»[۳۵] یاد کرده آورده است که نشانه اهمیت کتاب نزد اوست و حاکم نیشابوری را از طرق علم دانسته و جزء کسانی معرفی کرده که بر احوال پیامبر (ص) اعلم از دیگران هستند.[۳۶]
حاکم روایت غضب و رضای خدا به غضب و رضای فاطمه (س) را نقل و حکم به صحت آن کرده است.
۶ – اصفهانی، ابونعیم (۴۳۰ق) در کتابهای فضائل الصحابه[۳۷] و فضائل الخلفاء:[۳۸] او نیز از محدثین و حفاظ بزرگ و مورد اعتماد ابن تیمیه و اهل حدیث است و برای این مطلب همین کافی است که افرادی روایات ابونعیم را قبول نداشتند و در این باره از ابن تیمیه سؤال کردند. او در جواب آنان نامه ای نوشت و ابونعیم و کتابهای ش را مدح کرد. در آن نامه می نویسد:
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ أَبُو نُعَیمٍ أَحْمَد بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الأصبهانی صَاحِبُ کتَابِ حِلْیهِ الْأَوْلِیاءِ و… فَضَائِلِ الصَّحَابَهِ و… وَ غَیرِ ذَلِک مِنْ الْمُصَنَّفَاتِ مِنْ أَکبَرِ حُفَّاظِ الْحَدِیثِ وَ مِنْ أَکثَرِهِمْ تَصْنِیفَاتٍ وَ مِمَّنْ انْتَفَعَ النَّاسُ بِتَصَانِیفِهِ وَ هُوَ أَجَلُّ مِنْ أَنْ یقَالَ لَهُ ثِقَهٌ؛ فَإِنَّ دَرَجَتَهُ فَوْقَ ذَلِک.[۳۹]
در جای دیگر او را در زمره اهل معرفتی که خدا با آنها دین را حفظ کرده و می توان عقاید را از آنها یاد گرفت، ذکر کرده است.[۴۰] ابونعیم روایت مورد بحث ما را در دو کتابش ذکر کرده است.
۷ – علی بنمحمد ابن اثیر جزری (۶۳۰ق). در کتاب اسدالغابه:[۴۱] ابناثیر، ادیب و محدث و مورخ بزرگ که ذهبی در موردش تعبیر به «الشَّیخُ، الإِمَامُ، العَلاَّمَهُ، المُحَدِّثُ، الأَدِیبُ، النَّسَّابَهُ» کرده و در ادامه گفته: «کانَ إِمَاماً، عَلاَّمَهً، أَخْبَارِیاً، أَدیباً، مُتَفَنِّناً، رَئِیساً، مُحْتَشِماً، کانَ مَنْزِلُهُ مَأْوَی طَلَبَهِ العِلْمِ».[۴۲] کتاب معروف او در تاریخ الکامل است و کتاب رجالی او اسدالغابه در مورد زندگی صحابه است. وی در مورد هر صحابه احادیثی را ذکر کرده و در ذیل نام حضرت فاطمه (س)، در وصف آن حضرت، حدیث «ان الله یغضب لغضبک ویرضی لرضاک» را آورده است. کتاب ابن اثیر نیز می تواند یکی از مستندات معروف حدیث مذکور باشد.
۸ – ابن عساکر، ابوالقاسم (۵۷۱ق). در کتاب تاریخ مدینه دمشق:[۴۳] ابن عساکر، مورخ و محدث اهل سنت که ذهبی در موردش می گوید: «الإِمَامُ، العَلاَّمَهُ، الحَافِظُ الکبِیرُ، المُجَوِّدُ، مُحَدِّثُ الشَّامِ، ثِقَهُ الدِّینِ، أَبُو القَاسِمِ الدِّمَشْقِی، الشَّافِعِی، صَاحِبُ تَارِیخِ دِمَشْقَ».[۴۴] نیز می گوید: وَکانَ فَهِماً، حَافِظاً، مُتْقِناً، ذَکیاً، بَصِیراً بِهَذَا الشَّأْن، لاَ یلحَقُ شَأْنُه، وَلاَ یشق غُبَاره، وَلاَ کانَ لَهُ نَظیر فِی زَمَانِهِ».[۴۵] کتاب تاریخی مشهورش تاریخ مدینه دمشق، مورد مراجعه علماست؛ چنانکه ابن تیمیه نیز در مواردی به احادیث و نقلیات این کتاب استناد کرده است؛[۴۶] اگر چه در جایی می گوید: «افرادی مثل ابونعیم و اهوازی و ابوبکر النقاش و ابن عساکر، چیزهایی را نقل می کنند که اگر راوی آنها مجهول باشد، اهل حدیث آن را قبول نمی کنند، بلکه در آن توقف می کنند».[۴۷] پس طبق گفته ابن تیمیه، اگر در این کتاب روایتی ذکر شود و در سند آن افراد مجهول نباشند، مورد قبول اهل حدیث واقع می شود و حدیث «ان الله یغضب لغضب فاطمه» نیز از همین روایات است که در سند آن افراد مجهول و ضعیف نیستند که در بحث آینده روشن می شود.
به جز این کتب که ذکر کردیم، در کتب علمای دیگر از اهل سنت مثل شافعیان و حنفیان که قبل از ابن تیمیه می زیستند نیز این روایت ذکر شده است که برای تأیید سخن خود در اینجا به برخی اشاره می کنیم:
ـ دولابی، محمد بن احمد (۳۲۰ق) در کتاب الذریه الطاهره النبویه؛[۴۸]
ـ خرکوشی، ابوسعید (۴۰۶ق) در کتاب شرف المصطفی؛[۴۹]
ـ ابن مغازلی، محمد بن محمد واسطی (۴۸۳ق) درکتاب المناقب؛[۵۰]
ـ طبری، محبّ الدین (۶۹۴ق) در کتاب ذخایر العقبی؛[۵۱]
ـ رافعی قزوینی، عبدالکریم (۶۲۳ق). در کتاب التدوین فی اخبار القزوین؛[۵۲]
ـ ابن غطریف (۳۷۷ق). در کتاب الجزء؛[۵۳]
ـ اصفهانی، احمد بن محمد (۵۷۶ق) در کتاب المشیخه البغدادیه؛[۵۴]
ـ ابن جوزی، ابوالفرج (۵۹۷ق) درکتاب المدهش؛[۵۵]
ـ بغدادی، ابن نجار (۶۴۳ق) درکتاب ذیل تاریخ بغداد؛[۵۶]
ـ سبط ابن جوزی، ابوالمظفّر (۶۵۴ق) در کتاب تذکره الخواص؛[۵۷]
ـ گنجی شافعی (۶۵۸ق) در کتاب کفایه الطالب؛[۵۸]
ـ خوارزمی، موفق بن احمد (۵۶۸ق) در کتاب مقتل الحسین؛[۵۹]
ـ ابن منظور، محمد بن مکرم بن علی (۷۱۱ق) در کتاب مختصر تاریخ دمشق.[۶۰]
اینها بزرگانی از اهل سنّت هستند که قبل از ابن تیمیه، این روایت را در کتب خود ذکر کرده اند، ولی او تمام این نقل ها را نادیده گرفته و ادعا کرده این حدیث در کتب معروف روایی نیامده است؛ در حالی که پارهای از کتب که مورد استناد خود ابن تیمیه بودهاند و نویسندگانشان از بزرگان اهل حدیثاند، این حدیث را نقل کرده اند که این منابع را ذکر کردیم.
نقل روایت بعد از ابن تیمیه
بعد از ابن تیمیه نیز علمای اهل حدیث و کسانی که از بزرگان محدثین محسوب می شوند، این روایت را در کتب خود آورده و عدهای بر صحت آن تصریح کرده اند. در اینجا به برخی از آنها اشاره میکنیم:
۱ – مزی، یوسف بن عبد الرحمن (۷۴۲ق) در کتاب تهذیب الکمال فی معرفه الرجال[۶۱]
۲ – هیثمی، نورالدین (۸۰۷ق) در کتاب مجمع الزواید[۶۲]
۳ – ذهبی، شمس الدین (۷۴۸ق) در کتاب میزان الاعتدال[۶۳] (به خاطر حسین زید تضعیف کرده است)
۴ – ابن حجر عسقلانی (۸۵۲ق) در کتاب الاصابه فی معرفه الصحابه[۶۴]
۵ – سیوطی، جلال الدین (۹۱۱ق) در کتاب جامع الاحادیث[۶۵]
اینها نمونههایی از بزرگان و محدثین اهل سنّت هستند که هم سو با اهل حدیث و ابن تیمیهاند و بعد از ابن تیمیه نیز این روایت را در کتب خود نقل کرده اند و علاوه بر اینها، علمای دیگری از اهلسنت که پیرو مذاهب دیگرند، نیز این روایت را در کتب خود ذکر کرده اند؛ مثل زرندی حنفی، محمد (۷۴۷ق) در کتاب نظم درر السمطین،[۶۶] متقی هندی (۹۷۵ق) در کتاب کنز العمال،[۶۷] مقریزی (۸۴۵ق) درکتاب امتاع الاسماع،[۶۸] صالحی شامی (۹۲۴ق) در کتاب سبل الهدی و الرشاد،[۶۹] هیتمی، ابن حجر (۹۷۳ق) در کتاب الصواعق المحرقه،[۷۰] قندوزی (۱۲۹۴ق) در کتاب ینابیع الموده،[۷۱] محمد بیومی (معاصر)، در کتاب السیده فاطمه[۷۲] و…
پس این حدیث، اگر چه در صحاح و سنن نیامده، ولی در منابع معتبر و معروفی که اهل حدیث نوشته اند، نقل شده است و عدم نقل آن در کتب صحاح و سنن ن میتواند دلیل بر فقدان آن در کتب معتبر باشد.
ب) بررسی سند روایت
این روایت در کتب احادیث اهل سنّت، هم به صورت مسند و هم به صورت مرسل نقل شده است. قدیمی ترین منبع ذکرکننده روایت، «الآحاد و المثانی» ابن ابی عاصم است که روایت را با سند ذکر کرده و برخی کتب، روایت را با همین سند آورده اند. در اینجا متن روایت را با سندش از این کتاب می آوریم. وی در کتاب الآحاد و المثانی در حدیث شماره ۲۹۵۹ آورده است:
قال: «حدثنا عبدالله بن سالم المفلوج- وکان من خیار الناسنا حسین بن زیدبن علی عن عمر بن علی عن جعفر بن محمد عن أبیه عن عله بن الحسین عن أبیه عن علی (رضی الله عنه) قال رسول الله (ص) لفاطمه: ان الله یغضب لغضبک ویرضی لرضاک».[۷۳]
اکثر متأخرین روایت را با سند طبرانی صحیح یا حسن دانسته اند. سند او دارای اضافاتی است که آن را هم نقل و بررسی می کنیم: «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللهِ الْحَضْرَمِی، حَدَّثَنَا عَبْدُ اللهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ الْقَزَّازُ، حَدَّثَنَا حُسَینُ بْنُ زَیدِ بْنِ عَلِی، عَنْ عَلِی بْنِ عُمَرَ بْنِ عَلِی،…».[۷۴]
در این دو سند، دو اختلاف هست: یکی اینکه واسطه طبرانی به عبدالله بنسالم قزاز یعنی محمد بن عبدالله حضرمی، در سند ابن ابی عاصم وجود ندارد. دیگر اینکه سند طبرانی به جای عمر بن علی، علی بن عمر بن علی دارد که در اینجا همه آنها را از نظر رجالشناسان بررسی می کنیم تا میزان صحت روایت مشخص گردد.
بررسی راویان حدیث
۱ – محمَّد بن عبدالله حضرَمی: ذهبی در مورد او می گوید: «الشَّیخُ، الحَافِظُ، الصَّادِقُ، مُحَدِّثُ الکوْفَهِ» و از دارقطنی هم نقل می کند که در موردش گفت: «ثِقَهٌ جَبَلٌ».[۷۵] پس طبق نظر ذهبی و دارقطنی، او موثق و صادق و حافظ است.
۲ – عبدالله بن سالم المفلوج: ذهبی در سیر اعلام النبلاء گوید: «ما علمت به بأسا»[۷۶] و در تاریخ الاسلام می نویسد: «قَالَ أَبُو یعْلَی: کانَ من خِیار أهل الکوفَه».[۷۷] ابن ابی عاصم گوید: «کان من خیار الناس»،[۷۸] المزی گوید: «انه لایروی الا عن ثقه عنده».[۷۹] پس او هم نزد رجالیون ثقه است.
۳ – حسین بن زید: دارقطنی او را از ثقات دانسته است.[۸۰] ابن عدی در مورد او می گوید: «جُملَهُ حَدِیثِهِ عَنْ أَهْلِ الْبَیتِ وَ أَرْجُو أَنَّهُ لا بَأْسَ بِهِ إِلا أَنِّی وَجَدْتُ فِی بَعْضِ حدیثه النکره».[۸۱] ظاهر کلام ابن عدی این است که روایات او را بی اشکال دانسته، علی الخصوص احادیثی را که حسین بن زید از اهل بیت (ع) نقل می کند، مورد تأیید او است و نکره بودن مربوط به احادیث دیگر او است و روایت مورد بحث ما نیز از روایاتی است که از اهل بیت (ع) نقل شده است؛ چنانکه ابونعیم اصفهانی گفته است: «قال رسول الله: یا فاطمه، إن الله تعالی یغضب لغضبک و یرضی لرضاک» تفرد بروایه هذا الحدیث العتره الطیبه خلفهم عن سلفهم حتی ینتهی إلی النبی (صلی الله علیه وسلم)؛[۸۲] این روایتی است که راویان آن فقط از اهل بیت (ع) هستند و خلفشان از سلفشان تا رسول خدا (ص) آن را نقل کرده اند.
ابن حجر نیز در مورد او گفته است: «صدوق ربما أخطأ».[۸۳] پس وثاقت و صداقت او نزد بزرگان علم رجال تأیید شده است.
فقط ذهبی این حدیث را تضعیف کرده و گفته است: «حسین بنزید، منکر الحدیث است و حلال نیست که به او احتجاج شود»،[۸۴] ولی باید دقت کنیم که نزد ذهبی کسانی که منکر الحدیث هستند، همه روایاتشان ضعیف نیست؛ مثلاً در میزان الاعتدال در ترجمه احمد بن عتاب مروزی ـ در دفاع از روایات او که گفته اند او مناکیر را نقل می کند ـ می نویسد: «ما کل من روی المناکیر یضعف»؛[۸۵] یعنی همه روایات کسی که مناکیر را هم نقل کرده، تضعیف نمی شود. پس در مورد روایات حسین بن زید هم باید چنین رفتار کند و روایات منکر را رد و بقیه را قبول کند.
اگر ذهبی حسین بن زید را تضعیف کند، درحالی که دیگران او را توثیق کرده اند، در این صورت، باز حسین بن زید مختلفٌفیه می شود که طبق قواعد رجالی روایت از مرتبه صحیح به مرتبه حسن تنزل پیدا می کند؛ چنانکه در مورد روات دیگر چنین شده است.[۸۶]
۴ – عمر بن علی: ذهبی دربارهاش گوید: «عن العجلی: تابعی ثقه».[۸۷] المزی گوید: «قال العجلی تابعی ثقه وذکره ابن حبان فی الثقات».[۸۸]
۵ – علی بن عمر بن علی: مزی گوید: «ذکره ابن حِبَّان فِی کتاب الثقات، وَ یعتبر حدیثه من غیر روایه أولاده عَنْهُ». در این روایت نیز اولادش از او نقل نکردهاند، بلکه حسین بن زید از او نقل کرده است.
۶ – اهل البیت (ع): بقیه راویان حدیث امامان معصوم هستند، ولی کلمات اهل سنّت را هم در مورد ایشان نقل می کنیم تا شکی باقی نماند: ۱ – امام جعفر بن محمد (ع): ذهبی می نویسد: «الإِمَامُ، الصَّادِقُ، شَیخُ بَنِی هَاشِمٍ، أَبُو عَبْدِ اللهِ القُرَشِی، الهَاشِمِی، العَلَوِی، النَّبَوِی، المَدَنِی، أَحَدُ الأَعْلاَمِ».[۸۹] ۲ – در مورد امام باقر (ع) می گوید: «وَکانَ أَحَدَ مَنْ جَمَعَ بَینَ العِلْمِ وَالعَمَلِ، وَالسُّؤْددِ وَالشَّرَفِ، وَالثِّقَهِ وَالرَّزَانَهِ، وَکانَ أَهْلاً لِلْخلافَهِ».[۹۰] ۳ – در مورد امام علی بن حسین (ع) می نویسد: «وَکانَ عَلِی بنُ الحُسَینِ ثِقَهً، مَأْمُوْناً، کثِیرَ الحَدِیثِ، عَالِیاً، رَفِیعاً، وَرِعاً. وعَنِ الزُهرِی، قَالَ: مَا رَأَیتُ قُرَشِیاً أَفَضْلَ مِنْ عَلِی بنِ الحُسَینِ».[۹۱] ۴ – حضرت امام حسین (ع) که سید جوانان بهشت است و ۵ – امیر المؤمنین علی (ع) که به منزله نفس پیامبر (ص) است.
پس سند این روایت، از نظر علمای علم حدیث، صحیح است و همه راویان آن موثق هستند و سخن ابن تیمیه که ادعا کرده است این روایت سند صحیح یا حسن ندارد، باطل است.
تأیید صحت حدیث از سوی حدیثشناسان
الف) تأیید خاص
عده ای از علما حدیث را نقل و بر صحت و اعتبار آن تصریح کرده و آن را صحیح السند یا حسن السند دانسته اند که هر دو معتبر است. برخی از این علما متقدم بر ابن تیمیه بودهاند؛ از جمله:
۱ – حاکم نیشابوری در کتاب المستدرک علی الصحیحین، حدیث شماره ۴۷۳۰، نقل می کند:
حسین بن زید بن علی عن عمر بن علی عن جعفر بن محمد عن أبیه عن علی بن الحسین عن أبیه عن علی (رضی الله عنه) قال رسول الله (ص) لفاطمه: «ان الله یغضب لغضبک ویرضی لرضاک». هذا حدیث صحیح الاسناد ولم یخرجاه.[۹۲]
طبق گفته حاکم نیشابوری، این روایت براساس شروط بخاری و مسلم، صحیح است، ولی آن دو در کتب خود نیاورده اند. قبلاً اهمیت حاکم نیشابوری و کتاب او را ذکر کردیم.
۲ – دارقطنی: دیگران نیز این روایت را غیر از حسین بن زید به صورت مرسل نقل کرده اند و دارقطنی آن را اشبه به صحیح دانسته است:
و سُئِل عَن حَدِیثِ الحُسَینِ بنِ عَلِی، عَن عَلِی، أَنَّ النَّبِی (صَلَّی الله عَلَیه وسَلم) قال لِفاطِمَه: إِنّ الله یرضَی لِرَضاک ویغضَبُ لِغَضَبِک. فَقال: یروِیهِ حُسَینُ بن زَیدِ بنِ عَلِی، عَن عَلِی بنِ عُمَر بنِ عَلِی، عَن جَعفَرِ بنِ مُحَمدٍ، عَن أَبِیهِ، عَن جَدِّهِ، عَنِ الحُسَینِ بنِ عَلِی و غَیرُهُ یروِیهِ، عَن جَعفَرٍ، عَن أَبِیهِ، مُرسَلاً، والمُرسَلُ أَشبَهُ.[۹۳]
پس دارقطنی هم این روایت را قبول کرده است.
همچنین علما و محدثان بعد از ابن تیمیه نیز برخی به صحت یا حسن بودن این روایت تصریح کرده اند؛ ازجمله:
۱ – نورالدین هیثمی (۸۰۷ق) در کتاب مجمع الزواید این روایت را با اسناد طبرانی حسن دانسته است:
عن علی بن أبی طالب (رضی اللّه عنه) عن النبی (صلی اللّه علیه و سلم) قال: «یا فاطمه إن اللّه یغضب لغضبک و یرضی لرضاک». رواه الطبرانی و اسناده حسن.[۹۴]
۲ – صالحی شامی(۹۲۴ق) در کتاب سبل الهدی و الرشاد می نویسد:
روی الطبرانی بإسناد حسن و ابن السنی فی معجمه و أبو سعید النیسابوری فی الشرف عن علی (رضی الله تعالی عنه) – أن رسول الله (صلی الله علیه و سلم) قال لفاطمه: إن الله تعالی یغضب لغضبک و یرضی لرضاک. انتهی[۹۵]
۳ – أبوعبدالله محمد بن عبدالباقی زرقانی مالکی (۱۱۲۲ق) در کتاب شرح الزرقانی علی المواهب اللدنیه بالمنح المحمدیه، بر صحت این حدیث تصریح کرده و آن را با سند طبرانی صحیح دانسته و گفته:
أخرجه الطبرانی فی الأوسط بسند صحیح علی شرط الشیخین، وأخرجه ابن أبی عاصم عن علی أنه (صلی الله علیه وسلم) قال لفاطمه: «إن الله یغضب لغضبک ویرضی لرضاک».[۹۶]
۴ – ابن حجر عسقلانی در کتاب إتحاف المهره بالفوائد المبتکره من أطراف العشره در حدیث شماره ۱۴۱۶۶ این حدیث را به نقل از کتاب مناقب فاطمه (س)حاکم نیشابوری میآورد، و صحیح الإسناد بودن آن را در نزد حاکم بیان میکند و سخن او را رد ن میکند. «قَالَ رسول الله لِفَاطِمَهَ: إِنَّ اللَّهَ یغْضَبُ لِغَضَبِک، وَیرْضَی لِرِضَاک» حاکم فِی مَنَاقِبِ فَاطِمَهَ… وَ قَالَ: صَحِیحُ الإِسْنَادِ».[۹۷]
۵ – صاحب کتاب اتحاف السائل بما لفاطمه من الفضائل نیز بر حسن این روایت با سند طبرانی تصریح می کند و می گوید: «قال رسول الله لفاطمه: “ان الله یغضب لغضبک و یرضی لرضاک” رواه الطبرانی باسناد حسن».[۹۸]
پس معلوم می شود کلام ابن تیمیه که گفته است «این روایت سند صحیح یا سند حسن ندارد»، درست نیست، بلکه علی رغم نظر او، این روایت سندی دارد که برخی صحیح و برخی آن را حسن دانسته اند.
ب) تأیید عام
علاوه بر کسانی که به صحیح و حسن بودن حدیث تصریح کرده اند، اکثر علمایی که در کتب خود این روایت را آورده اند، در مقام جرح وتعدیل نبوده اند که به ضعف یا صحت حدیث تصریح کنند و فقط برای اثبات مطلب و معرفی شخص آن را آورده اند؛ مثلاً صاحبان معاجم مثل صاحب المعجم الکبیر، یا نویسندگان کتب رجالی مثل نویسنده اسدالغابه و یا ابن عدی در الکامل، این روایت را نقل کردند و مقصودشان معرفی حضرت فاطمه (س) بوده است. کسی که روایت را در کتاب خود برای اثبات مطلبی می آورد، غالباً میخواهد نشان دهد که روایت را قبول دارد و درصدد اثبات چیزی به وسیله آن است؛ چنانکه خود ابن تیمیه بر این مطلب تصریح میکند و بعد از نقل حدیثی از کتاب حلیه الاولیاء در مورد وجود غوث در هر زمان، می گوید: «کان أهل الحدیث لا یروون مثل هذه الأحادیث؛ لما ثبت فی الصحیح عن النبی (ص) أنه قال: من حدث عنی بحدیث و هو یری أنه کذب فهو أحد الکاذبین؛[۹۹] یعنی روش اهل حدیث براین بود که این نوع احادیث را که می دانند مجعول و کذب است، نقل نمی کنند، به دلیل حدیث صحیح پیامبر (ص) که فرمود: هرکس حدیثی را که می داند کذب است، نقل کند، پس او نیز یکی از دروغگویان است.[۱۰۰]
طبق این کلامِ ابن تیمیه و طبق روایت صحیح مسلم، هرکدام از اهل حدیث که این روایت را در کتابش آورده و آن را تضعیف نکرده، باید بگوییم حدیث را معتبر میدانسته است.
ج) روایت صحیح دیگر در تأیید صحتِ حدیثِ مورد بحث
علاوه بر اینکه خود روایت «ان الله یغضب لغضب فاطمه…» از نظر سند و دلالت معتبر است، متن روایت با روایات دیگر نیز مطابق است و آن روایات دلیل بر صحت سند و درستی دلالت این روایت می باشند. از احادیثی که مضمون این روایت را اثبات می کنند و دلیل بر صحت آناند، روایت صحیح «فاطمه بضعه منی فمن أغضبها أغضبنی» است که در آن غضب فاطمه (س)، عین غضب رسول الله معرفی شده است. در صحیح بخاری آمده است: «ان رسول الله (ص) قال: «فاطمه بضعه منّی فمن أغضبها أغضبنی».[۱۰۱] این روایت چون با اسناد مختلف و معتبر در کتب صحاح اهل سنّت از جمله در صحیح بخاری، مسلم، ابوداوود، ترمذی و ابن ماجه وارد شده است، نیازی به بررسی سند ندارد؛ چنانکه عینی در عمده القاری می نویسد:
والحدیث أخرجه البخاری أیضاً فی النکاح عن قتیبه، وفی الطلاق عن أبی ولید، و أخرجه مسلم فی الفضایل عن احمد بن یونس عن أبی معمر، و أخرجه ابوداوود فی النکاح، و الترمذی فی المناقب عن قتیبه، ابن ماجه فی النکاح عن عیسی بن حماد- و استدل به البیهقی علی أن من سبها فانه یکفر.[۱۰۲]
پس غضب حضرت زهرا (س) موجب غضب پیامبر (ص) است مطلقاً، و معلوم است که خدا هم با غضب رسولش غضب می کند و با رضایش راضی می شود و رضای پیامبر (ص) همیشه مورد تأیید خداست و آن حضرت (ص) هیچگاه بی جهت راضی و غضبناک نمیشوند. پس مضمون این روایتِ صحیحِ متفقٌعلیه نیز مطابق با روایت مورد بحث است؛ یعنی معنای هر دو این است که خدا با غضب حضرت فاطمه (س) غضب می کند و با رضایت او راضی میشود.
اشکال ابن تیمیه در دلالت حدیث
ابن تیمیه در ادامه سخن خود، برای ابطال این فضیلت عظیم استدلالی می آورد که در حقیقت مغالطه ای بیش نیست و برای تشویش ذهن خواننده و دور کردن او از این فضیلت، به مغالطه چنگ می زند که در ذیل به نقل کلام او و مغلطهآمیز آن می پردازیم:
وَنَحْنُ إِذَا شَهِدْنَا لِفَاطِمَهَ بِالْجَنَّهِ وَبِأَنَّ اللَّهَ یرْضَی عَنْهَا، فَنَحْنُ لِأَبِی بَکرٍ وَعُمَرَ وَعُثْمَانَ وَعَلِی وَطَلْحَهَ وَالزُّبَیرِ وَسَعِیدٍ وَعَبْدِ الرَّحْمَنِ [بْنِ عَوْفٍ]بِذَلِک نَشْهَد، وَنَشْهَدُ بِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَی أَخْبَرَ بِرِضَاهُ عَنْهُمْ فِی غَیرِ مَوْضِعٍ؛ کقَوْلِهِ تَعَالَی: (وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالأَنصَارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِی اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ )[۱۰۳] وَ قَوْلِهِ تَعَالَی: (لَقَدْ رَضِی اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یبَایعُونَک تَحْتَ الشَّجَرَهِ)[۱۰۴] وَ قَدْ ثَبَتَ أَنَّ النَّبِی (صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ) تُوُفِّی وَ هُوَ عَنْهُمْ رَاضٍ، وَ مَنْ رَضِی اللَّهُ عَنْهُ وَ رَسُولُهُ لَا یضُرُّهُ غَضَبُ أَحَدٍ مِنَ الْخَلْقِ عَلَیهِ کائِنًا مَنْ کانَ. بَلْ مَنْ رَضِی اللَّهُ عَنْهُ وَرَضِی عَنِ اللَّهِ، یکونُ رِضَاهُ مُوَافِقًا لِرِضَا اللَّهِ. فَإِنَّ اللَّهَ رَاضٍ عَنْهُ، فَهُوَ مُوَافِقٌ لِمَا یرْضِی اللَّهَ وَهُوَ رَاضٍ عَنِ اللَّهِ فَحُکمُ اللَّهِ مُوَافِقٌ لِرِضَاهُ وَإِذَا رَضُوا بِحُکمِهِ غَضِبُوا لِغَضَبِهِ. فَإِنَّ مَنْ رَضِی بِغَضَبِ غَیرِهِ لَزِمَ أَنْ یغْضَبَ لِغَضَبِهِ، فَإِنَّ الْغَضَبَ إِذَا کانَ مرْضِیا لَک، فَعَلْتَ مَا هُوَ مرْضٍ لَک، وَکذَلِک الرَّبُّ تَعَالَی: (وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَی) إِذَا رَضِی عَنْهُمْ غَضِبَ لِغَضَبِهِمْ؛ إِذْ هُوَ رَاضٍ بِغَضَبِهِم؛[۱۰۵]
ما وقتی شهادت می دهیم بر اینکه فاطمه اهل بهشت است و خدا از او راضی است، برای ابوبکر و عمر و عثمان و علی (ع) و طلحه و زبیر و سعید و عبدالرحمن نیز همین شهادت را می دهیم و اینکه در چند جا خدا خبر از رضایتش در مورد آنها داده است مانند آیه «و پیشینیان نخستین از مهاجرین و انصار و آنان که با نیکوکاری از آنان پیروی کردند، خدا از ایشان خشنود است و آنها از او خشنودند» و آیه «همانا خدا از مؤمنان خشنود شد، هنگامی که با تو زیر آن درخت پیمان بستند» و ثابت شده که پیامبر (ص) هنگام رحلت از ایشان راضی بود و کسی که خدا و رسولش از او راضی باشند، غضب کسی برای او ضرری ندارد، هرکس که باشد؛ بلکه هرکس که خدا از او راضی باشد و او ازخدا راضی باشد، رضایتش موافق رضایت خداست؛ چون خدا از او راضی است و او با رضایت خدا موافق است و از خدا راضی است. پس حکم خدا موافق با رضایت او است و هنگامی که آنان به حکم خدا راضی بودند به خاطر غضب خدا غضب می کنند. کسی که به غضب غیر راضی باشد، لازم است به غضب او غضب کند. وقتی که غضب مورد رضایت تو باشد، آنچه مورد رضایتت است، انجام می دهی و خدا نیز چنین است «و مثل اعلی برای خداست». وقتی خدا از آنها راضی باشد، به غضب آنها غضب می کند؛ چون راضی به غضب آنهاست!
بررسی کلام ابن تیمیه
در این بخش میخواهد ادعای رضایت خدا از صحابه را در مقابل این فضیلت قرار داده و بر خلاف فرموده رسول خدا (ص) بگوید غضب فاطمه (س) و رضای ایشان هیچ نفع و ضرری ندارد؛ چون اگر خدا از کسی اعلام رضایت کرده باشد، تمامی رضایتها و غضبهای آن شخص نیز مورد رضایت خداست.
ولی این سخن از چند جهت قابل خدشه است:
۱ – در مورد آیات ذکرشده هم باید توجه داشت که اولاً، هرگاه از جمعیتی انبوه تمجید کنند و آنان را به نیکی بستایند، این ستایش مربوط به مجموع آنان است، نه فردفرد ایشان. وقتی می گویند دانشجویان این دانشگاه بسیار جدی و کوشایند، این تعریف مربوط به غالب آنها است، نه فرد فرد آنان و این نوع تعریف های گروهی، دلیل بر شایستگی تکتک افراد نیست. بنابراین نمی توان با این آیه بر فضیلت شخص معینی استدلال کرد. بهترین شاهد این است که در آن روز حدود ۱۴۰۰ نفر با رسول خدا بیعت کردند و فقط جد بن قیس بود که بیعت نکرد، حتی عبداللَّه بن ابی، رهبر منافقان، و برخی تابعان او در بیعت رضوان حضور داشتند و با پیامبر (ص) بیعت کردند.[۱۰۶] اما این بدین معنا نیست که بعد از آن روز هرکاری بکنند، خدا از آنها راضی است.
ثانیاً، از دقت در الفاظ آیه می فهمیم که این رضایت مخصوص همان زمان و مشروط بوده؛ چنانکه می فرماید: (لقَدْ رَضِی اللَّهُ عَنْ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یبَایعُونَک. ..)؛ «آنگاه که با تو بیعت کردند، خداوند از ایشان راضی شد». روشن است که این دلیل بر بقای رضایت تا پایان عمر نیست. پس در همین سوره یادآور می شود که این بیعت باید پایدار باشد و اگر پیمان شکنی کنند، به ضرر خود آنهاست؛ چنانکه می فرماید: (إِنَّ الَّذِینَ یبَایعُونَک إِنَّمَا یبَایعُونَ اللَّهَ یدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیدِیهِمْ فَمَن نَّکثَ فَإِنَّمَا ینکثُ عَلَی نَفْسِهِ…)؛[۱۰۷] «آنان که با تو بیعت می کنند، مانند آن است که با خدا بیعت می کنند. دست خدا بالای دست آنهاست. پس هرکس این پیمان را بشکند، به ضرر خود پیمان شکنی کرده است…». در روایات صحیح از پیامبر (ص) نقل کردهاند: «انما الاعمال بالخواتیم؛[۱۰۸] ارزش اعمال در خاتمه مشخص می شود» و آخرین روزهای زندگانی، معیار قضاوت درباره کلّ زندگی شخص است و در مورد صحابه نیز باید به این فرمایش رسول گرامی اسلام عمل کرد و حالِ آخرِ آنها را در نظر بگیریم، نه اینکه بر اشتباهات و خطاهای بزرگ آنها بعد از پیامبر (ص) سرپوش بگذاریم.
۲ – پیامبر (ص) در این حدیث شریف، در مقام بیان فضیلت برای حضرت زهرا (س) هستند و اگر غضب و رضای ایشان هیچ تأثیری نداشته باشد، پس کلام رسول خدا (ص)، لغو و عبث خواهد بود، ولی کلامِ رسولِ حکیم، عبث نیست، بلکه باید بگوییم کلام ابن تیمیه باطل است و رضایت و غضب حضرت فاطمه (س) نشان رضایت و غضب خداست.
۳ – مضمون حدیث مورد بحث، این است که خدا با رضایت فاطمه (س) راضی می شود. این مطلب فرق دارد با اینکه خدا از کسی راضی باشد و این دو قابل قیاس با هم نیستند. کسی که رضا و غضب او موجب رضا و غضب خدا می شود، فرق دارد با کسی که خدا از افعال خوب او راضی است. اینکه خدا از کسی راضی است، معنایش این نیست که همه افعال و خشنودی و غضب او مورد رضای خدا باشد؛ بلکه خدای متعال ازحیث مجموع از او راضی است و ممکن است اشتباهات و خطاهایی داشته باشد. ولی اینکه می فرماید: «ان الله یغضب لغضب فاطمه…»، یعنی خداوند مطلقاً از همه چیزهایی که او به آن راضی است، خشنود، و از همه چیزهایی که او بر آن غضب می کند، ناخشنود است و این سخن، یعنی اثبات مقام عصمت و مصون بودن حضرت فاطمه (س)از خطا و اشتباه.
ولی ابن تیمیه برای انحراف ذهن خواننده، این مغالطه را انجام داده و این دو مطلب را با هم مقایسه کرده است.
۴ – اینکه کسی از صحابه در زمان حیات رسول خدا (ص) مورد رضای او بوده است، لازمه اش این نیست که تا آخر عمر مورد رضای ایشان باشد، بلکه مشروط به اعمال او تا پایان عمر است و برخی از صحابه چنین نبودند و بعد از رحلت پیامبر (ص)، رضایت و غضب پاره تن او نشان رضایت و عدم رضایت پیامبر (ص) و خداست؛ چنانکه از صحیح بخاری هم آن را نقل کردیم که در شأن حضرت فاطمه (س) آمده: «فمن اغضبها اغضبنی»، و نیز طبق حدیث صحیح، حضرت فاطمه از برخی از این افراد غضبناک بود.[۱۰۹]
پس دلالت حدیث مورد بحث بر فضیلت حضرت فاطمه (س)، امری مسلم و قطعی است.
نظر علمای شیعه
این روایت نزد راویان امامیه از مسلمات است و همه کسانی که در مورد فضایل حضرت فاطمه (س) سخنی دارند، این روایت را نیز نقل کرده و آن را نه تنها از طریق سند مذکور، بلکه با اسناد دیگری نیز آوردهاند.[۱۱۰] برخی آن را از احادیث متواتر دانسته اند[۱۱۱] و حتی برخی از بزرگان شیعیان نیز مثل احمد بن سلیمان الاوزری و حافظ محمد بن عبدالعزیز العنسی نیز تصریح به صحیح بودن آن داشتهاند. و آن را از امامان خود از اهل بیت (ع) نقل کرده اند.[۱۱۲]
در مورد معنای این حدیث، علمای شیعه اتفاق دارند بر اینکه این روایت مانند آیه تطهیر، بر عصمت آن حضرت از هرگونه اشتباه و خطا دلالت دارد؛ چنانکه علامه امینی در این زمینه می فرمایند: «فلن تجد منها فی أی من الرضا و الغضب وجههٌ نفسیهٌ أو صبغهٌ شهویهٌ، و ذلک معنی العصمه»؛[۱۱۳] یعنی از حضرت فاطمه (س) به هیچ وجه رضا و غضب با جهت نفسانی یا شهوانی یافت نمی شود و این معنای عصمت است. آیت الله سبحانی نیز فرموده است: «فأیه مکانه شامخه للزهراء (س) حتّی صار غضبها و رضاها ملاکاً لغضبه سبحانه و رضاه و هذا إن دلّ علی شی ء فإنّما یدلّ علی عصمتها».[۱۱۴]
آیا خداوند در غضب و رضا، تابع بنده است؟
باید دقت کنیم که منظور روایت این نیست که خدا در غضب و رضا تابع فاطمه زهرا (س) است، بلکه منظور این است که حضرت زهرا (س) چنان مرتبه بالایی از قرب الی الله دارند که هیچگاه بدون مشیت الهی چیزی را اراده نمی کنند وغضب ورضای حضرت ودیگر تصمیماتشان بدون ذره ای خطا، دقیقاً مطابق با اراده الهی است و مقتضای عصمت فاطمه زهرا (س) نیز همین است که در آیه تطهیر نیز بر همین معنا تأکید شده است. همچنین روایات غضب خدا، با غضب پیامبر اسلام (ص) و امیرالمؤمنین (ع) نیز به همین معنا هستند.
نتیجه
حدیث شریف نبوی «ان الله یغضب لغضب فاطمه…» از نظر سند و دلالت تمام است و برخی آن را صحیح و برخی حسن می دانند. این حدیث در کتب معتبر حدیثی اهل سنت، هم کتب قبل از عصر ابن تیمیه و هم کتب بعد از او، آمده است و مضمون آن در کتاب های زیادی از جمله در صحیح بخاری آمده است. دلالت آن هم مطلق است و بر عصمت آن حضرت دلالت دارد و غضب و رضایت ایشان معیار و نشان غضب و رضایت خداست و غیر از شخص معصوم، کس دیگری نمی تواند در این مقام باشد. پس ادعای ابن تیمیه در مورد سند و دلالت این حدیث، نادرست است و در مورد احادیث دیگری که فضایل اهل بیت (ع) را رد کردهاند، باید تجدید نظر گردد.
منبع:
۱ – ابن أبی شیبه کوفی، ابوبکر: المصنف، تحقیق: سعید اللحام، بیروت: دارالفکر، ۱۴۰۹ق. ۲ – ابن ابی عاصم، ابوبکر: الآحاد والمثانی، تحقیق: باسم فیصل أحمد الجوابره، ریاض: دار الدرایه، ۱۴۱۱ق.۳ – ابن ابی یعلی، ابوالحسین محمد بن محمد: طبقات الحنابله، محقق: محمد حامد الفقی، بیروت: دارالمعرفه، بی تا.۴ – ابن اثیر، علی بن ابی الکرم: أسد الغابه فی معرفه الصحابه، تحقیق: علی محمد معوض، بیروت: دار الکتب، چاپ اول، ۱۴۱۵ق.۵ – ابن تیمیه حرانی، أحمد بن عبدالحلیم: اقتضاء الصراط المستقیم، تحقیق: ناصر عبدالکریم العقل، بیروت: دار عالم الکتب، چاپ هفتم، ۱۴۱۹ق.۶ – قاعده جلیله فی التوسل و الوسیله، تحقیق: ربیع بن هادی عمیر مدخلی، عجمان: مکتبه الفرقان، چاپ اول، ۱۴۲۲ق.۷ – منهاج السنه النبویه فی نقض کلام الشیعه القدریه، تحقیق: محمد رشاد سالم، عربستان: جامعه الإمام محمد بن سعود الإسلامیه، چاپ اول، ۱۴۰۶ق.۸ – الصارم المسلول علی شاتم الرسول، بیروت: دار ابن حزم، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.۹ – الفتاوی الکبری، محقق: محمد عبدالقادر عطا – مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت: دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۰۸ق.۱۰ – شرح العمده فی الفقه، تحقیق: سعود صالح عطیشان، ریاض: مکتبه العبیکان، چاپ اول، ۱۴۱۳ق.۱۱ – مجموع الفتاوی، تحقیق: عبدالرحمن بن محمد بن قاسم، مدینه نبویه: مجمع الملک فهد للطباعه المصحف الشریف، ۱۴۱۶ق.۱۲ – زیاره القبور و الاستنجاد بالمقبور، طنطا: دارالصحابه للتراث، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.۱۳ – ابن جوزی، أبوالفرج عبدالرحمن بن علی: المدهش، تحقیق: مروان قبانی، بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، ۱۴۰۵ق.۱۴ – ابن حجر عسقلانی، أحمد بن علی: إتحاف المهره بالفوائد المبتکره من أطراف العشره، تحقیق: مرکز خدمه السنه والسیره، مدینه: مجمع الملک فهد لطباعه، چاپ اول، ۱۴۱۵ق.۱۵ – الإصابه فی تمییز الصحابه، تحقیق: عادل أحمد عبدالموجود، بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۵ق.۱۶ – تقریب التهذیب، تحقیق: محمد عوامه، سوریه: دار الرشید، چاپ اول، ۱۴۰۶ق.۱۷ – تهذیب التهذیب، بیروت: دار الفکر، چاپ اول، ۱۴۰۴ق.۱۸ – ابن حجر هیتمی، أحمد بن محمد بن محمد: الصواعق المحرقه علی أهل الرفض و الضلال و الزندقه، بیروت: مؤسسه الرساله، چاپ اول، ۱۹۹۷م.۱۹ – ابن عدی، عبدالله: الکامل فی ضعفاء الرجال، بیروت: دارالفکر، ۱۴۰۹ق.۲۰ – ابن عساکر، أبو القاسم علی بن الحسن: تاریخ مدینه دمشق، بیروت: دارالفکر، ۱۴۱۵ق.۲۱ – ابن عطیه: أبهی المراد فی شرح مؤتمر علماء بغداد، بیروت: مؤسسه الأعلمی، چاپ اول، ۱۴۲۳ق.۲۲ – ابن غِطْریف، محمد بن أحمد: الجزء، تحقیق: عامر حسن صبری، بیروت: دار البشائر الإسلامیه، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.۲۳ – ابن قلیج، مغلطای ابوعبدالله: إکمال تهذیب الکمال فی أسماء الرجال، تحقیق: عادل بن محمد، قاهره: الفاروق الحدیثه للطباعه والنشر، چاپ اول، ۱۴۲۲ق.۲۴ – ابن مغازلی واسطی مالکی، علی بن محمد: مناقب أمیرالمؤمنین علی بن أبی طالب (ع)، تحقیق: ترکی بن عبدالله وادعی، صنعا: دارالآثار، بی تا.۲۵ – ابن منظور، محمد بن مکرم: مختصر تاریخ دمشق، بیروت: دار الفکر للطباعه والتوزیع و النشر، چاپ اول، ۱۴۰۲ق.۲۶ – ابن نجار، محمد بن محمود: ذیل تاریخ بغداد، تحقیق: مصطفی عبدالقادر یحیی، بیروت: دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.۲۷ – أبویعلی موصلی، احمد بن علی بن مثُنی: المعجم، تحقیق: إرشاد الحق الأثری، فیصل آباد: إداره العلوم الأثریه، چاپ اول، ۱۴۰۷ق.۲۸ – اصبهانی، ابونعیم احمد بن عبدالله: فضائل الخلفاء الأربعه، تحقیق: صالح بن محمد عقیل، مدینه منوره: دار البخاری للنشر و التوزیع، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.۲۹ – معرفه الصحابه، تحقیق: عادل بن یوسف عزازی، ریاض: دارالوطن، چاپ اول، ۱۴۱۹ ق.۳۰ – اصفهانی، أحمد بن محمد: المشیخه البغدادیه، مخطوط، نسخه مکتبه الشامله.۳۱ – امینی، عبدالحسین: الغدیر، قم: مرکز الغدیر، چاپ اول، ۱۴۱۶ق.۳۲ – بخاری، محمد بن اسماعیل بن ابراهیم: صحیح البخاری، استانبول: دارالفکر، ۱۴۰۱ق.۳۳ – بیومی، محمد: السیده فاطمه الزهراء (س)، اصفهان: سفیر، ۱۴۱۸ق.۳۴ – جمعی از نویسندگان: موسوعه أقوال أبی الحسن الدارقطنی فی رجال الحدیث و علله، بیروت: عالم الکتب، چاپ اول، ۲۰۰۱م.۳۵ – حافظ مزی، یوسف بن عبدالرحمن: تهذیب الکمال فی أسماء الرجال، تحقیق: بشارعواد معروف، بیروت: مؤسسه الرساله، چاپ اول، ۱۴۰۰ق.۳۶ – حاکم، محمد بن عبدالله بن محمد: المستدرک علی الصحیحین، تحقیق: مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۱ق.۳۷ – حلبی، علی بن برهان الدین: السیره الحلبیه، بیروت: دارالمعرفه، ۱۴۰۰ق.۳۸ – خرکوشی نیشابوری، ابوسعید: شرف المصطفی، مکه: دار البشائر الإسلامیه، ۱۴۲۴ق. ۳۹ – خوارزمی، موفق بن احمد: مقتل الحسین، تحقیق: محمد سماوی، قم: انوار الهدی، ۱۴۳۱ق.۴۰ – دارقطنی، أبوالحسن علی بن عُمَر: العلل الوارده فی الأحادیث النبویه، تحقیق: محفوظ الرحمن زین الله، ریاض: دار طیبه، چاپ اول، ۱۴۰۵ق.۴۱ – دولابی، محمد بن احمد: الذریه الطاهره النبویه، تحقیق: محمدجواد حسینی، قم: نشر جامعه مدرسین، ۱۴۰۷ق.۴۲ – دینوری، عبدالله بن مسلم: الإمامه و السیاسه، تحقیق: الزینی، قاهره: مؤسسه حلبی، بی تا.۴۳ – ذهبی، شمس الدین: تاریخ الإسلام و وَفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق: بشار عوّاد معروف، دار الغرب الإسلامی، چاپ اول، ۲۰۰۳م.۴۴ – تلخیص الذهبی «بهامش المستدرک»، بیروت: دارالمعرفه، چاپ دوم، ۱۴۲۷ق.۴۵ – سیر أعلام النبلاء، بیروت: مؤسسه الرساله، چاپ سوم، ۱۴۰۵ق.۴۶٫ – میزان الاعتدال فی نقد الرجال، تحقیق: علی محمد بجاوی، بیروت: دارالمعرفه، چاپ اول، ۱۳۸۲ق.۴۷ – رافعی قزوینی، عبدالکریم بن محمد: التدوین فی أخبار قزوین، تحقیق: عزیز الله عطاری، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۹۸۷م.۴۸ – زرقانی مالکی، أبوعبدالله محمد بن عبدالباقی: شرح الزرقانی علی المواهب اللدنیه بالمنح المحمدیه، بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.۴۹ – زرندی حنفی، محمد: نظم دررالسمطین، قم: مکتبه امیرالمومنین (ع)، ۱۳۷۷ق.۵۰ – سبحانی، جعفر: رسائل و مقالات، قم: مؤسسه الامام الصادق (ع)، چاپ دوم، ۱۴۲۵ق.۵۱ – سیوطی، جلال الدین: جامع الاحادیث، چاپ اول، بی جا، ۱۴۲۳ق.۵۲ – صالحی شامی، محمد بن یوسف: سبل الهدی و الرشاد، فی سیره خیر العباد، تحقیق: عادل أحمد عبدالموجود، بیروت: دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.۵۳ – طبرانی، سلیمان بن أحمد: المعجم الکبیر، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید سلفی، قاهره: مکتبه ابن تیمیه، چاپ دوم، ۱۴۱۵ق.۵۴ – طبری، حافظ أبوالعبّاس محبّ الدین: ذخائرالعقبی، نشر دوی القربی، بی تا.۵۵ – عینی، محمود بن احمد: عمده القاری، بیروت: دار احیاء التراث.۵۶ – قندوزی حنفی، سلیمان بن ابراهیم: ینابیع الموده لذوی القربی، قم: دار الأسوه، بی تا.۵۷ – گنجی شافعی، محمد بن یوسف: کفایه الطالب فی مناقب علی بن ابی طالب، تهران: دار احیاء تراث أهل البیت (ع)، بی تا.۵۸ – متقی هندی، علی: کنز العمال فی سنن الأقوال و الأفعال، بیروت: نشر الرساله، ۱۴۰۹ق.۵۹ – مجلسی، محمدباقر: بحار الأنوار، بیروت: مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۴ق.۶۰ – مقریزی، تقی الدین: إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال والأموال والحفده والمتاع، بیروت: دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۰ق.۶۱ – مناوی قاهری، محمد عبدالرؤوف: اتحاف السائل بما لفاطمه من المناقب والفضائل، تحقیق: عبداللطیف عاشور، قاهره: مکتبه القرآن، بی تا.۶۲ – فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، تحقیق: احمد عبدالسلام، بیروت: دار الکتب،چاپ اول، ۱۴۱۵ق.۶۳ – مؤیدی، مجد الدین: لوامع الأنوار فی جوامع العلوم و الآثار، بی جا، بی تا.۶۴ – نووی، یحیی بن شرف: شرح مسلم، بیروت: دار الکتاب العربی، ۱۴۰۷ق.۶۵ – نیشابوری، مسلم بن حجاج: صحیح مسلم، بیروت: دارالکتب العلمیه، بی تا.۶۶ – هیثمی، نورالدین علی بن ابی بکر: مجمع الزوائد و منبع الوائد، بیروت: دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۸ق.
منبع: نشریه سراج منیر
پی نوشت ها
[۱]. ابنتیمیه، احمد، منهاج السنه، ج۴، ص۲۴۸٫
[۲]. همو، الفتاوی الکبری، ج۵، ص۸۶٫
[۳]. همو، مجموع الفتاوی، ج۳، ص۳۷۹ـ ۳۸۰٫
[۴]. همان.
[۵]. همو، منهاج السنه، ج۷، ص۱۷٫
[۶]. همان، ص۴۲۶٫
[۷]. همان، ص۴۲۸٫
[۸]. چنانکه در مورد حدیث مورد بحث و برخی از فضائل امیر المؤمنین (ع) چنین کرده که اشاره شد.
[۹]. ابنتیمیه، احمد، مجموع الفتاوی، ج۳، ص۲۲۹٫
[۱۰]. همو، منهاج السنه، ج۴، ص۵۲۹٫
[۱۱]. همان، ج۵، ص۴۴۳٫
[۱۲]. ابنابیعاصم،ابوبکر، الآحاد و المثانی، ج۵، ص۳۶۳، ح۲۹۵۹٫
[۱۳]. ذهبی، شمس الدین، سیر أعلام النبلاء، ج۱۳، ص۴۳۰٫
[۱۴]. همو، تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج۶، ص۶۸۴٫
[۱۵]. ر.ک: ابنتیمیه، احمد، اقتضاء الصراط، ج۱، ص۳۸۷؛ همو، مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۲۱٫
[۱۶]. ابویعلی، احمد، المعجم، ج۱، ص۱۹۰، ح۲۲۰٫
[۱۷]. جمعی از نویسندگان، موسوعه أقوال أبیالحسن، ج۱، ص۷۵٫
[۱۸]. ذهبی، شمس الدین، پیشین، ج۷، ص۱۱۲٫
[۱۹]. برای نمونه ر.ک: ابنتیمیه، احمد، اقتضاء الصراط، ج۱، ص۳۳۶٫
[۲۰]. طبرانی، سلیمان، المعجم الکبیر، ج۱، ص۱۰۸، رقم۱۸۲؛ ج۲۲، ص۴۰۱، ح۱۸۸۵۳٫
[۲۱]. ابنابییعلی، أبوالحسین، طبقات الحنابله، ج۲، ص۵۰٫
[۲۲]. ذهبی، شمسالدین، پیشین، ج۱۶، ص۱۱۹٫
[۲۳]. ابنتیمیه، احمد، منهاج السنه، ج۷، ص۴۲۸٫
[۲۴]. همو، مجموع الفتاوی، ج۳، ص۳۷۹ـ۳۸۰٫
[۲۵]. همو، قاعده جلیله فی التوسل و الوسیله، ص۲۵۴٫
[۲۶]. ابنعدی، عبداللّه، الکامل فی الضعفاء، ج۲، ص۳۵۱٫
[۲۷]. ذهبی، شمسلدین، تاریخ الاسلام، ج۸، ص۲۴۰٫
[۲۸]. ابنتیمیه، احمد، الصارم المسلول، ص۱۷۶٫
[۲۹]. ابنعدی، عبدالله، پیشین، ج۳، ص۲۱۷٫
[۳۰]. دارقطنی، ابوالحسن، العلل الوارده فی الأحادیث النبویه، ج۳، ص۱۰۳٫
[۳۱]. ابنتیمیه، احمد، منهاج السنه، ج۷، ص۴۲۶ و ۴۲۸٫
[۳۲]. همو، مجموع الفتاوی، ج۳، ص۳۷۹ـ ۳۸۰٫
[۳۳]. برای نمونه ر.ک: همان، ج۶، ص۴۸۶؛ همو، شرح العمده فی الفقه، ج۲، ص۲۹۴٫
[۳۴]. حاکم، محمد، المستدرک على الصحیحین، ج۳، ص۱۶۷، ح۴۷۳۰٫
[۳۵]. برای نمونه ر.ک: ابنتیمیه، احمد، منهاج السنه، ج۵، ص ۱۰۵؛ همو، قاعده جلیله فی التوسل و الوسیله، ص۷۷؛ همو، اقتضاء الصراط المستقیم، ج۲، ص۱۷۲؛ همو، مجموع الفتاوی، ج۱، ص۱۹۵؛ ج۵، ص۴۳۸٫
[۳۶]. «هؤلاء أعلم بأحوال رسول الله من غیرهم» (همو، منهاج السنه، ج۷، ص ۴۲۸).
[۳۷]. اصبهانی، ابونعیم، معرفه الصحابه، ج۱، ص۹۳، ح۳۵۵٫
[۳۸]. همو، فضائل الخلفاء، ج۱، ص۱۲۴، ح۱۴۱٫
[۳۹]. ابنتیمیه، احمد، مجموع الفتاوى، ج۱۸، ص۷۱٫
[۴۰].همان، ج۳، ص۳۷۹ـ ۳۸۰٫
[۴۱]. ابناثیر، علی، اُسدالغابه، ج۶، ص۲۲۴٫
[۴۲]. ذهبی، شمس الدین، سیر اعلام النبلاء، ج۲۲، ص۳۵۴٫
[۴۳]. ابنعساکر، ابوالقاسم، تاریخ مدینه دمشق، ج۳، ص۱۵۶، ح۵۹۸٫
[۴۴]. ذهبی، شمس الدین، پیشین، ج۲۰، ص۵۵۴٫
[۴۵]. همان، ص۵۵۶٫
[۴۶]. ر.ک: ابنتیمیه، احمد، پیشین، ج۳۵، ص۳۴۲٫
[۴۷]. همو، منهاج السنه، ج۷، ص۴۱۸٫
[۴۸]. ر.ک: دولابی، محمد، الذریه الطاهره النبویه، ص۱۶۸، ح۲۲۶٫
[۴۹]. ر.ک: خرکوشی، ابوسعید، شرف المصطفی، ج۵، ص۳۵٫
[۵۰]. ر.ک: ابنمغازلی، علی، المناقب، ص۴۱۶٫
[۵۱]. ر.ک: طبری، حافظ، ذخایر العقبی، ص ۳۹٫
[۵۲]. ر.ک: رافعی، عبدالکریم، التدوین فی اخبار القزوین، ج۳، ص۱۱، باب الذال.
[۵۳]. ر.ک: ابنغِطْریف، محمد، الجزء، ج۱، ص۷۸، رقم۳۱٫
[۵۴]. ر.ک: اصفهانی، احمد، المشیخه البغدادیه، ج۵، ص۴۸، مخطوط. نسخهاش در مکتبه الشامله موجود است.
[۵۵]. ر.ک: ابنجوزی، ابوالفرج، المدهش، ج۱، ص۱۳۴٫
[۵۶]. ر.ک: ابننجار، محمد، ذیل تاریخ بغداد، ج۲، ص۱۴۰٫
[۵۷]. ر.ک: سبط ابنجوزی، ابوالمظفر، تذکره الخواص، ص۳۱۰٫
[۵۸]. ر.ک: گنجی، محمد، کفایه الطالب، ص۲۱۹٫
[۵۹]. ر.ک: خوارزمی، موفق، مقتل الحسین، ج۱، ص۹۰٫
[۶۰]. ر.ک: ابنمنظور، محمد، مختصر تاریخ دمشق، ج۲، ص۲۶۹٫
[۶۱]. ر.ک: مزی، یوسف، تهذیب الکمال ، ج۳۵، ص۲۵۰٫
[۶۲]. ر.ک: هیثمی، نورالدین، مجمع الزواید، ج۹، ص۲۰۴٫
[۶۳]. ر.ک: ذهبی، شمس الدین، میزان الاعتدال، ج۱، ص۵۳۵، رقم ۲۰۰۲؛ ج۲، ص۴۹۲، رقم۴۵۶۰٫
[۶۴]. ر.ک: ابنحجر، احمد، الاصابه فی معرفه الصحابه، ج۸، ص۲۶۵-۲۶۶٫
[۶۵]. ر.ک: سیوطی، جلالالدین، جامع الاحادیث، ج۸، ص۱۸۶٫
[۶۶]. ر.ک: زرندی، محمد، نظم درر السمطین، ص۱۷۷٫
[۶۷]. ر.ک: متقی هندی، علی،کنز العمال، ج۳۱، ص۶۷۴، رقم۳۷۷۲۵٫
[۶۸]. ر.ک: مقریزی، تقیالدین، امتاع الاسماع، ج۴، ص۱۹۴٫
[۶۹]. ر.ک: صالحی، محمد، سبل الهدی و الرشاد، ج۱۱، ص۴۴٫
[۷۰]. ر.ک: ابنحجر، احمد، الصواعق المحرقه، ج۲، ص۵۰۷٫
[۷۱]. ر.ک: قندوزی، سلیمان، ینابیع الموده، ج۲، ص۵۷٫
[۷۲]. ر.ک: بیومی، محمد، السیده فاطمه، ص۱۷٫
[۷۳]. ابنابیعاصم، پیشین، ج۵، ص۳۶۳٫
[۷۴]. طبرانی،سلیمان، پیشین، ج۱، ص۱۰۸٫
[۷۵]. ذهبی، شمس الدین، سیر اعلام النبلا، ج۱۴، ص۴۱٫
[۷۶]. همو، میزان الاعتدال، ج۲، ص۴۹۲٫
[۷۷]. همو، تاریخ الاسلام، ج۵ ص۸۴۸٫
[۷۸] . ابنابیعاصم، ابوبکر، پیشین، ج۵ ص۳۶۳٫
[۷۹]. ابنقلیج، مغلطای، إکمال تهذیب الکمال فی أسماء الرجال، ج۷، ص۳۷۲٫
[۸۰]. جمعی از نویسندگان، پیشین، ج۱، ص۲۱۳٫
[۸۱]. ابنعدی، عبدالله، پیشین، ج۳، ص۲۱۷٫
[۸۲]. اصفهانی، ابونعیم، معرفه الصحابه، ج۱، ص۳۸۱٫
[۸۳]. ابنحجر، احمد، تقریب التهذیب، ج۱، ص۱۶۶٫
[۸۴]. ذهبی،شمسالدین، تلخیص الذهبی «بهامش المستدرک»، ج۴، ص۱۳۷٫
[۸۵]. همو، میزان الاعتدال، ج۱، ص۱۱۸٫
[۸۶]. ابنحجر، احمد، تهذیب التهذیب، ج۵، ص۲۲۸؛ هیثمی، نورالدین، پیشین، ج۱، ص۲۶۱؛ مناوی محمد عبدالرؤوف، فیض القدیر، ج۱، ص۳۶۹٫
[۸۷]. ذهبی، شمس الدین، سیر اعلام النبلاء، ج۴، ص۱۳۴٫
[۸۸]. مزی، یوسف، تهذیب الکمال، ج۲۱، ص۴۷۰٫
[۸۹]. ذهبی، شمس الدین، پیشین، ج۱۱، ص۳۱۶٫
[۹۰]. همان، ج۴، ص۴۰۲٫
[۹۱]. همان، ص۳۸۷٫
[۹۲]. حاکم، محمد، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۵۳٫
[۹۳]. دارقطنی، ابوالحسن، پیشین، ج۳، ص۱۰۳٫
[۹۴]. هیثمی، نورالدین، پیشین، ج۹، ص۲۰۴٫
[۹۵]. صالحی، محمد، پیشین، ج۱۱، ص۴۴٫
[۹۶]. زرقانی مالکی، أبوعبدالله، شرح الزرقانی على المواهب اللدنیه بالمنح المحمدیه، ج۴، ص۳۳۱٫
[۹۷]. ابنحجر عسقلانی، احمد، إتحاف المهره بالفوائد المبتکره من أطراف العشره، ج۱۱، ص۳۴۵٫
[۹۸]. مناوی، محمد، اتحاف السائل بما لفاطمه من المناقب و الفضائل، ص۶۵٫
[۹۹]. نیشابوری، مسلم، صحیح مسلم، ج۱، ص۷؛ نووی، یحیی بنشرف، شرح مسلم، ج۱، ص۶۲؛ ابن ماجه، سنن ابنماجه، ج۱، ص۱۵٫
[۱۰۰]. ابنتیمیه، احمد، زیاره القبور و الاستنجاد بالمقبور، ص۴۵٫
[۱۰۱]. بخاری، محمد، صحیح بخارى، باب مناقب المهاجرین، ج۴، ص۲۱۰ و ۲۱۹٫
[۱۰۲]. عینی، محمد، عمده القاری، ج۱۶، ص۲۲۳و۲۵۰٫
[۱۰۳]. سوره توبه(۹)، آیه ۱۰۰٫
[۱۰۴]. سوره فتح(۴۸)، آیه ۱۸٫
[۱۰۵]. ابنتیمیه، احمد، منهاج السنه، ج۴، ص۲۴۹٫
[۱۰۶]. حلبی، علی بنبرهان، السیره الحلبیه، ج۲، ص۷۰۳٫
[۱۰۷]. سوره فتح(۴۸)، آیه ۱۰٫
[۱۰۸]. بخاری، محمد بناسماعیل، پیشین، ج۷، ص۲۱۳٫
[۱۰۹]. همان، ج۸، ص۳٫
[۱۱۰]. مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار، ج۳۷، ص۷۰٫
[۱۱۱]. ابنعطیه، أبهى المراد فی شرح مؤتمر علماء بغداد، ج۱، ص۲۵۵٫
[۱۱۲]. مؤیدی، مجد الدین، لوامع الانوار فی جوامع العلوم و الآثار، ج۲، ص۵۷۷٫
[۱۱۳]. امینى، عبدالحسین، الغدیر، ج۷، ص۳۱۹٫
[۱۱۴]. سبحانی، جعفر، رسائل و مقالات، ج۳، ص۳۵۹٫
پاسخ دهید