خوارزمی گوید:

حسین (ع) صبح نماز را با یاران خود خواند. اسب او را آوردند. سوار شد و همراه جمعی از یاران به سوی آن گروه رفت. پیشاپیش آنان بریر بن خضیر بود. امام فرمود: ای بریر! با اینان حرف بزن و نصیحتشان کن. بریر جلو رفت تا نزدیک آنان قرار گرفت. آنان اطراف وی را گرفتند. بریر به آنان گفت: ای گروه! از خدا پروا کنید! فرزند بزرگوار پیامبر میان شماست. اینان فرزندان و خاندان پیامبرند. چه می‌گویید و چه می‌خواهید و می‌خواهید با آنان چه کنید؟ گفتند: می‌خواهیم آنان را نزد ابن زیاد ببریم تا او تصمیم بگیرد. بریر گفت: آیا راضی نمی‌شوید به همان جایی بروند که آمده‌اند؟ وای بر شما ای کوفیان! آیا نامه‌ها و پیمان‌های خود را فراموش کردید؛ آن پیمانی که برای فداکاری بستید و خدا را بر آن شاهد گرفتید، و خدا برای شهادت کافی است. وای بر شما! اهل بیت پیامبرتان را دعوت کردید و خیال کردید خودتان را فدای آنان می‌کنید؟ تا این‌که نزد شما  آمدند، آنان را به عبید الله زیاد تسلیم کردید و بین آنان و آب فرات که جاری بود و یهود و نصارا و مجوس از آن آب می‌خوردند و سگ‌ها و خوک‌ها وارد آن می‌شدند، فاصله انداختید!؟ پس از محمّد (ص) چه بدرفتاری با خاندانش کردید!؟ شما را چه می‌شود؟ خدا روز قیامت سیرابتان نکند. چه بد گروهی هستید.

عدّه‌ای به او گفتند: فلان! ما نمی‌فهمیم چه می گویی. بریر گفت: خدا را سپاس که بصیرت مرا نسبت به شما افزود. خدایا! من از کارهای این گروه نزد تو بیزاری می‌جویم. خدایا! آنان را با تیر خودت هدف قرار بده. تا تو را در حالی دیدار کنند که از ایشان خشمگینی. آن گروه شروع کردند به تیراندازی کردن به طرف او. بریر به عقب برگشت.

 

 

قال الخوارزمیّ:

و أصبح الحسین فصلّّی بأصحابه ثمّ قرّب إلیه فاستوى علیه و تقدّم نحو القوم فی نفر من أصحابه و بین یدیه بریر بن خضیر الهمدانی، فقال له الحسین: کلّم القوم یا بریر و انصحهم، فتقدّم بریر حتى وقف قریبا من القوم و القوم قد زحفوا إلیه عن بکره أبیهم، فقال لهم بریر: یا قوم هؤلاء! اتّقوا اللّه فإنّ ثقل محمد قد أصبح بین أظهرکم هؤلاء ذرّیّته و عترته، و بناته و حرمه، فهاتوا ما عندکم و ما الّذی تریدون أن تصنعوا بهم، فقالوا: نرید أن نمکّن منهم الأمیر عبید الله ابن زیاد فیرى رأیه فیهم، فقال بریر: أ فلا ترضون منهم إن یرجعوا إلى المکان الّذی أقبلوا منه، ویلکم یا أهل الکوفه أنسیتم کتبکم إلیه و عهودکم الّتی أعطیتموها من أنفسکم و أشهدتم اللّه علیها و کفی بالله شهیدا، ویلکم دعوتم أهل بیت نبیّکم و زعمتم أنّکم تقتلون أنفسکم من دونهم، حتى إذا أتوکم أسلمتموهم لعبید الله، و حلأتموهم عن ماء الفرات الجاری و هو مبذول یشرب منه الیهود و النصاری و المجوس و ترده الکلاب و الخنازیر، بئسما خلفتم محمّدا فی ذرّیّته، ما لکم؟ لا سقاکم اللّه یوم القیامه، فباس القوم أنتم، فقال له نفر منهم: یا هذا، ما ندری ما تقول، فقال بریر: الحمد للّه الّذی زادنی فیکم بصیره، اللّهمّ إنّی أبرأ إلیک من فعال هؤلاء القوم، اللّهمّ ألق بأسهم بینهم حتّى یلقوک و أنت علیهم غضبان، فجعل القوم یرمونه بالسّهام فرجع  بریر إلى ورآئه. [۱]


[۱]– مقتل الحسین (ع) ۱: ۲۵۲، الفتوح لابن اعثم ۵: ۱۱۱، تسلیه المجالس و زینه المجالس ۲: ۲۷۲٫