بنا داریم در بحث پیش رو، مسئله عدالت اصحاب نبی خاتم صلی الله و علیه و آله را از نگاه «مدرسه سلفی» مورد نقد و بررسی قرار دهیم. آنچه برای ما در این بحث حائز اهمیت است، این است که به فهمیم اساساً واژه «صحابه» به چه کسانی اطلاق می شود؟ دلیل عدالتشان چیست؟ و آیا کل «صحابه» عادل هستند یا وصف عدالت مخصوص گروهی از ایشان است؟ و به طور کلی عامل تمیز «صحابه» و غیر صحابه از یکدیگر چیست؟ اهمیت بحث از نظریه «عدالت صحابه» در این است که بنا بر مبانی سلفیت قدیم و جدید، «صحابه» از قداست خاصی برخوردارند، به نحوی که اساساً فهم دین را با فهم صحابه مساوی می دانند!
این متن گزیده ای از سلسله جلسات سخنرانی آیت الله سید کمال حیدری، با عنوان «نظریه عداله الصحابه» است که توسط علی فاطمی اقتباس شده است. در این قسمت تعریف واژه «عدالت» مورد بررسی قرار گرفته است و پس از آن، این سوال از زبان علمای سلفیت پاسخ داده شده است که «آیا جمیع صحابه دارای ملکه عدالت هستند، یا افراد خاص و محدودی از ایشان چنین ویژگی را دارند!؟»
تعریف «عدالت»
پس از آنکه گستردگی تعریف واژه «صحابه» را دانستیم و فهمیدیم ملاک مشهور علمای سلفیت در تشخیص صحابه عبارت است از: «کل مَن لقی النبی صلی الله و علیه و آله مؤمنا به ومات على الإسلام حتى ولو رآه لحظۀ أو لساعۀ، وهو صحابی». حال باید ببینیم جمیع این افراد که آنها را صحابه می نامیم دارای ملکه عدالت هستند، یا افراد خاص و محدودی از ایشان چنین ویژگی را دارند!؟
ناگزیریم در ابتدا، مراد از واژه «عدالت» نزد علما مدرسه ی سلفی را مورد بررسی قرار دهیم تا آشکار گردد که دقیقاً از چه چیز بحث می کنیم! سپس به این موضوع بپردازیم که آیا جمیع صحابه متصف به صفت عدالت – به همین معنای مذکور- هستند یا نه؟
واژه «عدالت»، دارای تعاریف لغوی و اصطلاحی فراوانی است؛ اما آنچه در این بحث حائز اهمیت است، تعریف اصلاحی عدالت از دیدگاه مدرسه ی سلفی می باشد، نه عدالت نزد تشیع؛ لذا می توان تعریف اصلاحی واژه «عدالت» از زبان و دیدگاه علمای مدرسه ی سلفی را به دو تعریف عمده خلاصه کرد، در ذیل به بررسی این دو تعریف خواهیم پرداخت:
۱ – تعریف اول: «تعریف مشهور»
ابن حاجب واژه عدالت را چنین تعریف می نماید:
«محافظه دینیه تحمل على ملازمه التقوى والمروءه، لیس معها بدعه وتتحقق باجتناب الکبائر.» یعنی؛ هیچ انسانی دارای وصف عدالت نمی شود، مگر آنکه از کبائر اجتناب کند و نسبت به انجام صغائر اصرار نورزد. پس این تعریف دو قید توأمان دارد: ۱ – ترک کبائر ۲- عدم اصرار بر صغائر.
این تعریف، در میان علمای سلفی، از اشهر تعریفات به حساب می آید و بزرگانی چون ابن الحاجب، سعید بن المسیب، الإمام ابراهیم النخعی، ابن المبارک، الشافعی، أبی بکر الباقلانی، الخطیب البغدادی، ابن الهمام، القرافی، الإمام أبی حامد الغزالی، السبکی، السیوطی قائل به این تعریف برای واژه «عدالت» هستند. و به طور عمده، این تعریف دائره ای کوچک از عصمت را به ما نشان می دهد، یعنی درجه ای از درجات عصمت را به تصویر کشیده است.
۲ – تعریف دوم:
تعریف دوم، تعریف جناب باقلانی است که عدالت را چنین بیان می نماید: «هی العداله الراجعه إلى استقامه دینه وسلامه مذهبه و سلامته من الفسق و ما یجری مجراه مما اتفق.» یعنی؛ شخص عادل از افعال قلوب و افعال جوارحی که منهی عنه هستند اجتناب می کند؛ و امور اخلاقی مذموم را رها می کند، چرا که چنین امور و افعالی انسان را از عدالت ساقط می کنند.
***
حال که حدود تعریف دو واژه «صحابه» و «عدالت» مشخص شد، لازم است نکته دیگری را مورد بررسی قرار دهیم، سوال این است که جمیع صحابه دارای ملکه عدالت هستند، یا افراد خاص و محدودی از ایشان چنین ویژگی را دارند!؟ علمای سلفیت در این خصوص، دو نظریه دارند که هر دو نظر، دلالت بر عدالت جمیع اصحاب می کند، منتها قیود و فصول متفاوتی را ارائه کرده اند که در ذیل، به این دو نظریه اشاره می شود:
- نظریه اول، در خصوص عدالت صحابه
ابن حجر عسقلانی در کتاب «الاصابه فی تمییز الصحابه»، الجزء الأول، الفصل الثالث، در اول کتاب صفحه (۲۳)، چنین می گوید: «اتفق أهل السنّه، علی أنّ الجمیع عدولٌ، و لم یخالف فی ذلک إلا شذوذٌ مِن المبتدعۀِ.» و قد ذکر الخطیب البغدادی فی «الکفایه» فصلاً نفیساً فی ذلک، فقال: «عداله الصحابه ثابته معلومه بتعدیل الله لهم، و إخباره عن طهارتهم و اختیاره لهم».»
ترجمه: اهل سنت اتفاق نظر دارند، بر اینکه جمیع اصحاب عادلند؛ و کسی مخالف این نظر نیست مگر مبتدعه. به علاوه خطیب بغدادی قید گرانبهایی را در کتاب«الکفایه» ذکر کرده است. وی می گوید: «عدالت صحابه، امری ثابت و معلوم است، چرا که خدا ایشان را عادل معرفی کرده و از طهارتشان خبر داده است.»
سپس به ذکر چند آیه از قرآن پرداخته و می گوید: آیات زیادی عدالت جمیع صحابه را ثابت می کند که ذکرشان به درازا می انجامد، و تعداد احادیث شهیره در این خصوص نیز بسیار است؛ بعد چنین می نویسد: «وجمیع ذلک یقتضی طهاره الصحابه والقطع على تعدیلهم و نزاهتهم، فلا یحتاج احد منهم مع تعدیل الله تعالى المطلع على بواطنهم إلى تعدیل احد من الخلق». یعنی تمام این آیات و روایات حاکی از طهارت، عدالت و تنزیه صحابه هستند؛ و کسی را که خدا عادل بخواند، پس او حقیقتاً عادل است، چرا که خداوند سبحان از درون و باطن اشخاص با خبر است و تنها بر ظواهر حکم نمی کند!
- نظریه دوم، در خصوص عدالۀ صحابۀ
ابن عبد البر قرطبی در کتاب «الاستیعاب فی معرفۀ الاصحاب»، الجزء الأول، فی مقدمه الکتاب، می نویسد: «و هم صحابَتُه الحواریون الذین وعوها -یعنی وعوا الشریعه،- وأدَّوها ناصحین محسنین، حتى کمل بما نقلوه الدین، و ثبتت بهم حجه الله تعالى على المسلمین، فهم خیر القرون و خیر امه اخرجت للناس، ثبتت عدالۀُ جمیعهم بثناء الله عز و جل علیهم و ثناء رسوله صلى الله علیه و سلم.»
ترجمه: صحابه پیامبر صلی الله و علیه و آله همانند حواریون حضرت عیسی علیه السلام هستند، به نحوی که دین به وسیله نقل ایشان کامل شد و به خاطر وجود آنها، حجت خدای متعال بر مسلمین تمام گشت. ایشان بهترین مردمان قرون مختلف اند که عدالت جمیع آنها، به سبب مدح و ثنای خدا و رسول الله صلی الله و علیه و آله ثابت شده است.
کلام ابن عبد البر دلالت بر این مطلب دارد که او، عدالت جمیع اصحاب را پذیرفته است، بلکه معتقد است خداوند عزّ وجلّ ثنای صحابه را گفته و رسول الله صلی الله و علیه و آله از ایشان راضی بوده، بلا استثناء. بنابراین اعدل و افضل از صحابه کسی را نمی توان یافت، چه اینکه خدا و رسولش از ایشان راضی اند و ثنای آنها را می گویند.
پاسخ دهید