تبرک نه تنها در دین اسلام بلکه در ادیان دیگر نیز سابقه دارد. روایات فراوانی درباره تبرک مسلمانان به پیامبر و آثار و غذای ایشان وجود دارد. تبرک به آب وضوی پیامبر در زمان فتح مکه تأثیر روانی فراوانی بر ابوسفیان گذاشت. پس از پیامبر نیز این تبرک به آثار آن حضرت در میان مسلمانان ادامه داشت. در این میان برخی از جریانات خاص حدیثگرا بر این عمل خرده گرفته و ادعا کردهاند که تنها تبرکهایی که در زمان پیامبر در میان مسلمانان معهود بوده است، توجیه شرعی دارد و میبایست به همانها بسنده کرد و پس از رحلت پیامبر تبرک به آثار ایشان ممنوع است و در حد شرک به خداوند است. به نظر میرسد این دیدگاه دارای اشکالات و کاستیهای گوناگون است که در این نوشتار بدان پرداخته خواهد شد.
مقدمه
تبرک که در صدر اسلام مورد توجه مسلمانان بود و با نگاه آنان به پیامبر که او را منشأ خیر و رحمت و برکت خداوند میدانستند، تبرک و طلب خیر از ایشان رفتاری دینی و پذیرفتهشده در میان مسلمانان و پیامبر بود؛ از این جمله میتوان به تبرک مردم مدینه به باقیمانده غذای پیامبر یا آب وضوی پیامبر اشاره کرد. پیامبر که این رفتار مسلمانان را مشاهده میکرد، بر آنان خرده نگرفت و به اصطلاح این عمل آنان را تقریر کرد که حاکی از جواز و حتی رجحان این عمل است. پس از رحلت پیامبر نیز مسلمانان به تبرک جستن از پیامبر ادامه دادند و چون او در قید حیات مادی نبود، به آثار باقیماندهاش مانند قبر، لباس، کفش، جایگاه نشستن او و مساجدی که آن حضرت درآن نماز به پا میداشت، تبرک میکردند و هیچگاه کسی از فقهای مدینه یا اصحاب پیامبر که ایشان را درک کرده بود، به این کار مسلمانان خرده نمیگرفت بلکه برخی بزرگان اصحاب در این کار پیشقدم بودند و بر آن مداومت داشتند، لکن با ظهور وهابیان و برداشت بیبنیانی که از دین صورت گرفت، برخی بر اساس فرضیات یا برداشتهای نادرست خویش این عمل را شرک شمردند و مسلمانان را از ارتکاب آن نهی کردند و بر کسانیکه به این رفتار دینی ملتزم بودند، سختگیریهای فراوانی اعمال کردند. واضح است اکثر این مسلمانان اهل سنتی بودند که براساس آموزههای دین اسلام تبرک را امری مشروع و مستحب میدانستند و اکنون باظهور این اندیشه خاص و تسلط آنان بر مقدسترین مکانهای مسلمین در تنگناهای شدیدی قرار گرفتهاند.
این اندیشه به سبب مخالفت با سابقه دیرینه تبرک در میان مسلمانان، مورد نقد مسلمانان قرار گرفت و مخالفان تبرک را به دفاع از خود واداشت. در همین زمینه ریاست عامه هیئت امر به معروف و نهی از منکر جزوهای صد صفحهای با عنوان التبرک المشروع و التبرک الممنوع نگاشته است که در میان زائران توزیع میگردد. نویسنده این جزوه شخصی به نام علی بننفیع علیانی است. این جزوه دو بخش اصلی دارد: بخش اول درباره تبرکی است که مورد رضایت شرع است و انجام آن اشکال ندارد و بخش دوم تبرکی است که به زعم نویسنده مورد نهی شارع قرار گرفته است و نباید انجام شود. نویسنده بخش عمده تبرکات مسلمانان را در قسم دوم قرار داده است. شیوه نویسنده در این کتاب بیان ادله نقلی متعدد درباره منع از تبرک به آثار پیامبر میباشد و از این روایات اینگونه استفاده میکند که تبرک به این آثار ممنوع است، علاوه بر اینکه تبرککنندگان به موارد ممنوع، دچار شرک نیز گشتهاند؛ زیرا تبرک نوعی عبادت است. پس اگر کسی تبرک میکند، متبرکٌ به را عبادت کرده است و این شرک و حرام است. مؤلف پس از نقل روایات به بحث از دلالت این روایات بر مدعای خویش پرداخته است. بخش دوم این کتاب به نقل روایاتی میپردازد که حاکی از تبرکهای مشروع است. در این روایات مواردی همچون عسل، زیتون، شیر و اماکنی همچون خوابگاه گوسفندان را از موارد مجاز برای تبرک میشمارد.
بخش اصلی نوشتار حاضر به بررسی ادعای نخست مؤلف درباره ممنوعیت برخی تبرکات میپردازد. به نظر میرسد روایات مورد استدلال و ادله دیگری که طرح گردیده است، دلالتی بر مدعای مذکور ندارد و با این ادله نمیتوان تبرکهای کنونی را از مصادیق تبرکهای ممنوع شمرد.
استدلال اول: روایات
مؤلف در ابتدای استدلال خویش به روایات میگوید: روایاتی وجود دارد که دلالت میکند تبرک عبادت است و در کیفیت آن میباید به شارع مراجعه کرد تا فهمید که کدامیک از این تبرکها نامشروع است تا از آن پرهیز کرد: «و ممّا یدلّ علی أنّ التبرکَ عباده و أنّ کیفیّتها تتلقی عن صاحب الشریعه و لما یجاوز له المشروع ما یلی».[۱]
نقد استدلال اول
واضح است که مؤلف در این عبارت به نادرستی و با مغالطه، دو ادعا را در یک جمله جمع کرده است؛ در حالیکه این دو ارتباطی با یکدیگر ندارند. ادعای اول این است که تبرک عبادت است؛ یعنی هر گاه کسی به شیئی از اشیای عالم تبرک جست، آن شیء را پرستیده است و ادعای دوم این است که کیفیت تبرک از صاحب شریعت اخذ میشود و نباید از آن تعدی کرد.
روشن است که ادعای دوم هیچ ارتباطی به ادعای نخست ندارد. به دیگر سخن ممکن است کسی معتقد شود در تبرک میباید توقیفی بود، اما اگر از آن گذر شود و به اشیای دیگر تبرک شود، به معنای پرستش آن نیست، بلکه حداکثر گناهی انجام شده است؛ زیرا به امرِ توصیهنشده تبرک کرده است.
دلیل این مطلب این است که حتی در موارد مجازِ تبرک مانند تبرک به جسم پیامبر و اعضای بدن و باقیمانده آب و غذای ایشان که وهابیان نیز آن را قبول دارند، اگر شخص تبرککننده معتقد به عبودیت برای تبرکشونده باشد، این نیز شرک و حرام است؛ زیرا عبادت مختص به خداوند است؛ یعنی در موارد تبرک مشروع نیز عبادت غیر خداوند وجود ندارد، مگر نادانی بگوید که خداوند شرک را در چنین مواردی تجویز کرده و باقی شرکها را غیر مجاز دانسته که بطلان آن آشکار است؛ زیرا معنا ندارد خداوند در برخی موارد دستور به شرک دهد.
با صرف نظر از این ایراد، هیچیک از روایاتی که در این باره آمده است، دلالت ندارد که تبرک عبادت است؛ گرچه شاید برخی از آنها بر توقیفی بودن مورد تبرک دلالت کند. نکته مهم و اساسی در این بحث که وهابیها با آن دیگران را تکفیر میکنند، این است که تبرک نوعی عبادت است، در حالیکه تجاوز از موارد معینشده در شرع گناه است و هیچکس انجام آن را موجب کفر نمیداند.
مؤلف برای اثبات مدعای خویش در مجموع شش روایت را آورده است:
روایت اول: «ما رواه البخاری فی صحیحه عن عمر بن خطاب أنّه جاء إلی الحجر الأسود فقبّله فقال: إنّی أعلم أنّکَ حجر لا تضر ولا تنفع و لولا أنّی رأیت رسول الله یقبّلک ما قبلتک».[۲]
مضمون این حدیث این است که عمر میگوید: اگر پیامبر حجر الاسود را نمیبوسید، من نیز تو را نمیبوسیدم؛ زیرا تو سنگی هستی که ضرر و نفع نمیرسانی.
این روایت بر این دلالت میکند که میباید در تبرک از شارع تبعیت کرد، لکن دلالتی بر این نمیکند که تبرک، عبادت است، علاوه بر اینکه این جمله عمر بر نکتهای دلالت میکند که واضح است؛ زیرا همواره اعمالی که در شرع آمده است، تابع مصالحی است و برای رسیدن به آن، این افعال واجب یا مستحب شده است.
روایت دوم:
ما رواه ابن وضاح عن مروان بن سوید الأسدی قال: خرجت مع أمیرالمومنین عمر بنخطاب من مکه إلی المدینه فلمّا أصبحنا صلّی بذار الخداه ثمّ رأی الناس یذهبون مذهباً. فقال: أین یذهب هؤلاء؟ قیل: یا امیرالمومنین مسجد صلّی فیه رسول الله هم یأتون یصلّون فیه. فقال: إنما هلکَ من کان قبلکم بمثل هذا یتبعون آثار أنبیاءهم فیتخذونها کنائس و بیعاً، و من أدرکته الصلاه فی هذا المسجد فلیصلّ، و من لا، فلیمض ولا یعتمدها.
در این روایت خلیفه ثانی از رفتن به مساجد دیگر نهی کرده است، لکن این نهی از چند جهت مورد اشکال است: اول اینکه سیره برخی صحابه مانند عبدالله بنعمر و غیره این بوده است که برای تبعیت از سنت پیامبر در همه اماکنی که پیامبر نماز خوانده بود، نماز میخواندند و بالاتر از آن بسیاری از کارهایی را که مباح بوده و پیامبر آنها را انجام داده است، آنها را نیز انجام میدادهاند.[۳] ثانیاً، این سخن مخالف مطالبی است که در بخش اول آمده است که تمسک به افعال خیری همچون صلات و صوم و تمسک به خود پیامبر مشروع شمرده شده است.
روایت سوم:
ما رواه أحمد بنحنبل فی المسند عن عمر بنعبدالرحمن بنالحرث بنهشام أنّه قال: لقی أبوبصره الغفاری أبا هریره و هو جاء من الطور فقال: من أین أقبلت؟ قال: من الطور صلّیت فیه. قال: أمّا لو أدرکتک قبل أن ترحل إلیه ما رحلت إنّی سمعت رسول الله یقول: لا تشدّ الرحال إلّا إلی ثلاثه مساجد المسجد الحرام و مسجدی هذا و المسجد الأقصی.[۴]
مفاد این روایت، نهی از سفر کردن به مساجدی غیر از مساجد ثلاث است. این حدیث نیز هیچ ارتباطی به بحث تبرک ندارد؛ چون ظاهر روایت این است که ابوهریره برای خواندن نماز به طور رفته است و قصد او تبرک به نماز در طور بوده است، علاوه براینکه این روایت بر عبادت بودن تبرک هیچ دلالتی ندارد. ثانیاً، مفاد این حدیث از اثبات مدعای وهابیت درباره عدم جواز سفر در غیر این سه مسجد نیز ناتوان است.[۵]
روایت چهارم:
ما رواه ابن سعد فی الطبقات عن نافع قال: کانوا الناس یأتون الشجره التی یقال لها شجره الرضوان فیصلّون عندها. فبلغ ذلک عمر بن الخطاب ما وعدهم فیها و أمر بقطعها فقطعت.
این روایت نیز دلالت بر فعلی از عمر میکند که یکی از مهمترین آثار مربوط به مسلمانان را از میان برده است، لکن باز هم بر مقصود مؤلف دلالت ندارد؛ زیرا کسانیکه کنار درخت مذکور میرفتهاند، به درخت مذکور تبرک نمیکردهاند، بلکه درکنار آن نماز میخواندهاند که در حقیقت تبرک و استعانت به نماز است؛ گرچه این نماز را در این مکان انجام میدادهاند و اگر قصد اصلی آنان نماز نبود، بلکه تنها به خاطر درخت مذکور به آنجا میرفتند، خواندن نماز در آنجا خصوصیتی نداشت.
روایت پنجم:
«قال ابن وضاح و کان مالک بنأنس و غیره من علماء المدینه یکرهون إتیان تلک المساجد و تلک الآثار للنبی عدا قباء و احد».
روایت ششم:
«ما رواه ابوداود فی سننه قال: لا تجعلوا بیوتکم قبوراً ولا تجعلوا قبری عیداً و صلّوا علی فإنّ صلاتکم تبلغنی حیث کنتم».[۶]
در نقل پنجم تصریح شده است که برخی علمای مدینه رفتن به مساجد دیگر را مکروه میدانند و این از اجتهاد فقهای مدینه است که حجیت برای دیگران ندارد، علاوه بر اینکه ارتباطی به بحث مورد نظر ندارد.
در روایت ششم نیز از قرار دادن قبور در خانهها و رفت و آمد فراوان به قبر پیامبر نهی شده است و سخنی از تبرک در آن وجود ندارد.
مؤلف پس از این، عباراتی را از ابن تیمیه نقل میکند که جای تأمل فراوان دارد:
اما اگر شخصی قصد کند که نزد قبور پیامبران یا برخی از نیکان نماز بخواند و بدین وسیله به نماز در این مکانها تبرک جوید، این همانند مبارزه و مخالفت با خداوند و پیامبر او است و این کار مخالفت با دین خداوند و بدعتی در دین است که خداوند بدان اجازه نداده است.
در این تعبیرِ ابنتیمیه، از تبرک به نماز در این امکنه نیز نهی شده است؛ در حالیکه همگان بر تبرک و استعانت به واجباتی همچون نماز اتفاق دارند.
نویسنده کتاب التبرک المشروع و التبرک الممنوع پس از این و به تبعیت از این کلام تأمل برانگیز ابنتیمیه، ادعای دیگری را مطرح میکند و میگوید:
به همین دلیل ثابت شد در مکانهایی که پیامبر در سفر یا غیر آن در آنها نماز خوانده است، اما قصد او اختصاص آنجا به نماز خواندن نبوده است، جایز نیست انسان نماز بخواند؛ چون این مکانها مقصود بالذات نبودهاند و همینطور اماکنی که به نبوت پیامبر ارتباط داشتهاند؛ مانند غاری که در آن وحی نازل گردید یا غاری که پیامبر در آن پنهان شد.[۷]
استدلال دوم: دلیل تاریخی
مؤلف در ادامه، برخی قصههای تاریخی را از دوران جاهلیت نقل میکند که اعراب بادیهنشین سنگهایی را بهعنوان بت میپرستیده و در مقابل آن خضوع و قربانی میکردهاند و چون برخی از آنان هیچ خاصیتی از این سنگها ندیدند، اشعاری را در مذمت این خدایان سرودند.[۸] مؤلف از نقل این وقایع تاریخی نتیجه میگیرد که تبرک به سنگهای مکه و تعظیم این سنگها به صورت غیرمشروع باعث گردید که این افراد به عبادت بتها روی آورند و آنها را بپرستند، تا جاییکه برای آنان قربانی و نذر هم کنند.
نقد دلیل دوم
آشکار است که هیچ مسلمانی در بطلان عقاید مشرکان مکه تردید ندارد. پرستیدن سنگ و چوب و اشیای دیگر عملی بیهوده است که اسلام آن را منع کرد و با آوردن شعار لا اله الا الله مردم را به سوی خالق همه این بتها که خداوند متعال است، راهنمایی کرد. پس کسی نیست که پرستیدن این بتها را حق بداند و بالطبع تبرک به این بتها نیز ممنوع بوده است؛ زیرا اصل این پرستش امر باطلی است و تبرک به آنچه با قصد عبادت پرستیده شده است نیز باطل خواهد بود، لکن آنچه مؤلف زحمت اثبات آن را کشیده است، هیچ ربطی به بحث کنونی ندارد؛ زیرا کسانیکه به لباس و آثار و بناهای مربوط به پیامبر و ائمه تبرک میکنند، قصد عبادت آنها را ندارند.
پس قصد عبادت مهمترین وجه تمایز میان مشرکان مکه و متبرکان به آثار انبیا و اولیا است. سؤال اصلی از نویسنده و همفکران او این است که اگر مکانهایی وجود داشته باشد که به خداوند متعال منسوب باشد، آیا تبرک به آن مکانها نیز شرک است؟ اگر جایی همانند کعبه که به خداوند متعال منسوب است و خانه خدا معرفی شده است، مورد تبرک قرار گیرد، آیا این شرک میباشد؟ کعبه چیزی جز سنگهای بزرگی که بر روی یکدیگر قرار گرفتهاند، نمیباشد و در این جهت مانند همان سنگهایی است که اعراب برای تبرک بدان تلاش میکردند، لکن آنچه در این سنگها وجود دارد و در آن سنگهای اعراب بتپرست نیست، دو نکته است: اولاً، این سنگها انتساب به خداوند متعال دارد و نه به بتهای ساخته شده به دست انسانها. ثانیاً، سنگهای کعبه پرستیده نمیشوند؛ درحالیکه مشرکان مکه سنگها را میپرستیدند. لذا تبرک به این سنگها شایسته است و تبرک به آن احجار مذمت شده است. اکنون سؤال این است که اگر ثابت شود موارد دیگری نیز وجود دارد که به انگیزه الهی به آنها تبرک میشود و تبرککننده مسلمانی است که در وحدانیت خداوند هیچ شکی ندارد و بدان ملتزم است، آیا میتوان او را مشرک دانست؟ در این صورت کسی که به سنگهای کعبه نیز تبرک میجوید، مشرک است؛ زیرا از این سنگها طلب خیر و برکت کرده است.
استدلال سوم
مؤلف پیش از بیان روایات و استدلال به آنها بیانی دارد که ظاهراً در پی استدلال بر ادعای خویش است. وی در ضمن چند سطر مطالبی را توضیح میدهد.
اول: برکت از آنِ خداوند است؛ همانگونه که رزق و نصرت نیز از سوی خداست و حال که اینگونه است، طلب برکت از غیر خداوند شرک است؛ همانگونه که درخواست رزق و جلب منفعت نیز از غیر خداوند شرک است.
دوم: مسائلی که در روایات بهعنوان متبرکٌبه آمده است، سبب برکت است، نه اینکه برکت بهوسیله آنها به وجود آید؛ همانگونه که دوا سبب شفای بیماران است و نه اینکه خود دوا به شافی بودن متصف شود؛ زیرا شافی خداوند است.
سوم: طلب برکت از هریک از اشیای عالم امری شرعی است، نه دنیوی و به همین دلیل هر تبرکی به امر شرعی نیازمند است؛ زیرا امور شرعی محتاج دلیل شرعیاند، به خلاف امور دنیوی که با عقل یا تجربه شناخته میشوند.
چهارم: تبرک به اشیاییکه بهعنوان متبرکٌبه معرفی شدهاند، معمولاً از اشیایی است که نزد مردم معهود نبوده است.
نتیجه این چهار مقدمه این است که تبرک بهمعنای طلب برکت است و شارع هر چه را که دارای برکت است، بیان کرده است و حق تجاوز از آن و تبرک به امور دیگر وجود ندارد.[۹]
نقد استدلال سوم
به نظر میرسد این ادعا اصلیترین ادعاست که به اختصار میتوان آن را اینگونه بیان کرد: تبرک به اشیا اولاً و بالذات شرک است؛ زیرا درخواست از غیر خداست و اگر در اموری در سنت پیامبر چنین مسئله آمده است، به همان مورد نص اکتفا میشود و بیش از آن نیز جایز نخواهد بود.
به این ادعا که شاید مهمترین ادعای وهابیت است، چند پاسخ میتوان داد:
۱ – عمده ادلهای که درباره تبرک به پیامبر و آثار ایشان آمده است، امر به تبرک ندارد تا بتوان با تمسک به آن، جواز شرعی تبرک را استفاده کرد.[۱۰] آنچه دراینباره است، عمدتاً تقریر پیامبر است؛ زیرا مسلمانان به ایشان و آثار ایشان تبرک مینمودند و پیامبر نیز این کار را منع نمیکرد و از عدم منع پیامبر، مشروعیت این عمل استفاده میگردد. طبعاً اطرافیان و صحابه پیامبر این کار را انجام میدادند. پس اگر در موارد دیگری نیز چنین تبرکی وجود داشته باشد مانند تبرک بعد از حیات پیامبر، کسانیکه ادعای پیروی از صحابه پیامبر را دارند، میباید فعل آنان را دراینباره قبول و از آن تبعیت کنند. دراینباره میتوان به برخی از روایات در این زمینه تمسک نمود. نکته مهم در این روایات یا برخی نقلهای تاریخی مستند این است که این تبرکها پس از وفات پیامبر انجام میشد و دلیلی علیه این عقیده باطل است که هرگونه تبرک پس از مرگ را شرک میشمارند:
۱ – بخاری از انس بنمالک نقل میکند: انس از ظرفی که پیامبر در آن آب میخورد، به منظور برکت آن استفاده میکرد و به قدری این ظرف مورد احترام بود که هنگامیکه انس میخواست به جای حلقه موجود در ظرف حلقه دیگری را جایگزین آن کند، ابوطلحه او را از این کار منع کرد و از او خواست که آن را به همان شکل نخستین نگاه دارد.[۱۱] قرطبی نقل کرده است که در برخی نسخههای قدیم بخاری دیده است که بخاری گفته من این ظرف پیامبر را در بصره مشاهده کردم و از آن آب نوشیدم و این ظرف را به هشتاد هزار دینار خریده بودند و این ظرف درمیان صحابه و تابعین نگاهداری میشد و در آن آب مینوشیدند و از هیچیک از صحابه و تابعین نشنیده است که بر این کار خرده بگیرند و آن را شرک بدانند یا حتی چنین عملی را کوچک شمارند.[۱۲]
۲ – بخاری در کتاب لباس در باب «ما یذکر فی الشیب» نقل میکند در ظرفی نقرهای تعدادی از موهای پیامبر وجود داشت و امسلمه از این ظرف محافظت میکرد و هرگاه کسی به چشم زخم یا مشکل دیگری از این قبیل دچار میگشت، با تبرک به این ظرف رهایی مییافت.[۱۳] قسطلانی نیز تصریح میکند این کار امسلمه برای تبرک اصحاب به موی پیامبر بود.
۳ – خالد بنولید تعدادی از موهای پیامبر را در کلاهخود خویش قرار داده بود و اعتقاد داشت که به برکت این موها نصرت و فتح نصیب لشکر اسلام میشود و صحابه پیامبر نه تنها او را از این کار نهی نکردند، بلکه او را مورد تحسین نیز قرار دادند.[۱۴]
۴ – محمد بنعبدالله انصاری نقل میکند: امسلیم هنگامیکه پیامبر به خواب میرود، مقداری از عرق و موی پیامبر را جمع آوری میکند و سپس آن را با مقداری عطر مخلوط و در ظرفی نگهداری میکند. بخاری میگوید هنگامیکه زمان مرگ انس بنمالک رسید، وصیت کرد در حنوط او مقداری از این عطر را که حاوی موی پیامبر بود، بگذارند و بستگان او نیز این کار را کردند.[۱۵]
۵ – سهل بنسعد از اصحاب پیامبر نقل میکند: پیامبر با اصحاب خویش در سقیفه بنیساعده نشسته بود و از سهل خواست که او را سیراب سازد و سهل در قدحی به پیامبر آب داد و بعدها این قدح را به درخواست عمر بنعبدالعزیز به او هدیه کرد.[۱۶]
۶ – عبدالله بنعمر پس از رحلت پیامبر به منبر پیامبر تبرک میجست و در محلهاییکه پیامبر نماز اقامه کرده بود، نماز میخواند و گاهی برای رسیدن به این مکانها مسافرت میکرد.
این ادله حاکی از توجه مسلمانان و خصوصاً صحابه و فقهای امت به حفظ آثار پیامبر وتبرک به این آثار است، تا جاییکه کسی مانند انس بنمالک یا امسلمه نیز به این مسئله اهتمام داشتهاند و هرگز مخالفت صحابه پیامبر با این رفتار ایشان نقل نگردیده است. بنابراین جای تعجب است که عدهای با نادیده گرفتن این روایات به سراغ روایاتی میروند که کمترین ظهوری در نهی از تبرک به آثار پیامبر ندارد.
البته کسانی که همواره از تبعیت از سیره صحابه پیامبر دم میزنند، در این موارد به تخطئه صحابه میپردازند. برای نمونه بِنباز درباره این عمل عبدالله بنعمر میگوید: آنچه از ابنعمر نقل شده است، مورد رضایت پدرش و دیگر صحابه نمیباشد. آنان به رفتار پیامبر آگاهتر بودند و این رفتار آنان با احادیث معتبر نیز موافق است: و أمّا مانقل
عن ابن عمر لم یوافقه علیه أبوه ولا غیره من اصحاب النبی صلی الله علیه و آله و سلم و هم أعلم منه بهذا الأمر و علمهم موافق لما دلّت علیه الأحادیث الصحیحه.[۱۷]
مولف کتاب نیز درباره فعل عبدالله بنعمر میگوید: «و هذا اجتهاد منه۲ و أمّا غیره من الصحابه فلم یبالغوا فی ذلک خشیه من الفتنه».[۱۸]
این روایات و نقلهای تاریخی نشان میدهد صحابه پیامبر به میراث پیامبر اکرم۶و آنچه به ایشان تعلق داشت، توجه خاص داشتند و همواره برای حفظ آن میکوشیدند و تبرک به این آثار نیز امری پذیرفتهشده درمیان صحابه بود و هیچگاه مسلمانان را از این کار به بهانه شرک منع نکردند.
۲ – وهابیت به سبب جمود بیش از حد و البته فهم ناقص از روایات چنان به حفظ و روایت احادیث مشغول گشتهاند که از تفقه و درایت آن بازماندهاند. واضح است اگر در مورد یک واقعه، عمومات یا اطلاقاتی وجود داشته باشد، میتوان به حکم عموم یا اطلاق مراجعه کرد و با تطبیق آن عموم یا اطلاق بر مصداق مورد نظر حکم آن را استفاده کرد و قطعاً این حکم شارع است؛ زیرا اگر شارع به تطبیق بر این مصداق راضی نبود، اطلاق یا عموم آیه یا روایت را تخصیص و تقیید میزد. اگر کسی منکر این مطلب شود، هیچگاه نمیتواند احکامی را برای مکلفین اثبات کند؛ مثلاً اگر خداوند در آیه شریفه سخن از حلال کردن بیع میگوید و ربا را حرام میشمارد، مقصود او از بیع کدام بیع است؟ اگر تنها خرید و فروشهای زمان خویش باشد، مکلفین زمانهای آینده چه حکمی دارند؟ در اینجاست که فقها میگویند اطلاق بیع شامل همه بیعهای آینده نیز میشود، مگر آنچه خود شارع استثناء کرده است؛ مانند بیع غرری یا ربوی یا اقسام دیگری از بیعها که در میان اعراب آن زمان مرسوم بوده است و شارع به آنها رضایت نداده است.
در بحث مورد نظر نیز گرچه درباره تبرک به مورد خاص روایتی در خصوص آن مورد نیامده است، لکن عمومات یا اطلاقاتی آن را تشریع کرده است و برای تطبیق بر آن موارد میتوان مشروع بودن آن تبرکها را نیز استفاده کرد. اگر چنین نباشد، چگونه میتوان جواز استسقای عمر به عباس عموی پیامبر را توجیه نمود؟ پیامبر در آن زمان از دنیا رحلت نموده بود و بر چه اساسی عمر و دیگر مسلمانان به عباس استسقا میکردند؟ این به همان جهت بود که عموماتی از آیات و روایات وجود داشت و با تمسک به آنها، جواز شرعی مواردی را که نصی بر آن وجود نداشت، اثبات میکردند. در غیر این صورت استسقا به عموی پیامبر هیچ وجه شرعی ندارد؛ زیرا چنین کاری در زمان پیامبر وجود نداشت و انجام آن بدعت است. برای نمونه از اطلاق آیه (یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسیلَهَ وَ جاهِدُوا فی سَبیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ)[۱۹] میتوان اصل مشروعیت تبرک را اثبات کرد؛ زیرا در تبرک، متبرکٌبه در واقع وسیلهای برای رسیدن به هدف است.
۳ – برخی بر این عقیدهاند که سبب آنکه پیامبر تبرک به خود را جایز شمرد، این بود که آن حضرت محبت مسلمانان به خود را نشان دهد تا به این وسیله در قلوب کفار و مشرکان رعب و هراس ایجاد کند و عظمت اسلام در چشم آنان بیشتر شود. البانی در این باره میگوید:
لازم است مطلبی روشن شود که گرچه پیامبر تبرک یاران خویش به خود و آثارش را در صلح حدیبیه و غیر آن جایز شمرد، اما این به منظور غرض مهمی بود که همان ترساندن کفار قریش و نشان دادن مقدار تعلق خاطر مسلمانان به پیامبر و دوست داشته شدن آن حضرت بود؛ گرچه پس از این جنگها (و پس از استقرار مسلمانان و قدرت یافتن آنان) پیامبر با شیوهای حکیمانه مردم را به انجام دادن اعمال صالح ترغیب میکرد تا از این کار صرف نظر کنند.
اگر این کلام البانی را بپذیریم، معنایش این است که مصلحتی در تبرک به پیامبر و آثار پیامبر وجود دارد که باعث رضایت دادن پیامبر بر این کار گردید. اکنون سؤال این است که اگر بار دیگر موقعیتی پیش آید و لازم باشد مسلمانان با تبرک به آثار پیامبر و منبر و قبر و دیگر امور مربوط به ایشان عظمت اسلام و مسلمانان را در چشم کفار نشان دهند، تبرک به این آثار جایز نیست؟
امروزه نیز همین موقعیت برای اسلام و مسلمانان پیش آمده است و هر قدر مسلمانان در برابر عقاید و رسوم اسلامی خویش محکمتر و ثابت قدمتر باشند، به همان اندازه میتوانند در مقابل کفر ایستادگی نمایند.
۴ – علاوه بر اطلاق ادله مذکور، لااقل دو راه دیگر نیز در فقه اسلامی وجود دارد که بسیاری از فقها به آن ملتزم میباشند و انکار این دو راه موجب پدید آمدن مشکلاتی خواهد شد که کمترین آن عدم حجیت احکام شرع در زمانهای آینده است؛ در حالیکه همگان به جهانشمولی و ابدی بودن دین اسلام اعتراف دارند: راه اول تنقیح مناط و راه دوم الغای خصوصیت است. البته این دو مطلب به تفصیل در اصول فقه مطرح گردیده است.
و خلاصه آن این است که گرچه مخاطب احکام شرع افراد خاصی بودهاند که در زمان پیامبر وجود داشتند و ایشان را درک کردند، لکن احکام اسلام به این افراد اختصاص ندارد، بلکه شامل همگان میشود؛ مثلاً هنگامی که سلمان یا مقداد یا دیگر صحابه پیامبر حکمی را از ایشان میپرسیدند و پیامبر پاسخ آنان را بیان میفرمود که حکم تو در این مسئله چنین است، این حکم اختصاص به سلمان یا مقداد نداشت، بلکه دیگران نیز در آن شریک میباشند.
اگر عقل وهابی ملاک باشد، میگوید در اینجا پیامبر به سلمان فرموده که لباس خویش را تطهیر کن و سرایت این حکم به دیگران جایز نیست؛ زیرا باید بر همان مورد نصوص اکتفا کرد، لکن عقل سلیم میگوید سلمان و مقداد و دیگران خصوصیتی ندارند، بلکه لازم است الغای خصوصیت شود و تا ابد هرگاه مورد مشابه یافت شود، همین حکم را دارد.
این مسئله در اصول فقه به الغای خصوصیت مشهور است. با توجه به این نکته در مواردی که تبرک به پیامبر یا اشیای مربوط به ایشان شده است، این موارد خصوصیتی ندارد یا لااقل دلیلی بر مقید بودن جواز تبرک به آثار پیامبر در حال حیات وجود ندارد، بلکه همانگونه که به وجود پیامبر در حال حیات تبرک میشود، با الغای خصوصیت میتوان جواز تبرک پس از رحلت ایشان را نیز اثبات کرد.
دومین راه نیز تنقیح مناط است، به این معنا که اگر حکمی در شریعت وارد شد و ما توانستیم مناط قطعی آن حکم را درک کنیم، میتوانیم در موارد مشابه نیز آن را سرایت دهیم؛ مثل اینکه میدانیم مناط حرمت خمر، سُکراوری آن است و لذا مایعات دیگری را که دارای خاصیت مستکنندگیاند نیز حرام میشماریم. البته تنقیح این مناط باید به صورت قطعی باشد؛ یعنی یقین داشته باشیم که ملاک این حکم همین نکته است، و گرنه مناط ظنّی فایدهایی ندارد.
در هر صورت اگر توانستیم مناط قطعی از تجویز تبرک را کشف نماییم که همانا تمسک به وسیله برای رسیدن به رضایت خداوند است، میتوان آن را در مواردی که اولاً، نص خاصی دربارهاش وجود ندارد و ثانیاً، از جهت دیگر مورد نهی شارع قرار نگرفته است، جاری کنیم و حکم را به آن نیز سرایت بدهیم.
اگر از این نکته یعنی تمسک به اطلاق و تنقیح مناط و الغای خصوصیت صرف نظر کنیم و آن را در حیطه شریعت مجاز ندانیم، در مقابلِ بسیاری از فقها و مسلمانان قرار گرفتهایم که این طریق را برای رسیدن به حکم شرعی مجاز میدانند و حتی اگر دیدگاه این افراد را نپذیریم، در حقیقت اجتهاد عده زیادی را نپذیرفتهایم که حداکثر منجر به فسق آنان خواهد شد، لکن بر اساس چه مبنایی میتوان حکم به کفر و جواز قتل این افراد کرد؟
بسیاری از عبادت وهابیان بر همین نکته دلالت میکند که اگر کسی به غیر از موارد منصوص تبرک کند، کافر است که باید توبه داده شود، وگرنه کشته خواهد شد.
این منطق بیبنیان در مقابل بسیاری از مسلمانان ایستاده است که مجتهد را در رأیی که با زحمت و کاوش در ادله به دست آورده است، تخطئه میکند و آن شخص را جایز القتل میشمارد.
سخن آخر این است که این اندیشه نادرست منجر به این میشود که نویسنده جزوه، پس از بر سر و سینه کوبیدن و اثبات اشتباه کسانیکه به قبر پیامبر و آثار ایشان تبرک میجویند، چند مورد از مکانها را به مسلمانان معرفی کرده که تبرک به آنها جایز است. برای نمونه جایگاه خوابیدن گوسفندان دارای برکت است! و دلیلش روایتی به نقل از پیامبر است که فرموده است در استراحتگاه گوسفندان نماز بخوانید که در آن برکت است![۲۰] به نظر میرسد فاجعهای از این بالاتر وجود ندارد که مسلمانان برای تبرک به آثار اولیای خداوند و پیامبر او مورد ظلم و تعدی قرار میگیرند و همواره برای آنان مشکلات فراوانی ایجاد میشود و آنگاه از برکت محل خوابیدن گوسفندان تمجید میشود!
منابع
۱ – تبرک الصحابه بآثار رسول الله و بیان فضله: محمد طاهر کردی، قاهره: مکتبه القاهره، ۱۹۹۷م.۲ – التبرک المشروع و التبرک الممنوع: علی بن نفیع یمانی، بیجا: انتشارات هیئت امر به معروف و نهی از منکر، بیتا.۳ – الجامع لسیره شیخ الإسلام ابن تیمیه: ابوزید بکر بن عبد الله، مکه مکرمه: دارعالم الفوائد، بیتا.۴ – سنن ابی داوود: ابیداود سجستانی، بیروت: دارالنشر، ۱۹۸۵م.۵ – شفاء السقام فی زیاره خیر الأنام: تقیالدین سبکی، بیروت: دار الکتب العلمیه، ۲۰۰۸م.۶ – شفاء الفؤاد بزیاره خیر العباد: محمد بنعلوی مالکی، بیروت: دارالعالمیه، ۲۰۰۲م.۷ – صحیح بخاری: محمد بن اسماعیل بخاری، تحقیق: محمد فؤاد عبدالباقی، ریاض: نشر دارالسلام، بیتا.۸ – المسند: احمد بنمحمد بنحنبل، بیروت: دارالفکر، بیتا.
منبع: نشریه سراج منیر
پاورقی:
[۱]. التبرک المشروع و التبرک الممنوع، ص ۶۳٫
[۲]. صحیح بخاری،کتاب الحج، رقم ۱۶۰۵٫
[۳] . ر.ک: صحیح بخاری، ج۱، ص۴۷۰٫
[۴]. مسند احمد، ج ۶، ص ۷٫
[۵]. شفاء الفؤاد بزیاره خیر العباد، ص۱۲٫
[۶]. سنن ابی داود، ج ۲، ص ۶۵٫
[۷]. التبرک المشروع و التبرک الممنوع، ص ۶۸٫
[۸]. همان، ص ۵۳-۶۱٫
[۹]. التبرک المشروع و التبرک الممنوع، ص۱۷-۲۲٫
[۱۰]. البته برخی از روایات وجود دارد که پس از آنکه ابوطلحه موی پیامبر را تراشید، ایشان امر فرمود تا موی ایشان درمیان مردم تقسیم شود.
[۱۱] صحیح بخاری، کتاب الأشربه، رقم۵۶۳۸٫
[۱۲]. تبرک الصحابه بآثار رسول الله و بیان فضله، ص۲۰٫
[۱۳]. صحیح بخاری، رقم۵۸۹۶٫
[۱۴]. تبرک الصحابه بآثار رسول الله و بیان فضله، ص۱۴٫
[۱۵]. صحیح بخاری، کتاب الاستئذان، باب ۴۱، رقم۶۲۸۱٫
[۱۶]. همان، باب الشرب من قدح النبی، رقم۵۶۳۷٫
[۱۷]. رساله فی التبرک و التوسل و القبور، ص ۱۶٫
[۱۸]. التبرک المشروع و التبرک الممنوع، ص۷٫
[۱۹]. سوره مائده، آیه ۳۵٫
[۲۰] سنن ابی داوود، ج۱، ص۳۷٫
پاسخ دهید